دورى از بد زبانى، حتى در جنگ
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
الّلهم صل على محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
رمضان امسال يه خورده مىخواهيم مسائلى را درباره سيره و روش پيامبر و اهلبيتش (عليهم السلام) بگوئيم راجع به حضرت رسول مطالبى را گفتيم جلساتى درباره حضرت امير (عليه السلام) داريم صحبت مىكنيم. اميرالمؤمنين (عليه السلام) هفتاد كمال داشت كه هيچ كس نداشت، هفتاد كمال منحصر بفرد.
يك روز جلسهاى بود و جمعيّتى نشسته بودند مىگفتند فلانى كمالات را بشماريم از بهتريم آدمها هرچه به مغزشان فشار آوردند، ده تا كمال بيشتر پيدا نكردند ولى درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) هفتاد كمال پيدا كردند كه در هر كمالى سرآمد همه كمالها بود البته بعضى از اين كمالها هم سوء استفاده مىكردند مثلاً حياى حضرت على (عليه السلام) كه خيلى حيا داشت، ما الان شيعيان و دوستدارانش متأسفانه بعضىها كم بود حيا دارند راحت توى خيابان حرفهاى بد مىزنند و حرفهاى زشت، از نظر حقوقى اگر كسى حرف زشت بزند و از نظر فقهى بايد شلاق بخورد.
مثلاً يه كسى به ديگرى بگويد الاغ شلاق و احمق، شلاق دارد و خاك تو ى سرت توبيخ دارد. جسارت حتى به آدم زناكار نبايد داد. مثلاً كسى ثابت شده كه خلافكار رسمى است علناً روبروى افراد عادل خلاف كرده حكمش هم شلاق است اسلام مىگويد اگر كسى مىبرد شلاقش بزند توى راه حق ندارد بگويد خاك توى سرت. آقا چرا گفتى، بنده خلاف كردهام شلاقم بزن چرا گفتى خاك توى سرت؟ حيا، حتى در جنگ مىگويند فحش ندهيد لشكر صفين يكى از ياران حضرت على (عليه السلام) به معاويه يا طرفدارانش فحش فرمود، چرا فحش دادى گفت: آمده تو را بكشد، ياران معاويه آمدهاند ما را بكشند فرمود خيلى خوب جنگ است جنگ مىكنيم فحش چرا؟«انّى اكره ان تكونوإ؛ ّّظ سبّابين»: من بدم مىآيد كه شما فحش بدهيد. به قدرى راحت به هم مىگويند نكبت نمىشود گفت ما اگر شيعه على (عليه السلام) هستيم كه هستيم جسارت، حتى توى فيلمهاى تلويزيون كلماتى است كه پخش هم مىشود. كلماتى كه جسارت توش هست نبايد، حتى نسبت به بد، بت پرستها را تبش را بشكن خودش را هم دعوت كن اما حق ندارى به بت پرست فحش بدهى تا چه رسد ما نسبت به يك شهر و منطقه جسارت كنيم و اين اصلاً توى بورس است خيلى راحت يك استانى را مىگوئيم ترسو هستند و يك شهر و استانى را مىگوئيم ساده هستند، يك استانى را از نظر فكر كمبود دارند، اينطور هم نيست ولى ممكن است در هر شهرى چهار تا آدم ساده پيدا شود، خوب بله يه كسى مىخواست به ديوار بكوبه سر ميخ اينطرف بود يه خورده فكر كرد گفت به نظرم اين ميخ مال اين ديوار است اين سادگىاش هست ميخ را از آنور بگير مال آن ديوار است منتهى ميخ از اينور بود، يا يه كسى آمد دكان ليوان فروشى ليوانها را دَمَر گذاشته بود دست ماليد گفت چرا درِ ليوانت بسته است بلند كد گفت تهش هم كه سوراخ است گفت آقا ليوان را از اينور بگير دو اشكالت، آدم ساده پيدا مىشود اما مثلاً بايد بگوئيم كه فلان منطقه، گروه و استان خيلى بايد مواظب باشيد برادرها، ماه رمضان است بحث را گوش مىدهيد خيلى استغفار كنيد. خيلى خلاف كردهايم كه نفهميدهايم، «عصيتك بجهلى» ولى بعد از گفتههاى من ديگه اتمام حجت مىشود بر شما ديگه «عصيتك بجهلى» نيست «عصيتك بعلمى» مىشود، شما يه كسى مثلاً در كاشان يه آدمى بوده كذا به آن يه كاشانى چرا كاشانىها؟ اگر يه كاشونى گفت خوب يه كاشونى، يه تبريزى، يه رشتى، يه اصفهانى و يه شيرازى فلان است چون يك آدم بديه جا پيدا مىشود. اسمش را هم كه شما نمىبرى اما وقتى مىگويى اصفهانىها، كاشانىها، تبريزىها، مشهدىها، اينها خيلى خطرناك مىشود. اجمالاً حياى زبان و قلم و نامه هايى كه بهم داده مىشود بدى است وقتى دوستش دارد نامه بىحيايى مىنويسد وقتى عصبانى است نامهها بى حيايى مىشود، حيا در قلم و چشم و نگاه.
داريم: نگاه به پدر و مادر مىكنى تمام چشمت را باز نكن، خيره نشو، چشمهايت را به آنها پيش كش، نيم باز نگاه كن، بله، چشمهايش را باز مىكند كه با چشمها مىخواهد آنها را بخورد، حيا در چشم، در كلام در ساختمان در لباس ممكن است بگوئيد مد است اصلاً چرا ما فرهنگ ديگران را بپذيريم؟
غيرت دينى، در حفظ ارزشها
آيا حاضرند يه آمريكائيها كلاه نمدى سر گيرند اگر يه آمريكائى حاضر نيست نمد سرگيرد، ما چرا شاپو. اينكه ما كلاه او را سر مىگيريم يعنى خودم را باختم نسبت به تو، و او كه لباس ما را نمىپوشد يعنى تو ارزش ندارى، او ما را تحقير مىكند و خودمان به دست خودمان داريم به او عزت مىدهيم. الانى هم كه با همه هارت و هورتى كه آمريكا دارد يك هفته مسلمانها تصميم بگيرند جنس آمريكائى نخرند، آمريكا فلج مىشود. ما راحت مىتوانيم آمريكا را بشكنيم منتهى بايد يه مقدارى شيعهتر بشويم و مسلمانتر، غيرت دينى ما كمرنگ شده، مىگويد گفتم به راننده نماز صبح نگر دارد نگر نداشت نماز قضا گفتم چه جورى گفتى، گفت رفتم گفتم نگر دار گفت خوب بنشين نگه مىدارم، بعد هم رفت نگه نداشت يا دير شد، اگر شما ساكت مىافتاد چه جورى مىگفتى، نگه دار، نگه دار، نگه دار، ساكم افتاد، غيرتى كه به ساكمان داريم براى نماز نداريم، ساكمان را نعره مىكشيم، نماز را مىگوئيم نگه دار، شد، شد، نشد، نشد، صداى اذان مىشنويم دلمان تو نمىريزد، عزت دينى ما كمرنگ شده.
اما اگر تلفن صدا كند مىدويم، يعنى اگر يه خانمى دو تا استكان مىشويد صداى تلفن مىآيد نمىگويد باشد من استكانها را بشويم بعد فورى شير را مىبندد و ممكن است بعضى شهرها هم شير را نبندد، شير را مىبندد مىدود مىگويد: بله ولى اذان كه آمد يك زن پيدا كنيد (!؟) در جمهورى اسلامى كه من دو تا استكان، استكان سوم شير رإ؛ّّظ بستم رفتم نماز خواندم بعد شستم، يه زن پيدا كنيد، چطور شد تلفن فلانى كه از ترس پشه مىرود توى پشه بند و نه دنيا و نه آخرت تو را مىتواند آباد كند. گاهى هم مىگويد اشتباه شده. چطور شد براى يك تلفن شير را مىبنديم ولى براى نماز نه، اگر بگويند اگر يك جا غذا كمرنگ و يه جا بهتر ما سعى مىكنيم برويم آنجا كه غذا، ساندويچ و ميوهاش بهتر است اگر يه جا چيزش بهتر و ارزانتر است يه خيابان دو خيابان مىرويم، اما مىگويند توى خانه نماز مىخوانى يكى است اما مسجد جمعيت از ده تا بيشتر شود، فرشتهها هم ثوابش را ندارند، ولى باز هم توى خانه نماز مىخوانى.
يه كسى از اين وزراى موجود يه مثلى مىزد، خيلى قشنگ بود من از او ياد گرفتم براى اينكه نماز جماعت ده تا كه شد ثوابش را فرشتهها هم نمىدانند، مثل مىزد به انگشتهاى دست اگر آدم يه انگشت داشته باشد بيانش از من دست يك انگشت داشته باشيم تلفن مىگيريم دو انگشت داشته باشيم سطل ماست برمى داريم سه انگشت سيب زمينى و پرتقال، چهار تا سطل آب سنگين برمىداريم، پنج تا داشته باشيم آمپول هم مىزنيم انبر دست و پيچ گوشتى، همينطور هر انگشتى اضافه شود يه كارى تا ده تا، ده تا كه شد تا بى نهايت كار از آن مىكشيم يعنى كسى نيست كه بگويد آقا يه كارى پيدا شد در اداره كار يازد ه تا انگشت مىخواستند ده تا انگشت داشتم متأسفانه استخدام نكردند. يعنى هيچ كارى براى هيچ بشرى در هيچ زمانى و در هيچ مكانى پيدا نشده كه نياز داشته باشيم به 11 انگشت يعنى به ده تا كه رسيد تا بى نهايت مىتوانيم كار بكشيم پس همينطور كه انگشتها به ده تا كه رسيد مىشود تا بينهايت ازش كار كرد نماز جماعت هم به ده تا كه رسيد تا بى نهايت مىتوانيم، بنابراين اگر بدانيم يك خيابان جنسش بهتر است يا ارزانتر از اين طرف به ان طرف خيابان مىرويم، گاهى هم از منطقه به منطقه ديگر مثلا جنسش بهتر يا ارزانتر است. ولى بغل منزل هى مىگويند «قد قامت الصلوة» باورمان نمىآيد، خيلى ارزش دارد، حياء خيلى ارزش دارد
حياى على (عليه السلام) در برابر دشمن
يكى از كمالات اميرالمؤمنين (عليه السلام) حيا بود. و لذا دشمن هم بعضى وقتها از اين سوء استفاده مىكرد. يه بار توى فيلم امام على (عليه السلام) هم ديديد، عمروعاص وقتى نزديك بود كه شمشير على بگيردش فورى لخت شد مادر زاد تا حضرت على (عليه السلام) ديد بخواهد او را بزند بايد نگاه به بدن او كند رويش را آنور كرد او هم رفت، مراحلى ديگر هم بوده ديدهاند كه حضرت على (عليه السلام) مىكشد لخت شده مىديدند كه اين آدم با حيائى است از حياى او سوءاستفاده مىكردند در عين حال عمروعاص كشته نشود يا على حيائش شكسته شود. حضرت على (عليه السلام) براى حياء ارزش بيشترى قايل است حيا من حفظ شود اگرچه دشمن از دست من در رود، گاهى وقتها مثلاً فكر مىكنيم كه، چى بگويم، حالا، يه دونه گوجه يا توپى يا چيزى مثلاً از خانه دويد بيرون كه ممكن است اگر من چادرم را سر كنم يا روسرى سر كنم بگيرم توپ را ممكن است ببرند لخت خانم يا دختر خانم مىدود كه آن را در پيادهرو بگيرد مىگوئيم مىگويد آخه از دستم مىرفت، حياءت از دستت رفت، بگذار يه توپ پلاستى را ببرد، يا مثلاً براى اينكه يه چيزى را بگيرد قشنگ پاچه هايش را بالا مىكند، دستش، كتفش. ما براى حفظ حيا خيلى بايد ارزش قايل بشويم، حيا مربوط به خانمها (فقط) نيست، پدرها بايد در خانه حيا داشته باشند خانهاى كه دختر بزرگ است پدر چرا شرت پا مىكند و برادر بزرگ چرا ركابى مىپوشد همانطور كه خواهر پيراهن ركابى بپوشد براى تو زشت و در حياى تو اثر مىگذارد، شما هم با اين لباس تنگ و چيز يه چيزى را تا حالا چند بار گفتهام چند بار كسى گوش نداده، ولى آخوندم بايد حرف خودش را بزند و روز قيامت هم يقه شان را خواهم گرفت، 65 بار گفتهام در تلويزيون، مسئولين ورزش ما شهامت اينكه از خودشان اراده داشته باشند براى لباس ورزش ندارند. من به سران ورزش ايران گفتم آقا كه مىخواهد وزنه بلند كند صد كيلو، يه ده گرم هم لباسش اضافه باشد، يك 5 گرم هم تنبان خودش را، صد كيلو را براى كف بلند مىكند اما لباسش طورى است كه هر دخترى نشسته در حياى او اثر مىگذارد مثلاً اين آقايى كه كشتى مىگيرد اگر 5 سانت لباسش بزرگتر باشد نه لباسهاى بين المللى يه خورده از اسرائيل ياد گيريد، اسرائيل تمام قوانين بين المللى را زيرپا مىگذارد ولى شما حيائتان را زير پا مىگذاريد. يه خورده غيرت دينى كم شده. چند بار در تلويزيون و به خودشان هم گفتهام. اينها حاضرند دختر و پسر ما بى حيا بشوند كه لباس بين الملل. اين بين الملل كجا تا حالا از ايران دفاع كرده، مگر 8 سال بمباران نشديد، بين الملل چه غلطى كرد؟ چطور اسرائيل قوانين بين المللى را زير پا مىگذارد. ولى براى ورزش شهامت دو سانت تغيير، بايد گفت اسرائيل جگر دارد ولى شما بزدل هستيد وزنه بلند مىكنيد اما بزدل هستيد ما براى ما حيا اصل است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) از عمروعاص مىگذرد، بزرگترين دشمن اسلام به خاطر حيا. غيرت دينى مهم است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) توى سخنرانى اش به خودش سيلى زد «فضرب على خدّه» محكم زد توى گوش خودش در آستانه شهادت حضتر على (عليه السلام) ما شيعه على (عليه السلام) هستيم اميرالمؤمنين روى غيرت جيغ مىزد«او... اين ابن التيهان» آنقدر روى سخنرانى آه كشيد، ناله زد به خودش كتك مىزد گريه مىكرد، زار مىزد جيغ مىزد گاهى اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىگفت دلم پر از خون است گاهى مىگفت «يا اشباه بلا ارواح» لاشههاى بى روح «يا اشباه الرجال و لارجال» اى مرد نماهاى بزدل، اميرالمؤمنين (عليه السلام) روى غيرت دينى خيلى حساس بود و روى حيا ما همينطور بين الملل، بين الملل، هر جورى مىزنند مىرقصيم، نه خير بين الملل نيست. همين هستم كه هستم خلاص، هر چه هر چى مىخواهد بگويد، بگويد، من همين هستم، لفظها را عوض مىكنيم، آيا او حاضر است يك كلمات عربى را بگويد مثلاً بگويد «وفقكم اللّه»«شكراً»، تشكر، او تشكر نمىگويد ما راحت مىگوييم مرسى، حالا بار سلامت باشيد بيشتر است يا مرسى، شما كلمه مرسى را ترجمه كنيد يا سلامت باشيد، بهم مقايسه كنيد هر كدام بارش بيشتر است اصلاً فرض كنيم مسلمان هم نيستيم، اصلاً الفاظ ما بارش از الفاظ آنها بيشتر است ما بارمان بيشتر است از نظر ادبيات لغتهاى ما پرمايهتر است منتهى يه رقم خودباختگى داريم ما را تحقير مىكنند و ما هم عملاً مىپذيريم. حياء در لباس، در چشم، فروشگاهها، لباس هايى كه نبايد پشت ويترين باشد هست، فروشگاهها، فيلم و لباسهاى ورزش و الى آخر
مواسات على (عليه السلام) با پيامبر (صلی اللّه عليه و آله و سلم)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) عنصر حيا بود. يكى از كلمات ديگر؛
- مواسات: على بن ابيطالب (عليه السلام) جان خودش را فدا مىكرد آخه ما مىگوئيم قربان تو، خيلى به هم مىگوئيم، ولى از دم دروغ مىگويند، الا بگويم براى اينكه يك راستگو هم پيدا مىشود.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) واقعا جاى پيغمبر خوابيد اينه ريختند و از هر فاميلى يكتر ورست پيدا شد گفتند دستجمعى بريزيم كه اگر پيامبر هم كشته شد فاميل پيامبر با همه قبيلهها كه نمىتوانند دربيافتند از هر قبيلهاى دستش توى اين كار باشد از هر قبيلهاى يك ترورست از سر ديوار ريختند لحاف را من مىگويم لحاف، پارچه را بس كردند ديدند على بن ابيطالب است. چه كسى حاضر است جايش بخوابد. اين را مىگويند مواسات. دردت به جونم، جانم فدات، پيشمرگ، عالى درجهاش را حضرت امير داشت. اصلاً خدا كند انشاءاللّه برويد مكه، برويد مدينه، كنار قبر پيامبر يك ستون است نوشته «استوانة الحرس» يعنى ستون محافظين، اواخر عمر پيامبر محافظ داشت و يكى از محافظانش شخص على بن ابيطالب بود مثل شير ايستاده بود تا كسى نگاه چپ به على نكند مواسات.
- حفاظت از خانواده: تقريبا كه بايد بگويم تحقيقاً نقشى كه اباالفضل دركربلا داشت كه از زن و بچه امام حسين (عليه السلام) پاسدارى مىكرد، نقش حفاظت.
- در هجرت: بستگان پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم) را سوار مىكرد و خودش پابرهنه مىرفت وقتى رسيد مدينه پيامبر ديد پاهايش خون مىآيد، ورم كرده و طاول زده، گفت: بله من براى خاطر اينكه دختران شما لطمه نبينند بچههاى شما را سوار كردم و خودم.
اينها كم پيدا مىشود خدا رحمت كند نواب صفوى را نشسته بود و دستش روى زمين داشت حرف مىزد يك نفر كنارش با كفش ايستادهبود نفهميد پايش را گذاشت روى دست شهيد نواب صفوى. دستش زيركفش له شد ديد حالا اگر بگويد آخ اينكه ايستاده خجالت مىكشد. حرفهايش را زد و رفت يك وقت ديدند خون سر كرد گوشت له شده بود، گفتند، گفت دستم زير پاى بنده خدا بود ديدم جيغ بزنم خجالت خواهد كشيد و براى اينكه چنين نشود من ترجيح دادم دستم خون و له شود كه حجالت نكشد توى هر شهرى چند تا آدم اين جورى داريم. اينها در دانشگاهها و حوزهها و بازارها و خيابانها نيستند، كمالات انسانى توى اين كتابهاى درس نيست يه كسى ممكن است دو هزار تا كتاب هم مطالعه كند اما صدقه مىخواهد بدهد 2 تا 5 تومانى يكى سياه و يكى سفيد، سياه را مىدهد به فقير و لو سفيد را دو دقيقه بعد به بقال مىدهد. همين دلش خوش است كه 7 دقيقه پولى را كه توى كيسهاش است پول سفيد است. گاهى وقتها اين رقمى كه جانشان را فدا مىكنند.
جاى پيامبر خوابيدن يك و پا طاول زدن و بچههاى پيامبر را سوار كردن به مدينه رسانيدن دو، اين نمونههاى آن وقت آيه نازل شد «فاستجاب لهم ربّهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكرٍ او انثى»
اين آيه در آخر سوره آل عمران است.
صالح گزينى در حكومت، نه مصلحت انديشى
خوب يكى از كارهايى كه ساسيون مىكنند، وعدههاى دروغ است بعضى هاشون، وقتى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حكومت رسيد گفتند ببين تو امروز روز اول حكومتت هست فعلاً با اينها بساز كم كم برشان دار، اول حكومت است خواسته باشى معاويه را عزل كنى اينها از اول باهات بد مىشوند بگذار يه خورده كه حكومتت سفت شد قدرت پيدا كنى، يكى يكى حدفشان كنى، فرمود اين حيله است من وقتى معاويه را براى كارى صالح نمىبينم چرا بهش بگويم صالح است رو در بايستى با كسى ندارم صالح نيست چه اشكالى دارد مسئولين مملكتى ما هر به دو سه سالى يكبار استعفا بدهند خودشان، خيلى وقتها من سراغ دارم بزرگان ما به كسى حكم دادهاند بعد توش ماندهاند گير افتادهاند، از آن ور خودش مىخواهد استعفا بدهد، بابا بنده توى نهضت سواد آموزيم ممكن است مقام معظم رهبرى ازمن ناراحت باشد يا بى حال، يا پير، يا بى عرضه، يا كار ديگر داشته، يا مريضى باشم، به هر دليلى ممكن است من لايق مسئوليت نباشم. مقام معظم رهبرى هم بگويد بالاخره حالا قرائتى هم 20 سال است توى نهضت بوده، باريش سياه آمده حالا ريشش سفيد شده ورش داريم ممكن است آبرويش بريزد يك ملاحضاتى مثلاً بكند براى اينكه آقا را در اذيت قرار ندهيم يا وزير يا وكيلى يا هر كسى كه اين آقا نصب كرده، اون آقايى كه مرا نصب كرده بگويم آقا جون آماده هستم مىخواهيد عوض كنيد من بدم نمىآيد الان بعضى آقايون را مىخواهى برادرى مثل كندن كوه هيمالياست نه مىتواند كار كند و نه مىشود او را برداشت، بابا ماه دو تا شد، شما هم دو تا شو.
به چوپان آمد پهلوى پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم) گفت: اگر مىخواهى من ايمان بياورم ماه را دو تا كن گفت: خيلى خوب خدايا اين مىخواهد ماه دو تا شود؛
«اقتربت الساعة وانشق القمر»:
قرآن مىگويد: ماه دو تا شد تا يك چوپان ايمان بياورد، حالا بنده هم اگر رفتم يكى بهتر از من آمد اداره كرد «بسم اللّه» چه اشكالى دارد ماه دو تا شد براى يك نفر بنده بروم كنار براى صد نفر، دويست نفر چه اشكالى دارد، آقا نان من قطع مىشود، مگر رازق من اين پست من است، مگر اينها كه پست من را ندارند گرسنگى مىخورند، خدا به سوسكهاى سوراخها روزى مىدهد، به سگهاى ولگرد روزى مىدهد. اگر خداى نكرده اين باشد كه نان من قطع مىشود كه شرك است. ما يه وقتى ديديم يه كارى از ما نمىآيد خودمان برويم كنار. به هر حال من واقعاً نمىدانم گفتهام يا نه، البته چون من روزى چند تا سخنرانى مىكنم، نمىدونم چى چى را كجا گفتهام، گاهى هم يه چيزى را دو، سه بار در تلويزيون مىگويم يادم نيست، گاهى هم نمىگويم فكر مىكنم توى تلويزيون گفتهام.
حمّالى بود صدايش زدند گفتند بيائيد اين فرش را ببريد آنجا، اين حمّال گفت: به اين حمال بده، چرا؟ گفت: من صبح تا به حال چند فرش برده و درآمدى داشتهام، اين را صبح تا به حال هيچ كس صدايش نزده، تو اين كارى كه من مىخواهى انجام بدهم ايشان انجام بدهد، اضافه هم بدهيد به من برسد.
صفت اين حمال خدا اين را مىخواهد كه ايثار، مىگويد من تا به حال 5 قالى بردهام پنج تا مبلغى گرفتهام اين بنده خدا را هيچ كس، چه اشكالى دارد يك بازارى بگويد اين جنسى كه مىخواهى بخرى از دكان روبرو بخر من صبح تا حالا چند مشترى راه انداختهام و اين بنده خدا هيچ مشترى نداشته، اصلاً گاهى وقتها ما علمايى را داشتهايم در نجف، كاهو خراب، و برگ زرد مىخريد، چونه هم نمىزد، مىگفتند اينها خوردنى نيست مىگفت مىدانم، مىدهم به مرغها من مىخواهم يه چيزى به اين بقال برسد. گاهى وقتها بايد انسان پولى بدهد كه شكمى سير كند، كار ندارم كه من به جايى مىرسم يا نه، مسئوليت هايى كه هست.
خدا رحمت كند آية اللّه فكور، طلبه جوانى بوديم قم از علماى بزرگ نيرد بود، استخاره كه مىكرد ميگفت مىخواهى
چكار كنى آيةاللّه رضوانى كه الان جزء شوراى نگهبان است، ايشان شاگرد آيةاللّه فكور بود. يه قصه نقل مىكرد كه؛
ما رفتيم درب خانه آيةاللّه فكور گفتيم بيا درس بده چند روز آمد سه، چهار تا طلبه بوديم، درس مىگرفتيم، چند روز آمد يك روز آمد ديديم نيامده هى به هم نگاه كرديم كه چرا نيامده؟ گفتيم لابد مريض است فردا، پس فردا، برويم ببينيم چى شده استاد، رفتيم ديديم خوش و خرم، سالم، گفتيم آقا چرا نمىآيى، گفت مىآيم، گفتيم چند روزه نيامدى، مريض بودى؟ نه، پس چرا نيامدى؟ چون شما سه، چهار تا طلبه آمديد گفتيد بيا درس بده من هم آمدم، يك مدتى كه آمدم گفتم نكند شما طلبهها درس مرا نمىپسنديد ولى چون آمدهايد درب خانه و از من دعوت كردهايد توى رو در بايستى گير كردهايد، گفتم نمىروم اگر اينها نيامدند، مىگويند از خدا مىخواستيم كه استاد نيايد، و اگر واقعاً درس مرا پسنديدهايد يكبار ديگه مىآيند، مىگويند، من ترجيح دادم سه روز درست تعطيل باشد كه در طول سال با رو در بايستى نباشد، مسئولينى كه حكم دارند، يكى از راههاى خودسازى اين است، بگو حضرت عباسى مىخواهى ورم دارى، ورم دار بدم نمىآيد، نان من هم قطع نمىشود، خالق و رازق من كس ديگرى است؛
خدا گر ز حكمت ببند درى ز رحمت گشايد در ديگرى
از همه گذشته كى گفت هركس نماينده مقام معظم رهبرى عزيز است ممكن هم عزيز نباشد، وزير هم باشد دوستش خيلى نداشته باشند، ما داريم مسئولينى كه محبوبيت در حد خودش را ندارند، شما عزت را از خدا بخواه، مگر يادمان رفت دعاى، مناجات شعبانيه را؛
«اليه بيدك لا بيد عزك زيادتى و نقصى»: خدايا زيادى و نقص من دست توست.
اگر بنا باشد خدا عزت بدهد جورى ديگر هم عزت مىدهد بنابراين گاهى ما بايد هم مسئله حيا و عزت دينى برايمان خيلى مهم است و هم مسئله اينكه گفتند حالا اين را نگهش دار فرمود من اينكار را نمىكنم؛
«اجتمع الناس عليه» دور اميرالمؤمنين (عليه السلام) جمع شدند «وقالوا اكتب الى من خالفك بولايته»: بنويس حكمش را تثبيت كن «ثم اعزله» بعد از يك مدتى كم كم ورش دارد. فرمودند: اونى را كه لايق نمىدانم از روز اول مىگويم "بسمه تعالى"، تو لايق نيستى. من بيايم حالا با امثال معاويه، عمروعاص، مثلاً مماشات كنم، بخاطر اينكه، مثلاً حالا اين و اين را نگهش داريم اين حكم به درد رئيس جمهور هم مىخورد اگر ايشان لايق نيست "بسمه تعالى" برو كنار، حالا بالاخره از دوستان ماست، هيچ، رهبرى، رئيس جمهور، وزير، وكيل، خيلى راحت حكومت اسلاميمان يعنى حكومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين بود، با كسى رو در بايستى نداشت. ما هم امام خمينى (ره) فرمود: جمهورى اسلامى، نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر، جمهورى را نبايد خدا نكرده بگذاريم بيافته، زمانيكه بعضى از مسئولين بشوند، جمهورى رو دربايستى اسلامى. اين هم يه خورده مسئولين خودشان كمك كنند.
البته خبر خوش هم بهتون بدهم افرادى خيلى سرشناس هم داريم كه هر به چند وقت مىروند مىگويند: آقا اگر مىخواهى كسى را جاى ما بگذارى گير ما نباش، ما هم يه همچنين مردانگىهايى از افراد زيادى سراغ داريم الان توى ذهن من هست. ولى خوب افرادى هم هستند كه همه توش گير كردهاند، خودش هم استعفا نمىدهد، چسبيده مثل اينكه كليد فتح هندوستان است. ول كن ديگه نمىكشد وقتى نمىكشد ول كن، نگو نه اگر كسى بخواهد مرا بر مىدارد. ممكن است به خاطر سنّ و سابقه، خانواده شهيد و محبوبيت پدر، يك محاسباتى براى شما حريم نگه داشتهاند، شما خودت اگر مىدانى يه كسى قوىتر است.
آخرين حرفم اميرالمؤمنين (عليه السلام) آخ آخ حديث داغ و تلخى است. خدايا ما را بيامرز خود بنده هم خدا همه ما را بيامرز.
حديث داريم در الغدير كه: «من تقدّم على قوم»: اگر كسى پستى را اشغال كند و مسئوليتى را اشغال كند «و هو يرى فيهم من هو افضل» بداند توى جامعه يه كسى از او بهتر هست ولى براى نان و آب و موقعيت خودش پست را نگه داشته «خان اللّه» به خدا خيانت كرده «و رسوله» به رسول اللّه خيانت كرده، «والمؤمنين». اگر كسى جايى را اشغال كرده و مىداند كه اگر برود كنار، وضع از اين بهتر مىشود اگر پست را براى موقعيت خودش حفظ كند، به خدا و رسول و همه مؤمنين خيانت كرده، اين مال همه ماست.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ايمانى به ما بده كه جز رضاى تو به هيچ چى فكر نكنيم.
خدايا گفتار و رفتا و افكار و نيّات، و نظام ما را به سمت نظام علوى روز به روز سرعتش را بيشتر بفرما.
خدايا ما گير و اسير القاب، عناوين، خقوقها، مقامها، مدالها، نامها، هارت و هورتها ما را اسير هيچ يك از اين چيزها قرار نده.
خدايا از آن روحيه علوى، اخلاصهايش، اشكهايش، ناله و مناجات و از آن چيزهايى كه به على (عليه السلام) دادى در حق ما هم نسيم بچشان.
«والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته»
«اللّهم صل على محمد و ال محمد و عجل فرجهم»