هدف بعثت پيامبران، اتمام حجّت بر مردم
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الّلهم صل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
ادامه سوره قصص را تفسيرش را داشتيم به اين آيه رسيديم كه خدا به پيامبرش مىگويد: كه نبودى ما به پيامبران قبل در كوه طور و از جانب غرب و از شاهدين و از جانب غربى نبودى، خلاصه وصل به تاريخ باش. كه خبرهايى در تاريخ بوده كه تو نبودى ما اينها را از علم غيب به تو گفتيم. اگر انسان از غيب از اطلاعات آسمانى جدا بشود خودش همين اطلاعات دورش را مىبيند. خوراك، پول، مسكن.
يك عربى حرف قشنگى مىزد مىگفت: ما قبل از اينكه پيامبر بيايد همهاش نگاهمان به زمين بود، شر و شراب و عيش و غارت و قتل. يه مرتبه پيامبر آمد گفت: «فلا اُقسم بمواقع النجوم» به مدار ستارگان قسم خورد ما را از پائين برد رو به بالا، قبل از آمدن انبياء مردم در مقابل سنگ و چوب سجده مىكردند، از جماد رفت به خالق، نبودى كه ما چطور تو را بند كرديم به گذشته و آينده و تاريخ. بعد مىفرمايد: اينها همه رحمت بود. آيه 47 سوره قصص كه يك بخش از آن را گفتم مىگويد كه: «و لو لا ان تصيبهم مصيبة بما قدمت ايديهم فيقولون» وقتى گير مىكنند مىگويند تقصير تو است اگر يك پيامبرى مىفرستادى ما را هدايت مىكردى ما دچار بدبختى نمىشديم. براى اينكه مردم يك حرفى نزنند ما پيامبر فرستاديم. آخه اگر شما از يك خيابان بروى و پليس جريمه ات كند شما مىگويى تقصير شماست. تابلو ورود ممنوع نبود. براى اينكه گير ندهيد كه بدبختىهاى ما به خاطر اين است كه تو اعلام نكردى پيامبر فرستاديم كه كسى نگويد من نمىدانستم. تا اين آيه را در جلسات قبل آمده بوديم؛
بحث ما ادامه تفسير سوره قصص آيه 47؛
«و لو لا ان تصيبهم مصيبة بما قدمت ايديهم فيقولوا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتّبع آياتك و نكون من المؤمنين»:
براى اينكه وقتى مصيبت به مردم مىرسد به خاطر عملكردشان، مردم گرفتار مىشوند به خاطر كج رويشان غلطى مىكنند چوب خوره و خلافى مىكنند جريمه مىشوند. دروغ مىگويد بى اعتبار شده. و سيگار مىكشد تنگ سينه پيدا مىكند دور حوضش نرده نمىگذارد بچهاش غرق مىشود. درست رانندگى نكرده تصادف مىكنه و مراعات بهداشت را نمىكند مريض مىشود. همينطور كه اين كارها ملموس و پيداست يكسرى چوبهايى كه ما مىخوريم علّتش پيدا نيست. بايد پيامبر بگويد كه چون همچين كردى آبروى فلانى را ريختى آبرويت را ريختند. براى اينكه مصيبتهايى به مردم اصابت مىكند و گرفتارى به مردم مىرسيد به خاطر «بما قدمت ايديهم» آنوقت بعد مىگويد بعد زباندرازى مىكنند كه: «لو لا ارسلت الينا رسولا» خدايا چرا رسول نفرستادى رسول فرستادى اگر رسول مىفرستادى ما دچار اين بدبختى نمىشديم. مىگويد براى اينكه مردم يك حرفى نزنند ما پيامبر فرستاديم: خلاصه اينكه در جلسه قبل، آيه قبل فرمود نبوّت رحمت است. اين جلسه مىخواهد بگويد نبوّت اتمام حجت است. ما پيامبر فرستاديم تا اتمام حجت كنيم.
سؤال: آيا واقعاً عقل كافى نيست؟ آيا علم كافى نيست؟ آيا تربيت خانوادگى كافى نيست؟ آيا وجدان كافى نيست؟ پاسخ: دليلش اين است كه همه جنايتها را عاقلها مىكنند، ديوانهها خطرى ندارند، يك سنگ به شيشه مىاندازند تمام طراحى هايى كه دنيا را به آتش مىكشد چه كسى دنيا را تهديد مىكند؟ آمريكا، آمريكا مگر ديوانه است. چه كسى تهديد مىكند امنيّتها را، امروز افغانستان و عراق، فردا جاى ديگر، مگر آمريكايى ديوانه است، مگر بى سوادند مگر جامعه شناس و روانشناس ندارند، اوه آنقدر دكتراى علوم تربيتى آنجاست، آنقدر دكتراى حقوق در آمريكاست و حقوق ملتها از بين مىرود.
خود ما، مىتوانيم آمار بدهيم كه افرادى از ما كه باسوادتر هستند، يعنى اينكه 30 تا كتاب خوانده است فسادش كمتر از 29 تا و اين از 28 كتاب كمتر، يعنى بگوئيد هر كس يك كتاب بيشتر بخواند خوبتر مىشود نه، باسوادتر مىشود ولى خوبترى معلوم نيست. هيچ دليلى نداريم كه آنها كه علم و درست بيشترى دارند خلاف، گاهى همان عقل و علم را وسيله قرار مىدهد كه خلافش پررنگتر باشد.
مثلاً يك گيوه دوز چقدر مىتواند دزدى كند يا خلافكار باشد، مىگوئيم كفش بدوز بايد ككها را ريز بزند مىدزدند درشت مىزنند، يعنى دزدى گيوه دوز در كك است يك ميوه فروش خلافش در يك صندوق پرتقال، فاسدها را زير و بزرگها را رو مىگذارد، خلافش در چهار تا پرتقال است و در چهار تا كك اما اگر يك آدم عاقل، دانشمند و تحصيل كرده در سطح بالا تربيت انبياء نباشد به چهار تا كك و پرتقال نيست خيلى خطرناك است. مىگويد: ما رسول فرستاديم تا مردم نگويند: «لو لا ارسلت الينا رسولا» چرا براى ما رسول نفرستادى؟ «فنتّبع» پيروى و تبعيت كنيم آيات تو را، و از مؤمنين باشيم. ما پيامبر فرستاديم تا مردم نگويند چرا راهنما نفرستادى؟
سؤال: دليل و فلسفه نبوّت چيست؟
پاسخ: اتمام حجت، تا كسى حرفى براى زدن نداشته باشد. خوب برويم آيه بعد:
«فلّما جاءهم الحق»، اول مىگويند خدايا يك پيامبر بيايد اما حالا اين را هم بگويم كه مشكلات اين چيه؟ مشكلات عقل و علم چند چيز است كه اشاره مىكنم؛
علم و عقل لازم است، كافى نيست
محدوديّت: عقل محدوديّت دارد و يك سرى چيزها را نمىفهمد، علم محدوديت دارد مگر ما چند كتاب خواندهايم. علم و عقل محدوديّت دارد از همه گذشته محكوميت؛
آفات علم و عقل را مىگويم؛
سؤال: آيا علم و عقل آفت دارد؟
جواب: بله آفت علم و عقل
1- محدوديت، علم كم است
2- محكوميت است؛ علم دارد و مىفهمد ولى فشار خارجى پيش مىآيد و دست از علم خودش برمىدارد.
3- اختلافات: اگر عقل و علم و مردم را به تربيت و وجدان رها كنيم و نبوت را بگذاريم كنار هركس طبق سليقه خودش هركسى يه جورى كار مىكند. مىگويد عقل من اينطور مىپسندد به نظر و سليقه من اينطورى است. سليقهاى مىشود. الان فرم دارد نماز اسكلت بندى دارد. اولش «اللّه اكبر»،و آخر «السلام عليكم و رحمة اللّه». سر و ته آن معلوم است. ولى آقا كه مىرود منبر نمىفهميم چقدر، ده دقيقه يك ساعت است و نمىدانيم چه خواهد گفت. ولى نماز را هركس مىفهمد «بسم اللّه»«ولاالضالين»«قل هو اللّه» ركوع. ما اگر نماز را از ما بگيرند و بگويند هر كس خودش عبادت كند عبادت يك ثانيهاى داريم تا 14 ساعتى به هم مىريزد همه چيز، عقل لازم است، كافى نيست علم لازم است و تربيت، كافى نيست و وجدان اينها كافى نيست ما منكر اينها نيستيم من خودم هم عاقل و هم باسوادم يه خورده ولى كافى نيست خيلى از جاها نمىفهمد چه كار كند. چقدر علما و عقلاى دنيا توى اطاقهاى دربسته نشستهاند ولى بدون دست رسى به نتيجهاى جلسه شان تمام شده، دور دوم مذاكرات، دور دهم، همه باسوادهاى دنيا نشستهاند جلسات سنگين و ساعتهاى طولانى آخرش هم به نتيجه مطلوب نرسيدهاند، ديوانه خانه كه نبود اينها عاقل و باسواد بوده و كارشناسى شده، در عين حال به نتيجه نمىرسند به خاطر اختلافات سليقهاى، هركس به سمتى مىكشد و به نتيجه نمىرسد.
«نبوت»: انسان بايد دستش را بگذارد در دست خدا، انسان اگر خودش باشد و عقل و وجدان كافى نيست. خوب برويم سراغ آيه بعد يك صلوات ختم كنيد (صلوات حضّار) آيه 48؛ «فلمّا جاءهم الحق من عندنا قالوا لو لا اوتى مثل ما اوتى موسى» همينكه پيامبر و حق سراغشان آمد گفتند: بهانه گرفتند، ما مىخواهيم معجزات پيامبر هم مثل معجزات موسى باشد. معجزه هر زمان بايد سنخيّت داشته باشد با همان زمان يك مثال ساده؛ اگر كسى خواست براى خياطها هنرنمايى كند، در نقاشى نمىتواند، بايد در خياطى باشد، يعنى بايد ديد افكار عمومى چيست بر وزن آن آدم شيرينكارى كند كه بگويند اوه عجب اين غير از كار ماست. زمان موسى (عليه السلام) سحر و جادو زياد بود پيامبر هم عصا انداخت اژدها شد. مىگفتند چرا مثلاً همچين كارى نمىكنى به مىگويد حالا خوب بهانه شما چيه؟ مىگويند: معجزه بايد مثل او باشد مىفرمايد: «او لم يكفروا مثل ما اوتى موسى» شما وقتى موسى معجزه آورد كفر نورزيديد؟
بهانهگيرى و لجاجت، شيوه مخالفان راه حقّ
بهانه گير هستيد، افرادى كه مىخواهند بهانه بگيرند به مختصر چيزى مىگويند اين چرا اين نيست؟ مثلاً مىگويد: «عليها تسعة عشر» 19 مأمور دارد، هركس مىخواند 19 تا چرا 20 تا اگر مىگفتيم 20 تا مىگفت چرا 2 نه نماز مغرب 3 ركعت است، چرا چهار ركعت نيست؟ اگر 4 ركعت چرا 5 ركعت نيست، طواف دور كعبه 7 تا اگر 8 تا بود مىگفتند چرا 8 تا، 11 تا مىبود همين را مىگفتند ما يك دست غيبى را مىبينيم، ببين آقا اگر تمام متخصصين انرژى اتمى، تمام متخصصين جامعه و روان شناس، پزشكها، تمام، تمام مغزهاى زمين جمع شوند و به مردم بگويند دور اين طواف كنيد حضرت عباسى نمىگيرد. اما حضرت ابراهيم (عليه السلام) چند هزار سال قبل از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم) يك كعبه ساخت گفت دورش طواف كنيد، شبانه روز دارند طواف مىكنند. ما مىخواهيم بگوئيم چه دستى در كار است كه تمام مغزهاى متفكّر اگر يه جايى را بسازند و حتّى به دانشجوهاى خودشان مثلاً رئيس دانشگاه بگويد دانشجويان عزيز مگر من استاد و رئيس دبيرستان شما و آية اللّه محل شما نيست مزد من اينكه دور اين بگرديد مردم گوش نمىدهند. چه دستى است و چه رمز و نخ و حركتى است كه يك ناله سرزده شده چند هزار سال ماند. اين بايد پىگيرى شود كه قصّه چيست؟ غير از، يعنى پشت اين حرفها يك حرف ديگرى هم هست خيلى حرف مىزنند چطور اين ماند؟ شما پدرت از دنيا مىرود، خدا پدرتان را به سلامت بدارد. اگر كسى پدرش از دنيا برود يك هفته اول ده تا قطره اشك هفته دوم 8 تا و بعد 4 و 3 و كم كم دو، سه سال كه مىگذرد حتى، ديگه فراموش مىكند، كم كم عكس او را هم از جلو چشم برمىدارد. يعنى انسان نسبت به پدر و مادرش بعد از چندى فراموش مىكند. ولى اين حسين (عليه السلام) كيست كه سال به سال عاشورايش پررنگتر مىشود چه دستى در كار است آدم فوت پدرش را فراموش مىكند چطور امام حسين (عليه السلام) 1400 سال است فراموش نشده.
43 تا راديو به امام خمينى (ره) بنيانگذار جمهورى اسلامى درى ورى مىگفت و از صدام تجليل مىكرد چطور يك مدتى كه گذشت مرده امام از زنده صدام عزّتش بيشتر است كسى رئيس جمهور يك مملكتى باشد و ادعاى سردار قادسيه را داشته باشد. توى لانهها و خانه هايش را بيايند بازرسى كنند ذليلترين رئيس جمهور در تاريخ صدّام شده و حال آنكه از همه رؤساى جمهور گردن كلفتتر بود، شد چى، به خاطر اينكه خدا قول داده، «والعاقبة لاهل التقوى»«والعاقبة للمتقين» عاقبت مال متقين و اهل تقواست. «انّا لننصر رسلنا والذين ءامنوا» ما انبياء خودمان را، بينندهها وقتى بحث را گوش مىدهيد. حاجىها مكه هستند، يكى، دو ميليون جمعيّت سالها پول جمع مىكنند. حالا بعضى كشورها بچه كه به دنيا مىآيد حساب بانكى برايش مىگذارد براى اينكه بعد كه بزرگ مىشود روى حساب قرعه و.. البته نمىدانم حالا برنامهاش چيست؟ كه اينها اتوماتيك مىروند مكه، حتى، حديث داريم كه: يك قوطى و به قول امروزىها يك قلّك (حساب بانكى) بگذار يك پولى درمىآورى كه صد در صد حلال است بگو «هذا للحجّ» براى مكه، يه ذره، ذرّه جمع شود كه يك دفعه بهت فشار نيايد. حتى حديث داريم كه: مردها زندگى خانوادهشان را سخت بگيرند يعنى حتى نان و نمك به زنشان بدهند و نان و سركه بدهند و از گوشت چيزهاى گران دورى كنند عوضش پولشان را جمع كرده و خانمشان را ببرند مكه. اين چيه كه از اول تولد بعضى كشورها، مثلاً امام حسن (عليه السلام) 25 مرتبه پياده مىرود مكه و هرچه هم مىروند سير نمىشوند. آخه شما 33 پل اصفهان را كه ديدى مىگويى بيا برويم يك بار ديگر. باب صبح ديدم ولم كن تو را به حضرت عباس يعنى الان ديگه شوفرهاى تاكسى در اصفهان از ديدن 33 پل لذت نمىبرند. و آنهايى كه چند بار اصفهان رفتهاند از ديدن عالى قاپو و سى وسه پل لذت نمىبرند چطور شد افرادى هر چه مىروند مكه تشنهتر مىشوند؟ يك رمزى دارد. حالا قرآن مىفرمايد كه: شما بهانه گير هستيد، مىگوئيد كه: «لو لا ارسلت» چرا پيامبر نيامد. پيامبر هم بيايد گوش نمىدهيد. مگر تورات نيامد، مگر سابقه خرابى نداريد؟ شما همانهايى هستيد كه «او لم يكفروا بما اوتى موسى» قبلاً مگر قبلاً موسى موسى آمد كفر نورزيديد؟ «و قالوا سحران تظاهرا» و گفتيد هم قرآن و هم تورات سحر است. «انّا بكل كافرون» ما همه چيز را قبول نداريم هرچى بگوئيد قبول نداريم، شما از اول موضع گرفتيد. افرادى موضع گرفته مىگويد فلانى آدم خوبيه بعد مىگويد: آقاى قرائتى نظر شما راجع به فلانى چيه؟ نظر من اين است كه اشتباه دارد. ولش كن اين آخوند هم به درد نمىخورد. بابا از اول موضع گرفتهاى و مريد او شدهاى ديگه بعد هم هرچه؛ مثل آدمى كه مىخواهد خودش را به خواب بزند. خو، خو، لگد به او هم بزنى، اين بنا دارد بخوابد، با لگد هم خور خور مىكند. اما اگر طبيعى خوابش برده باشد دو مرتبه با حسن آقا و حسين جون پا مىشود. پس اگر طبيعى باشد با تذكر بيدار مىشود اما اگر لجوج و از اول موضع گرفته، هرچى هم بيايد: «انا بكلّ كافرون» هرچى هم بگويى گوش نمىدهد. يك سيگارى تند تند سيگار مىكشيد گفتند: پدرجون نكش يه خورده نگاه كرد گفت نمىفهمى يكى ديگه گفت، گفت: تو هم نمىفهمى، گفت اگر پول سيگار را جمع كنى مىتوانى براى بچه ات يك چيزى ذخيره كنى، گفت: همه تان نفهميد. اين موضع گرفته و مىخواهد بكشد. ابر و باد و مه و خورشد مىگويد همه تان نمىفهميد. من بايد سيگار بكشم قرآن مىفرمايد: «انّا بكلّ كافرون» هرچى بگوئيد، موسى و عيسى و... همه دروغ مىگوئيد چون موضع گرفته است «قل فأتوا بكتاب من عندالله هو اهدى منهما» پيامبر موضع ندارد مىگويد اگر يك كتاب بهتر آورديد «اهدى منهما اتبعه» چه دين قشنگى است. قرآن مىگويد كه، آيه 49 «قل» به مردم بگو «فأتوا» اين كتاب من بود، شما يك كتاب بياوريد «بكتاب من عندالله اهدى منهما» يك كتابى از جانب خدا بياوريد «اتّبعه» من پيروى مىكنم «ان كنتم صادقين
معيار پذيرش سخن هدايت است
به مردم بگو يك كتابى از طرف خدا بياوريد هدايت گرتر باشد از تورات و انجيل من لجبازى ندارم پيروى مىكنم. افراد رنگ وارنگ برخورد مىكند. مثلاً اين چرا همچين، چرا، چرا، بگو مثلاً شما يك رهبرى بهتر از امام خمينى (ره) بياور ما مىگوئيم زنده باد او، خدا مىداند بعضىها كه مىگويند ما طرفدار، اگر بگوئى ببخشيد، لطفاً 4 كمال از آقاى كه قربانش مىروى بنويس نمىتواند بنويسه، لجاجت نكنيم، البته عيبهايى كه هست بپذيريم. من يك جملهاى هست خيلى نقل مىكنم از يكى از دوستان خداى رحمتش كند، مىگفت:
- توجيه حماقت است؛ ما اگر بخواهيم همه چيز را توجيه كنيم كه همه آدم خوب است و هيچ عيبى نيست اين خيلى آدم احمقى بايد باشد كه از دم بگويد خوب هستند.
تضعيف جنايت است؛ براى اينكه مىدانى چقدر شهيد شد تا جمهورى اسلامى درست شد حالا به همين راحتى و سادگى جمهورى اسلامى را زير سؤال مىبرى؟
- تكميل رسالت است؛ خيلى جمله قشنگى است الان رسالت ما اين كه تكميل كنيم. تا اينجا آمده عيب دارد آن را برطرف كنيم نه مىخواهيم توجيه كنيم كه همه آدمها خوب هستند. اگر بخواهيم بگوييم همه كارها خوب و همه انسانها درست، خيلى بايد آدم احمقى باشد. اگر خواسته باشيم بگوئيم حالا كه اين كار بد است، اين شهردار، وكيل، وزير، مدير، كاسب، تاجر، حالا كه ما چهار تا بد ديديم ديگه نيستيم تضعيف كنيم اين هم جنايت است. ما ديگه 22 بهمن راهپيمايى كارى نداريم ما ديگه نماز جمعه، چرا تضعيف مىكنى؟
نه توجيه، نه تضعيف، بلكه تكميل
پس چه كنيم؟ هيچى رسالت ما تكميل است. ببينيم كجا گير است گيرش را حل كنيم، آقا نمىشود ممكن است من نتوانستهام، دونفرى بشويم. دونفرى نمىشود، طومار، نمىشود، راهپيمايى، نمىشود، توى روزنامهها، داد گريه مىكنيم توى مسجد بالاخره بايد حل بشود. شما بچه ات مريض است در خانه احمد آقا را مىزنى مىگويند خواب است شما بگويى پس بچه را دور بياندازيم. يه خانه ديگر، دومى، سومى، مىگويى درب را باز كن بيشتر مىدهم. گاهى وقتها، يادم نمىرود يه جايى مىخواستم بروم خيابان خاكى و چاله چوله ولى كار لازمى داشتم گفتم به تاكسى مرا ببر هرچه بخواهى بهت مىدهم كار دارم گفت سوار شو، سوار شد اين بنده خدا هى افتاد توى چالهها، جاده خاكى آخرش كه پياده شد ديدم هيچى پول جيبم نيست (خنده حضار) ديدم خيلى بد شد آبرو ريزى گفتم حاج آقا، خدا مىداند، نمىدانستم پول جيبم هست يا نه، حالا يه كار كن دو مرتبه مرا سوار كن ببرم توى شهر مغازهاى آشنا هست پول بگيريم دو مرتبه مرا برگردان هيمجا، گفت آشيخ مىشود مرا رها كنى (خنده حضار) مىترسم توى اين چاله چولهها ببرم اون مغازه بسته باشد. درب را باز كن، ما شرمنده شديم گفت: فهميدم كه تو راست مىگويى. ما چيزش را گرفتيم كه يه وقت خدا براى كسى بد نياورد.
يه بار ديگر هم زمان شاه طلبه بوديم لباسهاى نو پوشيدم سوار اتوبوس شدم بيام تهران، تا سوار شديم شاگرد شوفر آمد گفت آقايان كرايهها را حاضر كنند ديدم من لباس نو پوشيدم پول هار نگذاشتهام توش، خيلى بد شد حالا چه كنم به راننده گفتم مرا پياده كن، چرا گفتم لباس نو پوشيدهام پول نگذاشتهام و كرايه ندارم، گفت: بنشين مهمان من، گفتم من تهران هم پياده شوم حالا اول بدختى است يا همينجا مرا پياده كن يا خرجى تهران را هم به بده (خنده حضار) يه خورده پول از اين راننده گرفتيم، خرجى تهران را گرفته، البته آدرس گرفتم بهش دادم، تا حالا به لطف خدا مال كسى را نخوردهايم، گاهى مىشود اينطورى توجيه حماقت است، تضعيف جنايت، تكميل رسالت است. برو بابا اين مسجدىهاى اين مسجدى بد است باشد، تو هم برو مسجد هم عيب او را نداشته باش. اين دانشجو، يك دانشجو عيب دارد، تو برو دانشگاه اول عيب را نداشته باش، تو برو توى بازار كلاه بردارى كه او مىكند تو نكن. «احدى من» اين كلمه، را من يك خورده درباره آن صحبت كنم، يعنى هركس هدايتش بيشتر است. ما افتخار داريم كه هيچ تعصّبى روى هيچ چيز نداريم. اين قرآن و از قول پيامبر «اهدى منهما» مىگويد كه اگر كتابى آورديد كه هدايتش بيشتر بود تسليم مىشويم خلاص، قرآن چند بار گفته، اگر يك كتاب بياوريد مثل قرآن ما ديگه خداحافظى مىكنيم، ديگر جنگ و اينترنت و ماهواره و سمپاشى و شايعه اصلاً همه را ول كنيد. «فأتوا بكتاب مثله» يك كتابى بياوريد مثل قرآن ما دكانمان را جمع مىكنيم ممكن است بگويى مثل قرآن نمىتوانيم بياوريم. «فأتوا بعشر سُوَر» ده تا سوره مثل قرآن بياوريد ما بساطمان را جمع مىكنيم، باز مىگويد تخفيف مىدهم «فأتوا بسورة» يك سوره مثل قرآن بياوريد باز هم تخفيف مىدهم «على ان يأتوا بحديث» يك خاطره مثل قرآن بياوريد من بساطم را جمع مىكنم
تحدّى قرآن، همراه با تخفيف و تحريك مخالفان
چقدر تخفيف مىدهد اول يك كتاب صد و چهارده سوره، بعد يكجا صد و چهارده سوره را تخفيف مىدهد مىگويد ده سوره، بعد 9 تا را تخفيف مىدهد مىگويد يك سوره بعد يك سوره را هم مىگويد يك خاطره تازه اين چهار دفعه تخفيف مىدهد چهار دفعه هم تخفيف مىدهد تحريك مىكند مىگويد: «ان كنتم صادقين» اگر راست مىگويى، يعنى نمىتوانى، طومار درست كنيد، كنگره بين المللى «و لو كان بعضكم لبعض ظهيراً» مىخواهى فلانى را هم از آن طرف دنيا با هواپيما دوسره بياورش «وادعوا من استطعتم» دعوت كن هركس را استطاعت دارى. يعنى هر كس را مىخواهى، بعد گفته تو كه هچ ننه و بابا هم نمىتوانند، «لن تستطيعوا»
«اللّه اكبر» چهار مرتبه تحريك كرده، پشت به پشت همديگر بدهيد نمىتوانيد، از هر كجاى كره زمين بيائيد نمىتوانيد، هرگز نمىتوانيد. چهار مرتبه نيش زده كه تو نمىتوانى چهار مرتبه هم تخفيف داده، اين چه دينى است؟ حالا ما فارسى هستيم و عربى بلد نيستيم. ما چقدر كمونيست عرب داريم ميليونها كمونيست عرب داريم كه دانشمند هم هستند. هم باسود و هم زبان مادرى عربى و هم ضد خدا، اين پيام هست چهار تخفيف و چهار تحريك.
اگر من گفتم آقا اين قرآن را از دست من بگير، اگر گرفتى من سند خانهام را به اسمت مىكنم، اگر مردى بگير، اگر زور دارى بگير، با دوستانت با هم بيائيد بگيريد، تلگراف كن هر پهلوانى بيايد بگيرد از دست من بعد گفتم حالا نمىخواهى قرآن را بگيرى يك جلدش را بگير، يك ذرهاش را بگير، بعد، اگر هى تخفيف دادم تحريك كردم و شما هى به من تيراندازى كردى ولى يكى نمىآيد اين قرآن را بگيرد از اين چه مىفهميم؟ اين همه دشمنان اسلام، الان تمام حمله آمريكا براى محو اسلام است. اصلاً اجلاسهايى را كه گرفتهاند گفتهاند ما سه چيز را در آن گير كردهايم قطعنامه اجلاسهايى كه در تلاويو و جاى ديگر بوده گفتهاند: اينها يك مسئله دارند، امام حسسين (عليه السلام) اين عاشورا، هرچه باشد دوباره مردم را بسيج مىكند، هرچه در روزنامهها و خطهاى سياسى انتقاد، فلان، ظهر عاشورا همه مىگويند، حسين، حسين، هيچ كس نمىگويد توى چه خطى هستى. اين عاشورا زور دارد فقير و غنى، بچه و بزرگ همه را بسيج مىكند اين حسين را چه بهش كنيم؟
بعد مىگويد: اينها زير بار ما نمىروند مىگويند كلّتان كشكيد ما منتظر مهدى هستيم مىآيد يك حكومت جهانى، ول كن بابا آمريكا آروغ مىزند، اصلاً هر كشورى اف 14 و 16 نشان مىدهد مىگويد باب كلشان كشكند حكومت حق، تك محورى و حق محورى مال امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) است، يك مهدى دارند.
اخيراً هم يك ولايت فقيهى درست كردهاند (!؟) اين هم زور دارد مىتواند مردم را بسيج كند، امام خمينى (ره) بود كه راه انداخت اين بساط را، گفتند: ما حريف امام حسين نمىشويم چون خيلى داغ است، امام زمان هم نمىشود حريفش شد داغ است بياييد يك كارى كنيم روى اين ولايت فقيه البته باز نمىخواهم بگويم، توجيه حماقت است ممكن است بنده كه نماينده امام باشم يكجا دسته گل آب بدهم، اينجا ماشين و خانه و زن و بچهام من ضامن رفتار تك تك آدمها نيستم. ولى به نبايد به خاطر اينكه اين درخت چهار تا ميوهاش است درخت را ارّه كنى، نبايد يه جايى اگر دو تا لك از سقف مىآيد ساختمان را منفجر كنى. اگر مشكل دارد بايد تكميل كنيم كه رسالت است.
پس 4 تخفيف و 4 تحريك، تحريك «ان كنتم صادقين» ظهير يعنى چه؟ ظهر يعنى پشت ط ظ «ظهيراً» يعنى پشت به پشت هم بدهيد «وادعوا» يعنى چه؟ دعوت كنيد «من استطعتم» هر كس را از هركجاى كره زمين از هر نژادى و زبانى و زمانى، مكانى و شخصيّتى، «مَنْ» يعنى هر كس نه سنش چقدر و سوادش چقدر، هر كسى را از هركجا، در هر زمانى، بعد هم مىگويد: هرگز، چهار تحريك، چهار تخفيف، اين همه دشمنان بناست مار بشكنند ولى اين مثل قرآن نمىآورد چيست قصه، ما مىگوئيم «اهدى منهما» اگر مثل قرآن كسى آورد «بسم اللّه» يك آيه قرآن را بگوئيد من بهترش را دارم، من يك قانون دارم بهتر از اين هنوز اسلام شناخته نشده است. الان كه بحث را گوش مىدهيد حاجىها مكه هستند يه چيزى برايتان بگويم اسلام مىگويد؛
اگر همه حاجىها دوشنبه رسيدند مكه و يك حاجى يك ساعت زودتر آمد، يكشنبه يك روز زودتر آمد اين حاجى كه يكشنبه آمد ديگه حرفش توى دادگسترى از اعتبار مىافتد، از عدالت ساقط است چرا؟ من زود آمدهام گناهم چيه؟ مىگويد: گناهت اين است كه اسبت را در راه دواندهاى، اول روزها كه با اسب و شتر مىرفتند مكه، كسى كه حمايت حيوان نكند، حتى در راه مكه اسبش را بدواند معلوم مىشود سنگدل است، قساوت قلب دارد و كسى كه رحم به حيوان نكند ولو انسان حاجى باشد از اعتبار مىافتد چه دينى را سراغ داريد كه در رحم به حيوان يك انسانى را براى هميشه (!؟) سرنگون مىكند.
حالا شما بياوريد حمايت حيوان شما اين حديثى را كه براى حمايت حيوان خواندم برويد بگوئيد تمام قوانين كه براى حمايت حيوان است بررسى كنيد اگر چنين جمله در آن بود. اگر حاجى حتى در راه مكه بى رحمى كند و اسبش را بدواند از اعتبار ساقط مىشود خيلى جمله قشنگى است. چيزى بهتر از قرآن بياوريد ما تسليم هستيم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد مزه فهم دين، عمل به آن، تبليغ دين به ما بچشان.
خدايا آنچه به مادهاى دين، معرفت، حكومت، امنيت، سلامت، علم، آبرو، خدايا هرچه به ما دادهاى تو شناخت و شكرش را به ما مرحمت بفرما.
خدايا در بهمن طاغوت ايران سرنگون شد تمام طاغوتهاى جهان را سرنگون كن.
خدايا در جمهورى اسلامى سه گروهند، گروهى كه اخلاص كار مىكنند خدايا اينها را به سلامت بدار. گروهى كه ناشى اند ولى حلالزادهاند، آدمهاى خوبى اند ولى بلد نيستند، خراب مىكنند، آنها را هم عقل و تدبير مرحمت بفرما، گروهى با برنامه ريزى كيف مىكنند كه اسلامى و ايران بشكند، لذت مىبرند از شكستن ما، و برنامه ريزى مىكنند براى شكستن ما، خدايا آنها را هم بشكن.
«والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته»