ترسِ خوب و ترسِ بد
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد اللهنى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى
سورهى قصص را تفسير مىكرديم به آيهى 18 رسيديم آقايونى كه و خواهرهايى كه در ماجرا نبودند در يك دقيقه من ماجرا را بگويم چون هى بايد براى اينكه وصل بشويم به اصل منبع قصه را بگويم كه بند بشويم.
موسى وارد شهرش شد به طور ناشناس يعنى به طورى كه مردم بىخبر بودند «دخل المدينه على حين غفلة من اهلها» يك مرد مصلحى بود، افراد مصلح گاهى بايد با لباس مبدل، به طور ناشناس بدون برنامهى قبلى سر زده بيايند موسى سرزده وارد منطقهاى شد ديد يكى از طرفداران خودش، يكى از طرفداران موسى توى خيابان با هم درگير شدند يارش گفت كمك، كمك آن هم يك مشتى بلند كرد كه كمك كند از يارش مشت را زد طرفِ فرعونى با اون شخص قبطى و آن هم مرد اين يك پروندهاى شد برايش كه عجب حالا هنوز اصلاحات بزرگى و دراز مدتى در پيش است بناست ما رژيم فرعون را زيرورو كنيم اهداف بلند مدتى داريم اين دسته گلى كه امروز آب داديم اون اهداف را از بين خواهد برد ما بنا بود كه ماشين را بگيريم سفر صدها كيلومترى برويم روز اول ماشين را زديم توى همان كوچه، خلاصه زخمىاش كرديم اين ديگر سوييچ ماشين دست ما مشكل بيايد. حالا، گفت خدايا به هر حال اين كار شد البته كشتن يك نفر اين كشتن گناه نبود چون قصد كشتن نداشت شما اگر دارى راه مىروى پايت را گذاشتى روى آيهى قرآن ولى ندانستى كه اين آيهى قرآن است گناه نيست توهين براى اين است كه آدم بداند موسى نمىخواست آنرا بكشدش يك، از همه گذشته طرف كافر بود سوم اينكه يك كافرى بود كه مىخواست يك مؤمنى را بكشد «يقتلان» يك كافر و يك مسلمان با هم درگير شدند به قصد قتل همديگر را مىزدند حالا ايشان آمد كمك مؤمن آن هم كشته شد هم طرف كافر بود هم ايشان قصد كشتن نذاشت اين پرونده چيز شد لكهدار شد گفت خدايا يك جورى كن اين از ذهنها برود «فاصبح فىالمدينه خائفا يترقب» آيهى 18 سورهى قصص تا اينجا رسيديم.
موضوع بحث: ادامهى تفسير سوره قصص آيهى 18، «فاصبح فىالمدينه خائفاً يترقب فاذاالذى استضره بالا مس يستصرخه قال له موسى انك لغوى» با «غ» ببين خوب حضرت موسى با لباس ناشناس در حالى كه مثلاً مردم در جهان نبودند آمد و دير دو نفر درگيرند زد به حمايت مؤمن آن كافر را كشت دغدغه دانست كه عجب اين را كه من كشتم كشته از فرعونها بود همه فرعونىها عصبانى يك نفر از اينها با مشت من از بين رفته اينها حالا مىخواهند انتقام بكشند «فاصبح فىالمدينه» يعنى در شهر صبح كرد موسى در حالى كه «خائفا» خوف داشت اينجا يك نكته بگويم ترس دو جور است يك ترس بد داريم يك ترس خوب داريم ترسى كه از جبن است و بذدلى است و ضعف است بد است اما يكوقت آدم نگران است كه اهدافش پياده نشود مىگويد من با اين كار ديگر به آن هدفها نمىرسم اين مثل اينكه مىگويد اين الان با اين سوء سابقهاى كه پيدا كردم آن هدفها «خائفا» خوف داشت كه به هدفش نرسد موسى در مدينه خوف داشت «يترقب» منتظر حوادث بود كه بالاخره فرعونيان در مقابل مرگ اين قبطى مرگ اين فرعونى چه عكسالعملى نشان خواهند داد امام حسين هم عليهالسلام وقتى مىخواستند در مدينه ازش بيعت بگيرند اين آينه را خواند «فاصبح من مدينه خائفاً فخرج منها خائفاً يترقب»، «خائفاً يترقب» توى كلمهى امام حسين يعنى بالاخره معاويه مرده يزيد به حكومت رسيده حالا نمايندهى يزيد هم مىخواهد از من بيعت بگيرد منم كه با يزيد بيعت كن نيستم چه حادثهاى سر من خواهد آمد اين «خائفاً يترقب» يعنى خوف دارد و منتظر حوادث است اين را امام حسين هم خواندند اين آيه را از اين معلوم مىشود كه آيههاى قرآن فقط در مورد خاص نيت در هر موردى مىشود آيه را به كار برد «خائفاً يترقب» مال ماجراى موسى است ولى امام حسين هم اين آيه را براى خودش خواندند اين كه بگوييم آيههاى قرآن فقط براى همان مورد است اين كار غلط است ما امامان عزيزمان روايات زيادى داريم حالا اگر خدا توفيق بدهد بخشىاش را يك بار جمع مىكنم مىگويم كه مثلاً به يك مناسبتى آيهاى خوانده اين آيهاى كه خوانده اين عرض كنم به حضور شما مىخواهد بگويد آيه مال آنجاست ولى الان هم شاهد دارد چون حديث داريم
قرآن مثل خورشيد جريان دارد
قرآن مثل خورشيد است يعنى «يجرى مجرى الشمس» حديث داريم مثل خورشيد است يعنى مال يك زمان نيست و داريم هم در روايات كه اينطور نيست كه براى زمانى باشد دو نه زمان يعنى قرآن براى همهى زمانها است ظرف بستنى نيست كه يكبار مصرف باشد آيه مال موسى است ولى امام حسين هم الان شما هم اگر در يك جايى گير كنيد مىتوانيد اين آيه را بخوانيد دلهره دارم كه چى مىشود بله خدا هر كارى مىكند دلهره ندارد «والشمس وضحها والقمر اذاتلها» و آخرش مىفرمايد «ولايخاف عقبها»، «لايخاف عقبها» يعنى خدا از عقب كار نمىترسد هر كارى بخواهد انجام مىدهد از عقبش هم وحشتى ندارد ولى بنده اين طور نيستم بنده اگر يك جملهاى بگويم نگرانم كه عقبهى حرف من چى مىشود، همانطور كه توى مدينه با دغدغه و دلهره فكر مىكرد كه چى مىشود ديد عجب دو مرتبه ديروزى با امروزى با يك كس ديگر دعوايش است آخه بعضىها ناآرامند هر روزى با يك كسى... دير اِ دارد باز دعوايش مىكند «فاذاالذى» يك مرتبه ديد «استنصره بالامس» كسى كه ديروز گفت كمك كمك امروز هم مىگويد موسى كمك كمك گفت: اِ تو هر روزى مىخواهى با يك كسى دعوا كنى «انك لغوى مبين» تو آدم منحرفى هستى درست است تو شيعهى من هستى حزب من هستى ولى معناى اين كه تو حزب من هستى اين نيست كه من از تو انتقاد نكنم جزء باند ما هستى شيعه و مؤمنى، اما خيلى كارت غلط است توى هر شهرى هر روزى دارى دست به يك آشوبى مىزنى خوب،
آيهى بعد «فلما ان اراد ان يبطش» باز موسى مشتش را بلند كرد حمايت كند تا مشتش را بلند كرد طرف گفت تو ديروز هم يكى را كشتى امروز هم مىخواهى من را بكشى موسى دستش را پيش گرفت ديد قصه خيلى دارد تاريخى مىشود «فلما ان اراد ان يبطش» همين كه موسى خواست با كسى كه دشمن هر دو بود درگير بشود و مشتش را بلند كرد «اراد ان يبطش» دستش را بلند كرد كه «بطش» يعنى ختم همراه با شدت و قدرت غيض كرد كه مشتش را بلند كرد كه بزند گفت كه «يموسى اتريدان تقتلنى» مىخواهى من را هم بكشى «كما قتلت نفساً بالامس» ديروز يكىاش را كشتى امروز هم دومىاش «ان تريد الا ان تكون جبار» تو فقط «جبار»ى تو ستمگرى، «و ما تريد ان تكون من المصلحين» دروغ مىگويى كه من مصلحام تو جبارى مىخواهى روزى يك نف را بكشى حالا جالب اين است كه فرعونى كه چند هزار نوزاد را كشت يك نفر بهش نگفت بگيد جبار موسى كه يك مشت زده به يك كافر بهش مىگويند جبار، يادم نمىرود، يادم نمىرود كه يك بسيجى يك برخوردى كرده بود با يك نفر چقدر روزنامهها نوشتند خشونت، ولى آمريكا افغانستان را بمباران كرد يكى از روزنامهها يك كلمهى خشنونت ننوشت نامردى تا كجا يك كشور بمباران شد يك كلمهى خشنونت به آمريكا نگفت از آن روزنامهها يك بسيجى يك كار كرد حالا خلاف ما هم فرض مىكنيم خلاف فرض هم مىكنيم خشنونت يك خشونت را به روزنامهها كشاندند خشونت آمريكا را به افغانستان خفه شدند فرعون چند هزار نوزاد بىگناه را كشت به فرعون نگفتند جبار اما موسى يك مشت ديروز زده امروز بهش مىگويند جبار خيلى قرآن زنده است يعنى هر روز نونو است گفت مىخواهى بكشى تو هدفت اصلاح نيست «وما تريد ان تكون من المصلحين» تو نمىخواهى مصلح باشد
معناى جبّار در مورد خداوند و انسان
«الا ان تكون جبار» تو فقط جبار هستى ضمناً جبار كيه؟ ما فكر مىكنيم جبار و ستمگر فقط، آخه جبار هم دو تا معنا دارد هم به معناى ستمگر است هم به معناى جبران كننده «واهل الجور والجبروت» اسم خدا هم جبار است جبار يعنى قهار يعنى قدرتمند يعنى جبران كننده يك معناى منفى هم كه دارد كه معناى ستمگر است آنوقت پسر و دخترى هم كه توى خانه پدر و مادرشان را اذيت كنند اينها هم جبار است چون قرآن دربارهى حضرت يحيى است عيسى مىفرمايد كه «وبراً بوالدتى» يا «بوالدى» من مىخواهم به پدر و مادرم خدمت كنم و نمىخواهم «ولم يجعلنى جباراً شقيا» مىخواهم به پدر و مادرم خدمت كنم نمىخواهم جبار باشم از اين معنا از اين كلمه از اين آيه معلوم مىشود كسى كه نسبت به پدر و مادرش بىوفا باشد آن هم مىشود بهش گفت جبار آخه ما فكر مىكنيم جبار يعنى آخه ما مثلاً مىگوييم كه خيلى كارها خصلتاً آمريكايى است ولو كلمهى آمريكايى به كار نبريم مثلاً آمركا مردم را استثمار مىكند منافع دنيا را به نفع خودش مىخواهد جذب كند حالا اگر شما هم اگه منافع خانه را خواستى به نفع خودت جذب كنى پاشو، برو آنرا بگير به خواهرت مىگويى لباسهاى من را بشويد مادر اين كار را بكن اگر تو هم توى خانه امر و نهى كردى از زور و قلدرىات استفاده كردى همه را استثمار خودت كردى تو هم يك آمريكا كوچولو هستى آمريكاى درونى آمريكاى خانوادهگى جبار كسى است كه توى خانه نسبت به پدر و مادرش برخورد بد داشته باشد و دل آنها را برنجاند
انتقاد پيشوا از پيروان
حالا انتقاد از دوستان اينجا موسى از دوستانش انتقاد كرد گفت «انك لغوى مبين» تو منحرفى كه هر روز توى كوچه با كسى دعوايت مىشود ما فكر نبايد بكنيم كه حالا كه ايشان حزب اللهى است بگوييم هر روزى دعوا كند نه آقا كارت غلط بود بسمه تعالى كارت غلط است آقا حزب اللهى است خوب باشه ناراحت مىشه بچهها خودىاند خودى باشند اين برخوردها غلط است حضرت موسى به خودى انتقاد كرد گفت: «انك لغوى مبين» «لام نى» يعنى حتما غوى با «غين»، «انك لغوى» اين خيلى هم كلمهى تند است كلمه «ان» يعنى حتما كلمهى اَ يعنى حتما حملبرى اسمى يعنى حتما باز «مبين» يعنى خيلى رسوا، آشكار توى اين كلمه «انك لغوى مبين» در فارسى اينطور بايد ترجمه مىشود حتما، حتما حتما يك حتماً مال «انّ»«انك» يك حتماً مال حملبرى اسميه يك حتما مال «لغوى» لام مفتوحه معنايش حتماً است «انك لغوى مبين» حتما حتما حتما كار تو غلط است تو حزباللهى هستى آنها هم كافر اما روزى يك درگيرى توى خيابان درست نيست ما اهداف بلند مدتى داريم تو مشتمان را باز مىكنى انتقاد از خودىها، در همه جا موعظه كارساز نيست گاهى هم زور لازم است من يك بار ديگر هم گفتم اجازه بدهيد بگويم آقا زور خوب است ظلم بد است زور خوب است ظلم بد است منتهى در تاريخ هر كس زور دانسته معمولاً ظلم كرده است اين است كه با هم قفل شده است كلافه شده به هم بتون آرمد شده زور خوب است ظلم بد است اميرالمؤمنين زور داشت اما ظلم نكرد در تاريخ هر كس زور دارد حالا... ما قدر اسلاممان را بايد داشته باشيم اسلام مىگويد زور داشته باشيد «واعدوالهم مااستطعتم من قوه» هرچى مىتوانيد در مقابل دشمن آماده بايد باشيد حتى فرمود ريشهايتان را توى جبهه رنگ بزنيد كه كفار نگويند مسلمانها ريش سفيدند و پيرند يعنى با رنگ مو هم، حتى فرمود توى جبهه يك ديگه آش هم مىخواهيد درست كنيد ده تا ديگ بار بگذاريد يك ديگش آش باشد نه تاش هم آب خالى پر از آب كنيد همه زير ديگها را روشن كنيد كه ديدبان دشمن كه نگاه مىكند توى تاريكى نگويد كه اينها جمعيتشان كم است يك ديگ بار گذاشتند اون فكر كند جمعيت شما زياد است حالا نمىداند 9 تايش آب خالى است يكىاش آب گوشت است يعنى بايد آرايش نظامىتان جورى باشد كه دشمن از ديگ خالى شما هم حساب كند در شعارها يك شعارهايى كه مىدهيد بايد جدى شعار بدهيد اميرالمؤمنين فرمود «واللّه لاقتلن المعاويه» بخدا معاويه را مىكشم بعد يواش گفت انشاء اللّه، انشاء اللّه را يواش گفت و آمد گفت ياعلى چرا انشاءاللّه را يواش گفتى گفت شايد نكشتم گفت پس چرا همچين سفت مىگويى مىكشم گفت من به عنوان رهبر بايد سفت حرف بزنم اما شايد هم رضاى خدا ارادهى خدا چيز ديگرى بود بنابراين من از موضع رهبرى سفت مىگويم مىكشم ولى از آنجا كه ارادهى خدا را نمىدانم مىگويم انشاءاللّه بعضىها مىگويند اين بچه شر است اتفاقاً بچهى شر حديث داريم بچههايى كه شدند بزرگ بشوند خوب مىشوند
وارستگى، نه وارفتگى
حضرت موسى ديروز يك مشت زد امروز هم مىگويد «ان اراد ان يبطش» باد مشتش را بلند كرد طرف گفت اوه ديروز هم يك نفر را كشتى مشتش را پايين آورد پيداست حضرت موسى هم زور داشت هم اراده داشت يعنى وارستگى غير وارفتگى است ما مىگوييم آقا بچهى خوبى است همانطور آرام صبح قلقلكش مىدهى غروب مىخندد (خندهى حضار) خوب اين كه خوب نيست كه، بعضىها خوب است وارفتهاند وارفتگى ارزش نيست وارستگى ارزش است در زندگى حضرت امام از نوجوانىهايش چيزهايى نوشتند، چيزهايى نوشتند كه چى بوده ايشان، بيست و دو سالش بود حضرت امام آمد قم از خمين، يك آدم 75 ساله بود اين آقاى 75 ساله مهمترين شخصيت مملكتى در آن زمان بود. رقم يك چرندى گفت تا چرند گفت او 75 سالش بود مهمترين شخصيت مملكتى در آن زمان، حاج آقا روحاللّه يعنى حضرت امام (رضوان اللّه تعالى عليه) 22 سالش از خمين آمده بود آيت اللّه بهاالدّينى مىگفت چنان زد توى گوش اين پيرمرد اين 22 ساله زد توى گوش اين پيرمرد كه عينكش چهار قطعه شد بعد وقتى 12 بهمن آمد توى بهشت زهرا به شاپور بختيار و حكومت بختيار گفت من توى دهن اين دولت مىزنم اون كسى كه مىگويد من توى دهن اين دولت مىزنم بايد رگ زدنش را در 22 سالگى... جوانهايى كه پاى تلويزيون نشستهايد اگر بىرگ هستيد بزرگ هم بشويد مىشويد بىرگ، اگر رگ داريد بايد حالا رگ داشته باشيد، البته اين را هم به شما بگويم نگوييد آقاى قرائتى تو مردم را مىگويى حالا اگر يك پيرمرد محترمى 75 ساله ما بزنيم توى گوشش ببيند دو رقم متلك داريم بعضى متلكها جاهل است آدم حرامزادهاى هم نيست شيطان هم نيست توطئهگر هم نيست اين را پرش كردند يك چيزى مىگويد خيلى هم حاليش نيست چى مىگويد فحش هم ممكن است بدهد اما فحشش ريشه ندارد مايه ندارد آخه بعضىها مايه دارند توى جنگ جمل هر كس فرار مىكرد حضرت مىفرمود تيراندازى بهش نكنيد بگذار... اما در جنگ صفين هر كس هم فرار مىكرد حضرت مىفرمود بزن توى كمرش گفتند ياعلى چرا دو رقم دستور مىدهى فرارىهاى جمل را مىگوييد نزنيد فرارىهاى جنگ صفين را مىگوييد بزنيد چرا آنجا نزنيم آنجا بزنيم فرمود جنگ صفين طرف از بين رفت رهبر، ديگر اين هم كه فرار مىكند جايى نيست كه برود مىرود كه مىرود كه مىرود كه مىرود براى همين كارش نداشته باشيد اما در جنگ صفين معاويه زنده است همه اينهايى كه دارند فرار مىكنند باز مىروند معاويه شارژشان مىكند دو مرتبه مثل كپسول خالىها مىبرند دوباره گازش مىكنند دوباره برمىگردانند به آشپزخانه، اينهايى كه مىروند شارژ مىشوند به كمرشان هم بزنيد اما اون كه مىرود كه مىرود كه مىرود كارشون... اين طوريه فرق مىكند كدش، پارچهى امامهاى با پارچهى كت شلوارى فرق مىكند يك كسى گوشش درد مىكرد گفت بكش گفت چرا گفت دندانم درد مىكردم كشيدم خوب آن را مىشود كشيد اين را نمىشود كشيد فرارى فرارى فرق مىكند فرارىهاى صفين با فرارىهاى اينها، ما دو تا متلك داريم يك متلك است از روى ناآگاهى است قرآن آيه دارد كه افراد ناآگاه حالا يك فاميلى دارد يك چيزى گفت بردند خوردند دزديدند چى چى چى اگر روى بىتوجهى يك چيزى مىگويد قرآن آيهاش اين است «والكاظين الغيظه» يعنى قورتش بده شتر ديدى نديدى، يا خودى است برادران يوسف به يوسف گفتند كه نه هنوز نمىدانستند اين يوسف است، چون توى چاش انداختند و رفتند و بعد از سالها آمد بيرون و اسير شد و زندان و سى، چهل سال كشيد بعد اينها به هواى خريدن گندم رفتند يوسف را ديدند يوسف بهشان گفت يك ليوان گم شده گفت اگر هم گم شده ما يك داداشى داشتيم بچهگىها اون هم بچهگىهايش دزد بود او نگفت او منم «فعرّفها و هم له منكرون» مثل امام زمان، امام زمان ما را مىشناسد و ما او را نمىشناسيم امام زمان (عليهالسلام) كه ظهور كنند مىگويند اِ من ايشان را ديده بودم اِ من ايشان را ديده بودم توى جامعه هست مردم «فعرّفها و هم له منكرون» يعنى يوسف برادرها را شناخت برادرها او را شناختند گاهى قرآن مىگويد «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» آقا جاهل يك متلكى مىگويد سلام عليكم هيچى نمىگويد اگر يك كسى عصبانى است خودى است مؤمن است مسلمان است حالا يك مشكلى پيدا كرده دارد فحش مىدهد پياز گران شده مىگويد آقاى قرائتى اين چه مملكتى است مىگويم برادر چى شده مىگويد پياز گران است مثلاً من مىتوانم پياز ارزان كنم آمده دكان تافتونى سنگكى مىخواهد مىگويم ربطى به من ندارد كه آقا برد، خورد، هر كس برده خورده چشمش كور شود هر كس خربزه خورده پاى لرزش هم بنشيند برويد شكايت كنيد ازش بگيريد به اين چه گاهى افراد خودىاند منتهى روى حساب عصبانيت يك چيزى مىگويند قرآن مىگويد «والكاظمين الغيظ» غيظت را كظم كن «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً، واذا مرّوا بهم مرّوا كراما» اما گاهى شيطنت و پدرسوختگى است يعنى اين خطا گرفته از فلان ماهواره كه اين حرف را بزند اين شعارش مال آنجاست اگر خطا گرفته برخورد كن برخورد تند مثل معاويه، معاويه يك روز نشسته بود و توى جلسه عقيل وارد شد عقيل برادر حضرت على بود خواست عقيل را بشكند گفت اوه، عقيل آمد «تبت يدا ابىلهب»، «ابىلهب»ى كه خدا مىگويد خدا مرگش بدهد بريده باد... ابولهب عموى همين آقاست كه وارد شد يعنى خواست عقيل را بشكند گفت عقيل، گفت ابولهب عموى آقاى عقيل است اين از روى قرض و مرض گفت فورى هم عقيل قشنگ گفت اوه معاويه «وامرته حمّالة الحطب»، «حمالة الحطب» عمهى تو است (خندهى حضار) اگر «ابىلهب» عمهى من است «حمالة الحب» هم عمهى تو است خوب اين هم با هم دَر، عرض كنم به حضور جنابعالى كه، بنابراين فرق مىكند انسان بايد قوى باشد امام وقتى مىتواند بگويد من توى دهن اين دولت مىزنم به بختيار كه رگش را داشته باشد موسى قوى بود حضرت ابراهيم فرمود: «تالله لاكيدّن اصنمكم» به خدا قسمت همهى بتهايتان را مىشكنم چه چگرى دارد يك دانه جوان «فتىّ يقال له ابراهيم» يك جوان با يك جوان مرد يك خداپرست روى كوهى زمين بود به تمام بتپرستها گفت به خدا قسمت بتهايتان را تكهتكه مىكنم از مخ تا كف پايش جگر بود مؤمن بايد اين رقمى باشد «اللهم انى اعوذ بك من الكسل» پناه مىبرم به تو از كسل افرادى هستند خيلى اصلش هنر تغييرى جز والا تابستان گرم بود ديگر ما هم بىكار بوديم خوب تابستان كه گرم بود سحرهايش كه گرم نبود با رفيقت زنگ مىزدى مىگفتى آقا مطالعهى ما از چهار صبح باشد تا ساعت هشت از چهار صبح تا هشت صبح خنك است پا مىشديد مطالعه و بحث مىكرديد هوا كه داغ بود استراحت مىكرديد همين كه هوا داغ است اين هم مىگويد داغ است پس سه ماه تعطيل اصلاً هنر اينكه يك ساعت از كارش را تغيير بدهد ندارد خيلى شل است تابستانش مىرود تغيير هنر را تغيير نده توى مجالس من خيلى ديدم توى مجالس افرادى مىنشيند مثلاً حالا شما نگاه به من كنيد، مثلاً من منبرم اين آقا مىآيد اينجا مىنشنيد اين پايين رديف مىنشيند پاى ديوار آنوقت كه نيم ساعت گردنش همچين مىكند بابا گردنت درد مىآيد خوب پاشو اينجا بنشين اين شهامتى كه پا شود اينجا بنشيند ندارد حاضر است نيمساعت هى گردنش را همچين كند ولى پا نمىشود بيايد آنجا بنشيند گاهى وقتها افرادى در اين كه پا شود اذان بگويد خجالت مىكشد آقا نمازخوان نه من مىروم نماز مىخوانم مىگويد حالا زشت است حالا زشته چيه پا شو. آخر عروسى است عروسى باشد نماز قضا مىشود پاشو پارك است پارك باشد من نماز نخواندم اللّه اكبر، وسط پارك نماز بخوان اينقدر آدمهاى ضعيف داريم اصلاً... يك وقت زمان ترور مِرُور بود دُسْتا پاسدار بردى ما فرستادند كه ما ترور نشويم اينها نشستند و من مىخواستم اينها را امتحان كنم چند تا تخمهى كدو از خونمون برداشتم و ريختم توى جيبم و توى ماشين تخمهى كدو را دادم به ايشان گفتم بشكن يك مرتبه ديدم يوزى را گذاشت زمين شروع كرد تخمه شكستن زنگ زدم به حفاظت كه بابا اين من را به تخمهى كدو فروخت من خودم با تخمهى كدو يوزىاش را گرفتم آدم هست كه قليانش مىدهى نمازش قضا مىشود مىگويى غذا سرد مىشود مىگويد باشد بعدش والا حالا دخترعموها نشستند حالا باشد بعدش يعنى دخترعمه نمازش را مىگيرد يك قليون يك مشت تخمهى كدو يك بستنى يك پارك آدم هم هست هيچى او را از خدا جدا نمىكند قرآن بخوانم «رجالُ لاتلهيم تجاره ولابيع ان ذكر اللّه» بهترين مشترى هم كه آمد مىگويد «قدقامت الصلوه» مىگويد آقا نماز مشترى از دستم مىرود صبح تا حالا بيكار بوديم باشد خدا اگر مىخواهد روزى من را بده بعداً بدهد نماز «رجال لاتلهيهم» قرآن مىگويد اين آيه مال كسانى است كه تا صداى اذان را شنيدند بازار را تعطيل مىكنند اصلاً كسى صداى اذان را شنيد مشغول هر كارى بود انگار شراب مىخورد يك بار ديگر بگويم هر كس صداى اذان را شنيد مشغول كار ديگرى بود انگار شراب مىخورد چون قرآن مىگويد شراب نخوريد چون شراب خاصيتش اين است «يصدكم عن ذكراللّه وعن الصلوة» شراب شما را از نماز بازمىدارد حالا اگر تجارت قالى من را از نماز واداشت آن هم خاصيت شراب را دارد نه يعنى حرام است و معامله باطل نه وقت ظهر شما معامله كنى معامله درست است حرام هم نيست اما خاصيت شراب را دارد حلالى است كه ويتامين شراب را دارد شراب را قرآن مىگويد نخور نمىگويد شراب نخور، براى چشمت كليهات قلبت اعصابت ذريه و سنت ضرر دارد مىگويد شراب تو را از نماز باز مىدارد حالا اگر تخمهى كدو ما را از نماز واداشت معامله و تجارت ما را، گفتگو و اخبار تلويزيون اخبار ورزشى ما را از نماز واداشت هر چيزى كه ما را از نماز باز بدارد مثل شراب خوردن است در اينكه در اثر وضعىاش «يصدكم عن ذكراللّه و عن الصلوةَ» مواضب باشيم هيچ چيزى ما را از هدفهايمان باز ندارد يك صلواتى بفرستيد. (صلوات حضار
خيرخواهى براى فرد و جامعه
آيهى 20 «وجاء رجل من اقصى المدينه سيعى» از دورترين نقطه شهر يك كسى دويد، دويد، گفت يا موسى، موسى گفت بله گفت «ان الملاء ياتمرون بك» آمد و گفت كه موسى سران قوم در مورد تو دارند مشورت مىكنند مىخواهند تو را دستگير كنند دَرّو، «فاخرج» خارج شو از اين شهر فرار كن «انى لك من النصحين» من خيرخواه توام زود دَرّو، از اين پيداست كه اگر يك گاهى بايد اطلاعات داد آقا ماشين ترياك از كرمان حركت كرده از زاهدان وارد كرمان شد از مرز وارد ايران شد بابا حالا چكار داريم امنيت دارد مملكت اونهايى كه مىخورند... بابا تو كه فهميدى بايد تلفن كنى چيزهايى كه مصلحت عمومى است نبايد بگوييم آقا حالا زن و بچه دارد نونش را آجر نكنيم فردا مىگيرنش به ما چه بىتفاوتى نبايد بشود كسانى كه بىتفاوتاند قيامت هر چى توى جهنم جيغ بزنند خدا هم نسبت به اينها بىتفاوت است راجع به اين بىتفاوتى بگويم به پيغمبرها مىگفتند نمىخواهد بخوانى، بخوانى و نخوانى ما كه ايمان نمىآوريم آيهاش را بخوانم «سواء علينا» مساوى است براى ما «اوعظت ام لم تكن من الواعظين» چه واعظه باشى چه موعظه بكنى ما گوش بده نيستيم بىخود خسته نكن خودت را، آنوقت توى جهنم مىسوزند هرچى جيغ مىزنند آخرش به هم مىگويند چه فايدهاى «سؤاء علينا اجزعنا ام صبرنا» كسى كه مىگويند «سواء علينا او عَسْتَ» آنجا هم قيامت مىگويند «سؤاء علينا اجزعنا» فرق نمىكند بگويى و نگويى آنجا هم مىگويند فرق نمىكند كه جيغ بكشيم يا جيغ نكشيم اين به آن در گفتى فرق نمىكند بگى و نگى، اينجا هم فرق نمىكند جيغ بزنى يا نزنى، بىتفاوتى، بىتفاوتى است قرآن مىگويد روز قيامت عدهاى نابينااند مىگويد خدا «لم حشرتنى اعطى» چرا من قيامت نابيناام «وقد كفت بصيرا» من توى دنيا چشم داشتم خطاب مىرسد بله چشم داشتى اما حقايق را نديدى كسى كه چشم داشته باشد حق را نبيند اينجا كور است قيامت چيزها مجسّم مىشود زبان انسان چنان مثل طناب دراز مىشود مىافتد روى زمين افراد لگد مىكنند هى مىگويد آخ، مىگويد زبانى كه در دنيا دراز شد از آن شهر آن شهر را گزيد آخر غيبت... مثلاً من اين تهرانم غيبت مىكنم يك نفر را سنندج يك نفر را نمىدانم خرمآباد زبانى كه از آنور آنور را مىگزد زبانى كه اينجا اينقدر دراز است روز قيامت هم اين زبان دراز مىشود اين زبان درازى دنيا است كه اون زبان درازى قيامت را به عهده، چيز مىكند بايد مواظب باشيم بىتفاوت نباشيم تا ديد دارند جلسه گرفتند كه موسى را بگيرند «وجاء رجل من اقصاء المدينه سيعى» دويد ،دويد گفت كه «يموسى» موسى «ان الملاء ياتمرون بك» دارند دشمن، دارند توطئه مىكنند بسيارى از مرزبانان بسيارى از كسانى كه پاى تلويزيون نشستند و خانههايشان در منطقهى مرز است اينها بهترين چشم نظام مىتوانند باشند خيلى وقتها من يك چيزى مىدانم كه بيست تا وزارت اطلاعات هم آنرا متوجه نشود در حفظ نظام همهمان بايد بگوييم، نگوييم به من چه، به من چه ندارد گاهى وقتها من يك چيزى را فهميدم سريع بايد اطلاع بدهم چرا براى اينكه خطر براى افراد است موسى را مىخواهند بكشند توطئه است حالا، ادامه فعلاً رسيديم تا اينكه موسى را مىخواهند بگيرند دنبالهى بحث را انشاءاللّه جلسهى ديگر وظيفهى ما چيست؟
خدايا تو را به حق محمّد قَسَمَت مىدهيم فهم دين عمل به دين نشد اين تربيت دين خوى اين را در ما زندهتر بفرما. آمين
با كمال تأسف الان آموزش دينى هست اما تربيت دينى نيست يعنى كلمه توى تعليمات دينى نمرهى 20 مىگيرد اما روش و منشش دينى نيست روش دين خوى دينى غير علم دين است ممكن است كسى علم دينى داشته باشد خوى دينى نداشته باشد ممكن است كسى با دين داغ نشود اما پخته نشود فرق بين داغ و پخته مىدانيد چيه هر داغى سرد مىشود ولى هيچ پختهاى خام نمىشود ممكن است كسى با دين داغ بشود اما پخته نشود ممكن است من توى دين بروم توى من نبايد «يدخلون فى دين اللّه افواجاً» «يدخلون فىالدين اللّه» يعنى من توى دين مىروم اما آيهى ديگر مىگويد «ولما يدخل الايمان فى قلوبكم» من توى دين آمدم دين توى من نرفته.
خدايا ما را از آنهايى كه دينشناس دين باور اهل يقين، بصير، حامى دين، متعهد، منتظر قرار بده. آمين
كسانى كه در اسلام و ايمان ما سهم و نقشى داشتند جزاى خيرشان بده. آمين
به بىتفاوتهاى ما، تفاوت و تعهد مرحمت بفرما. آمين
مشكلات فرد و نظام و جامعهى ما را حل كن. آمين
رهبر و دولت و امت و ناموس و نسل و مرز و انقلاب و عزت و جوانهاى ما را و دنياى ما را آخرت ما را حفظ بفرما. آمين
«والسلام عليكم و رحمة اللّه»
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»