آزادى سخن در خانه و خانواده
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى»
سورهى قصص را تفسير مىگفتيم رسيديم به آيهى 26 كه دختران شعيب گفتند «يآبت» موضوع بحث ادامهى تفسير سوره مباركهى قصص آيهى 26 «يا ابت استئجره ان خير استئجرت القوى الامين» آقايونى كه در جريان ما نيستند باشند يك، يك دقيقه حرفها را تكرار مىكنم تا نخ دست آنهايى بيايد كه اين قطعهى بحث را گوش مىدادند كسى آمد به موسى گفت در كاخ نشستهاند مشورت مىكنند طراحى براى دستگيرى توز و ددرّو، موسى در رفت آمد منطقهى مدين، مدين تحت حكومت فرعون نبود لب دروازه همين كه وارد شد چشمهى آبى بود ديد دو تا دختر كنار ايستادهاند رفت پهلوى آنها گفت چرا شما كنار ايستادهايد گفتند ما پدر پيرى داريم نمىتواند چوپانى كند ما دو تا خواهر چوپانى مىكنيم آمدهايم ميشها و بزها را آب بدهيم لب چشمه شلوغ است كنار ايستادهايم خلوت شد برويم آب بدهيم كه تنهمان به تندى مردها نخورد موسى ميش و بز را از اينها گرفت آب داد و سريع اينها زودتر از هر روز رفتند خانه بابايشان حضرت شعيب پيرمرد پرسيد چطور شد زود آمديد خانه گفتند بابا يك جوانى آمد و امروز كمك ما كرد حضرت شعيب گفت برويد به جوان بگوييد بيايد مهمان ما باشد جوان آمد قصه را گفت كه تحت تعقيبام فرارىام حضرت شعيب گفت خيلى خوب خدا تو را در جاى خوبى قرار داده بعد يكى... به بابايش گفت كه يك دقيقهاى كه گفتم مال اصل قصه «يابت» بابا جون «يابت» بابا جون «استئجره» اجير كن اين موسى را بياور كارگر ما باشد «ان» بدرستيكه «خير من استئجرت» بهترين كسى كه اجيرى كنى اين جوان هم قوى است قدرت بازويى دارد هم امين است از اين نكات استفاده مىشود درسهايى كه از اين آيه مىگيريم درسهاى زيادى است بعضى از درسهايش اين است:
1- در خانه آزادى سخن باشد بعضى خانهها چنان پدرسالارى و يا مادرسالارى است اصلاً اجازه، خفه شو، كسى به تو نگفته بود حرف بزن، به تو ه اين فضولىها، نه خانهى پيغمبر است دختر حرف مىزند پيشنهاد دارد پيشنهاد اقتصادى دارد گزينش مىكند بابا ايشان خوب است اشكالى دارد هم اجازه بدهيم حرف بزند هم حرفش را گوش دهيم آزادى بيان داشته باشد آزادى پيشنهاد داشته باشد توى مسائل اقتصادى طرح بدهد «ياأبت استأجره
كارگرى عيب نيست، بيكارى عار است
مسئلهى ديگر كار عيب نيست هم خود پيغمبر چوپان بود حضرت شعيب تا جوان بود چوپان بود حالا هم كه دخترهايش چوپاناند چون از كار افتاده هم حضرت موسى حاضر شد چوپانى كند كار كند كار عيب نيست براى بعضىها كار هست مىگويند اين كار در شأن ما نيست كار عيب نيست اسلام براى كار خيلى ارزش قايل است داريم دعاى بيكار مستجاب نمىشود در يك مسافرت دسته جمعى كه قرار شد آبگوشتى درست كنند يكى گفت من گوسفند را مىكشم يكى گفت من پوست مىكنم يكى گفت من مىپزم يكى گفت من ظرفها را مىشويم حضرت فرمود سپس من هم بايد هيزم جمع كنم گفتند شما پيغمبريد فرمود اگر من كار نكنم از اين آبگوشت نمىخورم اصلاً داريم كسى كه خرج شما را مىدهد باهاش مسافرت نرو چون كسى كه خرج شما را مىدهد شما ذليل مىشويد تحقير مىشويد با كسى مسافرت برو كه دنگى باشد شما هم از نظر كار سهم خودت كار كنى هم سهم خودت را پول بدهى كار خوب است كارگرى عيب نيست چوپانى عيب نيست حتى براى پيغمبرها دختر پيشنهاد بدهد پيشنهاد اقتصادى بدهد «ان خير من»، اين «خير من اس»، «خير» بهترين كسى كه استجار مىكنى ما بايد هميشه بهترين باشيم
كارهاى خدا «احسن» است
در قرآن چند تا «احسن» داريم خدا مىگويد «احسن» توى قرآن زياد داريم «احسن» از خدا «احسن» از خلق خدا گفته من هر كارى كردم «احسن» است «فتبارك اللّه احسن الخالقين»«احسن الخالقين» بهترين آفريدگار منم «انزل احسن الحديث» بهترين حديثها را من گفتم آيهى قرآن است «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم» بهترين ساختمانها را من دادم به شما ساختمانهاى اندام، از من مىخواهد كارهايم بهتر باشد، مىگويد «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» شما حرفها را گوش بده «فتيبعون» پس «يتبعون» پيروى كن «احسن» بهترش، «يقول التى هى احسن» حرف كه مىزنى بهترين كلمهها را به كار ببر من يك وقت شمردم ده تا «احسن» از خداست 10 تا «احسن» از خلق خداست يعنى خدا مىگويد من كارى كه مىكنم غدهى 19/5 بيست «احسن كل شى خلق» هر چيزى آفريدم غدهاش بيست حتى زهرمار در بدن مار غدهاش بيست است بيرون كه آمد غدهاش صفر مىشود مثل آب دهان، آب دهان كسى توى دهان خودش غدهاش بيست است بيرون كه آمد پرتاب شد تف مىشود جسارت مىشود ولى آب دهان در دهان اسنان غدهاش بيست است اشك انسان در چشم انسان غدهاش بيست است زهرمار در بدن مار غدهاش بيست است هر چيزى را آفريد اين خودش يك نكته است مسلمان 19/5 سراغش نبايد برود مىخواهى نماز بخوانى احسن عضوهاى شما كجاست، پيشانى، بلندترين قلهى بدن پيشانى است احسن خاكها كجاست خاك كربلا، احسن لباسها، احسن عطرها، احسن مكانها، در بين چند تا پيش نماز احسن پيش نماز مىخواهى تقليد كنى اعلم علما، اين خودش يك معيار است كه شما به كم قانع نشويد يعنى هميشه هدفتان عالى باشد «خير من استجرت» يعنى آنى كه اجير مىكنى بهترين باشد «القوى الامين» الان مسؤلين ما كشور ما يكى از اشكالهايى كه دارد يا هر مسلمانى يا هر كشورى يكى از اشكالهايى كه مىشود به افراد گرفت اين است كه فلانى آدم قوى نيست آدم خوبى است اما به درد اين كار نمىخورد بعضىها آدم خوبىاند اما قوى نيست يكى از علماء و مراجع تقليد رفت حمام، حمامى يك كيسهكشى فرستاد براى آقا كيسهى حمام آقا را بكشد حمامى آمد پزى بدهد گفت حضرت آيةاللّه العظمى اين آقايى كه كيسهى شما را مىكشد نماز شبش ترك مىشود گفت خدا مىداند من آمدم حمام براى كيسه براى نماز شب نيامدم اين نماز شب مىخواند اما كيسه كش خوبى نيست ما هر كسى را كه كارى ازش مىخواهيم بايد درست انجام بدهد يك طلبه گوسفند خريد قربانى كند قم وقتى كشت ديد اين گوسفند كور است رفت پهلوى اين چوب داره گفت آقا اين گوسفندت كور بود گفت گوشتش را بخور مگر مىخواستى قرآن برايت بخواند ولى اين طور نيست اسلام مىگويد گوسفند هم كه مىخواهى قربانى كنى گوسفند سالم باشد گوشت بريده نمىدانم دم بريده شاخ شكسته نباشد چيزى كه آدم مىخواهد هديه كند به محبوب درست باشد «قوى»، افرادى هستند تحصيلاتشان هم بالاست اما ليقات اين كار را ندارند سوره برائت كه آمد حضرت فرمود فلانى برود بخواند وسط راه گفت فلانى برگردد اين اين كاره نيست ديگرى برود آيه آمد اين هم اين كاره نيست آخرش گفتند مرد اين كار على بن ابيطالب است بىخود دنبال اين و آن نرو سورهى برائت را بايد على بخواند گاهى اشرار به مدينه حمله مىكردند در يك بار در يك ماجرا اشرار به مدينه حمله كردند سه دفعه حضرت گروهى را فرستاد به فرماندهى افراد مختلف برگشتند آخرش فرمود بابا اين كار، كار على است حضرت على رفت و شبانه خواندند و اشرار را تارومار كرد آيه آمد «والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا»، «العاديات» جمع عاديه، اسبى كه مىدود «ضبحا» يعنى اُه، اُه مىكند قسم به اُه، اُه اسبى كه زير پاى على است «فالموريات قدحا»«موريات» جمع موريه، جرقه اسب كه سماش به سنگ مىخورد جرقه مىزند مىگويد به جرقههاى سم اسب على به اُه، اُه اسبى كه زير پاى اميرالمؤمنين است چرا براى اينكه على مرد كار بود افرادى بايد قوى باشند افرادى هستند دزدند «قوى» يعنى تخصص اين كاره باشد«امين» يعنى تعهّد، يك بحثى من اينجا باز كنم در اسلام عزل و نصب داريم بله، گزينش داريم بله، اين آيه مال گزينش است
قدرت و امانت دو شرط مسئوليّت
«خير من استئجرت القوى الا...» دختران شعيب گفتند اين موسى را بگير براى چوپانى در گزينش دو تا رتبه دارد هم تعهد دارد هم تخصص، قوى است توانمند است و امين است بعضىها قوى هستند امين نيستند بعضىها امين هستند چى، قوى نيستند آن يكى خر داشت پالونش نبود، چون كه پالون يافت خر ديگر نبود، كرمداران عالم را دَرَم نيست، درم داران عالم را كرم نيست، يكى دو تا پس بود يكىاش كمال بود يكىاش جمال، مىگفت جمال را كمالى نيست و كمال را جمالى نيست: نون دارد دندان ندارد دندان دارد نان ندارد، هيچ وقت كارهاى دنيا جور در نمىشود.
ملاك عزل و نصب، ملاكهاى عزل و نصب در قرآن:
1- علم «هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون»
2- سابقه «والسابقون السابقون، اولئك المقربون»
3- تقوا «ان اكرمكم عنداللّه اتقكم»
4- هجرت «والذين امنوا ولم يهاجروا مالكم من ولايتهم من شى» اينهايى كه ايمان ولى هجرت نمىكنند هيچ مسؤليتى بهشان نده چون رفاه طلبند هميشه مىخواهند در شهرهاى بزرگ و مرفه زندگى كنند «امنوا» ولى «ولم يهاجروا» ايمان دارد هجرت نمىكند «مالكم من ولايه من شى» براى شما هيچ رقم سرپرستى نبايد اين مسئوليت به عهده بگيرند چون اينها «اخلد الى الارض»اند به زمين چسبيدهاند هجرت، قدرت، همين آيه «القوى الامين» عمارت، «ان خير من اسئجرت القوى الامين» همين آيه، اينها يك سرى ملاكهاست توى ذهنم اين است كه در يادداشتهايم يازده تا است ولى الان چون بنا نداشتم اين بحث را بگويم هفتاش توى ذهنم مانده چهارتايش يادم رفته يك و دو و سه و چهار و پنج و آهان اين شش را پنجش كنيد پنج و شش، پنجتايش يادم رفته حالا خوب است پنجتايش يادم رفته يك كسى مىگفت امام صادق فرمود دو چيز حافظه را كم مىكند يكىاش را راوى يادش رفته يكىاش را هم من يادم رفته گفت خواب پس هى چى (خنده حضار) الان ملاك عزل و نصب چيه؟ اگر خدا نكرده خدا نكرده، خدا نكرده، خدا نكرده ملاك عزل اين باشد كه:
1- ملاكهاى (مفهوم نيست)... از ما است آن چهارده كه از ما، جُناحبندى كه شد ناروا است فاميلى، از بستگان است، قرآن هيچ خويش و قومى چيز نمىكند بابا نون و نمك خوردهايم وابسته هستيم. سفارش شده پدرش بوده، اينها زور گفته با زور آمده اين را گرفته رودر بايستى داريم اگر خدا نكرده خدا نكرده اگر مىگويم هست يا نيست هيچ قضاوتى ندادم البته بعضى جاها هست اگر يك كسى مسئوليت گرفت بخاطر اينكه از جناح ما است اين شرك است شرك يعنى چه 209 مرتبه توى قرآن گفته «دون اللّه»، «دون اللّه و دونه» يعنى اگر غير از خدا چيز ديگرى را حساب كنيد شرك است اگر 99 درصد لياقت دارد ولى 1 درصد هم بخاطر اينكه اين با ما است اگر از اين باشد كه چون اين از ما است سراغ غير خدا رفتند چون از بستگان است چون به ما وابستگى، يعنى چون من به او وابستهام بالاخره اين، يك وقتى به من وام داده حالا بهش وام بدهيم يك وقتى نان و نمكش را خورديم اين حرفها نيست يك عمرى حضرت موسى نان و نمك فرعون را خورد آخرش هم نمكگير نشد فرعون را انداخت توى دريا غرقش كرد همين كه فرعون توى دريا غرق شد يعنى چه يعنى نمكگير نشو حالا يك بسته ترياك دهنت گذاشته ديگر حالا وابسته شدى ديگر حالا نونش را آجر نكنيم خوب تو كه مىفهمى چند كيلو چند كيلو طلا ببخشيد ترياك حمل ونقل مىكند خوب تلف كن لوش بده بگو بگيرنش مىدانى آخر ايشان توى عروسى براى دخترمان يك پتو آورده آخر براى ابوالفضل شب تاسوعا ده تا كيسه برنج داد به خاطر اينكه ده تا كيسه برنج روز تاسوعا داده دوتا هزار تا جوان هم ترياكى و هروئينى كند به خاطر ده تا كيسه برنج ابوالفضل كاريش... اين حرفها نيست نمكگيرش اين نمكگيرش... سفارش شده اگر خدايى نكرده روى اينها باشد پدرش بوده خوب حالا اگر يك جايى بنده مسجدى مىسازم وصيت مىكنم بعد از من پسرم نماز بخواند ولى مردم منطقه پسر من را قبول ندارد پسر من مىرود توى مسجد با ده نفر كه اگر پسر من نباشد مسجد پر مىشود ما بايد اينجا سفارش وصيّت آقا را نگه داريم با ده نفر نماز جماعت ده نفرى يا اين وصيت را بگذاريم كنار مسجد را پرش كنيم بايد استفاده كنيد از مراجع، خيلى وصيتها مزاحم كار است و لذا وصيت نكنيد كى بعد از ما نماز بخوانيد بگوييد هر كس كه مردم قبولش دارند گاهى وقتها بخاطر بعضى از وصيتها مسجدهاى مهم جمعيتش بگوييد كم است بخاطر اينكه آقا وصيت كرده خوب چرا ما به خاطر وصيت «يصدّون عن سبيل اللّه» بشويم مسجد راه خانهى خدا خلوت شود به خاطر وصيت من، سفارش شده حالا سفارش يا زنده يا مرده، ممكن است سفارشش وصيت باشد بعد از مرگش پس ببين اينها ملاكهاى ناروا است اينها ملاكهاى قرآن است
پذيرش پيشنهادهاى درست و منطقى
حالا قرآن مىگويد كه «يابت» بابا جون نگفت دختر حرف نمىزند اين حرفها چيچيه دختر حرف مىزند پيشنهاد مىكند اين هم طرح اقتصادى مىدهد اصلاً كى گفت كارشناسها كارشناساند ممكن است آدمهاى عادى طرحى به ذهنشان بيايد كه به ذهن كارشناسها نيايد كارشناسها هم خودشان را مستغنى از ديگران نداند بابا هدهد يك پرنده آمد پهلوى سليمان گفت آقا تو كارشناسى، رئيس كشورى اما من هدهد پرنده ممكن است يك چيزى به ذهنم بيايد كه به ذهن شما نيايد قرآن بخوانم «احطّ» يعنى احاطه دارم «عالم تحط به خبراً» هدهد آمد به سليمان گفت «احط» من احاطه دارم به چيزى كه «لم تحط به خبراً» تو با همهاى هم كه سليمانى خبر ندارى ممكن است يك زنى، مردى، پيرمردى، كنار كوچه يك چيزى بفهمد كه وزارت اطلاعات متوجه نشود اگر ديديد طرحى، توطئهايى است مسئوليم پيشنهاد بدهيد پيشنهاد توى خونه را هم قبول كنيد از دلتان هم پيشنهاد را قبول كنيد داريم با زنى كه عاقلتر از تو است و خيلى زنها هم عاقلتر مردهااند تجربه كنيد «جرّبت عقلهن» اين جمله توى نهجالبلاغه است «جرّبت عقلهن» توى كامپيوتر كلمهى «جرّبت» را ببينيد يعنى بعضى وقتها «جرّبت» تجربه دارى عقل خانم را مىدانى كه خانم خوب عقلش كار مىكند نگو كه من مردم اين زن بابا اين زن است ولى بهتر از تو مىفهمد دختر پيشنهاد مىكند در پيشنهاد هم مىگويد «خير» است نه كه حالا عاشقش شدمها آخر گاهى دختر عاشق پسر مىشود. مىگويد بابا اين را بيارش، نه مىگويد «خير» ملاك هم مىگويد «القوى» پس ملاكها چيه خير است قوى است امين است يعنى پيشنهاد دختر هم بايد ملاك داشته باشد زن و مرد دختر و پسر هر كى حرف مىزند بگويد آقا منطق شما چيه گاهى وقتها يك چيزى طرف مىگويد مىبينيم خوب درست مىگويد توى خانه نشسته بوديم به دخترم گفتم كه اين بچهات را تا دو سال شيرش بده چرا غذا دهنش مىگذارى بچه بايد دو سال شير بخورد قرآن هم مىگويد «حولين كاملين» يعنى دو سال كامل شير بدهيد به بچه، گفتم حالا من گاهى غذا بهش مىدهم گفتم نه هيچ گاهى نه مرتب شيرش بده باريك كوچولو نشسته بود نوهى من بود گفت بابا جون گفتم بله گفت اگر بچه را دو ساله بايد شيرش داد پس چرا قبل از دو سالگى دندانهايش درمىآيد همين كه قبل از دو سالگى دندانهايش درمىآيد يعنى قبل از دو سالگى هم بايد يك چيزى بخورد دختر كوچولو هرچى ديدم عقلمماندم گفتم عقلم گفتم بله حق با شماست خوب يك چيزىاش بده بخورد گاهى وقتها نوه يك حرفى مىزند پدربزرگ عاجز مىشود عاجز مىشود بنابراين هيچ كس را تحقير نكنيد برو بابا حالا يك بچه بازارى با من حرف زده يك ارتشى يك سپاهى يك سرباز مىآيد با يك تيمسار حرف مىزند يك كلبه به يك آيةاللّه پيشنهاد مىدهد آخه چه اشكالى دارد چه اشكالى ندارد گاهى پدربزرگ دنبال كليد مىگردد بچه مىگويد آقاجون كليد آن است خدا پدرت را هم بيامرزد اشكال دارد درس مرحوم مطهرى مىرفتيم در قم ايشان بحثى داشت راجب به تاريخ و فلسفهى تاريخ بيان كرد كه تاريخ چيست فرمود حوادث گذشته را مىگويند تاريخ فلسفهى تاريخ قوانين و عبرتها و درسها و اصولى كه از گذشته درمىآوريم براى زندگى امروز اون قوانين و اصول را مىگويند فلسفهى تاريخ پس حوادث گذشته تاريخ است عبارتها و اصول و درسهايى كه از تاريخ مىگيريم به اون درسها و عبرتها مىگويند فلسفهى تاريخ ما هم حالا يك بچه طلبهى قصه مال سى سال پيش است يك بچه طلبه نشسته بوديم پاى درس مرحوم شهيد مطهرى گفتم آقا اشكال دارد بگوييم قبل از «كذالك»ها تاريخ است «وكذالك»ها فلسفهى تاريخ است ايشان وسط درس ساكت شد يك مدتى فكر كرد گفت حق با تو است چون ببين قصهى يوسف را خدا نقل مىكند هرچى حضرت يوسف نقل مىكند مىشود تاريخ بعد مىگويد «وكذلك نجزى المحسنين» يعنى فكر نكن اينها براى گذشته بود تو هم اگر مثل يوسف خودت را حفظ كنى اون لطفى كه خدا به يوسف كرد به تو هم مىكند قصهى يونس را نقل مىكند بعد مىگويد «وكذلك ننجى المؤمنين» تمام كلمههاى «كذلك» يعنى فكر نكن قصه مال گذشته است تو هم اگر از همان راه بروى به همان نتيجه مىرسى پس قبل از «كذلك»ها مىشود تاريخ كلمهى «كذالك»ها توى قرآن يعنى فلسفهى تاريخ يعنى از آن تاريخ يك قانون درمىآوريم كه جوآنهاآن يوسف خودش را از شهوت حفظ كرد گناه نكرد ما علم تعبير خواب بهش داديم يونس توبه كرد ما گشايش داديم شما توبه كنى راه باز مىشود شما هم عفت به خرج بدهى علوم غيبى به مغز شما سرازير مىشود «وكذلك نجزى المحسنين»، «وكذلك ننجى المؤمنين»، «وكذلك»ها فلسفهى تاريخ است هيچى، مرحوم مطهرى استاد ما بود اما در عين حال گفت حق با شماست هيچ اشكالى ندارد دختر پيشنهاد مىدهد قبول كنيد پيشنهاد اقتصادى از كسى كه كارش اقتصادى نيست قبول كنيد، قبول كنيد حرفتان روى ملاك باشد چون خير است چون قوى است قبول كنيد
تقسيم كارها ميان زن و مرد
خوب ديگر درسهايى كه از اين... عرض كنم به حضور شما كه زنان عفيف دنبال اينند كه كمتر از خانه بروند بيرون آخر بعضى زنها مىگويند پول بده خودمان بخريم خانم تو خانم باش شوهرت بخرد مديريت داخل براى تو يك بار حضرت امير و حضرت زهرا آمدند پهلوى رسول خدا براى تقسيم كار گفتند يا رسول اللّه برنامهى خانه را تو بده فرمود هر چى كار بيرون خانه است على انجام بدهد زهرا دخالت نكن هر كارى هم توى خانه هست مرد دخالت نكند مرد مىآيد و مىگويد كه پرده را از اينجا... بابا ولش كن هر جورى مىخواهد پرده را بزند آقا نمىدانم فرش را از اينور بينداز هر جورى خانم مىخواهد بيندازد آقا نمىدانم اين كار را بكن اين غذا را بپز اين رقم بدوز اين رقم... بگذار توى خانه تصميم را خانم بگيرد مردها هستند نه مىگويند ببخشيد اين چاى را ببر براى من آب جوش بيار نه كانادا را ببر پپسى بيار پپسى را ببر كوكا بيار نه سفره را از اينور بينداز بابا ولش كن توى ريز مسائل دخالت مىكنند گاهى هم مرد، زنها توى ريز مسائل دخالت مىكنند كه آقا از اين قصاب گوشت نگير از آن بگير از اين خيابان برو از اين يك مقدارى به هم خوشبين باشند و كارها را تقسيم كنند خود زن پيشنهاد كرد كه اين مرد را بگير كه ما چوپانى نكنيم يعنى زنان عفيف هر چى عفتش بيشتر است سعى مىكند كمتر از خانه بيايد بيرون كار هم، ار نيست عرض كنم به حضور جنابعالى كه برويم سراغ آيهى بعد اما زمان كار كيه مادر اسلام از كارافتادگى داريم بازنشستگى نداريم انسان تا جان دارد بايد كار بكند بگو پس اين قانون بازنشستگى چيه اين يك چون قرارداد بستيم به خاطر قرارداد بازنشسته مىشويم چون ما از اول با دولت قرارداد بستيم كه ما يك مقدارى از حقوقمان كم كنند در عوض بعد از سى سال، چون قرارداد سيستم به خاطر قرارداد مىرويم توى خانه مىنشينيم اما انسان تا نفس دارد بايد كار بكند ما از كارافتادگى داريم مراجع تقليد ما اكثراً بعد از هفتاد سالگى كارشان شروع مىشود خدا به پيغمبر مىگويد «فاذا فرغت فانصب» وقتى فارغ شدى يك كار ديگر شروع كن «والى ربك فرغب» كار زمان ندارد براى كارگر اسلام خيلى حقوق قايل است اول به كارگر فشار نياوريم يك، قبلى از آنى كه عرقش خشك بشود حقوقش را بدهيم دو البته اين حرفهايى كه مىزنم يك عده هم پاى تلويزيون مىگويند آقاى قرائتى چى چى دارى توى تلويزيون مىگويى چهار ماه است حقوق ما كارگرها را ندادند
رعايت اولويّت در تنظيم بودجه
حالا اينجا يك فضولى هم بكنم نخير فضولى نمىكنم حرف حق مىزنم هيچى هم فضولى نيست «بسم اللّه» با جرئت هم مىگويم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» سازمان مديريت و برنامه و بودجه بايد يك ستاد بحران بسازد كه اگر يك باريك بحرانى پيش آمد بتواند بودجه جايى را جابه جا كند شايد هم داشته باشد من خبر ندارم مثلاً بودجه مىدهند براى استخر سرپوشيده بعد مىبينيم يك جايى يك نياز واجب واجب واجب پيش آمد كه به... استخر هم لازم است استخر لازم لازم، اما از استخر لازمتر هم داريم اگر يك حادثهاى پيش آمد توى آن ستاد بحران بنشينيد بگويند اين بودجه را از اينجا جابه جا كنيد ما الان اگر پولى خرج عطسه شد خواسته باشيم خرج سرفه كنيم تخلف ادارى است مىآيند مىگيرندمان، بابا يك ستاد بحران بنده توى نهضت سوادآموزى مىگويم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بنده رئيس نهضت هستم الان صلاح اين است كه اين بودجه از اينجا جابه جا بشود پيشنهادم را بروم و بگويم دليلم را بگويم در ادارهى سازمان مديريت برنامه و بودجه بياند طبق استدلال ما پولها را جابه جا كنند چون توى مملكت ما بسيارى پولهايى خرج مىشود كه واجبترين مستحب هم نيست و بسيارى از جاهايى كه مثلاً ما شايد دهها هزار مدرسه داشته باشيم مدرسههاى كوچولو كه دستشويى ندارد بچهى مظلوم صبح مىآيد كه برود كلاس تا ظهر ادرارش را نگه مىدارد ظهر مىرود خانه ادرار مىكند آنوقت در همان استان مثلاً فرض كنيد كه براى چمن براى نمىدانم فرض كنيد كه بدنسازى براى نمىدانم زمين اسكى براى چى يك كارهايى كه حالا آنها هم مفيد است به شرطى است كه بچهها اوليات زندگىشان باشد و بله بايد آدم كارهايش برنامهريزى داشته باشد اما يك ستاد بحران هم بايد داشته باشيم كه با يك برنامهريزى دنبال منطق جابهجا كنيم بنده بايد غازم را درست بخوانم اما تا يك حادثهاى پيش آمد مىگويد «قياما» فوراً مىگويد «وقعوداً» بينش يك نماز بخوان صلاح نيست بايستى نمىتوانى بايستى بعد مىگويد نمىتوانى بنشينى «وعلى جنوبهم» قرآن مىگويد «قياماً وقعوداً وعلى جنوبهم» يعنى ايستاده نشسته، خوابيده، حالا، اگر همه بسيج شويم الآن جنگ نيست چقدر نيروهاى ما توى پادگان مىتوانند يك حركتى انجام بدهند مشكل مسكن را حل كنيم آقا هر سربازى به جاى مثلاً يك سال، دو سال مثلاً فرض كنيد كه يك ماه دو ماه سه ماه چهار ماه مثلاً كمتر بيشتر اين كار را بكند ما بسيارى از مشكلاتى كه نيروى انسانى مىخواهد مىتوانيم از پادگانها حل كنيم خيلى كارها را كارهاى كلان را مىشود با يك تسمههايى زير و رو كرد به هر حال به من چه كه اين حرفها را مىزنم ولى دلم مىسوزد با چشمهاى خودم مىبينم جاهايى كه واجب است واجب است زمين مانده و چيزهايى كه نه واجب است نه مستحب پول خرجش مىشود ما در مملكتمان افرادى بودند بيست سال اذان مىگويند كسى يك قرون به اينها نداد. يك پيراهنى يك كت شلوارى بيست سال هم است اذان مىگويد يك افطارى كسى به اينها نداده بعد هم يك بودجهاى مىآورند براى مثلاً فلان مسأله كه هر چى فكر مىكنى اين واجب بود نه مستحب بود نه نياز جامعه بود نه يك اسمى رويش مىگذارند بودجه را اختصاص مىدهند بخور بخور راه مىاندازند اجمالاً انشاءاللّه عرض كنم به حضور جنابعالى كه چون بيتالمال هست بايد دو تا سه تا اسلامشناس عادل متقى چند تا كارشناس قوى با يك ستاد بحران باشد كه اگر رئيسى وزيرى وكيلى خودش آمد گفت فعلا ما به جاى اين، اين كار را بكنيم بتواند اين چيزها را جابه جا كند تا انشاءاللّه اولويتها فراموش نشود.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد در هر لحظه تك تك ما را به راه مستقيم هدايت بفرما. آمين
در قرآن آياتى داريم كه بعضىها فكر مىكنند كارهايشان درست است بعد مىفهمند كه كارشان غلط بوده ما را از آنهايى كه خيال مىكنيم كارهايمان درست است ولى روز قيامت شرمنده هستيم ما را از «يحسبون انّهم يحسنون صنعا» از خيالگرانها قرار نده. آمين
واقعبين حقبين، حقگو، فكر حق، بيان حق، عمل حق، همهى كارهايمان را در راه مستقيم قرار بده. آمين
«والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته»
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد