• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
1381/08/20 ÏÑíÇÝÊ ÝÇíá
سيره پيامبر اسلام (صلی الله و عليه و آله)

دلايل تعدد همسران پيامبر

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» اللهم صل على محمد و آل محمد الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى در اين جلسات كه در اين ماه رمضان داريم سيره پيامبر است پيامبر اسلام و اهلبيت عليهم السلام چگونه زندگى مى‏كردند شيوه زندگى شان را چند جلسه خدمتتان مى‏گويم. پيامبر اسلام برخوردش با خانم‏هايش چه جور بود، با بچه‏ها چه جور و بادوست و مخالفين، در خانه، پس موضوع بحث: سيره پيامبر اكرم و اهلبيت «عليه السلام» چون قرآن مى‏فرمايد: «و لقد كان لكم فى رسول الله اسوة»؛ «اسوة» يعنى الگو هر جورى كه رسول الله بود، الگوى شما او باشد، البته هيچ كس نمى‏تواند باشد. حالا ببينيم چقدر فاصله دارد. يك كيلومتر با صد كيلو متر فاصله ماست. پيامبر در خانه چه جور بود؟: راجع به پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» در خانه چند تا مطلب است. اول: اينكه ممكن است بپرسند كه پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» چرا اينقدر زن داشت؟ اين ممكن است يه سئوالى شود و بخش از كتاب سلمان رشدى هم كه حضرت امام (ره) فرمود: كشتنش واجب است به خاطر اينكه او به پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» ما اولين ازدواجش 25 سالگى بود با اينكه خديجه سنش 15 سال از آن حضرت بيشتر بود بعد تا 35 سالگى هم همين يك زن را داشت، اگر كسى هدفش شهوت باشد ايام لذت جنسى و شهوت اينور پنجاه سال است نه آنور، پس خوب اين را چيز كنيم؛) - پيامبر و همسران، دليل تعدد همسر؟؛ - اولين اينكه گفتم پيامبر ما «صل الله عليه و آله و سلم» در 25 سالگى ازدواج و از 25 سالگى تا 53 سالگى مى‏شود 28 سال كه اوج جوانى و قدرت و مردانگى حضرت بود با يك زنى زندگى كرد كه 15 سال از خودش بيشتر است. آيا به خاطر پول‏ها رفت سراغ خديجه نه خير خديجه از پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» خواستگارى كرد، يعنى تمايل از طرف خديجه بود چون خديجه زنى بود تاجر، منتهى چون زن بود پولش را مى‏داد به مردانى كه اين پول را باهاش كاسبى كنيد، حق خودتان را برداشته و حق مراهم بدهيد، به قول امروزى‏ها مضاربه، بعد توى يكى، دوتا از اين تجارتها اموالش را داد به پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» آن حضرت از همه سالم‏تر در آمد، خوشش آمد كه با اين ازدواج كند، البته دلايل ديگر هم دارد پيشنهاد از طرف خديجه بود.اين يك، - دوم: در آن زمان يك تعصب جاهلى بودكه تقريباً كسى نيست كه نداند مثلاً جنگهاى بين اوس و خزرج. اصلاً قبيله‏ها با هم شاخ به شاخ بودند رسم قبيله هم اين بود كه از داماد خودش حمايت مى‏كرد، پيامبر«صل الله عليه و آله وسلم» براى اينكه دينش را نشر بدهد مصلحت ديد كه با همه قبيله‏ها يه رقم رابطه‏اى داشته باشد و ساده‏ترين رابطه كه پول نمى‏خواهد، دفتر و دستك نمى‏خواهد اينكه يكى از پير زن‏هاى اين‏ها را بگيرد، اسمش باشد كه اين داماد اين قبيله است، لااقل اون قبيله با پيامبر به عنوان اينكه پيامبر داماد ماست، اينكه ادعاى اسلام كرده و پيامبر مسلمان‏هاست داماد ماست، هم به عنوان داماد نگذارند ساير قبيله‏ها بهش حمله كنند و هم به دين او ايمان بياورند. اين است كه از قبيله‏هاى مختلف زن گرفت. زن‏هايى كه پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» گرفت مطلقه و پير و بچه دار و شرايطش اينطور بود. اگر پيغمبر داماديه قبيله مى‏شد. باقى قبيله‏ها عليه‏اش كودتا مى‏كردند. مى‏گفتند اين عال اون قبيله است هم به او ايمان نمى‏آوردند و هم ضربه مى‏زدند، يك راه طبيعى بود كه خودش را بند كند به همه قبيله‏ها، هم از شرشان محفوظ بماند و هم اينها به هواى اينكه داماد آنها شده حمايت كنند اين يك سياست بود. خوب. بعضى زن‏هاى پيامبر را هيچ كس حاضر به ازدواج با آن‏ها نبود. اصلاً بعضى از زن‏ها را آن حضرت نديد، حالا يك نمونه بگويم، ابوسفيان كافر بود پدر معاويه، قبيله بنى اميه، قبيله سنگينى بود، كه چند سال هم بعداً حكومت كردند توى اين‏ها يك خواهر معاويه مسلمان شد اين هم در جثه همراه شوهرش، در جثه ميحى تنهايى چكار كند، مى‏گويد نه رويى، نه در غربت دلم شاد است، نه رويى در وطن دارم. فاميلش كافر و شوهرش مسيحى فورى پيامبر خبر داد كه تو زن خودم باش بعد هم عقد كرد و مراسم و بعد هم اون زن را اصلاً نديد اما بالاخره اين باعث شد كه اون زن ضربه فنى كشيده بود از نظر روحى، اين يك زن‏هايش بود. يعنى بسيارى از حركت‏هاى پيامبر چهره روانى، اجتماعى، سياسى، مكتبى بود، كسى اگر براى شهوت خواسته باشد ازدواج كند هم زن، دختر جوان مى‏گرد و هم در جوانيش داماد مى‏شود، (هم بچه دار مى‏شود، پيامبر از هيچ كدام از اين‏ها بچه‏دار نشد. بنابر اين كسى كه اولين زنش 15 سال بزرگتر است، عايشه را هم بچه بود گرفت بعداً كه بزرگ شد آمد توى خونه آن حضرت در شش، هفت سالگى عايشه را گرفت. آن هم باز به خاطر اينكه وصل بشود به قبيله ابوبكر كه اون خودش يك قبيله مهمى بودند اجما لاً همران پيامبر جز يكى از آن‏ها كه بچه كوچولو بود كه بعد بزرگ شد و آمد خانه پيامبر باقى افراد از افرادى بودند سالمند، متروكه، طلاق داده شده، رها شده در جثه، اين شرايط اين‏ها بود. خوب، عيالوار خوب. او از همه گذشته ما اينها كه يك زن دارند بسيارى از كارهايشان مترو كه مى‏شود، هر چى مى‏گوئيم آقا مسجد، زن و بچه دارم، نماز، زن و بچه لازم بسيارى از چيزها را زير پا مى‏گذارد براى زن و بچه، پيامبر ما «صل الله عليه و آله و سلم» با اينكه 9 زن داشت. خداوند فرمود: (چرا خودت را به زحمت مى‏كشى، مى‏اندازى، من از تو اينقدر كار نمى‏خواهم) يه بادى كه مى‏آيد يه چادر را بردارد اين طناب‏هاى قوى مى‏خواهد كه اين را جذب كنند و اما اين خيمه را، فضاى معنوى خيمه پيامبر را بالا مى‏برد، هر خانمى مثل طناب اين چادر را، ما بايد نخ قرقره هم ايستاده‏ايم، ديگه بعضى ممكن است نماز هم نخوانند اما اين پيامبر بودكه با داشتن نه تا زن، ذره‏اى از مستحبات را كم نمى‏گذاشت. پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» در خانه سه اصل را رعايت مى‏كرد؛ (مهربانى)، (مديريت)، (سازگارى). نگه داشتن اين زن‏ها خودش خيلى مديريت مى‏خواست يكى ازاين زن‏ها توانست جنگ جمل راه بياندازد، يكى از آن‏ها توانست عثمان را نابود كند، در زمان عثمان. يه خلاف بدعت و دينى مطرح شد عايشه پيراهن پيامبر را برداشته و در مسجد تكان داد و فرمود هنوز پيراهن پيامبر خشك نشده، شما چرا دين او را داريد تغيير مى‏دهد بكشيد؛ «اقتلوا نعثلاً» «نعثل»: يه پير يهودى بود كه عثمان از نظر قيافه ولو مسلمان بود مشكل او بود عايشه مى‏گفت: «اقتلوا نعثلاً»: اين كه شكلش شكل آن پير يهودى است او را بكشيد، پيراهن پيامبر را تكان داد و مردم را، و خلاصه عايشه تحريك كرد مردم را براى قتل عثمان، هم جنگ جمل را راه انداخت و هم تحريك، يعنى اينطور نبود كه، به هر حال خود اداره كردن زن‏هاى تا و نيم تا، زن‏هايى كه باهم مسئله داشتند، زن‏هايى كه هر كدامشان ضربه فنى شده بودند از يه جاى ديگر، اين‏ها مسائلى است كه ما بايد بدانيم


مبارزه با سنت‏هاى غلط جامعه

بعضى از اين ازدواج‏ها هم به خاطر اين بود كه سنتى شكسته بشود، مثلاً اگر شما داماد شويد پدر شما حق ندارد خانم شما را بگيرد. يعنى پدر نمى‏تواند زن پدرش را بگيرد، شد، اين قانون اسلام است. در زمان جاهليت مى‏گفتند همينطور كه نمى‏شود زن پسر را گرفت، زن پسر خوانده را هم نمى‏شود گرفت پيامبر يك پسر خوانده داشت. شخصى بود به نام «زيد» پسر خوانده، حالا چرا اين پسر خوانده؟؛ زيد هم چون جوانى بود مسلمان شده بود از طرف پدر و مادر و اين‏ها خارج شده بود، از خانه بيرونش كرده بودند يه شيرين كارى‏هايى كرده بود پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» فرمود: تو را بيرون كرده‏اند تو پسر خودم باش، گفت پسر خودم، پسر خوانده بود، بعد داماد شد، آن زمان‏ها هم رسم نبود چون «زيد» برده بود كسى رسم نبود كه زن حر و آزاد، عروس با يك برده ازدواج كند، پيامبر دختر عمه‏اى داشت بنام زينب او زن «زيد» شديد خورده سختش بود گفت: آقا«زيد» برده است من آزادم، آزاد بيايد زن برده شود؟ بالاخره سنگين بود برايش ولى آن حضرت خواستگارى كرد، اول هم زينب فكر كرد خواستگارى خودش آمده فكر كرد پيامبر او را براى خودش مى‏خواهد. بعد گفت نه براى زيد مى‏خواهم سنگين بود ولى به هر حال قبول كرد، و ازدواج كرد، بعد از ازدواج بين اين برده كه آزاد شده بود «زيد» و زينب اختلاف بود، چند بار آمد پهلو پيامبر كه مى‏خواهم طلاقش بدهم آيه نازل شد؛ «امسك عليك زوجك» زنت را نگه دار، با او سازگارى كن، بالاخره اين‏ها نتوانستند دوام بياورند، طلاق دادند و بعد از طلاق دادن، زينب دوتا سيلى خورده بود يعنى دوتا ضربه فنى شده بود از نظر آبرويى، يكى گفتند: تو حر بودى، زن يك برده شدى، و يكى هم تازه اين برده تو را طلاق داد، يكى زن كى شدى و يكى هم تازه او تورا نگرت نداشت. پيامبر فرمود خوب تو زن خودم باش، بعد از كه زيد طلاق داد زن خودم باشد. تازه مى‏خواست يك سنت را هم بشكند، قرآن مى‏گويد: «تو اين زن را بگير- زوجناكها- يعنى ما زينت را به عقد تو در مى‏آوريم براى اينكه اين سنت جاهلى كه مى‏گويند: زن پسر خوانده را نمى‏شود گرفت، اين سنت جاهلى از بين برود، . پس ببينيد ازدواج چى بود. 1- سنت جاهلى را بشكند 2- دوتا ضربه فنى كه زينت خورده بود جبران بشود. اين مصلحت‏ها اين رقمى بود ازدواج‏هاى پيغمبر، خوب


ساده زيستى شرط زندگى با پيامبر

نبوت و حكومت و نه زن را اداره كرده، نه زن هم راضى بودند، حالا بعد خواهيم گفت كه چند بار در غنائم جنگى، پيغمبر كه پيروز مى‏شد غنائم جنگى مى‏گرفتند، زن‏ها دهنشان پر از آب شد كه آقا پس يه خورده النگو، طلايى ياالله، حالا كه اسلام پيروز شده يه چيزى هم به ما بده، گفت جنگ پيروز شده، غنائم جنگى هم مى‏گيريم، شما زندگى تان، زندگى عادى است. اگر طلا و نقره مى‏خواهيد بيائيد طلاقتان بدهم، زن پيامبر بايد زندگى‏اش فرق نكند، نگويد حالا كه پيروز شديم، اگر مال دنيا مى‏خواهيد بيائيد من طلاقتان مى‏دهم و اگر مى‏خواهيد با من زندگى كنيد زاهدانه و ساده است. مسلمان‏ها خون داده‏اند شما طلايش را گردن كنيد نمى‏شود، عده‏اى رفته‏اند توى جبهه شهيد شده‏اند، اگر غنائى هم باشد حق رزمنده‏ها و خانواده هاست نه حق شما. اجمالاً اين تقاضا و توقع بود كه زندگى بايد ساده باشد


حمايت پيامبر از زنان مظلوم

يكى از زن‏هاى پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» صفيه بود، پدرش كافر بود «يحيى بن اختر» در جنگ خيبر كشته شد و زن‏هاى ديگر هم متلكش مى‏گفتند: كه مثلاً عايشه و حفصه، عايشه دختر ابى بكر و حفصه دختر عمر بود اين‏ها متلك مى‏گفتند به صفيه تو دختر يهودى هستى بابايت يهودى بوده، آمد پهلوى پيامبر كه اينها سر به سر من مى‏گذارند مسخره‏ام مى‏كنند آيه نازل شد: «لايسخر قوم من قوم» قومى قوم ديگر را حق ندارد مسخره كند «ولانساء من نساء» زن ها حق ندارند همديگر را مسخره كنند، بعد پيامبر «صل الله عليه و آله و سلم» گفت: من يه چيزى مى‏گويم به آنها بگو. چى جواب بدهم، بگو اگر يهودى بودم بابايم هارو بوده عمويم حضرت موسى بوده و شوهرم رسول الله است. اين سفر كه عايشه حفصه رفتند مسخره كنند كه تو يهودى زاده هستى، گفت خوب حالا يهودى باشم يهودى‏ها رهبر و پيامبر داشتند موسى و پيامبرى ديگر هارون و شوهرم هم پيامبر است. بعد عايشه گفت اين حرف خودت نيست پيامبر يادت داده. باز از اين معلوم مى‏شود پيامبر در خانه زن‏هايى كه تحقير مى‏شدند يادشان مى‏داد كه چه جورى جلو تحقير را بگيرد، يعنى كسى كه چند تا زن دارد، يه زن نيش مى‏زند به يكى ديگر بايد از آن مظلومه حمايت كرد. ببينيد چقدر گرفتيد توى اين چند دقيقه چه نكاتى گفته شد: - زيدى كه تحقير شده بود از خانه بيرونش كرده بودند گفتند: تو پسر ما نيستى پيامبر گفت پسر من هستى پسر خوانده - آن خواهر معاويه كه در حبشه كه شوهرش رفت سمت مسيحى‏ها و خانواده‏اش هم كافر بود يك زن تنها در يك كشور غريب پيامبر گفت: تو غريب نيستى تو زن خودم باش ولو نديدمت زن من باشد اين به خاطر اينكه او احساس كند كه يك پشتوانه‏اى دارد. اين زن‏هايى كه پيامبر «صل الله و عليه و آله و سلم» مى‏گرفت زن‏هاى مطلقه، بيوه، عيالمند، ضربه فنى شده، زينت او تا سيلى خورده بود يه بار زن برده شده بود و يه بار برده طلاقش داده شده بود، اجمالاً شرايط اجتماعى آن زمان، شرايطى بود كه اين ازدواج‏ها به خاطر: فلسفه ازدواج‏ها ؛ 1- اتصال به قبايل و بستر سازى براى گسترش اسلام. اين يك دليل بود. 2- حفظ از شرور آنان، شرور قبايل، وقتى قبال مى‏گفتند پيامبر وصل به قبيله ماشو ديگه توطئه علميش نمى‏كردند. 3- جبران روحيه‏هاى ضربه خورده، مثل زينبى كه روحيه‏اش ضربه خورده بود زن برده شده بود بعد برده هم طلاقش داده بود گفت خوب بيا زن خودم، خواهر معاويه در حبشه


عدالت شرط تعدد همسر

از اين بگذريم اين فلسفه حالا غير از اين مسائل اصل تعدد همسر ضرورت اجتماع است من يك مثال مى‏زنم؛ زن بيوه بيشتر است تا مرد بيوه؟ زن بيوه يعنى هميشه تصادفات توى مردها بيشتر است همين هواپيمايى كه در خرم آباد سقوط كرد چند مرد و چند زن بودند، هميشه در سفرها، جنگ‏ها، حوادث تلخ و شيرين، تلفات مرد بيشتر است و زن‏ها مى‏مانند، ما شايد در تهران حدود هفتصد هزار زن جوان بيوه داشته باشيم، حدود ده سال پيش حدود چهارصد هزار زن بيوه هستند، اين زن‏ها چند تا طرح بايد داشته باشيم؛ پس اين تيتر را عوض كنيم. تعدد همسر: 1- آمار زنان بيشتر است. آن هايى كه مى‏گويند هر مردى يك زن بگيرد، البته اين را قبلاً بگويم كه فقط بحث، بحث علمى است كى حق دارد دوتا بگيرد بعد مى‏گويم، هر مردى حق ندارد، مردى كه بتواند از نظر مسكن و توان جسمى، عدالت اگر بتواند از هر جهت عادل باشد، حالا ممكن است شما در هر شهرى 5 نفر آدم اينطورى پيدا بشود چون مى‏گريم، اصول زندارى را خواهم گفت كه قرآن درباره اصول زندارى مى‏فرمايد كه: «تقراعينهن» بايد همه زن‏ها چشمهايشان شاد باشد «ولا يحزن» حزنى نبايد هيچكدام داشته باشند «ويرحنين» بايد همه هم راضى باشند، كيه كه بتواند با اخلاص و سعد صدر و عدالت با خوراك و پوشاك و مسكن بتواند چند زن را راضى نگه دارد كه هيچ كدام غصه نخورند آن شرايط خاصش را خواهم گفت: در سوره احزاب مى‏گويد: «تقر» شرايط زندارى، اصول همسردارى؛ 1- «تقراعينهن» مى‏گويد «قرة عين» يعنى چشمش شاد باشد يعنى نور چشم باشد و واقعاً زن‏ها شاد باشد. 2- «لايحزن» حزنى نداشته باشند، غصه نخورند. 3- «ويرضين» راضى باشند. اين آيه قرآن است كه كى حق دارد چندتا زن بگيرد؟ كسى كه بتواند همه زنهايش را چشمشان را روشن كند، حزنى بهشان نشود، همه را هم راضى كند، اگر يه همچنين مردى پيدا شد آمار زن‏ها بيشتر است يك، چرا؟ به خاطر تلفات. حالا يه مثال مى‏زنم: اتوبوس دارد مى‏رود تصادف مى‏كنند چپه مى‏شود ملق مى‏زند، عده‏اى هم لت و پار مى‏شود و يه مشت مرده و زخمى و يه مشت هم سالم كنار جاده مى‏ايستند، همه اتوبوس‏ها مى‏روند جانداريم، جانداريم چون همه زن و شوهرها پيش هم نشسته‏اند مى‏ببنيد يه مشت كنار جاده ماشينشان چپه شده مى‏گويند نه خير اگر همه اتوبوس‏ها رد شوند و هيچكدام اين‏ها را سوار نكند، اين كار انصاف است يا بى انصافى؟ بالاخره يه اتوبوس بايد بايستد ولو جا تنگ است كنار هم بنشينند و چهار نفر را سورا كنند. ما دوسه ميليون زن بيوه داريم اين‏ها كنار جاده ايستاده، بله بعضى‏ها نمى‏خواهند ازدواج كنند و بعضى از سنشان گذشته، يا بچه دارد و يا ويا هر چى ولى يه مشتشان هم مى‏خواهند ازدواج كنند آن‏ها هى دست نگه مى‏دارند اين عروس و داماد هم كه توى اتوبوس نشسته‏اند مى‏گويند نه خير جا نيست. يعنى ما برويم و شما هم تا آخر عمر كنار جاده بايستيد اين بى انصافى است. (و لذا اگر خلاف اين ازدواج اگر مردى، و لذا قرآن مى‏گويد ؛ «والا تعدلوا فواحده»: اگر نمى‏توانيد عادل باشيد يكى. پس اصول زندارى - راضى كردن و غصه ندادن آن‏ها و بايد چشم آن‏ها شاد باشد. چشم شاد، قلب راضى، اين اصول زن دارى است و مرد عادل، پيدا كنيد اگر مردهايى عادل بودند و توانستند چند خانواده را اداره كنند، بايد اين مشكل ازدواج حل نشود، بخشى از جامعه ما كه زن‏ها هستند يا بايد چندتا كار بكنيم ؛ 1- اگر ازدواج نباشد يا بايد بگوئيم: بسوزند و بسازند. 2- به گناه گرفتار شوند و فحشاء 3- و يا اينكه بسوزند و بسازند غلط، به گناه گرفتار شوند غلط، راه سوم افرادى كه اين شرايط در آن‏ها هست و عادلند بيايند يه خورده جمعتر بنشينيد پياده‏ها را هم سوار كنند. بسيار طرح خوبى است) تمام آن‏ها كه تق مى‏زنند يواشكى گناه و خلافكارى مى‏كنند و كشورهايى هم كه هارت و هورت مى‏كنند يواشكى گناه مى‏كنند، اگر يه پسر و دخترى وقت ازدواجشان است، پدر ومادر گفت خفه شود دهنت بوى شير مى‏دهد برو گم شو، خيلى خوب اين گم مى‏شود اوفكر مى‏كند، مى‏رود خلافكارى مى‏كند، هرچه طبيعى است چرا پشت پرده، شتر سوارى دولا، دولا ندارد. خوب يه صلوات ختم كنيد كه (صلوات حضار) خوب حالا بگوئيم آقاى قرائتى عجب چيزى توى تلويزيون گفتى، گفتى اين سه كلمه را همه زن‏ها ياد مى‏گيرند. «تقراعيهنن» «لايحزن و يرضين» يالا شوهر نديدى قرائتى چى گفت: چشم من بايد شاد باشد دلم راضى و هيچ غمى هم، رضايت زن‏ها كه گاهى با دو كيلو طلا راضى نمى‏شود ببينيد رضايت مرز دارد. تمام اينكه مى‏گويند: نور چشم، غصه نخور، راضى باش، همه اين‏ها به شرط تقوا. وگرنه يه خانم ممكن است بگويد اگر من مى‏خواهى راضى باشم برويم فلان فيلم ويدئو راببينم، برويم فلان كشور، بگذار من حجابم اين رقم باشد مگر قرائتى نگفت توبايد دل مرا خوش كنى من مى‏خواهم اين رقمى باشم. بابا به شرط تقوا، اصل تقوا حفظ بشود ما دگر گفتيم كه، ببينيد اين اصول بايد حفظ شود، اصل ديندارى و تقوا


مهربانى و سازگارى در خانواده خاطرات

فرمان خدا بايد حفظ شود، وگرنه، يه مرتبه پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم)چون هر روز صبح به همه خانه‏ها سر مى‏زد، هر خانمى يه اطاقى داشت، احوالپرسى دم يكى از اين اطاق‏ها يكى از اين خانم‏ها يه شربت عسل داد وقتى رفت شربت درست كند پيامبر چند دقيقه لب اون اطاق اضافه ايستاد اين حسودى اش شد گفت اينجا ده دقيقه و اونجا 12 دقيقه كودتا كردند رهبر كودتاچى‏ها را اسمش را نمى‏گويم كى بود چون زن‏ها پيامبر هم دوجناح ام السلمه و جناح عايشه چند تا درباند عايشه و چندتا درباند ام السلمه، گفتند بگوئيد دهان پيامبر بو مى‏دهد بناشد هر وقت پيامبر آمد بگويند چى خوردى؟ دهانت مى‏دهد، پيامبر فرمود آخر شربت عسل به من داده‏اند گفتند نه عسلش زنبورهايش روى فلان گياه نشسته كه بو مى‏دهد آخرش گفت بابا من نمى‏خورم. آيه نازل شد آيه قرآن است: «لم تحرم ما احل الله لك»: تو چه حق دارى عسل را برخود حرام مى‏كنى «تبتغى مرضات از واجك» كه خانمت راضى باشد. عسل حلال است بهت دادند بخور، ببينيد اينجا راضى كردن جمله آخر . «يرضين» راضى كردن نه به شرط اينكه بگويد اگر مى‏خواهى از تو راضى باشم نبايد خانه مادرت بروى اگر ديگه نمى‏خواهم هجرت كنى، جبهه بروى، دانشگاه بروى، نماز جمعه بروى، بابا اين رضايت‏ها به شرطى است كه اصول الهى از بين نرود. نه طرحى حلال شود و نه حلالى حرام شود، (خيلى چيزها حلال است خانم مى‏گويد من راضى نيستم براى مطالعه، چراغ را خاموش كن بخواب بابا چون اينكه نشد، رضايت به شرطى كه اصول الهى. حرفها را جمع كنيم چى گفتيم توى اين نيم ساعت، داريم سيره پيامبر «صل الله عليه و آله وسلم» را مى‏گوئيم كه: پيامبر چه جورى زن دارى مى‏كرد؟ همه زن‏ها را عدالت بود هيچ كدام از زن‏ها حاضر نبودند او را رها كنند بارها حضرت مى‏گفت بيائيد اگر زدى طلاقى برويد جاى ديگر گفتند نه ما زندگى تورا، حتى يكى از پدر زن‏هاى پيامبر زن پيامبر، حضرت را اذيت مى‏كرد، حضرت فرمود چه كنم از دست تو؟ هر كسى كه تو مى‏گوئى داورى كند گفت بابايم، بيايد، آمد، بگو ببينم حق با كيست؟ به پيامبر گفت بگو ببينم چيست؟ زن به پيامبر گفت بگو ولى راستهايش را بگو تا اين را گفت پدر زن پاشد د بزن تو مى‏گويى راستهايش را مگر پيامبر دروغگوست؟ دوست و دشمن پيامبر را امين مى‏دانند چه جسارتى كردى؟ پيامبر گفت: ببين دخترت را 5 دقيقه تحمل نكردى. ببين من چه جورى با اين دختر زندگى مى‏كنم، بعد هم پدر گفت من تو را به زور دادم به پيامبر تو توى خانه ترشيده بودى هيچ كس نمى‏آمد بگيردت (خنده حضار) آخه نگوئيد پيامبر چند تا زن داشت زن‏ها اين رقمى بودند فقط به خاطر اينكه با قبيله‏ها وصل بشود و از شرشان ايمن باشد، بسته مى‏باشد براى حمايت كردن كم كم به اسلام، يه هدف بالايى داشت كه باعث شد كه از اين مسير آسان و طبيعى استفاده كند وگر ازدواج بعداز 53 سال و با يه مشت پير و بيوه و سالمند و عيالوار و درب داغون، بعد از سن 53 سالگى تا 63 سالگى هم پيامبر 60، 70 تا جنگ داشت كسى كه در 10 سال 60 بار مى‏خواهد جبهه برود و نظارت به جبهه و پيامبرى كه دو سوم شب نمى‏خوابيد، عبادت مى‏كرد و شصت تا هم جنگ داشته و سن 53 سال حكومت دارى، مردم دارى، مرعظه، تعليم، تربيت اين كجايش به ما احتمال اينكه يك ميليونم از ضربه‏هايى كه به اسلام زده تعدد زوجات است ولى كسى يه خورده انصاف داشته و تاريخ بلد باشد مى‏داند آنوقت پيامبر رفتارش عادلانه بود كه من درباره رفتار عادلانه در خانه جلسه بعد صحبت خواهم كرد خانم‏ها و آقايان انشاالله گوش خواهند داد.) والسلام عليكم و رحمة اللهم صل على محمد و ال محمد و عجل فرجهم