قناعت پيامبر در زندگى
دنباله اين راجع به يك تقاضاهايى است كه در سوره احزاب هست اين آيه را من از تفسير نور برايتان مىخوانم اين 9 است كه هنوز از چاپ بيرون نيامده است راجع به همسردارى جنگها وقتى پيروز مىشوند غنيمت جنگى مىگيرند زنها ديدند پيغمبر غنيمت جنگى گرفته گفتند يك خورده هم براى ما طلا بگير خوب تو وضعت خوب شده به ما هم برس ديگر آيه نازل شد كه وضع من خوب شده اما غنيمت جنگى مال زن پيغمبر نيست غنيمت جنگى مال همه مسلمانها است من هم يكى از آن مسلمانها هستم اين كه حالا من رهبر و فرمانده جنگ و نظامى هستم فكر مىكنيد شما كيسه بدوزيد كيسه ندوزيد قرآن مىفرمايد كه: برخورد با توقعات همسر تازه پيامبر، پيامبر و برخورد با توقعات همسر سوره احزاب آيه 28 مىفرمايد كه «يا ايها النبى يا ايها النبى» اى پيامبر «قل لازواجك» به خانمهايت بگو «قل لازواجك» زوج به خانمت بگو «ان كنت لتردن الحيات الدنيا» «امن كنت لتردن الحيات الدنيا» شما واقعاً حدفتان رسيدن به دنيا است و مىگويند حالا كه جبهه پيروز شده از غنيمت جنگى من جيب شما پر كنم اين خبرها نيست «زينتها» اگر حرفتان زينتهاى دنيا است «فتعالين» تشريف بياوريد «فتعالين» بياييد «و متكعين» بياييد تا شما را با مهربانى بهرهمند سازم امتعكن يعنى كاميابتان كنم يعنى پولتان بدهم برويد «و اسرههن» «سراحاً جميراً» بدون اينكه قهر كنيم قهر نمىكنيم اگر من نمىتوانم رهبر مسلمانها باشم ولى خانم كامياب از طلا و نقره باشد زن پيغمبر هم بايد همين طور باشد حالا اگر يك زمان من استاندار شدم مغاندار شدم امام جمعه شدم قاضى شدم وكيل شدم رئيس جمهور شدم رهبر شدم اگر يك جا به جايى رسيدم فكر نكنيد بايد زنم بايد فرق بكند زنم بايد مثل باقى زنها باشد
مبارزه با اشرافيت
نكاتى كه دراين آيات نوشتم برايتان بخوانم 1- زندگى رهبر مسلمين بايد ساده باشد ما خدارا شكر مىكنيم كه تو مسئولين كه حالا بعضىها هم وضعشان متأسفانه آن طور كه بايد باشد نيست اما رهبرمان زندگى ايشان ساده است كسى تا حالا راجع به رهبر ما چيزى نگفته است چون من با ايشان رابطه خانوادگى دارم يعنى يك نسبى هم با اخوى ايشان داريم زندگى ايشان انصافاً بچه هايش خودش دامادش خيلى ساده زندگى مىكند مثل يك آدم صد در صد عادى رهبر مسلمان بايد زندگىاش ساده باشد باز هم نمىخواهم بگويم مسئولين ما پيغمبر نيستند با پيغمبر فاصله ما زياد است منتهى در خط پيغمبر باشيم بس است ضد پيغمبر نباشيم ماكه نمىتوانيم عالى باشيم يعنى بايد عباى من گرانتر از كت شما نباشد كفش من نبايد گرونتر باشد يعنى الان آخه بعضىها يك جورى زندگى مىكنند كه هر كس نگاهش مىكند صوت مىكشد سوسوسو.... زندگى شما نبايد يك جورى باشد كه صوت بكشد بازاريها يكى پژو دارد يكى ندارد يكى خانهاش 100 متر است يكى 200 متر يكى نمىدانم به هر حال همه مردم يك جور يكى يخچالش 9 فوت و 12 فوت يكى 4 تا پتو دارد يكى 5 تا پتو دارد يك كمى زندگى قابل تحمل است زندگى نبايد اين رقمى باشد زندگى بايد طبيعى باشد بايد مسئولين تحت تأثير تقاضاى همسر خود قرار نگيرند همسر نيازهاى طبيعى بايد تأمين شود اما توقعاتش كه توق توقعاتش باقيات بايد كنترل شود كسب غنائم نبايد توقع انسان را بالا ببرد حالا كسب غنائم توقع را بالا ببرد مرجع تقليد ممكن است مثلاً فرض كنيد كه به ما 100 ميليون خمس بگيرد حالا زنش 100 ميليون هو.... 5ميليون را بده به ما مثل سد است سد هر چه آب بيايد پشت سد بايد بايستد بايد به مقدار مصرف جلو برود بيت المال مثل آب سد است هر كه كم باشد زياد بايد پشت سد بايستيد مقدار مصرفى خوب زن آزاد است مىتواند زندگى سالم با تقواى را انتخاب كند يا رفاه زود گذر همراه با بىتقوايى يا زندگى ساده همراه با تقواى يا اصلاً قصه سوره كهف يعنى زندگى در كوه باتقواى بهترين اينكه زندگى كنى در شهر ولى خوب شرك و كفر شديم چند تا خداپرست بودند در يك شهرى كه همه منحرف بودند اينها گفتند ما در اين شهر حذف مىشويم ما چند تا خوب اللهى برويم در غار زندگى كنيم ولى از جامعه فاسد حذف نشديم غارنشينى با حفظ دين شرف دارد بر شهرنشينى كه آدم دينش از بين برود
ساده زيستى مراجع دينى
بله به هر حال كسب غنائم دليل اين نيست كه زندگى را تغيير دهيم با دست رسى به بيت المال و غنائم اول كسى كه تقاضاى تغيير زندگى مىكنند همسرها هستند همين كه وضع آدم خوب شد اول همسر مىگويد خيلى خوب يالا بده ببينم مىگويد بايد خودت را نگه دارى مال، مال بيت المال است غنائم جنگى مال كل مسلمانها است و بايد رهبر مراقب تمايلات و گرايشات افراطى باشد اگر زنى حاضر نيست با رسول خدا و كمالات زندگى كند بايد زندگى عادى اين را با رضايت مجبور به ادامه زندگىاش نكند بگو اختيار با خودت است اگر مىخواهى با من زندگى كنى شرايط اين است عادى بودى اگر مىخواهى بلند پرواز مىكنى اختيار باشماست زن آزاد است خوب اين برخورد پيغمبر با خانمهايش است بيت المال هست در جنگ هم پيروز شديم غنايم جنگى هم گرفتيم اما زندگى شماها بايد زندگى عادى باشد حالا چون اينجا خرم آباد است از استان شما يك خاطره بگويم آيت الله العظمى بروجردى در بروجرد در قم مرجع تقليد مهمى بود يعنى تقريباً بايد گفت مهم مرجع تقليد تاريخ شايد بشود گفت او بود ايشان مريض مىشود شاه هم براى خود شيرينى پزشك متخصص از غرب مىآورد ايشان وقتى وارد ايران مىشود فكر مىكند رهبر مسلمين هم رهبر مسيحىها است آخه رهبر مسيحىها خوب من رفتم ايتاليا و آتكان خيلى شرائطشان اشرافى است خيلى شرائط آنها اشرافى است آنجا كه مىايستند سان مىبينند از مردم چه مشكلاتى دارد چه بودجه او فكر مىكرد چون دكتر مسيحى بود رهبر مسلمانها مثل رهبر مسيحىها آمد قم هى به ديوارهاى قم نگاه كرد ديد ديوارهاى قم هم مثل ديوارهاى باقى شهرها است آمد رفت توى كوچه آقاى بروجردى باز هى نگاه به كوچه مىكرد رفت در خانه رفت در اتاق گفتند اين است جا خورد پير مرد مثل نور ريشها سفيد آقاى بروجردى قيافه خيلى جذبه داشت قيافه خيلى جذبه داشت وقتى اين را ديدش برق او را گرفت پير مرد 100 ساله آنقدر خوش تيپ اينجايش گل زده بود سرخ ريشها مثل برق صورتش سرخ خيلى پاك و با جلال و عظمت بود گفتند ايشان است هى نگاه كرد به لحاف ديد لحاف پنبه است كرسى چوب است اصلاً گيج شد وقتى ايشان را معاينه كرده بود و رفته بود معنويت يعنى اين دين يعنى اين جا خورده بود هر كسانى كه مىآيند حسينيه جماران چون امام وصيت كرد و گفت تا زنده هستم راضى نيستم حسينيه جماران را سفيد كنيد من وقتى آمدم گچ و خاك بوده است حالا هم بايد گچ و خاك باشد آنكه تكان مىدهد مردم را مهمانهاى خارجى كه مىآيند خيلى جارا ديدند در ايران آنجا كه تحت تأثير قرار مىگيرند و بعضى از آنها منقلب مىشوند و بعضى از آنها گريه مىكنند خانه حضرت امام هستند عزت ما به سادگى مااست از زمانى كه بلال ساده اذان مىگفت اسلام در اروپا رفت از وقتى كه ما به جاى بلال منا راساختيم و منا را كاشى كرديم ديگر بلالى وجود هر چى منار درازتر شد بلال كوتاهتر شد و پيغمبر بگو خلاصه عظمت مابه صفاى ما است
توجه به اولويتها براى جوانان
ما يك چيزهايى داريم كه نمىدانيم فقط بايد تلويزيون نشان بدهد به دنياى عرب صادر كنيم حيف كه ارزشهاى خودمان را نمىدانيم چى است همين الان قبل از اين تقريباً يك ربع پيش كه من بيايم اينجا برادر پاسدارى آمد پهلوى من گفت يك بيسواد بود تو جبهه رفتم الان ديپلم گرفتم 10 تا بچه دارم يك ماه سه تا دخترهايم را شوهر دادم يكى از دخترهايم رادادم به كسى كه چشمش را در جبهه داده يك دخترهايم را دادم به كسى كه دستش را در جبهه داده يك دخترهايم را دادم به كسى كه پايش را در جبهه داده از هر كدام از اينها خدا يك نوه پسر به من داده اصلاً يك خورده حرف زد من ما شدم گفتم اين را بايد بگذاريم جزء ديدنيها يعنى كيست روى كره زمين يك سه تا دخترش را شوهر بدهد مهريه حداقل انتخاب پسر حذب اللهى مىگفت چون اين در خدا چيزى داده من هم گفتم دختر رفعت بردار برو تو جونت جوانيت را دادى من هم دخترم را مىدهم اينها در اروپا نيست در آمريكا نيست گاهى وقتها زنها مىروند شكايت مىكنند از اينكه چرا شوهرش آرغ مىزند يعنى يك آرغ را تحمل نمىكند طلاق گرفتن در آمريكا مثل تاكسى گرفتن در ايران است سر چيز جزئى يك همه پرسى كرده بودند در اتريش 85 درصد از مردم گفته بودند ما مشكلمان اين است كه زن و شوهرها نظام زنها گسسته شده نظام خانواده از هم پاشيده شده قدر خودمان را داشته باشيم.ارزشهايى داريم سادگى حالا پيغمبر مىگويد زندگى من ساده بود مىنشست كسى كه وارد مىشد مىگفت «ايكم رسول الله» كداميك از شما پيغمبر است اين طور نبودكه صندلى پيغمبر يا تشك پيغمبر طورط باشد كه سوسو... آن طورى نه طبيعى بود ما فكر مىكنيم اگر مدير هستيم بايد اتاقمان چند متر باشد بايد چراغمان چنين باشد انسان متأسفانه از اول انقلاب هر چى رد مىشويم تجملات هى اضافه مىشود و دل ما هم الكى خوش است كه نون نداريم بخوريم كاشانىها يك مثلى مىزنند نمى دانم شهرهاى ديگر هم مىزنند اين مثل رايانه مىگويد نون ندارد بخورد ترب مىخورد اشتها بيايد شما هم مىگويد نون ندارد بخورد ولى ترب مىخورد اشتهايش زياد شود حالا توى استان دهها هزار گرسنه بيكار فلان، فلان ما مىآييم بودجه هايمان را خرج يك چيزهايى مىكنيم الك و دولك مثل يك بچهاى كه گرسنه است شير مىخواهد هى مادرش راست آن: برقصد خوب حالا گيرم وايستادى راستش رقصيدى يك برنامهاى هم برايش پياده كردى و دوسه دقيقهاى هم بچه سير بود اما باز دوباره وقتى گرسنه شود ببينيد واقعيات را نمىبينيم كه الان مشكل چيست مشكل جوانان كشور دو مسأله است غفلت، شهوت خلاص بيشترين مشكل آنها اين است غفلت از خودشان يعنى نمىداند جوانى چه سرمايهاى است همين طور نشسته الكى عمرش را تلف مىكند غفلت از جوانى غفلت از رسالت غفلت از اين كه اين ديپلم ليسانسها در دنياى امروز ديگر كافى نيست يك زمانى ليسانس و ديپلم بس بود يك زمان حجة الاسلام بس بود امروز حجة الاسلام دبير رياضى دبير فيزيك دبير شيمى دبير تعليمات دينى الان دبير ليسانس سر كلاس كم مىآورد يعنى بچهها بقدرى اطلاعاتشان رفته بالا كه گاهى معلم باقى مىآورد الان من روى منبر كم مىآورم چون رفتم مسجد يك مشت پير مرد بى سواد بودند الان هم تحصيل كردهاند اين ليسانسهها و حجة الاسلامها امروز كافى نيست خيلى مطالعه كنيم، نشسته چهار ساعت يك چيزى مىبينيد كه هيچ خاصيتى ندارد غفلت از جوانى غفلت از مسئوليت غفلت از قيامت غفلت از خدا غفلت از فقرا غفلت از آينده خودش غفلت مهم است يكى هم شهوت داروى غفلت تحصيل و نماز است و داراى شهوت ازدواج است و ما بايد همه ما بسيج شويم مشكل غفلت و شهوت را حل كنيم ازدواج غيرها و آداب و رسوم را بايد برداريم ازدواج هارا مىشود، آسمان كرد خيلى مىشود ازدواجها را آسمان كرد خيلى راحت مىشود زندگى را انجام داد ما تراشيدهاى «تعبدون ما تنحتون» با دست خودت تراشيدى اشك مىريزى ما با دست خودمان آداب و رسوم را تراشيديم خودمان توى آداب و رسوم گير كردهايم يك ابراهيمى مىخواهد كه تمام اين بتها و خرافات را بشكند اول انقلاب اين دخترها و پسرها پيدا مىشدند همه قيدها را بر مىداشتند ساده ساده
دورى از تجملات در خانه و اداره
آيه دوم «ان كنتن تردن الله و رسوله» آيه 29 به خانمهايش مىگفت اگر اراده كنى خدا ورسول دارى «والدار الاخره» اگر هدفتان «ان كنتن» آيه اون اون «ان كنتن تردن الحيات الدنيا» اينجا ان كنتن «تردن الله و رسوله والدار الاخره» اگر خدا و رسول و قيامت را مىخواهى بسم الله «فان اردن اجراً اعد لكل المحصنات اجراً عظيما» خداوند براى خوبهايتان اجر قرار داده اجباراً زندگى من زندگى ساده خواهد بود فكر نكنيد اگر در جبههها پيروز شديد غنائم جنگى گرفتيد من بسات شمارا غنيمت مىشمردم شيخ انصارى آمد دكان سلمانى، آرايشگاهى اصلاح كند 10 شاهى داد اين سلمانى اين آرايشگاهى ناراحت شد گفت آقا كلبه بودى 10 شاهى با سواد شدى حجة الاسلام 10 شاهى با سواد ترشدى شدى حجة الاسلام باز شده شاهى شبى حجة الاسلام و المسلمين باز هم 10 شاهى شدى آيت الله باز هم 10 شاهى شدى آيت الله العظمى باز هم 10 شاهى شدى مرجع تقليد باز هم 10 شاهى مىدهى شيخ انصارى گفت بابا سوادم زياد شده مساحت سوم كه زياد نشده حالا اين آقا آن برادر ديروزى بوده حالا مثلاً قم، قم ديروزى بود حالا شد استان حالا اگر شد استان نه حالا كه استان نه حالا كه استان شده بايد چنين من عرض كردم آن روزى كه قم استان شد دوستان مادر نهضت سواد آموزى گفتند آقا قم استان شده گفتم شده كه شده به ما چه گفت بدو گفت آش مىپزند گفتم هرچى مىخواهند بپزند گفت براى تو مىپزند به تو چه هيجانى شدهاى اگر آش مىپزند به من چه براى من مىپزند به تو چه قم استان شده بايد چه خاكى برسرمان كنيم نه نهضت سواد آموزى 11 نيرو بايد اضافه كند گفتم ببينم قم ديوارهايش دراز شده بى سوادهايش زياد شدند چى چى زياد شدند (ديروز چقندر بوده امروز گفتهاند لبو پختهاند گوشت نپخته بود حالا گفته گوشت پخته پخته گوشت همان گوشت است حالا اين چى چى شده مثلاً مگر يك چيزى استان شدند گفتند نه سطحش مىرود بالا خلاصهاش نشستم حساب كردم ديدم ماهى چند ميليون تومان چول بيت المال را در نهضت سواد آموزى آتش مىزنند گفتم من نيستم گفتند نمىشود گفتم من نيستم گفتند همه هستند گفتم من نيستم من خودم آدم هستم يك نفر هم نبايد به آنها اضافه كنيد) چون بى سوادهاى قم اضافه شدهاند معلمها هم اضافه نشدند همان بى سوادها همان معلمها حالا تابلوشان است كه عوض شهرستان قم بنويسيد استان قم تابلوشان را عوض كنيد در حدى كه تابلو من حرفى ندارم ما گاهى وقتها تا فكر مىكنيم رئيس شديم بايد يك رانندهاى يك ماشين يك سكلتر نمىدانم يك خيلى پولهايمان آتش مىگيرد خيلى از پولها حرام مىشود اگر يك نهضتى شود در ايران نهضت صرفه جويى هروزات خانهاى پول خرج نكند خرج نكند همين آموزش و پرورش اين كتابهاى درسى آنها معاون وزير آموزش پرورش مىگفت كه ماند باد كتابهايشان را مىخوانند چون توليد كننده و صادر كننده كاغذ در دنيا هستند يعنى كاغذ توليد مىكنند به دنيا صادر مىكنند اما كتاب درسى شان را نه بار مىخوانند شهرهايى هم كه داريم بچهها حالا نمىگويم آن شهر كجاست خودتان مىدانيد شهرهايى داريم كه بچهها روز آخر كه از مدرسه مىآيند بيرون كتابهايشان را در خيابان دور مىريزد اصلاً جر مىزنند كاغذ را يك سال اگر بچهها كتاب داشته باشند و كتاب را تميز نگه دارند سال بعد هم بچه بخواند 40, 30 تا شهرك آموزش و پرورش مىتوانند بسازند هزاران مدير بى خانه مىتوانند يك 5, 6 ميليون وام بدهند نمىخواهند حل كنيم نمىخواهيم حل كنيم اينقدر پول ولخرجى مىشود) اگر كاشيكارى مساجد را قطع كنيم آن بعد همه روستاها مسجد داريم اگر تجملات را حذف كنيم همه مردم خانه دار هستند منتهى وقتى سفت كارى تمام شد تازه ما مىآييم به اندازه پول سفت كارى پول تجملات ميدهيم ولخرجىها بايد عدهاى خانه ندارند عدهاى مسجد ندارد عدهاى كفش ندارد عدهاى وام ندارند يك نهضتى لازم است كه جلو اين بريز و بپاشها را بگيريم زنهاى پيغمبر آمدند گفتند يا رسول الله جنگ پيروزشد غنائم گرفتى يالا وضع ما را خوب كنى فرمود وضع بى وضع همين طور كه بودى زندگى عادى هر كه مىخواهد بماند هر كه مىخواهد برود من مقاومت مىكنم در مقابل تمايلات همسر اين برخورد اگر آن طورى كه پيغمبر به خانمهايش را گفت برخورد كرد ما هم اين رقمى با بيت المال برخورد كنيم 70، 80 درصد مشكلات جمهورى اسلامى حل مىشود منتهى نمىخواهيم برخورد كنيم رسم، رسم خوب مىروى خارج خدا مىداند كه من بودم 30 تا كشور خارج تقريباً رفتهام هيئت هايى كه مىروند خارج مىتوانند در همان سفارت خانه بخوانند مىروند در هتل 5 ستاره هر شبى هم كه مىخوابند 100 دلار 200 دلار مىدهند خوب بابا جون توى همين اتاق بخواب ديگر نه خير من مدير كل اداره سه گنج هستم بايد بروم هتل فلانى همين طورى ولخرجى ولخرجى بيت المال را نبايد توپ در آن انداخت به پيغمبر گفتند يا رسول الله حالا كه پيروز شدى بيت المال دستت آمده است وضع مارا خوب كن فرمود زندگى زندگى عادى هر چى هم پول اضافه باشد بايد خرج كل مسلمانها شود من به شما نمىدهم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ولخرجىهاى ما اسرافهاى مت توقعهاى نابه جاى ما كه در بعضى از ماهست اينها را خودت حفظ بفرما. آمين
ما را با پيغمبر و راه و روش او آشنا و توفيق رفتن در راه او بفرما، آمين
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاة
اللهم صل على محمد و آل محمد
عدالت ميان همسران
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
اللهم صل على محمد و ال محمد اللهى انطقنى بالهدى و للهمنى التقوى
بحث ماه رمضان امسال سيره پيغمبر بود چون قرآن مىفرمايد ببينيد پيغمبر چه طورى بود الگو و مدل شما پيغمبر است «ولقد كان لكم فى رسول الله اسوة» سيره سيره يعنى روش سيره پيامبر اكرم و اهلبيت او «ولقد كان لكم فى رسول الله اسوة» برخورد پيغمبر با دوست بادشمن با بچه باجوان بازن با همسايه جلسه قبل راجب زنها صحبت كرديم و گفتيم كه پيغمبر ما اول چرا چند تا زن داشت (گفتيم اين زنهايش به دليل مسائل شهوتى و جنسى نبود زيرا از 25 سالگى كه ازدواج كرد بازنى به نام خديجه 40 ساله كه خانمش 15 سال بزرگتر بود تا 53 سالگى هم يك همسر داشت از 53 سالگى تا 63 سالگى ده سالگى بودكه حضرت در مدينه بود در مدينه هم 50، 60 رقم جنگ پيش آمد كه بعضى جا حضرت بود بعضى جاها نبود و زنهايى هم كه گرفت زنهايى بود از قبيلههاى مختلف كه اين يك طرحى بود كه براى اينكه آن زمان مردم از دامادهايشان حمايت مىكردند قبيلهها حضرت مىخواست داماد قبيلههاى مختلف شود تا به حمايت از دامادشان به اسلام ايمان بياورند يعنى يك بستر سازى بود كه هم از شر قبيلهها محفوظ بماند و هم از تعصب چون اگر يك پيغمبر داماد يك قبيله بود باقى قبيلهها چون با هم بد بودند روى تعصب ايمان نمىآوردند اين يك طرحى بود طرح ارزان و ساده و طبيعى و زنهايى كه پيغمبر گرفت بعضى از آنها را اصلاً نديد مثل خواهر معاويه كه باشوهرش رفتند حبشه كه شوهر مسيحى شد ابوسفيان معاويه هم هنوز شرك هستند اين زن فكرى بود كه چه كار كند فاميلهايش بت پرستند خودش هم مسيحى شده يك زن غريب در يك شهر غريب بعد پيغام داد زن خودم باش اين به خاطر جبران ضربه فنىها كه شده بود بعضى زنها عيال وار بودند بيوه بودند متروكه بودند مطلقه بودند شوهر مرده بودند اينها زنهايى بودندكه كسى ديگر سراغشان نمىآمد منتهى هر كدامى بند به يك فاميل بودند اين بند به فاميل بودن بسترى بود براى تبليغات پيامبر والا يك آدم 53 ساله كه 50 رقم جنگ توى اين 10 ساله داره و لذا از هيچ كدام هم بچه دار نشد جز يكى اگر انسان قصه شهوت بود و مسائل جنسى هم جوانىاش زن مىگيرد هم دختر جوان مىگرفت نه زن پير بيوه عيال وار نه در بعد از 53 سالگى نه در ايام جبهه و جنگ اين نسبتها به پيغمبر نمىشود منتهى مىخواستيم برخوردش را بگوييم اينها را در جلسه قبل گفتيم برخوردش راجع به به برخورد مىخواهم يك صحبتى بكنم برايتان يك صلوات بفرستيد (صلوات حضار) اول اينكه مهريه همه يكى بود امام صادق مىفرمايد كه «ما تزوج» رسول الله «صل الله عليه و آله و سلم» «شيأ من نسائه و تزوج من نباته على اكثر من اثنه عشوة اوقيه الا يقه اربعون» تقريباً حدود 400 و خوردهاى در هم تمام خانمهايش مهريه يكى بود همه مساوى بودن مهريه نشانرى آيين همسردارى است همسرهايش را هم با يك چشم سفيد مهريه همه يك جور بود مسأله دوم هزينه همه خانمها يك جور بود اين طور نبود كه به يك خانم پول بيشترى بدهد به يك خانم كمتر مسأله سوم بعداز نماز صبح به هر سر مىزد مسأله چهارم احدى از اين زنها تقاضاى طلاق نمىكردند شبهابين زنها تقسيم مىكرد و هر وقت عرض كنم به حضور جنابعالى كه چون قرآن مىگويد «فان خفتم الا تعدلو فواحدة» كسى كه نمىتواند عادل باشد يك زن بايد بگيرد و ملاك زن دارى هم در جلسه قبل يك جمله گفتم كه مىارزد كه همه زن و مرد ايران حفظ كنند كه ملاك آيين همسردارى سه تا جمله است كه مىفرمايد كه «ذالك اذنى ان تقر اعيهن» اين تكرارى است من اين را با عنايت تكرار مىكنم «ان تقر اعيهنن» «قرة عين» يعنى بايد آيين همسردارى جورى باشد كه زنها نور چمششان يعنى چشمشان نورانى شود «ولا يحزن» حزن نداشته باشند «ويرضين» راضى باشند اصول زن دارى است كسى اگر چند تا زن دارد يك بايد عدالت باشد اصل عدالت زندگى آنها «وعاشرو هن بالمعروف» زندگى با خانمها بايد طبيعى باشد كارهاى ناهنجارى در آن نباشد اين آياتى است راجيع به همسردارى عدالت خانم چمشش روشن شد غمى نداشته راضى باشد زندگى با خانم توش هيچ گونه ناهنجارى نباشد اين 5 كلمه از آيين همسردارى است منتهى گفتيم بعضى از زنها تندروى كنند راضى نمىشويم مگر اينكه نه اين رضايت و نور چشمى در چهار چوب دستورات الهى بايد باشد يعنى اگر مىخواهم درس نخوانى مىخواهم نمىدانم چه نكنى يعنى نه اين مىخواهم مىخواهمها را بايد بگذارى كنار رضايت و غم نداشتن در چهار چوب اينكه حكم خدا از بين نرود بگوييد نرود محدوده شادى تا مادامى است كه خلاصه حكم اللهى ضربه ببيند و لذا يك بار هم پيغمبر براى رضاى خانمشان تصميم گرفت عسل نخورد آيه نازل شد چرا؟ حالا خانمت گفته عسل نخور تو هم نبايد بخورى؟ «يا ايها النبى لم تحرم» 12 تا يا ايها النبى توى قرآن است 4 تا از آن مال مسائل خانوادگى است «لم تحرم» چرا حرام كردى؟ «ما احل الله لك» عسل خدا حرام كردى حالا خانمت گفته نخور تو نبايد بخورى؟ شما حق ندارى براى رضاى خانم نه حلالى را حرام كنى و نه حرامى را حلال كنى؟ اين حرفهاى بل