• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/16 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
سيره پيامبر اسلام (صلی الله و عليه و آله)

رحمت پيامبر نسبت به امت

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اللهم صل على محمد و ال محمد الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى رمضان امسال سيره پيامبر را مى‏گوئيم پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» چه جورى بود. چون قرآن داريم : «ولقد كان لكم من رسول الله اسوة»: همه تان بايد فتوكپى پيامبر باشيد، ما ببينيم پيامبر چه جورى بود حالا ما كه نمى‏توانيم مثل پيامبر باشيم سعى كنيم كمى به پيامبر نزديك بشويم خود حضرت امير «عليه السلام» فرمود: شما نمى‏توانيد مثل من باشيد، ولى يه جورى باشيم ضد پيامبر هم نباشيم، ضد امير المؤ منين هم نباشيم در خط او باشيم، در خط او باشيم ديگه باقى اش را مى‏بخشند جلسه قبل مطالبى گفتم، توى اين جلسه: خيلى پيامبر رحمت داشت اصلا" پيامبر ما؛ «رحمة للعالمين» رحمت همه بود. اين، پيامبر ما پيامبر رحمت بود. يه آيه داريم قرآن كه حضرت عيسى «عليه السلام» به خدا مى‏گويد: «ان تعذبعم» اگر مردم را به خاطر عمل بدشان عذاب كنى «انهم عبادك» بنده خودت هستند هر كارى مى‏خواهى بكن «و ان تغفرلهم فانك انت العزيز الحكيم» در شأن تو بخشى است تو عزيزى تو حكيمى . اين آيه قرآن است وقتى پيامبر اين آيه قرآن را خواند. «فرفع يده» پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» دستهايش را بالا برد گفت: من رسيدم قرآن مى‏خوانم به اين آيه رسيده‏ام كه «ان تعذبهم» نكند خدا امت مرا عذاب كند گريه مى‏كنم كه مبادا خدا امت مرا عذاب كند. خداوند به جبرئيل گفت؛ «اذهب الى محمد» برو سراغ محمد «صل الله عليه و اله و سلم» «و قل»به پيامبر بگو «انا سنرضيك فى امتك» من يه كارى مى‏كنم كه تو راضى بشوى. واقعاً صلواتهايى كه مى‏فرستيم بايد با جگر و جان صلوات بفرستيم كه هزار و چهارصد سال پيش اشك مى‏ريخته كه نكنه مإ؛ ّّ گرفتار قهر خدا بشويم


عيادت پيامبر از بيماران

.(و حيف نيست شما بچه دار مى‏شوى اسمت را پيامبر نمى‏گذارى، توى هر خانه‏اى يك پيامبر يه محمد يه على، يه زهرا باشد. «فأخبره» بهش بگو خدا گفت: «انا سنرضيك فى امتك و لا نسوءك» ما نمى‏گذاريم تو غمناك باشى حتى در مقابل يه آدم‏هايى پررو و بى حيا، يكى آمد توى مسجد پيامبر شروع كرد ادرار، مسلمان‏ها ريختند او را بزنند. گفت بگذار ادرارش را بكند، گفت بيا آقا جان مسجد محل اجتماع مسلمانان‏ها و جاى نماز و ذكر خدا است چرا همچنين كردى؟ حالا آب بياوريد من بشويم، آبى آوردند و شروع كردند شستن. يعنى حتى نسبت به افراد بسيار، حالا ما اگر توى مسجد اگر جارتى بكند از مسجد جورى بيرونش مى‏كنيم كه وصيت كند بچه هايش هم مسجد نيايند.) - اگر سه روز يه نفر را نمى‏ديد سئوال مى‏كرد. «ان كان غائبا دعى له» اگر مى‏گفتند سفر است مى‏گفت: خدايا سفرش را بى خطر كن، «ان كان شاهدا» اگر توى شهر بود و نمى‏آمد مى‏گفت برويم خانه‏اش، ديدنش، «ان كان مريضاً عاده» اگر مريض بود عيادتش مى‏كرد. يعنى بيش از سه روز اجازه نمى‏داد كسى رفيقهايش را نبيند حالا مثلاً رفتار ما گاهى زهرا خانم و زهره خانم 9 ماه با هم قهر هستند كه چرا در عروسى فاطمه خانم به او گفتند برو توى سوارى به اين گفتند برو توى اتوبوس، دو تا حاجى باهم قهر هستند كه چرا به او كانادا دادند و به او پپسى، مسائل جزئى و يك كلمه. سه روز بيشتر، حديث داريم: اگر دو مسلمان سه روز باهم قهر كنند و اگر روز چهارم بهم تلفن نكرده و احوالپرسى نكنند و آشتى نكنند، پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» فرمود: اين‏ها از دايره اسلام واقعى خارجند


تواضع پيامبر در برابر محرومان

كان اشد امن العذراء فى حذرها»: از عروسى كه دفعه اول داماد را مى‏بيند، البته عروس‏هاى قديم خيلى با حياء بود، چون عروس‏هاى امروز شش ماه قبل ا زاينكه داماد را ببينند مى‏روند توى پارك بستنى مى‏خورند (خنده حضار) بعضى‏هاشون، هنوز هم عروس‏هاى، ولى مسئله خجالت توى عروس يه كمال است، زن براى‏اش كمال است كه هر چه مى‏تواند عفتش بالا باشد براى او ارزش است. پيامبر را كه مى‏خواهد تشبيه كند «كان اشد حياءاً من العذراء فى حذرها» مثل دختر باكره در شرايط خاص مثلاً روش نمى‏شود با داماد چيزى بگويد پيامبر با حياء بود، يكى از چيزهايى كه ما بايد به آن توجه كنيم مسئله حياء است، بچه‏ها نسبت به پدر، دختر نسبت به پدر و پدر هم نسبت به بچه‏اش حيا داشته باشد، تو چرا همچنين كلمه‏اى به پدرش گفتى، خيلى وقت پدر و مادرها فكر مى‏كنند كه حق دارند فحش بدهند، شما حق دارى نه حق فحش، چرا به بچه گفتى نكبت، احمق ؛. سئوال: آيا پدر و مادر جايز است به بچه‏اش بگويد احمق؟ نكبت، برگم شو؟ حياكم رنگ شده، جسارت مى‏كنند نه پدر و مادر حق دارد جسارت كند نه اولاد، حتى حديث داريم كه: اولاد وقتى مى‏خواهد حرف بزند صدايش را زير صداى پدر بگذارد، يعنى: اگر پدر من گفت محسن بايد بگويم بله نه (بلند) بله اگر درجه 13 دارد من‏14 حرف نزنم من بايد نمره 12 حرف بزنم . حديث داريم كه: صداى شما زير صداى پدر و مادر باشد. نه بالاى آن، حديث داريم . مسئله حيا ساختمان‏ها دارد بى حيا شده، اول آشپزخانه اوپن بود، بعد حمام‏ها، بعد مستراح‏ها اوپن مى‏شود، همه، همديگر را مى‏بينند، اصلاً همه ديوارها اوپن شده، اونورو اينرو پيدا، يه مقدار ساختمان‏ها و كلماتى كه گفته مى‏شود بايد با حياء باشد، اصلاً فيلم‏هاى تلويزيون بعضى هايش بچه‏ها را بى حيا مى‏كند، توسعه جسارت و حياست، احترام چيزى، مايه جشن فارغ التحصيلان دانشگاه بود دعوت شديم براى سخنرانى تهران ما هم فكر كرديم كه همه اين‏ها مثلاً بايد يك بحث سطح بالا بگوئيم يه چيزهايى جور كرده بوديم، كه رئيس دانشگاه رفت خير مقدم بگويد. گفت آقايان خير مقدم مى‏گوئيم، سپس آقايان فارغ التحصيل امروز كه شما تشريف مى‏بريد من تقاضايم به عنوان رئيس دانشگاه اين است شما سالى يك تلفن به ما بكنيد، گفتم آخ آخ يعنى ما بايد وضعمان به اينجا برسد كه رئيس دانشگاه براى يك تلفن به دانشجو التماس كند. اين سقوط اخلاق است، شاگرد بايد به استاد بگويد: بنفسى انت، خدا جون مرا قربانت كند، «روحى لدالفداء» خداجون مرا قربانت كند ما بايد نسبت به معلم و استاد و مربى عشق بورزيم نسبت به روحانى محل دين را از او گرفته‏ام عشق بورزيم چرا ما بايد تقاضا كنيم كه خواهش مى‏كنم يك تلفن كنيم فارغ التحصيل‏ها بايد يادشان نرود كه اين معلم كلاس اولشان است و او بعضى از شاگردها سوادشان از استادشان بيشتر بشود ولى در عين حال او حق استادى دارد. مسئله حيا و ادب و احترام كم رنگ شده، افراد توى اتوبوس نشسته‏اند 120 كيلو زن حامله وارد مى‏شود يكى پا نمى‏شود، پيرمرد وارد مى‏شود احترام نمى‏گذارند. بچه بغل كسى پانمى شود، بابا يه زن حامله و بچه بغل، پيرمرد وسيه، استاد، مريض پاشو جايت را بده.) -«لايسئل من شى الما اعطائه»: هر كسى مى‏گفت چيزى بده بهش مى‏داد. حالا امام حسن «عليه السلام» كه قربانش بروم نگفته مى‏داد. امام حسن مجتبى «عليه السلام» ديد يه كسى نگاه، نگاه مى‏كنه، پرسيد چرا بمن نگاه مى‏كنى؟ گفت: خيلى اسبت قشنگ است. پياده شد گفت: بگير افسارش را مال تو، اگر تو جذب اسب من شدى مال تو. يه كسى كه دلش به يه چيزى برات شد بهش بدهيد؛ يكى از وزرا مى‏گفت: يه جانبازى پايش را در جبهه داده بود و در ويلچر نشسته بود ما رفتيم روبوسى كنيم، گفت آقاى وزير چه عطر قشنگى بوى عطر از شما مى‏آيد اين شيشه عطرت را مى‏شود به من بدهى، مى‏گفت: اين جانباز پايش را در جبهه براى اسلام داده ولى من دلم نيامد شيشه را بدهم گفتم، فكر كردم اين جانباز است، عطر را هم دوست دارم، گفتم يك شيشه عطر برايت مى‏خرم، گفت مى‏خواهى بدهى همين را بده منم سفت گفتم نمى‏دهم، يكى مى‏خرم سال‏ها وزير بود. مى‏گفت خلاصه نداديم و رد شديم يه مقدارى كه آقاى وزير مى‏رود ادرارش مى‏گيرد مى‏رود ادرار كند تا پا مى‏شود شيشه عطر مى‏افتد توى مستراح و مى‏رود. آقاى وزير مى‏گويد درب مستراح را بستم و يك ساعت به خودم سيلى زدم كه چيزى كه در راه خدا ندهى جايش در مستراح است. اين را خود وزير براى من مى‏گفت. يه كسى كه چشم دارد به يه چيزى حالا يه دختر و پسر همديگر را مى‏خواهند، هر دو، يه وقت مصلحت نيست، پسر فاسد و فكر حلال و حرام نيست و دختر توراهم بگيرد لقمه حرام بهش مى‏دهد، بچه‏ها گرايش فساد پيدا مى‏كنند و يه وقت بچه و پسر خوبى است، ايشان آخه من دلم مى‏خواهد همچى، همچى باشد، دختر نمى‏دهد و دنبال يه آدم پولدار مى‏گردد. وقتى اين چنين مى‏كند، خدا سيلى اش مى‏زند، هر چه خواستگار سراغ دخترش آمد نداد گفت من پولدار مى‏خواهم و در دعايش هم مى‏گفت خدايا يك داماد خرپول قسمتت من كن مى‏گفت خدا داماد قسمت من كرده خر هست ولى پول ندارد، اينطور نيست كه شما هر چه بخواهى بهت بدهند قرآن يك آيه دارد مى‏گويد: آن‏ها كه سراغ دنيا مى‏روند فكر نكنند كه به آن مى‏رسند: «و من اراد عاجله ما نشاء مزيد»: كسى كه به فكر دنياست يه مقدارى براى هر كس بخواهيم. يعنى وقت‏ها افرادى زن نمى‏گيرند براى اينكه دختر فلانى را بگيرند، شوهر نمى‏كنند كه دامادشان فلانى بشود. آخرش هم به آن، اگر يك مواردى است كه پسر و دختر بهم مى‏خورند كيف هستند، اين براديها، عموها، دايى‏ها، خواهرها، پدر و مادرها چوب لاى چرخ نگذارند، اگر همديگر را مى‏خواهند،گيرى هم كه ندارد، گير شرعى ندارد اقدام كنيد، راجع به سيره پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» صحبت مى‏كنم. - «اوسع الناس صدراً»: خيلى سعه صدر داشت، فرق بين پيغمبر ما و باقى پيامبران اين است، باقى پيامبران از خدا مى‏خواستند كه بدهد بعد خدابهشان مى‏داد پيامبر ما را نگفته بهشون مى‏داد. موسى گفتند تو پيامبر شدى گفت: اگر من پيامبرم يا اله بده: «رب اشرح لى صدرى» يعنى خدا يا سعه صدرم بده موسى «عليه السلام» سعه صدر از خدا خواست و خدا بهش داد. اما پيامبر ما نخواسته خدا بهش داد. خداوند مى‏فرمايد: «الم نشرح لك صدرك» موسى سعه صدر خواست، بهش داد پيامبر ما نخواسته بهش داد، سعه صدر، «اوسع الناس صدراً» - توضعش «يجالس الفقراء»: پيامبر «صل عليه و اله و سلم» بافقراى نشست الان اينطور است ؟ اگر يه فقيرى آمد به خاطر فقرش بغلش نشست، تحقيرش نمى‏كرد. - «يخصف الغل»: خودش وصله مى‏كرد كفشهايش را. - «يرقع الثوب»: لباسش را وصله مى‏كرد. - «يحلب الشاة»: خودش بزو شير مى‏دوشيد و گوسفند. - «يكحن مع الخادم اذاعيسى»: وقتى خادم خسته مى‏شد خودش خمير مى‏كرد. - «يمر الصبيان... »: به بچه‏ها سلام مى‏كرد. الان چند نفر را داريم توى كوچه به بچه‏ها سلام كند، اصلاً ديده‏اى بزرگى به بچه‏ها سلام كند. سلام به بچه‏ها چيز تا چيزى را گفته‏اند از بچه‏ها ياد بگيريد؛ بچه‏هاى كوچولو قهر كه مى‏كنند زود آشتى مى‏كنند، آشتى كردن را از بچه‏ها ياد بگيريد. زود گريه مى‏كنند، گريه كردن را از بچه‏ها ياد بگيريد. زود آشتى مى‏كنند و گريه، دلشان لطيف است. خوب - «يركب ما امكنه» قيدى نداشت كه مركبش چى باشد، حديث داريم؛ هر چه جلو و پيش مى‏آمد «مرة فرسا» اسب بود سوار مى‏شد «مرة بعيرا»، «مرة حمارا» قاطر، يابو، اسب، گاو، الاغ، يعنى گير نمى‏داد، اگر مى‏خواهى من بيايم بايد هواپيما برايم بخرى، بليط هواپيمايى، چنين و چنان باشد خوب سيره پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» را مى‏گوئيم . - در مجلس مى‏نشست، در مجلس كه مى‏نشست به شخص خاصى خيره نمى‏شد، بعضى‏ها وقتى نگاه مى‏كند به يك نفر نگاه مى‏كنند مثلاً در سخنرانى هم فقط به يك نفر نگاه مى‏كند، به همه بايد نگاه كرد. حتى نگاههايتان را تقسيم كنيد. «يقسم لحظاته بين اصحابه»: به همه اطراف نگاه كنيد «و نيظر الى ذا والى ذاباسويه» - از هيچ كس توقع احترام نداشت. - مزاح مى‏كرد ولى در مزاحش قهقهه نبود. آخه ما وقتى هم كه شوخى مى‏كنيم فكر مى‏كنيم بايد مسخره كنيم. مثلاً سر به سرش مى‏گذاريم، با سربه سر و هجو كسى خنده مى‏كنيم. پيامبر مزاح مى‏كرد ولى هيچ كس را تحقير نمى‏كرد. - دورترين نقطه شهر اگر مريض بود مى‏رفت عيادتش. - وقتى مى‏خواست بنشيند رو به قبله مى‏نشست. وارد يه سالن، اطاق كه مى‏شد مى‏ديد قبله از اينور است مى‏رفت مى‏نشست. ما كه بايد بنشينم چه اينور و چه اينور و چه اينور و چه اينور تكيه بدهيم. يعنى استفاده مى‏كرد كه جهت قبله باشد. - وارد منزل كه مى‏شد هر كجا جا بود مى‏نشست. - يك مهمان كه مى‏آمد جاى خودش را به او مى‏داد. و پشتى اش را پشت كمر او مى‏گذاشت. - چه برده چه آزاد، چه آقا و چه نوكر، هر كس مى‏آمد كارى داشت كار او را انجام مى‏داد. - گاهى نمازش را مختصر مى‏خواند كه به گرفتارى مردم برسد


رعايت كودكان در نماز جماعت

يك روز نمازش را خواند گفتند: يا رسول الله خيلى نمازت را تند خواندى فرمود: سر نماز ديدم يه بچه جيغ مى‏زند گفتم حتماً مادرش توى جماعت مشغول نماز است، جيغ بچه حواس مادر را پرت مى‏كند من نمازم را تند خواندم كه مادر به بچه‏اش برسد. الله اكبر. - يه بار حضرت نماز خواند، نمازش را طول داد، گفتند: چرا طول دادى فرمود: در حال سجده بودم كوچولوها آمدند روى كمرم بازى كنند. ديدم كمرم ميدان ورزش شده خواستم بازى بچه‏ها به هم نخورد


برخورد پيامبر با ستايش‏هاى بى‏جا

خوب - به قدرى عطر مصرف مى‏كرد كه توى كوچه كه مى‏رفت آن كوچه بو ور مى‏داشت. و مى‏گفتند پيامبر از اينجا رفته امام سجاد «عليه السلام» هم همينطور بود گفتند: امام سجاد «عليه السلام» كجاى مسجد نماز مى‏خواند گفتند برويد حصيرها را بو كنيد اونجا كه حصير بوى عطر مى‏دهد آنجا امام سجاد. الان مرد مى‏آيد توى خانه دستهايش بوى پى مى‏دهد، دهنش بوى سيگار و لباسهايش بو مى‏دهد. حديث داريم حضرت كه: لباسهايش را در ديگ مى‏جوشانيد كه ضد عفونى شود. حديث داريم: حضرت مسواك را پشت گوشش مى‏گذاشت مثل نجارها كه مداد را مى‏گذارند، مسواكش پشت گوشش بود وقتى از دنيا رفت بدن مطهرش را برداشتند ديدند زير متكايش مسواك است. حديث داريم: كه اگر نبود كه امت كارشان سخت شود مى‏گفتم مسواك واجب است. - يه كسى كه حرف چرندى مى‏گفت با يك قيافه كريحانه مى‏گفت نگو اين حرف را. ها ور نزن، تحقيرش نمى‏كرد بلكه با قيافه كريحانه. - هر روز 360 مرتبه «الحمدلله رب العالمين» مى‏گفت. (درباره حقوق مردم، يكى از اشراف دزدى كرد گفت بايد چهار انگشتش را از اينجا قطع كنند. اهل سنت از اينجا قطع مى‏كنند، شيعه از اينجا قطع مى‏كند. دليلش هم اين است كه به امام جواد عليه السلام گفتند: دست دزد را از كجا قطع كند چون قرآن مى‏فرمايد: «فامطعو ايم يهما» دست را قطع كنيم اينجا را يا اينجا را يا اينجارا. همه‏اش دست است مثل اينكه اگر چوب به اينجا يا اينجا يا اينجا بخورد مى‏گوئيم دستم. وقتى مى‏گويد دست را قطع كنيد از كجا امام سجاد «عليه السلام» گفت: از اينجا، گفتند از كجا؟ گفت: براى اينكه قرآن در يك جاى ديگر مى‏فرمايد: «وان المساجد لله» جاى سجده مال خداست - جاى سجده، كف دست بايد به سجده برسد. اينجا مال خداست، جاى سجده مال خداست. شما اگر مى‏خواهى قطع كنى از اينجا، گفتند از كجا؟ حضرت «عليه السلام» فرمود قرآن در جاى ديگر مى‏فرمايد «وان المساجد لله» جاى سجده مال خداست و در سجده كف است بايد به سجده برسد. جاى سجده مال خداست شما اگر مى‏خواهيد قطع كنيد بايد اينجا باشد. - جمع شدند كه اين خانه از قبيله فلان است خيلى ريشه دار است قبيله مهمى است اگر قطع او را قطع كنى فتنه مى‏شود الا و لابد بايد دسيش قطع و قانون خدا پيادده شود. من و تو نداريم، فقير و غنى هم ندارد. قاطعيت. (پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» سوء استفاده نمى‏كرد. آخه ما گاهى وقت‏ها سوء استفاده مى‏كنيم پيامبر ما يك پسرى داشت از دنيا رفت بنام ابراهيم آنشبى هم كه بچه‏اش از دنيا رفت اين شهاب‏ها در آسمان پيدا شدند. سنگهاى آسمانى كه جدا مى‏شود از كرات برخورد مى‏كند با فضا جرقه مى‏شود. چند تا از اين شهاب‏ها قيژ، قيژ، قيژ مردم گفتند به خاطر فوت پسر پيامبر كرات آسمانى بهم خورد. حضرت فورى مردم را دعوت كرد مسجد و فرمود پسر من مثل باقى بچه‏ها مرد، مرد كرات آسمانى به خاطر مرگ پسر من، يعنى نمى‏گفت عجب هيسى بگذار اينها مريدهاى خوبى هستند حالا كه مريد شده‏اند بگذار مريد باشند) اگر به بنده يك لقبى دادى كه اهلش نيستم زير سيبيلى رد كردم مثلاً به يك دانشجو مى‏گويند جناب دكتر، بابا من هنوز دكتر نشدم، مهندس من هنوز مهندس نشدم. اگر يه لقبى را دادند به يك كسى كه اهل آن لقب نيست ولى توى دلش خوشش آمد، قرآن مى‏گويد: قطعاً اين آدم بدبختى است: «يحبون ان يحسدوا بمالم يفعلوا»: خوشش مى‏آيد ستايش شود به كمالى كه اهل آن كمال نيست. مثلاً مى‏گويند «سيد» بگويد من سيد نيستم، دانشمند بسعه تعالى من دانشمند نيستم. اگر يك لقبى دادند به يك كسى كه طرف اهل آن نيست اما توى دلش خوشش آمد قرآن مى‏گويد: «يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا» دوست دارد ستايش شود به كارهاى نكرده «فلا تحصبهم بمنازة» اصلاً احتمال نده كه اين آدم رو سفيد باشد. پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» هيچ خوشش نمى‏آمد كه گاهى افراد زيادى پر رنگ برخورد مى‏كردند حضرت مى‏فرمود: خيلى پر رنگش كردى اين خبرها هم نيست. آخه داريم: كسى سلام كرد گفت سلام عليكم شما هم بگو سلام عليكم و رحمةالله، گفت سلام عليكم و رحمة الله بگو سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. يه كسى رسيد به پيامبر گفت سلام عليكم و رحمة الله و بركاته فرمود: شما چيزى براى من نگذاشتى. (آن قصه چيزه را يه دفعه در تلويزيون گفتم شنيده‏ايد كه گفتند يه سربازى مسابقه امتحان سياسى عقيدتى ايدئولوژى دارى. به او گفتند خيلى آقايى كه تو را گزينش مى‏كند تا مى‏گويد سلام عليكم و رحمة، اگر اين را گفت بگو سلام عليكم و رحمة الله و بركاته خيلى پررنگ جوابش بده اين سرباز رفت آن مسئول گزينش گفت سلام عليكم و رحمة الله و بركاته - اين ديد چيزى نماند اين هم به يه مرتبه اولا شد گفت «سبحان ربى العظيم و بحمده» (خنده حضار) همه را تو گفتى لابد بعد بايد برويم ركوع حالا اين. حضرت فرمود شورش را در آوردى. - حديث داريم «احصوا التراب فى وجوه المداحين» آدم‏هاى چاپلوس را خاك در دهانش بريزند. چون دارد با تملق بت درست مى‏كند. ستاره‏ها و سنگ‏هاى آسمانى پيدا شد گفتند به خاطر فوت پسر من است فرمود: نه بيخودى بادش نكنيد، چاپلوسى نكنيد پسر من مثل باقى‏ها مرد كه مرد. خوب - دو كار كه پيش مى‏آمد، كار سختش را قبول مى‏كرد. دنبال كارهاى سبك نمى‏گشت خيلى از جوان‏هاى ما كار هست منتهى ميز نيست، البته بعضى‏ها واقعاً مشكل دارند بعضى‏ها كار هست مى‏گويد من، كار ميز مى‏خواهم كار نمى‏خواهد و لذا حاضر است توى يك اداره الاف شود الان ماچقدر آدم الاف داريم توى اداره‏ها مى‏گوئيم اين آقا، مسئول سرفه، آن، ايشان مسئول عطسه، ايشان هماهنگى بين عطسه و سرفه (خنده حضار) ايشان، روابط عمومى بين عطسه و سرفه. همينطور الافند و لذا هر چه دلت بخواهد توى اداره‏هاى ما تعطيل است، در دانشگاه و حوزه متأسفانه، كم كارى و بدكارى، ما بايد باورمان بيائيد كه كار مردم را راه بياندازيم چقدر ثواب دارد. امام كاظم «عليه السلام» فرمود: اگر كسى به يك مسلمانى مراجعه كند كه كارش را انجام داد كار خدا را انجام داده، خدمت به مردم خدمت به خداست. قرآن مى‏خواهد بگويد به مردم وام بده مى‏گويد به خدا وام بده، «من ذالذى يقرض الله قرضاً حسناً» نمى‏گويد: «يقرض الناس» به مردم وام دهى ولى انگار به خدا وام داده‏اى. كار كسى كه توى اداره نشسته يه كارگر و كارمندى آمد گفت آقا اين را امضاء كن برو فردا بيا همچين كن و يك دقيقه از پشت صندلى پاشو بگو اينجا، اينجا همچين را بيانداز حديث داريم: اگر كسى پا شود و كار مسلمان‏ها را راه بياندازد قدم‏هايى كه برمى دارد انگار در مكه سعى بين صفا و مروه كرده، هر كس كاريش داشت پامى‏شد كارش را انجام مى‏داد. - انس مى‏گويد: نه سال خادم پيامبر بودم يكبار به من تشر نزد ايراد نگرفت. حديث داريم: هر وقت پيامبر معما ندار شد تشكش را مى‏داد به مهمان نمى‏پذيرفت او را سوگند مى‏داد تو را به خدا . - گاهى سخنرانى مى‏كرد مردم مى‏آمدند مى‏نشستند چهار نفر جا نبود ايستادند. يه بار حضرت عبايش را برداشت ديد آقا ايستاده عبا را پرت كرد گفت ببخشيد عبا را پهن كن روى آن بنشين، روى عباى شما؟! بله عباى پيامبر اين حرف‏ها چيه؟ اين رقمى بود كه چند سال به اسلام در دل اروپا رفت ولى اين رقمى كه ما الان فاصله بگيريم نمى‏توانيم بچه‏هاى خودمان را هم دعوت كنيم پيامبر مااسلام را در اروپا برد و در آسيا و ما اسلام خودمان را توى مسجد و مدرسه و خانه هم نمى‏توانيم نفوذ بدهيم به خاطر روشها گيرمان گير روشها، الان مشكلات علمى نداريم مشكلات علمى داريم پيامبر ما برخوردهايش اين چنين بود. خدايا: تو رابه آبروى خود پيامبر توفيق بده خوب بشناسيم و آنطور كه پيامبر مى‏خواهد ما آن حضرت را الگو و اسوه خود قرار بدهيم و مابه قول دعا زيارت امين الله مى‏گويد: سنته بسنن رسولك، اولياءك. مارهرو راه پيغمبر قرار بده. رسولك: قلبش، قلب فرزندش حضرت مهدى عليه اسلام را از ما راضى بفرما. رسولك: به آبروى زمان - رمضان - و روزه داران تاريخ رمضان و كسانى كه متخلق به اخلاق‏هاى كريمه بوده‏اند، تمام خيرات و بركات ايام شريفه را نصيب همه ما بفرما. رسولك: رهبر و امت و دولت و ناموس و نسل و ناموس و دين و دنيا و انقلاب، مرز و عزت ما حفظ بفرما. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته اللهم صل على محمد و ال محمد و عجل فرجهم