نقش زنان در زندگى حضرت موسى
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
اللهم صل على محمد و آل محمد الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
سوره قصص را تفسير مىكرديم رسيديم به اينجا كه چون به فرعون گفته بودند امسال پسرى متولد مىشود كاخ تو را زيرو رو مىكند دستور داده بود هر زنى پسر زاييد بكشنش مادر موسى پسر زاييد گيج شد خدا بهش وحى كرد شيرش بده توى چعبه بندازش توى در يا تا اينجا آمديم منتها اين را كه گفتم چند جلسه شده است حالا آيه 8 سوره قصص، ادامه سوره قصص آيه 8 «فالتطقه ال فرعون ليكون لهم عدوا حذنا ان فرعون و همن و جنودهما كانوا خطئين »مادر موسى بچه را شير داد و از ترس اينكه مامورين فرعون اون را مىكشند شيرش داد و به دستور خدا و به الهام الهى توى دريا انداخت فرعون كنار دريا نشسته بود و ديد يك جعبه روى آب است گفت اين جعبه را بگيريد «فالتقطه» گرفتند او را «آل فرعون» آل فرعون يعنى كارگزاران، مأمورين، مأموران فرعون او را يعنى را برگرفتند به چيزهايى كه ادم توى كوچه آدم پيدا مىكند مىگويد «التقطه» يعنى برگرفتن حالا يا از آب يا از خشكى در اينجاحكم لقطه را هم بگويم هرچيزى توى كوچه و خيابان بود بر نداريد برداريدگيرمى كنيد توى رساله خيلى حكمش سخته بعضىها يك چيزى را اشتباه مىكنند بر ميدارد بعدگيرمى كنند تا مدتى بايد هر روز اعلام كنند بعد يك مدتى گذشت بايد هفته يك بار، ماهى يك بار سالى يك بار زجر كش مىشوند بهتره كه هر چى آدم ديد... بعد هم نگو مىترسم من برندارم يكى ديگر بردارد به ما چه؟ حالا كى گفت ما از همه مردم مسلمان تريم اگر برنداريم خود طرف ممكن است بيايد بردارد به هر حال لقطه يك احكامى دارد كه بعداً آنوقت مدتهاى طولانى شد و هفتهها و ماهها و سالها گذشت و صاحبش پيدا نشد باز بايد برويم پهلوى مرجع تقليد و از اون اجاره بگيريم و به نسبت صاحبش صدقه بدهيم و بعد اگر صاحبش پيدا شد و... خيلى درد سر دارد «فالتقطه ال فرعون» ياران فرعون او را از دريا گرفتند «ليگون لهم عدوّا و حزنا» يعنى تا دشمن خودشان بشود اونها به قصه دشمن نبودنداما« ليكون» يعنى بالاخره عاقبت كار اين است كه بچه دشمنشان شد خونشان شد قرآن مىگويد بله «ان فرعون و همن» هامان معاونش است فرعون هامان و لشگرش همه خط را گم كردند همه باهم خطا كار بودند نفهميدند چه كار مىكنند با دست خودشان گورشان را كندند و گاهى انسان خودش هم نمىداند يك حرفى مىزند اين حرف او را نابود مىكند يك چيزى مىنويسد، گاهى در يك صحنه هايى مىگويد بيا عكس بگيريم در يك شرايطى عكس مىگيردكه اين عكس فتوكپى اش پخش مىشود اين آدم نبايد در هر حالى عكس بگيرد همين عكسى كه مىگيرى در اين شرايط يك زمانى آبرويت را مىبرد، خيلىها به خيال عياشى و عيش و نوش و تفريح عكس گرفتند و همتن عكس آنها را سرنگون كرد خيلى از افراد به خيال اينكه اين دوست من است رفيق من است دوست گرفتند همان دوست آنهارا نابود كرد هر چيزى كه ادم پارك گيرش مىآيد توى كوچه گيرش مىآيد هر سكهاى كه هر پولى توى كوچه پيدا كند همه اين دريافتها نعمت نيستگاهى انسان يك چيزى گيرش مىآيد كه همين چيز باعث شكنجهاش مىشود خلاصه اين ايه مىگويد هر چيزى گيرتان مىآيد خوشى نكنيد شايد همين نعمت اسباب درد سر شد نمونههايى زيادى دارد كه آدم مىگويد اين را گرفتم اى كاش پايم شكسته بود اين جا نرفته بودم اى كاش دستم شكسته بود اين را نگرفته بودم اى كاش دوربين فيلم نداشت از اين صحنه فيلمبردارى نكرده بود
خوب حالا كلمه «خوف» در مورد احتمال خطر است كه مىگويد «لا تخافى ولا تحزنى»«خوف» مال احتمال خطر است «حزن» مال مورد نگرانى است حالا ايه بعد «و قالت امرات فرعون» انجا باز نقش فرعون، اين زن در قرآن خيلى نقش دارد اصلاً خود حضرت موسى را 5 تا زن گرداندند توى زندگى حضرت موسى مرد خيلى نقش ندارد، كارهايش، محوريتش خانمها بودند اول مادرش بود كه وقتى زاييدش، در جلسه قبل گفتم الهام كرد كه شيرش بده و توى درياش بيانداز وقتى توى دريا انداخت نقش وقتى مال وقتى گرفتش، خود توى دريا كه افتاد خواهر موسى نقش داشت «قالت لاخته قصيه» به خواهر گفت برو عقب رودخانه منتها نفهمند كه تو خواهرشى از اون دورهابرو ببين مثلاً سرنوشتش چه مىشود بهد هم كه تا گرفتنش زن فرعون، قبل از اينكه فرعون تصميمگيرى كند زن فرعون را مىزنى كرد الان در ئنيا ديپلماسى زن داريم ما، يعنى گاهى وقتها يك كشورهايى از طريق يك زنهايى يك مسائلى را حل مىكنن ديپلماسى زن،، «قالت امرات فرعون قرت عين لى ولك» بچه را گرفتند قرآن مىگويد كه «و قالت» گفت كى گفت «امرات فرعون» خانم فرعون «فرت عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتحذه ولدا و هم لا يشعرون» اين هم نكته خيلى دارد اين «قالت امرات فرعون» خيلى نكته دارد نكاتش را برايتان مىگوييم اينجا من 13 تا نكته نوشتم توى اين كتاب تفسير نور :
1 - اول زنان داراى اراده مستقل و نقشى مؤثرند
درس:
زن و جودى مستقل و نقش آفرين است، اخر بعضى هامى گويند زن - بله زن تابع شوهرش بايد باشد، تابع پدر و مادر دختر بايد باشد اما راى اش راى مستقلى است اينجا زن... اينطور نيست كه حالا بگوييم چون سر سفره مرد نشسته، اخر چپىها، چپىهاى مرادمك ماركسيسهامى گفتند هركس هر طور فكر مىكند تفكر انسان مربوط به شكمش است يعنى اگر شكمت در كاخ پر شد فكرت هم كاخى است اگر شكمت در كاخ پر شد فكرت هم... يعنى سر هر سفرهاى غذا خوردى طبق همان سفره فكر مىكنى يعنى انسان اخلاقش، آدابش، سياستش، تفكرش، ابتكارش، نبوغ اش همه مسائلى كه مربوط به انسان است اجتماعى كشورها مربوط به اقتصاد است اگر نفت دارند روابطشان يك جور است نفت ندارند يك جور ديگركسى كه شعر خوب مىگويد يا نمىگويد مربوظ به اين است كه گشنه است يا سير است خطش خوب است يا بد، عصبانى است يا خوش اخلاق، اخلاق و روابط سياسى همه مسائل انسان دور مسئله، بگوييد اقتصاد و شكم است خوب اينجا قصه زن فرعون چه مىشود؟ قصه فرعون مطلب ماركسيس را روى هوا مىكند يعنى دودى كند آتش مىزند مىگويد ببينيد زن فرعون زن بود و مستقل بود و مستقل بود در كاخ بود اما فكر كاخى نداشت سر سفره فرعون بود اما همفكر فرعون نبود يعنى قصه فرعون مكتب ماركسيس را روى هوا كند «و قالت اِمراة فرعون» اين يك
نهى از منكر همراه با پيشنهاد معروف
پيشنهاد سريع و صحيح بدهيد تا ديگران بزنند گاراژ، يعنى يك مسئله پيش مىآيد اول شما يك چيزى بگو كه ديگر راه را براى ديگران ببندى يعنى با پيشنهاد صحيح...
درس 2 - با پيشنهاد سريع و صحصيح جلو القاء پيشنهادات ديگران را بگيريد. يك مرتبه يك كسى مىآيد مثلاً مىگويد كه مرتجع روشن فكر يك كلمهاى را به كار مىبرد ما بايد قبل از آنكه او اين كار را بكند... امام اين كار را مىكرد امام مثلاً اين چپىها، چپىهاى كمونيستها، گاهى كارگرها را تحريك مىكردند يكمرتبه امام هم فرمود خدا هم كارگر است يعنى اگر مسئله كار است خدا هم كار مىكند «يفعل ما يشاء»،«يفعل»با«يفعلين»كار انجام مىدهد وقتى هم گفت خدا كارگر است ديگر اصلاً كومونيستها گفتند ما ديگر چه بگوييم يك چيزى گفت كه ديگر... ما بايد هميشه يك پيشنهادات خوب را سريع بگوييم كه راه را جلو پيشنهادات ديگران امر به معروف هم همينطور است خدا هم اين كار را كرده خدا مثلاً مىخواهدبه آدم بگويد گندم نخور اول مىگويد ببيند «كلا منهما رعذاً حيث شئتما» هر چه مىخواهيد بخور شكمت را پر كن از غذاهايى كه من مىگويم بعد مىگويد «ولا تقرب هذه الشجره» اين گندم را نخور يعنى وقتى مىخواهيم بگوييم نخور اول چيزهاى حلال خوردنى را مىگوييم اين غذاها را ميل كنيد بعد بگ.ييم آن غذاها را... وقتى حضرت لوط مىخواست جلو آن گناه را بگيرد اول فرمود بابا دخترهاى زيادى دارم عقد مىكنم بهتان مىدهم ازدواج كنيد فرمود آن گناه شنيع را انجام ندهيد يعنى اگر مىخواهى يك كسى فاسد نشود... يك راه است اين آقاى راننده دلش مىخواهد يك آهنگى گوش بدهد اگر تشكيلات فرهنگى ما يك نوارهاى شيرين خوبى را پر كنند بدهند به راننده اين را بگير اون را... مثل مادريكه به بچهاش مى گويداين بيسكوييت را بگير آن مثلاً غذاى آلوده را، غذاى مسموم يا فاسد را نخور هميشه ما بايد در مسائل و لذا روايت هم داريم «بادرواولادكم» زود به بچه هايتان يك چيزهايى ياد بدهيد «قبل ان يسبق عليهم المرحبه» تا مخالفين القاء به اينها نكردند شنا قبل از انكه پسر شما گير يك شبهه بيفتد از اول جواب شبهه را به بچهات ياد بده كه بچهات بيمه بشود مثل اينها كه مى خواهند بروند مكه قبل از آنكه آن ميكروب واردبدنشان بشود قبل3 اينها را با يك آمپولى بيمه مىكنند قرآن مىگويد: «سيقول»چند تا آيه «سيقول» داريم «سيقول» يعنى در اينده مىخواهند گفت پس حالا كه يك شبههاى رد آينده خواهد شد شما از قبل جوابش را داشته باش طلبههاى ما بايد اينطور باشند
حوزه علميه برادران و خواهران بايد قبل از آنكه وارد جامعه شوند حتى، يعنى بايد شبهات آينده را هم بلد باشند قران مىگويد در سيقول در آينده خواهند گفت پس از حالا خودت را آماده كن آيات «سيقول» يعنى يك شبهاتى خواهم بود ما اينطور نباشد كه هميشه جا مانده باشيم اول يك شبههاى القاء مىكنند بعد به دست و پاى مىافتيم بعد ميگوييم جوابش چيه اينجا زن فرعون تا فرعون بچه را گرفت قبل از آنكه او تصميم بگيرد زن تصميم گرفت اين دو
سوم: در پيشنهادات از كلمات عاطفى و دلنشين استفتده كنيد «قرت عين لى ولك» فرعون ببين اين نور چشم توست نور چشم من است با كلمه نور چشم من نور چشم تو، يعنى وقتى خواهرم، برادرم، عزيزم، فرزندم، يعنى اگر مىخواهيد امر به معروف و هنى از منكر كنيد كلمات عاطفى را به كار ببريد اين هم سه
چهار: يك نهى از منكر چه مىخواهد بكند بركت نهى از منكر، اينجا هنى از منكرش، كشتن موسى. كشتن بچه نوزاد بىگناه كه از دريا گرفته است، كشتن نوزاد منكر است و اين خانم نهى از منكر است - گفت: نكشش منتهى خوب اين نهى از منكر مىدانيد نتيجهاش چى شد؟ فرعون او را نكشت بعد موسى پيغمبر شد يك امت را از شر بنى اسرائيل، از شر فرعونيان، اين بركت نهى از منكر است
سخن يك زن، مايه نجات يك امّت
اگر توى خيابان جلوى شما را گرفتند گفتند آقا ببخشيد يك سؤال اثر امر به معروف و نهى از منكر چيست؟ شما بگو با يك نهى از منكر زن فرعون جانش نجات پيدا شد و آن جامعه را از شر فرعونيان نجات داد برادران يوسف هم همينطور بود برادران يوسف مىخواستند يوسف را توى چاه بيندازند يكى از برادران نهى از منكر فرمود:«لا تقتل يوسف» نكشيدش لااقل «القوة فى غيابه الحب» بيندازش توى توى چاه با «لا تقتلوه» جلو كشتن يوسف را گرفت بعد يوسف جامعه و خطى زده را از قحطى نجات داد پس مىگويد «لا تقتل يوسف»«لاتقتلوه» دو تا«لا تقتلوه» داريم يكى مال پسر است يكى مال خانمهاست يكى مال مردهاست دو تا هم نهى از منكر جلو كشتن پيغمبر است جلو كشتن يوسف، جلو كشتن، موسى دو تا نهى از منكر به دوتا پيغمبر يكى از خواهرها ولى اين دو تا پيغمبر دو تا پيغمبر دو تا جامعه را نجات دادند يوسف جامعه را از قحطى نجات داد و موسى جامعه را از فرعونيان
خوب فوايد امر به معروف را بگوييم مىگويد «عسى ان ينفعنا» شايد «ينفعنا» شايد يه درمان بخورد آقا اين قلم را دور نينداز شايد به دردت بخورد اقا اين نان را دور ننداز از شايد به دردت بخورد خيلى چيزها را راحت مىاندازد كنار خيابان، راحت مىاندازد داريم يك كسانى را كه يك چيزى را اسراف مىكنند ممكن است در اينده به آن محتاج بشوند «عسى ان ينفعنا» شايد به درد ما بخورد حالا «عسى ان ينفعنا» نكته است روى اين «عسى ان ينفعنا »نكته بگويم «عسى ان ينفعنا» شايد اين بچه نوزاد به درد ما بخورد
جايگاه قانون در نظامهاى فرعونى
اصلاً ديدي وقتى حكومت طاغوتى شد وضع قانون به خاطر شاه مىشود لغو قانون هم به خاطر منافع شخص فرعون چون ممكن است گفتند زنى پسرى زايد نظام فرعون به هم مىخورد به خاطر حفظ نظام فرعونى گفتند همه بچهها را بكشند حالا هم كه مىگويند اين بچه رانكشيد به خاطر نفع فرعون «ينفعنا» نفع فرعون، ببينيد، به خاطر به فرعون قانون وضع مىشود قانون كشتن، هر چى بچه است بكشيد به خاطر اين را شما بگوييد با هم بگوييد، با هم بگوييد با هم بگوييد به خاطر نفع فرعون نفع فرعون قانون كشتن لغو مىشود اين را مىگويند حكومت طاغوتى، حكومت طاغوتى مملكت دست يك نفر است چون فرعون حالش گرفته مىشود هر چى زن پسر زاييد بكشينش چون ممكن است فرعون از اين بچهاى كه از روى اب گرفتند نفهمد برود پس اين قانون لغو بشود وضع قانون، لغو قانون، به خاطر اين است الان آمريكا همين طور است به خاطر منافع آمريكا همه تروريستند از دم بمباران عراق شد، افغانستان شد هر كجا شد هر كجا شد به بيست تا كشور هم حمله مىكنيد به خاطر نفع بوش، يا به خاطر مصالح بوش اسرائيل هر غلطى كه كاريش نداشته باشد اين عين ... اين آيهها زنده است اصلاً در قرآن كلمه نداريم كه تاريخ مصرفش...آدم فكر مىكند قصه مان فرعون است نه قصه مال فرعون نيست خدا يك قصه يك نفر قانون وضع شد به خاطر منفعت همان شخص قانون لغو شد عينا همينطور است اين را بكش چرا تروريست نيست اختيار اين است كه كى تروريست هست كى تروريست... الله اكبر در زمان معاويه يك مرتبه معاويه تصميم گرفت چهارشنبه نماز جمعه بخواند گفت مىخواهيم ببينيم كسى حرف مىزند يا نه همه مردم چهارشنبه نماز جمعه خواندند و كسى جرأت نكرد امروز چهارشنبه است اين رژيم بنى اميه بود امتحان خفقان ،نكته ديگر اينكه بعضى افراد كه حرف مىزنند بلند پروازى مىكنند ولى در باطن خيلى اسير فرعون در حرف زدن مىگفت «انا ربكم الاعلى» من پروردگار درجه يك شما هستم اينجا به يك بچه كه مىرسد مىگويد: «عسى ان ينفعنا» شايد اين نفعى داشته باشد براى ما كسى كه ادعاى خدايى مىكند دارد يك چشم داشت به يك بچه شايد به درد ما بخور «ينفعنا» يعنى نفع برساند به ما ببين خيلى آدمهايى كه قارو قورى مىكنند و خيلى بلند پروازى مىكنند در زبان و شعار بلند پروازى مىكنند اما از تو پوك اند ازتو احتياجش به يك بچه است از بيرون ادعاى «انا ربكم الاعلى» مىگويد اين هم از اين خوب،«اونتخذه ولدا» «تنخذه ولدا» اين هم را به عنوان بچه بگيريم معلوم مىشود فرعون بچه دار نمىشود و خداوند فرعون را بچه دار نكرد تا در اين حادثه پى به عد خودش ببرد گاهى ايجاد علاقه و محبت ميان افراد بر اساس يك خط غيبى است خود طرفين هم نمىدانند... «وهم لا يشعرون» يعنى بچه را گرفتند و او گفت نكشش و اون گفت شايد بزرگ بشود به درد ما بخورد و ما هم كه پسرنداريم و اين بزرگ شود پسر ما بشود همه اينها حاليشون هم نيست فقط خدا مىخواهد سرشان پياده كند و اين خودش حالى اش نيست مثل بچه دخترهاى سه ساله را ديدى دخترهاى سه ساله عروسك قنداق مىكند خدا عروسك قنداق كردن را به اين ياد مىدهد خدا عروسك قندان كردن را به اين مىدهد و خودش هم نمىداند كه اين عروسك قنداق مىكند براى اينكه بيست سال ديگر بتواند بچه قنداق كند يعنى خداوند اين را مىسازد براى يك زمان ديگر، يعنى آدم گاهى وقتها خودش هم نمىداند دارد چه كار ميب كند يك كسى به من مىگفت آقاى قرائتى تو مثل دخترهاى سه ساله مىمانى گفتم: كه چى؟ كه چى؟ چرا؟ گفت تو 10، 15 سال قبل از پيروزى انقلاب به فكر افتادى كه ما پزشك اطفال داريم چرا آخوند اطفال نداريم افتادى يك مشت بچه جمع كردى اولين كلاس من هم هفت تا بچه بود هفت تا بچه و يك تخته سياه يادم هست يك جايى رفتم جلسه تشكيل بدهم تخته سياه هم نداشتم يك كارتون مقوا، كارتونهاى يخچال را بريديم و گچ هم نداشتم با زغال نوشتم و با جورابهايم هم پاك مىكردم تخته را. يعنىمنته دلم سوزكارم را داشتم ايشان به من مىگفت كه، يكى از وزرا را بود، مىگفت خداوند 10 سال قبل از پيروزى انقلاب تورا به فكر انداخت جلسه بچهها، پزشك اطفال، كلاس جوانهاو نوجوانهايى كلاس دارى تمرين كردى تمرين كردى كه وقتى انقلاب شد راه دستت باشد كه بروى توى تلويزيون دوربين تو را نگيرد من الان توى تلويزيون كه صحبت مىكنم انگار كه پشت كرسى با عمهام حرف مىزنم يعنى هيچ وحشتى ندارم كه حالا دوربين است هول شوم آخر بعغىها هول مىشوندبندگان خدا، اين هول نشدن بخاطر اينكه خدا لطف كرد 10 سال قبل مسأله هول شدن، قصهاش را داريد كه، آنها روزها پلو كم مىخورند يك كسى رفت مهمانى تا در را باز كرديد پلو است گفت تا ديد گفت پلو بعد گفت سلام عليكم يعنى همچين پلوهول شد كه پلو قبل از سلام عليكم حالا بعضىها كه رئيس مىشوند اينطورى شوند تا رئيس مىشوند اول همه آدمها عوض مىكنند، هول مىشوند بابا آقايى هم كه قبل از تو كار كرده مجرم كه نيست صبر كن يك چند ماه اگر بد كاركرد عوضش كن نه من رئيس شدم بايد همه افرادم را عوض كنم هول مىشوند پلو، سلام عليكم، پس شلام عليكم بعضى از مديران و مسئولين هم هول مىشوند بله يك وقت ممكن است بگوييد آقا اين به ما نمىخورد خوب اگر نمىخورد عوضش كن طورى نيست بالاخره يك ماشين چه جهنم برود بايد لاستيكش بهم بخورد اگر لاستيكش تا و نيم تا بشود از اول اگر تصميم ، عزل اگر خداى نكرده بگيرد اين درست نيست
خواست خدا برتر از خواست بشر
«و هم لا يشعرون» قرآن مىگويد كه بچه را گرفتند حاليشون نبود به اسم اولاد نگه داشتند حاليشون نبود بزرگش كردند حاليشون نبود چرا براى اينكه خداوند بخواهد يك كارى بكند «ثم السبيل يسرّه» ابرو باد و مه و خورشيد و فلك در كار مىاندازد تا اونى كه مىخواهد بشود، بشود با برنامه ريزىهاى ما نيست كا گاهى وقتها خيلى برنامه ريزى مىكنيم اميرالمؤمنين مىفرمايد مىدانى چرا خدا را شناختم چون هرچى برنامه مىريزم يك چيز ديگر از آب در مىآيد پيداست پشت فكر و تصميم من يك اراده ديگر هم «عرفت الله بفسخ العزائم» مىگفت تصميم گرفتم يك خواب شيرينى بكنم همه بچهها، نوهها را از خانه بيرون كردم تلفنها را كشيدم برقها را خاموش كردم همه كارهايم را كه كردم تا رفتم بخوابم پشه بند كه ديگر پشه هم نبايد دو تا گربه آمدند بالاى سر من چنان جيغ كشيدن كه من نيم متر از خواب بيدار شدم اين فكر ميكند كه با قطع تلفن درها و بيرون كردن بچه ها و... هرچى مىخواهيم از خدا بايد بخواهيم بايد بگوييم خدايا خوشى به من بده يك وقت مىبينى توى جبهه خوابت مىبرد يك وقت روى متكاى پر خوابت نمىبرد خدايا به من عزت بده يك وقت مىبينى روى گونى مىنشينى زن فقيرى شوى عزيزى، يك وقت مىبينى بچه تاجرى مىبينى بچه تاجرى مىآيد مىگيرد و همان خانه، ماشين و تلفنى كه دهن آدم پر از آب مىشود توى همان زندگى مرفهآدم ذليل مىشود بسيارى از افراد موكت نشين زندگى شان عزيز است بسيارى از افراد قالى نشين زندگى شان ذليل است دست خداست برنامههاى فرعونى ازدم بكشيد رفت روى هوا طرح، همه طرحهاى فرعونى رفت روى هوا اين معناى اين است كه خدا مىگويد هر كار مىكنى من بايد بگويم «و ما تشاء ان يشاء الله» اراده اين است خوب برويم سراغ آيه بعد «و حرمنا عليه المراضع»«؟؟؟ و قالت لاخته قصيه» مادر به خواهر موسى گفت دنبال اين برو«قصيه» وزارت اطلاعات يك قانون دارد يعنى يك برنامه دارد يعنى يك برنامه دارد به نام تعقيب مراقب، تعقيب مراقب يعنى برو دنبالش ببين كار به كجا مىكشد اين مال وزارت اطلاعات است توى اين آيه «و قالت لاخته قصيه»مادر موسى به خواهر موسى گفت برو دنبال قصه ببين منتها «فبصرت به عن جنب» منتها از دور زير نظر داشته باش «وهم لا يشعرون» نبايد بفهمند چون اگر بفهمند تو خواهرشى لو مىدهد كه اين را كى زاييده پيداست كه گاهى زنها چه نقشى دارند نقش اطلاع رسانى زن: پيداست كه زنهاى مذهبى بايد هوشيار باشند آخه بعضى زنهاى مذهبى فكر مىكنند مذهبى يعنى فرق بين ماست و پنير را نداند مذهبى يعنى نيزهوش اينجا خواهر موسى مذهبى بود تيزهوش بود مىدانست توطئه فرعون را چنان مأموريت را خوب انجام داد دنبال رودخانه مىرفت كس كس هيچ جيغ نزد يك قانون داريم توى وزارت اطلاعات عادى سازى، عادى سازى يعنى صحنه بايد جورى باشد كه طرف، قيافهاش يعنى عادى سازى اصل است حضرت يوسف مىدانست ليوان توى كدام خورجين هاست صلف اگر مىرفت سراغ خورجين مىگفتند: اوه... خودت گذاشتى فهميدى رفتى برداشتى قرآن مىگويد براى اينكه كند رد گم كند از دم خورجينها را گشت تا قصه را جلوه بدهد خيلى مهم است عادى سازى از مسائل تيزهوشى است عادى سازى البته بعضىها اينقدر تيز هوشند كه اين عادى را هم مىفهمند خدا رحمت كند يكى از علما مىگفت سر درس امام نشته بودم دم غروب ديدم نمازم رو به قضا است قضا شد يادم رفته نماز ظهر بخوانم حالا هم از پاى درس امام مىخواستم بلند شوم روم نمىشد دستم را همچين كردم به هواى اينكه دماغم خون آمده از كلاس رفتم بيرون اين به حساب اين كه حالا عادى سازى كنم گفت تا همچين كردم فرمود باز اين سيد نمازش را نخوانده مىگفت خيلى خجالت كشيدم مىگفت من رفتم صحنه را عادى سازى كنم باز امام از من تيزهوشتر بود گفت باز اين سيد امروز نمازش را نخوانده بله اين طورى است اين عادى سازى اصل است مادر موسى به خواهر موسى گفت عقب رودخانه برو «منصبرت به عن جنب»«جنب» جنب يعنى از دور بغل همچين - هيجانى نباشى خيلى عادى، طبيعى، خيلى قيافه طبيعى باشد عادى سازى، جيغ و ويغ نبايد باشد بر خلاف اين تعزى هايى كه نشان مىدهند حضرت زينب من توى بعضى نمايشها ديدم حضرت زينب را توى شبيه سازى يك جورى مىكنند يك زن بدبخت، شير بود زينب شير بود وقتى مىخئاستند بشكننش گفتند اوضاع چه جور است فرمود «ما رايت الا جميل» هر چى هست زيباست سر سفره هم خرماى شيرين زيباست هم ليموى ترش بله بچهها مىگويند ليمو ترش است خرما هم شيرين است ولى مادر بچه مىگويد همهاش همهاش درست است سر سفره همهاش زيباست هم ترشى زيباست و هم مربا «ما رايت» ترشىهاى خدا هم شيرين است بسيار خوب عرض كنم به حضور شما كه در جلسه بعد خواهيم گفت قصه كجا مىشود فرعون بچه را گرفت حالا مىخواهند غذايش بدهند بچه گريه مىكند و حالا عاجزند چه كار كنند گريه بچه و عاجز بودن فرعون هم خودش يك درس توحيد است يعنى كسى كه ادعاى خدايى مىكند از پر كردن شكم يك نوزاد عاجز است يعنى چقدر خدا حال آدم را مىگيرد اينجا تنظيم ياد مىكند كه تو اينقدر دماغت باد دارد يك بچه را نمىتوانى شيرش بدهى بچه را نمىتوانى شيرش بدهى يك كسى مىگفت شما بيخود به خودتان مدير نگوييد گفت چرا؟ گفت من مديرم گاودارى داشت گفتم گاودارى به مديريت چه؟ گفت اتفاقاً من مديرم من از خيلى از شما مديرترم گفتم چطور گفت به خاطر اينكه شما دورتان يك مشت آدم عاقل اند مديريت به آدم عاقل كه مديريت نيست من هزارتا گاو دارم وزو وز مىكنند عاشوراو تاسوعا و شنبه و مرخصى، اضافه كار سرشان نمىشود يك صد هزار تا بچه شير خوره دارم اونها هم گريه مىكنند اونها هم شير مىخواهند شير هم بايد زود به بچه برسانم زود فاسد مىشود هوا داغ است اين مديريت من است كه بين هزارتا گاو وزووز كن هزارتا بچه جيغ زن چنان بايد مديريت كنم كه اين غذا به اون دهن برسد و جلو فرياد و جيغ و وزو وز اون را بگيرد اين را مىگويند مديريت شما توى اتاق نشستيد كولر گازى يا كولر آبى بعد 60 تا تلفن و نمىدانم نوكر و سرايدار و نمىدانم فرض كنيد بى حساب و جمع بندى و روابط عمومى و هزارتا كارمند و راننده و يك مشت عاقل چهار تا امضاء مىكنيد و پهلوى كامپيوتر اين كه مديريت نيست مرديد بياييد بين آدمهاى زبان نفهم مديريت كنيد مىگفت مديريت منم حالا فرعونى كه مىگويد «انا ربكم الاعلى» حالا با گرسنگى يك نوزاد عاجز شده است يك وقت ممكن است يك علامه اسم خودش را فراموش كند يك وقت ممكن است يك افراد بسيار بزرگى به يك چيز كوچكى نياز داشته باشند پيغمبر مىرود توى يك غار اين همه سنك و چون تار عنكبوت بايد بيايد محافظ بشود تمام مسئولين نظامى كشور توى فكر ديگرهستند شن طبس هليكوپتر را سر نگون مىكند اين خدا مىخواهد بگويد شما كارهايتان را بكنيد من هم كار خودم را مىكنم اين طور نيست كه شما اراده كنيد من هر چى ميخواهم مىشود نه هرچى شما بخواهيد برنامه ريزى نكنيم براتى اگر با اين ازدواج بكنيم چنين مىشود اگر اين حرف را بزنيم چنان مىشود مابايد بنده خدا باشيم خدا عزت و ذلت دست اوست «الهى بيدك لا بيد غيرك زيادتى و نفسى»
خدايا توحيد ما را زياد كن (آمين)
معرفت ما را زياد كن (آمين)
اين قصههاى قرآن را الهامات، درسها، اشارات، جرقهها، نكات لطايف قران را به ما ياد بده (آمين)
ما را قرآنى كن (آمين)
قلب آقا امام زمان را از ما راضى كن (آمين)
«و السلام عليكم و رحمة الله»
«اللهم صل على محمد و ال محمد»