• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/07/11 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
تفسير سوره قصص (13)

مشورت امام كاظم (عليه السلام) با بردگان

چى اسلام گفته كه يكى كسى بتواند يك كلمه بهتر از اسلام بگويد بالاترين حرفى كه ما مثلاً امروز مى‏زنيم مى‏گوييم مردم سالارى از امام كاظم بگويم لذّت ببريد امام كاظم فرمود من در مزرعه با برده‏ها مشورت مى‏كنم گاهى نظريه آنها را ترجيح مى‏دهم به نظريه آن‏ها عمل مى‏كنم نه مردم سالارى حتى برده سالارى يعنى امام كاظمى كه عقل كل است با برده‏هايش مشورت مى‏كند فرمود و گاهى من نظر برده‏ها را عمل مى‏كنم آدرس حرف مكارم الاخلاق صفحه‏ى 335 آدرس آن حديثى كه فرمود چيزى ذخيره نكنيد غذاى شب مانده ما هم مثل باقى روز سبزى روز مى‏خريم كتاب اصول كافى جلد 5 صفحه 166 آدرس آن حديثى كه هر كس به من اذيّت كند من نمى‏گويم كلوخ انداز را پاداش سنگ است من به آن خوبى مى‏كنم آن هم كتاب كامل ابن اشير جلد 6 صفحه 164 خوب اينها كارهاى اجتماعى‏اش پس كار اقتصادى‏اش غذا ذخيره نمى‏كرد كار اجتماعى‏اش نظر مرده‏هايش را گاهى ترجيح مى‏داد كار اخلاقى‏اش به بدكاران احسان مى‏كرد كار عبادى‏اش «و كان»امام كاظم «از اقرأ»وقتى قرآن مى‏خواند «يحزن»،«وبكى السامعون» با لحنى اذان مى‏گفت چيز قرآن مى‏خواند كه هر كس قرآن مى‏شنيد «وبكى السامعون و كان يبكى من خشية اللّه» حتى آنقدر امام كاظم گريه مى‏كرد كه ريش‏هاى مباركش با اشكش خيس مى‏شد هر كس هم صدا مى‏شنيد گريه مى‏كرد اين يعنى يك آهنگى داشت امامان ما خيلى خوش صدا بودند خيلى خوش صدا بودند امام كاظم چنان قرآن چنان صوتى داشت كه وقتى قرآن مى‏خواند توى خانه سقاها كه مشك آب روى دوششان بود مى‏آمدند پشت در واى مى‏ايستادند و يادشان مى‏رفت كه اينها زير بار مشك آبند صداى خوب نعمت است


چگونگى شكل‏گيرى واقفيه

خوب چرا به امام كاظم مى‏گويند كاظم عيون اخبار الرضا حديثى داريم كه اين كه به امام كاظم، كاظم يعنى كظم غيظ به امام كاظم مى‏گويند كاظم ماجرايش اين است افرادى را كه آخر ما يك گروهى را داريم هفت امامى يعنى ديگر امام هشتم را قبول ندارند امام كاظم افرادى را مى‏شناخت مى‏گفت ايشان پسرم امام رضا را قبول نخواهد داشت همين كه من شهيد بشوم مستندها مى‏گويند واقفيه، واقفيه كسانى هستند كه مثلاً امام خمينى را قبول داشتند به رهبر مقام معظّم رهبرى رسيدند و ايستادند اينها واقفيه هستند البته حالا معلوم هم نيست امام خمينى را قبول داشتند اگر امام خمينى را قبول داشتند كسى كه يك كسى را دوست دارد بچه‏اش را هم دوست دارد اين كه مى‏گويند اى امام حسين من تو را دوست دارم ولى اكبر دانه حالا تا ببينيم ما واقفيه، واقفيه كسانى بودند كه امام رضا، البته اين هم ريشه‏اش اقتصاد بود اُ اين پول چه كرد به بشر پول چه كرد قصه‏اش را بگويم برايتان، امام كاظم يك نماينده‏اى داشت در يك منطقه‏اى به مردم مى‏گفت خمس و زكات را بدهيد به نماينده براى من بفرستد پولها زياد كه جمع شد امام كاظم از دنيا رفت شهيد شد بعد ديگر اگر بگويد بعد از امام كاظم امامى هست بايد پولها را بدهد اين از اول گفت ديگر امامى نيست كه پولها را بردارد مثل اينكه مى‏گويند بابا اين اصلاً طلبى ندارد مى‏گويى بابا توى زمين مردم نرو از كجايش آورده مى‏گوييم از كجايش آورده يعنى چه يعنى ايشان اصلاً مالك نيست بگذار من بروم مى‏گوييم بابا غيبت نكن بابا غيبت ندارد اين كه مى‏گوييم غيبت ندارد يعنى چه يعنى بگذار جلو زبانم باز باشد ما گاهى وقت‏ها مى‏گوييم از كجايش آورده غيبت ندارد بعد از امام كاظم امامى نيست اينها شيطنت قرآن مى‏گويد اسم شيطنت‏ها را اين گذاشته مى‏گويد «يريد الانسان ليفجر امامَه» انسان مى‏خواهد يك فسادى بكند مى‏خواهد «يفجر» فجر بشكافد «امام» جلو خودش را مى‏خواهد راه را جلو خودش باز كند مى‏خواهد بتواند برود توى زمين مردم مى‏گويد از كجايش آورده مى‏گوييم از كجايش آورده يعنى چه يعنى مالك نيست، مالك نيست يعنى چه يعنى چه پس تو مى‏توانى حق تصرف كنى مى‏خواهد راه را جلو خودش باز كند بگويد غيبت حرام نيست مى‏گويد غيبت ندارد بگذار من هر چه مى‏خواهم بگويم، بگويم «يريد الانسان ليفجر امام» يعنى انسان توجيه مى‏كند خوب، به امام كاظم مى‏گفتند امام كاظم چون امام كاظم در خيابان و كوچه توى بازار مى‏ديد كه ايشان واقفيه است يعنى ايشان از آنهايى كه امام رضا را قبول نخواهد داشت ولى كاظم غيض مى‏كرد خوب براى فرار از لباس شهرت لباس نو خودش را مى‏شست و مى‏پوشيد ما گاهى وقتها لباسها را مى‏گوييم همچين اتو كشيده و فلان امام كاظم يك مقدارى لباسهاى نوش هم مى‏شست كه آن آهارو چيزش آهار مى‏گوييد ديگر آهارش از بين برود كه نگوييد... يك خورده ساده مى‏گرفت كه لباسش لباس شهرت نباشد لباس شهرت در اسلام حرام است يعنى آدم يك لباسى بپوشد كه در خيابانها نگاهش كنند و امام كاظم فرمود كسانى كه اين كارها را مى‏كنند كمبود دارند هر كس امام كاظم فرمود حديث را وقتى مى‏گويم كه شهادت امام كاظم است هر كسى را ديديد توى خيابان يك كارهايى مى‏كند برخلاف مسير عمومى پيداست عقده دارد يعنى يك كمبودى دارد مى‏خواهد مردم نگاهش كنند كمالى هم ندارد كه مردم نگاهش كنند كمالى هم ندارد كه مردم نگاهش كنند با اين حركات يك كارى مى‏كند كه مردم نگاهش كنند حالا اين ممكن است بنده توى عمامه‏ام باشد يا ريشى درست كنم كه هر كس نگاهم كند بگويد اين كيه؟ (خنده حضار) يك زلفى درست كنم اين كيه يا راه مى‏رود موتورش را سر موتورش را بلند مى‏كند يا نمى‏دانم روى ماشينش يك بوقى مى‏گذارد كه مى‏گويند اصلاً صداى بوقش را ژستش را انگشترش را همه‏ى انگشتهايش را پر انگشتر مى‏كند اصلاً كسانى كه تابلوهايشان اصلاً اتاقش را دكانش را يك جورى نشان مى‏دهد كه توى همه‏ى دكانها پيدا باشد خانه‏اش را يك جورى دكورسازى مى‏كند كه با همه‏ى خانه‏ها فرق داشته باشد تمام كسانى كه مى‏خواهند با ديگران فرق داشته باشند مى‏خواهند چشم ديگران را به خود توجه كنند امام كاظم فرمود اينها يك مشكل روانى دارند يعنى مى‏بيند طبيعى راه بروند كسى نگاهشان نمى‏كند كمال هم ندارند كه مردم به خاطر كمال بيايند سراغ اينها دست به يك سرى اتفار و ادوارى مى‏ريزند كه بلكه با اين كارها مردم به اينها نگاه كنند لباس شهرت خوب بس است يكى هم از نظر غذا بگويم امام كاظم به غلامش فرمود:«اما علمت» «انى لا اء كل على مائده ليس فيها غمره» نمى‏دانى من سفره‏اى كه توش سبزى نباشد نمى‏شينم چرا سبزى نياوردى اصرار بر مصرف سبزى واقعاً امام است در سفره سبزى در لباس خودنمايى نكردن در جامعه با برده‏ها مشورت كردن اين امام ما است يك دعا مى‏كنم آمين بگوييد به آبروى پيغمبر و اهل بيتش معرفت ما را نسبت به همه‏ى امامها روز به روز زيادتر و ما را از پيروان مخلص و واقعى آنها قرار بده. آمين اين چند جمله مال اينكه بحث شام شهادت امام كاظم پخش مى‏شود برويم سراغ بحثمان، صلواتى بفرستيد


بعثت حضرت موسى (عليه السلام) در كوه طور

حضرت موسى زنش را داشت، سوره‏ى قصص را مى‏گوييم رسيديم به آيه‏ى تفسير سوره‏ى قصص آيه‏ى 30، «فلما اتها» چى مى‏خواهد بگويد موسى با خانمش داشتند حركت مى‏كردند توى بيابان شب تاريك و سرما نورى را ديد به خانمش گفت اينجا بايست مطمئن نيستم آنجا چه خبر است وايسا من بروم يا يك خبرى بياورم يا يك قطعه آتشى بياورم گرم شويم مسؤليت زن با من است و من شما سرما مى‏خوريد بايد بروم آتشى تهيه كنم همين كه آمد نزديك آتش «فلما اتها» همين كه نزديك آتش آمد «نودى»،«نودى»يعنى ندا داده شد يك ندايى آمد صدايى آمد از كجا «من شطى‏ء الوادالاسمين» از جانب راست دره آمد آنجا كجاست «فى البقعه المباركة»، «البقعه» به منطقه‏اى مى‏گويند «البقعه» به زمينى مى‏گويند كه با ساير زمين‏ها فرق مى‏كند مى‏گويند آنجا بقعه‏ى كبير يعنى حالا يا بلندتر است يا پايين‏تر است يا ديوار دارد يك سقفى دارد زمين‏هايى كه با ساير زمين‏هاى اطرافش فرق دارد مى‏گويند بقعه «فى البقعه المباركة» در يك بقعه‏ى مباركه در يك منطقه‏ى مباركه يك ندايى آمد ندا چى بود «من الشجره» از درون درخت يك ندايى آمد «ان يموسى» يا موسى ندايى بود «انى انا اللّه رب العالمين» بدرستيكه من «رب العالمين» موسى رقت آتش بياورد گرم شوند صدا زد ديد در بقعه‏ى مباركه از درون درخت يك صدايى آمد بيرون موسى من خدا هستم جا خورد از اين معلوم مى‏شود كه گاهى وقتها آدم سراغ كار ديگرى مى‏رود به يك كار ديگر انجام داده مى‏شود يعنى حركتهاى ما اين طور نيست كه هر حركتى كه شما مى‏رويد به همان هدف برسيد ممكن است شما چاه مى‏كنى به آب برسى به گنج مى‏رسى خيلى وقتها ما حركت مى‏كنيم چيز ديگر بشود چيز ديگر از آب درمى آيد اينطور نيست كه اگر پسر شما اگر مهندس و دكتر و آية اللّه بشود به نفعت است فكر مى‏كنى كه اگر بچه‏ات اين راه را برود به نفعت است حالا كه مى‏رود مى‏بينى به نفعت نيست گاهى وقتها دختر را به اين بدبخت مى‏شود دختر مى‏رود مى‏بينى خيلى خوشبخت شد تمام اهداف ما عملى نمى‏شود اميرالمؤمنين مى‏گويد يكى از راههاى خداشناسى اين است كه هر كارى مى‏كنم چيز ديگر از آب در مى‏آيد حالا نمى‏دانم بگويم يا نگويم اصلاً عروس و داماد پدر و مادر وقتى با هم هستند هدفشان بچه هم نيست اصلاً به هدف ديگرى هستند اما يك‏بار مى‏بينى بچه پيدا شد يعنى خدا هميشه اين كار را مى‏كند كه طرف به يك نيت ديگر كار را مى‏كند يك چيز ديگر به يك نتيجه ديگر مى‏رسد همه‏ى ما اينطورى هستيم كمتر زن و شوهرى است كه هدفشان بچه باشد معمولاً هدفهاى شخصى دارند بعد از هدف شخصى چيز ديگر از آب در مى‏آيد اين خودش يك درس است فكر نكن تو تصميم گيرنده‏ى هستمى، هستى تو كارت را بكن تصميم با كسى ديگر است


شيوه‏هاى وحى الهى

خوب ما سه رقم وحى داريم گاهى به پيغمبر حالا در آستانه‏ى بعثت پيغمبر هم هستيم سه رقم خدا با مردم حرف مى‏زند با اولياش: 1- «ما كان لبشران يكلمه اللّه ان يوحى» گاهى چيزى به دل پيغمبر القا مى‏شود «او من وراء الحجاب» پشت يك حجابى مثل اينجا از درون درخت يك صدايى برخاسته مى‏شود «او يرسل رسولاً» يا يك فرشته‏اى جبرئيل مى‏فرستد يعنى ارتباط خدا با خلق از سه راه است: 1- الهام بردن 2- صدايى از يك چيزى از سنگ از چوب از درخت 3- فرستادن جبرئيل راه ارتباط خدا سه چيز است، الهام، فرشته، برآمدن صدا و ندا، از اينكه مى‏گوييد «فى البقعه المباركة» درس مى‏گيريم كه همه‏ى زمينها يك جور نيست ما در قرآن هم زمين مقدس داريم «فى البقعه المباركة» هم زمان مقدس درايم «فى ليلة المباركة» هم «البقعه المباركة» هم «ليلة المباركة» از آنور ايام نحس هم داريم «فى يوم نحس مستمد» يا «فى ايام نحسات» پس روزها همه مثل هم نيست شبها همه مثل هم نيست زمانها مثل هم نيست مكانها هم مثل هم بعضى زمانها مقدس است بعضى مكانها مقدس است بعضى خانه‏ها عين دارد آدم از روزى كه مى‏رود توش خير مى‏بيند بعضى خانه‏ها شر است از روزى كه مى‏رود گرفتارى شود خوب: خدا به موسى گفت «وان الق عصاك» آيه‏ى 31 موسى «انى انا اللّه» اين هم كه مى‏گويند «انى انا اللّه» يك جايى كه طرف باور نمى‏كند خيلى حرف را محكم بگو «انى» بدرستيكه من كلمه‏ى «انّ» تأكيد است «انا» جمله‏ى اسميه «انى انا اللّه» از درون درخت اين مى‏گويد من موسى خدا هستم پروردگار هستى موسى ديد عجب خانمش را گذاشت برود و آتش بياورد در كنار اين بقعه از درون اين درخت مى‏گويد موسى من خدا هستم بعد فرمود «وان الق عصاك» عصايت را بينداز تا موسى عصايش را انداخت «فلما رءاها تهتز كانها جان ولى مدبراً» يك مرتبه ديد كه اين عصا چنان جست و خيز مى‏كند مثل يك مار كوچك و چالاك عصايش را انداخت ديد يك مار شد تا مار شد موسى دِ برو، در رفت خدا فرمود «يموسى اقبل» برگرد چرا فرار كردى «لاتخف» نترس «انك من الامنين» تو در امانى نترس اولين معجزه‏ى موسى عصايش را مى‏اندازد اژدها مى‏شود حالا در اينجا مى‏گويد كه «جانٌ» سه مرتبه توى قرآن مى‏گويد كه موسى عصايش را انداخت يك نكته‏اى بگويم مى‏گويد آدم وقتى حرف مى‏زند بايد مخاطبش را بشناسد آسپرين بچه‏ها با آسپرين بزرگها فرق مى‏كند آسپرين بچه‏ها شكلاتى است رنگش صورتى است طعمش آدامسى است قدش كوچكتر است يعنى آدم بايد با هر كسى طبق فهم او حرف بزند موسى كه عصا را مى‏اندازد سه تا آيه داريم يك آيه داريم مثل اينجا مى‏گويد «جانٌ» يعنى يك مار كوچك و چالاك، چابك يك مار كوچك جست خيز يك جا مى‏گويد «حيةٌ»، «حيةٌ» يعنى يك مار عادى نه كوچك يك مار عادى يك جا مى‏گويد «ثعبانٌ» اژدها شد مار بزرگ شد يك سؤال موسى يكى عصا هم يكى چرا يك بار عصا را مى‏اندازد مار كوچك مى‏شود يك بار عصا را مى‏اندازد مار عادى مى‏شود يك بار عصا را مى‏انداز مار بزرگ مى‏شود آفرين، آفرين. دفعه‏ى اول مار كوچك بود چون موسى هنوز نديده بود عصا را انداخت يك مار كوچك شد آنوقتى هم كه مار كوچك شد در رفت حالا اگر اژدها مى‏شد ممكن بود سكته مى‏كرد آبروريزى مى‏شد يعنى چون كه با كودك سر و كارت افتاد، با زبان كودكى تا آخر... مى‏گويم تا آخر يعنى بلد نيستم مثل و غيره‏هاست كه آدمى مى‏گويد و غيره يعنى نمى‏دانم يعنى چه، ضمناً يك درس ديگر هم مى‏دهد مى‏گويد كسى كه مى‏خواهد توى جامعه خودش را مطرح كند قبلاً بايد تمرين كند كه موسى مى‏خواهد برود پهلوى فرعون عصا را بيندازد اژدها بشود بايد قبلاً خودش آبندى شده باشد كه آنجا نترسد مثل تعزيه‏خوانها، تعزيه‏خوانها، شب عاشورا تمرين مى‏كنند كه فردا قاطى نخوانند اميرالمؤمنين مى‏گويد كسى كه مى‏خواهد برود جبهه قبل از آنكه مى‏رود توى جبهه بايد شمشيرش را دو سه بار توى غلاف بياورد و ببرد كه يك مرتبه آنجا شمشيرش را مى‏كشد گير نكند خدا رحمت كند آقاى فلسفى را آقاى فلسفى به آخوندها مى‏گفت: آخوندها، روحانيون عزيز شما وقتى مى‏رويد منبر دستمال كاغذى‏تان معلوم باشد كه اين دستمال كاغذى توى كدام جيب است اگر يك مرتبه وسط سخنرانى عطسه كرديد آب دهنتان ريخت به ريشتان روبروى مردم هى همچين همچين نكنيد تا همچين شد فورى بدانيد عينكتان كجاست طلبه‏هاى عزيز آنهايى كه من سواد خيلى ندارم من مى‏گويم سوادى ندارم من مى‏گويم سوادى ندارم شما بگوييد خواهش مى‏كنم اختيار داريد آخه يك چيزى بگوييد شما اين كه نشد كه (خنده‏ى حضار) خيلى خوب من سوادى ندارم همين مقدارى كه سواد دارم تمام حرفهايم را با حرف الف كدبندى كردم اينطور كه الان هم چراغهاى اينجا كتابخانه خاموش باشد به من بگويند راجب استبداد مى‏گويم استبداد حرف الف شماره‏ى فلان الان اين پرونده مال امام كاظم است ببين نوشتم 470 يعنى بيست سال بيست و دو سالى كه توى تلويزيون بودم تمام بسته‏هايم كارت دارد فيشهايش هم اينطورى است اينها فيشهايش است انسان بايد هر چى مطالعه مى‏كند يادداشت كند كدبندى كند اگر كارها منظم باشد بفهمى مثلاً زن وقتى برق خانه مى‏رود مى‏داند قوطى كبريت كجاست توى تاريكى مى‏رود برمى‏دارد ولى مرد مى‏رود همه‏ى آشپزخانه را به هم مى‏ريزد آخرش هم پيدا نمى‏كند اين كه آدم بداند اين مطلب توى چه مقاله‏اى است پاسخ اين اشكال را كدام آخوند مى‏دهد كدام استاد دانشگاه اينجا را بهتر قوى‏تر است آشنايى با مدارك و منابع خيلى خوب است چى چى دارم مى‏گويم. 1- تنظيم كارها، بعضى بچه‏ها كه از مدرسه مى‏آيند كيفش را پرت مى‏كند جورابش را هم پرت مى‏كند يك دقيقه حوصله نمى‏كند كه جوراب و كفشش را كجا بگذارد آنوقت فردا يك ربع دنبالش مى‏گردد جايگاه يادداشتها، جايگاه كفش، جايگاه كيف كجاست نظم كار خيلى مهم است. 1- تمرين خيلى مهم است شمشيرت را بيار و ببر كه وسط جنگ در مقابل دشمن البته همه‏اش هم دست خود آدم نيست‏ها، يك مقدارى ما بايد روى نظم كار بكنيم يك وقت هم همه‏ى كارهايت را مى‏كنى دقتهايت را هم مى‏كنى آخرش هم دم بزنگها يادت مى‏رود خدا مى‏خواهد بگويد من هم هستم خوب، معجزه‏ى اول عصا را مى‏اندازد اژدها مى‏شود يعنى مار مى‏شود معجزه‏ى دوم «اسلك يدك» يك معجزه‏ى ديگر موسى «اسلك يدك» يعنى دستت را «فى جيبك»، «جيب» ما مى‏گوييم فلانى جيبش «جيب» يعنى همان «جيب» دستت را فرو كن توى يقه‏ات‏ها دستت را بكن توى يقه‏ات وقتى دستت را كردى توى يقه‏ات «تخرج» دستت را بيرون مى‏آورى «بيضاء» كف دستت سفيد است «بيضاء من غير سود» نه كه مريض شدى آخه توى تورات نوشته موسى مرض پيسى گرفت دستش لك لك بود لك لك‏هاى سفيد مى‏گويد نه دست كف دستت سفيدى شود اما اين سفيدى مرض نيست «من غير سود» پس دو تا معجزه داريم: 1- عصا اژدها مى‏شود. 2- كف دستت نورانى مى‏شود.


پيامبران همراه با مهر و قهر

از اين چى مى‏فهميم انبياء هم بايد وسيله‏ى تهديد داشته باشند هم وسيله‏ى تشويق «يد بيضاء» يعنى دست نورانى علامت مهر و محبت مار و اژدها علامت قهر و غضب نه مى‏شود با مهر و محبت با مردم عقل كرد همه مردم با مهر و محبت نمى‏شود بعضى‏ها بايد كتكشان زد چانه هم نداريم شوخى هم نداريم ترحم بر پلنگ است تيز دندان... بعضى‏ها را بايد برخورد انقلابى باهاشون كرد بعضى‏ها را هم بايد با مهر رفتار كرد قرآن هم هر دو را دارد همين نمازى كه ما مى‏خوانيم پيغمبر از همين نماز استفاده‏ى مهرى كرد استفاده‏ى قهرى كرد مهرى و قهرى را بگويم مهرى، جعفر طيار برادر حضرت على سخنگوى مسلمين مهاجر در حبشه وقتى آمد دوازده سال حبشه بود بنيانگذار اسلام در آفريقا جعفر طيار بود برادر حضرت على تا آمد پيغمبر فرمود احسنتم من لذت مى‏برم از تو من دلم مى‏خواهد به تو هديه بدهم چى نماز جعفر طيار خيلى هم نماز مهمّى است مال روزها جمعه است يعنى همه وقت مى‏شود روز جمعه بهتر است نيم ساعت هم بيشتر طول نمى‏كشد خيلى بركات دارد، خيلى بركات دارد مثلاً مى‏خواهد هديه كند غاز، از آن‏ور با همين نماز تنبيه مى‏كند آيه نازل شد اى پيغمبر اين منافقينى كه از جبهه فرار كردند هر كدام مردند به جنازه‏شان نماز نخوان يعنى نماز نخواندن وسيله‏ى گوشمالى بابا بيا نماز بخوان نمى‏خوانم ايشان از جبهه فرار كرده من به كسى كه از جبهه فرار كرده به جنازه‏اش نماز نمى‏خوانم ببينيد از نماز هم استفاده‏ى تشويقى مى‏كند هم استفاده‏ى تنبيه‏ى به ما هم سفارش داده آقا شاگرد اول را ببينيد توى مسجد بگوييم «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اين جوان اين نوجوان شاگرد اول شده در اين رشته براى سلامتى‏اش تشكر صلوات بفرستيد جوانى كه توى مسجد توسط پيش نماز تشويق شد و مردم مسجد براى سلامتى او صلوات فرستادند اين بچه مى‏شود مسجدى، يعنى از نماز جماعت تشويق كنيم از طرفى با نماز گوشمالى بدهيد يك جوانى پايش را توى مسجد نمى‏گذارد هر جا رفت خواستگارى دختر بهش ندهيد براى اينكه كسى كه امت را قبول ندارد ما هم او را قبول نداشته باشيم كسى كه براى لطف خدا سرخم نمى‏كند براى لطف عروس هم سرخم نخواهد كرد حالا دو رقم معجزه، معجزه‏ى قهريه، معجزه‏ى لطفيه «اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء واضمم اليك خباحك» يعنى بازوهاى خودت را جمع كن خودت را چابك كن آماده‏ى كار باش يا يعنى حالا اين رقمى يعنى چه يعنى موسى دستهايت را به پهلويت بچسبان حالا دستهايت را به پهلويت بچسبان حالا اين رقمى است اين رقمى حالا اين علامت چيه نمى‏دانم يعنى چه بعضى‏ها مى‏گويند دستهايت را به بقلت بچسبان يعنى آماده‏ى كار باش يعنى همچين چابك باش «واضمم اليك جناحك من الرّهب فذنك برهنان» اين دو تا برهان است سپس تو پيغمبرى يك، من خداى توام دو، تو پيغمبر ببخشيد، من خداى توام يك، تو پيغمبر شدى دو دو تا هم معجزه مى‏خواهى عصا مى‏اندازى اژدها مى‏شود يك دستت را توى يقه‏ات مى‏كنى سفيد مى‏شود اين دو تا معجزه اينها «برهنان من ربك الى فرعون» برو سراغ فرعون «امنهم كانوا قوماً فسقين» اولين وظيفه‏ى انبياء، مبارزه با طاغوت است اولين كار پيغمبر اين است كه برو سراغ فرعون «اذهب الى فرعون» چون تا فرعون حل نشود ديگر حل نمى‏شود كار از سرچشمه خراب است اگر بزرگها خوب شدند كوچك‏ها هم خوب مى‏شوند خوب اشاره مى‏كنند وقت كم شده در آستانه‏ى حالا حضرت موسى در كوه طور بهش ندا آمد پيغمبر اسلام در شب مبعث در كوه حرا جبرئيل نازل شد موسى از درخت صدا شنيد پيغمبر از جبرئيل صدا شنيد اون كوه طور بود اون كوه حرا بود غار حرا خدا قسمت كند كنار مكّه فرودگاه جبرئيل روز بعثت پيغمبر، پيغمبرى كه مردم را از ظلمات به نور دعوت كرد از تاريكى جهل به نور علم از تاريكى تفرقه به نور وحدت از تاريكى خرافات به نور حقيقت از تاريكى شرك به نور توحيد «يخرجوهم من الظلمات الى النور» بعثت پيغمبر را تبريك مى‏گويم و اميدوارم ما از بهترين امت پيغمبر باشيم. خدايا هرچه به ما داده‏اى توفيق شناخت و شكرش را مرحمت بفرما. آمين هرچه به عمر ما اضافه مى‏كنى به ايمان و علم و عقل و اخلاص و عمق ما بيفزا. آمين «والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته» «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»


برخورد امام كاظم (عليه السلام) با بدكاران

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» «الّهم صلّ على محمّد و آل محّمد الهى انطقنى بالهدى والهمنى التقوى» بينندگان عزيز بحث را زمانى مى‏شنوند كه شهادت امام كاظم (عليه السلام) را پشت سر گذاشتند يعنى غروب و شام شهادت امام كاظم است 25 رجب و در آستانه‏ى تولد مبعث پيغمبر من يك تكه راجع به امام كاظم مى‏گويم بعد بحث پيغمبر را مسير بحث‏مان خوشبختانه به آيه‏ى رسيده كه بحث نبوت مى‏خورد اما راجع به امام كاظم چند تا چيزى برايتان بگويم شيرين است: 1- كامل ابن اشير مى‏گويد امام كاظم اين رقمى بود «يحسن الى من يسى اليه» هر كس بهش بدى مى‏كرد اين بهش خوبى مى‏كرد نمى‏گفت كلوخ انداز را پاداش سنگ است آخر بعضى‏ها مى‏گويند كلوخ انداز را پاداش سنگ است يعنى هر كس كلوخ انداخت تو يك سنگش بزن امام كاظم اين‏طور نبود «يحسن الى من يسى» اون سلام نمى‏كرد من سلام مى‏كردم ايشان سلام مى‏كرد اون قطع رابطه‏اى كرد ايشان مى‏رف خانه اون تلفن نمى‏كرد اين تلفن مى‏كرد اون نذرى نمى‏آورد اين مى‏آورد اون در افطارى و عزا و عروسى دعوت نمى‏كرد ايشان دعوت مى‏كرد يعنى انتقام نمى‏گرفت اين خودش يك درس است، شيعيان امام كاظم از امام كاظم ياد بگيريد انتقام نگيريد معامله بگوييد، نكنيد، نگوييد حالا اين همچين كرد سپس من هم اين كار را مى‏كنم امام كاظم «يحسن»يعنى احسان مى‏كرد«الى من يسىُ اليه و كان هذا عادته ابداً» يعنى هميشه رسمش اين بود چى چى براى مسن آورده كه برايش ببرم بابا تو رفتى كربلا مشهد، مكه، سوغاتى آن رفت براى من نياورد من برايش ببرم، مگر معامله مى‏كنى تو آقا باش تو خانم باش آقا و خانم كه نبايد مقابل مثل كنند بزرگوار باش. 2- از كارهاى شيرين امام كاظم لذت مى‏بريم خوشحاليم كه ما اهل بيت را مى‏شناسيم و دوسشان داريم پس چه كارهاى قشنگى دارد هب پيروانش مى‏گفت كه ميوه را انبار نكنيد ميوه را بدهيد به بازار ما هم مثل مردم هر مقدار ميوه خواستيم به مقدار همان روز به مقدار مصرفمان مى‏خريم اين‏طور نباشد كه يك كسى گوشت دو ماهش را دارد يك كسى گوشت روزش را هم ندارد يك كسى آنقدر ميوه دارد كه توى... مى‏پوسد ميوه‏اش، يك كسى هفته‏اى يك ميوه هم نداشته باشد مى‏فرمود: «نشترى مع المسلمين يوماً بيوم»،«نشترى» يعنى ما هم از بازار جنس مى‏خريم «مع المسلمين»«مثل باقى مسلمانها در يوماً بيوم» يعنى روز به روز غذامان را روزانه مى‏خريم هيچ وقت چيزى را انبار نكنيم حالا بگذريم اين فريزرهايى كه وارد خانه‏ها شده اين را ديگر بايد از نظر علمى بايد دكترها بررسى كنند آقايون كارشناس‏ها غذاشناسها اين را واقعاً بايد بررسى كنند كه مثلاً سبزى كه ما مى‏گذاريم يخ مى‏بندد اثر آن سبزى تازه را دارد يا ندارد من نمى‏دانم ولى حديث داريم كه غذاى شب مانده نخور. غذاى شب مانده نخور حديث داريم گاهى زن‏ها بخاطر اينكه راحت شوند مى‏گويند حالا اين پلو عدس را بار مى‏گذاريم عوضش پنج وعده مى‏خوريم براى اينكه خودش را راحت كند غذاى شب مانده مكروه است در آينده كنگره‏اى خواهيم گرفت كنگره‏ى خطرات غذاهاى شب مانده با دلار و ريال كارشناسهاى بين‏الملل را دعوت خواهيم كرد خواهيم ديد اُ... حديث راست مى‏گفت غذاهاى شب مانده مكروه است حالا قبل از آنكه سرمان به سنگ بخورد مثل شير مادر نشود ديگر چند بار... آخر مى‏گويند مؤمن كسى است كه از يك سوراخ دوبار نگزد يعنى اگر دستمان را گذاشتيم توى سوراخ عقرب گزيد اگر دفعه‏ى دوم دست كرديم توى همان سوراخ دست كرديم پيداست ديوانه هستيم آدم عاقل از سوراخ دوبار گزيده نمى‏شود يك مرتبه سيلى خوردى تبليغ كرديم از شير خشك حالا بعد از اينكه سفلى آمدند جلو كه مى‏بينيم چشمشان، لثه‏شان دستگاه گوارششان، اعصابشان، مفاسد زيادى شير خشك دارد حالا هى كنگره مى‏گيرند دكترهاى دنيا جمع مى‏شوند بهترين غذاى كودك شير مادر است خوب بابا اسلام گفته بود اسلام حديث داريم بهترين غذاى كودك شير مادر است چرا به حديث عمل نكرديد هم پولتان رفت هم ريالتان رفت هم سفلتان از بين رفت حالا برگشتيد به اسلام قبل از آنكه دو مرتبه كنگره بگيريم غذاى شب مانده مصرف نكنيم. «يوماً به يوم»«يوماً به يوم»«اللّه اكبر»،«اللّه اكبر»