تبیان، دستیار زندگی

فراموشی بزرگ‌ترین درد جانبازان

باید عاشقی كرد تا پی به راز گل سرخ برد و باید هفت شهر عشق را كوچه به كوچه گشت تا بزرگی روح بر قامت‌تان اندازه شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
جانباز حاج‌سیدمصطفی علمدار

باید عاشقی كرد تا پی به راز گل سرخ برد و باید هفت شهر عشق را كوچه به كوچه گشت تا بزرگی روح بر قامت‌تان اندازه شود. انسان‌های بزرگ رنج می‌كشند، درد می‌كشند ولی درد و رنج‌شان را فریاد نمی‌كشند و به آرامی به نجواهای عاشقانه با معبود گوش می‌سپارند و تن‌شان را در سفری روحانی از درد و رنج‌های زمینی رها می‌كنند. جانبازان دفاع مقدس از این قسم هستند. سال‌ها رنج و سختی را با جان و دل خریده‌اند و دم نزده‌اند. به راستی جانبازان شهیدان راه عشقند.
 15 بهمن ماه امسال، ‌حاج‌سیدمصطفی علمدار از جانبازان 70درصد دفاع مقدس آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست. این جانباز 70 درصد قطع نخاعی از رزمندگان دلاور لشكر ویژه ۲۵ كربلا، در عملیات والفجر ۱۰ در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۶ در سن ۲۱ سالگی به درجه جانبازی نائل شد و 30 سال با شرایط سخت جانبازی زندگی كرد و در 51 سالگی آسمانی شد.
زندگی شهید علمدار پر از حرف‌های ناگفته است. اینكه جوانی پرتحرك و پرجنب و جوش در اوج سلامت و سرزندگی ناگهان قطع نخاع شود و از آن به بعد روی یك تخته بدون تحرك بخوابد خیلی سخت و دردآور خواهد بود. مادر شهید هر وقت پسرش را می‌دید، اشك از دیدگانش جاری می‌شد و دلتنگ روزهای سلامت دردانه‌اش می‌شد.
این جانباز بزرگوار درباره ناراحتی از جانبازی ‌و سختی‌هایی كه در این سال‌ها كشیده، چنین گفت:«اصلاً ناراحت نیستم. من در راه هدف مقدسم به این درجه الهی نایل آمدم، چرا باید ناراحت باشم؟ من به حرف ولی امرم امام خمینی لبیك گفتم. همین كه به عنوان یك شیعه در آن دنیا پیش امامم روسیاه نیستم، خوشحالم.»
شهید علمدار با وجود شرایط سخت خودش، حتی از وضعیت دیگر جانبازان غافل نبود و نگران حال دوستان جانبازش بود:« یك دوستی دارم كه جانباز شیمیایی است. یك روز به من می‌گفت تا به حال از خدا خواسته‌ای كه دیگر نفس نكشی و نفست قطع شود؟ در ادامه به من گفت وقتی نفس می‌كشم، نای و ریه‌هایم می‌سوزد و آنقدر درد می‌كشم كه از خدا بارها خواسته‌ام، نفس كشیدن را از من بگیرد.»
جانبازان مثل شهید علمدار بسیارند. انسان در هم‌صحبتی و معاشرت با آنها درس بزرگی می‌آموزد و از مسائل كوچك روزمره دور می‌شود. جانبازان مثل كوه محكم و پرغرور هیچ‌گاه از راهی كه پیموده‌اند پشیمان نشده‌اند و همواره با عزت و بزرگی از روزهای جهاد و جانبازی یاد می‌كنند. سخنانشان مایه مباهات و غرور همه است و انسان از این همه بصیرت و بزرگ‌منشی مسرور می‌شود و به خود می‌بالد.
«احمد تعقلی» نیز یكی دیگر از جانبازان 70 درصدی است كه 23 بهمن‌ماه به قافله شهیدان پیوست و شهد گوارای شهادت را نوشید. شهید تعقلی در 28 بهمن ماه 1365 و در عملیات بزرگ كربلای 5 هر دو پای خود را بر اثر اصابت خمپاره از دست داد و علاوه بر آن دچار موج انفجار شد و چندین تركش در ناحیه صورت داشت. ایشان سه دهه از عمرش را با دردهای جانبازی گذراند ولی هیچ‌گاه خسته و ناامید نشد و تا آخرین روزهای عمرش به مبارزه با فرهنگ غرب و استكبار ادامه داد و با احساس وظیفه‌ای مثال‌زدنی در «مسجد باقریه» و محله راهنمایی شهر گنبدكاووس اقدامات فرهنگی خود را با تربیت نیروهای جوان و انقلابی دنبال كرد.
جانبازان شیمیایی هم در طول این سال‌ها با مشكلات زیادی زندگی كرد‌ه‌اند و هر دم و بازدم ساده با هزاران درد برایشان همراه بوده است. پیكر مطهر جانباز شیمیایی حاج غلام صادقی مقدم كه 21 بهمن ماه به خیل شهیدان پیوسته بود، دو روز بعد در شهر گرگان تشییع شد.
این جانبازان سرمایه‌های ارزشمندی هستند كه به آرامی و در میان شلوغی‌های زندگی روزمره از میانمان پرمی‌كشند و ما گاهی فراموش می‌كنیم چه جواهراتی را از دست می‌دهیم. سینه این جانبازان گنجینه هزاران حرف ناگفته و خاطره است و كاش ما كه آسایش امروزمان را مدیون این عزیزان هستیم، بتوانیم در میان شلوغی‌ها جایی برای دیدار با این جانبازان بگذاریم. هیچ چیز بیشتر از فراموشی، جانبازان دفاع مقدس را ناراحت و آزرده نمی‌كند.

منبع: روزنامه جوان