تبیان، دستیار زندگی
عمران علی محمدی نماینده سابق مردم ایلام در مجلس شورای اسلامی است که سابقه حضور در جبهه های جنگ تحمیلی دارد و از جانبازان این دوران مقدس محسوب می شود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از میدان جنگ تا میدان سیاست

عمران علی محمدی نماینده سابق مردم ایلام در مجلس شورای اسلامی است که سابقه حضور در جبهه های جنگ تحمیلی دارد و از جانبازان این دوران مقدس محسوب می شود.

مصاحبه: صادق جعفری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
عمران علی محمدی

عمران علیمحمدی متولد 1344 در ایلام است و جانباز شیمیایی جبهه های غرب. او در سال 65 در عملیات والفجر 9 با حمله شیمیایی هواپیماهای دشمن دچار مصدومیت شیمیایی می شود .دومین مجروحیتش زمانی است که در منطقه حلبچه در حالی که برای بردن آب کنار تانکر رفته بود اصابت یک خمپاره موجب می شود از ناحیه راست بدن دچار آسیب جدی شود.
او در سال 60 باوجودآنکه 19 سال بیشتر نداشت اما درس و تحصیل را رها کرده و به فرمان حضرت امام (ره) به صورت داوطلبانه وارد جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. با علیمحمدی به گفت وگو نشستیم تا قدری بیشتر درباره وقایع جنگ و هشت سال دفاع مقدس برایمان صحبت کند.

میان شهر ایلام هم از خرابی های جنگ مصون نمانده بود و در شهر کاملاً حال و هوای جنگ حاکم بود. به طوری که مردم این شهر 9 ماه از سال را باوجود مشکلات و سختی های زیاد زیر چادربه سر می بردند

ادای سهم به فرمان امام

زمانی که جنگ شروع شد در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم. مشغول گذراندن دوران نوجوانی بودم که جنگ را در نزدیکی خود حس کردم. در آن زمان 19 سال بیشتر نداشتم که بافرمان امام تصمیم گرفتم راهی جبهه شوم و از کشورم دفاع کنم. باوجود مخالفت های زیاد خانواده، وارد کلاس های آموزش نظامی شدم تا پس از گذراندن دوره های آموزشی بتوانم به جبهه اعزام شوم. اینکه بتوانم با شکست دشمن دل امام را شاد کنم برایم بسیار لذت بخش بود. ناگفته نماند که من در دبیرستان جزء دانش آموزان موفق و پرتلاش بودم بنابراین پدرم اصرار داشتند که من تحصیلات خود را به اتمام برسانم و بعد وارد جبهه شوم اما ترجیح دادم که بنا به دستور امام من هم سهمی از جنگ داشته باشم.


حضور در چنگوله

خدا توفیق داد که بعد از اتمام دوره های آموزشی وارد جبهه شوم. در ابتدا به عنوان بسیج دانش آموزی وارد منطقه چنگوله شدم. 22 نفر بودیم. آن شب عراقی ها به ما حمله کردند و تا صبح درگیر جنگ با نیروهای دشمن بودیم. متأسفانه دریکی از این حملات دانش آموز «نظر بیگی» به درجه رفیع شهادت نائل شد. از این مسئله بسیار متأثر شدم اما خب جنگ بود و کاری نمی شد کرد. شرایط بسیار سختی حاکم بود. طوری که ما فقط برای صرف غذا و نماز پوتین هایمان را درمی آوردیم. من در گردان ادوات مشغول به فعالیت شدم و تا یک مدتی سخت بود به شرایط عادت کنیم و همین طور دوستان رزمنده پذیرای ما دانش آموزان باشند.

قیمت هر گوش 10 هزار دینار

اواخر سال 64 عملیاتی در ارتفاعات سیاه کوه انجام شد به نام عاشورای 5. پایگاهی از نیروهای بعثی در ارتفاعات سیاه کوه مستقر بود که این پایگاه در اختیار گروهی به نام فرسان بود این گروه جزء نیروهای اجیرشده عراق بودند و به عنوان سرویس اطلاعاتی عراق در ارتفاعات سیاه کوه فعالیت می کردند. آن ها با کمین کردن و مسدود کردن خط ها به رزمنده ها حمله کرده و آن ها را به شهادت می رساندند؛ و یا بعضاً با خود می بردند. یادم هست نیروهای بعثی به قدری وحشیانه رفتار می کردند به طوری که با بریدن هر گوش رزمنده ها 10 هزار دینار پاداش دریافت می کردند. شب عملیات شد، به فرمانده گردان، آقای منفرد که بسیار جوان هم بود، گفتم که من بروم و نیروهای عراقی را شناسایی کنم؛ اما وی مخالفت می کرد که سرانجام با اصرار زیاد رفتم و به صورت چهاردست وپا دو تا نارنجک در مقر دشمن انداختم و آن ها ساقط شدند و بچه ها نجات پیدا کردند.

عمران علی محمدی

مردم فداکار ایلام

هرروزی که تاریخ انقلاب اسلامی ورق می خورد و وقایع آن بازخوانی و بازگویی می شود، چیزی جز ایمان، ایثار، رشادت، آزادگی و امثال آن در ذهنمان نمایان نمی شود. پیر و جوان، کوچک و بزرگ همه سعی در این داشتند تا سهمی از جنگ ببرند. در این میان شهر ایلام هم از خرابی های جنگ مصون نمانده بود و در شهر کاملاً حال و هوای جنگ حاکم بود. به طوری که مردم این شهر 9 ماه از سال را باوجود مشکلات و سختی های زیاد زیر چادربه سر می بردند.
مردم ایلام بسیار مقاوم، دلسوز و وفادار به نظام و حضرت امام بودند و هیچ هزینه ای هم برای نظام نداشتند. تاآخرین نفس پای کار ماندند و با مشکلات و گرفتاری ها کنار آمدند. به طوری که شما یک خانوار در ایلام هم نمی بینید که جانباز، شهید یا آزاده نداشته باشد. در حال حاضر بالای 4 هزار پرونده در ایلام وجود دارد که مربوط به خانواده شهدا، جانباز و یا آزاده است که متأسفانه بنیاد شهید به وضعیت آن ها رسیدگی نمی کند و همچنان بلاتکلیف هستند. ما در بطن جنگ بودیم. درگیری در صالح آباد (25 کیلومتری ایلام) و مهران زیاد بود. شرایط به گونه ای شده بود که حتی زن ها هم می گفتند به ما تفنگ بدهید تا ما هم با دشمن بجنگیم. کل استان و تمام ایلات و عشایر مردانه و غیرتمندانه جلوی دشمن را گرفتند.

تا بعد از یک سال و نیم از حضور من و برادرهایم در جبهه پدر هم ما را همراهی کند. او ابتدا به عنوان فرمانده پشتیبانی لشگر مشغول به فعالیت در جبهه شد

پدر هم راهی جبهه شد

من به همراه دو تن از برادرهایم فعالیت های زیادی در عرصه جنگ و هشت سال دفاع مقدس داشتیم. پدر وقتی اصرار من و برادرهایم را برای ماندن در جبهه را دید او هم راغب شد که وارد جنگ شود و از کیان کشورش دفاع کند. به همین منظور خدا توفیق داد تا بعد از یک سال و نیم از حضور من و برادرهایم در جبهه پدر هم ما را همراهی کند. او ابتدا به عنوان فرمانده پشتیبانی لشگر مشغول به فعالیت در جبهه شد. ما 4 نفری در خط مقدم بودیم و هرکدام به نوعی مشغول به خدمت شدیم.
پدر بنده متولد سال 1322 در ایلام است. ایشان قبل از انقلاب به عنوان افسر در کادر شهربانی فعالیت داشتند. همچنین با روحانیت و نماینده حضرت امام در استان ایلام ارتباط نزدیکی داشتند. در آن زمان پدرم تا مقطع دیپلم تحصیل کرده بودند اما به دلیل همین ارتباط نزدیک با امام و روحانیت و مسائل اعتقادی ایشان اجازه ندادند که برای ادامه تحصیل وارد دانشکده افسری بشود. پدرم به شدت علاقه مند به خدمتگزاری به مردم هستند و تمام عشقشان این است که بتوانند برای رفع مشکلات مردم به ویژه مردم استان ایلام کاری انجام دهند. من به عنوان پسر بزرگ خانواده همیشه برای پدر و مادرم ارزش و احترام خاصی قائل هستم و همواره سعی کردم در زندگی مطیع فرمان پدرم باشم.
والفجر 5 شیمیایی شدم
سال 65 ازدواج کردم و درست یک هفته بعد از ازدواج مجدداً به جبهه رفتم. بنده در طی سال های جنگ چندین بار مجروح شدم که یکی از مجروحیت هایم در منطقه حلبچه بود. نزدیک صبح بود، برای آوردن آب کنار تانکر رفته بودم که اصابت یک خمپاره موجب شد تا از ناحیه راست بدن دچار آسیب جدی شوم. همچنین مجروحیت دیگرم برمی گردد به سال 65 که در عملیات والفجر 9 با حمله شیمیایی هواپیماهای دشمن دچار مصدومیت شیمیایی شدم که من را برای مداوا به عقب برگرداندند که بعد از یک هفته مجدداً به جبهه برگشتم و هم اکنون به عنوان جانباز 10 درصد محسوب می شوم.

ایلام هنوز مظلوم است

شرایط حاکم بر جامعه بسیار حساس است. باید سریع تر برای جوانان کاری کرد. اعتقاد من بر این است که باید به جوانان اعتماد کرد و به آن ها مسئولیت داد. در حال حاضر استان ایلام به عنوان یک استان کوچک 600 هزار نفر جمعیت دارد که از این تعداد 17 هزار نفر بیکارند؛ یعنی 15 درصد از کل جمعیت که واقعاً ظلم بزرگی است. تنها واژه ای که می توان برای مردم این خطه از سرزمین بکار برد مظلومیت است. مظلومیت به این جهت که بهترین هزینه ها را می شد برای ایجاد شغل و کار در آن منطقه انجام داد که متأسفانه مسئولان ما پیگیر نبودند و اعتبارات مناسب جذب نشد. حضرت آقا شعار اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند و عنوان داشتند که باید روی پای خودمان بایستیم و به خودمان تکیه کنیم اما متأسفانه هم اکنون بسیاری از مردم با سخت ترین مشکلات، زندگی می کنند و از این ناراحت هستم که اقتصاد مقاومتی فقط در حرف باقی مانده و اقدام عملی در جهت تحقق آن صورت نمی گیرد. مسئولین ما باید بدانند که این جوان ها به مانند همان جوان های انقلابی هستند و به نظام و ولایت ایمان دارند و تا پای جان پای کار ایستادند. اگر جنگی صورت گیرد آن ها با اعتقاد و ایمان راسخ به میدان می آیند؛ بنابراین باید بیشتر به فکر آن ها باشیم و در جهت رفع مشکلات و دغدغه های آنان بکوشیم.