رحمت پيامبر نسبت به امت
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
اللهم صل على محمد و ال محمد الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
رمضان امسال سيره پيامبر را مىگوئيم پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» چه جورى بود. چون قرآن داريم :
«ولقد كان لكم من رسول الله اسوة»:
همه تان بايد فتوكپى پيامبر باشيد، ما ببينيم پيامبر چه جورى بود حالا ما كه نمىتوانيم مثل پيامبر باشيم سعى كنيم كمى به پيامبر نزديك بشويم خود حضرت امير «عليه السلام» فرمود: شما نمىتوانيد مثل من باشيد، ولى يه جورى باشيم ضد پيامبر هم نباشيم، ضد امير المؤ منين هم نباشيم در خط او باشيم، در خط او باشيم ديگه باقى اش را مىبخشند جلسه قبل مطالبى گفتم، توى اين جلسه:
خيلى پيامبر رحمت داشت اصلا" پيامبر ما؛ «رحمة للعالمين» رحمت همه بود. اين، پيامبر ما پيامبر رحمت بود.
يه آيه داريم قرآن كه حضرت عيسى «عليه السلام» به خدا مىگويد:
«ان تعذبعم» اگر مردم را به خاطر عمل بدشان عذاب كنى «انهم عبادك» بنده خودت هستند هر كارى مىخواهى بكن «و ان تغفرلهم فانك انت العزيز الحكيم» در شأن تو بخشى است تو عزيزى تو حكيمى .
اين آيه قرآن است وقتى پيامبر اين آيه قرآن را خواند. «فرفع يده» پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» دستهايش را بالا برد گفت: من رسيدم قرآن مىخوانم به اين آيه رسيدهام كه «ان تعذبهم» نكند خدا امت مرا عذاب كند گريه مىكنم كه مبادا خدا امت مرا عذاب كند. خداوند به جبرئيل گفت؛
«اذهب الى محمد» برو سراغ محمد «صل الله عليه و اله و سلم» «و قل»به پيامبر بگو «انا سنرضيك فى امتك» من يه كارى مىكنم كه تو راضى بشوى. واقعاً صلواتهايى كه مىفرستيم بايد با جگر و جان صلوات بفرستيم كه هزار و چهارصد سال پيش اشك مىريخته كه نكنه مإ؛ ّّ گرفتار قهر خدا بشويم
عيادت پيامبر از بيماران
.(و حيف نيست شما بچه دار مىشوى اسمت را پيامبر نمىگذارى، توى هر خانهاى يك پيامبر يه محمد يه على، يه زهرا باشد.
«فأخبره» بهش بگو خدا گفت: «انا سنرضيك فى امتك و لا نسوءك» ما نمىگذاريم تو غمناك باشى حتى در مقابل يه آدمهايى پررو و بى حيا، يكى آمد توى مسجد پيامبر شروع كرد ادرار، مسلمانها ريختند او را بزنند. گفت بگذار ادرارش را بكند، گفت بيا آقا جان مسجد محل اجتماع مسلمانانها و جاى نماز و ذكر خدا است چرا همچنين كردى؟ حالا آب بياوريد من بشويم، آبى آوردند و شروع كردند شستن. يعنى حتى نسبت به افراد بسيار، حالا ما اگر توى مسجد اگر جارتى بكند از مسجد جورى بيرونش مىكنيم كه وصيت كند بچه هايش هم مسجد نيايند.)
- اگر سه روز يه نفر را نمىديد سئوال مىكرد. «ان كان غائبا دعى له» اگر مىگفتند سفر است مىگفت: خدايا سفرش را بى خطر كن، «ان كان شاهدا» اگر توى شهر بود و نمىآمد مىگفت برويم خانهاش، ديدنش، «ان كان مريضاً عاده» اگر مريض بود عيادتش مىكرد. يعنى بيش از سه روز اجازه نمىداد كسى رفيقهايش را نبيند حالا مثلاً رفتار ما گاهى زهرا خانم و زهره خانم 9 ماه با هم قهر هستند كه چرا در عروسى فاطمه خانم به او گفتند برو توى سوارى به اين گفتند برو توى اتوبوس، دو تا حاجى باهم قهر هستند كه چرا به او كانادا دادند و به او پپسى، مسائل جزئى و يك كلمه. سه روز بيشتر،
حديث داريم: اگر دو مسلمان سه روز باهم قهر كنند و اگر روز چهارم بهم تلفن نكرده و احوالپرسى نكنند و آشتى نكنند، پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» فرمود: اينها از دايره اسلام واقعى خارجند
تواضع پيامبر در برابر محرومان
كان اشد امن العذراء فى حذرها»: از عروسى كه دفعه اول داماد را مىبيند، البته عروسهاى قديم خيلى با حياء بود، چون عروسهاى امروز شش ماه قبل ا زاينكه داماد را ببينند مىروند توى پارك بستنى مىخورند (خنده حضار) بعضىهاشون، هنوز هم عروسهاى، ولى مسئله خجالت توى عروس يه كمال است، زن براىاش كمال است كه هر چه مىتواند عفتش بالا باشد براى او ارزش است.
پيامبر را كه مىخواهد تشبيه كند «كان اشد حياءاً من العذراء فى حذرها» مثل دختر باكره در شرايط خاص مثلاً روش نمىشود با داماد چيزى بگويد پيامبر با حياء بود، يكى از چيزهايى كه ما بايد به آن توجه كنيم مسئله حياء است، بچهها نسبت به پدر، دختر نسبت به پدر و پدر هم نسبت به بچهاش حيا داشته باشد، تو چرا همچنين كلمهاى به پدرش گفتى، خيلى وقت پدر و مادرها فكر مىكنند كه حق دارند فحش بدهند، شما حق دارى نه حق فحش، چرا به بچه گفتى نكبت، احمق ؛.
سئوال: آيا پدر و مادر جايز است به بچهاش بگويد احمق؟ نكبت، برگم شو؟ حياكم رنگ شده، جسارت مىكنند نه پدر و مادر حق دارد جسارت كند نه اولاد، حتى حديث داريم كه:
اولاد وقتى مىخواهد حرف بزند صدايش را زير صداى پدر بگذارد، يعنى: اگر پدر من گفت محسن بايد بگويم بله نه (بلند) بله اگر درجه 13 دارد من14 حرف نزنم من بايد نمره 12 حرف بزنم .
حديث داريم كه: صداى شما زير صداى پدر و مادر باشد. نه بالاى آن، حديث داريم .
مسئله حيا ساختمانها دارد بى حيا شده، اول آشپزخانه اوپن بود، بعد حمامها، بعد مستراحها اوپن مىشود، همه، همديگر را مىبينند، اصلاً همه ديوارها اوپن شده، اونورو اينرو پيدا، يه مقدار ساختمانها و كلماتى كه گفته مىشود بايد با حياء باشد، اصلاً فيلمهاى تلويزيون بعضى هايش بچهها را بى حيا مىكند، توسعه جسارت و حياست،
احترام چيزى، مايه جشن فارغ التحصيلان دانشگاه بود دعوت شديم براى سخنرانى تهران ما هم فكر كرديم كه همه اينها مثلاً بايد يك بحث سطح بالا بگوئيم يه چيزهايى جور كرده بوديم، كه رئيس دانشگاه رفت خير مقدم بگويد. گفت آقايان خير مقدم مىگوئيم، سپس آقايان فارغ التحصيل امروز كه شما تشريف مىبريد من تقاضايم به عنوان رئيس دانشگاه اين است شما سالى يك تلفن به ما بكنيد، گفتم آخ آخ يعنى ما بايد وضعمان به اينجا برسد كه رئيس دانشگاه براى يك تلفن به دانشجو التماس كند. اين سقوط اخلاق است، شاگرد بايد به استاد بگويد: بنفسى انت، خدا جون مرا قربانت كند، «روحى لدالفداء» خداجون مرا قربانت كند ما بايد نسبت به معلم و استاد و مربى عشق بورزيم نسبت به روحانى محل دين را از او گرفتهام عشق بورزيم چرا ما بايد تقاضا كنيم كه خواهش مىكنم يك تلفن كنيم فارغ التحصيلها بايد يادشان نرود كه اين معلم كلاس اولشان است و او بعضى از شاگردها سوادشان از استادشان بيشتر بشود ولى در عين حال او حق استادى دارد. مسئله حيا و ادب و احترام كم رنگ شده، افراد توى اتوبوس نشستهاند 120 كيلو زن حامله وارد مىشود يكى پا نمىشود، پيرمرد وارد مىشود احترام نمىگذارند. بچه بغل كسى پانمى شود، بابا يه زن حامله و بچه بغل، پيرمرد وسيه، استاد، مريض پاشو جايت را بده.)
-«لايسئل من شى الما اعطائه»: هر كسى مىگفت چيزى بده بهش مىداد.
حالا امام حسن «عليه السلام» كه قربانش بروم نگفته مىداد. امام حسن مجتبى «عليه السلام» ديد يه كسى نگاه، نگاه مىكنه، پرسيد چرا بمن نگاه مىكنى؟ گفت: خيلى اسبت قشنگ است. پياده شد گفت: بگير افسارش را مال تو، اگر تو جذب اسب من شدى مال تو.
يه كسى كه دلش به يه چيزى برات شد بهش بدهيد؛
يكى از وزرا مىگفت: يه جانبازى پايش را در جبهه داده بود و در ويلچر نشسته بود ما رفتيم روبوسى كنيم، گفت آقاى وزير چه عطر قشنگى بوى عطر از شما مىآيد اين شيشه عطرت را مىشود به من بدهى، مىگفت: اين جانباز پايش را در جبهه براى اسلام داده ولى من دلم نيامد شيشه را بدهم گفتم، فكر كردم اين جانباز است، عطر را هم دوست دارم، گفتم يك شيشه عطر برايت مىخرم، گفت مىخواهى بدهى همين را بده منم سفت گفتم نمىدهم، يكى مىخرم سالها وزير بود. مىگفت خلاصه نداديم و رد شديم يه مقدارى كه آقاى وزير مىرود ادرارش مىگيرد مىرود ادرار كند تا پا مىشود شيشه عطر مىافتد توى مستراح و مىرود. آقاى وزير مىگويد درب مستراح را بستم و يك ساعت به خودم سيلى زدم كه چيزى كه در راه خدا ندهى جايش در مستراح است. اين را خود وزير براى من مىگفت.
يه كسى كه چشم دارد به يه چيزى حالا يه دختر و پسر همديگر را مىخواهند، هر دو، يه وقت مصلحت نيست، پسر فاسد و فكر حلال و حرام نيست و دختر توراهم بگيرد لقمه حرام بهش مىدهد، بچهها گرايش فساد پيدا مىكنند و يه وقت بچه و پسر خوبى است، ايشان آخه من دلم مىخواهد همچى، همچى باشد، دختر نمىدهد و دنبال يه آدم پولدار مىگردد. وقتى اين چنين مىكند، خدا سيلى اش مىزند، هر چه خواستگار سراغ دخترش آمد نداد گفت من پولدار مىخواهم و در دعايش هم مىگفت خدايا يك داماد خرپول قسمتت من كن مىگفت خدا داماد قسمت من كرده خر هست ولى پول ندارد، اينطور نيست كه شما هر چه بخواهى بهت بدهند قرآن يك آيه دارد مىگويد: آنها كه سراغ دنيا مىروند فكر نكنند كه به آن مىرسند:
«و من اراد عاجله ما نشاء مزيد»: كسى كه به فكر دنياست يه مقدارى براى هر كس بخواهيم.
يعنى وقتها افرادى زن نمىگيرند براى اينكه دختر فلانى را بگيرند، شوهر نمىكنند كه دامادشان فلانى بشود. آخرش هم به آن، اگر يك مواردى است كه پسر و دختر بهم مىخورند كيف هستند، اين براديها، عموها، دايىها، خواهرها، پدر و مادرها چوب لاى چرخ نگذارند، اگر همديگر را مىخواهند،گيرى هم كه ندارد، گير شرعى ندارد اقدام كنيد، راجع به سيره پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» صحبت مىكنم.
- «اوسع الناس صدراً»: خيلى سعه صدر داشت، فرق بين پيغمبر ما و باقى پيامبران اين است، باقى پيامبران از خدا مىخواستند كه بدهد بعد خدابهشان مىداد پيامبر ما را نگفته بهشون مىداد.
موسى گفتند تو پيامبر شدى گفت: اگر من پيامبرم يا اله بده: «رب اشرح لى صدرى» يعنى خدا يا سعه صدرم بده موسى «عليه السلام» سعه صدر از خدا خواست و خدا بهش داد. اما پيامبر ما نخواسته خدا بهش داد.
خداوند مىفرمايد: «الم نشرح لك صدرك»
موسى سعه صدر خواست، بهش داد پيامبر ما نخواسته بهش داد، سعه صدر، «اوسع الناس صدراً»
- توضعش «يجالس الفقراء»: پيامبر «صل عليه و اله و سلم» بافقراى نشست الان اينطور است ؟
اگر يه فقيرى آمد به خاطر فقرش بغلش نشست، تحقيرش نمىكرد.
- «يخصف الغل»: خودش وصله مىكرد كفشهايش را.
- «يرقع الثوب»: لباسش را وصله مىكرد.
- «يحلب الشاة»: خودش بزو شير مىدوشيد و گوسفند.
- «يكحن مع الخادم اذاعيسى»: وقتى خادم خسته مىشد خودش خمير مىكرد.
- «يمر الصبيان... »: به بچهها سلام مىكرد.
الان چند نفر را داريم توى كوچه به بچهها سلام كند، اصلاً ديدهاى بزرگى به بچهها سلام كند. سلام به بچهها چيز تا چيزى را گفتهاند از بچهها ياد بگيريد؛
بچههاى كوچولو قهر كه مىكنند زود آشتى مىكنند، آشتى كردن را از بچهها ياد بگيريد.
زود گريه مىكنند، گريه كردن را از بچهها ياد بگيريد. زود آشتى مىكنند و گريه، دلشان لطيف است. خوب
- «يركب ما امكنه» قيدى نداشت كه مركبش چى باشد، حديث داريم؛ هر چه جلو و پيش مىآمد «مرة فرسا» اسب بود سوار مىشد «مرة بعيرا»، «مرة حمارا» قاطر، يابو، اسب، گاو، الاغ، يعنى گير نمىداد، اگر مىخواهى من بيايم بايد هواپيما برايم بخرى، بليط هواپيمايى، چنين و چنان باشد خوب سيره پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» را مىگوئيم .
- در مجلس مىنشست، در مجلس كه مىنشست به شخص خاصى خيره نمىشد، بعضىها وقتى نگاه مىكند به يك نفر نگاه مىكنند مثلاً در سخنرانى هم فقط به يك نفر نگاه مىكند، به همه بايد نگاه كرد. حتى نگاههايتان را تقسيم كنيد. «يقسم لحظاته بين اصحابه»: به همه اطراف نگاه كنيد «و نيظر الى ذا والى ذاباسويه»
- از هيچ كس توقع احترام نداشت.
- مزاح مىكرد ولى در مزاحش قهقهه نبود. آخه ما وقتى هم كه شوخى مىكنيم فكر مىكنيم بايد مسخره كنيم. مثلاً سر به سرش مىگذاريم، با سربه سر و هجو كسى خنده مىكنيم. پيامبر مزاح مىكرد ولى هيچ كس را تحقير نمىكرد.
- دورترين نقطه شهر اگر مريض بود مىرفت عيادتش.
- وقتى مىخواست بنشيند رو به قبله مىنشست. وارد يه سالن، اطاق كه مىشد مىديد قبله از اينور است مىرفت مىنشست. ما كه بايد بنشينم چه اينور و چه اينور و چه اينور و چه اينور تكيه بدهيم. يعنى استفاده مىكرد كه جهت قبله باشد.
- وارد منزل كه مىشد هر كجا جا بود مىنشست.
- يك مهمان كه مىآمد جاى خودش را به او مىداد. و پشتى اش را پشت كمر او مىگذاشت.
- چه برده چه آزاد، چه آقا و چه نوكر، هر كس مىآمد كارى داشت كار او را انجام مىداد.
- گاهى نمازش را مختصر مىخواند كه به گرفتارى مردم برسد
رعايت كودكان در نماز جماعت
يك روز نمازش را خواند گفتند: يا رسول الله خيلى نمازت را تند خواندى فرمود: سر نماز ديدم يه بچه جيغ مىزند گفتم حتماً مادرش توى جماعت مشغول نماز است، جيغ بچه حواس مادر را پرت مىكند من نمازم را تند خواندم كه مادر به بچهاش برسد. الله اكبر.
- يه بار حضرت نماز خواند، نمازش را طول داد، گفتند: چرا طول دادى فرمود: در حال سجده بودم كوچولوها آمدند روى كمرم بازى كنند. ديدم كمرم ميدان ورزش شده خواستم بازى بچهها به هم نخورد
برخورد پيامبر با ستايشهاى بىجا
خوب - به قدرى عطر مصرف مىكرد كه توى كوچه كه مىرفت آن كوچه بو ور مىداشت. و مىگفتند پيامبر از اينجا رفته امام سجاد «عليه السلام» هم همينطور بود گفتند: امام سجاد «عليه السلام» كجاى مسجد نماز مىخواند گفتند برويد حصيرها را بو كنيد اونجا كه حصير بوى عطر مىدهد آنجا امام سجاد.
الان مرد مىآيد توى خانه دستهايش بوى پى مىدهد، دهنش بوى سيگار و لباسهايش بو مىدهد. حديث داريم حضرت كه: لباسهايش را در ديگ مىجوشانيد كه ضد عفونى شود.
حديث داريم: حضرت مسواك را پشت گوشش مىگذاشت مثل نجارها كه مداد را مىگذارند، مسواكش پشت گوشش بود وقتى از دنيا رفت بدن مطهرش را برداشتند ديدند زير متكايش مسواك است.
حديث داريم: كه اگر نبود كه امت كارشان سخت شود مىگفتم مسواك واجب است.
- يه كسى كه حرف چرندى مىگفت با يك قيافه كريحانه مىگفت نگو اين حرف را.
ها ور نزن، تحقيرش نمىكرد بلكه با قيافه كريحانه.
- هر روز 360 مرتبه «الحمدلله رب العالمين» مىگفت.
(درباره حقوق مردم، يكى از اشراف دزدى كرد گفت بايد چهار انگشتش را از اينجا قطع كنند. اهل سنت از اينجا قطع مىكنند، شيعه از اينجا قطع مىكند. دليلش هم اين است كه به امام جواد عليه السلام گفتند: دست دزد را از كجا قطع كند چون قرآن مىفرمايد: «فامطعو ايم يهما»
دست را قطع كنيم اينجا را يا اينجا را يا اينجارا. همهاش دست است مثل اينكه اگر چوب به اينجا يا اينجا يا اينجا بخورد مىگوئيم دستم. وقتى مىگويد دست را قطع كنيد از كجا امام سجاد «عليه السلام» گفت: از اينجا، گفتند از كجا؟ گفت: براى اينكه قرآن در يك جاى ديگر مىفرمايد:
«وان المساجد لله» جاى سجده مال خداست - جاى سجده، كف دست بايد به سجده برسد. اينجا مال خداست، جاى سجده مال خداست. شما اگر مىخواهى قطع كنى از اينجا، گفتند از كجا؟ حضرت «عليه السلام» فرمود قرآن در جاى ديگر مىفرمايد «وان المساجد لله» جاى سجده مال خداست و در سجده كف است بايد به سجده برسد. جاى سجده مال خداست شما اگر مىخواهيد قطع كنيد بايد اينجا باشد.
- جمع شدند كه اين خانه از قبيله فلان است خيلى ريشه دار است قبيله مهمى است اگر قطع او را قطع كنى فتنه مىشود الا و لابد بايد دسيش قطع و قانون خدا پيادده شود. من و تو نداريم، فقير و غنى هم ندارد. قاطعيت.
(پيامبر «صل الله عليه و اله و سلم» سوء استفاده نمىكرد. آخه ما گاهى وقتها سوء استفاده مىكنيم پيامبر ما يك پسرى داشت از دنيا رفت بنام ابراهيم آنشبى هم كه بچهاش از دنيا رفت اين شهابها در آسمان پيدا شدند. سنگهاى آسمانى كه جدا مىشود از كرات برخورد مىكند با فضا جرقه مىشود.
چند تا از اين شهابها قيژ، قيژ، قيژ مردم گفتند به خاطر فوت پسر پيامبر كرات آسمانى بهم خورد. حضرت فورى مردم را دعوت كرد مسجد و فرمود پسر من مثل باقى بچهها مرد، مرد كرات آسمانى به خاطر مرگ پسر من، يعنى نمىگفت عجب هيسى بگذار اينها مريدهاى خوبى هستند حالا كه مريد شدهاند بگذار مريد باشند) اگر به بنده يك لقبى دادى كه اهلش نيستم زير سيبيلى رد كردم مثلاً به يك دانشجو مىگويند جناب دكتر، بابا من هنوز دكتر نشدم، مهندس من هنوز مهندس نشدم. اگر يه لقبى را دادند به يك كسى كه اهل آن لقب نيست ولى توى دلش خوشش آمد، قرآن مىگويد:
قطعاً اين آدم بدبختى است: «يحبون ان يحسدوا بمالم يفعلوا»: خوشش مىآيد ستايش شود به كمالى كه اهل آن كمال نيست. مثلاً مىگويند «سيد» بگويد من سيد نيستم، دانشمند بسعه تعالى من دانشمند نيستم. اگر يك لقبى دادند به يك كسى كه طرف اهل آن نيست اما توى دلش خوشش آمد قرآن مىگويد: «يحبون ان يحمدوا بمالم يفعلوا» دوست دارد ستايش شود به كارهاى نكرده «فلا تحصبهم بمنازة» اصلاً احتمال نده كه اين آدم رو سفيد باشد.
پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» هيچ خوشش نمىآمد كه گاهى افراد زيادى پر رنگ برخورد مىكردند حضرت مىفرمود: خيلى پر رنگش كردى اين خبرها هم نيست.
آخه داريم: كسى سلام كرد گفت سلام عليكم شما هم بگو سلام عليكم و رحمةالله، گفت سلام عليكم و رحمة الله بگو سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. يه كسى رسيد به پيامبر گفت سلام عليكم و رحمة الله و بركاته فرمود: شما چيزى براى من نگذاشتى.
(آن قصه چيزه را يه دفعه در تلويزيون گفتم شنيدهايد كه گفتند يه سربازى مسابقه امتحان سياسى عقيدتى ايدئولوژى دارى. به او گفتند خيلى آقايى كه تو را گزينش مىكند تا مىگويد سلام عليكم و رحمة، اگر اين را گفت بگو سلام عليكم و رحمة الله و بركاته خيلى پررنگ جوابش بده اين سرباز رفت آن مسئول گزينش گفت سلام عليكم و رحمة الله و بركاته - اين ديد چيزى نماند اين هم به يه مرتبه اولا شد گفت «سبحان ربى العظيم و بحمده» (خنده حضار) همه را تو گفتى لابد بعد بايد برويم ركوع حالا اين.
حضرت فرمود شورش را در آوردى.
- حديث داريم «احصوا التراب فى وجوه المداحين» آدمهاى چاپلوس را خاك در دهانش بريزند. چون دارد با تملق بت درست مىكند. ستارهها و سنگهاى آسمانى پيدا شد گفتند به خاطر فوت پسر من است فرمود: نه بيخودى بادش نكنيد، چاپلوسى نكنيد پسر من مثل باقىها مرد كه مرد. خوب
- دو كار كه پيش مىآمد، كار سختش را قبول مىكرد. دنبال كارهاى سبك نمىگشت خيلى از جوانهاى ما كار هست منتهى ميز نيست، البته بعضىها واقعاً مشكل دارند بعضىها كار هست مىگويد من، كار ميز مىخواهم كار نمىخواهد و لذا حاضر است توى يك اداره الاف شود الان ماچقدر آدم الاف داريم توى ادارهها مىگوئيم اين آقا، مسئول سرفه، آن، ايشان مسئول عطسه، ايشان هماهنگى بين عطسه و سرفه (خنده حضار) ايشان، روابط عمومى بين عطسه و سرفه. همينطور الافند و لذا هر چه دلت بخواهد توى ادارههاى ما تعطيل است، در دانشگاه و حوزه متأسفانه، كم كارى و بدكارى، ما بايد باورمان بيائيد كه كار مردم را راه بياندازيم چقدر ثواب دارد.
امام كاظم «عليه السلام» فرمود: اگر كسى به يك مسلمانى مراجعه كند كه كارش را انجام داد كار خدا را انجام داده، خدمت به مردم خدمت به خداست.
قرآن مىخواهد بگويد به مردم وام بده مىگويد به خدا وام بده، «من ذالذى يقرض الله قرضاً حسناً» نمىگويد: «يقرض الناس» به مردم وام دهى ولى انگار به خدا وام دادهاى.
كار كسى كه توى اداره نشسته يه كارگر و كارمندى آمد گفت آقا اين را امضاء كن برو فردا بيا همچين كن و يك دقيقه از پشت صندلى پاشو بگو اينجا، اينجا همچين را بيانداز
حديث داريم: اگر كسى پا شود و كار مسلمانها را راه بياندازد قدمهايى كه برمى دارد انگار در مكه سعى بين صفا و مروه كرده، هر كس كاريش داشت پامىشد كارش را انجام مىداد.
- انس مىگويد: نه سال خادم پيامبر بودم يكبار به من تشر نزد ايراد نگرفت.
حديث داريم: هر وقت پيامبر معما ندار شد تشكش را مىداد به مهمان نمىپذيرفت او را سوگند مىداد تو را به خدا .
- گاهى سخنرانى مىكرد مردم مىآمدند مىنشستند چهار نفر جا نبود ايستادند. يه بار حضرت عبايش را برداشت ديد آقا ايستاده عبا را پرت كرد گفت ببخشيد عبا را پهن كن روى آن بنشين، روى عباى شما؟! بله عباى پيامبر اين حرفها چيه؟ اين رقمى بود كه چند سال به اسلام در دل اروپا رفت ولى اين رقمى كه ما الان فاصله بگيريم نمىتوانيم بچههاى خودمان را هم دعوت كنيم پيامبر مااسلام را در اروپا برد و در آسيا و ما اسلام خودمان را توى مسجد و مدرسه و خانه هم نمىتوانيم نفوذ بدهيم به خاطر روشها گيرمان گير روشها، الان مشكلات علمى نداريم مشكلات علمى داريم پيامبر ما برخوردهايش اين چنين بود.
خدايا: تو رابه آبروى خود پيامبر توفيق بده خوب بشناسيم و آنطور كه پيامبر مىخواهد ما آن حضرت را الگو و اسوه خود قرار بدهيم و مابه قول دعا زيارت امين الله مىگويد: سنته بسنن رسولك، اولياءك. مارهرو راه پيغمبر قرار بده.
رسولك: قلبش، قلب فرزندش حضرت مهدى عليه اسلام را از ما راضى بفرما.
رسولك: به آبروى زمان - رمضان - و روزه داران تاريخ رمضان و كسانى كه متخلق به اخلاقهاى كريمه بودهاند، تمام خيرات و بركات ايام شريفه را نصيب همه ما بفرما.
رسولك: رهبر و امت و دولت و ناموس و نسل و ناموس و دين و دنيا و انقلاب، مرز و عزت ما حفظ بفرما.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
اللهم صل على محمد و ال محمد و عجل فرجهم