حكم خداوند بى دليل نيست
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الهم صل على محمد و آل محمد الهى انطقنى با الهدى و الهمنى التقوى
سلام عليكم و رحمة الله، بحث امروز ما درباره دليل احكام است. احكامى خدا فرموده، اين كار را بكن يا نكن دليلش چيست ؟
موضوع بحث فلسفه و دليل احكام:
خوب اين موضوع بحث در اينجا اول بايد بگوئيم كه بعضى از دليلها فطرى است و نياز نيست مثل حالا، بعضى از دستورات اسلام از بس روشن است نياز به دليل ندارد، يعنى يه تشنه كه آب مىخورد كسى نمىگويد به چه دليل مىخورى. تشنهام، مثل دستوراتى كه براى ازدواج دارند، چرا ازدواج مىكنى؟ چرا خانه مىسازى؟ چرا لباس مىدوزى و غذا مىخورى؟ چرا كار مىكنى؟ يه دستوراتى است كه اصلاً دليل نمىخواهد و سؤال كردنش هم غلط است .يه سرى دستورات را هم دليلش را فكر كنيم مىفهميم. ممكن است در يه لحظه اوّل نفهميم ولى بعد از فكر، يه سرى دليلها را فكر هم بكنيم نمىفهميم خدا به ما گفته كه بعداً يعنى دليلش را خدا گفته به اين دليل، خودمان عقلمان نمىرسد. مثل دكترى كه مىگويد: اين شربت را بخور به اين دليل. خودِ مريض نمىداند چرا؟ ولى دكتر بگويد مىفهمد. يه سرى دليلها را هم ممكن است نفهميم ولى همينكه ضد عقل نيست ما بايد عمل كنيم. ببينيد يه وقت كارى ضدّ عقل است مثلاً دكتر فرض كنيد مىگويد كه با دستت ميخ بكوب خوب پاره مىشود، ضد عقل است اگر يه وقت دستورى است كه خلاف عقل، مثل اينكه مىگويند: آقا عوض پاهات با دستهايت راه برو، چرا؟ اگر يه چيزى خلاف عقل بود بايد توقّف كنيم. امّا يه چيزى خلاف عقل نيست امّا دليلش را هم من نمىفهمم .
مثل اينكه مىگويند: آقا اين قرص را دو ساعت به دو ساعت بخور، خلاف عقل نيست امّا دليلش را هم نمىدانم اينجا اگر خواسته باشيم بگوئيم تا ندانم به نسخه عمل نمىكنم بسيارى يعنى ميليونهامريض از دنيا مىرفتند. پس يه بار ديگر بگويم اگر مريض تصميم بگيرد كه تا دليل نسخه را نفهمد از نسخه استفاده نكند ميليونها مريض چى؟ شما مريضى بايد هر چه دكتر گفت عمل كنيداگر خواسته باشى تا دليلش را نفهمم عمل نميكنم از بسيارى از خيرها محروم مىشوى. بابا يه دستورى به بچهاش مىدهد بچه مىگويد: ببخشيد بابا دليل حرفت را نمىفهمم عمل نمىكنم خيلى بچهها به بسيارى از خطرها گرفتار مىشوند چون بابا حرف مىزند بچه هم گفته تا نفهمم عمل نمىكنم هيچى، ما اگر خواسته باشيم خودمان همه چيزرا همين امروز دليلش را بفهميم بسيارى گاهى ميكانيك برمى دارد موتور را پايين گذارده و و موتور را زيرو رو مىكند دليلش را نمىفهمم اگر خواسته باشم بگويم تا نفهمم دست به ماشين من نگذار مىگويد ببخشيد آقا ماشين را بردار برو. همينطور كه راحت ماشين را مىدهيم به مكانيك راحت بدنمان را در اختيار پزشك مىگذاريم، بايد هم هرچه خدا گفت گوش بدهيم چون ما دو تا دليل داريم عقل دو تا دستور دارد.
1 - دستور كوتاه مدّت 2 - دستور دراز مدّت كوتاه مدّت اينكه مىگويد رجوع به كارشناس كن هر چه كارشناس گفت عمل كن، اين از دستور عقل است مىگويد: آدمى كه نمىداند از كسى كه مىداند بپرسد و هر چه گفت عمل كند. و عقل هم مىگويد تحقيق كن كه عميقتر بفهمى، دو تا دستور است كوتاه مدّت، عمل الآن به دستور امروز، دستور دراز مدّت تحقيق براى آينده، كه در آينده تحقيق كنيم اسرار اشياء را بفهميم، اگر خواسته باشيم هميشه به برنامههاى دراز مدّت تكيه كنيم بگوئيم: نه من فعلاً كار نمىكنم تا خوب نفهمم آن وقت از بسيارى از خيرها و بركات، باقى اش را هم شما بگوئيد. محروم مىشويم.
تشكّر، اولين فلسفه نماز
حالا، در اسلام يه نمونه هايى را برايتان بگويم: همين نمازى كه مىخوانيم دليل نماز چيست؟ نماز چهار تا دليل دارد توى قرآن: دليل نماز؟ 1 - تشكّر: بالاخره اگر من يه دوربين عكاسى بدهم به شما، تشكر مىكنى خدا دو تا دوربين به شما داده، دو تا چشم. اگر كسى يه چراغ قوّه بدهيم از او تشكّر مىكنم، خداوند خورشيد به ما داده.
«و جعلنا فوقكم سراجا و هاجا»: مفت
قرآن مىگويد: فليعبدوا: يعنى بايد عبادت كنند بعد مىگويند مىدانى چرا؟ براى اينكه:
«اطعمهم من جوع» يعنى از گرسنگى شما را نجات داد « و امنهم من خوف» «تشكّر كنيد» او شما را از ترس، امنيت داد، از گرسنگى غذا داد، از دلهرهگى امنيّت داد تشكّر كنيد.
«واعبدو ربكم» چرا؟ «خلقكم والذين من قبلكم» يه دليل نماز تشكر است .
آنوقت انسانى كه نماز نمىخواند يعنى انسان بى خيال. بى تشكّر است.
رشد و كمال، دوّمين فلسفه نماز
دو چرا نماز بخوانيم؟ 2 - نماز كارخانه سازندگى است. چطور؟ براى اينكه: «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر»:
شما يه نماز خوب بخوانى مثل نوزادى كه شير مىخورد. يه بچّهاى كه شير مادرش را مىخورد يه غذاى كامل خورده است. يعنى هر چى بدن نوزادمى خواهد خدا توى شير مادر قرار داده. اگر بدن قند مىخواهد چربى، آب، كلسيم، فسفور، هر چى بدن مىخواهد خدا در شير مادر قرار داده .
و هر چى كمال هست خدا در نماز قرار داده، ادب در نماز است. آقا حرف مىزند هيچى نگو، انتخابات در نماز است. آقا را قبول ندارى برو يه مسجد كه آقايش را قبول اش دارى، تواضع توى نماز است. نگو من هفتاد سالم هست و اين آقا سى سالش است، اگر گناهى از او سراغ ندارى، امتيازات توى نماز است، ارزشها توى نماز است مىگويند صفِ اول كسى باشدكه ارزشهاى بيشترى داشته باشد. صفِ اوّل جماعت اون كسى كه علم و تقوايش بيشتر است او صفِ اوّل باشد. حضور در صحنه،«قد قامت الصلوة» همه حاضر مىشوند. مسواك در نماز است .وضو مىگيرى مسواك مىكنى، نشاط توى نماز و پاكى، با لباس پاك حقوق مردم، دگمه و نخ لباس اگر دزدى باشد نماز باطل است، استقلال رو به قبله مىايستيد. چون اگر اينور بايستيم يهودىها اينور مىايستند و اگر اينور بايستيم جزء حزب يهودى هاهستيم و اگر اينور بايستيم جزء حزب مسيحىها هستيم پس بايد به طرفى بايستيم كه جزء حزب اين و آن نباشيم، آمريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند، چون توى نماز مىگويى «الله اكبر» خدا بزرگ است اگر كسى واقعاً خدا در پهلويش بزرگ باشد غير خدا پهلويش بزرگ نيست. رئيس جمهور آمريكا هم باشد با يك عطسه چونهاش كج مىشود. يعنى انسان با يك عطسه سكته مىكند. كسى چيزى نيست. ياد شهدا در نماز است مهر كربلا، ورزش، حركات ركوع و سجود، رابطه با خورشيد، براى شناخت ظهر«لدلوك الشمس» رابطه با ماه براى نمازهاى مستحب، رابطه با ستاره براى شناخت قبله از ستارهها استفاده مىكنند. رابطه با آب در وضو و غسل، با خاك در تيمّم و سجده، رابطه با فقرا، نماز و زكات در قرآن با هم است.«يقيمون الصلوة، يؤتون الزّكاة» «اقيموالصلوة. آتوالزكاة» با هم است مردمى بودن، همه توى نماز مردمى هستيم همه با هم «بحول الله»و «سمع الله» اينطور نيست كه مثلاً پولدارها صف اول ،متوسطها صف دوّم. همه باهم «سمع الله» بغلت كيه، اينور كيه؟ آقا اينورى من بايد كى باشد و اينورى من كى بايد و نبايد ندارد همه با هم «بحول الله»و «سمع الله» اصلا نماز يه كارخانه سازندگى است درست مثل شيرى كه بچه مىخورد همه نيازهاى بدنش تأمين مىشود، يه نماز خوب انسان را اداره مىكند. ديگه چرا نماز بخوانيم؟
انس با خدا، سوّمين فلسفه نماز
نماز انس با خداست؟ دليل نماز انس با خداست قرآن به موسى مىگويد: «اقم الصلوة» موسى نمازبخوان، چرا؟ «لذكرى»: يا من مأنوس بشوى «ذكر» يعنى ياد من، نماز بخوان براى اينكه ياد من در تو زنده شود. حالا ياد خدا چه فايدهاى دارد؟ «الا بذكرالله تطمئن القلوب»: اطمينان چه فايدهاى دارد؟ اطمينان همان است كه الآن در دنيا نيست. در دنيا علم و صنعت و تكنولوژى و انرژى اتمى، پتروشيمى و فضانورد و آپولو، اف 16، و اف 14، و همه چيز در دنيا هست، تنها چيزى كه كره زمين الآن ندارد اطمينان است توى دنيا آرامش نيست، دانشگاه آرامش نمىآورد. هر كجاى دنيا دانشگاهى بيشتر است امراض روانى اش هم بيشتر است و دلهره و دغدغهاش هم بيشتراست، پول و تكنولوژى آرامش نمىآورد.
«الابذكرالله تطمئن القلوب» اطمينان چه فايدهاى دارد؟
«يا ايتهاالنفس المطمئنه ارجعى الى ربّك»:
مثل اينكه مىگويم درس بخوان مدرك بگير ،مدرك بگير، شغل بگير، شغل بگير براى زندگى، درس براى مدرك مدرك براى شغل براى زندگى اينطور نيست؟ قرآن هم به عكس است مىگويد:
«اقم الصلوةلذكرى»«بذكرالله تطمئن القلوب» به اطمينان «ارجعى الى ربّك» يه پلّه ،يه پلّه اول نماز بخوان تا ياد خدا در تو زنده شود، اگر ياد من در دل تو زنده باشد، دلت آرام است، دل آرام قابل پرواز است. ديگه چى؟ دليل نماز
قرب خدا، چهارمين فلسفه نماز
قرب:
حالا اين را من معذورم كه بنويسم اگر بنويسم همه بايد سجده كنيم. آخه چهار جاى قرآن آيه هست، اگر بخوانيم بايد از اون آيه هاست من نمىتوانم بخوانم ولى فارسى اش را مىنويسم، اين است: نخوانيد «مىگويد اين كار را بكن تا به آنجابرسى.
پس ما چهار رقم نماز داريم نماز شكر، نماز رشد، نماز انس، نماز قرب، چرا چهار تا؟ براى اينكه هركسى يه عقلى دارد.
مثال: يه بار يه بچّه است مىگوئيم برو بالا براى اينكه پرتقالهايش بزرگ است. به بچه مىگويى بابا خوب است براى اينكه برايت بستنى خريد، كفش و جوراب خريد ،ساعت ،گرسنه بودى نانت داد. مىترسيدى امنيّت داد. اين كلاس اول است. ولى يه دختر و پسر 18 ساله را نمىگوئيم ببين برايت بستنى خريدم زشت است به يه بچه 18 ساله بگوئيم بستنى خريديم به آنها مىگوئيم سايه بابا و ننه باشد شما را حفظ مىكند، اگر مردم بفهمند تو پدر و مادر ندارى هزارتا نگاه بد به تو مىكنند خودِ سايه پدر و مادر تو را حفظ مىكند، نماز تو را حفظ مىكند.
به يه نفر بگوئيم برو بالا بنشين دوربين تلويزيون تورا نشان مىدهد. به يكى بگوئيم برو بالا بنشين آنجا بوعلى سيناست اصلا بغل بوعلى سينا نشستن ارزشى دارد گرچه دوربين و پرتقالى هم نباشد، بو على سيناست جوار او نشستن، به يه عوام بايد گفت آقا برو شيرجه برو يه پول، سكّه افتاده يه ربع سكّه و به يه نفر مىگويى خودر شيرجه ورزشى است گرچه سكّه هم نباشد. به يكى مىگوئيم با شيرجه حال مىآئى بهتر مطالعه مىكنى. پس يكى براى سكّه و يكى براى ورزش و يكى براى ورزش و بعد از آن يه فكرى و عملى اينها كد و فازش فرق مىكند يك و دو و سه و چهار، كلاس اول و دوم، بابا خوب براى بستنى براى سايه براى كنكور و بابا براى اينكه باباست، مامان مامان است بابا و ننه را من براى پول نمىخواهم حتّى اگر پول ندهند. بوعلى سيناست، گرچه پرتقالى هم نباشد، اين دليل نماز.
دليل روزه چيست؟
قرآن مىگويد: روزه بگيريد براى اينكه «لعللكم تتقون» روزه بگيريد تا شايد در شماتقوا زياد شود. انسان وقتى روزه مىگيرد گرسنگى و تشنگى بر او حاكم مىشود، ديگه شهوت و غضبش تعديل مىشود بيشتر گناهان ما يا از غضب يا شهوت است. و اگر ما بتوانيم اين دو ريشه را كنترل كنيم آمار گناه هم كم مىشود. خوب ديگه چى؟
حجّ نمايشگاه قدرت و عظمت الهى
دليل حجّ چيست؟ قرآن درباره آن مىفرمايد كه:
«ليشهدوامنافع»: حج منافع زيادى دارد. چند دفعه در قرآن كلمه منافع آمده، يكى راجع به شراب. مىگويد: شراب منافعى دارد منتهى از منافعش مىدونى از شراب چند نفر نون مىخورند كشاورزى كه انگور مىكارد و آنهايى كه مىخرند و كاميون مىكنند، كارخانه، مدير و كارگرها، چهار كارخانه بطرى سازى براى شرابها، پنج كارخانه كارتن سازى، شش حمل ونقل اينها، يه عدّهاى شراب فروش و دلّاكند. دولت ماليات شراب مىگيرد. به هر حال شراب يه در آمدى دارد كشاورز و كاميون دار و شراب ساز و كارگر و مالياتى، همه اينها از شراب نان مىخورند امّا بعد اين شراب آثارى دارد در مغز و روحيه و چشم و ونسل و اثر دارد يه وقت يه پوسترى بود يه شيشه شراب، مالِ خيلى سال است بنظرم مال زمان شاه بود. يه شيشه شراب درست كره بودند، گفتند: شراب را هر كه بخورد يا مىرود زندان يا بيمارستان يا تيمارستان يا گورستان. تصادفاتى و امراضى كه در اثر مستى است،«منافع» يه جا براى شراب گفته منتهى مىگويد: ضررش بيشتر است .
ويه جا منافع را براى آهن گفته كه: «و انزلنا الحديد - كد - منافع - حالا آهن در جامعه ما چقدر منفعت دارد نقش آهن در زندگى ما خيلى است.
يكى هم راجع به حج گفته «منافع» پس سه دفعه اين كلمه در قرآن آمد براى شراب و حج و آهن و
شراب و لغو كرده گرچه منافع دارد ولى ضررش بيشتر است ولى آندو را پذيرفته يكى آهن و يكى حجّ. خيلى عجيب است منافع حجّ حالا من اين را بعضى چيزها را تا آدم نرود نمىتواند بگويد، منافع حج: يك منتهى حجّى كه اسلام گفته حجّ ابراهيمى اين حجّهاى فعلى حج نيست مثل انگور پلاستيكى است كه شوفرها بغل آئينه مىزنند اين انگور نماست آب ندارد الآن حاجىها مثل اتو شويىها شدهاند ديدى لباس را اتو مىكنند آستين را مىدهند زير اتو فيش بلند مىكنند آنور را فيش، هى حاجى آقا اينجا عرفاست فيش، اين معنى، فيش، اين مدينه فيش، هى دو سه تا فيش، فيش برمى گردد «خنده حضار»
همان دروغ را بعضىهاى آنها مىگويند و غيبت را و گاهى هم بدتر مىشوند حاجى از حج برگشته و حرصش گرفت نصف از قبرستان را ارشش گرفت ملكش گرفت. بعضىها هم بدتر مىشوند علامت حج مقبول آن است كه وقتى حاجى برمى گردد يه تغييراتى در زندگى اش منتهى حج ابراهيمى خيلى منافع دارد مردمشناسى، جامعهشناسى، متينگ و عبادت و مغفرت و اشك و توبه يادگار ابراهيم و پيامبر توش است يعنى بسيارى از چيزها كه مىشنويم ما الآن، اينهايى كه مكّه نرفتهاند مثل اينهايى هستند كه سرِ كلاسند سرِ كلاس دانشجو يه چيزهايى و تئوريهايى مىخواند امّا وقتى رفت توى آزمايشگاه معلّم سر كلاس خوانده با چشمهايش، ما همينطور مىگوئيم كه:
«بسم الله الرحمن الرحيم الم يجدك يتيما فاوى ووجدك ضالا فهدى»
اونجا مىگويد اوه يه بچّه يتيم يه همچين كارى كرده؟ يه يتيم اين كار را كرده اينجا مىگويد كه:
«انا افيناك المستهزئين» پيامبر توى مكّه تنهايى هستى سر به سرت مىگذارند،ما در آينده اين سر به سرها و مسخرهكنندهها را لبهايشان را قيچى مىكنيم. آينده با توست نگاه مىكند اوه چه جمعيّتى همين پيامبرى بود كه نماز جماعت سه نفرى مىخواندند حضرت على «عليه السلام» و حضرت خديجه «سلام الله عليها» خود حضرت هم پيش نماز، نماز سه نفرى حالا شد، يه، دو ميليونى، « انا كفيناك المستزئين» چطور اينها كه مسخره مىكردند كوشند.
قزآن هى مىخوانيم كه «والعاقبة للمتقين»: عاقبت با افراد با تقواست. راست مىگويد: بالاخره پهلوى رفت و حضرت عبدالعظيم در شهر رى چى؟ حضرت عبدالعظيم فرارى بود مخفيانه گذاشتندتوى باغ خاكش كردند توى باغچه، آنوقت رضا شاه را چه منار و گنبد، چه ساختمانى ساختند، اونكه توى باغ فرارى قبرس بود حالا گنبدش طلا شد و ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم «عليه السلام» ثواب زيارت كربلا دارد هم همينطور است. آدم توى قرآن مىخواند كه:
«عندنا، جندنالهم الغالبون»: جندالله، حزب الله پيروز است .
خوب امام حسين«عليه السلام» كه رفت زيرسم اسب، حخرت زينب «سلام الله عليها» هم كه اسير شد بله همين حضرت زينب كه اسير شد حالا ببين كه چه تشكيلاتى دارد. امام حسين عليه السلام كه رفت زير سم اسب ببين چه تشكيلاتى دارد. يزيد و معاويه كو؟
خيلى آيات را آدم مىخواند تا مكّه نرود لمس نمىكند مثل يه آدم نابينا كه به او بگويند: آبى، سرخ، قهوهاى، بنفش، نابيناست گوش مىدهد: بسيار خوب، آنجا كه مىرود هر چى كه شنيده چشمهايش مىبيند شنيدن كى بود مانند ديدن، فلسفه حج اين است «ليشهدوا» نمىگويد:«ليدركو منافع» «ليقهموا» در ايران هم مىشود فهميد امّا شهو يعنى شاهد. اونى كه قبلاً با گوشت شنيدى. در ايران «يسمعوامنافع»«يدركوا»«يعلموا»«يفقهوا»فقه و علم هست امّا شهود نيست اگر مىخواهى آن را كه سر كلاس خواندهاى حاضر شوى بايد بروى مكّه، عجب. آن وقت اين شهودها اثر تربيتى دارد حضرت امام «خمينى ره» شاه تبعيد كرد به تركيه هم در آن زمان مىخواست امام را بترساند، در تركيه يه روز علما قيام كردند عليه حكومت، 40 نفر از علماى تركيه را توى يك ميدان اعلام كردند، ديگه همه سوت و كور هيچ كس چيزى نگفت: حكومت لائيك، علماء نماز مىخوانند حكومت هم كار خودش را مى كند. كاملاً دين از سياست جدا شده امام«خمينى ره» وقتى تبعيد شد به تركيه رئيس حكومتِ ساواك تركيه يه روز امام را برداشت گفت: برويم بازديد از پايتخت، گفت: مىدانى اينجا چه ميدانى است، اينجا ميدانى است كه چهل نفر از علما را اعدام كرديم، يعنى امام اگر خواسته باشى يه حرفى خلاف حكومت ما بزنى و ازاين كارهايى كه در ايران انجام دادى بخواهى در تركيه بكنى شما هم مىشوى آدمِ چهل و يكمى حالا مثلاً اين را برد كه بترساند عجب عجب علماى تركيه زرنگتراز مابودهاند اينها در راه خدا شهيد شدند حيف ما بايد يه كارى بكنيم شهيد بشويم عقب افتادهايم يعنى برد امام را بترساندامام صحنه را كه ديد بيشتر شجاعتش بيشتر «ليشهدوا منافع» يعنى شاهد بر قتلگاه علما جرأت اون را .
به متوكل عباسى گفتند: تو مسجد مىسازى مىروى قبر امام حسين «عليه السلام» را خراب مىكنى چرا؟ گفت مسجد چرت مىزنند، حكومت ما سر جايش هست. ولى كربلا كه مردم مىروند داغ مىشوند، جوش مىآورد من ديگه حريفش نمىشوم. قبر امام حسين را خراب مىكنى مىروى مسجد مىسازى. چون؟ «ليشهدوا» شاهد. اصلاً فلسفه زيارت هم همين است مىگويد: برو زيارت ببين اوچه كرد شما چه كردى؟ اينهايك. ما بايد اين راه را زنده نگه دارى، ابوترابى 10 سال شكنجه شد، وقتى آمد در تهران يكى از دوستانش دعوتش كرد بهش گفت آقاى ابوترابى تو ده سال شكنجه شدى ماهم ده سال توى ايران راحت بودهايم. حالا من دوستش بهش گفت: من دو تا خانه دارم بيا يكى از خانه هايم رابه اسم شماكنم خانه ندارى پسرهايت بزرگ شده اندمن يه خونه به اسم شما مىكنم گفت نمىخواهم هر كارى كرد گفت نمىخواهم من همان خانه پدرم مىنشينم و اگر شد خودم خانه مىخرم. خانه 20، 30 ميليونى را به زور خواستند با اصرار بهش بدهند مجّانى گفت: نمىخواهماين وجود ارزش دارد آدم توى هر شهرى يه خيابان به اسمش، ابوترابى اين است .
توى بچّههاى بسيج من يك صحنه ديدم يه خاطره برايتان بگويم دو تا خاطره را باهم مقايسه كنيد ببينيد چى چه جورى، چى مى شد. اين دو خاطره را بغل هم مىچسبانم چى مىشه .
يكى از مراجع تقليد آقاى آسيد عبدالهادى شيرازى بودقبل از حضرت «امام خمينى ره» مرجع تقليد بود يكى از علماء 14 سال شاگرد اين مرجع تقليد بود. رفتم ديدنش گفتم 14 سال شاگرد ايشان بودهاى يه خاطره براى من بگو. گفت: يه روز پاى درس نشسته بودم آيه الله العظمى آسيد عبدالهادى شيرازى يه مطلبى را گفت يكى از طلبهها اشكال كرد. ايشان جوابش را داد، طلبه گفت: من قانع نشدم، اشكال سر جاش است، گفت: حالا باشد بعد اين طلبه فكر كرد خيلى اشكالش مهم است كه آقا مىگويد: باشد بعد هى گفت، هى گفت، آقا درست جواب بدهيد، ما قانع نشديم، درس بايد علمى و تحقيقى باشد و استاد مطالعه نكرده نيايد سر درس. اين طلبه هى شروع كرد بى روغن سرخ كردن. آقا خيلى هيچى نگفت و درسش را داد. بعد كه درس تمام شد و و رفتند شاگرد باز به هواى اينكه يك اشكال مهمّى كرده آمد بغل آقا نشست.گفت: بنشين آقاجون. اشكال شما يه جوابش اين است. گفت: قانع نشدم گفت: جواب دوّم خوب، است يه جواب خوب، چهارده تا جواب يكى را گفت: قانع نشدم 13 تا را، مىگفت: ما نشسته بوديم گفتيم: اية الله العظمى، مرجع تقليد شما كه چهارده تا جواب دادى مىگفتى اينقدر اين طلبه رجز نمىخواند گفت: راستش اين 14 تا جواب داشت. يعنى اينقدر حرفت چرند و پرند بود. هم طلبه مىشد و هم من غرور مىگرفتم كه ماشاءاللهبه اين مغز كه مىتواند براى يك اشكال مخ چى چى هست ترسيدم خودم غرور بگيردم. اين طلبه هم شود. اين يه مرجع تقليد. داشته باشيد.
زمان جنگ شما كوچولو بوديد من پاى تلويزيون نشسته بودم از يه جوان بسيجى مصاحبه مىكردند كه شما در جبهه چند تا مين خنثى كردهاى، گفت خدا خنثى كرده، هر چى مصاحبه گر تلويزيون گفت: خوب بگو چند تا گفت: هر كارى هست از خداست. هر چى آخرش گفت: بابا وَلَم كن آخر من يه جوان بسيجى هستم ممكن است تعدادش را بگويم ايرانيها مىبينند الآن غرور بگيردم. من نمىخوام يه كارى اگر براى خدا كردهام پز بگيردم. عجب و غرور مرا بگيرد.
من ديدم الله اكبر يه مرجع تقليد در نجف مىگويد: چهارده تا جواب دارم مىترسم بگويم غرور بگيردم اين بچّه 16 ساله هم مىگويد: مىترسم غرور بگيردم. اين جبهه اين رقم بچهها را تربيت مىكرد.
يه وقت امام «خمينى ره» فرمود: بعضى از بچّههاى جبهه چنان سرعت كردند، پيدا كردند كه افرادى با 80 سال كار بايد به آنجا برسند و اين بچّه 16 ساله آن 80 ساله را طى كرد.
و در ميان زنان ما و در ميان دختران ما و پيرمردان ما صحنههايى را آدم مىبيند .
فلسفه حجّ: «ليشهدوا» شهود.
فلسفه زكات چيه؟: فلسفه زكات همان فلسفه باغبانهاست، باغبان كه مىآيد توى باغ چه مىكند؟ شاخههاى مزاحم را ارّه مىكند. قرآن مىگويد:
«فقاتلوا ائمة الكفر»
فلسفه خمر و قمار چيه؟ براى اينكه دو نفر با هم رفيقند مىنشينند قمار بازى يكى از يكى مىبرد وقتى پا مىشوند، اون باخته، برنده را دوست ندارد. يعنى دو تا دوست نشسته، دو تادشمن پا شدند اين فلسفه قمار است قرآن مىگويد:
«يريدالشيطان ان يوقع نبيكم العداوة و البغضاء» يعنى:
با دوستى نشستيد و با دشمنى پا شديد. اينكه مىگويند: خانه تجّار نرو براى اينكه آدم وقتى با تجّار نشست «صوت مىكشد» اگر اين زندگيه پس ماچى با حبّ خدا وارد و با بغض خدا از خانه مىآيد بيرون اينكه مىگويند: رفيقهايت پولدارها نباشند، نگاه به طبقه زير دستت كن. در زندگى البته در رشد علمى نگاه به بالا دستت كن، كه او بيشتر مطالعه مىكند. اما در لباس و خوراك به پايين دستت نگاه كن كه - وقت تمام شد؟ - خوب حرف ما تمام نشد باقى اش باشد هفته آينده.
خدايا: تو را به حق محمد و ال محمد روز به روز بر علم و معرفت و ايمان و عقل و عمل و اخلاص و عمق و بركت ما بيفزا.
خدايا: به حق محمد و ال محمد رهبر و دولت و امت، نسل و ناموس، آب و خاك و عزّت و استقلال و انقلاب ما را حفظ بفرما.
خدايا: ما را قيامت شرمنده انبياء و اوصياء و شهداء و علماء و مراجع و نياكان و مربيان و اساتيد خود قرار نده .
خدايا: هر چه بر عمر ما اضافه مىكنى بر علم و ايمان ما بيفزا.
خدايا: قلب آقا حضرت مهدى عليه السلام را براى هميشه از ما راضى و ما را از مريدان حضرت مهدى عليه السلام قرار بده .
«والسلام عليكم و رحمة الله»
«اللهم صل على محمد و ال محمد»