شرايط اسلام براى ازدواج آسان است
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى
يكى از سورههاى قرآن سورهى قصص است كه چند هفته دربارهى سورهى قصص صحبت مىكنيم امروز رسيديم به آيهى 28 آيهى قبل مراسم بله بورون بود كه موسى بنا بود داماد بشود جلسهى بله بورون با پدر خانمش گفتگو بود كه پدر خانمش كه پيغمبر بود موسى بعداً پيغمبر شد پدر خانم قبلاً پيغمبر بود، حضرت شعيب به موسى گفت من يكى از دخترهايم را بهت مىدهم پول هم ندارى طورى نيست كار بكن عوض مهريه لازم نيست سكه بدهى هشت سال چوپانى كن يا ده سال چوپانى كن اختيار با شماست من نمىخواهم سخت بگيرم موسى قبول كرد «قال ذلك بينى و بينك» دارد بله بورون امضا مىشود پس موضوع بحث: ادامهى تفسير سورهى مباركهى قصص آيهى 28 «قال ذلك بينى و بينك» گفتند خيلى خوب اين قرار باشد بين داماد و پدر خانم، نكتهاى كه از اين استفاد مىشود اين است كه در عقد دنگ و فنگ ندارد خود دو نفر هم مىتوانند عقد كنند پدر عروس هست عروس و داماد، خلاص، در طلاق مىگويند حتما بايد دو تا شاهد عادل باشد يك سؤال، چرا وقتى عروس و داماد مىخواهند ازدواج كنند لازم نيست دو تا شاهد عادل باشند اما وقتى خدا نكرده مىخواهند از هم جدا بشوند مىگويند بايد دو تا شاهد عادل باشد اين يك رمزى دارد كسى هست رمزش را بداند؟ رمزش اين است مىخواهند بلكه مىروند دو تا شاهد عادل پيدا كنند غيظشان تمام بشود چى، آشتى كنند ببنيد توى خيابانها راه كه رفتيد كه، توى خيابانها توى جادههاى بيابان سرعتگير نيست اما جاهايى كه خانه هست وسط خيابان را يك مقدار مىآورند بالا كه ماشينها خيلى با سرعت نروند اين را مىگويند سرعتگير در اسلام قوانينى داريم قوانين سرعتگير بد نيست آشنا بشويد
قوانين سرعتگير در اسلام
قوانين سرعتگير يعنى جلو سرعت را مىگيرد:
1- مىگويند هر زن و شوهرى خواستند از هم جدا بشوند بايد دو تا شاهد عادل بروند پيدا كنند كه روبروى... تا من بروم يك شاهد عادل آنوقت عادل طلاق هم غير از عادل پيش نمازى است اين كه مىگويند پيش نماز بايد عادل باشد عادل كم رنگ هم باشد آدم مىگويد «اللّه اكبر» اما آنكسى كه مىخواهى پهلويش طلاق بدهى بايد از آن عادل عادل عادل عادلها باشد تا بروى دو تا عادل درجهى يك توى شهر پيدا كنى ممكن است اينها فتنهها بخوابد و آشتى كنند گرفتى چى شد!!، مثلاً شما غيظ كردى مىگويم ببخشيد آقا شما 35 دقيقهى ديگر غيظ كن خوب 35 دقيقهى ديگر آدم غيظش يادش مىرود يا مىخواهى بخندى مىگوييم آقا ببخشيد 17 دقيقهى ديگر بخند خوب آدم خندهاش تمام مىشود گاهى وقتها اگر ساعت تعيين كنند يا شرط بگذارند اون فتنه ممكن است از بين برود يكى بحث طلاق است دو شاهد عادل براى طلاق «عدلين»«عدلين» يعنى دو تا عادل حالا راجب «عدلين» هم يك چيزى بگويم يك كسى گرفتار دادگاه شده بود قاضى گفت برو «عدلين» بياور «عدلين» يعنى دو تا عادل اين بنده خدا عوام بود «عدلين» را فكر كرد مىگويد الدنگ (خندهى حضار) رفت در خانهى يكى از بزرگان شهر را زد گفت به من گفتند دو تا الدنگ بيار من خدا مىداند بهتر از شما سراغ ندارم بالاخره اين طرف بهش برخورد زنگ زد به قاضى كه شما مىگوييد الدنگ گفت بابا من گفتم عدلين اين عدلين را الدنگ خوانده حالا يكى از... يكى از قوانين سرعتگير غسل مست ميت كسى اگر به مرده دست گذاشت بايد غسل كند گاهى سؤال مىكنند ما اگر به سگ مرده دست بگذاريم غسل ندارد ولى به انسان مرده غسل دارد يعنى انسان از سگ بدتر و مىگوييم نه سگ مرده را كسى دست نمىگذارد بهش اما انسان كه مىميرد همهى كس و كارها مىخواهند باهاش روبوسى كنند و اسلام براى اينكه همه روى مرده نيفتند گفته هر كس دست بگذارد بايد برود غسل كند كه يك مقدار اين سرعتگير است جلو هجوم را بگيرد يكى از مسئلهى بليط، هزينهى مالى اگر، مثلاً بنده اينجا نشستم چون قرآن دست ما آخوند است هر كسى مىگويد الكى يك استخاره كن مىگويم آقا هر كس استخاره مىخواهد برود 500 تومان بيندازد توى كميتهى امداد آقا همه استخارههايشان تمام مىشود هيچكس استخاره نمىخواهد راجب هزينهى مالى هم يكه آيه داريم حضرت نشسته بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (صلوات حضار) هر كسى مىآمد تنگ گوش پيغمبر پچپچپچ، پچپچ مىكرد نجوا در گوشى مىگفت پيغمبر هم اين مىرفت آن مىآمد آن مىرفت اين مىآمد خسته شد يك آيه نازل شد هر كس مىخواهد تنگ گوشى با پيغمبر صحبت كنم برود يك درهم به فقير صدقه بدهد تا ديدند پولى است همه درفتند گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود آنوقت فقط على بن ابيطالب مىرفت يك درهم مىداد مىآمد يك سؤال مىكرد باز يك يك سؤال ديگر مىرفت يك درهم ديگر مىداد همهاش پول داد آمد آنوقت آيه نازل شد ديديد شما نامرديد «اَأَشفقتم» ترسيديد«ان تقدموا بين يدى نجويكيم» كه بين نجوا و درِ گوشى صدقه بدهيد ديديد وقتى بحث پول آمد همهتان فرار كرديد پس ببينيد اين سه تا نمونه ما در اسلام قوانينى داريم قوانين سرعتگير، طلاق مىخواهيد بدهيد برو دو تا عادل پيدا كن «عدلين» تا بروى پيدا كنى دنيا را آب برده.
2- دست به مرده بگذارى غسل بايد بكنى يعنى كنترل كن سرعتگير است.
3- هر كس تنگ گوشى مىخواهد صحبت كند پول بدهد.
ما يك سرى قوانين سرعتگير داريم بعضى جاها براى اينكه جلو سرعت را بگيريم ولى بعضى جاها بايد سرعت داد از جمله جاهايى كه بايد سرعت داد ازدواج است براى ازدواج نمىگويد برو دو تا عادل پيدا كن مثلاً اگر مىگفتند كه ازدواج مثلاً باشد فلان تاريخ ممكن بود بخاطر اينكه ازدواج عقب مىافتد خيلى گناه بشود بنابراين براى ازدواج شرط عادل نيست ولى براى طلاق شرط عادل هست براى اينكه خدا مىخواهد سرعتگير را بردارد كه مردم تند تند ازدواج كنند ولى طلاق را مىخواهد سنگ جلو پا بگذارد كه ازدواج نكنند چى چى، براى طلاق دو تا عادل مىگويد پيدا كن تا برود عادل را پيدا كند... مثلاً ببنيد سيگار آدم زود سيگارى مىشود دم دست است سيگار اما قليون انبر مىخواهد اين كه، آتش گردان مىخواهد تنباكو مىخواهد سرقليون مىخواهد، نى مىخواهد يعنى قليون توى دودها سرعتگير است يعنى تا بروى بساتش را جور كنى اصلاً آدم مىگويد كه بابا اصلاً از خير قليان گذشتيم ولذا سيگارى زياد داريم چون سرعتگير ندارد قليانى كم داريم چون قليان خودش سرعتگير است خوب شعيب و موسى توى جلسهى بله بورون گفتو گو كردن شعيب گفت مىخواهيم يكى از دخترهايم را به تو بدهم پول هم ندارى طورى نيست عوض مهريه كار بكن هشت سال يا 10 سال هر جورى آسانت است گفت باشد قبول كردن «ذالك بينى و بينك» بين من و تو نياز به سومى، بگوييد، نيست، «بينى و بينك» يعنى «ايمّا الأجلين قضيت» هر كدام از اين دو تا تاريخ را خواستى چه 8 سال چوپانى شما باشم چه ده سال «ايما» يعنى هر كدام «ايما» يعنى هر كدام «ايما الاجلين»، «اجل» يعنى تاريخ هر كدام از تاريخ را بخواهى چه هشت سال چوپانى كنم چه ده سال «قضيت» حكم كنى قضاوت كنى «فلاعدوان» مشكلى نيست «فلاعدوان»، «واللّه على ما نقول وكيل»، «واللّه» خدا «على ما نقول» بر آنچه كه گفتيم «وكيل» خدا هم وكيل است خوب، اين كه مىگويد «ايماالاجلين» كلمهى «ايماالاجلين» يك نكته توش است حالا يا اين يا اون اين هم يك درسى به ما مىدهد مىخواهد بگويد
كارهاى نيك را مقيّد و محدود نكنيم
در قراردادها دست خودتان را نبنديد آخر يكوقت مىگويم آقا اين را بده به يك فقير سيد، يتيم، اسير، از كجا پيدا كنم بگو آقا چهار تا شكم حالا اگر سيد نشد شيخ شد مسجد نشد حسينيه شد آموزش پرورش نشد دانشگاه يعنى در پولهايى كه خرج مىكنيم در قراردادها يك جورى قفل نكنيد و در بنبست قرار ندهيد كه هيچ كاريش، شما بكوفت اين پارچه را به من مىدهيد مىگوييد آقاى قرائتى مىخواهم اين پارچه را قبا كنيد آقا چرا محدودم مىكنى من ممكن است قبا داشته باشم بگو اين پارچه براى شما حالا خواستم قبا مىكنم بخواستم مىدهم به بچهام مانتو كند كت شلوار كند نخواستم به كسى مىبخشم، هديههايى كه مىبرند بهترين هديه بتو است خواست مىاندازد رويش نخواست مىدهد به يك كس ديگر اين زائيده اون هم مىبرد براى خانه نوى يك پتو بيست جا مىگردد اما يكوقت يك چيزى مىدهند مثلاً قاب مىدهند مىنويسند كه اهدايى، من خودم از اين قابها را بهم دادند انبار كردم هيچ خاصيتى ندارد رفتم سخنرانى كردم يك قابم دادند اهدايى بانك فلان يا نمىدانم پادگان فلان يا نمىدانم سازمان كجا به جناب اتاد محسن قرائتى، مىگويم چرا اين را نوشتى همين طور يك اللّه به من مىدادى بىآرم كه من هم فردا بتوانم اين را به يك كسى مىدهم اين يك چيزى نوشته كه هيچ خاصيتى ندارد مىخواهد بگويد در بريز و بپاشها خرجها سالن مىسازيد چند منظوره خدا، خدا يك شكاف گذاشته توى صورت به نام لب، همه كارها را با اين لب انجام مىدهيم بوسيدن، سخنرانى، چشيدن، گرفتن اكسيژن پس دادن كربن به موسى مىگويد اين چيه دستت مىگويد عصا چند منظوره هم باهاش تكيه مىدهم هم باهاش برگ درخت پايين مىكنم هم، خيلى فايده دارد عصا، چى مىخواهم بگويم مىخواهم بگويم كارتان را، مىخواهى كيف مجزى كه جمعه خانم چادر بگذارد توش برود نماز جمه شنبه كه نماز جمعه نيست بچهات كتابهايش را بگذارد توش برود مدرسه تابستان كه هوا داغ است بچهها مدرسه نمىروند پدر بچه يادداشتهايش را بگذارد توش برود اداره يا بازار، بلوز مىخواهى بخرى يك بلوز طوسى بخر بلوز طوسى هم مىشود محرم پوشيد هم صفر هم دختر، از اين يقه كيپىها هم دختر مىشود هم پسر حالا مىرود يك بلوز سفيد مىپوشد يك گل سرخ هم روى سينهاش است اين را فقط دختر مىشود بپوشد آن هم سيزده بدر، چيچى دارم مىگويم سالن درست... اينها را كه مىگويم حرفهاى كليدى است ما توى مملكتمان آنقدر سالن بىخود ساخته شده يك سالن بسازيد هم تويش فيلم بدهند هم تويش امتحان بدهند هم تويش عقد باشد هم عروسى باشد عاشورا كه عقد و عروسى نيست تويش روضه بخوانند يك فنجان باشد هم تويش قهوه بخورند هم چاى بخورند هم شير بخورند هم شربت بخورند ما قهوهخورى يكى است چاىخورى يكى است شيرخورى يكى است نمىدانم هر كدامى يك جورى، به همين خاطر صدها سالن بىخودى داريم يك تابوت است همه توش مىخوابيم يك جرثقيل است هر كه ماشينش مىكشند بالا يك بلوز است همه مىپوشيم رفتم دكان نجارى به نجار گفتم ببخشيد من يك دستورى مىدهم ناراحت نشويد گفت بفرماييد گفتم يك چيزى برايم بساز پايم را بگذارم روش بروم تاقچهى بالا كتاب بردارم يعنى مثل چهارپايه باشد 2- مهمان كه دارم يك پارچهى سفيد بندازم روش ميوه بگذارم بشود ميز پذيرايى، 3- زمستان كه شد لحاف بندازم روش بشود كرسى 4- صندلىهاى خانمان كه كم آمد يك دو نفر هم روش... نجار خنديد گفت نفهميديم چى چى مىخواهى تو، گفتم چند منظوره، مىخواهم دستم بسته نباشد در وصيتها... وصيت نكنيد من را اينجا خاكم كنيد حالا ممكن است نشود اينجا خاكش كرد اين را حتما شب 21 افطارى بدهيد بابا ممكن است شب 21 نشود تاسوعا باشد حالا ممكن است تاسوعا نشود ما داريم هيتهايى كه تاسوعا 90 تا گوسفند زيادى دارند همه مىگويند اين گوسفند مال روز عاشورا بابا چه خاكى توى سرمان كنيم 90 تا گوسفند را كه نمىشود روز عاشورا خورد بگو بدهيد به فقرا بخورند حالا شبهاى جمعه روضه بخوانند بعدش هم بخورند اين درس قشنگى است مىگويد «ايماً الاجلين» يا هشت ماه يا هشت سال يا ده سال يا هشت سال يا ده سال يا تاسوعا يا عاشورا يا عزادارى يا عروسى يا مانتو يا قبا يا كرسى يا صندلى مىگويد برنامههايتان را يك جورى كنيد كه خودتان با دست خودتان دست خودتان را نبنديد «ايماً الاجلين» بعد هم مىگويد «واللّه على ما نقول وكيل» خدا وكيل است اين كه مىگويد خدا وكيل است اين هم يك چيز قشنگى است خدا وكيل است، خدا وكيل است انسان اگر ببيند كارهايش زيرنظر است به هر حال مشترى ناشى است ولى خدا ديد كه، حق مردم را بايد داد خدا مىداند كه حالا طرف حاليش نشد كلاه سر زنت مىگذارى حالا زنت متوجه نشد بچهات متوجه نشد شاگردت شريكت استادت متوجه نشد خدا كه وكيل است يعنى در حقوق مردم خدا را شاهد بدانيد من يك صلواتى بفرستيد (صلوات حضار) برويم سراغ آيهى بعد
پرداخت مهريّه و وفا كردن به تعهّدات
«فلما قضى موسى الاجل» آيهى 28 تمام شد برويم آيهى دخترم را به تو مىدهم يا هشت سال چوپان باش يا ده سال موسى گفت هر كدام باشد طورى نيست اين قرار هم بين من و تو باشد نياز به سومى و چهارمى و نياز به شاهد عادل نيست عقد تمام شد هشت سال يا ده سال تمام شد قرآن مىگويد «فلما قضى موسى الاجل» آيهى 29 «فلما» پس همين كه «قضى» به پايان رساند «موسى» حضرت موسى «الاجل» يعنى اجل و مدت را به پايان رسيد يعنى عقد كرد و چوپانىاش را هم انجام داد از اين كه موسى مدتى كه قول داده بود چوپانى كند چوپانى كرد همين كه پيداست كه مسلمان بايد به وعدههايش وفا كند يك شعر، يك حديث مىخوانم اين را حفظ كنيد «لادين لمن لاعهدله» يعنى اگر كسى به عهدش وفا نكند دين ندارد «لادين لمن لاعهدله» حديث داريم اگر به بچهات هم قول دادى شيرينى مىخرم بخر، نگوييد بچه است خوشحال شدم از قول يك نفر با يك كسى قرارداد بستيم خانهمان بنده خدا آمد منزل ما من يك مقدارى دير كردم به مهمانم گفتم كه ببخشيد گفت نخير نمىبخشم گفتم چرا گفت براى اينكه من اگر رئيس جمهور بودم دير مىكردى يك خورده فكر كردم گفتم نه من اگر رئيس جمهور بودم مىدويدم و اتفاقاً يك چند دقيقه هم قبل از وقت، گفت اگر رهبر بودم چى گفتم آن را ديگر بيشتر مىدويدم گفت پس پيداست اين را كه دير مىآيى براى من احترامى قايل نيستى اين كه من گفتم امروز اگر دير شده بايد عذرخواهى كنى يعنى اگر مثلاً شما رئيس جمهور بودى حتماً من عذرخواهى مىكردم انسان اگر به يك بچهام، آقا جون يك بچه كوچولو هم اگر آب دارد مىخورد از دستش بگيرى آبى كه مىخورى غصبى است بچه كوچولو را از مسجد بلندش كنى جايش نماز بخوانى نماز شما باطل است حق مردم كوچك و بزرگ ندارد «لادين لمن لاعهدله» اگر كسى به قولش وفا نكند دين ندارد چكت برگشته چرا برگشته تو مگر مسلمان نيستى چكت چرا بايدبرگردد «فلما قضى موسى الاجل و سار باهله»، «سار باهله» يعنى خانمش را برداشت و از منطقه رفت «سار باهله» موسى فرارى بود فرعونىها مىخواستند بگيرنش يك نفر گفت موسى جلسهى شوراى امنيت ملى است همه بسيج شدند كه تو را بگيرند درّو «اخرج» موسى فرار كرد رفت مدين آنجا هم رفت خانهى حضرت شعيب و شعيب هم گفت فرارى هستى گفت آره گفت طورى نيست خودم دخترم را بهت مىدهم همينجا داماد سر خانه پول هم ندارى عوض مهريه چوپانى كن و هشت سال و ده سال چوپانى كرد و حالا مىخواهد زن و بچهاش را بردارد و برود ضمناً توى اين ده سال دو سه تا بچه پيدا كرده چون آيات بعد هم همهاش ضمير جمع است شما بمانيد شما صبر كنيد تا آتش بياورند هى مىگويد شما، شما پيداست زنش تنها نبوده
همراهى خانواده با مرد در مسير زندگى
«سار باهله» از «سار باهله» استفاده مىشود كه زن و فرزند نيايد مانع حركت و هجرت باشند گاهى مرد مىخواهد حركت كند برود يك جايى خانمش گريه مىكند خوب واقعاً اگر مثلاً به خاطر يك زنها غصّه مىخورند مردها هجرت نكنند در هجرت بسته مىشود زن مىگويد غروب كه شد بيا خانه زن نبايد مانع هجرت شوهرش بشود يكى شوهر هم هرجا مىتواند خانمش را ببرد بايد ببرد پيغمبر توى جبههها هم خانمش را مىبرد قرعه مىكشيد كه نوبت كدامتان است بياييد برويم جبهه «سار باهله» از «سار باهله» دو تا نكته استفاده مىشود:
1- زن مانع هجرت شوهرش نشود.
2- شوهر يك جايى مىرود خانمش را ببرد «سار باهله» زنش را از شهر مدين داشت مىبرد شب بود هوا سرد بود يك آتش نورى را ديد «وسار باهله»«انس»، «انس» يعنى يك چيزى را ديد كه باعث بنفش شد چون آدم يك چيزى را مىبيند مىترسد يك چيزى را مىبيند آرامش پيدا مىكند «انس» يعنى ديدنى كه باعث انس بشود «انس من جانب الطور نارا»، «من جانب» يعنى از جانب «الطور» يعنى كوه طور از طرف از جانب كوه طور يك آتشى ديد «انس، نارا» به چشمش يك «نار» آمد اين آتش موسى خانمش را با بچههايش برمىدارد مىرود توى بيابان شب بود و سرما بود يك آتشى را ديد «قال لاهله»، «قال» موسى گفت «لاهله» به خانمش گفت «انى» بدرستيكه من «اسنت نارا» من يك «نار»ى مىبينم يك آتشى مىبينم «امكثوا» مكث كنيد بمانيد اينجا از اينكه مىگويد مكث كنيد بمانيد پيداست آدم يك جايى كه دلواپس است نبايد زنش را ببرد نگفت بياييد برويم ببينيم چى مىشود مىگويد شما اينجا بمانيد من بروم ببينم چه خبر است بعد اگر من بود شما را ببرم يك جايى كه آدم دغدغه دارد زن و بچهاش را نبايد ببرد به خانمش گفت فعلاً اينجا امن است بمانيد من بروم صحنه را ببينم برگردم گفت بمانيد اينجا بمانيد مكث كنيد «قال لاهله انى اسنت نارا لعلى اتيكم منها»، «لعلى» شايد من «اتيكم منها» شايد يكى از اين آتش را بردارم بيارم «اتيكم منها» يك خبرى براى شما بياورم ببينيم آن نور چيه من از اون دور مىبينيم «بخبر او جذوة» شايد يك قطعه آتش بردارم بياورم گرم شويم «جذوة»، «لعلكم تصطلون» از كلمهى «لعل» پيداست كه نبايد قول صددرصد به مردم بدهيد يكى از مشكلاتى كه الان مردم با مسوؤلين دارند اين كه اين آقا وقتى مىخواهد وكيل شود گفت اى ملت قهرمان ايران اگر به من رأى بدهيد دو تا را چهار تا مىكنم چهار تا را شش تا، سالها از وكالتش گذشت و هيچ كارى هم نكرد چقدر ما عقب اينها رفتيم و اينها هيچ مشكلى را براى ما حل نكردند خانهى خودشان عوض شد ماشينشان عوض شد حقوقشان بالا رفت روزنامه درست كردند به هم مخش دادند آبروى هم را ريختند مشكلى براى ما حل نكردند توى حرفهايشان هم هى ملت قهرمان، ملت قهرمان نمىدانم شما عزيزان و اينها قول ندهيد مىگويد «لعل»، «لعل» يعنى شايد شد شايد هم چى نشد دامادهايى كه به طلاق كشيده مىشوند مىدانى چيه توى پارك دختر و پسر همديگر را مىبيند اون مىگويد آقا جون من اون مىگويد داداش من هى سر هم شيره مىمالند همه به هم دروغ مىگويند مىگويد من در خياطى هم تخصص دارم بعد مىرويم خانه مىبينيم دختر خانم يك كيسه ماست هم نمىتواند چرخ كند اون مىگويد من بابام چهار پنج تا شغل دارد بعد معلوم مىشود كه هيچى به هر حال «لعل» كلمهى «لعل» يعنى به كسى قول ندهيد موسى آتش را ديد گفت من قول نمىدهم «لعل»، «لعلى»، «لعلى» يعنى شايد خدا قول نمىدهد مىگويد اين كار را بكنيد اين كار را بكنيد اين كار را بكنيد اين كار را بكنيد «لعلكم تتقون»، «لعلكم تفلحون» شايد رستگار شدى شايد همه عبادت هم انجام دادى باز هم شايد به خاطر يك عملى كه دارى يا يك گناهى دارى عبادتهايت قبول نشد و به آن درجه وقتى خدا مىگويد «لعل» تو چرا، «لعل» به كسى قول ندهيد چون يكوقت مىبينى نمىتوانى وفا كنى «لعلكم تصطلون».
خوب كجا بوديم موسى داماد شده مهريهاش هم چوپانى بوده، پرداخت كرده 8 سال حالا هم زنش حامله شده و مىخواهد وفا كرده و ديگر پول پدر خانم را داد ديگر چوپانىاش تمام شد و حالا مىخواهد از مدين برود سرزمين اصلى خودش توى بيابان رسيدند سرما و تاريكى يك آتشى ديد گفت بمانيد اينجا من الان دلواپسم شما الان اينجا بمانيد من بروم آتشى بياورم چيزى بياورم شايد گرم شويد از اين كه مىگويد شايد گرم شويد پيداست
وظيفه مرد در تأمين نيازهاى زندگى
مسئوليت زن به دوش مرد است يعنى اگر حتى مرد پيغمبر است بايد وسيلهى گرم كن و سرد كن خانمش را فراهم كند كمك به زن عبادت است خدا كند الان خانمم پاى تلويزيون نباشد اگر خانمم باشد مىگويد ببين قرائتى تو به مردم مىگويى خودت عمل نمىكنى البته من گاهى يك استكان مىشورم ولى اينكه حالا مثلاً من چون در خط امامم ديگر امامم يك عكس دارد كه چاى برد براى خانمش در همين خطى كه مثلاً آدم يك چايى به خانمش بدهد ولى «لعلكم تصطلون» چى مىگويد، مىگويد مرد مسئول خانمش است سرما، گرما حتى اگر پيغمبرى بايد راه دور بروى آتش بياورى خانمت سرما نخورد كمك به زن عبادت است كمك به زن عبادت است كار كردن براى خرجى زن عبادت است امام ديد يك كسى چيزى مىخرد با هنهن و عرقريزان براى خانه امام فرمود خوشا به حالت عرقى كه مىريزى كه جسمى را ببرى به خانه چقدر عبادت مىكنى به امام باقر گفتند اگر الان عزرائيل بيايد ببيند تو بيل دست گرفتى كار مىكنى در چه حالتى گفت بهترين حال بيل دستم است براى خانمم نان ببرم خرجى زن و بچه واجب است و خرجى زن و بچه عبادت است مرد هم مسئول است تهيهى، حالا اين مردهايى كه چقدر نامردند توى خانه مىنشيند و به خانمش مىگويند تو برو كار كن موسى مىگويد تو بنشين من بروم آتش بياورم در جامعهى ما مردانى هستند كه مىگويند من مىنشينم تو برو برايم پول بياور «لعلكم تصطلون».
برويم آيهى بيست و... آيهى... مىفرمايد كه «فلما امتها» تمام شد وقت خوب بسم اللّه الرحمن الرحيم 28 دقيقهى ما تمام شد چىچى گفتيم، گفتيم كه پيغمبرى به نام شعيب دخترش را داد به پيغمبرى به نام موسى موسى هم جوان فرارى و انقلابى و تحت تعقيب و هيچى نداشت گرسنه و تشنه و خسته بىپول، گفت حالا بىپول هستى بيا داماد من شو اگر جوان خوب است نداشتن خانه و ماشين و تلفن، جوان كه خوب است خودت بگو دخترم را بهت مىدهم منتظر خانه و ماشين و تلفن نباش داماد خوب پيدا كرد خود پدرزن حضرت شعيب گفت «انى اريد ان انكحك» دوست دارم يكى از دخترهايم را بدهم به تو پول ندارى طورى نيست كار كن كامپيوتر ياد بده رياضى ياد بده قرآن ياد بده مقالهنويسى ياد بده آموزش مهريهى تو اين باشد كه البته مهريهاى كه مىخواهى سكه بدهى چيزى يادم بده عوض سكه چوپانى كن يا هشت سال يا ده سال قول و قرارداد بستند موسى داماد شد چوپانىاش را انجام داد به قولش وفا كرد خدا به پيغمبر وقتى مىخواهد تعريف پيغمبر را بكند مىگويد «ابراهيم الذى وّفاً» ابراهيم وفادار بود ما گاهى وقتها وفادار نيستيم بندهى آخوند كنار خيابان مىايستم سى نفر سلامم مىكنند يك نفر هم مىآيد سلامم نمىكند يك جسارت مىكند اى بابا چرا، طورى نيست يك استخوان چرب اگر بدهند به يك سگ يك عمرى از صاحبخانه دور نمىشود يعنى بنده كه سهم امام خوردم از سگ كمترم گاهى يك سنگم زدند بايد از در خانهى حضرت مهدى دور شوم اگر كسى در خانهى امام حسين را رها كند بگويد در خانهى امام زمان را رها كنيد بگوييم چرا مسجد نمىروى چرا انقلاب را رها كردى چرا شهدا را رها كردى تو مذهبى بودى چرا همچين شدى مىگويد برو بابا تخممرغ گران شده برو بابا فلانى بابا وفا را ياد بگير خدا نياورد كه انسان بنده مثلاً قيامت بنده را بياورند با سگ بگويند اين سگ استخوان چربى خورد يك عمرى از صاحبش جدا نشد و تو به خاطر چهارتن سختى زودى از صاحبت جدا شدى از دين جدا نشويد از نماز قهر نكنيد آقا ول كن من ديگر نماز نمىخوانم چرا گفتيم نمىدانم همچين مىشود همچين شد چرا با خدا قهر مىكنى هر حادثهاى رخ داد ما نبايد از امام زمان قطع بشويم ممكن است شما از من بدت بيايد پشت سر من نماز نخوان اما نمازت را بخوان اما ديگر با خدا قهر نكنيد وفادار باشيد با امام زمان وفادار باشيد با دين وفادار باشيد و وفادار هم هستيد مردم ما هزار و يك مشكل دارند اما نسبت به دين كه مىشود وفا دارند ولذا هر سال عاشورا پررنگتر از سال قبل است شب بيست و يكم مسجدها هر سال از سال قبل... مردم دينشان را دوست دارند ممكن است از من گله داشته باشند قرائتى ما توقع نداشتيم تو اين كار را بكنى درست است من بد كردم اما شما به دين وفادار بوديد و هستيد انشاءاللّه موسى وفادار كرد هشت سال و ده سالش را انجام داد بعد هم داشت مىرفت به خانمش گفت وايستيد من بروم آتش بياورم مرد بايد زندگى زنش را تأمين كند آنهايى كه توى خانه مىنشيند زندگى خانمشان را تأمين نمىكنند راهشان درست نيست خدايا تو را به حق وفادارانى كه توى قرآن گفتهاى «وّفا»، «يوفون بعهدهم»، «يوفون با نهل»، «والموفون بعهدهم» ما را نسبت به دين، اسلام، اميرالمؤمنين پيغمبر، اهل بيت، خون شهدا، ما را وفادار قرار بده. آمين
نسبت به اسلام و مسلمين، انقلاب و ارزشها وفادار قرار بده. آمين
آنهايى كه يك كارى مىكنند كه دل مردم سرد مىشود مىگويند اِ، چرا اين همچين كرد آنها را هم هر كدام منحرف شدند هدايت بفرما. آمين
ما را هم حفظ بفرما. آمين
رهبر ما، دولت ما، امت ما ناموس ما، نسل ما، كشور ما، انقلاب ما، مرز ما، آبروى ما عزت ما روز به روز مورد حمايت خودت قرار بده. آمين
«والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركات»
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»