• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/23 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
سيره پيامبر اسلام (صلی الله و عليه و آله)

ابتدا اصلاح خانواده سپس مردم

يك آيه‏اى است همه ايرانى‏ها حفظ هستند «ان الله و ملائكته يعملون على النبى» يعنى خداوند و ملائكه خدا «يعملون» صلوات مى‏فرستيد بر پيغمبر بعد بخشنامه مى‏كند دستور مى‏دهد كه «يا ايها الذين امنوا» شماهم «صلوات عليه و سلمواتسليما» يعنى هر مدير كلى هر وكيل و وزير و سفيرى هر كه مى‏خواهد دستور بدهد اول خودش بگوييد عمل كند بعد دستور بدهد اگر مدير دبيرستان اگر دبير دبيرستان آمدند نماز جماعت بچه‏ها هم مى‏آيند اگر مدير و اينها بنشينند توى اتاق چاى بخورند بعد به بچه‏ها بگويند بچه‏ها برويد نماز خوب نماز خلوت است «ان الله» اين يكى از اصول مديريت است توى اين آيه «ان الله و ملائكته يعملون على النبى» تازه «يعملون» فعل مضارع است فعل مضارع از نظر ادبيات عرب دلالت براستمرار دارد يعنى خداو فرسته‏ها و ائما صلوات مى‏فرستيد بعد به ما مى‏گويند شماهم يك لحظه صلوات بفرستيد «يا ايها الذين امنوا» شما هم «صلواعليك» «وسلمواتسليما»، «صلوات عليه و سلمواتسليما»اصولاً يكى از اصول مديريت و توفيق مديريت اين است كه هر چه مى‏گويد قبلاً خودش عمل كند اميرالمؤمنين فرمود هر دستورى مى‏دهم اول خودم عمل مى‏كنم بعد دستور مى‏دهم اصلاحات بايد از خودى‏ها باشد «ياايها النبى قل لازواجك» پيغمبر «قل» بگو «لازواجك» اول به خانم هايت بگو بعد «وبناتك» به دخترهايت بگو بعد مى‏گويد «وسناء المؤمنين» بعد يه زن مؤمنين بگو خوب اين يك مسئله


علاقه پيامبر به حضرت خديجه

مسئله دوم پيغمبر ما خيلى با تغافل با خانمهايش يعنى گاهى هم مى‏فهميد كه مثلاً خانمش چه خصلتى دارد چه كلمه گفت اما روى خود نمى‏آورد قرآن راجع به تغافل پيغمبر از خانمهايش سوره تحريم مى‏فرمايد كه «عرف بعضه» نشان داد و گفت تو همچين كلمه‏اى را گفتى «واعرض عن بعض» از بعضى كه اين اعراض كرد يعنى انسان مرد توى خانه نبايد به خانمش بگويد ببين پريشب هم گوشت را سوزاندى آنجا هم خياطى قيچى اشتباه رفت پرى روز هم اين كلمه‏اى خود گفتى تلفن بى خود زدى آنجا هم استقصاء نكنيد يعنى با دقت همه عيبها را به رخ بكشيد بعضى‏ها هستند مى‏آيند مى‏گويند ببين اينجا همچين كردى همچين كردى همچين كردى به نخ مى‏كشد همه عيبها را خوب طرف هم يك دفعه قيچى مى‏شود مى‏برد ذيل آيه «اعرض عن بعض» سوره تحريم ماجرايى است كه حالا ماجرايش را بگويم مى‏ترسم طول بكشد كه يك ماجرايى بود «عرف بعضه و اعرض عن بعض» شاهد مان كلمه «اعرض عن بعض» هم اعراض كرد اگر هيچى معرفى نكنى مى‏گويند شوهر چيزى حاليش چى، نيست چون آدم هيچى هيچ وقت اصلاً روى خود نياورد مى‏گويند اصلاً شوهر خنگ است هركارى مى‏شود اصلاً حاليش نيست توى باغ نيست اين است كه «عرف بعضه» يعنى بالاخره يك سرى چيزها را ولى به نخ نكش كه تمام «واعرض عن بعض» از يك سرى چيزها را بايد اعراض كرد شتر ديدى نديدى يك چيزهايى را بايد روى خود نياورد آنوقت ذيل اين آيد در تفسير روح المعانى جلد 15 صفحه 223 داريم «ماذاالتغافل من فعال الكرام» آدمهاى كريم يكى از كارهايشان اين است كه تغافل مى‏كنند تغافل يعنى شتر ديدى نديدى «متقصماً كريم قطعه» هيچ مرد كريم و بزرگوارى حاضر نيست عيب طرف را ريزبه ريز بشمرد استقصاء قشنگ مو به مو اين جاهم همچين شد اينجا هم همچين شد خوب بابا ول كن ديگر يكى از مسائلى كه زن و شوهرها توى خانه باهم درگير مى‏شوند خوب ببينيم شما 15 هزار تومان داشتى چه كارش كردى خوب اين 15 هزار تومان باقى اش را 700 تومان خوب باقى اش را همينطور تا نخ سروصدا توى اين اتاق است بگوييد سروصدا نكنند اينكه بسيارى از گرفتارى خون اين است كه پايش را مى‏گذارد روى كفش كه آقا بگو ببيند كجا بودى رفته بودم اين جلسه خوب يك ربع اينجا يك ربع بعد كجا رفتن يك ربع سوم كجا رفتى اون مى‏گويد پول را چه كردى اگر خواسته باشند گير بدهند به مسائل ريز فتنه‏ها زياد مى‏شود تغافل، تغافل از بزرگوارى انسان است كه آدم مى‏فهمند روى خود نياورد گاهى وقتها مثلاً آدم فهميد فلانى با آدم بد است بيا تو توى دلت بامن بدى اگر هم هست نگونگو ممكن است دوستت ندارد ولى خوب روى خود نياوريد تغافل در مديريت هم تغافل لازم است نسبت به تربيت تغافل لازم است چون اگر آدم به دخترش به پسرش بگويد همچين همچين همچين ريز مسائل را بگويد پسر مى‏گويد عجب پس بابايمان آبرومان رفت آبرومان رفت آبرومان رفت پس بزنيم به سيم آخر يعنى گاهى وقت‏ها بايد در تربيت پدر مادر تغافل كنند يعنى خودش را به غفلت نزند بله يك وقت است كه پدر و بچه احساس مى‏كنند پدرو مادر خنگ است حاليش نيست گاهى يك نمونه هايى نشانش بده كه مى‏فهمم (منتهى حالا خوب يك صلواتى بفرستيد (صلوات حضار) يك مثلى را من قبلاً زدم حالا بد نيست تكرار كنم مى‏گويند يكى از مراجع تقليد هر طلبه‏اى كه بچه دار مى‏شد صدتومان البته صدتومان قديم خيلى بود مى‏داد براى زايمان و خرج بچه‏دارى يك روز بحث شد كه اين مرجع تقليد ديگر خيلى پيداست ديگر حاليش نيست گفتند نه نگاه به پيرى‏اش نكن خوب حاليش است بالاخره يك امتحانش كنند رفتند پهلويش و گفتند كه ديشب البته عيد هم مى‏رفتند كه خانه آقا شلوغ باشد عيد فطر عيد غدير عيد قربان مثلاً عيدهايى كه خانه آقايون شلوغ است توى شلوغى مى‏رفتند مى‏گفتند يك بچه‏اى بدنيا آمده آقدمش مبارك صدتومان مى‏گرفتند هى به هر عيدى سالى هم چند تا عيد است خلاصه صدتومان ششم هفتم نهم يك مرتبه آقا گفت گفت ديدى گفتم حاليش نيست گفت به خدا حاليش است روى خود نمى‏آورد گفت و الله حاليش نيست يك مرتبه صدتومانى هشتم را كه داد گفت برو قدر خانمت را داشته باش يك سال است 8 بار برايت زاييده (خنده حضار) ديدى حاليش است از اصول مديريت تغافل است گاهى بايد تغافل كرد از اصول تربيت تغافل است) در مسائل خانوادگى گاهى آدم بايد تغافل كند برويم سراغ پيغمبر و خانواده


تغافل، لازمه مديريت و تربيت

حضرت خديجه يك ويژگى‏هاى خاصى داشت كه ويژگى هايش را برايتان بخوانم از رويش بخوانم داريم كه عايشه مى‏گويد مى‏گويد پيغمبر «كان رسول الله صلى الله عليه و آله» (صلوات حضار) «لايكاد يخرج من البيت حتى يذكر خديجه» هر وقت مى‏خواست از خانه برود بيرون يك ذكر خبرى از خديجه مى‏كرد چون خديجه از دنيا رفته بود بيننده‏ها هم شب رحلت است بحث را گوش مى‏دهند شب رحلت حضرت خديجه عايشه مى‏گويد هميشه پيغمبر ياد خديجه را مى‏كرد «ويحسن الثناء عليك عليها» خيلى تعريفش را مى‏كرد «فذكرها يوم من الايام» يك روز كه ديدم دارد تعريف مى‏كند «واخذت غيرتاً» حسادتم گل كرد و گفتم اوه چه خبر است همه‏اش خديجه خديجه مى‏كنى «هل كانت الا عجوزا» يك پيرزنى را گرفتى پانزده سال از خودت بزرگتر بود «قد ايدك الله خير منها» خدا عايشه بهت داده خيلى از آن بهتر «فغضب» پيغمبر غضبناك شد فرمود تو از خديجه بهترى؟! «لاوالله» به خداقسم اين طور نيست «ما ابدلنى الله خيرمنها» خدا مى‏داند بهتر از خديجه كسى را به من نداده «امن فى اذكفرت الناس» آنوقتى كه همه مردم كافر بودند آن تنهايى به من ايمان آورد «وصدقتنى بالكذب بن الناس» زمانى مراتصديق كرد كه مل بشر مرا تكذيب مى‏كرد «و وايستنى بمالى بمالها اذحرمنى الناس» زمانى اموالش را در اختيار من گذاشت كه مردم هيچى به من نمى‏دادند «ورزقنى الله منها اولاداً» نسل من از خديجه است «دون غيرها من النساء» عايشه گفت پشيمان شدم كه چرا من پيغمبر را اذيت كردم حالابه خودم گفت «لاازگرهابعد بسبقة ابداً» ديگر پشت سرخديجه چيزى نمى‏گويم آنوقت جالب اين است كه آنقدر پيغمبر نسبت به خانواده‏اش احترام قايل بود كه مى‏گويد كه: «اذا اذبح شاتا» گاهى پيغمبر يك گوسفند مى‏گرفت مى‏كشت مى‏گفت: «ارسلو الى اصدقاء خديجه» گوشتش را تقسيم كنيد به آن زنهايى كه با خديجه رفيق بودند يعنى امروز هست الان ما سالگرد مى‏گيريم دومين سالگرد سومين سالگرد گاهى پيغمبر ما سالگرد مى‏گرفت به اين صورت گوسفندى را مى‏كشت گوشتش را به دوستان و نامش را گرامى مى‏داشت


پايدارى در راه حق

«مازالت» اين حجة اسقلانى مى‏گويد «ماذالت تعظيم النبى» خديجه دائماً پيغمبر را تجليل مى‏كرد «يتصديق حديثه قبل البعثة و بعد البعثة» هم قبل از بعث هم بعد از بعثت ملكه بود يعنى ملكه مكه بود خانه‏اى خديجه داشت كه تمام مردم مكه توش جامى گرفتند آن زمان غير از اينكه سرمايه دار بود طاهر مو مباركه و عمويى داشت به نام ورقه مسيحى بود كه ايشان با علماى مسيحت زد و بند او رابطه داشت و يك چيزهايى هم بو برده بود كه شخصى محمد مبعوث خواهد شد (صلوات حضار) بله حالا در مراسم بله بورون از طرف پيغمبر ابوطالب عمويش رفت ابوطاب پدر حضرت على رفت ازطرف داماد پيغمبر از طرف عروس هم كه خديجه هست ورقه رفت عموى او بود دوتا عموها نشستند مراسم بله بورون ابوطالب كه عموى پيغمبر است گفت پسر برادر من پول ندارد تا گفت پول ندارد ورقه كه عموى عروس بود توى شك افتاد كه به يك جوان بى پول دختر بدهيم دختر بدهيم خديجه ديد قصه دارد شل مى‏شود يك مرتبه خودش آمد جلو گفت «يا عماه» عمو، «انك وان كنت اولالى بنفسى با شهاده» تو براى شهادت دادن آمدى ولى «قلست بى اولى من نفسى» براى انتخاب همسر من عقيده‏ام از تو مقدم است من خودم صيغه بخوانم خديجه گفت «قرزوجسك يا محمد نفسى» من خودم را به ازدواج تو در آوردم «والمهد على فى مالى» هر چى هم مهرش است خودم مى‏دهم وزنها مسخره كردند خديجه را گفتند هيچ زنى را هم ديده‏اى مهريه را هم خودش بده اين آنوقت چه تاجرهايى آمدند خواستگارى خديجه و اينها دارد كرد اين زندگى هدف‏دار معنى‏اش اين بود زندگى بايد هدف داشته باشد يكوقت اصول دين چندتاست اصول دين سه تاست خوراك پوشاك، مسكن همين طور دخترش را مى‏دهد به يك جوانى كه همينطور كيلويى ديده است والا من كيلويى ديدم ديدم هيلكش خوب است كيلويى داماد انتخاب كرده آيا اين داماد پسر كيه آيا اين عروس دختر كيه لقمه كه باباى عروس به عروس داده لقمه حلال داده يعنى گوشت و پوست عروس از لقمه حلال پيدا شده يا لقمه حرام به خصوص لقمه حلال قبلى بازارش ناياب دارد مى‏شود همه‏اش ادل بدن كارى خوبهايمان همور كارى مى‏كنند بعضى هايشان خوبهايمان يعنى آن كسانى كه اسمشان خوب است زندگى بايد هدف دار باشد ازدواج نيست كه شهوت اين نسل شماست تاريخ ابديت را انتخاب مى‏كنند همسر مسئله تاريخ است زندگى هدف دار فداركارى با مال حالا وقتى عقد بسته شد مى‏گويد كه ابوطالب گفت كه «اشهد عليها بقيولها» خوب گواهى مى‏دهم كه خودش خديجه صيغه را خواند و گفت مهريه هم با خودم «ورقة» كه عموى عروس بود پاشد آمد توى مسجدالحرام كنار زمزم و صفا استاد «ونادى با على صوته» با بلندترين صدا فرياد زد «ايها الناس يا معشر العرب» اى بشر همه تان توجه كنيد «ان خديجه تشهده» خديجه شما را گواه مى‏گيرد «على آنهاقد وهبت جمالها» زيبايى‏اش را «واموالها» مالش را «وعبيدها» برده‏هايش را «ماملكة جميلها» تمام سرمايه‏اش را «والمواشى» چهار پايانى كه در اختيار داشت «والصداق المعجمل» پولهاى نقد و نسيه همه را «هدية لمحمد صلى الله عليه و آله و سلم» جمالش را خانه‏اش را، مالش را برده‏هايش را حيوانهايى كه در اختيار داشت و مهريه همه را «هدية» اين همه جمله‏اى است كه ورقه عموى عروس گفت بين زمزم و صفا خواهرها و برادرها اين تاريخ را ما بايد حساب كنيم جوان هدف دار باشد فداكارى با ما است اگر حالا يك خانمى شوهرش بازنشسته شده اين سركار است اين يك حقوقى اضافه دارد اينقدر توى سر شوهرش نزد اگر شوهرى حالا يك ارث پدرى بهش رسيد خانمش را تحقير نكند يكى از چيزهاى مهمى كه تنهايى كه مى‏شود گاهى آدم ممكن است 2 تا 100 تا سكه بدهد اما حاضر به تحمل طعنه نيست پول دارترين افراد نيش هايى را مى‏شنويم ولى به خاطر هدفش انشاء الله تحمل مى‏كرد مى‏دانم كى را انتخاب كردم من مى‏دانم چه كسى را انتخاب كرده‏ام ممكن است مثلاً فرض كنيد يك زمانى من يك وقتى طلبه كه شدم خيلى بهم مى‏گفتند چرا اشتباه كردم علم علم است مگر فقط علم توى دانشگاه است چه فرقى مى‏كند مغز همان مغز است حالا برود دانشگاه چه برود حوزه خبر است كه حالا شما مرا تحقير مى‏كنى چرا تحقير بشويم به چه دليل تحقير مى‏كنى ولى به هر حال بايد صبر كرد طعنه هايى را كه زدند صبر كرد ازدواج آگاهانه بعد صبر بر مصيت‏ها چون خديجه چندتا بچه پيدا كرد فقط حضرت زهرا بود باقى بچه هايش از دنيا رفت صبر بر مصيت‏ها صبر برطعنه هاو نيش‏ها گذشت مال و آنوقت) خديجه تنها يار پيغمبر بود از زنها اون هماى روزى كه پيغمبر مبعوث شد همان روز ايمان آورد اصلاً نگذاشت به فردا برسد زن‏ها خيلى مى‏توانند رشد كنند قرآن مى‏گويد از زنها تجليل كنيد همان طور كه از مردها تجليل مى‏كنيد قرآن بخوانم «واذكر فى الكتاب ابراهيم» پيغمب تاريخ ابراهيم را براى مردم بگو ياد ابراهيم زنده بماند همان طور كه به پيغمبر مى‏گويد «واذكر فى الكتاب ابراهيم» توى آيه ديگر داريم «واذكر فى الكتاب مريم» اى پيغمبر تاريخ مريم را براى مردم بگو يعنى زن و مرد هر دو تايشون بايد تاريخ شان زنده بماند خوبى‏ها از هر دو دسته بايد مطرح بشود اين طور نباشد كه يك خوبى مطرح شود يك خوبى مطرح نشود در سوره احزاب يك آيه‏اى هست براى تان بخوانم كه چه طور قرآن زن و مرد را دوش به دوش هم در را ه تكامل سوق داده يك صلواتى بفرستيد (صلوات حضار) ببينيد زن و مرد دوش به دوش هم در راه تكامل، «ان المسلمين و المسلمات» حالا بعد نيست يك آيه‏اى را هم پشت تلويزيون همه با هم بخوانيم همين يك آيه هم هديه به روح حضرت خديجه يك آيه من مى‏خوانم شما هم با من بخوانيد سوره احزاب آيه 35 آيه آسانى هم هست ولى زن مرد را مى‏گويد دوش به دوش «ان المسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات، و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات والخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الطئمين و الطئمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات اعدالله لهم مغفرة و اجراً عظيما» زن و مرد فرق نمى‏كنند در تكامل معنوى زن مسلمان مرد مسلمان زن مؤمن مرد مؤمن هر دو اهل قنوت باشند هر دو صادق باشند هردو صابر باشند هردو خاشع باشند هردو راه فقرا پول بدهند هردو روزدار باشند هردو خودشان را حفظ كنند هر دو ياد خدا باشند اين آيه مى‏خواهد بگويد كه هيچ فرقى در تكامل معنوى بين زن و مرد نيست راجع به پيغمبر «كان صديقا» راجع به مريم هم داريم «صديقه» يعنى كلمه «صديقه» براى مريم همان لبتى كه براى مرد آمده همان براى زن آمده همان «واذكر فى الكتاب ابراهيم»، «واذكر فى الكتاب مريم» خيلى زن مى‏تواند رشد كنند


هم دوشى زنان با مردان در كسب كمالات

از آن زنهايى كه خودش را در جمله‏اى كه خواهى نشوى رسوا، خديجه اين خط را از بين برد تمام زنها كافر بودند يك دانه خديجه نماز جماعت كه پيغمبر مى‏خواند «الله اكبر» خديجه تنهايى مى‏آمد پشت سرش اقتدا مى‏كرد اميرالمؤمنين، يك مرد بود على عليه السلام اميرالمؤمنين يك زن ارزش خديجه اين است يكوقت ممكن است شما توى يك عروسى بروى همه وضع حجابش بد باشد شما مقاوم بابا مى‏خندند خوب بخندند خديجه هم تنها بود بهش مى‏خنديدند ما سه رقم جوان داريم يكى كه تاحا بعد يك سمت رفتند اين هم همان سمت مى‏رود اصلاً شل شل است مثل آب و هوا كه شل است توى هر ظرفى بريزى شكل همان در مى‏آيد اينها جوانهاى كم ارزشى هستند كه از خودش اراده ندارد برو برويم برو برويم بنشين بنشيم برو برو وايسا وايسا اصلاً مثل فتيله چراغ پايين و بالا مى‏روند از خودش اراده ندارد يك عروسى مى‏رود و برمى‏گردد عوض مى‏شود يك خانه فاميل مى‏رود و بر مى‏گردد عوض مى‏شود از خودش رأى ندارد مى‏خواهد بكند من خودم تشخيص دادم اصلاً اگر كره زمين هم يك سمت برود من همين ام كه هستم به پيغمبر گفتند دست از پيغمبرى بردار هر كارى بگوييد مى‏كنيم فرمود ماه را يك دستم بدهى خورشيد را يك دستم بدهى من از هدفم دست برنمى دارم آدم وقتى حرف منطقى است بايد پايش بايستد استقامت روى حق ارزش است استقامت روى باطل لجبازى است اگر نه ممكن است آدم كج هم باشد روى كجى خودش لج بازى كند مى‏گويد ببين من هر چى بگويى سيگار خواهم كشيد خوب بكش تاخفه شوى ديگر بعضى‏ها هم توى كار باطل استقامت دارند استقامت در حق «قالوا ربنا الله ثم استقاموا» استقامت براساس حق ارزش است و گرنه استقامت برباطل مى‏گويد آقا صد دفعه هم بگويى من فحش مى‏دهم خوب خيلى آدم بى خودى هستى به پيغمبر مى‏گفتند «اواعظت علينا اوعظت ام لم تكن من الواعظين» موعظه بكنى و نكنى ما ايمان نمى‏آوريم اينها هم استقامت داشتند منتهى استقامت منفى آنوقت قرآن يك چيزى مى‏گويد براى اينها مى‏گويد روز قيامت توى جهنم جيغ مى‏زنند فايده ندارند آخرش مى‏گويند ببين «سواء علينا اجزعنا ام صبرنا» جيغ بزنيم و نزنيم فايده ندارد بخاطر اينكه درد دنيا به پيغمبرها گفتند بگوييد و نگوييد فايده‏اى ندارد كسى كه به انبياء بگويد بگويى و نگويى من گوش نمى‏دهم در جهنم هم جيغ بزند و نزند كسى گوش نمى‏دهد خيلى اين با آن در، «سواء علينا اوعظت ام لكن من الواعظين» آنجا هم مى‏گويد « سواء عليناء جزعنا ام صبرنا» آن «سواء» در مقابل آن «سواء» (خديجه خيلى باكمال بود چهارتا زن در تاريخ داريم در روايات داريم سنى‏ها هم اين را نقل كرده‏اند جالب اين است كه اهل سنت از عايشه خيلى تجليل كردند خيلى از عايشه تجليل كردند با اينكه از عايشه تجليل كردند در اين حال همان اهل سنت خديجه را از عايشه بهتر مى‏دانند زنهاى پيغمبر هم همه يك جور نيستند بد نيست اين دقيقه آخر- قرآن راجع به زنان پيغمبر مى‏فرمايد كه «ان الله» بدرستيكه خدا «اعد» مستعد آماده كرده است «محسنات من كن اجراً عظيما» براى خوبهايتان اجر عظيم «اجرعظيماً» اين آيه خدا براى خوبهاتوان اجر قرار داده است اين كه مى‏گويد خدا براى خوبهايتان اجر قرار داده يعنى همه زنها يك جور نيستند نمى‏شود گفت بله همه ام‏المؤمنين هستند تهمت به هيچ كدام نمى‏شود زد و لذا يك تهمتى به بعضى از زنهاى پيغمبر زدند خداوند دفاع مى‏كند از نظر عفت، از نظر تهمت يك سرى چيزها قطعاً مسأله‏اى نيست از اين كه همه ام‏المؤمنين هستند ولى از اين كه درجات اينها فرق مى‏كند خيلى فرق مى‏كند درجات پيغمبرها هم فرق مى‏كند خدا مى‏گويد فكر نكنيد همه پيغمبرها يك جورند «فضلنا بعض النبين على بعض» پيغمبرها هم درجه بندى دارد خود يك پيغمبر هم درجه درجه مى‏آيد بالا حضرت ابراهيم يك مرتبه خليل الله نشد اول ابراهيم عبدالله بود بعد شد بنى الله بعد شد رسول الله بعد شد خليل الله درجه درجه دارد مثل سرگرد، سرهنگ، سرتيپ درجه دارد حديث داريم «ان الله اتخذ ابراهيم عبداً قبل ان يتخذو انبياو اتخذو انبيا قبل» يعنى هم انبياء يك جور نيستند هم خود انبياء حالاتش يك جور نيست خدا به پيغمبرش مى‏گويد يك بار فكر نكن تو به آخرين درجه رسيدى «وقل رب زدنى» اين كه به پيغمبر مى‏گويد «زدنى علما» يعنى تو هم بايد روز به روز سوادت خيلى تعجب است‏ها خدا به پيغمبر مى‏گويد فارغ التحصيل نيستى اين آقا با ديپلم و ليسانس مى‏گويد من فارغ التحصيل هستم دويست تا كتاب خوانده فكر مى‏كند فارغ التحصيل است خدا به پيغمبر مى‏گويد باز هم باسواد شو اين مى‏گويد نه من از اول باسواد بودم امام سجاد مى‏گويد «اللهم اجعلنى من حذبك» من را حزب الهى قرار بده ايشان مى‏گويد من از بيست سال پيش حزب الهى بودم يعنى چيزى كه امام سجاد مى‏خواهد باشد اين از قديم بوده تحصيل تكامل هدايت...«زادهم الهدى» هدايت بايد بيشتر بشود «ياايها الذين امنوا، امنو» به هر حال) خدايا به آبروى خديجه كه مالش را داد چى چى داد مال كثير عوض فاطمه گرفت كوثر... بفرما آمين همين طور كه خديجه گول شكل‏ها و جمال‏ها و آرم‏ها نام‏ها و اموال، نخورد و انتخابش انتخاب درستى بود دختر و پسر ما را در همه انتخابات تحصيل رشته تحصيلى انتخاب شغل انتخاب همسر انتخاب اولاد انتخاب نام اولاد انتخاب مسكن در هر گزينشى كه نسل ما دارند همان طور كه گزينش خديجه گزينش به حقى بود ما را در هر لحظه به راه مستقيم هدايت بفرما. آمين داريم به سمت شبهاى قدر نزديك مى‏شويم آنچه شب‏هاى قدر براى اولياءت مقدر مى‏كنى براى ما مقدر بفرما. آمين نصار روح حضرت خديجه سه تا صلوات (صلوات حضار) اللهم صل على محمد و ال محمد و عجل فرجهم


دورد خداوند و فرشتگان بر پيامبر

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اللهم صل على محمد و آل محمد اللهى انطقنى بالهدى الهمنى التقو ماه رمضان امسال بحثمان بحث سيره پيغمبر بود روش زندگى پيغمبر واهل بيتش جلساتى صحبت كرديم اين جلسه هم ادامه، همان است موضوع بحث سيره يعنى روش سيره پيامبر اسلام و اهل بيت قرآن مى‏فرمايد او چه جورى زندگى كرد «و لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه»«اسوة» يعنى الگو يكى دو جلسه قبل بحثان اين بود كه پيغمبر با خانمش برخوردش چگونه بود (چون چند تا زن داشت كه گفتيم زنهايش بعد از 53 سالگى بود قبل از 53 سالگى يكى بيشتر نداشت خديجه پيغمبر ما هم 63 سال عمرش بود از اين 53 سال تا 63 سال با داشتن 60, 50 نوع جنگ و مسافرت‏ها و هجرت‏ها و درگيرى‏ها و تعليم تربيت‏ها و قضاوت‏ها و بعد هم زنهايش زنهايى بودند كه يا بيوه بودند و يا و يا در جلسات قبل گفتيم كه اين ازدواجهاى پيغمبر به خاطر مسائلى كه بين ما هست بگوييد نيست چون آدم اگر براى مسئله شهوت و جنسى هست بايد انسان اينور 30 سال 40 سال زن بگيرد بعد از 53 سالگى توى 60, 50 تا جبهه ديگر فرمت زن دارى به آن معنا نيست آن هم زنها عيال وار پر بچه بيوه اينها را گفتيم اما رفتارش چطور بود با خانمهايش باز يك مقدارى صحبت كرديم يك جلسه ديگر تا دو جلسه ديگر مى‏خواهيم صحبت كنيم جالب اين است) كه اين بحث هم دومين جمعه ماه رمضان پخش مى‏شود كه مصادف است با وفات حضرت خديجه پيغمبر با خانم هايش چه طورى برخورد مى‏كرد اول اينكه هر برنامه‏اى مى‏خواست براى مردم بگويد اول به زن و بچه‏اش مى‏گفت قرآن مى‏فرمايد كه «يا ايها النبى» گفتيم 12 تا «يا ايها النبى» 4 تايش مال خانواده پيغمبر است كه «يا ايها انبى» به زنهايت اين طورى بگو. «قل لازواجك و بناتك و سناء المؤمنين» رفتار حضرت با خانواده اصلاحات از خودى‏ها شروع شود هر كس صحبت مى‏كند براى امر به معروف و نهى از منكر اول بايد از خودش شروع كند خداوند به پيغمبر مى‏گويد ببين اول لباس خودت را درست كن «ويثابك فنظهر» اول لباسهايت را نظهير كن بعد مى‏آيد و مى‏گويد كه به فاميلهايت بگو «وانذر عشير تك الاقربين» عشيره يعنى فاميل «عشيرتك الاقربين» اقرب‏ها اول خودت «ك» يعنى خودت بعد «عشيره» فاميلت بعد همشهرى هايت «ولتنظرام القرى» اگر مى‏خواهى هشدار بدهى اول «ام القرى» مكه است اول به مكه «انتظرام القرى و من حولها» بعد مى‏فرمايد «الناس كافة» براى همه مردم «لناس كافة» براى مردم عموم مردم اصلاً راه اين است راه اين است خداوند هم گاهى كه دستور مى‏دهد مى‏گويد اول خودم عمل مى‏كنم بعد دستور مى‏دهد