• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/02 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
تفسير سوره قصص

ايستادگى در برابر مخالفت‏ها

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» الّلهم صل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى مدتهاست كه سوره قصص را آيه به آيه تفسير مى‏كنيم الان رسيديم به آيه 37 كه حضرت موسى آمد پهلوى فرعون و او را دعوت به خدا كرد آنها گفتند تو ساحرى برو دنبال كارت ما يك همچين حرفهايى قبلاً هم شنيده‏ايم تا اينجايش گفتيم حالا اينجا «قال موسى ربى اعلم بمن جاء بالهدى من عنده و من تكون له عاقبة الدار انّه لا يفلح الظالمون» حضرت موسى ندر پاسخ تكذيب اينها گفت كه پروردگار من به كسانى كه از جانب او آمدند آگاهتر است مى‏داند كه سرانجام نيك براى چه كسانى است حالا موسى گفت دروغ مى‏گوييد شما كه سابقه نداريد چرا، قبل از من حضرت يوسف بوده آخه وقتى موسى ادعاى پيغمبرى كرد گفند اين حرفها تازه است مى‏زنى فرمود تازه نيست مگر قبل از من يوسف نبوده دروغ مى‏گوييد و اين خودش يك درس است كه اگر يك حرف حقى را زديد تكذيب كردند شما تو، نزن «ربى اعلم بمن جاء» گاهى وقتها آدم يك حرفى مى‏زند كسى گوش به حرفش نمى‏دهد مى‏گويد خيلى خوب تو گوش نمى‏دهى خدا شاهد است تكيه به خدا و توكل بر خدا در مقابل نفشات، ادامه موضوع بحث، ادامه سوره قصص، آيه 37 «قال موسى ربى اعلم» در كسانى كه امر به معروف مى‏كند برخى از منكر مى‏كنند پيشنهاد حقى مى‏دهند دلسوزى مى‏كنند يك حرفى مى‏زنند افراد مى‏گويند برو دنبال كارت به تو ربطى ندارد اين را مى‏گوييم پيش بينى بكنيد كه حتى اگر پيغمبر هم باشيد حرفتان را رد مى‏كنند افرادى هستند عقده‏اى مى‏شوند قهرى كنند چونافرادى هستند عقده‏اى مى‏شوند قهر مى‏كنند مى‏گويند آقا من گفتم گوش ندادند من ديگر نيستم چرا نيستى مگر هرچه گفتى بايد گوش داد پيغمبر خدا حرف زد گوش، بگوييد، نكردند، ما بسيار داريم توى جامعه افرادى كه چون پيشنهادشان رد شده جواب نابشان نيامده اين ديگر براى هميشه قيچى مى‏شود اين آيه درسش به ما اين است كه بخاطر برخورد منفى تو نخور عقب گرد نكن يك كسى كه چوب مى‏شكند تبر اولى ممكن است كه نشكند نمى‏گويد خوب ببين ما تبر زديم نشكند خوب خداحافظ بابا اينقدر بدهند تازه بشكند زنها وقتى قند مى‏شكنند اينطور نيست كه تا قندشكن را مى‏زنند قند نشكست قند را دور بياندازند كه، بچه‏اى داريم اگر رفتيم يك آمپولى دوايى دكترى بچه خوب نشد بچه را كه سر راه نمى‏گذاريم كه، آنقدر دكتر و دارو عوض مى‏كنيم كه خوب بشود خودش درس اول است عقب گشت نكنيم جوان توى كنكور رد شده مى‏گويد من رإ؛ ّّ مى‏بينى اصلاً بدبخت هستم چرا بدبختى كى گفته بدبختى ناپلئون 14 مرتبه شكست خورد دفعه 15 پيروز شد آقا خودش را كابينه كرده توى شهر رأى نياورده اصلاً از توى شهر در مى‏رود چرا در مى‏روى خوب چند تا رأى كم آوردى وايسا دفعه دوم خودت را كانديد كن حالا اصلاً رأى هم نياوردى نياوردى اين خودباختگى از حرفهاى كوچك است تا يك توقعى پيشنهادى رد مى‏شود تا رأى نمى‏آورى تا كنكور رد مى‏شود عوض كنم بحضور جنابعالى كه زود پا به فرار مى‏گذارد خودشان را مى‏بازند «ربى اعلم» اين «ربى اعلم» درسش است در مقابل برخوردهاى منفى مقاومت كنيم


توكّل بر خدا در برابر تهمت‏ها

بگو خدا كه مى‏داند اميرالمؤمنين مى‏فرمايد توى دستت وقتى طلاست همه شعار بدهند و راهپيمايى كنند بگويند سفال است خدا كه مى‏داند طلاست آرام باش اصلاً «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» معناش اين است كسى كه خدا دارد آرام است مردم هرچى مى‏خواهند بگويند بگويند گاهى ممكن است با متلك مى‏خواهند شما را بيرون كنند در قاهره كسى شترى اجاره كرد برود چند كيلومترى عباسيه سوار شتر شد صاحب شتر هم كه شتر را اجاره داده بود افسر شتر ا گرفته بود داشت اين آقا را مى‏برد ضمناً همينطور كه افسر مسافر را مى‏برد افسر را مى‏كشيد و مسافر را مى‏برد هى هم در ورى به اين مى‏گفت به اين مسافر هى متلك مى‏گفت مسافر هم هيچى نمى‏گفت تو جاده يك نفر ديد گفت آقا به اين مسافر گفت آقا تو كه روى اين شتر نشستى مى‏فهمى صاحب شتر چى بهت مى‏گويد گفت بله گفت چى بهت مى‏گويد گفت دارد متلك بارم مى‏كند گفت خوب بگو خودتى ننه‏ات است بابات است جد و آبادت است بيا پايين مشرق، مغرب، شمال، جنوب بزنش آخه اين (خنده حضار) همينطور مثل بت نشستى هرچى متلك بارت مى‏كند گوش مى‏دهى ايشان گفت اين جاده چه جاده‏اى است گفت جاده، جاده عباسيه است گفت اگر جاده عباسيه است هرچى مى‏خواهد بگويد، بگويد من هدفم اين است كه به عباسيه برسم اين هرچى مى‏خواهد بگويد بگويد اين كه حالا چون دو تا متلك به من گفته من دست از اين شغلم بكشم حرفهايى نيست «اعما هذا الا سحر» موسى تو جز سحر و جادو نيستى فرمود «قال موسى ربى اعلم» خدا مى‏داند كى هدايت را آورده حالا يا در تاريخ گذشته موسى يوسف هدايت آورد شما گوش نداديد مى‏گوييد اين حرف تازه است «ما سمعنا بهذا فى ابائنا الاولين» در ميان نياكان ما يك همچين حرفهايى نبوده در ميان نياكان ما مثل شما قبل از من نياكانى مثل يوسف بودند شما دروغ مى‏گوييد يا اين است يا من «جابرالهدى» خدا مى‏داند كه من هدايت آوردم شما هرچى مى‏خواهيد بگوييد بگوييد


تحميل عقيده، شيوه مستكبران

خوب، بعد هم مى‏فرمايد كه «لا يفلح الظالمون» ظالمين رستگار نمى‏شوند ظالم ممكن است در تجارت، در اقتصاد در، به هرحال ممكن است آدم با ظلم به يك چيزى برسد اما رستگار نمى‏شود ممكن است با ظلم آدم پولش زياد بشود اما بركت ندارد «مال حرام لا ينموم» مى‏فرمايد مال حرام نمو و رشد نمى‏كند «فانما» حديث داريم «فانما نمو» نمو كرد و رشد كرد «لا يبارك» مال حرام يا رشد نمى‏كند يا اگر رشد كرد بركت ندارد ممكن است همه خانه‏هاى شما قالى باشد ببخشيدها پارسال ماه رمضان چند تا افطارى داديد؟ چند تا افطارى داديد گاهى روى موكت آدم افطارى مى‏دهد و روى قالى افطارى نمى‏دهد اون موكت بركتش از اين قالى بيشتر است اينقدر آدم‏ها هستند عمرشان بى بركت است عمرشان بى بركت است اينقدر آدم‏ها هستند مالشان بى بركت است اصلاً ما پول داريم كه اينها گاوصندوقهاى گوشتى اند منتهى دو تا گاوصندوق داريم يكى فلزى است يك گوشتى است هيچ، پول را نگه داشته است براى وارث هيچ از پولش استفاده نمى‏كند افراد ظالم رستگار نمى‏شوند


خودمحورى، خوى فرعونى است

آيه بعد «و قال فرعون» فرعون گفت «يا ايهاالملا ما علمت لكم من اله غيره» فرعون گفت مردم جز خودم معبودى براى شما نيست بايد عبد من باشيد بعد دستور داد «فاوقدلى يهمن» براى تحقيق به هامان وزيرش گفت اى هامان «اوقد على الطين» يك اتشى بر گل بيافروز يك آجر تهيه كن بعد هم مى‏گويد «فاجعل لى صرحا» در صرح يعنى يك ساختمان بلند يك برجى براى من درست كن گل را بپز آجر كن از آن آجرها يك برج درست كن من مى‏خواهم بروم روى برج خدا را ببينم ما الان فكر مى‏كنيم مى‏خنديم الان هم افرادى هستند ماديون مى‏گوييم بفرمائيد ببينيم زمين جاذبه دارد يا نه، بله جاذبه زمين كه قطعى است از مسلمات علمى است از كجا فهميدى زمين جاذبه دارد مى‏گويد خوب سيب افتاد از درخت مى‏گوييم ببينم اين سيب كه جاذبه نسبت به افتادن سيب اثر جاذبه است خود جاذبه را نشان بده ببيند يعنى هرچى عينك بزنى به ذرات خاك نگاه كنى چيزى به نام جاذبه نمى‏بينى چون زمين جاذبه دارد آثار جاذبه اين است كه مى‏افتد يعنى شما آثار، يعنى افتادن سيب و جاذبه زمين را از اثر پى به مؤثرى مى‏برى يعنى از اين كه سيب افتاد پى بردى كه زمين نگفتى يك مواد ريزى است يك اتمى است يك سلولى است يا يك كرمى است يك گردى است كه آن گرد جاذبه است جاذبه ديدنى نيست اثر جاذبه، آقا اين گچ را قبول دارى مى‏گويد بله اين گچ كه معلوم است مى‏گويم بخواه شما اين گچ هم از اثر پى به مؤثر مى‏برى مى‏گويد خواب اينه مى‏بينم مى‏گويم خواب اين چى چيه مى‏گويد خوب اين حجم را دارد خوب اين حجم اثر گچ است از آثار گچ حجم است رنگش است خوب رنگش هم از آثارش است وزن، وزن هم از، يعنى در همه بديهى‏هايت هم شما اگر يك خورده دقت كنى ما در بديهيات و مسلمات هم از اثر پى به مؤثر مى‏بريم فرعون گفت من خدا را بايد با چشم ببينم به وزير گفت يك برج درست كن حالا اين از نظر علمى تاريخ آجرسازى و تاريخ و برج سازى و يك وقت اگر پرسيدند آقا تاريخ برج از كى است مى‏گوييم از زمان حضرت، چون مى‏گويد «فاجعل لى صرحا» يك ساحتمان بلند يك برجى درست كن «لعلى اطلع الى اله موسى» من مى‏خواهم بروم روى آن نوك برج ببينم خداى موسى توى آسمانها چه كار مى‏كند «و انى لاظنّه الى الكاذبين» به هر حال آدمى كه مستكبر است بوى استكبار باعث مى‏شود كه حق را قبول نكند مستكبران هم عقيده خودشان را تحميل مى‏كنند «ما علمت من اله غيرى» جز خودم هيچ كس را براى شما سراغ ندارم آنوقت قدرت‏نمايى اين كارهاى امروز استكبار، قدرت‏هايى عوام فريبى، جست تحقيق، منحرف كردن افكار عمومى اينها همه آن كارهايى است كه فرعون كرد بالا برج درست كن مى‏خواهم بروم ببينم يعنى مى‏خواهم تحقيق كنم جست تحقيق، جست قدرت نمايى عوام فريبى، اينه، حالا همه‏اش مستكبر خودم خودم مى‏گويد ما هم توى خانه هايمان گاهى اوقات مى‏بينيدها، پول هم نداردها يك آدم عادى است ولى هى مى‏گويد خودم خودم، من اين را شوهرش دادم من جاذبه‏اش را درست كردم من سفارشش را كردم من من من من من برايش وام دادم من من، روزى ده دقيقه كه حرف مى‏زند چند بار مى‏گويد من اين حالت استكبار است اينقدر من من من نگوييد ببينيد توى اين آيه چقدر موسى من گفته فرعون من گفته «ما علمت» من خبر ندارم «اله غيرى» غير من «اوقدلى» براى من يك آجرى درست كن «فاجعل لى» براى من يك برج درست كن «لعلّى» من بايد وارسى كنم «اطلع» خودم بايد مطلع بشوم «إنّى» من گمان مى‏كنم «انى لاظنّه» «اظنه» «انى» «لعلى» «غيرى» «اجعل لى» همه‏اش توى اين آيه «لى لى لى لى» همه‏اش يعنى من من من من اين يعنى خودمحورى خودمحورى بلاى فرعونى است حالا ما خودمحور هستيم يا نه، در بين ما خود محورى هست يا نه، گاهى وقت‏ها يك كسى آمده بود مى‏گفت آقا خدا چرا مار خلق كرد گفتم مگه چشه گفت آخه مزاحم من است گفتم مگه عنصر اصلى تو هستى شما ثابت كن كه وسط هستى و محور هستى تو هستى بعد بگوييم هرچى مزاحم شماست وجود نداشته باشد كى گفت شما محورى كه هرچى به نفع شماست باشه هرچى به ضد شماست نباشه اين خودمحورى كه اگر من راى آوردم جمهورى اسلامى خوبه يكى از كانديدها فرار كرد براى اينكه راى جمع كند هى مى‏گفت ملت قهرمان راى‏ها را شمردند راى نياورد گفت اين توده ناآگاه يعنى قبل از ظهر قهرمان بودند بعد از ظهر شدند ناآگاه اين خودمحورى است اگر به من احترام گذاشت آدم خوبى است اگر نگذاشت، اگر مرخصى داد آدم خوبى است اگر مرخصى نداد آدم بدى است اصلاً يك آدم بد اخلاقى است مى‏گويم چطور مى‏گفت رفتيم مرخصى نداد چون به اين مرخصى نداده مى‏گويند بداخلاق بگذار محور اصلى شما هستيد. خوب بپرس ممكن است صلاح نبوده، خدا راجع به مرخصى هم به پيغمبر مى‏گويد «اذا استأذنوك لبعض شأنهم فاذن لمن شئت» اگر يك عده كارگرهايى كه دارند خندق مى‏كنند مرخصى از تو بگيرند اگر مصلحت مى‏بينى بهشان مرخصى بده نه بابا پيغمبر هم مرخصى نمى‏دهد ولش كن من ديگر پشت سر اين آقا نماز نمى‏خوانم اين رئيس بدى است يك طومار بنويس اين را ردش كنيم چرا؟ رفتيم وام بگيريم بهمان نداد اصلاً خودمحورى وام داد خوب است نداد بد مرخصى داد خوب، اين جا خودمحورى را نگاه كن يك بار ديگر مى‏خوانم «ما علمت، غيرى، اوقدلى، فاجعل لى، لعلّ لى، انى، اظنّه» عنى من گمان مى‏كنم «اطلع» يعنى من اطلاع پيدا مى‏كنم بلاى ما خودمحورى است برويم آيه بعد؛ «و استكبر هو و جنوده فى الارض» بخاطر اين خودمحورى فرعون استكبار كرد خودش و لشگرش «بغير الحق، و ظنوا انّهم الينا لا يرجعون» اينها فكر كردند دنيا هميشه هست فكر كردند اگر جاويد شاه با مردم هم بگويند جاويد جاويد بشود ممكن است همه بگويند جاويد اما جاويد نشود اين‏ها گمان مى‏كردند اين پايتختشان امكاناتشان هميشگى است يعنى غفلت از گذرا بودن دنيا گمان جاودانى اين باعث شد كه اينها مستكبر شدند و اما استكبار راجع به استكبار چند تا جمله مى‏گويم عرض كنم به حضور شما كه مستكبر بخاطر خودمحورى همه چيزها را به خود نصب مى‏دهد مثلاً مى‏گويد كه «ما علمت» حالا اين «ما» ى مستكبر است عقيده مى‏گويد طبق نظر من باشد كنترل عقايد «امنت قبل عاقبه لكم» وقتى معجزه موسى را ديدند ساحرها به موسى ايمان آوردند گفت چرا ايمان آورديد «قبل اذن لكم» قبل از اينكه به شما اجازه بدهم شما بايد طبق نظر من با اجازه من اين كار را بكنيد عزل و نصب‏ها اعلام دستور اعدام و آزاد كردن «انا احى و اميت» عفو و اعدام بخاطر ميل شخصى، يك وقت عفو قماض بر اثر يك مصلحتى است مثلاً مى‏نويسند كه ايشان فرض كنيد كه مثلاً آثار تو به درش پيدا شده در زندان اين ابتكارى كرده اين پيشنهاد مفيد را داشته كمالى ازش سر مى‏زند خوب اين نظر شخصى نيست يك وقت مى‏گويد من دلم مى‏خواهد نظر شخصى است «انا احى و اميت» نمرود مى‏گفت كه من هستم كه دستور آزادى زندانيها را مى‏دهم «و اميت» دستور اعدام مى‏دهم سيماى مستكبر افتخار به كاخ و... «اليس لى ملك مثل» به موسى گفت آيا نگاه نمى‏كنى كه حكومت مصر دست من است به اين جلال و جبروت، جلال و جبروت را دليل بر حقانيت مى‏دانست «اليس لى ملك لملك» تهديد، گفت حالا كه به موسى ايمان آورديد تكه تكه تان مى‏كنم دست راست را قطع مى‏كنم با پاى چپ را با پاى راست «لاقطعن» قطعه قطعه تان مى‏كنم «لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف» من دست و پايتان را بر خلاف همديگر، يعنى اگر دست راست است پاى چپ، اگر دست چپ است پاى راست، «من خلاف» بد چون اگر دو تا دست را قطع كنند با پا آدم مى‏تواند راه برود دو تا پا را قطع كنند آدم با دو تا دستهايش مى‏تواند سينه خيز برود اما دست راست و پاى چپ همه معادلات بهم مى‏خورد تهديد، تطميع، مى‏گويد اگر اين كار را براى من كرديد كمكت مى‏كنم به ساحرها گفت اگر آبروى موسى را بريزى اصلاً سكه تان مى‏دهم «اعنّا له لاجراً» گفتند آيا اجرى به ما مى‏دهى «ان كنا نحن غالبين» اگر ما غالب شديم با سحر و جادو آبروى موسى را ريختيم به فرعون گفتند پولى سكه‏اى هست «قال نعم» اصلاً پول چيه «قال» بله بله آنها گفتند اجر و مزد، «انكم اذاً لمن المقربين» شما از مقربين هستيد اصلاً كارت سبزتان مى‏دهم صاف بياييد توى كاخ ، تحقير ديگران، مى‏آمدند مى‏گفتند كه اينها كى هستند كه دور تو جمع مى‏شدند اينها يك مشت عراش و اقل بيشتر نيستند تحقير مى‏كردند مؤمنين را اصلاً مى‏گفتند اگر مى‏خواهيد ما به تو ايمان بياوريم اينها را بيرون كن تحقير، ما گاهى وقتها ماه رمضان مى‏شود وارد مسجد مى‏شويم مى‏بينيم يك مشت بچه‏اند مى‏آييم بيرون امّا اگر ببينيم يك مشت آدم كلاس بالااند مى‏رويم مى‏نشينيم خجالت مى‏كشيم پهلوى بچه‏ها بنشينيم تحقير، ساختمانهاى بلند «اجعل لى صرحا» كه آيه‏ى قبل است اين سيماى مستكبر است. بدترين استكبار، استكبار در برابر خداست استكبار در برابر خدا حالا يكوقت انسان در مقابل خلق مستكبر است در مقابل مردم مى‏گويد «انا، انا،» من من من، يكوقت در مقابل خدا، استكبار در برابر خدا چرا در برابر خدا مستكبر باشيم آخه ما چى هستيم در هر دقيقه‏اى كه اين خون وارد قلب مى‏شود در يكى از اين حركتها يك لخته‏اى چيزى خلاص، ما كه چيزى نيستيم چرا نماز نخوانيم؟ چرا مسجد نرويم؟ شكم مى‏گويد بخور ماه رمضان خدا مى‏گويد نخور يعنى اينقدر آدم مطيع شكمش باشد آدم يكوقت بله قربان گوى يك ابرقدرتى است يكوقت شكمش ميل دارد مى‏گويد بله قربان آب بله قربان غذا بله قربان آدم اينقدر اسير شكمش ماه رمضان


خدمت به مسجد افتخار اولياى خداست

مهمانى خدا نزديك مى‏شود بحث را در آستانه‏ى ماه رمضان گوش مى‏دهيم مسجدها را الآن يك چند سالى است كه دارند غبارويى مى‏كنند كار خوبى است البته غبارويى مساجد را يكوقت تحقير نكنيد اجازه بدهيد يك اشاره بكنم قرآن چهار نفر غبارويى مى‏كردند مساجد را، يكى حضرت ابراهيم بود يكى اسماعيل بود «طهراً بيتى» خدا مى‏گويد تطهير كنيد مسجد را يكى حضرت مريم بود يكى حضرت زكرياى پيغمبر بود افتخار است مساجد بايد خادم افتخارى داشته باشد احترام مسجد توجه به اينكه اين مساجد، مساجد ما مريض است بياييد اين مساجد را از مرض نجات دهيم به خاطر وجود ما مرض مساجد چيه: 1- بعضى مساجد را افرادى تصاحب كردند انگار ارث پدرشان است يك هيئت را برداشته تابلو زده مركز هيئت فلان اصلاً بدون اجازه‏ى رئيس هيئت نمى‏شود آب خورد هيئت ارث پدرش است بعضى مساجد را بسيج ارث پدرش است بعضى مساجد را هيئت امنا ارث پدرش است بعضى مساجد را ميراث فرهنگى ارث پدرش گرفته اصلاً نمى‏گذارند نماز بخوانند مى‏گويند نه آنجا برويد نماز بخوانيد آهار دهنتان اين كاشى‏ها را لغ مى‏كند بعضى مسجدها را اوقاف ارث پدرش گرفته يعنى مسجدها را پيش نماز ارث پدرش گرفته بابا مسجد ارث پدر كسى نيست همه خادم مسجداند اذان هم همينطور است هر كس خوش صداست اذان بگويد دعا هر كس، هر روز يكى دعا بخواند هر روز يكى اذان بخواند مسجد جاى ملاقات عمومى است سالن اجتماعاتى است كه همه با وضو مى‏آيند تنها سالن اجتماعاتى است كه براى خدا مى‏آيند اگر كسى قبل از نماز برود براى نماز بنشيند انتظار نماز هم ثواب دارد مسجدها بايد سالنش روح‏بخش باشد


دورى از تجمّلات در مساجد

الآن با كمال تأسف با كمال تأسف با كمال تأسف حالا اسمش را ببرم غيبت است و گناه هم است بعضى از اين مهندسين ما به اسم ابتكار مسجدهايى در تهران ساختند كه حضرت عباسى با انبار سيب‏زمينى فرق نمى‏كند برداشتند كمى قر و فر بهش دادند زاويه و انحنا بهش دادند حضرت عباسى برق برود با انبار سيب‏زمينى فرق نمى‏كند مگر هر ابتكارى ابتكار است مگر هر رشدى رشد است مگر هر عقب گردى بد است بله سرطان هم رشد مى‏كند مگر هر اين رشد خوب است نه هر توسعه‏اى عزيز است كه بگوييم توسعه‏ى، توسعه‏ى، توسعه وگرنه سرطان هم توسعه پيدا مى‏كند نه هر برگشتى ارتجع است برويم مثل قديمى‏ها باشيم تمام اينهايى كه مى‏روند دكتر مى‏خواهند مرتجع شوند يعنى مى‏خواهند دوايى بخورند كه به سلامتى اول برسند پس هر برگشتى بد نيست هر پيشرفتى هم بگوييد خوب نيست نقشه‏هايى داشته‏ايم مساجدى كه الآن داريم هنر معمارى قديم اصلاً توش كه مى‏نشينى حالا شهر خودمان را مسجد آقا بزرگ كاشان است تلويزيون هم نشان مى‏دهد 10 ساعت تويش بنشينى خسته نمى‏شوى مسجد هم آقايون تحصيل كرده بعضى‏هايشان البته بعضى‏هايشان خيلى خوب مى‏سازند بعضى‏هايشان به اسم ابتكار مسجد ساختند كه تا مى‏گويى (السلام عليكم) آدم مى‏خواهد در برود سقف را گذاشته است پايين مى‏گوييم خفه شديم مى‏گويد نقشه مهندسى است آخه بابا من دارم خفه مى‏شوم (خنده‏ى حضار) مثل لباس ننگى كه خياط مى‏دوزد مى‏گوييم بابا خفه شدم مى‏گيد مد است چكار به مد دارم دارم خفه مى‏شوم، خلاصه يك مقدارى مسجدها را شكل كليسا نسازيم خودمان در معمارى هنرمنديم‏ها، تجملات در مسجد نبايد باشد حضرت امام نامه نوشتند به مقام معظّم رهبرى رئيس جمهور بودند آن زمان آقاى هاشمى رفسنجانى رئيس مجلس بودند من نامه‏ى حضرت امام را متنش را براى شما بخوانم. «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» مصلاى تهران بزرگ باشد محكم باشد اما از تجمّلات بپرهيزيد ما الآن مسجدمان تنگ است هرچى بخواهى توش تجمّل است مسجد بزرگ باشد بزرگى مسجد توى مساجد تبعيض قايل نشويم نبايد سهم مردها ده تا قالى باشد سهم زنان دو تا زيلو بايد اگر فرش توى مسجد قالى باشد قالى نوها را سمت مردها قالى كهنه‏ها را سمت زنها چرا؟ چرا تبعيض است؟ در مسجد اينها مرض‏هاى مسجد است تجملات مرض است براى مسجد بنده اين را بايد بگويم چون يكى دو سه بار ديگر هم گفتم مثل همان چوب سفت است اينقدر بايد بگويم البته ضد معروف است الآن حرف من هيچ طرفدار ندارد ولى من نگرانم ديگه من هم در آستانه‏ى 60 سالم است بگويند آقا 23 سال توى تلويزيون بودى چرا نگفتى من نگران شب قبرم هم بايد باشم كار به جامعه ندارم ساختن محراب خلاف نهج‏البلاغه است در نهج‏البلاغه داريم كه حضرت امير آمد نماز بخواند حضرت رسول آمد نماز بخواند «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» (صلوات حضار) فرمود فاطمه جان اين پرده خيلى گل دارد گلش حواس من را پرت مى‏كند اين را بردار اگر گل پارچه‏اى را پيغمبر مى‏گويد برادر به چه دليل ما با كاشى‏كارى و سنگ مرمر جلو پيش‏نماز گل درست مى‏كنيم يا نهج‏البلاغه دروغ است يا محراب دروغ است نهج‏البلاغه كه دروغ نيست پس محراب دروغ است مسجد بزرگ باشد يك محكم باشد دو، زيبا هم باشد سه، روشن باشد چهار، تبعيض بين بچه و بزرگ توش نباشد پنج، تبعيض بين زن و مرد توش نباشد شش، تبعيض بين پولدار و فقير نباشد توش، يك پولدار حاج آقا بفرما جلو بفرما بفرما اين‏جا بانك نيست كه (خنده‏ى حضار) كه هر كه پول داشته باشد بفرما جلو حاج آقا هر جا هست بنشينند برنامه‏هاى مسجد گفتم چون نزديك ماه رمضان است اجازه بده تكرار كنم معذرت مى‏خواهم از آقايونى كه يك‏بار شنيده‏اند ولى يك چيزى فرهنگ خواسته باشد بشود بايد تكرار بشود تا توى ذهنها بماند «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بين دو نماز كسى از آقا استخاره نخواهد بعد از دو نماز چرا چون كه استخاره مى‏خواهى بنده مى‏روم براى شما استخاره كنم يك دقيقه دو دقيقه كمتر و بيشتر معطّل مى‏شوم 200، 300 نفر معطّل شمااند 300 نفر معطّل استخاره‏ى شماند به چه دليل به خاطر استخاره‏ى يك نفر وقت 200 نفر را بگيريم استخاره ممنوع بعد از دو نماز، استخاره حق شخصى است و اين مزاحم حق جامعه است تعبير خاب ممنوع سخنرانى بين دو نماز ممنوع دو تا نماز را بخوانيد با تعقيبات حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) بعد از دو نماز پاشيد حديث بگوييد آقا مردم در مى‏روند گروگان‏گيرى هم ممنوع (خنده‏ى حضار) تو يك جورى حرف بزن در نروند افرادى هستند مى‏خواهد نماز بخوانند نمى‏خواهند هم پاى منبر من بنشينند بله يكوقت يك تذكر است يك دقيقه‏اى دو دقيقه‏اى است تا دو سه دقيقه مانعى ندارد اما سخنرانى بعد از نماز استخاره، تعبير خواب بعد از نماز خادمهاى مسجد را خادم مسجدهاى عزيز را يك حقوقى برايش درست كنيد حالا يا به تأمين اجتماعى يا بيمه اجتماعى حالا نمى‏دانم يكى از اين نهادها و اُرگان‏ها بگذاريم يا خود مردم يك سرمايه‏اى يك چند ميليونى بهش بدهند از اين مضاربه‏هايى كه انشاءاللّه ورشكست نمى‏شوند يك جورى باشد كه اين پيرمرد را از گردونه بيندازيد كنار يك تحصيل كرده خادم مسجد بشود شما مى‏دانيد اگر مسجد خادمش خوش صدا باشد خوش سليقه باشد تحصيل كرده باشد مى‏گويى من غيبتش را كردم «بسم اللّه الرحمن الرحيم» اگر كسى پشت‏سر آخوندى غيبت كرده باشد مى‏تواند پشت‏سر او نماز بخواند اين شيطان كه مى‏آيد غيبتش را كردى پس نماز هم نخوان نه غيبتش كردى نمى‏خواهد بگويى آقا ببخشيد جناب آقاى قرائتى غيبت شما را كردم چرا به من مى‏گويى بگو خدا من غيبت اين شيخ را كردم حلالم كن توبه كن به آقا نگو چرا به آقا مى‏گويى كه اصلاً نه آقا و هيچ‏كس هر كس را غيبتش را كرديد به خودش نگوييد چون وقتى خدا رحمت كند آيةاللّه‏العظمى آقاى گلپايگانى را رفتم ازش پرسيدم گفتم آقا غيبت كسى را كرديم بهش بگوييم گفت نه غيبتش را كردى يك گناه حالا كه بهش مى‏گويى اذيت مى‏شود مردم آزارى يك گناه اين كه مى‏شود دو تا غيبتش را كردى بگو «استغفراللّه و اتوب اليه» خدايا من را ببخش و ايشان را هم ببخش پس غيبت كرديد باز هم استغفار كنيد مثلاً بعضى وقتها مى‏گويند آقا شما خودتان عادل مى‏دانيد به تو چه شما كه از من گناه سراغ داريد بگو اللّه اكبر حالا من گناه كردم خودم مى‏دانم گاهى مى‏پرسند شما در عمرت گناه نكردى لازم نيست من از خودم گناه سراغ داشته باشم شما كه از من گناه نديدى مى‏توانى اقتدا كنى ولو بنده خودم از خودم گناهانى سراغ داشته باشم معناى عدالت اين نيست كه گناه نكرده معناى عدالت اين است كه شما از او گناهى نديدى خوب بس است ديگر. پشت‏سر كى نماز مى‏خوانى؟ هر كى كه ظاهرش كافى است. آخه خط سياسى‏اش با ما نخورد، نخورد بايد هر كه به هر كه اقتدا مى‏كند بايد خط سياسى داشته باشد مگر انتخابات است مى‏خواهيم بگوييم «مالكِ يوم الدين» حالا يك آقا معتقد است اون مى‏رود مجلس يك آقا مى‏گويد او مى‏رود مجلس مگر روز عاشورا كه مى‏گوييم حسين حسين آقا ببخشيد تو چه خطى هستيد بابا برو گمشو بابا ظهر عاشورا امام حسين براى همه است يعنى چه كه من مى‏خواهم حسين حسين كنم مى‏گويد توى چه خطى هستى تو هر خطى مى‏خواهى باش قرآن مال همه است امام حسين مال همه است خدا مال همه است اميرالمؤمنين مال همه است امام زمان مال همه است اينها كه مال همه است ديگر بازى سرش درنياوريد روى اينها بازى نكنيد. اصلاً از افطارى خسته شديم من يك جايى دعوتم كردند افطارى ماه رمضان اوه اوه... ديدم همه روز مقاله‏اى‏هااند گفتم از اون روزنامه‏اى‏ها هيچ كدام مسلمان نبودند گفت چرا مسلمان‏اند، گفتم خوب بيايد يك خرما بخوريم ديگر توى خط سياسى را توى دل خرما انداختى بابا بيايد توى خانه خرما بخورد بعد برود توى روزنامه هرچى مى‏خواهد بنويسد يعنى تحمل در اينكه حتى ما در خرما ما نبايد وحدت كلمه، چقدر روده‏ها تنگ است حسن ما توش گير كرده چقدر روح‏ها كوچك است كه ما حاضر نيستيم كه در افطارى هم يك نفر غير خودمان بيايد افطارى‏هايى كه مى‏دهيم ديگران هم دعوت كنيم چهارتا بچه‏ها چهارتا جوانهايى هم كه تا حالا بودند آنها را هم دعوتشان كنيم لازم نيست كه من رفتم پلو خوردم آن هم به ما بدهد افطارى‏هاى ما شده مثل دعاى توسل فاطمه و شوهر فاطمه، فاطمه و پدر فاطمه، فاطمه و بچه‏هاى فاطمه، ما خودمان به هم افطارى مى‏دهيم ما چهارتا هم كه از ما نيست بهشان بگوييم آقا امشب بياييد افطارى ممكن است روزه هم نباشد هيچ موقع نگو آقا بياييد افطارى اين سفره باز باشد يك خورده روح، روح‏ها بزرگ باشد ما بايد خودمان را آماده كنيم براى حكومت حضرت مهدى مى‏خواهد مى‏خواهد يك رهبر بين‏المللى داشته باشد بايد يك‏خورده فكرش هم بين‏المللى باشد يك فكر تنگ نمى‏تواند منتظر يك رهبر بين‏المللى باشد رهبر باز بايد يك فكر باز، آخه يك جمله‏اى هست شعارش كرده‏اند مى‏گويند منتظرين مصلح بايد خودشان هم صالح باشند بنده حالا خودم يك جمله اضافه كنم منتظرين رهبر جهانى بايد يك خورده فكرشان هم از محلى و شهرى بيايد بالاتر كه كسى كه منتظر رهبر جهانى است فكرش هم جهانى باشد تا با پسرعمو و پسرخاله‏ات اختلاف دارى سر يك چيزى حالا با هم قهر كرديد ماه رمضان آشتى كنيد ماه مبارك است يك آيه خواندن ثواب يك ختم قرآن دارد آدم‏هاى آدم‏هاى تحصيل كرده جلسات قرائت محلى درست كنيد جلسات را بگذاريد 5 نفرى 10 نفرى دبير هستى بسم‏اللّه استاد هستى دانشجو هستى بازارى هستى هر كس شما قرآنت را غلط مى‏خوانى بگو بچه‏ها منتهى غلط طول نكشد كه مزاحم درس بچه‏ها بشود بعد از افطار نيم ساعت «بسم اللّه الرحمن الرحيم» قرآن بخوانيد با هم بخوانيد قرآن از تفسير نمونه تفسير خوب فارسى است بخوانيد اجمالاً جلسات گروهى درون گروهى را، منتهى به شرطى كه اين جلسات مزاحم جمع مسجد هم انشاءاللّه نباشد. خدايا تو را به حق ماه رمضان تو را به حق مولود رمضان امام حسن مجتبى به حق شهيد رمضان اميرالمؤمنين تو را به حق پذيرايى رمضان «انزلناه فى ليلة القدر» قرآنى كه نازل شدى تو را به حق كسانى كه در طول تاريخ از رمضان استفاده كردند اين رمضان در پيش را بهترين رمضانهاى امت اسلامى ما قرار بده. آمين تمام بركاتهايى كه در ماه‏هاى رمضان در گذشته و حال و آينده براى اولياءت نازل مى‏كنى تمام اين بركات را براى ما نازل بفرما. آمين


سادگى در افطارى

خودتان را آماده كنيد براى يك كار قشنگى هم دارد مى‏شود افطارى‏هاى ساده توى بعضى از شهرها راه مى‏افتد آخه الآن افطارى از بسكى مرغ و ماهى و بوقلمون و ترشى هست شده پروژه يعنى وقتى مى‏خواهند بدهند انگار مى‏خواهند يك سد بسازند همه‏ى هفته فكر مى‏كنند يك غذاى ساده درست كنيد ديگ شله‏زرد ظرف يك‏بار مصرف پشت ماشين برو مسجد السلام عليكم و رحمةاللّه آقايون مسجد ما يك شله‏زرد داريم مى‏خواهيم افطار كنيم ظرف يك‏بار مصرف مى‏شود به صد نفر با يك ديگ شله‏زرد افطارى داد اِنقدر سفره و مربا و بالنگ نمى‏خواهد كه ما بسيارى از عبادتها خودمان را محروم نمى‏كنيم به خاطر تجملات از بسكى اين منار را بلند مى‏كنيد نمى‏برند بالا اينقدر بلند نكنيد كه ديگر نشوند بروند آن بالا افطارى‏ها را تعاونى حساب كنيد تا مشترى شوند افطارى ساده در مسجدالحرام تا اذان گفته مى‏شود مى‏آيند يك سبد هم دستشان است يك خورده نايلون مقدارى خرما و ماست يا فرنى، تا اذان شد يك سفره نايلون بيست سى نفر افطارى من ازش مى‏پرسم جمعاً چقدر شد شايد حدود 40 تومان يعنى با 5 هزار تومان ده هزار تومان افطارى مى‏دهد افطارى‏هاى ساده را توى مسجدها بكشانيد چهار تا آدم فقيراند ندارند بخورند به اسم مسجد افطارى بدهند سيرشان كنند هم شما ثواب داريد هم گرسنه‏هاى جامعه سير مى‏شود يك‏خورده مبارزه كنيم با اين تجملات چشم و هم چشمى را كنار بگذاريم خدايا انشاءاللّه زنها كمك كنند مشكل ما زنها هستند گاهى مرد مى‏گويد ساده زن مى‏گويد نه، و گاهى هم به عكس است، زن مى‏گويد ساده بگيريم مرد مى‏گويد آبرو دارم، اين فكر مى‏كند آبرويش به بوقلمون است. نه آقا شما اگر آبرو دارى، غذاى ساده هم بگيرى آبرو دارى، مثلاً حالا كه حضرت امير (عليه‏السلام) كه ساده زندگى كرد آبرو نداشت چى‏چى، ما، آقا اين، پشمى است، حالا عزت تو به پشم است نخ باشد كوتاه مى‏شوى، زور مى‏زنيم كه فاستونيه پشم است، اين پيداست خودش ارزش ندارد، در سايه پشم مى‏خواهد بزرگ شود، تو اگر بزرگى نخ هم باشد بزرگى، گنجشك روى منار هم بنشيند گنجشك است طاووس توى چاه هم بنشيند طاووس است، ما آبرو داريم نمى‏دونم كه فرض كنيد، اين‏ها را بگذاريد كنار. يه خورده صاف‏تر و شفّاف‏تر. راحت‏تر و زاهدانه‏تر و بى‏تجملاتى مى‏شود زندگى كرد به شرطى كه زن و مرد دمِ هم را داشته باشند. خدايا تمام بركاتت را بر ما نازل و دعاها را مستجاب و ما را لياقت برخوردارى از اين مهمانى رحمت بفرما. «والسلام عليكم و رحمة الله» «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»