• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/25 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
سيره پيامبر اسلام (صلی الله و عليه و آله)

بيش از هزار مرتبه خطاب قرآن به پيامبر

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» الّلهم صل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى اگر خداوند اراده كند انشاالله بخشهاى رمضان امسال درباره سيما و سيره پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» خواهد بود و اهل بيت پيامبر «عليهم السلام» ولى چون عنوان ما درسهايى از قرآن است در سايه قرآن سيره را بررسى مى‏كنيم.) قرآن مى‏فرمايد: «ولقد كان لكم فى رسول الله اسوة» پيامبر براى شما الگوست. ماه رمضان ماه قرآن است. خوب است كه هر چه مى‏گيريم از قرآن بگيريم، بجاى خواب‏ها، شعرها، قصه‏ها تاريخ‏هايى كه چند درصدش درست و چند درصدش بافتنى است شعرهايى كه بعضى درست و بعضى غلو و مبالغه است خواب‏هايى كه بعضى صادقانه و بعضى، شتر در خواب بيند پنبه دانه، به جاى چيزهايى كه چند درصد درست و چند درصد نادرست است بيائيم سر سرچشمه واقعى و از قرآن استفاده كنيم. قرآن كتاب عجيبى است، كتاب اميد است به انسان اميد مى‏دهد كه كارهايت حرام نمى‏شود. «فمن يعمل مثقال ذرة» ذره‏اى كار بكنى هدر نمى‏رود كتابهايى است كه تشويق مى‏كند خوبها را، كتاب اخطار است، كتاب نعمت‏هاست، نعمت‏هاى خدا را ياد مى‏آورد. نعمت‏هايى را به انسان تذكر مى‏دهد كتاب عقل و منطق است، كتاب فطرت است، كتاب هنر و تاريخ است و كتاب، قرآن، حالا. ما در سايه قرآن به پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» نگاه كنيم. ديشب ما موفق شديم كه ديديم جاهايى كه خدا نام پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» را برده حدوداً هزار بار در قرآن به پيامبر مى‏فرمايد: «تو» از اين هزار بار من ده، دوازده تا را بگويم، اينقدر پيامبر «صل الله عليه واله وسلم» مورد توجه خداوند است يه وقت مى‏گويم كه به ابرويت قسم و به چشمت قسم، قربان چشمات، دستهايت، كفشهايت، خاك زير كفشهايت، پيداست خيلى طرف جذب شده كه اين رقمى صحبت مى‏كند، هزار بار تقريباً خداوند در قرآن به پيامبر مى‏گويد: «تو» ببينيد: «قرتيك» منطقه تو، «بيتك» خانه تو، «اهلك»، «قومك»، «ثيابك فطهر»، «لسانك»، «صدرك»، «الم نشرح لك صدرك»، «ظهرك»، «يدك»، «عنقك» گردن تو، «عينك» چشمهايت، «جناحك» بازوهايت، «فؤادك»، «نفسك»، «وجهك» صورتت «نساءك»، «بناتك»، «قلبك»، «حولك»، «عندك»، «صلوتك»، اين نمونه اين است كه اينقدر قرآن به پيامبر «صل الله عليه واله وسلم» توجه دارد. حدود هزار بار با «كاف و خطاب» يا مشابه آن خطاب بشود خيلى مهم است. در «من لايحضر» حديثى داريم: كه خدا به موسى فرمود: «اماعلمت ان محمداً «صل الله عليه و اله وسلم» افضل عندى من جميع ملائكتى و خلقى» نمى‏دانى كه محمد و اهلبيتش «عليهم السلام» از همه فرشته‏ها و خلق پهلوى من مهم‏تر است. صفاتى كه انبياء دارند پيامبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» دارد. صفات انبياء هر چى انبياء ديگر دارند پيامبر ماهم دارد. تمام كمالات انبياء براى پيامبر ما «صل الله عليه وآله و سلم» هست،


سلام خداوند به پيامبران در قرآن

كمالات انبياء عبوديت: در سوره صافات اسم انبياء راكه مى‏برد همه‏اش مى‏گويد اين انبياء بنده خالص خدا بودند «سلام على ال ياسين انه من عبادنا»، «سلام على نوح فى العالمين انه من عبادنا»، «سلام على ابراهيم انه من عبادنا»، خداوند سلام مى‏كند برپيشوايان بعد مى‏گويد اين‏ها عبد ما بودند، اين عبوديت يكى از كمالات است كه انبياء داشتند گاهى مى‏گويد: «نعم العبد» خوب بنده‏اى هستند اين‏ها، بعد همين «عبوديت» پيامبر ماهم دارد «اسرى بعبده»، «واشهدان محمداً عبده» بعد مى‏گوئيم «رسوله»، عبوديت كمالى است كه انبياء دارند پيامبر ماهم «صل الله عليه وآله وسلم» دارد. 2- مخلص و مخلص: مى‏گويند فلانى آدم مخلصى است يعنى اخلاص دارد يعنى گول و ريا و دوز وكلكى در كارش نيست فقط براى خداست. «مخلص» يعنى براى خدا، «مخلص» يعنى خدا او را انتخاب كرده براى خودش. پس «مخلص» يعنى خدا را انتخاب كرد. «مخلص» يعنى خدا او را انتخاب كرده، «مخلص»: يعنى اين خدا را مى‏خواهد، «مخلص» يعنى خدا اين را مى‏خواهد، آدم اگر «مخلص» شد، «مخلص» هم مى‏شود، اخلاص


اخلاص در عمل ويژگى اولياى خدا

«انا اخلصنا هم بخالصة ذكرى الدار»: انبياء را به درجه اخلاص رسانيديم. «انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار» بعد مى‏بينيم پيامبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» مى‏فرمايد: «ان صلاتى و سنكى و محياى و مماتى اله رب العالمين»: خدايا نماز و عبادتهايم، نفس كشيدن و نكشيدنم، همه‏اش مال تو، دربست مال تو. -0 حق گرايى: قرآن وقتى تعريف حضرت ابراهيم (عليه السلام) را مى‏كند، مى‏گويد: «حنيفاً»: يعنى:«حنف»، يا «جنف» «بارح جيمى» يكى نقطه ندارد «حنف» گرايش به حق و «جنف» گرايش به باطل. پيغمبر ابراهيم مى‏گويد: «حنيف» بود. بعد مى‏گويد: به مردم بگو: «منم، انى هدانى ربى، اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم دينا ملة ابراهيم حنيفاً و بذلك امرت» -0 تسليم حق بودن: انبياء تسليم حق بودند وقتى خدا به پيامبر مى‏گويد ابراهيم بچه‏ات را بكش فورى مى‏خواباند، چاقو را مى‏گذارد بعد مى‏گويد: بردار نمى‏خواستم خونش ريخته شود مى‏خواستم ببينيم تو دل مى‏كنى يانه؟ ديدم دل كندى، اين رقمى تسليم‏اند. القابى كه پيغمبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» هم همينطور بود. القاب پيامبرها را من يك نگاه اجمالى برايتان بياندازم؛ «صالح» در قرآن آمده كه به پيامبر مى‏گويند صالح «محسن»، «صديق»، «صابر»، «امين» «تقى»، «صادق الوعد»، «شكور»، «فاكر»، «مرضى»، «اواب»، «اوان» «وجيه»، «سيه»، «قانت»، «ذى العدل»، «ناصح»، «ذى الايد». تمام لقب هايى كه، كمالاتى كه آمده براى پيامبر ما هم آمده. اين اجمالا سيماى پيامبر ما در قرآن، و امكاناتى كه بايد بگوئيم راجع به پيامبر ما «صل الله عليه و اله وسلم» چه جورى بوده 1- «ما استيغظ من نوم الما خرلله ساجداً»: هر وقت از خواب بيدار مى‏شد اول سجده مى‏كرد. 2- «كان احسن الناس صوتاً بالقرآن»: خوش صدا بود قرآن كه مى‏خواند. 3- «يبكى حتى»: آنقدر گريه مى‏كرد تا جايى سجاده‏اش تر مى‏شد. 4- «مارأى مقدما فى بين جليس قط»: روبروى مردم پاهايش را دراز نمى‏كرد. 5- «لا يقطع على احد كلامه»: كسى كه حرف مى‏زد سخن او را قيچى نمى‏كرد. بگذار حرفش را بزند. 6- «لايجلس و لايقوم الما على ذكرالله»: من نشست و پا مى‏شد از خدا غافل نبود


برخورد پيامبر با مهمان

«اذاتاه الضعيف اكله معه و لايرفع يده حتى رفع الضعيف يده»: مهمان كه مى‏آمد پهلوى دومى نشست و اول دست به غذا مى‏برد نمى‏خورد ولى بانان و اين‏ها به يه نحوى خودش را مشغول مى‏كرد كه قبل از مهمان شروع كند تا مهمان دست بكشد بعد برود تا غذا به دلش بچسبد. امام رضا(عليه السلام) روزهاى آخرى كه زهرا او را اذيت مى‏كرد. چون با برده‏ها و غلامانش با هم غذا مى‏خوردند حضرت هم نشسته بود غلامان غذا مى‏خوردند خبر نداشتند كه امام دارد اذيت مى‏شود، تا برده‏ها غذا خورده و بيرون رفتند. امام رضا(عليه السلام) افتاد روى زمين و غلطيه خيلى، گفتند چى شده؟ گفت: اين زهر دارد مرا آتش مى‏زند گفتند الان، گفت: نه خيلى وقت است، چرا حالا مى‏گويى، گفت من ديدم اگر آخ بگويم اين برده‏ها غذا به دهانشان مزه نخواهد كرد. من گفتم اگر مى‏سوزم كه اين برده‏ها غذا به دلشان بنشيند اين مقدار توجه مثلاً به مهمان. 8- «ما صافح رجلا قط فنزع يده حتى يكون هوالذى ينزع يده منه»: با كسى كه دست مى‏داد نگه مى‏داشت اگر او شل مى‏كرد پيامبر «صل الله وعليه وآله وسلم» شل مى‏كرد. تا او دست را نگه داشته بود پيامبر «صل الله عليه و آله وسلم» دست را نمى‏كشيد چون وقتى دست را مى‏كشى يعنى نمى‏خواهم ديگه با تو دست بدهم، همينطور دست را نگه مى‏داشت اگر او شل كرد پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» شل مى‏كرد. داريم اخلاق پيامبر را مى‏گوئيم كه چه جورى بود؟ 9- «لايذم احداً»: مذمت و انتقاد از كسى نمى‏كرد. 10- «لايعيره»: «تعيير» يعنى عيب كسى را نقل نمى‏كرد. 11- «لايطلب اثراته»: دنبال لغزش مردم نبود. كه كسى چه عيبى دارد. 12- «ما كلم بكنه عقله»: پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» به مقدارى كه خودش مى‏فهميد با مردم صحبت نمى‏كرد به مقدارى كه مردم مى‏فهمند صحبت مى‏كرد و مى‏گفت مامأموريم طبق عقل مردم حرف بزنيم. نه آنكه بلديم بگوئيم اونى كه مى‏فهمند بگوئيم. 13- «كان يستاك فى كل مرة قام من نومه»: پيامبر ما «صل الله عليه وآله وسلم» جورى بود كه هر وقت از خواب بيدار مى‏شد مسواك مى‏زد. 14- «اذا بشر بجارية قال ريحانه»: زمانى كه خبر مى‏دادند كه فلانى دختر زائيده مى‏گفت دختر ريحانه، يعنى گل خوشبوست. «رزقها على‏الله» رزقش با خداست. يعنى دختر و پسر براى پيامبر فرقى نمى‏كرد. 15- موهايش را شانه مى‏كرد، معلوم مى‏شود موهاى بلندى داشت كه شانه مى‏كرد. 16- در جبهه به دشمن از همه نزديكتر بود. 17- «كان ينفق على الطيب اكثر مما ينفق على الطعام» پول عطرش بيشتر از پول غذايش بود. 18- «ما اكل متكناً» غذا كه مى‏خورد به حالت تكيه نبود مثل برده مى‏نشست، متكبرانه غذا نمى‏خورد كه تكيه بدهد غذا بخورد. 19- «ليسر اصحابه بالملاعبه اذارده مغموماً» اگر يكى از اصحابش مى‏آمدند پيامبر «صل الله عليه وآله وسلم» مى‏ديد غمزده است غصه مى‏خورد با او شوخى مى‏كرد. كه اين را بخنداند. ببينداين را مى‏گويند جامع. آخه بعضى‏ها مسواك مى‏زنند مرد جنگ نيستند، جبهه مى‏روند دندانهايشان زرد است مسواك نمى‏زنند بعضى ملا و نمى‏توانند حرفهايشان را طبق فهم مردم بزنند هى بال، بال، سطح بالا حرف مى‏زند. كسى كه عقل كامل باشد ولى در سطح آدم‏هاى عادى حرف بزند، حرف كسى را قطع نكردن، دست دادن به كسى و نكشيدن (سرسفره براى اينكه به دل كسى بچسبد قبلاً شروع كردن، و حتى اگر سير مى‏شود با لقمه آدم ور برود كه مهمان، چون اگر صابخانه بيايد كه مهمان روش نمى‏شود بخورد، مهمان خيلى احترام دارد. حديث داريم: از مهمان نپرس غذا خوردى يا نه؟ ممكن است 32 بار خورد، خانه شما 33 بار بخورد، نپرس غذا خوردى يا نه؟ حديث داريم: از مهمان نپرس اين غذا را بياورم يا آن غذا را اگر دورقم دارى هر دو را بياور. حديث داريم: نپرس چى مى‏خواهى نپرس خورده‏اى يا نه؟ خوب داريم پيامبر راصحبت مى‏كنيم كه چه جورى بود. 20- «بعيد الحكمة ثلاته»: حرف وقت حرف مى‏زد سه بار تكرار مى‏كرد تا آن‏ها كه كند ذهن هستند و در دفعه اول نمى‏فهمند. اين خوب است كه يك گوينده اگر يه حرفى مى‏زند كه يه خورده فنى است يه كلمه آسانى، مثلاً ساندويچ، نان و تخم مرغ و گوجه، كه اگر كسى نفهميد ساندويچ چيه؟ از تخم مرغ و گوجه بفهمد. اگر مثلاً مى‏گويد در اين مقطع زمانى، كسانى نمى‏فهمند مقطع چيه. بگويد حالا، در اين مقطع زمانى و حالا. اگر مى‏گويد در روند تكاملى تاريخ و همينطور كه پيش مى‏رويم. يعنى كلمات ساده را بغل كلمات فنى قرار بدهد كه اگر طرف فنى را نفهميد، ساده را بفهمد.) حديث داريم: حضرت رسول يه حرفى كه مى‏زد سه بار مى‏گفت كه مردم بفهمند، مرديم هم كه دير رسند بفهمند. 21- حديث داريم: «يحدث حديثاً لوعده العاد لأحصاه»: حضرت حرف كه مى‏زد جورى حرف مى‏زد كه اگر مى‏خواستى كلماتش را بشمارى مى‏شد. الان خورد بنده يه اشكالى كه دارم اين است كه بعضى‏ها مى‏گويند كه در تلويزيون تند حرف مى‏زنى، به خصوص آن هايى كه بايد زبان محلى‏شان را برگردانند به زبان ديگر، مثلاً خودش يه زبانى دارد با زبانى دارد زبان خودش حرف مى‏زند، عرب، ترك، زبان فارسى‏اش بعضى‏ها قوى‏اند و بعضى متوسط آنى كه متوسط است اگر تند، تند توى تلويزيون حرف بزنم نمى‏تواند با من بدود يعنى مى‏دود ولى اذيت مى‏شود، حضرت جورى حرف مى‏زد كه مى‏گويد كه: «يحدث حديثاً»: جورى حديث مى‏گفت، لوعده العاد، ديده‏ايد بعضى‏ها جورى حرف مى‏زنند كه اگر بخواهى حرفش رابنويس، جورى شمرده مى‏گويد كه طرف مى‏تواند بنويسد،«لوعده العاد لأحصاه» 22- حديث داريم: «اذا عطسل» وقتى مى‏خواست عطسه كند «يخفض صوته» صدايش را مى‏آورد پائين «تلقاه بثوبه»لباسش را روى صورتش مى‏كشيد «خمر وحبهه» صورتش رامى پوشانيد. عطسه نمى‏كرد تا ذرات ترشحش منتقل شود واگر احياناً مريض هست منتقل شود، بد عطسه نمى‏كرد، اصلاً بعضى‏ها افتخارشان به اين است وقتى عطسه مى‏كنند مجلس تكان مى‏خورد، كيف هم مى‏كند متل اينكه از كمالاتش مى‏باشد. بعضى‏ها كمال ديگر هم ندارد. هنرش به عطسه است. حديث داريم وقتى حضرت عطسه مى‏كرد، «نحفض صوته»صدايش را مى‏آورد پائين، «تلقاه بثوبه» لباسى را مى‏كشيد روى صورتش «و خمر وجهه» صورتش را مى‏پوشانيد. پيامبر چه جورى بود بحث امروز ما اين است كه پيامبر چه جورى بود؟ 23- «لم تكن فاحشا» حرف زشت نمى‏زد.


كنترل زبان در برخورد با مردم

«لايخبرى بالسئيه مثلها» كسى بهش بدى مى‏كرد به آيه قرآن عمل مى‏كرد كه: «ادفع بالتى حى احسن» نمى‏گفت حالا كه يه فحش دادى، بابات، نه نه است، جد و آبادت است. اگر يه كسى يه عيبى، جسارتى هم مى‏كرد حضرت مى‏بخشيد. 25- «لم يكن سباباً و لالعاناً»: لعنت به كسى نمى‏كرد «ولافحاشا» 26- «ولافحشا»: فحش به كسى نمى‏داد. 27- «طويل الصمت»: خيلى كم صحبت مى‏كرد. 28- «قليل الضحك» خنده‏اش كم بود و تبسمش زياد قهقهه‏اش كم بود، «ضحك» يعنى خنده «تبسم» يعنى لبخند. پيامبر لبخند خيلى داشت، حرف و سخنرانى‏اش با لبخند بود. لبخند داشت اما قهقهه‏اش كم بود. 29- «كان اصحابه يذكرون عند الشعر و اشياء به امورهم»: دورش جمع مى‏شدند يكى شعر و هر كسى يه چيزى مى‏گفت: «فيضحكون» قه قه مى‏خنديدند و اما پيامبر و «يتبسم» پيامبر هم يه لبخندى مى‏زد اگر افرادى دورش جمع شدند آخه بعضى افراد يه جورى‏اند، يه جورى هستيم كه هيس يعنى جرئت نمى‏كنيم حرف بزنيم پيامبر ما جرئت مى‏كردند دورش جمع مى‏شدند شعر گفته و از هر درى حرف مى‏زدند و قه قه مى‏خنديدند آن حضرت هم لبخند مى‏زد يعنى مردمى بود، حالگيرى نمى‏كرد كه اخمو باشد بگويد: مثلاً مى‏خواهيم جك بگوئيم برويم پشته مى‏خواهيم بخنديم برويم بيرون نمى‏شود. 30- «ركب حماراً»: سوار الاغ مى‏شد «واردف و رائه اسامه» گاهى هم به اسامه مى‏گفت بيا پشت سرمن بنشين، اين الاغ جانش خوب است قوى است مى‏تواند دوتا را بكشد بيا سوار شو. «وهو يعود سعدبن عباده» سعدبن عباده يكى ازاصحاب بود مى‏خواستند بروند عيادت (الاغ گفت تو هم بيا پشت سر، دو پشته سوار مى‏شد خيلى كارمان باقى دارد تا به اين‏ها برسيم، الان در جامعه ما آدم سراغ داريم كه پشت سر آقا نماز نمى‏خواند چرا مى‏گويد آقا ساعت مچى است، مى‏گويد: ساعت آقا مثل سطل چاه بايد بيايد بالا، اگر آقا بچه‏هايش جرأت نمى‏كنند با بابا بگويند و بخندند، يعنى پدرى خودش را، خفه شود، حرف نزن، بروگم شو، بچه حرف نمى‏زند، اصلاً يه دنيا تكبر، پهلوى پيامبر مى‏آمدند شعر مى‏خواندند، گپ مى‏زدند، مى‏خنديدند پيغمبر هم يه لبخند مى‏زد، حتى حديث داريم: گاهى وقت يه چيزى مى‏گفتند به قول ما جك، پيغمبر خنده‏اش نمى‏گرفت اما براى اينكه طرف خيط نشود احتياطاً لبخند مى‏زد، يعنى طرف چيز نشود) 31- «ما ضرب خادماً قط ولاامأة قط» هرگز دست روى زنش بلند نكرد، يك مرتبه هم دستش را روى زنش بلند نكرد و روى خادمش. 32- «ومانيل منه شيئاً فانتقم صاحبه» اگر كسى به او جسارت مى‏كرد نمى‏گفت اين عوض اون. (الله اكبر چقدر ما از پيامبر داريم خدايا مارا بيامرز، سراغ دارم مهمى را كه ديدن مهمى رفت، بهش دست داد تا او رفت دست بدهد دستش را كشيد گفت اين در عوض آن كه يازده سال پيش آمدم ديدنت تو ديدن من نيامدى. اوه اوه اوه اينقدر كينه، سركه هفت ساله شنيده بوديم، ولى كنيه يازده ساله، يازده سال پيش چون بازديد من نيامدى حالا بعد از يازده سال، گفت اين عوض آن بله گاهى وقت‏ها روز طنز است مثلاً مى‏خواهند حالا بگويند و بخندند. يه بار ماه ربيع روز شادى بود چند تا طلبه خواستند با استادشان حاج شيخ عبد الكريم حائرى مؤسس حوزه علميه قم نقل شد كه گفتند امروز شوخى كنيم به هر حال، ماه ربيع است گفت: تا آقا رفت بالاى منبر ما بلند شويم و برويم خوب است تا بسم الله الرحمن الرحيم برويم دماغ آقا بسوزد، خبر نداشت يه مرتبه طلبه‏ها رفتند فهميد كه طراحى بوده، گفت خيلى خوب دماغ مرا سوزانيديد پس بيائيد برايتان بگويم. از لب درب برگشتنه ببينم استاد دماغ سوخته چى مى‏گويد، بنشيند برايتان بگويم تا نشستند او هم از منبر آمد پائين و رفت. (خنده حضار) گفت: خوب اين عوض آن. اين يه وقت مقام، مقام طنز است. حالايه روز به يه مناسبتى مى‏خواهند بخندند حابش جداست اما انسان نبايد كينه دل باشد به هر حال.) 32- اما حسن (عليه السلام) فرمود: «تغضبه الدنيا» به خاطر دنيا غضب نمى‏كرد. اگر خلاف مى‏ديد دينى حساس بود، اما به خاطر دنيا كه من گفتم عدس پلو، چرا پلوماش پختى، من گفتم آبگوشت چرا پنير آوردى، من گفتم اين رنگ چرا اون رنگ چيزهايى كه، آنقدر توى خونه‏ها بين زن و شوهرها و بچه‏ها من اين رنگ چرا اون رنگ چرا اين رقمى، اون رقمى ساختى، من گفتم مشهد چرا رفتيم شيراز من گفتم، سبز رنگ لباس، ساختمان، امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيامبر درباره اين مسائل در عمرش اصلاً عصبانى نشد. 33- «ولايغضب لنفسه»: براى كارهاى شخصى هم عصبانى نمى‏شد. افرادى مى‏آمدند پهلوى پيامبر مى‏گفتند فلانى چنين و چنان، مى‏گفت: عيب مردم را به من نگوئيد مى‏خواهم وقتى نگاه به مردم مى‏كنم نسبت به همه خوشبين باشم، شما مى‏آئيد درباره او مى‏گوئيد وقتى نگاهم به او خورد مى‏گويم اين، اون است كه عيب‏ها را دارد، نگوئيد تا من وقتى نگاه به همه مى‏كنم روحم كدر نباشد. اين سيره پيامبر «صل الله عليه و آله وسلم» است. (وقت ما تمام شد. اخلاقش، برخوردش، لبخندش، حرف زدن با مردم‏اش، عبادتش، مسواكش خط اول جبهه‏اش، زندارى و خادم دارى اش، بچه دارى و عبادتش، حالا ما چند جلسه درباره سيره پيامبر «صل الله عليه واله وسلم»صحبت خواهيم كرد.) خدايا تو را به حق محمد و ال محمد پيامبرت را به ما بشناسان وما را توفيق بده از بهترين امت پيامبرت باشيم. «والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته» «اللهم صل على محمد وال محمد و عجل و فرجهم»