بيش از هزار مرتبه خطاب قرآن به پيامبر
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الّلهم صل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
اگر خداوند اراده كند انشاالله بخشهاى رمضان امسال درباره سيما و سيره پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» خواهد بود و اهل بيت پيامبر «عليهم السلام» ولى چون عنوان ما درسهايى از قرآن است در سايه قرآن سيره را بررسى مىكنيم.)
قرآن مىفرمايد:
«ولقد كان لكم فى رسول الله اسوة» پيامبر براى شما الگوست.
ماه رمضان ماه قرآن است. خوب است كه هر چه مىگيريم از قرآن بگيريم، بجاى خوابها، شعرها، قصهها تاريخهايى كه چند درصدش درست و چند درصدش بافتنى است شعرهايى كه بعضى درست و بعضى غلو و مبالغه است خوابهايى كه بعضى صادقانه و بعضى، شتر در خواب بيند پنبه دانه، به جاى چيزهايى كه چند درصد درست و چند درصد نادرست است بيائيم سر سرچشمه واقعى و از قرآن استفاده كنيم.
قرآن كتاب عجيبى است، كتاب اميد است به انسان اميد مىدهد كه كارهايت حرام نمىشود.
«فمن يعمل مثقال ذرة» ذرهاى كار بكنى هدر نمىرود كتابهايى است كه تشويق مىكند خوبها را، كتاب اخطار است، كتاب نعمتهاست، نعمتهاى خدا را ياد مىآورد. نعمتهايى را به انسان تذكر مىدهد كتاب عقل و منطق است، كتاب فطرت است، كتاب هنر و تاريخ است و كتاب، قرآن، حالا.
ما در سايه قرآن به پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» نگاه كنيم. ديشب ما موفق شديم كه ديديم جاهايى كه خدا نام پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» را برده حدوداً هزار بار در قرآن به پيامبر مىفرمايد: «تو» از اين هزار بار من ده، دوازده تا را بگويم، اينقدر پيامبر «صل الله عليه واله وسلم» مورد توجه خداوند است يه وقت مىگويم كه به ابرويت قسم و به چشمت قسم، قربان چشمات، دستهايت، كفشهايت، خاك زير كفشهايت، پيداست خيلى طرف جذب شده كه اين رقمى صحبت مىكند، هزار بار تقريباً خداوند در قرآن به پيامبر مىگويد: «تو» ببينيد:
«قرتيك» منطقه تو، «بيتك» خانه تو، «اهلك»، «قومك»، «ثيابك فطهر»، «لسانك»، «صدرك»، «الم نشرح لك صدرك»، «ظهرك»، «يدك»، «عنقك» گردن تو، «عينك» چشمهايت، «جناحك» بازوهايت، «فؤادك»، «نفسك»، «وجهك» صورتت «نساءك»، «بناتك»، «قلبك»، «حولك»، «عندك»، «صلوتك»، اين نمونه اين است كه اينقدر قرآن به پيامبر «صل الله عليه واله وسلم» توجه دارد. حدود هزار بار با «كاف و خطاب» يا مشابه آن خطاب بشود خيلى مهم است.
در «من لايحضر» حديثى داريم: كه خدا به موسى فرمود: «اماعلمت ان محمداً «صل الله عليه و اله وسلم» افضل عندى من جميع ملائكتى و خلقى» نمىدانى كه محمد و اهلبيتش «عليهم السلام» از همه فرشتهها و خلق پهلوى من مهمتر است.
صفاتى كه انبياء دارند پيامبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» دارد. صفات انبياء هر چى انبياء ديگر دارند پيامبر ماهم دارد. تمام كمالات انبياء براى پيامبر ما «صل الله عليه وآله و سلم» هست،
سلام خداوند به پيامبران در قرآن
كمالات انبياء عبوديت: در سوره صافات اسم انبياء راكه مىبرد همهاش مىگويد اين انبياء بنده خالص خدا بودند «سلام على ال ياسين انه من عبادنا»، «سلام على نوح فى العالمين انه من عبادنا»، «سلام على ابراهيم انه من عبادنا»، خداوند سلام مىكند برپيشوايان بعد مىگويد اينها عبد ما بودند، اين عبوديت يكى از كمالات است كه انبياء داشتند گاهى مىگويد: «نعم العبد» خوب بندهاى هستند اينها، بعد همين «عبوديت» پيامبر ماهم دارد «اسرى بعبده»، «واشهدان محمداً عبده» بعد مىگوئيم «رسوله»، عبوديت كمالى است كه انبياء دارند پيامبر ماهم «صل الله عليه وآله وسلم» دارد.
2- مخلص و مخلص: مىگويند فلانى آدم مخلصى است يعنى اخلاص دارد يعنى گول و ريا و دوز وكلكى در كارش نيست فقط براى خداست. «مخلص» يعنى براى خدا، «مخلص» يعنى خدا او را انتخاب كرده براى خودش.
پس «مخلص» يعنى خدا را انتخاب كرد. «مخلص» يعنى خدا او را انتخاب كرده، «مخلص»: يعنى اين خدا را مىخواهد، «مخلص» يعنى خدا اين را مىخواهد، آدم اگر «مخلص» شد، «مخلص» هم مىشود، اخلاص
اخلاص در عمل ويژگى اولياى خدا
«انا اخلصنا هم بخالصة ذكرى الدار»: انبياء را به درجه اخلاص رسانيديم.
«انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار» بعد مىبينيم پيامبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» مىفرمايد:
«ان صلاتى و سنكى و محياى و مماتى اله رب العالمين»: خدايا نماز و عبادتهايم، نفس كشيدن و نكشيدنم، همهاش مال تو، دربست مال تو.
-0 حق گرايى: قرآن وقتى تعريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) را مىكند، مىگويد: «حنيفاً»: يعنى:«حنف»، يا «جنف» «بارح جيمى» يكى نقطه ندارد «حنف» گرايش به حق و «جنف» گرايش به باطل. پيغمبر ابراهيم مىگويد: «حنيف» بود. بعد مىگويد: به مردم بگو: «منم، انى هدانى ربى، اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم دينا ملة ابراهيم حنيفاً و بذلك امرت»
-0 تسليم حق بودن: انبياء تسليم حق بودند وقتى خدا به پيامبر مىگويد ابراهيم بچهات را بكش فورى مىخواباند، چاقو را مىگذارد بعد مىگويد: بردار نمىخواستم خونش ريخته شود مىخواستم ببينيم تو دل مىكنى يانه؟ ديدم دل كندى، اين رقمى تسليماند. القابى كه پيغمبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» هم همينطور بود. القاب پيامبرها را من يك نگاه اجمالى برايتان بياندازم؛
«صالح» در قرآن آمده كه به پيامبر مىگويند صالح «محسن»، «صديق»، «صابر»، «امين» «تقى»، «صادق الوعد»، «شكور»، «فاكر»، «مرضى»، «اواب»، «اوان» «وجيه»، «سيه»، «قانت»، «ذى العدل»، «ناصح»، «ذى الايد». تمام لقب هايى كه، كمالاتى كه آمده براى پيامبر ما هم آمده. اين اجمالا سيماى پيامبر ما در قرآن،
و امكاناتى كه بايد بگوئيم راجع به پيامبر ما «صل الله عليه و اله وسلم» چه جورى بوده
1- «ما استيغظ من نوم الما خرلله ساجداً»: هر وقت از خواب بيدار مىشد اول سجده مىكرد.
2- «كان احسن الناس صوتاً بالقرآن»: خوش صدا بود قرآن كه مىخواند.
3- «يبكى حتى»: آنقدر گريه مىكرد تا جايى سجادهاش تر مىشد.
4- «مارأى مقدما فى بين جليس قط»: روبروى مردم پاهايش را دراز نمىكرد.
5- «لا يقطع على احد كلامه»: كسى كه حرف مىزد سخن او را قيچى نمىكرد. بگذار حرفش را بزند.
6- «لايجلس و لايقوم الما على ذكرالله»: من نشست و پا مىشد از خدا غافل نبود
برخورد پيامبر با مهمان
«اذاتاه الضعيف اكله معه و لايرفع يده حتى رفع الضعيف يده»: مهمان كه مىآمد پهلوى دومى نشست و اول دست به غذا مىبرد نمىخورد ولى بانان و اينها به يه نحوى خودش را مشغول مىكرد كه قبل از مهمان شروع كند تا مهمان دست بكشد بعد برود تا غذا به دلش بچسبد.
امام رضا(عليه السلام) روزهاى آخرى كه زهرا او را اذيت مىكرد. چون با بردهها و غلامانش با هم غذا مىخوردند حضرت هم نشسته بود غلامان غذا مىخوردند خبر نداشتند كه امام دارد اذيت مىشود، تا بردهها غذا خورده و بيرون رفتند. امام رضا(عليه السلام) افتاد روى زمين و غلطيه خيلى، گفتند چى شده؟ گفت: اين زهر دارد مرا آتش مىزند گفتند الان، گفت: نه خيلى وقت است، چرا حالا مىگويى، گفت من ديدم اگر آخ بگويم اين بردهها غذا به دهانشان مزه نخواهد كرد. من گفتم اگر مىسوزم كه اين بردهها غذا به دلشان بنشيند اين مقدار توجه مثلاً به مهمان.
8- «ما صافح رجلا قط فنزع يده حتى يكون هوالذى ينزع يده منه»: با كسى كه دست مىداد نگه مىداشت اگر او شل مىكرد پيامبر «صل الله وعليه وآله وسلم» شل مىكرد. تا او دست را نگه داشته بود پيامبر «صل الله عليه و آله وسلم» دست را نمىكشيد چون وقتى دست را مىكشى يعنى نمىخواهم ديگه با تو دست بدهم، همينطور دست را نگه مىداشت اگر او شل كرد پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» شل مىكرد. داريم اخلاق پيامبر را مىگوئيم كه چه جورى بود؟
9- «لايذم احداً»: مذمت و انتقاد از كسى نمىكرد.
10- «لايعيره»: «تعيير» يعنى عيب كسى را نقل نمىكرد.
11- «لايطلب اثراته»: دنبال لغزش مردم نبود. كه كسى چه عيبى دارد.
12- «ما كلم بكنه عقله»: پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» به مقدارى كه خودش مىفهميد با مردم صحبت نمىكرد به مقدارى كه مردم مىفهمند صحبت مىكرد و مىگفت مامأموريم طبق عقل مردم حرف بزنيم. نه آنكه بلديم بگوئيم اونى كه مىفهمند بگوئيم.
13- «كان يستاك فى كل مرة قام من نومه»: پيامبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» جورى بود كه هر وقت از خواب بيدار مىشد مسواك مىزد.
14- «اذا بشر بجارية قال ريحانه»: زمانى كه خبر مىدادند كه فلانى دختر زائيده مىگفت دختر ريحانه، يعنى گل خوشبوست. «رزقها علىالله» رزقش با خداست. يعنى دختر و پسر براى پيامبر فرقى نمىكرد.
15- موهايش را شانه مىكرد، معلوم مىشود موهاى بلندى داشت كه شانه مىكرد.
16- در جبهه به دشمن از همه نزديكتر بود.
17- «كان ينفق على الطيب اكثر مما ينفق على الطعام» پول عطرش بيشتر از پول غذايش بود.
18- «ما اكل متكناً» غذا كه مىخورد به حالت تكيه نبود مثل برده مىنشست، متكبرانه غذا نمىخورد كه تكيه بدهد غذا بخورد.
19- «ليسر اصحابه بالملاعبه اذارده مغموماً» اگر يكى از اصحابش مىآمدند پيامبر «صل الله عليه وآله وسلم» مىديد غمزده است غصه مىخورد با او شوخى مىكرد. كه اين را بخنداند. ببينداين را مىگويند جامع.
آخه بعضىها مسواك مىزنند مرد جنگ نيستند، جبهه مىروند دندانهايشان زرد است مسواك نمىزنند بعضى ملا و نمىتوانند حرفهايشان را طبق فهم مردم بزنند هى بال، بال، سطح بالا حرف مىزند.
كسى كه عقل كامل باشد ولى در سطح آدمهاى عادى حرف بزند، حرف كسى را قطع نكردن، دست دادن به كسى و نكشيدن (سرسفره براى اينكه به دل كسى بچسبد قبلاً شروع كردن، و حتى اگر سير مىشود با لقمه آدم ور برود كه مهمان، چون اگر صابخانه بيايد كه مهمان روش نمىشود بخورد، مهمان خيلى احترام دارد.
حديث داريم: از مهمان نپرس غذا خوردى يا نه؟ ممكن است 32 بار خورد، خانه شما 33 بار بخورد، نپرس غذا خوردى يا نه؟
حديث داريم: از مهمان نپرس اين غذا را بياورم يا آن غذا را اگر دورقم دارى هر دو را بياور.
حديث داريم: نپرس چى مىخواهى نپرس خوردهاى يا نه؟ خوب داريم پيامبر راصحبت مىكنيم كه چه جورى بود.
20- «بعيد الحكمة ثلاته»: حرف وقت حرف مىزد سه بار تكرار مىكرد تا آنها كه كند ذهن هستند و در دفعه اول نمىفهمند. اين خوب است كه يك گوينده اگر يه حرفى مىزند كه يه خورده فنى است يه كلمه آسانى، مثلاً ساندويچ، نان و تخم مرغ و گوجه، كه اگر كسى نفهميد ساندويچ چيه؟ از تخم مرغ و گوجه بفهمد. اگر مثلاً مىگويد در اين مقطع زمانى، كسانى نمىفهمند مقطع چيه. بگويد حالا، در اين مقطع زمانى و حالا. اگر مىگويد در روند تكاملى تاريخ و همينطور كه پيش مىرويم. يعنى كلمات ساده را بغل كلمات فنى قرار بدهد كه اگر طرف فنى را نفهميد، ساده را بفهمد.)
حديث داريم: حضرت رسول يه حرفى كه مىزد سه بار مىگفت كه مردم بفهمند، مرديم هم كه دير رسند بفهمند.
21- حديث داريم: «يحدث حديثاً لوعده العاد لأحصاه»: حضرت حرف كه مىزد جورى حرف مىزد كه اگر مىخواستى كلماتش را بشمارى مىشد. الان خورد بنده يه اشكالى كه دارم اين است كه بعضىها مىگويند كه در تلويزيون تند حرف مىزنى، به خصوص آن هايى كه بايد زبان محلىشان را برگردانند به زبان ديگر، مثلاً خودش يه زبانى دارد با زبانى دارد زبان خودش حرف مىزند، عرب، ترك، زبان فارسىاش بعضىها قوىاند و بعضى متوسط آنى كه متوسط است اگر تند، تند توى تلويزيون حرف بزنم نمىتواند با من بدود يعنى مىدود ولى اذيت مىشود، حضرت جورى حرف مىزد كه مىگويد كه:
«يحدث حديثاً»: جورى حديث مىگفت، لوعده العاد، ديدهايد بعضىها جورى حرف مىزنند كه اگر بخواهى حرفش رابنويس، جورى شمرده مىگويد كه طرف مىتواند بنويسد،«لوعده العاد لأحصاه»
22- حديث داريم: «اذا عطسل» وقتى مىخواست عطسه كند «يخفض صوته» صدايش را مىآورد پائين «تلقاه بثوبه»لباسش را روى صورتش مىكشيد «خمر وحبهه» صورتش رامى پوشانيد.
عطسه نمىكرد تا ذرات ترشحش منتقل شود واگر احياناً مريض هست منتقل شود، بد عطسه نمىكرد، اصلاً بعضىها افتخارشان به اين است وقتى عطسه مىكنند مجلس تكان مىخورد، كيف هم مىكند متل اينكه از كمالاتش مىباشد. بعضىها كمال ديگر هم ندارد. هنرش به عطسه است. حديث داريم وقتى حضرت عطسه مىكرد، «نحفض صوته»صدايش را مىآورد پائين، «تلقاه بثوبه» لباسى را مىكشيد روى صورتش «و خمر وجهه» صورتش را مىپوشانيد. پيامبر چه جورى بود بحث امروز ما اين است كه پيامبر چه جورى بود؟
23- «لم تكن فاحشا» حرف زشت نمىزد.
كنترل زبان در برخورد با مردم
«لايخبرى بالسئيه مثلها» كسى بهش بدى مىكرد به آيه قرآن عمل مىكرد كه:
«ادفع بالتى حى احسن» نمىگفت حالا كه يه فحش دادى، بابات، نه نه است، جد و آبادت است. اگر يه كسى يه عيبى، جسارتى هم مىكرد حضرت مىبخشيد.
25- «لم يكن سباباً و لالعاناً»: لعنت به كسى نمىكرد «ولافحاشا»
26- «ولافحشا»: فحش به كسى نمىداد.
27- «طويل الصمت»: خيلى كم صحبت مىكرد.
28- «قليل الضحك» خندهاش كم بود و تبسمش زياد قهقههاش كم بود، «ضحك» يعنى خنده «تبسم» يعنى لبخند. پيامبر لبخند خيلى داشت، حرف و سخنرانىاش با لبخند بود. لبخند داشت اما قهقههاش كم بود.
29- «كان اصحابه يذكرون عند الشعر و اشياء به امورهم»: دورش جمع مىشدند يكى شعر و هر كسى يه چيزى مىگفت: «فيضحكون» قه قه مىخنديدند و اما پيامبر و «يتبسم» پيامبر هم يه لبخندى مىزد اگر افرادى دورش جمع شدند آخه بعضى افراد يه جورىاند، يه جورى هستيم كه هيس يعنى جرئت نمىكنيم حرف بزنيم پيامبر ما جرئت مىكردند دورش جمع مىشدند شعر گفته و از هر درى حرف مىزدند و قه قه مىخنديدند آن حضرت هم لبخند مىزد يعنى مردمى بود، حالگيرى نمىكرد كه اخمو باشد بگويد: مثلاً مىخواهيم جك بگوئيم برويم پشته مىخواهيم بخنديم برويم بيرون نمىشود.
30- «ركب حماراً»: سوار الاغ مىشد «واردف و رائه اسامه» گاهى هم به اسامه مىگفت بيا پشت سرمن بنشين، اين الاغ جانش خوب است قوى است مىتواند دوتا را بكشد بيا سوار شو. «وهو يعود سعدبن عباده»
سعدبن عباده يكى ازاصحاب بود مىخواستند بروند عيادت (الاغ گفت تو هم بيا پشت سر، دو پشته سوار مىشد خيلى كارمان باقى دارد تا به اينها برسيم، الان در جامعه ما آدم سراغ داريم كه پشت سر آقا نماز نمىخواند چرا مىگويد آقا ساعت مچى است، مىگويد: ساعت آقا مثل سطل چاه بايد بيايد بالا، اگر آقا بچههايش جرأت نمىكنند با بابا بگويند و بخندند، يعنى پدرى خودش را، خفه شود، حرف نزن، بروگم شو، بچه حرف نمىزند، اصلاً يه دنيا تكبر، پهلوى پيامبر مىآمدند شعر مىخواندند، گپ مىزدند، مىخنديدند پيغمبر هم يه لبخند مىزد، حتى حديث داريم:
گاهى وقت يه چيزى مىگفتند به قول ما جك، پيغمبر خندهاش نمىگرفت اما براى اينكه طرف خيط نشود احتياطاً لبخند مىزد، يعنى طرف چيز نشود)
31- «ما ضرب خادماً قط ولاامأة قط» هرگز دست روى زنش بلند نكرد، يك مرتبه هم دستش را روى زنش بلند نكرد و روى خادمش.
32- «ومانيل منه شيئاً فانتقم صاحبه» اگر كسى به او جسارت مىكرد نمىگفت اين عوض اون.
(الله اكبر چقدر ما از پيامبر داريم خدايا مارا بيامرز، سراغ دارم مهمى را كه ديدن مهمى رفت، بهش دست داد تا او رفت دست بدهد دستش را كشيد گفت اين در عوض آن كه يازده سال پيش آمدم ديدنت تو ديدن من نيامدى. اوه اوه اوه اينقدر كينه، سركه هفت ساله شنيده بوديم، ولى كنيه يازده ساله، يازده سال پيش چون بازديد من نيامدى حالا بعد از يازده سال، گفت اين عوض آن بله گاهى وقتها روز طنز است مثلاً مىخواهند حالا بگويند و بخندند.
يه بار ماه ربيع روز شادى بود چند تا طلبه خواستند با استادشان حاج شيخ عبد الكريم حائرى مؤسس حوزه علميه قم نقل شد كه گفتند امروز شوخى كنيم به هر حال، ماه ربيع است گفت: تا آقا رفت بالاى منبر ما بلند شويم و برويم خوب است تا بسم الله الرحمن الرحيم برويم دماغ آقا بسوزد، خبر نداشت يه مرتبه طلبهها رفتند فهميد كه طراحى بوده، گفت خيلى خوب دماغ مرا سوزانيديد پس بيائيد برايتان بگويم. از لب درب برگشتنه ببينم استاد دماغ سوخته چى مىگويد، بنشيند برايتان بگويم تا نشستند او هم از منبر آمد پائين و رفت. (خنده حضار) گفت: خوب اين عوض آن.
اين يه وقت مقام، مقام طنز است. حالايه روز به يه مناسبتى مىخواهند بخندند حابش جداست اما انسان نبايد كينه دل باشد به هر حال.)
32- اما حسن (عليه السلام) فرمود: «تغضبه الدنيا» به خاطر دنيا غضب نمىكرد.
اگر خلاف مىديد دينى حساس بود، اما به خاطر دنيا كه من گفتم عدس پلو، چرا پلوماش پختى، من گفتم آبگوشت چرا پنير آوردى، من گفتم اين رنگ چرا اون رنگ چيزهايى كه، آنقدر توى خونهها بين زن و شوهرها و بچهها من اين رنگ چرا اون رنگ چرا اين رقمى، اون رقمى ساختى، من گفتم مشهد چرا رفتيم شيراز من گفتم، سبز رنگ لباس، ساختمان،
امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيامبر درباره اين مسائل در عمرش اصلاً عصبانى نشد.
33- «ولايغضب لنفسه»: براى كارهاى شخصى هم عصبانى نمىشد.
افرادى مىآمدند پهلوى پيامبر مىگفتند فلانى چنين و چنان، مىگفت: عيب مردم را به من نگوئيد مىخواهم وقتى نگاه به مردم مىكنم نسبت به همه خوشبين باشم، شما مىآئيد درباره او مىگوئيد وقتى نگاهم به او خورد مىگويم اين، اون است كه عيبها را دارد، نگوئيد تا من وقتى نگاه به همه مىكنم روحم كدر نباشد. اين سيره پيامبر «صل الله عليه و آله وسلم» است.
(وقت ما تمام شد. اخلاقش، برخوردش، لبخندش، حرف زدن با مردماش، عبادتش، مسواكش خط اول جبههاش، زندارى و خادم دارى اش، بچه دارى و عبادتش، حالا ما چند جلسه درباره سيره پيامبر «صل الله عليه واله وسلم»صحبت خواهيم كرد.)
خدايا تو را به حق محمد و ال محمد پيامبرت را به ما بشناسان وما را توفيق بده از بهترين امت پيامبرت باشيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«اللهم صل على محمد وال محمد و عجل و فرجهم»