• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/06/28 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
تفسير سوره قصص (11)

در ازدواج تربيت فرزندان شرط نيست

يكى از مشكلات ازدواج اين است كه گاهى يك پسر بزرگ داماد نمى‏شود پسر دومى مى‏خواهد داماد شود گير برادر جلوى راه بندان كرده يا خواهر بزرگتر شوهر قبول نمى‏كند خواهر دومى مى‏خواهد شوهر كند گير اولى است پدر و مادرش هم مى‏گويند نه تا اولى بيرون نرود ما دست بكار دومى نمى‏شويم اينجا گفت «احدى ابنتى هتين» يكى از اين دختر خواست اين خواست او البته ممكن است دو قلو باشند ولى بعيد ظاهر اينكه دخترها اون حالا ممكن است اولى نخواسته حالا اگر اولى نخواسته باشد ازدواج كند گناه دومى چه چيزى است؟ من نامه دارم از دختر دومى كه يك دختر دومى از يك خانه‏اى نمى‏دانم نامه‏اش چند سال پيش به دست من رسيد كه من مى‏خواهم ازدواج كنم چون خواهر جلوى ازدواج قبول نمى‏كند ما هم مثل ماشينى كه بى خود پارك مى‏كند همه ماشينها پشت سرش مى‏ايستند اين راه بندان كردن راه را بر ديگران نبنديد از كجا درمى‏آيد مى‏گويد: «اِحدى ابنتى هتين» يكى از اين دخترها هر كدام كه خواستى يكى از مسائل اين است كه دختر، عروس و داماد بايد همديگر را ببينند كلمه «هتين»ها تا يعنى اين همين كه مى‏بينيدش پيدا است موسى و دخترها در مقابل هم بودند يكى از اين دو تا را هر كدام كه مى‏خواهى يك عروس و داماد بايد همديگر را ببينند البته حالا كه خيلى راحت همديگر را مى‏بينند بالاتر از ديدن ولى بين بعضى فاميلها و بعضى خانه يك تعصب‏هاى عجيبى بود زمان شاه يك جوان رسيد به من دِ به بوس ما را بوسيد گفت خيلى گردن من حق دارى ما فكر كرديم از بحث‏هايمان استفاده كرده گفتيم لابد از سخنرانيهايمان خوشش آمده گفت نه من يك نامزد دارم مى‏خواهم ببينمش بابايش مى‏گويد درست نيست من پسر بزرگ و دختر بزرگ توى اين خانه دارم تو مى‏آيى عروس مى‏بينى آنجا آنها هم درست نيست عروس مى‏خواهد مرا ببيند من هم مى‏خواهم عروس را ببينم اين پدر ميرغضب شده نمى‏گذارد آمده‏ام گفتم چه كنيم گفتيم دختر به دختر مى‏گوييم كه مى‏روم جلسه قرائتى به بابايش مى‏گويد مى‏روم جلسه قرائتى به اسم جلسه قرائتى از خانه مى‏آيم بيرون من پشت موتورش مى‏نشانم و مى‏برمش (خنده حضار) و تو خيلى حق به گردن من دارى من فكر نمى‏كردم يكى از آثار سخنرانى من اين چيزها هم باشد اين سخنرانى خيلى بركت دارد اين كه همديگر را نبينند چرا همديگر را نبينند «احدى ابنتى هتين» پس حرف سوم ببينند همديگر را ببينند مقابل هم باشند از كلمه هاتا در مى‏آيد «هتين


مهرّيه لازم است، نه جهاز

مسأله چهارم مهريه از قديم بوده است موسى خيلى است قبل از پيغمبر ما 500 سال برو جلوتر مى‏رسى به حضرت عيسى گفت برو جلو مى‏رسى به موسى يعنى مسأله مهريه يك چيز قديمى بوده است و درست هم است به مهريه هم دو تا اسم دارد هم مى‏گويند مهر هم مى‏گويند صداق، صداق دو تا لقَب دارد هم مى‏گويند مهريه هم مى‏گويند صداق، صداق كه مى‏گويند علامت صداقت مرد است چون مرد به عروس مى‏گويد دوستت دارم مى‏گويد خوب بده ببينم 100 تا سكه مى‏گويد دادى معلوم مى‏شود كه دوستم دارى وگرنه دروغ مى‏گويى مهريه نشانه صداقت است مهريه الزامى است «على ان تاجرنى» البته جهازيه الزامى نيست آخه بعضى‏ها انگار معامله مى‏كنند مى‏گويد، آقا ببينيد 50 تا سكه دادم تو هم بايد جهازيه‏ات عوض شود 100 تا سكه دادم بايد جهازيه‏ات عوض شود 10 تا سكه دادم، مهريه لازم است ولى جهازيه واجب نيست پدر و مادر هر چه بتوانند جور مى‏كنند داماد هم نيش نزند بعضى دامادها واقعاً پس هستند ما مى‏گوييم كلمه پست داماد رفت خانه عروس، عروس را كه آورد نگاه به جهازيه عروس كرد و گفت: اُه...اُه... اينها است كه كميته امداد به تو داده است عروس از خجالت در لحظه سكته قرار گرفت حالا گيرم يك عروسى وضع مالى‏اش كمرنگ است يك كميته امداد كه خيلى هم كار خوبى مى‏كند يا يك ستادى ديگر ستاد جهازيه، چرا نيش زدى به يك عروس انسان نبايد رو خود بياورد گيرم حالا يك كت و شلوار از آن كت و شلوارهايى كه تعاونى صندوق داده ارگانى نهادى، البته يك جورى هم نبايد هى آخه من هم يك نجّارم مى‏گم بى‏سليقه هستند مثلاً يك 2000 تا غبا سرمه‏اى مى‏بّرند مى‏دهند به آقا مى‏گويند به دِّب بده به طلبه‏ها مى‏پوشيدند مثل آنان كه گروه تواشى است همه لباسهايشان يك رنگ است فردا هم لباس سرمه‏اى پوشيده‏اند مى‏فرماييد كه اين پارچه‏هاى فلانى يك جورى كنيد كه معلوم نباشد كه كفّاره، صدقه است اصلاً حديث داريم كه اگر زكات مى‏دهى نگو زكات، همين طور بهش بگو، لازم نيست بهش بگى اين پول از زكات است حضرت امام هم تو تحرير دارد كه افرادى محترمند كه از كلمه زكات رنجيده مى‏شوند شكمشان را سير كن اما نگو كه اين پول از زكات مهريه الزامى است. 5- لازم نيست مهريه نقد باشد چند لازم نيست اينجا هم من لازم نيست را نوشته‏ام لازم هست من يكبار روى سخنرانى گفتم شيعه‏ام عليه السلام. لازم نيست مهريه نقدى باشد خوب داماد پول ندارد البته حالا اين را از نظر فتواى مراجع من سقفش را بلد نيستم چون آقاى مراجع بزرگ به ما اجازه مى‏دهند كه يك داماد به عروس بگويد كه من پول ندارم اما كامپيوتر يادت مى‏دهم زبان انگليسى يادت مى‏دهم زبان عربى يادت مى‏دهم قرآن هم يادت مى‏دهم، نمى‏دانم، خرج دَرست را مى‏دهم تو برو و فوق ديپلم باش خرج دانشگاهت را مى‏دهم، مى‏شود عوض مهريه كار اِرائه بده، توى قرآن آن زمان مى‏شده ولى حالا اين زمان مى‏شود يا نه. يك آقا بالاى منبر سخنرانى مى‏كرد گفت حضرت ابراهيم آمد يك لاشه‏اى را ديد يك تكه در دريا و يك تكه‏اش در خشكى حيوانهاى دريايى از آن طرفش نوك مى‏زنند. حيوانهاى صحرايى از آن طرفش نوك مى‏زدنند پرنده‏ها، ديد گوشت تكه تكه شد گفت خدايا حضرت ابراهيم گفت چگونه اين حيوانى كه اين لاشه‏اى در معده حيوان‏هاى دريايى و صحرايى و هوايى تقسيم شد. چه طور اينها روز قيامت چه طور اين را جمع مى‏كنى گفت چهار تا پرنده بگير اين آقا روى منبر مى‏خواهد چهار تا پرنده بگيرد گفت يكى از آنها خروس است يكى از آنها طاووس يكى ديگر از آنها را يادش رفت گفت الاغ مردم خنديدند و گفتند الاغ كه نمى‏پره، ايشان گفت الاغ‏هاى زمان حضرت ابراهيم مى‏پريدند گفت بابا قانون چه مى‏گويد قانون تكامل مى‏گويى چه رو چه فرمولى گفت از باب تغليب چون 3 تا از آنها پرنده بوده يكى از آنها را هم گفتند پرنده، بابا بسم اللّه الرحمن الرحيم يادم رفته است راحت يادم رفته است حالا الاغ‏هاى زمان حضرت ابراهيم مى‏پريدند الان در زمان ما مى‏شود يا نه، من از نظر فقه و فتوا بلد نيستم هر كسى به مرجع تقليدش مراجعه مى‏كند ولى در قرآن اين را داريم «على ان تاجرنى ثمنى حجج» چرا نگفته «ثمنى سنه» خوب بود مى‏گفت 8 سال چرا عوض اينكه بگويد 8 سال مى‏گويد 8 حج ما در فارسى مى‏گوييم مثلاً مى‏گوييم 20 بهار از عمرش گذشته چرا مى‏گويد 20 بهار بگويد


رنگ الهى به كارها بدهيم

سال اين خودش يك درس مى‏خواهد بگويد، كارهايتان را رنگ اللهى بدهيد حج يك كار مقدّس است كارهايتان را رنگ اللهى بدهيد يعنى صورتتان را كه مى‏شوريد خوب به قصد وضو كن، مگر شيرجه نمى‏روى خوب قصد غسل كن، مى‏خواهى بنشينى خوب آن طرف بنشين كه رو به قبله است، چادر براى خانمت مى‏خرى تولد حضرت زهرا بخر تولد حضرت امير بخر حالا بحث را وقتى گوش مى‏دهند كه در آستانه 13 رجب هستيم تولد حضرت امير روز پدر مثل اينكه خوب يك چيزى كه مى‏خواهى كمك پدرت كنى حالا هرچه مى‏خواهى در طول سال كمك پدرت كنى يك جا مثلاً شب تولد اميرالمؤمنين شب 13 رجب شب اعتكاف كار خوبى است اين اعتكافى كه راه افتاده خيلى كار خوبى است فراقت زر و زور و رنگ و وارنگ‏ها و مهمان خدا شدن و مهمان ويژه خدا شدن بازگشت خويش بسيار كار خوبى است اين اعتكاف از بركات جمهورى اسلامى است تولد حضرت امير 13 رجب وقتى مى‏گوييم مى‏خواهيم وعده بگذاريم چرا مى‏گوييم ساعت 9 بگو بعد از نماز مغرب و عشاء چند دقيقه بعد از نماز «من بعد صلواة الفجر» «من بعد صلوة الفجر» يعنى خلاصه زمان‏بندى كنيد اسم بچه را مى‏خواهى بگذارى چى يك اسمى بگذار كه رنگ اللهى داشته باشند «صبغةالله» يعنى كارهايتان را رنگ‏آميزى كنيد با رنگ اللهى نگوييد 8 سال بگو 8 حج «فان اتممت عشرا فمن عندك» تو بله برون‏هاى ما رسم اينكه طرف عروس كى خواهند برود بالا مثلاً طرف عروس مى‏گويد 100 سكه داماد دو تا چانه مى‏زنند كه 50 سكه داماد دوتا چانه مى‏زنند اين رسم ما است كه عروس نرخ را مى‏برد بالا داماد نرخ را مى‏آورد پائين در قرآن ضّدش است تو قرآن مى‏گويد نه پدر عروس نرخ را بياورد پائين گفت 8 سال بعد به داماد گفت اگر مى‏خواهى 2 سال از خودت رويش بگذارى اختيار با خودت است يعنى درس ششمى كه مى‏گيريم مهريه را كم بگيريد و دست داماد را چى باز بگذاريد اگر مى‏خواهد بگويد بله... دست داماد را حالا 8 سال يا 10 سال سال 365 روز است ضرب 10 مى‏كنيم يك نقطه بيايد اينجا 3650 روز هر روزى نمى‏دانم الان چوپان چند مى‏گيرد كسى نرخ چوپان را دارد 3 تومان كه مى‏گيرد روزى 3 تومان حالا 3 تومان تعاونى حساب كنيد ضرب در 3000 تومان 3*5 تا 15 تا يك داريم 3*6 تا 18، 19 تا يكى داريم 3*3 يكى داريم 10 تا چهار تا نقطه داريم يكى دو تا 3 تا، 4 تا 10 مليون 950 هزار تومان تقريباً اين پدرزن 11 ميليون از موسى گرفت تازه گفت ارزان حسابت كردم «ما اُريد اَن اُشق عليك» نخواستم به سخت بگيرم البته يكبار اين را ياد نگير كه برو بابا اگر قديم ميليون پس بابات الان چند ميليون هى عوضش خانه‏اش داد شغلش داد راهنمايش كرد داماد سرخانه بود يعنى موسى يك تكه نانى نداشت بخورد موسى درست است 10، 8 سال چوپانى كرد اما توى اين 8 سال چوپانى خيلى چيزها را هم ياد گرفت يعنى يك استادى داشت مثل حضرت شعيب را ياد گرفت مسكنش داد سرمايه‏اش داد اينها، اينها را هم حساب كنيد. اينها را هم حساب كنيد به هر حال اين خودش يك راهى به ما نشان مى‏دهد كه اگر جوانانى مى‏خواهند ازدواج كنند پول ندارند اما يك هنرى دارند زبان بلد هستند، كامپيوتر بلد هستند، رانندگى بلد هستند نمى‏دانم يك چيزى بلد هستند كه مى‏توانند آموزش و مادر صدر اسلام


دورى از سخت‏گيرى در ازدواج

يك خانمى آمد عرض كنم كه تو مسجد تو مجلس پيغمبر گفت يا رسول الله من شوهر مى‏خواهم الان اگر باشد كتكش مى‏زنند خجالت ندارد گفت من مى‏خواهم ازدواج كنم حضرت فرمود كه يكى اين خواهر را به عقد خودش در بياورد يك نفر گفت من، گفت چى چى دارى گفت بسمه تعالى هيچى نشست و دو مرتبه گفت كى حاضره با اين خانم ازدواج كند دو مرتبه همان پا شد و گفت من، گفت چى دارى گفت هيچى آخرش گفت قرآن بلدى گفت بله گفت حاضرى به جاى مهريه قرآن ياد خانم بدهى گفت بله به خانم گفت حاضرى مهريه‏ات آموزش باشد گفت چه چيزى از آموزش بهتر علم كه از سكه بهتر است من حاضرم، هيچى عقدشان را بستند 8 سال «وما اُريد اَن اُشق عليك» من نمى‏خواهم آقا تو بله برون تابستان باشد يا زمستان كدامها راحت‏تر هستى تالار باشد يا خانه كدامها راحت‏ترى كه بيايد كى برود چه جورى راحت‏تر هستى همه جورى كه آسان است «وما اُريد اَن اُشق عليك» نمى‏خواهم به شما سخت بگذرد حالا من نكاتى را اينجا ببينم به ترتيب بگويم اگر كارى براساس جوانمردى و ضعيف نوازى انجام شود علاوه بر اَجر معنوى پاداش دنيوى هم دارد چون موسى براى رضاى خدا چوپانى كرد خدا اَجر آخرت كه مى‏دهد هيچى اَجر دنيايى هم به او مى‏دهد اين خودش يك درس است جوآنهايك كارى را براى خدا انجام دهيد خداوند جبران مى‏كند اينجا موسى براى خدا بزغاله‏ها را آب داد حالا خدا اين درس اول اين را من اينجا ننوشته‏ام دوم به سنتّهاى خوب ازدواج مثل حضور توى خانه دختر با پدر و گفتگو با حضور پدر اين كار خوبى است اين خم خودش يك درس است بعضى چيزها، آقا ما كار به سنتّهاى قديم، اين قديمى‏ها بودند بله برون و توى خانه ما همان كنار پارك بستنى مى‏خورديم تخمه مى‏خورديم مى‏نشينيم حرف‏هايمان را مى‏زنيم سنتّهاى اميرالمؤمنين به استاندار مى‏گويد سنتهاى خوب را حفظ كنيد


تحقيق و شناخت پيش از ازدواج

شناخت داماد پيش از اقدام ضرورى است خوب داماد را بايد بشناسيم همين‏طور كيلويى نگاهش نكنيم خوشمان بيايد كيلويى كه نيست اينجا «فَلما قَص عليه القصص» وقتى موسى آمد ماجراى خودش را نقل كرد. آن خاطرات مبارزاتى موسى خاطرات انقلابى موسى آن سخت‏كوشى‏ها و شرائط موسى آنها ببينيد خلاصه حضرت شعيب موسى را شناخت يعنى يك جوانى را كيلويى انتخاب نكنيد خوب اگر جوان قوى و امينِ، نداشتنِ امكانات خانه ندارد ماشين ندارد، مسكن ندارد اينها مانع ازدواج نيست جوان دو تا كمال داشت «القوى الامين» آيه قبل، «القوى»«الامين» هم بدنش سالم است هم دينش سالم است كسى كه بدنش سالم است دينش هم سالم است نداشتن خانه و ماشين و تلفن عيب نيست اين هم يك درس، درس پنجم هم كه گفتم پيشنهاد ازدواج از طرف دختر عيبى ندارد رعايت نوبت اين هم گفتم، گفتم عيبى ندارد پدر نبايد در ازدواج بين دخترها تفاوت قائل شود همه را به يك چشم ببينيد «احدى ابنتى هتين» يكى از اين دو تا فرق ندارد يعنى براى من هيچ فرقى ندارد پدر بين بچه‏هايش فرق نگذارد يك درس است غريزه جنسى را جدى بگيريد حتى در خانه پيغمبر قبل از اينكه موسى بشود كارگر شعيب شد داماد آن يعنى يك جوان عذب را نياوريد توى خانه‏اى كه دختر جوان دارد اول شرائط را درست كنيد اول اين را زنش بدهيد بعد بيايد كارگرى كند يك كارگر غرب مى‏يايد توى خانه‏اى كه دو تا دختر بزرگ يعنى مسأله شهوت حتى توى خانه انبياء قصه جدى است بابا اينها ديگر با هم بزرگ شده‏اند اينها ديگر خواهر و برادر هستند چى چى مسأله شهوت خيلى جدى است حتى خانه انبياء خطرش است ولذا پيغمبر كه مى‏خواهد پيغمبر را ببرد خانه اول مى‏گويد بيا دامادم بشو بعد كه دامادش شد قصه جدى است بهلول مى‏گويد مى‏خواستم با رضا شاه الان زنده است مى‏خواستم با رضا شاه درگير بشود چون رضا شاه با حجاب و اينها مى‏گفت اول به زنم گفتم من مى‏خواهم يك وارد مبارزه بشوم ممكن است اعدام كنند ممكن است زندان سرنوشت تو اول تو را طلاقت مى‏دهم بعد هم يك شوهر پيدا مى‏كنم وقتى از من طلاق گرفتى شوهر هم پيدا كردى آن وقت من راحت بودم به چنگ رضا شاه كه دغدغه از طرف تو نداشته باشم. خوب كسانى كه به كارگر زيردست سختگيرى مى‏كنند اينها افراد صالح نيستند چون حضرت شعيب گفت «ستجدونى انشاالله من الصلحين» مى‏بينى كه من از افراد صالح هستم يعنى چه يعنى ما «اشق عليك» به تو سخت نمى‏گذارم معلوم مى‏شو هر كارفرمايى و هر پدرى سختگيرى كند به زيردستش اين فرد، فرد صالح نيست چون اين جا گفت «ستجدونى»«وما اُريد اَن اُشق عليك» من به تو سخت نمى‏گيرم مى‏گويد انشاالله صالحم سخت نمى‏گيرم صالحم يعنى چه يعنى هر كه سختگيرى كند صالح نيست البته در كمالات از خدا كمك بگيريد بگوييد «انشاالله من الصلحين» هيچ وقت نگوييد من صبر مى‏كنم بگوييد انشااللّه صبر مى‏كنم ممكن است يك حوادثى در زندگى تو پيش بيايد كه نتوانى صبر كنى هميشه در كمالات انشاالله را داشته باشيد. خلاصه موسى شد داماد شعيب. در آستانه تولد آقا اميرالمؤمنين هستيم روز بسيار عزيزى است اميرالمؤمنين كسى است كه يكى از شعرا شعر قشنگى مى‏گويد من سالهاى قبل اين شعر را خوانده‏ام ولى حالا چند سال است كه نخوانده‏ام اين شعر را تكرار كنم مى‏گوى كعبه كجاست معمار كعبه خداست حضرت آدم هم بنّاى اولش بوده است بعداً يك پيغمبر ديگرى آمده است سنگ چينى كرده ديوارهايش را بالا برده است يك پيغمبر ديگر گچ‏گيرى كرده است يك پيغمبر ديگر تعمير كرده، در طول قرنهاى قرنها اين كعبه را همين‏طور بازسازى كردند و نگه داشتند و نگه داشتند همه بخاطر اينكه خدا مهمان دارد شب 13 رجب على مى‏خواهد، متولّد شود اين را به شعر درآورده است مى‏گويد كه: اين خانه را بايد خدا (2) بار در اصل معمارى كند معمار اصلى خانه كعبه خداست اين خانه را بايد خدا در اصل معمارى كند آدم بنايش برنهد جبريل هم يارى كند آيد اولوالعزمى ديگر يك چند حجّارى كند پيغمبرى ديگر سنگ‏تراشى كرد آن را اولوالامرى ديگر مفتوش و گچ كارى كند اين سان خدا از خانه‏اش چندى نگهدارى كند تا ساعتى از دوستى چندى مهماندارى كند تمام طول تاريخ اين كعبه حفظ شد براى اينكه بالاترين موحدين تاريخ اسلام بايد در كعبه تولّد بشويد خوشا بحال ما كه از اِرادتمندان و از مخلصين اميرالمؤمنين هستيم. روز تولد اميرالمؤمنين را به همه بينندگان تبريك عرض مى‏كنم خدايا ما و نسل ما را از ياران اميرالمؤمنين و فرزندش حضرت مهدى قرار بده. آمين همه مشكلات ما را به آبروى اميرالمؤمنين حل بفرما. آمين زيارتش را با معرفت در دنيا و شفاعتش را در آخرت نصيب همه ما بفرما. آمين «والسلام و عليكم و رحمة الله و بركاة» «اللهم صل على محمد و آل محد»


پيشنهاد ازدواج از سوى پدر دختر

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى تفسير سوره قصص بود در اين جلسه آيه 27 را مى‏خواهيم تفسير كنيم كه اين آيه مراسم بله برون بين عروس و داماد است حضرت موسى داماد است و دختر شعيب هم عروس و مراسم بله برون، ادامه تفسير سوره قصص آيه 27 «قال» آقايانى كه جلسات قبل را نبوده‏اند يك دقيقه بايد بحث را تكرار كنم تا در بستر بحث قرار بگيرند ماجرا به اين صورت بود كه يك نفر آمد به موسى گفت: در كاخ فرعون جلسه مشورتى تشكيل دادند شوراى امنيت ملى با همه نيروهاى مسلح و غير مسلح براى دستگيرى تو زود دَرّو. موسى هم پا به فرار گذاشت آمد از منطقه حكومتى فرعون رفت در يك شهر ديگر به نام مدين قبل از آن كه وارد شهر بشود همان اول شهر ديد دو تا دختر كنار ايستاده‏اند با چند تا بز و ميش و گوسفند، رفت پهلوى دخترها خود موسى يك جوان فرارى تحت تعقيب و گرسنه و تشنه و خسته باز احوال‏پرسى كرد گفت خانمها چرا كنار ايستاده‏ايد گفتند باباى پيرى داريم نمى‏تواند چوپانى كند ما چوپانيم منتهى آمده‏ايم بزها را آب بدهيم لب چشم شلوغ است مى‏خواهيم آنها را مردها كه رفتند ما برويم كه بدنمان به بدن مردها نخورد موسى بزها و ميش‏ها را از دخترها گرفت و رفت سرچشمه و سريع به آنها آب داد و دخترها زود آمدند خانه بابايشان گفت چرا زود آمده‏ايد خانه گفتند يك جوانى امروز كمكمان كرد گفت برو بهش بگو بيا مزدت بدهيم مزد سقايى كه به بزها آب داده‏اى وقتى موسى آمد يكى از دخترها گفت بابا خوب است اين جوان را اجيرش كنيم توى خانه كارگر ما باشد حالا اين آيه به موسى پدر دختر به موسى مى‏گويد دختر من را مى‏گيرى يا نه مى‏گويد مى‏خواهم يكى از دخترهايم را بدهم به شما اگر شما هم مى‏دانستيد بز آب دادن آنقدر است همه شماها چوپان مى‏شويد (خنده حضار) «قال» قال يعنى حضرت شعيب گفت «انى» شما معنى كنيد انى يعنى چه بدرستى «اُريد» اِراده كردم «ان انكحك» به نكاح در بياورم «انحبك» من مى‏خواهم به نكاح به ازدواج در بياورم كى رو؟ «اِحدى» يكى از آنها «اِحدى ابنتى» ابنة يعنى دختر «ابنتى هتين» من مى‏خواهم يكى از اين دو تا دخترهايم را بدهم به شما خوب من خودم گشنه، فرارى، پول ندارم مى‏گويد طورى نيست «على ان تاجرنى ثمنى حجج» پول ندارى كار كه مى‏توانى بكنى 8 سال چوپان ما بشو دخترم را به تو مى‏دهم 8 سال كارگر ما باش «على» به شرط اينكه «ان تاجرنى» اجااره بدهى خودت را بدهى يعنى اجير من باشى «ثمنى حجج» ثمنى يعنى 8 سال حجج يعنى 8 تا حج مثل اينكه مى‏گوييم 8 بهار به اندازه 8 تا حج يعنى به اندازه 8 سال چوپان ما باشى «فإن اتممت عشرا»، «فان» پس اگر «اتممت عشرا» اگر تمام كردى 8 سال را به ده سال چه بهتر «فمن عندك»«فمن عندك» يعنى اختيار با شماست من مى‏گويم 8 سال چوپان من باش دخترم را بگير 8 سال چوپانى كن اگر هم مى‏خواهى 10 سال كه چه بهتر «و ما اُريد اَن اُشق عليك»، «و ما اريد» يعنى من اِراده نكرده‏ام يعنى من پدرزن خوبى هستم «ما اُريد اَن اُشق عليك» نمى‏خواستم مشقت بياندازم بر تو نمى‏خواهم تو به مشقت بيفتى «و ما اُريد اَن اُشق عليك ستجدونى انشاءاللّه من الصلحين» ان شااللّه خواهيد ديد كه من چه پدرزن خوبى هستم «ستجدونى» در آينده مى‏يابى ان شااللّه، ان شااللّه يعنى ان شااللّه، «انشاالله من الصلحين» ان شااللّه من از پدرزنهاى خوبى هستم از افراد صالح هستم خوب دخترم را يكى از دخترهايم را به شما مى‏دهم مهريه ندارى پول و سكه و مزرعه و باغ و خانه‏ و ماشين ندارى طورى نيست 8 سال كارگرى كن اگر مى‏خواهى 2 روش بگذار چه بهتر 10 سال، من هم پدرزن خوبى هستم به سخت نمى‏گذارم به سخت نمى‏گيرم اين مراسم بله برون پيشنهاد ازدواج من توى اين آيه 23 تا نكته گيرم آمده است چانه كسى مى‏چاد كسى بتواند يك آيه بگويد يك طلبه عادى 23 تا نكته از آن در بياورد حالا 100 تا كلمه يا چند تا كلمه هست يا نه حالا يكى، 2تا، 3تا، 4تا، 5تا، 6تا، 7تا، 8تا، 9تا، 10تا، 11تا، 12تا، 13تا، 14تا، 15تا، 16، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23 مثلاً در يك آيه‏اى كه 26 25 تا كلمه دارد ما بتوانيم هر كلمه‏اش يك نكته باشد حالا حتماً استاد دانشگاه هم پاى تلويزيون نشسته است اساتيد دانشگاه غدير سلام عليكم، پاشيد در رشته تخصصى خودت يك سطر بنويس كه در آن سطر 21 كلمه باشد و 21 نكته باشد در همان رشته خودت اگر دكتراى حقوقى در رشته حقوق بنويس كارشناس ارشد سياسى هستى در علوم سياسى مى‏تواند چيزى بگويد كه هر كلمه‏اش يك نكته باشد مى‏گوييم قرآن معجزه است اين است، تازه بنده كه مى‏گويم 23 تا نكته اين جا نوشته‏ام اين معنااش اين نيست كه من مثلا هستم قرآن خيلى است اين مقدار گيرم آمده مثل اينكه شما يك ليوان آب مى‏ريزى توى دريا مى‏گويى اين آب دريا است نه عين آب دريا اين است اين آب دريايى كه توى ليوان ما است اين ليوان ماست حالا درسها چى است درسها و نكات امروز مشكلات ازدواج، بسيارى از مشكلات ازدواج در اين آيه حل شده است اول اينكه: 1- از داماد خوب نگذريم تو پرانتز بلكه شما پيشنهاد دخترتان را داشته باشيد چه اشكالى دارد الان يكى از مشكلات افراد، دختران زيادى دارند رويشان نمى‏شود كه به پسر بگويند كه آقا من حاضرم دخترم را بدم به تو مى‏گويد زشت است چه زشتى دارد بگو بيا خواستگارى دختر من، من با چشمم ديدم آيت اللّه را كه روى منبر فرمود: ضمناً طلّاب عزيز من چند تا دختر دارم خواهر و مادرتان را بفرستيد خواستگارى اگر شكلشان را پسنديدند ما هم يك تحقيقى روى شما مى‏كنيم بياييد دخترمان را بگيريد من ديدم آيت اللهى كه خودش روى منبر پيشنهاد ازدواج دخترش را داد ديدم، خدا رحمتش كند خود آدم مثلاً فرض كنيد كه تو دانشگاه مى‏دانيد كه يكى از اين دانشجوها خيلى پسر خوبى است يك جورى بهش بگو كه من خواهر دارم مادرت را بفرست من حاضرم تو داماد ما باشى اين ننگ است كه مى‏گوييم ننگ است، ننگ نيست اگر داماد مثل موسى بود اگر داماد خوب شما پيشنهاد بده اين درس اول