• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد سیزدهم - صفحه 381 -  عبرت گرفتن مسئولين از اوضاع رژيم سابق
صفحه : 381
هرچه مي توانستند اين كلانتريها و اين ارتش و اين ژاندارمري و اينها هرچه مي توانستنداز مردم اخاذي مي كردند به زور، به ارعاب . شايد يادتان باشد كه اين را گفتم ، نمي دانم ،در مطبوعات لابد نبوده . رضا خان يك وقتي كه وارد شده بود در ژاندارمري ، دستهايش را در جيبش گذاشته بود، وقتي كه وارد شده بود، گفته بود مي ترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن است كه اولا راه نشان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو از من . و ممكن است معرفي آنها باشد به اينكه وضع اين طوري است . همه ملت هم دستشان در جيبشان بايدباشد كه خود اعليحضرت ندزدد، مسئله اين است .
عبرت گرفتن مسئولين از اوضاع رژيم سابق
دولت و ملت ؛ دولت و همه ارگانهاي دولتي كه شما آقايان هم در هر استاني در راس هستيد، بايد فكر اين مسائل را، اين تاريخ آخر اين زمانها را يك قدري مطالعه كنيد - نه آن تاريخي كه براي شاه نوشتند. آنها تاريخ نيستند. آنها دروغ هستند - مشاهده كنيد وكارهاي اينها را ببينيد و ببينيد كه چرا ملت از اينها جدا بود؟ چرا كارشكني مي كرد ملت ؟من يادم است اين را. شايد خيلي شما يادتان است ، اينها هم خيليهايتان يادتان است كه وقتي اين متفقين از اطراف ريختند به ايران ، و زمان رضاخان ريختند به ايران ، و آن مردم آن قدر خوف داشتند از اينها كه آيا چه خواهند كرد، لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند. يكي از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديه اي بودآسماني براي اينها رسيده بود كه رضاخان رفت . و مع الاسف آن وقت اشخاصي كه خودملت يك راسي كه بتواند آنها را جمع بكند نبود، كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا.و در صورتي كه اگر آن وقت در دو - سه تا شهر تظاهر مي شد به ضد، نمي گذاشتند او را،لكن هيچ كس حرف نزد. تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف . ازاين جهت مردم جرات نمي كردند. كسي هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو