• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/28 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
سيره علوى‏

خدمات امام على (عليه السلام) در دوران حكومت

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اللهم صل على محمد و آل محمد اللهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى‏ رمضان امسال راجع به سيره پيغمبر اسلام و اهل بيت صحبت مى‏كنيم چند روزى راجع به پيغمبر اسلام گوشه هايى از سيره‏اش را گفتيم و داريم زندگى و سيره و روش زندگى و روش حكومت و روش برخورد آقا اميرالمؤمنين را مى‏گوييم جلسه قبل مطالبى گفتم و اين جلسه هم دنباله‏هاى مطالب را عرض مى‏كنم. مردم راجع به آقا اميرالمؤمنين اقرار داشتند كه اين چند سالى كه تو حكومت كردى به چه كمالاتى رسيديم داريم كه يك روز قبل از شهادت مردم جمع شدند خانه اميرامؤمنين و همه اقرار كردند كه در زمانى كه تو حكومت داشتى همين چند سال به چيزهاى كه رسيديم «واغفر فلعيهم» در آمد ما بالا رفت «دل فان دنياهم» سختى‏هايى از ما برداشته شد «لم يرتشب فى احكامهم» در احكام رشوه‏اى گرفته نشد «لم ينالب من بيت‏المال المسلمين لا سيالب اتالا» به اندازه يك بند افسارهم از بيت المال چيزى برنداشتى «ولم يا كل سننى الا من بلقد» از ملك شخصى خودت هم كه از بيت المال هيچى نگرفتى از ملك شخصى‏ات هم درحد بسيار كمى قانع شدى «وشهد واجميعاً» همه شهادت دادند كه «ان ابعد بمنزله عقربهم»دورترين مردم كشور نزد تو با نزديكترين افراد يك جور بودند اين گواهى مردم به عدالت اميرالمؤمنين خوب بيت‏المال بايد يك جور تقسيم بشود اميرالمؤمنين مى‏فرمايد «فان لان اقصى مثل الذى للادنى» او كسى كه در اقصى نقاط ايران يعنى در دورترين نقاط ايران است بايد سهمش مثل همان باشد كه در پايتخت است اين طور نباشد كه مثلاً كپن روغن و شكر تهرانى فرق كند با كپن روغن و شكر كسى كه در مرز زندگى مى‏كند «فان للأقصى مثل الذى الذنى» اين وضع حكومتى كه اين كد برنامه ريزى‏هاى ديگر هم همين طور بايد باشد اين نفتى كه زير زمين است مال نسل ما هم هست اگر خواسته باشيم هر چى هست استخراج كنيم بفروشيم زندگى امروز تأمين كنيم خوب بچه‏هاى ما چى؟ نفت كه فقط براى ما نيست كه، بيت المال هم براى نسلها است عصرها هست هم مال دورهاست هم مال نزديك هاست همه بايد يك جور باشند حالا اين طرح اين فرمان اميرالمؤمنين هم برخورد و شيوه زندگى خودش مقايسه كنيم خط كشمان اين ما خودمان را عين آينه كه مى‏رويم ببينيم چقدر زشتيم چقدر زيبا بايد در آينه اميرالمؤمنين توى خودمان و جامعه مان را ببينيم البته تقاضا و توقع نبايد داشته باشيم كه ما هم حكومتمان حكومت علوى باشد نمى‏توانيم مثل على باشيم


سخن معاويه درباره امام على (عليه السلام)

معاويه گفت يك جمله‏اى دارد معاويه حرف معاويه را برايتان بخوانم گفتم كه «هيهات اقمة نساء ان يلدن مثل» اصلاً زنها عقيم‏اند نازا هستند يعنى زنى در تاريخ ديگر مثل على متولد نمى‏كنند «اقتمرالنساء» يعنى زن‏ها عقيم‏اند كه مثل على ديگر بزايند يا مثلاً عرض كنم بحضور جنابعالى كه با از سخنان معاويه است مى‏گويد كه «لقد بسق من كان سبقة»على كارى كرد كه از همه قبلى‏ها سبقت گرفت يعنى حتى انبياء و اولياء قبلى هم به گرد او نمى‏رسند «و اعجز من يالتى بعد» كارى كرد اميرالمؤمنين كه بعدى‏ها هم عاجزاند از اين كه مثلش بروند از قبلى‏ها جلو زد بعدى‏ها هم به او نمى‏رسند رحم‏ها هم عقيم است كه مثل او بزايند بنابراين ما توقعمان نيست كه خودمان يا مسؤلينمان مثل اميرالمؤمنين خودش هم فرمود، فرمود شما مثل من نمى‏توانيد باشيد ولى يك جورى باشيد كه شبيه ما باشيد به هر حال حالا نماز ما كه نماز على نيست ولى هر حال ركوعش سجودش دولاو راستمان شباهت به ركوع و سجود خوب به قول اميرالمؤمنين توى دعاى كميل مى‏گويد كه «بلسان اهل توحيدك» يعنى زبان همان زبان است حالا توى دل چيه فاصله چقدر است فرق مى‏كند گفت يك خانه كوچك 6 دنگ است يك مزرعه بزرگ هم 6 دنگ است منتهى آن دنگ كجا و اين دنگ كجا ولى به هر حال 6 دنگ است ما يك جورى باشيم كه يك مقدار شباهت كارمان داشته باشد خوب دوتازن آمدند خدمت اميرالمؤمنين حقشان را بگيرند داريم سيره علوى را مى‏گوييم يكى از اينها عرب بود عرب‏ها خودشان را برتر از ديگران مى‏دانستند يكى هم يك كنيزى امام به هر دو يك جور، آن زن عرب فرمود «لااجدللنبى اسماعيل فى هذاالبيت افضل على بنى اسحاق» براى من هيچ فرقى نمى‏كند هيچ فرقى نمى‏كند يك زمانى ايرانيان را كه گرفتند اسير گفتند خيلى خوب اين‏ها را حضرت على حكومت دستش نبود گفتند اينها را ببريد حمالى در مكه پيرمردهايى كه مى‏خواهند دورخانه خدا طواف كنند و حال ندارند بگذاريد روى دوش ايرانيان ايرانيان اينها را طواف بدهند حضرت على حضرت عل جلوگيرى كرد فرمود ايرانيان عزيز هستند (چرا نه كه حمالى كار بدى است حمالى هم يك شغلى است خدمت به مسلمان هاست منتهى نبايد بگوييم كه چون ايرانى است بايد حتماً اين شغل را بكند و) از جاهايى كه على بن ابيطالب خيلى براى ايرانيها عزت قائل شده بود اين حكم را برخورد كرد باهاش اميرالمؤمنين بود يك خاطره ديگر يك صلوات بفرستيد (صلوات حضار) اعتقادما اين است كه اميرالمؤمنين در غدير خم نصب شدند اعتقادات ما اين است كتابهاى اهل سنت كم پر است از اين حرفها، سال چند تاست 365 اين را جايش را عوض كن 356 در الغدير 356 نفر از بزرگان اهل سنت كه دونه، دونه اسمشان هم آمده، اين كتاب الغدير مال علامه امينى رحمةالله عليه، ما اعتقادمان اين است كه نياز انسان به امام مثل نياز انسان به پيامبر است به چه دليل ما پيامبر مى‏خواهيم به همان دليل امام مى‏خواهيم و لذا امام را هم بايد خدا تعيين كند، با كف و صوت و صلوات امام و بازنده باد، مرده باد تعيين نمى‏شود بلكه عين پيامبر خدا بايد تعيين كند. بوعلى سينا مى‏گويد: چون پيامبر و امام عليهاالسلام بايد معصوم باشد، عصمت را جز خدا نمى‏داند چه كسى دارد و لذا خود خدا بايد تعيين كند. اين عقيده ما، منتهى خوب عده‏اى از مسلمان‏ها با انتخابات و رأى و با شورا و اين‏ها على بن ابيطالب را كنار زدند و كسى ديگر را آورده‏اند، كار نداريم. فليمه اول آمد و رفت وظيفه دوم در آستانه رفتنش بود گفت بعد از من 6 نفر يك شوراى 6 نفر تعيين كرد كه تو آن على بن ابيطالب و عثمان و عبدالرحمن و كى بود چند تا بودند. گفت: اين شوراى 6 نفره يك نفر راتعيين كنند، شوراى 6 نفر نباشد بحث كنند على بن ابيطالب آمد خودش صحبت كرد كه من اينم اينم اينم


عدالت امام على (عليه السلام) در حكومت

در شوراى 6 نفرى گفتند: «قد عرفنا فضله» فضل على را مى‏دانيم انصافاً على (عليه السلام) كمالاتش از همه مردم كره زمين بعد از پيامبر «صل الله عليه و اله وسلم» بيشتر است «قد عرفنا فضله و علمنا انه احق الناس» علم داريم كه على سزاوارترين مردم است به حكومت: «لكنة» يك عيب دارد كه چيست؟«لايفضل احداً على احد»: به هيچ كس باج نمى‏دهد اين اگر حكومت پيدا كند عرب و عجم و سياه و كوتاه و زن و مرد، يكجورند و ما مى‏خواهيم سبيل يك عده چرب بشود ما اگر خواستيم على حكومت كند مو را از ماست مى‏كشيم، سخت مى‏گيرد «لايفضل احداً على احدااً»«فان وليتموها» اگر ما رأى دهيم شوراى 6 نفره به على بن ابيطالب و حكومت را به او بدهيم «جعلكم و جميع الناس فيها شرعاً سواى» همه مردم را به يك چشم مى‏بيند. گفتند: خوب اگر اينه معلوم مى‏شودكه ما بايد نونمان قطع شود نان يك عده‏اى آجر مى‏شود. هيچى رأى دادند به عثمان، گناه على بن ابيطالب عدالتش بود. يك خاطره ديگر، گفتند: يا على شما يك آدم لانه درشت است يك حق اضافه بده بالاخره اين‏ها مسئولند، مديرند رئيس قبيله و به هر حال اين‏ها آدم عدى نيستند، به هر اسمى به هر حال به اين‏ها يه چيز اضافه بده. پيشنهاد اضافه. فرمود: «اتأمرونى ان اطلب النصر بالجور» يعنى با بى عدالتى و باج دادن پايه‏هاى حكومت كنم؟ يعنى با بى عدالتى و باج دادن پايه‏هاى حكومت خودم را تقويت كنم. «والله افعل»: به خداقسم اين كار رانمى كنم «ماطلعت شمس و مالا خفى فى المساءتجم» تا خورشيد و ستاره‏اى باشد من اين كار را نمى‏كنم. يعنى تا ابد اين كار را نمى‏كنم «والله لوكان مالهم لى لوايست بيتهم» مال آنها اگر مالى شخصى هم باشد به مساوات تقسيم مى‏كنم «فكيف و انماهى اموالهم» تا چه رسد كه بيت‏المال است. هر چى پيشنهاد كردند كه بابا مى‏خواهى حكومتت مفت شود حالا اون را، اون راكارى نداشته باش، من با كسى رو در بايستى ندارم، يه جا فرمود: دخترم هم خلاف كند انگشتش را قطع مى‏كنم، اگر دخترم فاطمه هم، پيامبر فرمود: دزدى كند دستش را قطع مى‏كنم. اين تحمل نمى‏كنند. الان هم كه امام زمان (عليه السلام) ظهور نمى‏كند براى اينكه ما هنوز آمادگى عدالت نداريم، سفره‏ها دوتاست، يك رئيس با آبدارچى حاضر نيست غذابخورد. (رنگ بنزها مى‏گويند فلانى بنز مشكى دارد فلانى سرمه‏اى، گاهى در عقدها مى‏گويند كه، آخه عقد عروس و داماد يكى وكيل عروس و يكى وكيل داماد مى‏شود. آنكه وكيل عروس است يه خورده مقام و عنوانش بالاتر است مى‏رويم دعوت مى‏گويد به شرطى مى‏آيم كه من وكيل عروس باشم بابا حالا وكيل عروس مى‏گويد «انكحت» وكيل داماد مى‏گويد: «قبلت» كيفش مال آن عروس و داماد، به تو كه چيزى نمى‏رسد، حالا يا وكيل عروس باش يا وكيل داماد يا بايد بگويى «انكحت» و يا «قبلت» سر اين هم چونه مى‏زنند كه من نماينده عروسم يا داماد، ماكجا ماهنوز، ظرف ملامين كه قدرت ندارد روى گاز بگذارند كه.) هنوز تحمل حكومت علوى را نداريم. خوب يكبار ديگر فرمود: «فانما لايسعناان نغطى امراً من القى‏ء اكثر من حقه»: من كسى را بيش از حقش چيزى نمى‏دهم گفتند: آقا اين رقم اخلاقى كه تو دارى هيچ كس دورت جمع نمى‏شود ببين معاويه، ببين فلان تشكيلات چطور بريزو بپاش مى‏كند، مى‏دهند، مى‏ريزند، فلان، فلان، اين رقمى كه تو برخورد مى‏كنى كسى دورت جمع نمى‏شودفرمود: جمع نشوند، مگر من مى‏خواهم دورم جمع شوند «كم من فئة قليله غلبت قئة كثيرة» اگر خدا خواسته باشد گروه كم مى‏مانند و گروه زياد مى‏روند. على بن ابيطالب با همان محكمى اش ماند و معاويه رفت، نوه على بن ابيطالب رقيه در شام گنبد و بارگاه دارد. رفتم سر قبر معاويه اول كه قبرش متروكه بود ما با يك واسطه‏هايى تقاضا كرديم ما مى‏خواهيم قبر معاويه را ببينيم، رفتيم ديديم يه گربه روى قبر معاويه خوابيده است، معاويه با همه اهميتش گربه روى قبرش، و نوه على بن ابيطالب را گفت گنبدش را مى‏خواهند طلاكنند. ما نبايد نگاه كنيم به زندگى امروز حق مى‏ماند و باطل مى‏پرد قرآن بخوانم چرا از خودم حرف مى‏زنم. بسم الله الرحمن الرحيم: «والعاقبة للمتقين» عاقبت مال افراد باتقواست نگاه نكن زدند، بردند، خوردند، خوشابه حالشان «والعاقبة المتقين» آيه ديگه بخوانم؛ «والعاقبة لاهل التقوى» ممكن است امروز فلانى با يك دروغ پارتى بازى كرد چنين و چنان شد؛ «مال الحرام لاينمو»: مال حرام نمو نمى‏كند. «و انما لم يبارك»: و اگر نمو كند بركت ندارد. «ان يريد الله ان يولينا هذا الامر يذال لنا صعبه»: با پول مريد جمع نمى‏كنم، اگر خدا اراده كرده باشد كه من رئيس حكومت بشوم خودش همه درها را براى من رام مى‏كند «ويسهل لنا حزنه» سختى‏هايش را برايم آسان مى‏كند. آقا چرا راه دور برويم (شاه به 98 كشور باج و يا وام و يا به او گاز اونفت و نمى‏دونم نيرو جاسوس مى‏داد و براى او ژاندارم بود 98 كشور را داشت ايران هم جاويد شاه‏گو خيلى داشتند و نيروهاى مسلح راهم داشتند. امام خمينى (ره) هم مدرسه فيضيه بود يك قبا داشت و هيچى) با چشممان ديديم امام تنهايى شاه را گريه كنان از كشور بيرون كرد. منتهى امام بود امروز هم هر كس در خط امام باشد محبوب است اگر مردم گاهى نق مى‏زنند مى‏گويند اين چرا اينطورى شده در خط امام نيست، هر كس هم هر چه مى‏گويد مردم حق را دوست دارند، اصولاً حق درست داشتنى است. دزدها هم كه مى‏روند يه جايى دزدى مى‏كنند اموال دزدى راكه جمع مى‏كند مى‏گويد ببينيد اين‏ها را دزدى كرده‏ايم بيائيد عادلانه تقسيم كنيم، دزدها هم از عدالت، وجودش ظلم است، سرتا پاظلم است، اما ته دلش عدالت را دوست دارد و مى‏گويد بيا عادلانه تقسيم كنيم. آدم‏هاى هرزه هم، جوان‏هايى كه خودشان به هر دخترى نگاه مى‏كنند چشم چرانند، راحت اما وقتى مى‏خواهد داماد شود به مادرش مى‏گويد: برو يك دختر پاك براى من پيدا كن، چشمهايش ناپاك است ولى دنبال پاك مى‏گردد، پاكى را دوست دارند، تقوا را دوست دارند، امام حسين (عليه السلام) بدنش سوراخ، سوراخ شد، زير سم اسب رفت اما عزتش سوراخ نشد، حق مى‏ماند گرچه موج‏ها هر چه مى‏خواهد بشود، كف ممكن است بالانشين باشد، اما چند لحظه‏اى كه شد كف مى‏رود كنار، دو مرتبه آب پيدا مى‏شود، قرآن مى‏گويد: «و اما الباطل فيذهب جفاءاً» باطل مثل كف است صدر نشين و هارت و هورتى است، خودنماست اما دير يا زود مى‏رود كنار، حقيقتش روشن مى‏شود


ارتباط دائمى على (عليه السلام) با پيامبر (صلی الله وعليه واله وسلم)

خوب رابطه على بن ابيطالب (عليه السلام) با رسول خدا (صل الله عليه و اله وسلم) چه جور بود، مى‏گويد كه؛ «ادخل على رسول الله ليلاً و نهاراً» شب و روز مى‏آمدم خدمت پيامبر «اذا سألته اجابنى» سؤال مى‏كردم جواب مى‏داد «و اذا اسكتت ابتدائى» ساكت مى‏شدم او حرف مى‏زد «ودعى الله» پيامبر در حق من دعا كرد. «ان لاانسى شيئاً علمينى اياه» گفت: خدايا هر چه ياد على دادم يادش نرود «اذن واعيه» هر چه هست خوب حفظ كند، رابطه من با پيامبر شبانه روزى بود، سؤال مى‏كردم جواب مى‏داد، سؤال نمى‏كردم او خودش صحبت مى‏كرد و دعا كرد كه حفظ، از ذهنم بيرون نرود، وقت خصوصى داشت، هر روز و شب خصوصى خدمت پيامبر مى‏رسيد و اصحاب هم مى‏دانستند كه اين ملاقات خصوصى است يعنى غير از على و پيامبر (عليه السلام) كسى ديگرى نيست، اينجإ؛ ّّ خصوصى،نگوئيد پس اينجا تبعيض است


تبعيض يا تفاوت؟

بد نيست من اينجا يه مقدار صحبت كنم تبعيض باطل و تفاوت حق است، فرق اينه و چيست؟ بالاخره جوان‏ها هم مى‏گويند چرا فلانى دارد من ندارم. اون يه كار فنى و تخصصى دارد و روزى 10 نفر را از مرگ نجات مى‏دهد، تبعيض باطل و تفاوت حق است. انگشتهاى ما با هم تفاوت دارد اما حق است، نبايد بگويد چرا من كوتاهتر، چرا بلند، همين تفاوت‏ها حق است اگر اين انگشت هم بلند «بسم الله» نمى‏شد دگمه يقه را بست شما با اين چهارتا نمى‏توانى دگمه يقه را ببندى، يعنى گاهى اگر همه لاستيك باشد. ديگه ماشين نمى‏شود. بايد يكى پيچ و مهره يكى لاستيك. سلول چشم با پا تفاوت دارد. روده، معده جگر، كليه، اينها همه ساختمان هايش فرق مى‏كند، تفاوت حق و تبعيض باطل است. فرق اينه و چيه؟ تبعيض اين است كه در يك شرايط عادى به يكى مى‏دهد و به ديگرى نمى‏دهد، اين تبعيض، تفاوت نه، معلم مى‏آيد سر كلاس همه بچه‏ها پيشش يكجورند درس هم يه جور مى‏دهد همه گوشها هم يكجور مى‏شنوند. بعد يه شاگرد درس استاد را خوب زحمت مى‏كشد، اين شاگرد، استاد نظرش به اين بيشتر مى‏شود، عدالت هم هست. آنوقت چطور اين را بيشتر دوستش دارى، براى اينكه بيشتر درس مى‏خواند، روز اول همه شاگردها يك جورند، روز اول اگر استاد بايكى گرم و يكى سرد تبعيض است اما برخورد ماه سوم ديگه تبعيض نيست چون اين خودش را نشان داده زحمت كشيده، كشاورز روز اول همه درخت‏ها را توى باغچه بايد بنشاند مى‏تواند هم يكجور آب بدهد بعد يك درخت سبز مى‏شود هى آب و كودش مى‏دهد، يه درخت خشك مى‏شود اره مى‏كند، نبايد درخت بگويد آقا ببينم، تو چطور اون را اره نكردى بابا من روز اول همتون را نشوندم، همه را يكجور آب دادم منتهى تو خشك شدى من هم اره گذاشتم پاى تو. تبعيض مال روز اول و باطل است، تفاوت مال اين است كه طرف از خود استعداد نشان دهد حق است. گاهى مى‏پرسند خدا اين لطفى كه اولياء كرده، به امامان ما كرده نمى‏شد ما هم امام صادق بشويم؟ خدايى كه امام صادق را قبلاً يك امتحانى داده، دعاى كميل، دعاى ندبه، را كه خوانده‏ايد مى‏گويد: «وشرطت عليهم الزهد» بگذاريد بنويسم موضوع بحث سيره علوى است، عدالت حضرت، بحث ما اين است كه تبعيض باطل و تفاوت حق است. تبعيض يعنى اين است كه انسان در شرايط مساوى به يكى مى‏دهيم و يكى نمى‏دهيم، تفاوت اين است كه در شرايط متفاوت به يكى مى‏دهيم و يكى نمى‏دهيم، اصلاً بعضى جاها اگر مساوى باشد غلط است. مثلاً يك دكتر در بيمارستان بگويد من عادلم از دم يكى يك سرم بزن به همه، اين غلط است، يك معلم و دبير بگويد من عادلم از دم نمره 18 بدهد به بچه‏ها اين هم غلط است بعضى جاها اگر بخواهيم همه را يكجور ظلم است پس همه جا مساوات عدالت نيست اين‏ها را بايد قاطى نكنيم بعضى جاها عدالت اين است كه مساوى باشيم و بعضى جاها مساوات ظلم است همه را از دم يكى سرم و يكى يك قرص، همه را يك شربت، تفاوت اين است كه با شرايط متفاوت، برخورد متفاوت حق است، اما در شرايط مساوى باطل است. در دعاى كميل (ندبه) داريم: «وشرطت عليهم الزهد» مثلاً يك جوان را احترامش را مى‏گيرم يه جوان را نه، بايد ديد كه او چه كرده كه احترامش را نمى‏گيرند، برو كليدش را پيدا كن، «وشرطت عليهم الزهد» شرط كردى بر اين‏ها كه زاهد باشند دنبال دنيا، «وشرطو الك ذلك» آن‏ها هم شرط را امضاء كردند «و شرطو الك ذلك» شرط را امضاء كردند. باشد قبول است، حسين جون، تشنگى آوارگى، اسارت زن و بچه‏ات، زير سم اسب، گلوى على اصغر، فرق على اكبر، بازوى ابالفضل، همه را قبول، شرط مى‏كنم كه در دنيا به سخترين شرايط، شرط مى‏كند خداو آن‏ها هم شرط را امضاء مى‏كنند. «و علمت منهم الوفاءبه» و علم دارى از اينها كه وفا مى‏كنند به شرط. حالا چون اينطور است؛ «فتبلتهم و قربتهم و قدعت لهم الذكر العلى» (حالا ده بده معجزه و علم غيب و دعاى مستجاب مى‏دهد. اينطور نيست كه كسى از خواب بيدار و امام صادق بشود كسى از خواب بشود. خوب امام خمينى (ره) در ميان مراجع از همه برجسته‏تر شد چرا براى اينكه از همه بيشتر سوخت غصه خورد و به فكر انقلابى‏ها بود يكى از علماى تهران 12 سال زندان بود يكى از سال آخر ديگه خسته شد داشت فكر مى‏كرد كه چكار كند امام خمينى (ره) در نجف تبعيد بود. امام پيغام داد به يك نفر كه برو زندان ديدنش مى‏دانم كه خسته شده‏اى ولى من هر شب كه مى‏روم حرم اميرالمؤمنين يادتو هستم و يا به نيابت تو زيارت مى‏كنم، تو اگر اونجا هستى من هر شب براى تو دعا مى‏كنم. با همين كلمه كه امام يادش هست مقاومتش اضافه شد، اين مسئله‏اى كه كسى دلش به حال كسى بسوزد، شور، خلوص. - برخوردهاى اميرالمؤمنين (عليه السلام)عليهم‏السلام با اسراء) اميرالمؤمنين هميشه اشاره مى‏كرد: «والله كان يقول»«كان يقول» يعنى مرتب اين را مى‏گفت: «والله ليخضبن حفده» اشاره مى‏كرد به ريشش «هذه من هذه» به خدا قسم ريشم خضاب مى‏شود از خون سرم. يعنى همه‏اش قول مى‏داد كه در ماه رمضان مراشهيد مى‏كنند «ويضع يده على رأسه ولحيقه» مى‏گذاشت به ريش و شرش، به خدا قسم خضاب مى‏شود ريشم از خون سرم. علم غيب داشت حالا علم غيب اميرامؤمنين را باز خواهيم گفت: - قضاوت‏هاى حضرت امير(عليه السلام)عليهم‏السلام دو نفر يقه همديگر را توى كوچه گرفته و هر كدام به ديگرى مى‏گفت تو برده من هستى، برده هم كه اينجا شاخ ندارد كه اين برده است مثل باقى آدم‏ها، خلاصه هر كدام به ديگرى مى‏گفت تو نوكر من هستى، آمدند پهلوى حضرت على گفت راستش را بگوئيد دوباره همان ادعا را مى‏كردند. حضرت دو سوراخ در ديوار دستور داد كردند مثل لوله بخارى كه مى‏كنند توى ديوار، گفت كله هايشان را توى ديوار كنيد، به قنبر گفت بزن كردن بنده را تا گفت آنكه برده بود كشيد بيرون، گفت تو برده‏اى برو. (يعنى آنقدر اميرالمؤمين (عليه السلام) قضاوت‏هايى داشت كه من نمى‏دانم حالا اين قضاوت‏ها را قوه قضائيه چرا اين كار را نمى‏كند، نمى‏داند يا دليلش چيه نمى‏دانم، قوه قضائيه حقش اين است كه ستادى داشته باشد قضاوتهاى اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به فيلم در بياورد. يه جاهايى مچ مى‏گرفت كه هيچ عقلى، ديگه همه عقل‏ها عاجز مى‏شوند قضاوت‏هاى اميرالمومنين، فيلم سازى‏هاى ما، كتابى است به نام قضاوتهاى حضرت على (عليه السلام) فيلم سازها بخوانند سوژه‏هاى خوبى، سناريوهاى خوبيه، قضاوتهاى آن حضرت) منتهى در فيلم امام على هم ما هر چه نگاه كرديم قضاوت‏ها نبود، صدها قضاوت دارد كه همه‏اش قابل فيلم است. كه چطور مجرم را شناسايى مى‏كرد با چه فرمول‏هاى فنى،. بااسراء؛ كان على عليه السلام اميل الى المالى و الطف بهم» حضرت با برده‏ها رفيق‏تر بود تا با آزادها. وقتى مى‏خواهد بنشيند گرايش روحى‏اش بابرده‏ها بيشتر بود به خلاف ما كه گرايش مان به پولدارها بيشتر است ما يه رفيق داريم رفته بود محله پولدارها خانه ساخته بود. گفت مى‏دانى چرا، البته شوخى مى‏كرد ولى شوخى كردن هم مخ مى‏خواهد، مخى داشت براى شوخى، گفت: حديثى دا شنيده‏ام كه: (هر كس بخوابد و همسايه‏اش گرسنه باشد اين ندارد.) و بعد هم حديث داريم كه (تا چهل خانه همسايه است) من آمدم يه جايى خانه خريدم كه مطمئن باشم از اطراف چهل خانه همه شكمشان سير است من براى اينكه بى دين نباشم آمدم محله اشراف، گفتم خوب است، هم درست كردى و هم خوب بافتى، چون يك دروغگو يك دروغ پردازهم بايد بغلش باشد كه هم ببافد و هم انجام دهد، به هر حال وضعت خوب است شكر كن خدارا ولى بافتن اين هم، چون بافتن هم يه چيزيه. يه دزدى آمد حرم حضرت معصومه (عليه السلام) با طناب آمد پائين، ضريح حضرت را با زو پول‏ها را توى گونى و يه خورده نان خشك هم توى گونى و كول گرفته رفت، توى خيابان قم او راگرفتند گفتند چرا؟ گفت ببين خواب ديدم امام رضا را كه مى‏گويد: دور حرم من را دارند بنايى مى‏كنند پول خيلى مى‏خواهم حضرت معصومه هم پول زيادى دارد برو بياور براى تعميرات آنجا. يعنى اونيكه مهمتر از دزدى اش بود بافندگى‏اش بود. كسانى كه مى‏بافتند اميرالمؤمنين (عليه السلام) خوب مچ اين‏ها را در مى‏آورد. قضاوت‏ها قابل طراحى و فيلم است.) خدايا: تو را به حق محمد و ال محمد ما را با راه و روش قرآن و اهل بيت عليهم السلام آشنا و توفيق پيروى مرحمت بفرما. «واسلام عليكم و رحمة الله» «اللهم صل عل محمد و آل محمد و عجل فرجهم»