دورى از جلوهگرى در برابر نامحرم
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
اللهم صل على محمد و آل محمد الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
ماه رمضان امسال سيره پيغمبر را مىگوييم و اهل بيتش انشاءالله توى اين چند جلسه گذشته راجع به پيغمبر جملاتى داشتيم چگونه در جلسه قبلش صحبت بود پيغمبر و همسران برخورد پيغمبر با خانمها چگونه بود فكر كردم كه آيه را هم معنا كنم زن بايد از نظر رشد علمى و فكرى از نظر عفت و حجاب چه جورى باشد قرآن مىگويد كه به خانمهاى پيغمبر گفتيم 12 تا «يا ايها النبى» توى قرآن است 4 تايش مال خانم هاست بعد از آن «يا ايها النبى» به اين آيه مىرسيم آيه 33 سوره احزاب، سوره احزاب تقريباً اكثرش مال زنان پيغمبر و زندگى ظاهرى پيغمبر است كه اين الگو كنيد موضوع بحثمان سيره پيامبر اسلام و اهل بيت او قرآن مىفرمايد: «ولقد كان لكم فى رسول الله اسوة» ببيند پيغمبر چه كرد الگوى شما پيغمبر باشد الگوهاى شرقى و غربى را بگذاريد كنار پيغمبر الگويتان باشد به پيغمبر به زنها مىگويد كه «وقرن فى بيوتكن» در خانه هايتان قرار بگيريد «ولا» اگر هم مىخواهيد بياييد بيرون طبيعى بياييد بيرون جورى نياييد بيرون كه همه بگويند اين خانم راببين اين چه طورى است يك جورى بياييد بيرون كه چشمها به شما خيره نشود خودتان را مثل برج جلوه گرى نكنيد توى خانه قرار بگيريد مثل جاهليت نخستين خودنمايى به خودنمايى ظاهر نشويد زينتهاى خودتان را آشكار نكنيد بعد مىفرمايد كه بعد سفارش مىكند «اقمن الصلوة اتين الزكوة واظعين الله و رسوله» پس زنانه پيغمبر قرآن مىفرمايد «قرن» قرار بگيريد «فى بيوتكن» اين كه مىگويد توى خانه بيشينم يعنى چه؟ نه مىگويد نه اينكه اصلاً از خانه بيرون نيا پيغمبر زنهايش راتوى جبههها هم مىبرد در هر جنگ پيامبر قرعه كشيد يكى از زنهانش را با خودش مىبرد مىگويد نه اگر هم مىرويد بيرون «لاتبرجن» «تبرج» خودتان را مثل برج «تبرجن»«تبرج» «الجاهليه الاولى» خودنمايى كار جاهليت است مثل جاهليت پيشين خودتان را جلوهگرى نكنيد امام باقر عليه السلام به اين آيه كه مىرسد مىگويد جاهليت اول پيداست يك جاهليت دوم هم داريم يعنى اگر من آمدم خانه شما گفتم اين كيه شما گفتيد فرزند اولم يعنى يك فرزند ديگر هم دارم مىگويد «الجاهليه الا ولى» يعنى جاهليت اول را پيش نكشيد يعنى جاهليت دوم همه داريم كه اخيراً كتابى هم نوشته شده جاهليت قرن بيستم كه يك مقايسهاى هم آدم بكند مىبيند زمان الان جاهليتش از آن جاهليتها بدتر است چون در آن زمان جاهليت دخترها را زنده به گور مىكردند الان بابمبهاى شميايى دختر و پسر و شهر و روستا و يك مرتبه با هم چند هزار نفر (اگر دختر را توى گور مىكردند الان با اين سقط جنينها توى چاه مستراح مىاندازند اگر يكى يكى مىكشتند حالا هزار تا هزار تا مىكشند و اگر آن زمان دلشان به پشم و شتر و شراب و نى خوش بود الان هم به يك سرى چيزهاى ديگر خوش است اين جاهليت همان جاهليت هست امكانات مدرن شده آدمها بهتر نشدند يعنى من و شما تلفن همراه داريم اما با هم قهريم يعنى وسيله ارتباط هست اما خود ارتباط نيست اين طور نيست كه حالا تلفن درست شد مردم صادق باشند دروغ كمتر از كم شده يعنى اين پيشرفتهاى تكنولوژى انسانيت را بهتر نكرده رفاه را آسانتر كرده بنده مثلاً بايد چند ساعت اين سفر را طى كنم با هواپيما زودتر طى مىكنم امكانات دليل بر اصلاحات نسبت عرض كردم ممكن است چند تا خواهر همه خانه شان تلفن داشته باشد اما با هم قهره باشند وسيله ارتباط هست خود ارتباط نيست ماشين هست نماز جمعه نمىرود صله رحم نمىرود پول دارد خانه دارد افطارى نمىدهد حالا سئوال خوب اين قرار بگيريم توى خانه معنايش اين نيست كه زنها متحجروامل بار بيايند مىگويد نخير آيه 33 گفتند «قرن» آيه 34 اين آيه 33 بود آيه 33 احزاب آيه 34 مىگويد چه مىگويد نخير)
زمينه سازى براى رشد علمى و معنوى زن
«واذكرن هاتيلى فى بيوتكن» خانمها گفتم توى خانه بيشنيد اما نگفتم بيكار آنچه در خانه هايتان تلاوت مىشود به ياد بياوريد از چى «من ايت الله و الحكمة» از آيات الهى «والحكمة»سئوال اگر توى خيابان به شما گفتند نظر اسلام راجع به زن چيه؟ شما مىگوييد نظر اسلام راجع به زن اين است كه زن مىگويد «قرن» يا توى خانه قرار بگير اگر مىآييد توى خيابان جلوه گرى نكن چه توى خانه باشيد چه توى خيابان بايد رشد علمىات روز به روز پيشرفت داشته باشد هم «آيت الله» هم «الحكمة» يعنى توى خانه بودن جلوهگرى نكردن معنايش امل نيست از نظر رشد علمى بايد «ايت الله و الحكمة» آيات الهى و حكمت الهى بياموزيد يعنى چه يعنى اسلام مىگويد زن دانشمند باشد اما جلوهگر نباشد مگر براى شوهرش (خوب اين نظر اسلام راجع به خيلى قشنگ است اينها را وقتى پهلوى هم مىگذاريم قشنگ مىشود هم مىگويد اين هم مىگويد آن خود مهندسى آيات قرآن خيلى قشنگ است «الى الابل الى السماء» شتر و آسمان را پهلوى هم مىگذارد يعنى همه هستى كلاس توحيد است اگر مىخواهيد خداشناسى هم مىتوانيد به ساختمان شترنگاه كنيد هم در ساختمان آفرينش زيباى قرآن اين است «افريتم ما تمتون» هم به معنى دقت كن هم «فلا قسم بمواقع النجوم» مدار ستارهها يعنى در يك سوره واقعه هم اسپند هم و تك سلول راگفته هم مدار ستارهها را گفته اين زيبايى قرآن است «والسماء رفعها وضع الميزان»«الا تنظغوا فى الميزان»
هم تو زن در كهكشان هم تو زن در دكان بقالى اين با هم بايد باشد متأسفانه ما به اسلام عمل نكرديم رهبرانمان هم همينطور بودند امير المؤمنين هم خطيب بود هم كارگر بود هم كشاورز بود و هم و هم و هم تفكيك كه مىشود بى مزه مىشود جميع اسلام با هم «قرن» وازگرن قرار بگير ولى باسواد شويد برويم سراغ مطالب ديگر صلواتى بفرستيد (صلوات حضار
برخورد پيامبر با فرد يهودى
خوب پيغمبر با جوانها و پيغمبر با يك يهودى پيغمبر با يارانش سه تا خاطره دارم برايتان بگويم حديث را قبلاً شنيده بودم ديشب هم ديدم حديث را «ان يهود ياكان رسول الله دنانيراً» يك يهودى چند دينار از پيغمبر طلب دارد گفت پولم را بده پيغمبر فرمود يا يهودى «ما عندى ما اعطينك» من الان پول ندارم «فقال لافارقك» گفت نمىگذارم از اينجا تكان بخورى «حتى تقصينى» تا پولم را ندهى نمىگذارم تكان بخورى «فقال اجلس معا» گفت خيلى خوب باهم همين جا مىنشينيم كنار جاده پيغمبر نشست، نشست، نشست، نشست، ظهر شد نماز ظهر خواند عصر شد نماز عصر را خواند مغرب شد عشاء شد مسلمانها عصبانى شدند گفتند يك يهودى پيغمبر را توى چه نگه داشته است خيلى عصبانى شدند خونشان به جوش آمد «دكان اصحاب رسول الله يتهو دونه» به يهودىها همچنين گفتند كه تو پيغمبر ما را گير گذاشتى «يتهو دونه» شديدش مىكردند «ويتواعدونه» خلاصه حالا يا وعده مىدادند پول بدهيم يا وعيد بهش مىدادند «فنظر رسول الله اليه فقال من الذى يستمعون» فرمود چه تان است هى به اين خيره مىشويد گفتند آقا «يهودى يحسبك» اين يهودى تو را حبس كرده كنار كوچه خجالت هم خوب چيزى است ما به غيرت دينى مان برمىخورد نمىگذاريم حضرت فرمود «لم يبعثنى ربى به أظلم عاهداً و لاغيره» خدا من را مبعوث نكرده كه ظلم كنم حق با يهودى است يهودى حق با آن است طلب دارد مىگويد بدهد خلاصه «فلما على النهار» يعنى ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نماز صبحش را هم خواند كنار كوچه همين كه هوا روشن شد يهودى گفت «اشهدان لا اله الا الله واشهدان محمد رسول الله» (صلوات حضار) «سطر مالى فى سبيل الله» بخشى از مالم در راه خدا مىدهم فرمود «والله ما فعثت» به خدا قسم مىخواستم امتحانت كنم چون در تورات خوانده بودندكه پيغمبرى كه مىآيد مولدش در مكه است هجرتش به مدينه است غيض نمىكند غضب نمىكند غليظ القلب نيست و اهل فحش نيست گفتم يك حركتى انجام بدهم ببينم ايشان خونش به جوش مىآيد فحش بدهد يا نه اگر ببينم فحش مىدهى نه تو اون نيستى اون پيغمبرى كه مادر تورات و انجيل خوانديم هر چى هم چيز كند اهل فحش نيست غيض نخواهد كرد ومن فهميدم تو همانى شهادت دادم مسلمان شدم اين برخورد يا يهودى واقعاً حالا اينها جزء دينها هست يا نه دين حق نمىدانم حالا فيلم ساز حرف من را شنيد يانه يم ارزد كه اين را فيلم سازها فيلمش كنندكه يك پيغمبر را كنار كوچه نگه دارند نصف روز يا بيشتر بله ديگر از فردا ظهر تا فردا چاشقى تقريباً 20 ساعت پيغمبر را كنار كوچه نگه داشتند اين برخورد با يهودى حالا با مسلمانها چطورى برخورد مىكنيم بماند پيغمبر اين است ما هر چه دوريم بماند آدرس بهار ج 16 صفحه 216 پيغمبر و يارانش شخصى بود به نام «ابورافع» اين توى خانه پيغمبر كار مىكرد پيغمبر خوابيده بود يك بار ديد يك مار دارد مىرود روى پيغمبر دويد مار را بكشد پيغمبر از خواب بيدار شد نخواست رسول خدا از خواب بيدار شود رفت پهلوى پيغمبر خوابيد كه اگر مار آمد اين سپر ما بشود وقتى پهلوى پيغمبر خوابيد پيغمبر بيدار شد گفت چرا آمدى تنگ من خوابيدى گفت مار است پيغمبر ديد عجب اين آمده خودش را قربانى كند كه مثلاً اگر مار آمد حضرت دست رافع را گرفت بردش مسجد فرمود هر كس مىخواهد يك اميرى نگاهى كند اين است ابورافع كاتب امير امؤمنين بود فرزندانش هم از ياران اهل بيت بودند حالا مثلاً اين پيش كسوتهايى كه ما داريم همين آقايى كه توى نهضت سواد آموزى براى من چاى مىآورد چقدر من را دوستم دارد الان بهش بگو قرائتى مرد ايكى ديگر چطورى پيغمبر رفتار مىكرد كه پيش خدمت حاضر بود جانش را فدا كند اين برخوردها اين رقمى بوده حالا هر چى فاصله گرفتيم بايد احساس كنيم از اسلام دور افتادهايم آدرس اين معرجم رجال آية الله خويى جلوا صفحه 176 صلواتى بفرستيد (صلوات حضار
پسر خواندگى زيد براى پيامبر
پيغمبر با جوآنها:
جوانى بود به نام «زيدبن حادثه» اين برده بود به پيغمبر فروختند خوب پدرش آمد سراغ پيغمبر گفت اين را به من بده اين است و گفت آقا اين بابايت است مدتهاى زيادى است دنبالت مىگفتند چون در چه شرايطى و جنگى و بردهگى و دست به دست و خانه به خانه گشته حالا خانه پيغمبر پيدا شده پدرم گفت آقا اين بچه من است به منش بده گفت اختيار با خودش است به زيد گفت برو پهلوى بابايت ايشان گفت كه نه سن نمىروم چون بالاخره تو پيغمبر اسلامى بابام خط فكرىاش كذاو كذا پيغمبر به احترامى كه اين جوان پيغمبر و ابر پدرش ترجيح داد گفت پس تو سپه من باش اين زيد شد پسر خوانده پيغمبر
نقش جوانان در حكومت پيامبر
يك جوانى بود خيلى خوشگل بود (اين هم بابايش پولدار بود وقتى راه مىرفت همه دخترهاى مكه نگاهش مىكردند از بس خوش تيپ بود) به نام مصعب پدرش هم از آن پول دارها مكه بود توى همه فاميل اين تنهايى آمد مسلمان شد بابايش هم از خانه بيرونش كرد گفت كفش و لباس هر چى دارى بريز بيرون حالا كه مسلمان شدى هيچى بهت نمىدهم پك پلاسى دور خودش پيچيد آمد پهلوى پيغمبر ديد يك جوان زيبا شباهتى هم به خود پيغمبر داشت و لذا در احد هم كه كشته شد همه گفتند پيغمبر كشته شد اين جوان هم بنيانگذار اسلام در مدينه شد يك چيزى را بايد داد يك چيزى را بايد گرفت خديجه مال كثير را داد خدا بهش فاطمه داد كثير بده كوثر بگير ابورافع جانش را فدايى پيغمبر كرد خودش رسلش از مسلمانان واقعى درآمدند «مصعب»نماينده پيغمبر هيئت اعزامى تبليغ به سوى مدينه و بنيان گذار يك جوان بود «اسامه» 18 سالش بود در آستانه رحلت فرمانده رحلت يك جوان 18 ساله شد و به همه پيرمردها خليفه اول خليفه دوم به همه پيرمردها گفت بايد برويد توى جبهه اسامه و حتى لعنت كرد كسى كه از لشگر اسامه تخلف كند اسامه يك جوان 18 ساله بود ولى پيغمبر بهش پست داد خود علىبن ابيطالب جوان بود 30 سال از پيغمبر جوانتر بود اما پيغمبر چقدر بهش بها مىداد خدا رحمت كند آية الله آقاى احمدى ميانهاى را ايشان مىگفت يك روز حضرت على آمد پهلوى پيغمبر اين پيشانىاش عرق كرده بود يك جوان 30 سال جوانتر بود پيغمبر نگاه كرد ديد پيشانى على عرق كرده دست كشيد عرق پيشانى على را گرفت گفت اين عرق على بن ابيطالب است من براى تبرك به لباسم مىمالم چقدر مثلاً اين الان سكه مىدهند روى سكو نگه مىدارند اما اين تشكرات مثل يك ظرف بستنى يك بار مصرف يك سال مصرف ده سال مصرف است گرچه ممكن است ماهواره هم نشان بدهد اما مىپرد تشكرات خدمات اين كارهايى كه اسلام مىكند تشكرات ماندن است ما بايد جوائزمان هم جوائز معنوى باشد جعفر طيار بنيان گذار اسلام در جثه در آفريقا اون مسلمان بنيان گذار اسلام در آفريقا جعفر طيار بود برادر حضرت على وقتى آمد پيغمبر فرمود مىخواهم بهت هديه بدهم چى چى مىدهى حالا يك طلا گردنش كنيم فرمود كه نماز جعفر طيار بود حالا من نمىخواهم بگويم نماز هديه بدهيم در اون حد ما پيشكشمان را مل هدايايى كه مىدهيم هداياى يك بار مصرف نباشد بياييم بگوييم مثلاً آقا هر كس اين كار خير را بكند هر كس اين حركت يعنى يك كارهاى معنوى را هديه كنيم هداياى ما هدايايى نباشد كه يك بار دوبار يك سال دوسال مصرف باشد و تمام بشود برود همين تشكرى كه شما مىكنى شما وقتى يك نفر وارد شد هم مىتوانيد كف بزنيد خوب يعنى تشكر دستت درد نكند آخه كف را براى تشكر مىزنند هم مىتوانند بگوييد براى سلامتىاش صلوات بفرستيد صلوات و كف هر دو تايش تشكر است منتهى صلوات ذكر خداست براى قيامت هم مىماند كف از ايشان تشكر مىكنيد اما براى قيامتتان نمىماند من نمىخواهم بگويم كف حرام است كف حلال حلال حلال خوب شد؟ از اينجا تا آسمان حلال اما بالاخره وقتى من باكف براى شما از شما تشكر مىكنم شما تشويق مىشويد اما براى قيامت من چيزى نمىماند اما وقتى گفتم براى سلامتى ايشان كه اين شيرين كارى را درآورد صلوات با صلوات از شما تشكر مىكنم و ذكر صلوات يك چيزى هم براى قيامتم مىماند گوشواره كه براى دخترم مىخرم خوب بگذار وقتى نماز را درست خواند بخر مىگويد آقا اگر يك صفحه قرآن بى غلط خواندى يك گوشواره برايت مىخرم از اين گوشواره استفاده قرآنى بكنيم كه اين دختر بماند اين چيزها رابايد يك كسى هم يك وقتى وزير بود توى جمهورى اسلامى الان وزير نيست اين را زمان شاه از ايشان شنيدم خيلى هم خوشم آمد گفت كه پنج تومان دادم يه پسرم برود مدرسه زمان شاه خوب پنج تومان هم آن زمان يك پولى بود مىگفت پسرم رفت برود مدرسه دبيرستان توى راه يك فقيرى ديد اين پول را داد به فقير ظهر كه آمد گفت آقاجان اين پنج تومان كه صبح به من دادى توى راه دادم به فقير گفتم آقا بيابيابيا آوردمش نشاندمش قرآن را باز كردم گفتم اين آيه قرآن است «من جاءيالحسنه فله عشرامثالها» هر كس كار خوب بكند خدا ده برابرش مىدهد مىخواهم چون توكار خوبى كردى 10 برابر پنج تومانش دادم اين پنج تومان كه داد به اين پسر تا آخر عمر تفسير اين آيه توى ذهنش ماند ما بايد از اين رقمى بچههايمان را تربيت كنيم (يك مرتبه حضرت توى جبهه بود پرچم را گرفت گفت بيابيا پرچم را داد به يك نفر ديگر حالا توى قرتقوقه جنگ يك كسى را عذل كرد يك كسى را نصب كرد گفتند يا رسول الله آخه وسط جنگ عذل و نصب مىكنى فرمود وسط جنگ فهميدم او بيشتر قرآن بلد است پرچم را از اون گرفتم دادم به آن يعنى وسط خيلى مهم است آقاى بروجردى همين طور كه گريه مىكرد از لاى انگشتش اينها را هم مىديد يك مرتبه ديد دو نفر از اينها كفششان پاره است صدا زد گفت دو نفر از اينها كفششان پاره است زود برايشان كفش بخر ضمن اينكه گريه مىكند حواسش جمع است اين جامعيت كه انسان ما همين كه درس داريم پدرو مادر را ول مىكنيم همين كه نمىدانم با يكى رفيق مىشويم رفيقهاى قبلى فراموش مىشوند حديث داريم پست و مقام به قدرى خطرناك است كه اگر رفيقى دارى به پست و مقامى رسيد اگر يك دهم رفاقت قبلى را حفظ كرد «ليس بصديق سوء» باز هم آدم بدى نيست يعنى خطر پست كه آدم وقتى به يك پست رسيد صددرصد رفيقهاى قبلى را فراموش مىكند حديث داريم اگر يك دهم رفاقت قبلى را حفظ كرد باز هم معلوم مىشود آدم خوبى است «ليس بصديق سوء
پيامبر و خبرهاى غيبى
اما پيغمبر و اخبار غيبى:
پيغمبر ما خبرهاى غيبى زياد داشت پيش بينى مىكرد آينده چى مىشود يك روز اباسفيان آمد پهلوى پيغمبر گفت مىخواهم از شما يك سئوالى بكنم حضرت فرمود خوب مىخواهى بگويم سئوالت چيه هنوز نگفته مىخواهى بگويم چيه از غيبت خبر بدهم كه تو توى دلت چيه گفت بله گفت آمد از من سئوال كنى كه عمر من چقدر است من 63 سال عمر مىكنم يعنى از عمر خودش خبر داد دوم ابن عباس مىگويد پيغمبر در آستانه رحلت گريه خيلى كرد گفتند چرا گريه مىكنى فرمود خيلى ظلم به اهل بيت من مىشود بعد به فاطمه فرمود فاطمه جان اول كسى كه به من ملحق مىشوى تويى خوب اين خبر غيبى است يعنى هنوز فاطمه سيلى نخورده گفت كى به من ملحق خواهد شد سوم خبر داد كه ابوذر تو در ربذه از دنيا خواهى رفت از خبر غيبى است به عمار گفت «تقتلك الفئته الباغيه» اون گروه ستمگر در صفين تو را خواهند كشت به امير المؤمنين گفت «ستقاتل الناكثين و المارقين و الغاسطين» بعد از رحلت من تو با چه گروههايى درگير خواهى شد خبر از صلح امام حسن داد خبر از قيام حسين داد درباره امام رضا فرمود «يستدفن بضعة منى بعرض خراسان» پاره تن من در چند قرن ديگر در خراسان دفن خواهد شد خيلى روايات داريم «سيأتى على امتى»، «سياتى زمانه» آينده زمانى خواهد آمد كه چنين خواهد شد چنان خواهد شد به على بن ابيطالب خبر داد كه ياعلى تو را در ماه رمضان شهيد خواهند كرد يك روز پيغمبر اسلام آخرهاى شعبان بود راجع به عظمت ماه رمضان خطبه خواند ماه رمضان چه ماهى چه ماهى است خوب مفصل خطبه شعبانيه فصل است خوب مردم نشسته بودند وعلى بن ابيطالب پاشد گفت آقابهترين كار توى ماه رمضان چيه فرمود «الورع التقوى» خوب نشست و پيغمبر گريهاش افتاد گفتند آقا سئوالى كرديم جوابى شنيديم گريه نداشت فرمود چرا در همين ماه رمضان كه از من پرسيدى بهترين كار چيه توى همين ماه رمضان تو را شهيد خواهند كرد بعد گفت «افى سلامة من دينى» آنوقتى كه شهيد بشوم دينم سالم است؟ ما از كامپيوتر كلمه «افى سلامة من دينى» را دكمهاش را زديم ديديم تا «افى سلامة من دينى» توى تاريخ است سه تا هم حضرت على است يعنى سه بار حضرت على از پيغمبر پرسيد آيا وقتى شهيد مىشوم دين دارم يا بى دينم يعنى دغدغه بى دينى مردن مهم است دغدغه و توجه به اينكه آرزوى اينكه با دين مردن سه مرتبه به پيغمبر من معمولاً توى ضحنم همين يكدفعه بود بعد ديدم نه سه بار پرسيده شده در سه مقطع كه «افى سلامة من دينى» يعنى يكى از كارهاى پيغمبر اين بود كه خبر از غيب مىداد
آيات و راويات درباره علم غيب
خود قرآن اخبار غيبى زياد توش است بسيارى از آيات قرآن هست كه بعد از قرنها معنايش روشن مىشود امير المؤمنين در نهج البلاغه بسيارى از فرمايشاتى دارد كه بعد از قرنها روشن شد اين اولياء خدا و پيغمبر و اهل بيت با غيب هم منتهى اين غيب هم اينجا يك خورده توضيح بدهم يك صلوات بفرستيد (صلوات حضار) يك سه چهار دقيقه اينجا تيز گوش بدهيد يك خورده بحث فنى است يعنى بايد دقت كنيد تا... ما آيات و خواهش مىكنم اهل سنت هم زيادتر گوش بدهند آياتى و رواياتى داريم كه علم غيب را خبر خداكسى نمىداند پس آيات قرآن و روايات داريم غيب مخصوص خداست «لاعلم الغيب الاهو» هيچ كس جز خدا نمىداند از طرفى هم يك آيات و رواياتى داريم كه غيب را غير خدا نيز چى بگوييد مىداند كدامهايش درست است هم مىگوييم نمىداند هم مىگوييم مىداند ششتا وجه جمع دارد. 1- چگونه جمع كنيم چگونه ميان دو دسته را جمع بندى كنيم جمع بندى بين اينها چه طورى كنيم شش رقم جمع بندى داريم.
1- هر كجا كمال است مىدانند هر كجا كمال نيست نمىدانند گاهى وقتها علم غيب داشتن كمال است گاهى هم كمال نيست خيلى جاها آدم علم غيب بداند كمال نيست مثل چى از غيب بدانم كمال نيست نخير مثل چى مثل آن شبى كه حضرت على جاى پيغمبر خوابيد كه پيغمبر هجرت كرد خوب اگر حضرت على امام غيب داشته باشد بداند كه كسى كارش ندارد خوب من هم مىخوابم شماهم مىخوابى اينها هنر حضرت على اين است كه جاى پيغمبر بخوابد و نداند كه بالاخره مىكشنش يا نمىكشنش اگر بدانيم كه نمىكشند كه همه ما على مىشويم پس آنجايى كه يك جايى كه كمال است مىدانيم جايى كه كمال نيست نمىدانيم اين يكى 2- گاهى مىدانند گاهى نمىدانند ائمه ما نورى دارند كه با مراجعه به آن نور مثل شما 118 توى تلفن دارد كه با مراجعه 118 و دفتر تلفن مىدانى تلفن فلانى چند است بدون مراجعه به دفتر تلفن و تماس با 118 نمىدانى يك عمودى از دورى است كه اينها ائمه ما با توجه به آن نور مىدانستند و بدون توجه به آن نور نمىدانند اين هم دوتا 3- بعضى غيبها را مىدانند بعضى غيبها را نمىدانند دردعا داريم «وبحق علمك الذى استصدة به لنفسك» خدايا به حق آن علم غيبى كه مخصوص خودت نگه داشتى يعنى غيب هم چند رقم داريم بعضى غيبها را مثل اينكه من مىگويم خانه شما قالى هست هم مىگويى هست هم مىگويى نيست يك نوع قالى هست يك نوع قالى نيست شما ماشين دارى بله هم ماشين دارم هم ندارم يك نوعش را دارم يك نوعش را ندارم يك علم غيبى است كه مخصوص خداست آن را به هيچ كس نمىدهد به پيغمبرها نمىدهد به اولياءش هم نمىدهد يك سرى غيبها است كه مىداند مثل قرآن كه مىگويد «تلك من انباء الغيب نوحيها اليك» اينها خبر غيبى بود كه بهت داديم خبر غيبى بود بهت داديم يك سرى غيبها را مىدهد يك سرى غيبها رانمى دهد اين هم يكى يك معنايش اين است كه آنجايى كه مىگويد نمىدانم مستقلاً نمىدانند مستقلاً نمىدانند يعنى از... اما باواسطه مىدانند باواسطه مىدانند مستقلاً نمىدانند مثل اين كه مىگويند آقا خرم آباد نفت دارد يا ندارد هم مىشود گفت دارد هم ندارد نه زمينش نفت خيز نيست اما دارد از طريق لوله كشى دارد آقا بانك صادرات پول دارد يا ندارد مستقلاً كارخانه پول سازى ندارد چاپ پول ندارد امااز طريق بانك مركزى دارد يعنى آنجايى كه مىگويد نمىدانندمخصوص خداست يعنى هر كس علم غيب مخصوص خداست منتهى خدا مىتواند به اوليايش بدهد مثل اينكه مىگوييم نفت مال خوزستان است منتهى نفت خوزستان مىتواند به جاهاى ديگر هم صادر بشود اجمالاً پس دورقم غيب داريم غيبهاى عادى غيبهاى استثنايى غيبهاى عادى را مىدانند غيبهاى استثنايى مخصوص خداست يك دوم گاهى مىدانند گاهى نمىدانند حديث داريم «قد نعبض عنا فلانعلم» گاهى چراغ خاموش است نمىدانيم «قد يبسط عنا ولانعلم» گاهى چراغ روشن است مىدانيم مثل خود شما گاهى شعر خودت يادت است گاهى شاعر شعرى هم كه خودش ساخته فراموش مىكند ائمه ماگاهى «يبسط انما» گاهى باز مىشود برايشان مىبينند گاهى بسته مىشود ائمه ماعلم غيب دارند پيغمبر هم علم غيب دارد منتهى نه علم غيب مثل علم غيب خدا علم غيب خداذاتى است علم غيب خدا از خودش است علم اينها هديهاى است علم غيب خدا كامل و شامل است علم غيب اهل بيت به آن درجه نيست اينها حالا ما بحثمان تمام شد (انشاالله در جلسه بعد مىرويم بازندگى اميرالمؤمنين آشنا شويم بعد با زندگى حضرت زهرا حدود هفت جلسه ما راجع به سيره پيغمبر صحبت كرديم يك چيز جلسه هم راجع به البته اين سيرههايى كه گفتم مختصر گفتم مثلاً پيغمبر توى جبههها را اصلاً مطرح نكردم سيره پيغمبر توى جبههها سيره پيغمبر در داورى سيره پيغمبر توى سفرها سيره پيغمبر توى عبادت اينها را نگفتيم چون مىخواستيم توى همه ماه رمضان همه سيره را بگوييم به حساب خيلى درهم پيچيديم اين گوشهاى از سيره پيغمبر را در هفت جلسه گفتيم انشاالله از فردا سيره امير المؤمنين را خواهيم گفت)
خدايا تورابه حق محمد و آل محمد ما رابا پيغمبر و اهل بيتش آشنا و توفيق پيروى از آنها مرحمت بفرما. آمين
قلب آقا امام زمان را از ما راضى بفرما. آمين
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
اللهم صل على محمد و آل محمد