جمعه 11 آبان 1403 - 26 ربيع الثاني 1446 - 1 نوامبر 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عضویت در خبرنامه
ارسال
تعداد بازديد :
1808
شنبه 1386/6/3
تاريخ :
1
2
3
4
5
کبرای امریکایی را با موشکانداز ساخت خودشان منهدم کردم
بالگردهای امریکایی ولکنمان نبودند. من بودم و مظفری و رسولی و باقری. همگی مجروح و با بدنهای سوخته. ما سعی میکردیم خودمان را به بویه (چراغ دریایی) برسانیم و بالگردها مانع میشدند. هر بار که به سمت ما یورش میآوردند، زیر آب میرفتیم و دوباره بالا میآمدیم. نهایتاً یک شناور امریکایی آمد و ما را اسیر کرد
تنها جانباز اعصاب و روان ارمنی دفاع مقدس به روایت برادر
آندره کشیش دانیالیان میگوید: گاهی همسایهها میگفتند شما که ارمنی هستید چرا به جنگ میروید؟ ما که مسلمان هستیم، نمیگذاریم فرزندمان برود، اما مادرم میگفت پسر من با آن فردی که شهید میشود، چه فرقی دارد؟
قدّم به نگهبانی دادن در سنگر هم قد نمیداد
اولین بار به کردستان اعزام شدم. نزدیک شش ماه کردستان بودم. وقتی میخواستم نگهبانی بدهم زیر پایم دو بلوک میگذاشتم تا بتوانم نگهبانی بدهم. قدم به سنگر نمیرسید. از کردستان که برگشتم یک هفته هم در خانه نماندم. دوباره برگشتم جبهه و به عملیات کربلای 4 رفتم
زیباییهای زندگی مشترک ما قابل وصف نیست
ما باید همیشه کنار هم باشیم و نمیتوانیم لحظهای از هم جدا شویم. یا من باید خانه باشم یا ایشان باید همراهم باشد. ماشینمان را طوری طراحی کردهایم که آقای آملی بتواند داخلش قرار بگیرد. صندلیهایش را برداشته و تختهکوبی کردهایم و سید با همان تختش داخل ماشین میرود
اسرای دانشآموز افسران استخبارات را به ستوه میآوردند
خانم خبرنگار هندی تا مرا دید برگشت و اصرار کرد که با او مصاحبه کنم. اتفاقاً سرهنگ بعثی هم مخالفت کرد، اما خبرنگار هندی اصرار کرد و او پذیرفت. وقتی خواست مصاحبه کند گفتم مسئلهای نیست، اما شما اول باید حجابتان را درست کنید تا من با شما مصاحبه کنم بعد هم آن شعر را خواندم کهای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است
زیر آتش دشمن هیچکس حاضر به رهاکردن نمازش نشد
گاهی که فاصله بین دو عملیات زیاد میشد برخی رزمندگان که عموماً بسیجی و داوطلب بودند، میگفتند وقتی عملیات نیست ما در جبهه نمیمانیم تا از بیتالمال هزینه بیشتری برای ما نشود. میگفتند ما میرویم خانه و هر وقت زمان عملیات شد برمیگردیم
زیارت کربلا بهترین خاطره دوران اسارتم بود
اردوگاه تکریت مختص اسرای مفقود بود. چون ما مفقودالاثر بودیم هیچ تماسی با هیچ کس نداشتیم. اگر هم کشته میشدیم در آن وضعیت کسی از زنده و مرده ما اطلاع پیدا نمیکرد. آنجا سلولهای انفرادی بسیاری وجود داشت. چون ما افسر بودیم سعی میکردند از ما اطلاعات نظامی بگیرند. بچهها مقاومت میکردند و به شدت مورد شکنجه قرار میگرفتند
با چشم باز عاشقی کردیم...
در این که کار بزرگی کرده شکی نیست؛ دختر 20سالهای که پایش را در یک کفش کرده و گفته باید با یک جانباز ازدواج کند! پدر و مادرش مخالف بودهاند اما مهری خانم در اوج جنگ احساس کرده که اگر با جانباز ازدواج کند، دین خود را به انقلاب و مردان جنگ ادا کرده است. میگویم احتمالا سرت داغ بوده و ماجراجوییات گل کرده که 18 سالگی تصمیم میگیری به جبهه بروی و بعد هم اصرار میکنی که با یک جانباز ازدواج کنی، آنهم مردی که نه چشم دارد و نه دست!
خانواده جانبازان اعصاب و روان مظلومترین قشر جامعه هستند
زهرا طهماسبی همسر یک جانباز اعصاب و روان است. در سال آخر جنگ تحمیلی و پس از جانباز شدن کوروش اصلانی با هم ازدواج کردند. الزامات زندگی با یک جانباز اعصاب و روان موجب شد تا خانم طهماسبی از طریق یک تشکل غیردولتی که خودش بنیان نهاد، به سایر خانوادهها به ویژه همسران جانبازان اعصاب و روان کمک کند تا مرهمی بر زخمهای همنوعان خود باشد.
بخشی از حافظهام را کنار پل شکسته جا گذاشتم
80 کیلومتر را در خاک و سنگ، در پستی و بلندی، در هنگام احتضار همرزم و در ابتدای راه زنده بودن ولی شهید بودن پیش رفتید. چهار روز را در کمای مطلق سر کردید. از ادامه عملیات چیزی میدانید؟ نیروهای پشتیبان سپاه به شما اضافه شدند و عملیاتی که سر ظهر آغاز شده بود در ساعت 6:30 عصر به نفع مردم پایان یافت
سیدصالح! برای تاریخ از دلاوریهایت بگو
دعا میکنیم سیدصالح از تخت بیمارستان بلند شود و با آن صدای گرم و لهجه جنوبی برایمان روایتگری کند. «صالح» زودتر از روی تخت بلند شو و شرح دلاوریهایت را بگو ...
جنگیدن با منافقین آرزوی هر رزمندهای بود
برای بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس، شرکت در عملیات مرصاد حس و حال دیگری داشت. اینبار آنها باید با دشمنی میجنگیدند که سابقه چندین سال ترور و آدمکشی، پروندهشان را سیاه کرده بود.
دیدار با مردی از تبار صالحان
مسجدجامع مرکز ثقل و همگرایی تمام نیروهای مدافع درون خرمشهر بود. تا اینکه به مرحلهای رسیدیم که شهید جهانآرا با بلندگوی دستی در اعلام تخلیه شهر را کرد و میگفت افرادی که نمیتوانند اسلحه به دست بگیرند از شهر بروند و آنها که میتوانند سلاح در دست بگیرند بمانند و دفاع کنند.
سختترین روز اسارتم تیرباران ۶۰ نفر از دوستانم بود
هر اسیری را بر طبق مهارتی که داشت در گروههایی جا میدادند. مثلاً گروه بناها، آهنگرها، باربرها و...، چون ما تازهوارد بودیم در گروه حمل بار قرار گرفتیم. باورکردنی نبود که از ما میخواستند کیسههای سیمان یا سنگهای سنگین را روی دوشمان بیندازیم و چند کیلومتر در ناهمواری کوهستان جابهجا کنیم
۴ خواهری که زندگیشان را با ۴ جانباز پیوند زدهاند
سلیمه، نعیمه، صدیقه و حلیمه سنگرگیر چهار خواهر آبادانی میگویند اگر نمیتوانیم به جبهه برویم و اسلحه به دست بگیریم میتوانیم کمک حال جانبازان باشیم. خواهران سنگرگیر سختترین نوع جانبازی را انتخاب میکنند و تنها شرط این همراهی را هم پیروی از ولایت فقیه میگذارند.
آخرین جمله جهانآرا به بنیصدر
مانند غالب ایثارگران جنگ، متواضعانه سعی میکند القا کند نقش موثری در فرایند دفاع از کشور نداشته است، به مزاح میگوید: «ما رفتیم خرمشهر را از دست دادیم، تا دوستانمان آن را پس بگیرند»!
رگ خوابی که در سومار گم شد
30 سال بعد از پایان دفاع مقدس، بعد از حضور دلاورانه هموطنانمان در جبهههای جنگ و ایثار و مقاومتی که جاودانه شده است، هنوز هم میتوان پای صحبت مردانی نشست که نشان جنگ به سینه دارند. مردانی که زمان، برایشان نه دومین ماه سال 1397 که همان روزهای آتش و خمپاره است، همان سالهای مقدس دفاع و مبارزه، روزهای سنگر و خاکریز، خط مقدم و شهادت. قهرمانهایی مثل رجب رشیدینسب، یکی از جانبازان کشورمان که سهمش از آن روزهای دور، از دنیای ایثار و جانبازی، یک سهم عجیب بوده است.
سكوت شوراي امنيت صدام را جسور ميكرد
سردمداران حكومت بعث از همان روزهاي نخستين شروع جنگ، استفاده از سلاحهاي شيميايي را در دستور كارشان قرار دادند و با استفاده گسترده از گاز اعصاب، گاز تاولزا و گازهاي عامل خون به جنايت زيادي دست زدند.
دشمن در هيچ برههاي از زمان چشم ديدن حزبالله را ندارد
با جانباز اکبر عبادي به گفت و گو نشستیم تا از حضورش در جبههها بيشتر بدانيم. اكبر عبادي در ميان خاطراتش به دايي شهيدش حاتم مشكزاده اشاره داشت و به اين ترتيب گفتوگوي ما عطر و بوي يك شهيد را به خود گرفت.
نمونههايي ناب از ايثارگري
مرز ميان جانبازي و شهادت از مويي به هم نزديكتر است. آنها كه در پاسداري از ميهن و ارزشهاي ديني در ميدان نبرد حاضر ميشوند ميدانند كه جانبازي و شهادت شانه به شانه هم حركت ميكنند و گريزي از آنها نيست، اما ...
رنجنامه یک جانباز
«بعد از خدا تو سزاوار ستایشی، پروین»، این نخستین جمله بر روی تابلویی اهداییام به همسرم صبور و مهربانم است که به عنوان نخستین وسیله هم در خانه مشترکمان جا گرفت.
فراموشي بزرگترين درد جانبازان
بايد عاشقي كرد تا پي به راز گل سرخ برد و بايد هفت شهر عشق را كوچه به كوچه گشت تا بزرگي روح بر قامتتان اندازه شود.
قهرمانيها براي ما ماند و خون دلش براي مادرانمان
وجود 36 هزار شهيد دانشآموز در دوران دفاع مقدس، نشان از حضور گسترده آنان در جبهههاي جنگ تحميلي دارد.
دعاهاي مادرم مرا به زندگي برگرداند
هر كدام از آدمهاي جنگ آنها كه خودشان را به دام بلا انداختند تا ما به سختي نيفتيم، خاطرات زيبايي از دوران حضورشان در جبهه دارند كه ارزشمند و شنيدني است.
گاهي به زيارت مزار خودم ميروم!
سيدحسين حسيني در محلهاي زندگي ميكند كه نامش به عنوان يك شهيد روي يكي از كوچههاي آن نقش بسته است! آقاي حسيني مزار هم دارد و گاهي كه به زيارت برادر شهيدش در قطعه 53 بهشت زهرا ميرود...
سوت بلبليهايم به بچههاي خط روحيه ميداد
ديدن مستند كوتاهي كه از سيد علي موسوي ملقب به «سيد بلبلي» كه در فضاي مجازي پخش شده بود، باعث شد تا به دنبال اين رزمنده دوران دفاع مقدس بگرديم.
مدافعان جوان امروز مرا ياد ديروز خودم مياندازند
مقام معظم رهبري صبر همسران جانبازان و تحمل آنها بر رنج و سختي خدمت به جانبازان را ايثارگري واقعي و يك جهاد و حماسه خواندهاند.
1000 رزمنده پا در جاي پاي 370 شهيد محرم گذاشتند
1361 سال پر عملياتي در تاريخ دفاع مقدس است. در بهار اين سال رزمندگان عملياتهاي غرورآفرين فتحالمبين و بيتالمقدس را انجام ميدهند، تابستان در عمليات بزرگ رمضان شركت ميكنند، پاييز عملياتهاي مسلم بنعقيل و محرم را پيشرو دارند و...
500 متر تا زنده ماندن
برای بازگشت به عقب باید خودم را به کانالی می رساندم. ساعت پنج بعد از ظهر بود. طی این روز یک قطره آب نخورده بودم. به شدت خسته بودم. جراحتم درد زیادی داشت. باید 500 متر را سینه خیز در این کانال طی می کردم تا به بقیه رزمندگان میرسیدم. آنقدر خاکی شده بودم که وقتی به پشت خط رسیدم به هیچ عنوان قابل شناسایی نبودم.
ما کُردها براي وحدت ايران جان ميدهيم
مردم كُرد چه در پيروزي انقلاب اسلامي و چه در دفاع مقدس با دست خالي و بيمنت عليه ظلم برخاستند و عليه دشمنان و تجزيهطلبان جنگيدند. خانواده شهيدان قادرخانزاده كه شش فرزندشان در طول دفاع مقدس...
علاقهام به ازدواج با يک جانباز از عشقم به دفاع مقدس بود
اولين بار كه همسر جانباز را ديدم در همايش جانبازان دو چشم اصفهان بود، زني ايثارگر؛ ايثار تا حدي كه وقتي ميبيند كودك يكي ديگر از جانبازان در حال زمين خوردن است، خود را به سرعت به آن كودك ميرساند تا...
ایثار جانبازان همچنان ادامه دارد
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان قزوین با جانبازان ۷۰ درصد مرتضی چراغلو و محمدحسین جولائیان دیدار کرد.
حماسه یک آر.پی .جی زن
تیربار به طرف او نشانه گرفت اما آن بسیجی بدون ترس همانجا نشست. با آنکه گلوله ها از دو طرفش عبور می کردند گلوله را در آرپی جی قرار داد و دوباره به طرف سنگر تیربار نشانه گرفت و سنگر را منهدم کرد.
دوران اسارت هر3 روز یك بار ختم قرآن می كردم
خدیجه میرشكار از معدود بانوان آزاده كشورمان است كه در آغاز دفاع مقدس در سوسنگرد به اسارت دشمن درآمد. او در حالی به همراه همسرش سردار شهید حبیب شریفی كه فرمانده وقت سپاه دشت آزادگان بود به اسارت دشمن در آمدند كه...
از رینگ بوكس تا نبرد در جبهه های جنگ
سال 36 در روستای بیارجمند شاهرود متولد شدم. هنوز كوچك بودم كه به همراه خانواده به تهران آمدیم.
آخرین جانبازی ام با آخرین عملیات جنگ مصادف شد
با آغاز دفاع مقدس همایون (محسن) فكور و چند نفر از دوستانش از طریق بسیج مسجد محله شان به جبهه می روند. دوستانی كه حالا نام بسیاری از آنها در لیست شهدا نوشته شده است.
پیروز واقعی مرصاد مردم بودند
در حالی كه تنها چند روز از قبول قطعنامه 598 توسط كشورمان می گذشت، بعثی ها و سپس منافقین تجاوزی گسترده را به مرزهای غربی و جنوبی كشورمان انجام دادند...
روایت غواص ۱۵ ساله ای که در شلمچه قطع نخاع شد
اندازه یک کتاب می توانم درمورد پاییز و زمستان ۶۵ از زبان ایوب حرف بزنم. تاریخ نامه ۶۵/۹/۱۸ است. درست یک ماه بعد او قطع نخاع شد. آن هم در شلمچه و در لباس غواصی.
در عملیات والفجر ۸ چه گذشت(مصاحبه)
«کریم محمدی» جانبازی است از شهرستان گرمی اردبیل که به عنوان فرمانده دسته در عملیات والفجر ۸ حضور داشت و در این عملیات از ناحیه ساق پا مجروح شد. در این گزارش پای صحبت های این جانباز دفاع مقدس می نشینیم تا از حال و هوای این عملیات که با حضور و تلاش رزمندگان
نمایشگاه عکس در باغ موزه دفاع مقدس
«داوود عامری» هنرمند جانبازی است که تاکنون عکس های او از طبیعت و نیز جانبازان در بسیاری از نمایشگاه ها و مسابقات داخلی و خارجی حضورداشته و امسال هم زمان با سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نمایشگاه عکس خود را در باغ موزه دفاع مقدس برگزار کرده است.
درسی شیرین برای تحول تا عبودیت
«احمد خنجری قمی» از جامعه پزشکانی است که سال های نوجوانی خود را در جبهه ها گذرانده و امروز به عنوان یک پزشک مدرس «علوم و معارف دفاع مقدس» در دانشگاه های علوم پزشکی از تأثیر و بازخورد این واحد درسی بر جوانان نسل بعد خود روایت می کند.
موجی مهربان دوست ندارد بیرون برود
عمو حسن، جانباز اعصاب و روانی است که با تمام مشکلات ناشی از جانباز اعصاب و روان بودن، خانواده اش عاشقانه دوستش دارند، مردی که در جنگ موجی شده و همسرش بااینکه می دانسته او موجی است، عاشقانه با او ازدواج کرده است.
ایران تمام قد از پروفسور محبوبش تقدیر کرد
پروفسور «گرهارد فرایلینگر» که جانبازان شیمیایی را تیمار می کرد پس از سال ها دوباره به ایران آمد. مردی که دولتمردان کشورش او را دروغ گو و جیره خوار ایران معرفی کردند.
سهم من از جنگ
زمانی که نسیم 7 ساله از زیر آوار خارج شد، آسمان آبی تغییر رنگ داده و جایش را با سقف سفید خانه عوض کرده بود. او قربانی بمباران دشمن بعثی بود.
زخمی هایی که نیست دردهایی که هست
مسئولین به دیدار جانبازانی می روند که ازنظر مالی مشکل مشخص نداشته و پرده خانه شان به قیمت نیمی از وسایل خانه ما است. در حالی که اکثر جانبازان نخاعی علاوه بر مشکلات جسمی با مشکل مالی نیز دست و پنجه نرم می کنند.
عوارض شیمیایی شدن 3 فرزند بیمار نصیبم کرد
در 16 سالگی تیر خلاصی كه قرار بود به مغزش بخورد، با چرخش ناگهانی سر، به فكش خورد. پس از بهبودی شیمیایی شد و شش ماه بینایی اش را از دست داد.
قلندران جبهه را دریابیم
حاج مختار لچیانی نام شناخته شده ای برای بچه های مهندسی جنگ جهاد تهران است.
روایت تلخی از پروانه شدن
در این نوشتار قدم به قدم با امیر ذبیحی در گروه مجازی دریادلان گردان تخریب لشگر 27 محمد رسول الله همراه می شویم تا روایت تلخ پروانه شدن گردان حبیب را بیان کند.
از میدان جنگ تا میدان سیاست(مصاحبه)
عمران علی محمدی نماینده سابق مردم ایلام در مجلس شورای اسلامی است که سابقه حضور در جبهه های جنگ تحمیلی دارد و از جانبازان این دوران مقدس محسوب می شود.
همسر جانباز بودن یعنی چه؟(مصاحبه)
«ذوالفقار بهمنی» جانباز 80 درصد است که چندی پیش به ملاقات او در بیمارستان رفتیم. پای صحبت همسرش هم نشستیم و پرسیدیم همسر جانباز بودن چگونه تجربه ای است؟
1
2
3
4
5
آخرين مطالب
فرهنگ پایداری
کوثری از «غدیر» در فرهنگ و هنر
پاسخ رهبر انقلاب به نامه رمزی یکی از...
روایتهایی از نوروز جبههها
دشمن را در اسارت وادار به پذیرش...
درخواست صلح صدام پس از اجرای طرح...
اشک روضه امام حسین(ع) چهره شهید...
سالروز شهادت مردی که «صدای انقلاب»...
نهضت خمینی دنیای حبیبالله را وسعت...
رقابت فرزندان دوقلویم در جبهه رفتن با هم
صبحگاه جبهه