تبليغ دين رسالت روحانيّت است
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
«اللهم صل على محمّد و ال محمّد الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى»
بينندگان عزيز بحث را در آستانه ماه رمضان تماشا مىكنند چون ماه رمضان ماهى است كه مردم استقبال بيشترى به قرآن و نماز و تبليغ و مسجد و اينها دارند من فكر كردم يه مقدارى راجع به مسجد و محراب و تبليغ و وظيفه روحانيّت و علما و مردم صحبت كنم. نه وظيفه معلم، وظيفه رمضان كه وظيفه هر زمان مقدّس زمانها قداست دارد «ليلة مباركة»
يعنى بعضى شبها مبارك است «ايّام نحسات» بعضى روزها نحس است «يوم نحس مستمّر» مكانها همه يه جور نيست، بعضى از مكانها قداست دارد، پيامبر هم بايد كفشش را بكند مكان مهم است، «فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى» هم مكانها و هم زمانها و هم آدمها مقدسند، اسامى مقدس است، «سبحان الله» فقط نداريم «سبح اسم ربك الاعلى» اسم ربّ را هم «بسّح» بايد مبارك باشد اسم ربّ قداستها ما همه چيزها مثل هم نيستند، كلمات مقدسه و شبهاى مقدسه و روزها و آدمها و سخنان مقدس، نمىتوانيم بگوئيم چه فرق مىكند او يكى من هم يكى حالا؛ ماه رمضان ماه مباركى است، رجب مقدمه رمضان و رمضان مقدّمه شب قدر است، يك سرمايهاى است ماه رمضان، چه ماهى را پيدا مىكند كه يك آيه قرآن خواندن ثواب يك ختم قرآن داشته باشد، دعا در ماه رمضان مستجاب بشود، خوابيدن مثل عبادت باشد، نفس كشيدن مثل «سبحان الله» گفتن باشد، ماه مقدسى است چون مىخواهيم آماده بشويم، يكى از مسائل تبليغ است، ارتباط مردم با علما و مساجد و روحانيون زياد مىشود و هر دو وظائف متقابل دارند، من وظائف متقابل را خدمتتان بحث كنم.
«بسم الله الرحمن الرحيم»، موضوع: وظائف متقابل علما و طلّاب و مردم
قرآن مىفرمايد: «الرسول الامّى الذى يجدونه مكتوباً فى التوراة والانجيل يأمرهم بالمعروف و فيها هم عن المنكر» (وظيفه پيامبر را مىگويد) «و يحّل لهم الطّيبات و يحّرم عليهم الخبائث»، (اين وظائف پيامبر است) «ويضع عنهم اثرهم والاغلال التى كانت عليهم» (وقتى وظائف انبياء را گفتيم وظائف علما هم معلوم مىشود) «كانت عليهم» (بعد وظيفه مردم چيه به پشت سرش مىگويد:)
«والذين امنوا به» كسانى كه به پيامبر ايمان مىآورند ديگه بعد از ايمان «عزّ روه، نصروه، واتبعّوا النور التى» الى اخر...
اين آيه در سوره اعراف است مىگويد: پيامبر چه كند و مردم چه كنند؟
«الرسول»: بايد بدانيم كه تبليغ يك رسالت است، آدم با سواد مسئول بىسوادهاست، از روستا كمش گذاشتند، راهنمايى و دبيرستان نساختند، شهرىها دانشگاه ساختند، دانشجو كه فارغالتحصيل شد به روستايى بدهكار است، چون از اون كم گذاشته و براى من دانشگاه ساختهاند، منى كه در قم حجةالاسلام شدهام اون كشاورز پنبه توليد كرد من عمّامه كردم، و دامدارى داشت كه از پوست گاوش چرم و كفش درست، و من استفاده كردم، يعنى من حجةالاسلام از مُخ كه عمامه است تا كفش كه چرم است به اين روستايى بدهكارم و بايد بروم در روستا و تبليغ كنم، دانشجو و دكتر و مهندس هم همينجور، ما بدهكاريم، آب و هواى اين روستا را خورديم آمديم توى شهر، ما رسالت داريم و وظيفه و منّتى هم بر مردم نداريم، «زكاةالعلم نشره».
حديث داريم: خداوند مؤاخذه مىكند علما را همينطور كه مؤاخذه مىكند جُهّال را، به اين مىگويد: چرا نرفتى ياد بگيرى؟ به علما مىگويند: چرا نرفتى ياد بدهى؟
وظيفه ماست يعنى كسى منّت، «الرسول الامىّ الّذى» بعد از رسالت «يجدونه مكتوب فى الثورية والانجيل»«مكتوب» يعنى پيامبر مىگويد: من پيامبرى هستم كه نام و نشانم در تورات و انجيل هست، يعنى مستندم، يعنى بايد يه كسى كه تبليغ دين مىكند كارش مستند باشد، نمىشود يه نوظهوريه عمّامه دور سرش بپيچد، معلوم نباشد كجا درس خواند، چى چى خواند، كى اجازهاش داده تبليغ كند. بايد به نامهاى از يك منبع موثق داشته باشد كه ايشان لياقت تبليغ دارد
تبليغ بر اساس نياز جامعه
علماى قديم اجازه حديث داشتند، بنده وقتى مىخواستم حديث نقل كنم بايد بروم پهلوى يكى از علماى معروف به من بگويند: «بسم الرحمن الرحيم» اينجانب فلانى به محسن قرائتى اجازه مىدهم كه نقل حديث كند، اجازه داشت اجتهاد اجازه داشت، الآن نه همينطور به حجةالاسلام مىگويند: «آية الله» و به «آية الله»، «آية الله العظمى» همينطور كيلوئى است بايد معلوم باشد كه اين واقعاً دكتر است كه گواهينامهاش، مهندس است، كيلوئى لقب به كسى ندهيد، پيامبر مىگويد: من پيامبر كيلوئى نيستم نام و نشان من حتّى در تورات و انجيل آمده است يعنى بايد كسى كه مىخواهد حرف بزند مردم به گفته او اطمينان كنند اين همه كارهايش درست است اين بيمه شده است ما الآن يه غذايى كه مىخوريم بايد سازمان وزارت، سازمان گوشت خلاصه بايد به اين گوشت مهر بزند، سازمان گوشت مهر مىزند؟ دامپزشكى، بهداشت، بهداشت بايد مهر بزند كه اين گوشت مصرفى است، اگر گوشت مصرفى بايد مُهر بهداشت داشته باشد، هم حرفها بايد استاندارد باشد آقا اين مدّاح حق ندارد اين شعر را بخواند اين شعر غلط است، همينطور هر كسى پا مىشود هر شعرى مىخواهد، مىخواند، بنابراين اشعار، فيلمهايى كه پخش مىشود بايد كه اين فيلم بدآموزى دارد، ندارد، مفيد يا مضّر است، كتابهاى درسى بايد توى يك اطاق چك شود، كه اين درس كه مىخوانند، مفيد يا مضّر بىفايده يا كم فايده است، صِرف اينكه ايشان آقا كارشناس است، بايد، ولى حرفهايى كه مىزند به درد جامعه نمىخورد الآن در دانشگاه كتاب معارف مىدانى چى بايد باشد، به اعتقاد بنده كه براى اساتيد هم گفتهام، سمينارى بود و همه اساتيد كه در همه دانشگاهها سخنرانى مىكنند دونه درشتها جمع شده بودند حدود صد نفرى بودند گفتم معارف دانشگاه بايد اين باشد كه امسال چه اشكلاتى توى ذهن جوانهاست شبهاتى كه امروز جوانىها دارند چيست؟ جوابش چيست؟ سؤال جوانها و جوابش بشود كتاب درسى، نمىشود ما يك كتاب درسى بنويسيم جوان يه سؤال ديگه دارد و مايه چيز ديگرى يادش مىدهيم يعنى اون صابون مىخواهد ما سنگپا بهش مىدهيم، او پيراهن، شلوار مىخواهد، ما شالِ گردنش مىدهيم، بايد ديد طرف چى مىخواهد، يعنى نيازش چيست؟
مبارزه با خرافات و رسوم نادرست
امروز شبههاى كه در دانشگاه است طرح با جوابش كتاب بشود، صدها و هزاران شبهه داشجويان ما دارند و اين شبههها مثل تيغ كه مىرود در مغزشان، تيغ مىرود توى پا نمىتواند راه برود، مىرود توى مغز جوان ديگه نمىتواند فكر كند، درست، بدبين مىشود برايش اشكال پيدا شده، صدها و هزارها تيغ توى مغز اين است ولى ما كتاب ديگه درس مىدهيم، واحد پاس مىكنيم و نمره مىگيريم و شبهات همچنان بوده و خواهد بود، بايد كتابهاى معارف جورى باشد كه وقتى دانشجو خواند همه مشكلات اعتقادى و فكريش حلّ شود، پس كتابهاى دانشگاه و آموزش و پرورش، فيلمها و روزنامهها، بايد خلاصه «مكتوباً» پيامبر ما مىگويد: من كه آمدهام كار فكرى و فرهنگى بكنم، استانداردم، در تمام كتابهاى آسمانى مشخصات و نام و نشان من هست، يه طلبه اگر اولين كتاب مىنويسد بايد يه عالمى ببيند بگويد اشكال ندارد امضا كند بعد چاپ بشود، اگر شد اين شد قرآن يه آيه دارد كه: «فلينظر الانسان الى طعامه»: يعنى انسان بايد به غذايش نگاه كند.
امام (عليه السلام) مىفرمايد: غذا اين نيست كه وارد شكم مىشود، غذاى فكرى است، يعنى نظر كنيد به استاد علم كه «عمّن يأخذه» ببينيد حرف كيه؟ چيه و از كيه؟ پس؛
وظيفه روحانيت:
1- احساس كند كه كارش رسالتى است، بدهكار است و بايد بگويد.
2- بعد بايد آنچه گفته مىشود كارشناسى شده باشد و تأييد شده باشد از يك منبع موثّق.
پيامبر ما مىگويد: من كارم تأييد شده، منبع موثق من تورات و انجيل است، در كتابهاى قبل از قرآن من تأييد شدهام. ديگه چى؟
وظيفهاش چيست؟ «بأمرهم بالمعروف» اگر معروف است، هر كارى كه معروف است امر كند، به خوبىها سفارش كند و از منكرات جلوگيرى كند، وظيفه طلبههاست و همه مردم «طيّبات» را حلال بداند «خبأث» را حرام كند. دشوارى را از مردم بردارد. كارهايى كه بر مردم فشار مىآيد، آداب و رسومى كه دشوار كرده كار مردم را يه دختر و پسر مىخواهند عروسى كنند، پدر بزرگ عمّه عروس مُرد، بايد يك سال صبر كرد اِى بابا، تا مىروند عروسى كنند نوه خاله عمّه فلانى يكى ديگه مُرد يه وقت مىبينى دو سال هى عقد عقب مىافتد كه يه كسى مُرده، بار را سنگين مىكند، ما ريسمان و فاميلمان اين است اين را مىگويند، تمام آداب و رسومى كه بار است روى مردم پيغمبر بايد اين خرافات را بردارد «اغلال»«غُلّ» غل و زنجيرهاى فكرى كه به دست و پاى مردم است بردارد وظيفه ما، سنگينها را برداريم و كار را آسان كنيم، آداب و رسوم و خرافات را برداريم. پس كار روحانى چيه؟ احساس كند رسالت است، حرفهايش مؤيَّد شده باشد به يه منبع موّثق، به همه خوبىها سفارش كند و از همه بدىها، نهى، جلوگيرى كند، تمام چيزهى طيّب را راهش را بازگذارد، خيلى چيزها حلالى است. ما برايمان حرام الآن توى جامعه ما هم حرامهايى حلال شده و هم حلالهايى حرام شده اين يخچال بيچاره در زمان ما الآن من در حدود پنجاه و پنج، شش سالم هست. توى اين نيم قرن يخچال توى اين نيم قرق پنجم تا كلم پيدا كرد، روز اولى كه آمد اسراف بود، اسراف هم گناه كبيره است، يه مدتى كه ديگه اسراف نيست مكروه شد بابا جزء تجملّات است، يه مدتى كه گذشت ديگه جزء تجملّات نيست ديگه جزء مباحات شد و يه مدتى كه گذشت جزء مستحبات شد، الآن يخچال جز واجبات شده است، چه اين است؟ اين پيداست كه يخچال حلال است. ما گاهى وقتها يه چيزى را الكى بر خودمان حرام مىدانيم، طلبه مثلاً مىخواهد سوار ماشين شود مىگويند ماشين طورى نيست امّا سوار دوچرخه و موتور حرام است مىدانيم كجا گفته حرام يا حلال است؟ يه سرى، ابتكار مىكنيم بيائيد براى نيمه شعبان يه همچنين كارى بكنيم كدام حديث گفته؟ «انى تارك فيكم الثقلين» كتاب الله و اهل بيتى، هر چيزى منبعش يا قرآن بايد باشد يا اهل بيت بايد باشد، ما بسيارى چيزهايى كه از خودمان درمىآوريم يعنى دين ما قاطى شده با سليقههاى شخصى، ولذا حضرت امام (ره) اواخر عمرش توى اين چند سال آخر عمرش همش مىگفت اسلام ناب مىگفتيم ناب چيه؟ يعنى چيزهايى كه، يعنى خرافات را بايد حذف كرد، امام رضا (عليهالسلام) فرمود: من كه امام رضا هستم اگر يه چيزى گفتم از من بپرسيد كه از كدام آيه درآوردهام؟ حديثهاى امام رضا (عليهالسلام) هم بايد بند به قرآن باشد يعنى منِ امام رضا هم حق ندارم يه چيزى همينطور بگويم از من سؤال كنيد اين چيزى كه، از كدام آيه درآوردى؟
بنابراين، اين وظيفه روحانيون، اما وظيفه مردم، حالا وظيفه روحانيون يه دو، سه تا ديگه هم هست
اخلاص شرط موفّقيت در تبليغ
يكى اخلاص: يازده مرتبه در قرآن داريم «قل لااسئلكم، يا مااسئلكم» يعنى بابا من از شما مزد نمىخواهم نه اينكه سؤال نمىكنم اصلاً اولياء خدا مىگويند: غير از اينكه نمىگويم در دلم هم نيست «لانريد منكم جراءاً ولا...» هدفم از تبليغ اين است كه «زكاة العلم نشره» برمىگردم در وطنم صله رحم عملى است. آموزش جاهل است، سه، اگر جاهل باشند مردم، سه اتمام حجّت است چهار، «يهدى الى الرشد» پنج من هدفم از تبليغ ارشاد، تبليغ، اتمام حجّت، هدف بايد اينها باشد. بله من سؤال نمىكنم امّا نمىگويد مردم ندهند، دو حرف است يه وقت من براى پول نمىآيم، من آمدهام مثلاً خرّم آباد براى شما صحبت كنم، حضرت عباسى براى شام و ناهار نيامدهام اما معنايش اين نيست كه گرسنه بمانم من نيّتم چيز ديگرى بايد باشد امّا وظيفه مردم هم چيز ديگر است.
امام جمعه محترم استان مىگفت: سال اول انقلاب بود رفتيم پهلوى امام (ره) گفتند: كه، گفتم كه امام جمعه كاشمر بودم ظاهراً، به امام گفتم مردم مىگويند طلّابى كه مىآيند توى روستا و شهرها بايد دولت پول آنها را بدهد، فرمود: نه خير روحانيّت حسابش از دولت جداست حالا از اين صد و پنجاه هزار تا مثلاً دو، سه هزار تا آمدند توى پادگان يا قضائيه يا نمىدانم سياسى، عقيدتى يا فلان، امام جمعه شدند يا، چند تا حالا مثلاً 150 هزار روحانى داريم 5 هزار تا آمدهاند چيز، 145 هزار تا مستقلّ هستند، روحانيّت بايد مستقل باشد و مردم همه بايد مثل قديم خودشان واعظ دعوت كنند و خودشان انتخاب، گاهى مردم اين آقا را دوست دارند، او را قبول كنند، وظيفه اخلاص است. و يكى سادگى؛ الان گاهى جوانها همه حرفها را كه مىزنى مىگويند آقا من همه حرفهايتان را قبول دارم اما زندگىِ آقا تشريفاتى است، اشرافى است، البته اينكه اشرافى هم چندتاست اين را هم بايد به مردم بگوئيم، بله بنده خانهام مثلاً ممكن است آجرى باشد ولى ما آيةالله آسيد مهدى روحانى هم داريم كه خانهاش مالِ 220 سال پيش است خشتى هم هست. بيائيم حساب كنيم چند تا خانهشان اشرافى و چند تا اشرافى نيست يه مرتبه دو تا آدم، مثلاً دو تا بازارى آنطورى كه بايد باشد نيست همه بازارىها را زير سؤال نبريم دو تا ادارى آنطور كه بايد باشد نيست همه ادارىها را زير سؤال نبريم در شرائط، قرآن مىگويد: «ومنهم» توى قرآن «منهم» خيلى است، يعنى خدا هم كه حرف مىزند مىگويد بعضىشان، سادگى خيلى نقش دارد،
بى تكلّفى: تكلّف نداشته باشد من حتماً بعد از فلانى بايد منبر بروم، من حتماً در اين مسجد بايد سخنرانى كنم، من حتماً بايد، هيچ قيدى نكنيد، هرجا لازم است، عين بسيجىهاى مخلص كه مىرفتند جبهه، آمدهاى چه كنى؟ هرجا كه لازم است، توى آشپزخانه يا عدس پاك مىكنم يا سيبزمينى پوست مىكنم، يا آرپىجى مىزنم، يعنى خود را عرضه مىكرد و هيچ قيدى نداشت.
آيه قرآن است: «وما انا من المتكلّفين» پيامبر هيچ تكلّفى ندارد كه بايد خوابم چه جور باشد هر چه تكلّف بيشتر باشد، بيشتر عصبانى مىشوند، سادگى و بىتكلّفى.
حديث داريم: پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلم) هم سوار اسب مىشد و هم الاغ، يعنى بنز بود يا پژو سوار شو پشت موتور بنشين، روى خاك يا فرش بنشين، از آن طرف هم بگويد من سوار ماشين نمىشوم ممكن است خطرناك باشد هر جورى پيش آمد، صبحانه نان يا عسل يا پنير يا چايى شيرين هم كدام بود بخور، بىتكلّفى «وما انا من المتكلفين» قرآن آخر سوره صاد يعنى: كسى كه مىخواهد كار فكرى بكند تكلّف نبايد داشته باشد، استاد دانشگاه بىتكلّف باشد
عمل در كنار سخن
دعوت عملى؛ «و من احسن قولاً ممّن دعا الى الله و عمل صالحاً»: «دعا الى الله» دعوت بسوى خدا بكند ولى خودش هم عملش صالح باشد، آياتى داريم هشدار مىدهد به كسانى كه مىگويند و عمل نمىكنند: «اتأمرون الناس بالبّر و تنسون انفسكم»: مردم را به خير سفارش مىكنى و خودت را فراموش كردهاى؟ «لم تقولون مالاتفعلون»: چرا حرفى مىزنى كه خودت عمل نمىكنى؟
«كبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالاتعلمون»«ما لاتفعلون»: خدا غضب مىكند به كسى كه خودش مىگويد و اهل عمل نيست. مسئله عمل.
مسئله سواد؛ ما بايد پاسخ سؤالات موجود را كه مىدهيم هيچى، پاسخ سؤالات آينده را هم آماده بكنيم قرآن آياتى دارد مىگويد: «سيقول» يعنى در آينده خواهند گفت و تو بايد از حالا آماده باشى حديث داريم: «قبل ان يسبقكم الرجئه» قبل از اينكه گروههاى انحرافى سراغ نسل نو بيايند شما نسل نو را آماده باش مىكنى نگذاريد حمله شود به كشور بعد برويد تيراندازى ياد بگيريد، عين اينكه سربازى را مىگذرانيد آموزش نظامى را مىبينيد، قبل از آنكه به كشور حمله شود. ما قبل از آنى كه سؤالى طرح بشود بايد پاسخ به سؤالات را داشته باشيم مردم هم وظيفهشان چيه؟:
يكى مردم بايد سؤال كنند: توى قرآن «يسئلونك» زياد است پيامبر مردم از تو مىپرسند همه چيزى هم مىپرسيدند از خورشيد مىپرسيدند تا مسئله خون حيض، «يسئلونك عن الاهله»، از هلال ماه مىپرسيدند «يسئلونك عن المحيض» توى قرآن است «يسئلونك عن الانفال» يعنى بايد آدم، روحانى بايد جامع باشد البته نداريم كار نداريم، خودِ بنده كه ريشم هم سفيد شده جامع نيستم توى مسئله فقه پيادهام، توى مسئله فلسفه و عرفان، شعر و خيلى چيزها پيادهام كمى قرآن و حديث بلدم ممردم سؤالات مختلفى دارند «يسئلونك» از دين پيداست كه مردم بايد سؤال كنند.
ماه رمضان فرصت خوبى است، روحانى مىآيد توى منطقه، روستا، خيلى از جوانها مىتوانند ساعت خصوصى با او بگيرند، وقتىهاى ديگر او را پيدا نمىكنند نه آدرس و نه تلفن او را دارند، الآن يك ماه بگو من سؤال دارم، سؤالهاى جدّى گاهى وقتها مردم سؤالهايشان عجيب و قريب است مىگويد آسمان چرا آبى است؟ از من، پياز چرا گران است؟ مسئول پياز من هستم؟ شنيدهام فلانى رشوه گرفته، اگر ثابت كردى خوب، من اقدام و كمك مىكنم، اين چه وضعيه؟ چى شده، بردند و خوردند، خيلى خوب بنويس كى بُرد، كى خورد، بنويس آقا اين كاغذ، بنويس آقاى محسن قرائتى سهشنبه بعدازظهر در فلان اداره به فلان دليل اين قدر رشوه گرفت بنويس امضا كن من هم تو را كمك مىكنم، همينطور كيلوئى، البته رشوه هست، امّا وقتى مرا مىبينند فكر مىكنند من 118 جمهورى اسلامى هستم، نامههاى زيادى مىآيد كه همچين و همچين، آقا جون اگر ثابت شكايت كن و اگر ثابت نيست چرا به من مىگويى؟ و در ثانى من در نهضت سوادآموزى مسئوليت دارم و در ستاد اقامه نماز، پياز گران است چرا به من مىنويسى؟ شما تافتون مىخواهى مىروى دكان سنگكى؟ پيراهن مىخواهى مىروى دكان بستنى فروشى؟
امام صادق (عليهالسلام) شاگردانش را تخصصى بار آورده بود. فرموده بود: فقه را از ايشان بپرسيد مسائل عقائد را از فلانى و قرآنى را از فلانى،
امام (عليهالسلام) كه دعا مىكند هر عضوى را يه دعا مىكند، «بطوننا عن الحرام» شكم از حرام، گوش از غيبت، زبان از لغو، دست دزدى يعنى هر عضوى يك دعا دارد.
«وعلى النساء بالحيار والعّفه» «وعلى العلماء و على الغزاة و على التجار»، هر عضوى و صنفى يك دعا شما دعاى قبل از افطار را بعد از افطار بخوانى بهت مىخندند، قبل دعا اين دعا و بعد از افطار اين دعا را، بنابراين يه مقدارى فرصت خوبى است براى اينكه آدم گفتگو كند.
و اما وظيفه مردم: «والذين امنو به» بايد ايمان بياورند، وقتى طرف حرفش منطقى است ايمان بياورند، اگر هم شك داريم از او توضيح بخواهيم كه دليلش چيه؟ ما بايد با منطق صحبت كنيم مردم هم بايد منطق را بپذيرند «امنوا به» در قرآن سه تا «آمنوا» داريم «امنوا به»، «امنوا له»، «امنوا معه» به،له، معه، هر كدام يه فازى دارد
تبعيّت و حمايت از ولىّ فقيه
«و غررّوه» احترام بگيرند، بسيارى يعنى اكثر طلبهها اگر طلبه نبودند شغلهاى بالاخره هوششان كم كه نبود، اينها هم مثل باقىها، كه 6 سال يا 4 سال درس مىخوانند و سريع مدرك مىگيرند، ما يه خورده مدركمان دير است مثل بعضى ميوهها زود و بعضى دير به دست مىآيد بعضى مثل گل نشان مىدهد و بعضى سال هشتم بايد ميوهاش برسد، ما درسمان طول مىكشد و آيةالله اراكى در 90 سالگى هم بايد مطالعه كند و مراجع از اول كارشان از 75 سالگى شورع مىشود، يه خورده چون كار، كار سنگينى است، ديررس است به هر حال اين طلبه جوان آمد، روحانى و عالم «غرووه» احترام بگيريم و «نصروه» حمايتش كنيم، و در و ديوار هم طرّاحى كرده، چون آمريكا از امام (ره) سيلى خورد، صدام از ايشان سيلى خورد، به همين خاطر آيةالله صدر را شهيد كرد، گفت اگر بزرگ شود امام فردا مىشود. تقليد هم كافى نيست ولايت فقيه لازم است، زمان شاه هم ما تقليد مىكرديم، در اين 2500 سال اگر درست باشد، شاهنشاهى هميشه مردم در اين قرنهاى اخير هميشه تقليد و مرجع داشتهاند و اين به تنهايى كافى نيست، ولايت فقيه مىخواهد كه «بسمالله» چند تا سيلى شاه از امام ره خورد،
يه روز شاه مىخواست بيايد قم كه به امام بگويد مردم آخوندها را نمىخواهند همه مىآيند استقبال امام فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم» هيچ يك از مردم قم، زن و مرد و جوان، دختر و پسر از خانه بيرون نرود، شاه آمد قم همه خيابانها خالى بود. دويدند آبروريزى مىشود يه مُش آدم از جاى ديگر بار كردند و آوردند، خيلى حال شاه گرفته شد كه اِ اينقدر زور دارد. مىگويد مردم از خانه بيرون نيايند نمىآيند خيلى حالش گرفته شد.
يه بار نيمه شعبان شاه براى اينكه بگويد من دين دارم دستور داد چراغانى كنند امام فرمود هيچ كس امسال نيمه شعبان چراغانى نكند. باز حالش گرفته شد.
يه مرتبه امام فرمود: آخوندها مسجد نروند، نوجوانها شايد يادشان نباشد پيرها يادشان هست، مسجدها تعطيل درب مسجدها بسته شد، يعنى هر، هِى، امام ره حالگيرى مىكرد چه جور، ذليل كرد و به هر حال شاه را گريهكنان فرستاد بيرون، الآن امام صدام را ذليل كرد و مرده امام از زنده صدام عزّتش بيشتر است، رئيس جمهورى است كه سىسال است از عراق نمىتواند بيرون برود، تمام وجودش وحشت و ترس است، قلدر است اما ترسو،
بنابراين، ولايت فقيه مهّم است بله نماز را شما به فتواى يك آقا مىخوانى غير از اين بايد گفت امروز شير نفت را ببنديد و تنباكو حرام، و استقبال شاه نرود، آره، امروز نه اگر مرجعى كه مردم انتخاب كردند اين رقمى گره بخورند، هيچ قدرتى هيچ كار نمىتواند بكند، بيمه است اما اگر پول دادند، و ضمناً به شما بگويم آقايان طلبهها، دقيقه آخر است ممكن است چهار نفر هم گوش به حرف شما ندهند، هيچ غصه نخوريد خداوند به پيامبر مىگويد: «وان توّلوا» يعنى حرفت را بزن ممكن است يه عدهاى هم گوش ندهند، توقع نداشته باشيم همه مردم گوش بدهند مگر همه مردم گوش به حرف پيامبر و نوح و ابراهيم دادند ممكن است يه عدهاى گوش ندهند. اينها هم كه گوش نمىدهند ممكن است بعداً گوش بدهند خيلى از افراد هستند يه خورده كه با آنها حرف مىزنى عوض مىشوند ممكن است بعضىها جسارت هم بكنند اما پيامبر، اين شيوه جسارتها كُد دارد.
يه جوانى آمد پهلوى پيامبر كه اجازه بده ما زنا بكنيم مردم ريختند بىحيا ولش كنيد بيا جلو، بيا، بيا دستش را گذاشت روى كتف جوانها، مىخواهى كسى با مادر و خواهر و دختر و خالهات گفت: نه خير فرمود: گناهى كه مرتكب شوى او هم خواهر و ناموس كس ديگر است، اگر ناموس تو عزيز است ناموس ديگران هم عزيز است چرا اين كار را مىكنى گفت: چشم، گفت خدايا: اين جوان را ببخش، دعايش كرد و جوان عوض شد و رفت. همان جوانى كه اول با جسارت آمده و اجازه زنا خواست و مردم خواستند او را بزنند، پيامبر مىگويد؛ «فدنى» او را ببرد نزديك «وضع يده على كتف» دستش را گذاشت روى كتفش بعد گفت پسرم مىخواهى اين عمل كه كردى با خواهر و عمه تو، گفت نه گفت تو كه ناموس دارى آنها هم ناموس هستند، يه جورى پيامبر حرف زد كه كلافه شد، پيامبر در حقش دعا كرد پاشد رفت.
گاهى وقتها افراد بىشعور و جسور را هم بايد ملاقتهاى خصوصى مىشود عوضش كرد به جاى اينكه بيائيم روى منبر بگوئيم كه مردم حيا را از دست دادند پسره بىشعورِ نفهمِ، به من اگر يه جوان چنين بگويد مىروم روى منبر آبروريزى مىكنم ولى پيامبر مىگويد: «فدنى اليه» رفت نزديكش گفت بيا نزديك دستش را گذاشت روى كتفش خصوصى با او صحبت كرد.
همه كارها خطبهاى، منبرى، راديو، تلويزيونى نيست. گاهى بايد تماس خصوصى گرفت با لحنى ديگر بسيارى از افراد برمىگردند چون اونى هم كه جسارت مىكند توى دلش پاك است. معتقدند يه چيزى از من ديده بَدَش آمده وقتى گفتم هست يا نيست آرام مىشود، اگر ما ساده باشيم و با محبّت و مخلص، قرآن مىگويد:
اگر شما ايمان داشته باشيد و عملتان درست باشد مهرتان توى دلها «ويجعل لهم الرحمن وُدّا» اميدوارم كه خداوند تمام بركات رمضان را نصيب همه ما بفرمايد.
سفارش مىكنم طلاب تك تك با جوانها تماس بگيرند و به سخنرانى قانع نشوند، سخنرانى عمومى مسجد بكنيد اما يكى، دو ساعت با جوانها بنشينيد گپ بزنيد هم طلبه تماس خصوصى و هم جوانها با هم بنشينيم گپ بزنيم خيلى وقتها مشكلات را با حرفها حل مىكنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله»
«اللّهم صلّ على محمّد و ال محمّد»