بیت المال در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بیت المال در نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


به پزشك شكايت كرد پزشك گفت بايد در جائى بخوابى كه تو را تكان بدهند او اين حرف را رد كرد و گفت نمى توانم دست كسى را بر خودم احساس كنم. پزشك گفت فرمان مى دهى تا براى تو درياچه اى از جيوه بسازند. او دستور داد و با يك هزينه سنگين غير قابل حساب درياچه اى به مساحت 50 ذرع در 50 ذرع ساختند و آن را پر از جيوه كردند. در چهارگوشه درياچه ميله هايى از نقره خالص قرار دادند و در ميله ها ريسمان هائى از حرير محكم درون حلقه نصب كردند و تشكى از چرم تهيه كرده كه آن را از باد پر مى كردند سپس آن را روى درياچه مى انداختند و ريسمان هاى حرير را كه در حلقه هاى نقره بود به ميله هاى نقره مى بستند. وى بر روى اين تشك با تكان جيوه آهسته آهسته حركت مى كرد به طورى كه تا آن زمان هيچ پادشاهى چنان بسترى و اطاق خوابى براى خود تهيه نكرده بود. در شبهاى مهتابى همينكه نور ماه به اين جيوه ها مى تابيد مثل آن بود كه درياچه پر از الماس درخشان شده بود و منظره سرورانگيزى بوجود مى آورد. [ تاريخ تمدن جرجى زيدان ج 5 ص 135 تفسير طنطاوى ج 21 ص 162. ]

وضع اقتصادى مردم


در آن زمان كه فرمانروايان و خلفاى اسلامى بر اسراف و اتراف و ولخرجى در بيت المال مسلمانان مى پرداختند نوع مردم 'كه بيت المال از آن ايشان محسوب مى شد' در فقر و فاقه و فشار اقتصادى بسر مى بردند.

باقر شريف قرشى در كتاب با ارزش خود به نام حياه الامام موسى بن جعفر در بررسى وضع مردم آن زمان چنين مى نويسد
'در شهرهاى اسلامى اكثيرت مردم همدم با فقر و محروميت بودند و در زير كابوس فقر و ستم و تيره روزى از پاى در مى آمدند. ثروتها و دارائى ها نزد طبقه اى مخصوص از آوازه خوانان و بى شرمهاى فسادگر تراكم يافته بود و آوازه خوانان در همه گونه لذت ها و خوشى ها بهره مند بودند به حدى كه در خواسته هاى نفسانى زياده روى مى كردند ولى بر سر عامه مردم ستم حكمرانان ستمگر و فشار وصول خراج و ماليات و گرسنگى و فقر سايه افكنده بود. شاعر معروف ابولعتاهيه كه وضع نابسامان اقتصادى مردم و فشار و شكنجه هاى حكام را درك مى كرد بعنوان صداى محرومان و ستمديدگان ملت حقايق را در قصيده اى كه به امپراطور بغداد خطاب مى كرد افشاء كرد.'




  • 'من مبلغ عنى الامام نصائحا متواليه
    وارى المكاسب نزره وارى الضروره فاشيه
    وارى اليتامى فى البيوت الخاليه
    يشكون مجهودا باصوات ضعاف عاليه
    من مصيبات جوع تمسى و تصبح طاويه
    القيت اخبارا اليك من الرعيه شافيه'
    القيت اخبارا اليك من الرعيه شافيه'



  • انى ارى الاسعار اسعار الرعيه غاليه
    وارى عموم الدهر رايحه تمر و عاديه
    من بين راج لم يزن يسمو اليك و راجيه
    يرجون رفقك كى يروا مما لقوه العافيه
    من للبطون الجائعات و للجسوم العاريه
    القيت اخبارا اليك من الرعيه شافيه'



'چه كسى پيامهاى خيرخواهانه مرا به زعيم مسلمانان مى رساند چون من نرخهاى اجناس مورد نياز مردم را گران مى بينم.

درآمدها را كم و نيازمندى و تهيدستى مردم را همه جا مى بينم.

غم و اندوه روزگار صبح و شام در جولان و رفت و آمدند.

يتيمان بى سرپرست در خانه هاى بدون غذا و وسائل به سر مى برند.

اين فرياد مردم است كه هميشه به سوى تو اوج مى گيرد.

بيچاره ها با بى رمقى صداى ضعيف خود را بلند مى كنند.

به اميد دلسوزى و خدمات تو در جستجوى نجات و عافيت هستند.

نجات گرسنگى و بلاهائى كه هر صبح و شام بر آنان مى گذرد.

كيست كه بداد شكم هاى گرسنه و بدن هاى برهنه برسد.

اين صداى ملت بود كه من به سوى تو ابلاغ كردم'.

جرجى زيدان مى نويسد: در آن روزگار [ حياه الامام موسى ج 2 ص 160 -159. ] ده نشينان همين قدر خوش بودند كه مى توانستند با كشت و كار زندگى بخور و نميرى داشته باشند گر چه بيشتر آنان در منتهاى بى نوائى مى زيستند چه بسيار از روستائيان كه در همه دوره زندگى خويش پول زر "دينار" نمى ديدند و اما دولتيان در شهرها نشسته و از دسترنج آنان هزاران دينار را بيهوده مى بخشيدند. بيچارگى و گدائى روستائى بحدى بود كه اگر اتفاقا دينارى بدستش مى رسيد آن را دو سه بار مى بوسيد و اگر ده يا بيست دينار مى ديد از شدت خوشحالى مى مرد و يا ديوانه مى شد. مثلا در قرن سوم هجرى 'احمد بن طولون' كه مرد با
جود و كرمى بود فرمانرواى مصر گشت. او در يك روز سرد زمستانى براى گردش سوار شده بود تا با همراهيان خود از 'مقس' به طرف فسطاط برود صيادى ژنده پوش را ديد كه تقريبا تمام بدنش عريان و بدون پوشش بود و كودكى با همان بدبختى همراه وى بود و هر دو دامى به دريا افكنده بودند تا شايد ماهى صيد كنند. احمد دلش به حال آن پدر و پسر سوخت و به گماشته خود "نسيم" گفت 20 دينار به اين صياد بده، نسيم دستور احمد را اجرا كرد احمد بگردش ادامه داد پس از ساعتى مجددا از همان راه بازگشتند با كمال تعجب ديدند صياد مرده و پسرش در كنار جسد او گريان است.

احمد گفت گمانم كسى از سپاهيان يا غلامان ما اين مرد بيچاره را كشته باشد و پولهايش را ربوده باشد با ناراحتى نزديك آمد از پسر پرسيد كه چرا پدرت مرد؟ پسر اشاره به نسيم كرد و گفت اين مرد پدرم را كشت چون من ديدم كه او چيزهائى كف دست پدرم نهاد پدرم آن چيزها را در دست گردانيد و لحظه اى به آنها خيره شد و سپس فريادى زده و از دنيا رفت. احمد به نسيم دستور داد او را بازرسى كرد تمام 20 دينار را نزد وى يافت سپس هر چه اصرار كرد كه پسر آن پولها را بردارد او نپذيرفت و مى گفت اينها قاتل پدر من بود و مرا هم نيز خواهد كشت.

احمد براى جبران اين امر عجيب قاضى و پيرمردان آن قريه "مقس" را حاضر كرد و فرمان داد تا در آنجا براى كودك صياد ملكى به ارزش 500 دينار خريدارى كنند و محصول آن را براى او حفظ كنند و نام كودك را در دفتر جيره خواران ثبت نمايند تا
از مقررى دولت بهره مند شود. احمد مى گفت چون من باعث قتل پدر او شده ام اينك بايد نسبت به فرزندش تلافى كنم 'زيرا اگر من يك باره 20 دينار به او نمى دادم او نمى مرد. مى بايست يك دينار يك دينار به او مى بخشيدم تا از شدت شوق جان ندهد'.

جرجى زيدان مى گويد آرى صيادى كه در مجاورت پايتخت مى زيسته به چنين وضع رقت بارى گرفتار بود و البته روستائيان و برزگرانى كه دور از بساط عيش و نوش و تجمل امراء و خلفا در روستاهاى گوشه و كنار مملكت زندگى مى كردند قطعا روزگارشان به مراتب سخت تر و تباه تر بوده است. [ تاريخ تمدن جرجيزيدان ج 2 ص 381 -385 تفسير طنطاوى ج 2 ص 151. ]

در دوران خلفاى غاصب، وضع زندگى علوييت از همه ى طبقات آشفته تر بود. زيرا اين گروه چون ذيحق خلافت و رياست بر مردم بودند مى بايست بيشتر در شكنجه و فشار و تنگدستى بسر ببرند و همواره جان و مالشان مورد تهاجم و تهديد خلفا و حكمرانان آنان بود تا جائى كه بيشتر پراكنده ديارهاى دور دست بودند و به گمنامى و فراغ زندگى مى كردند.

ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبيين مى نويسد: در دوره متوكل عباسى وضع زندگى و معيشت علويين به قدرى آشفته و دردانگيز بود كه در ميان عده اى از زنان علويه 'فرزندان على' تنها يك پيراهن مناسب بود كه هنگام نماز براى پوش كامل بترتيب هر كدام به تن مى كردند و با آن نماز مى گذارند و در اوقات ديگر با همان پيراهن نيمدار و پاره خود بسر مى بردند و نخ ريسى مى كردند. [ مقاتل الطالبين ص 396 و سفينه البحار ج 2 ص 684. ]
اما در ميان كاخها و منازل رويائى، زنان عباسى و همسران رجال و اشراف دائما در حال دست بدست كردن جواهرات و لباسهاى فاخر و قيمتى بودند. [ [هادى عباسى برادر هارون الرشيد براى خوش گذرانى خود آن قدر به آوازه خوان زمانش 'ابراهيم وصلى' از بيت المال داده كه پسر ابراهيم گويد: اگر هادى چند صباحى بيشتر عمر مى كرد، ما ديوارهاى خود را از طلا و نقره مى ساختيم. "اغانى ط مصر ج 5 ص 160 و ج 6 ص 184" درباره ى هاورن مى نويسند روزى در حال خنده از قصر همسرش زبيده بيرون مى آمد از علت خنده اش پرسيدند، گفت: در منزل زبيده خوابيده بودم، صداى سكه ها مرا بيدار كرد، از مبلغ سكه ها سوال كردم، گفتند: سيصد هزار است كه به عنوان بيت المال از مصر آمده، همه آنها را به همسرم زبيده بخشيدم، وقت خروج شنيدم زبيده مى گفت: اين چه پول اندكى است كه هارون به من داده، من هرگز از او خيرى نديدم. "البدايه و النهايه ج 10 ص 219"

هارون در يك ضيافت كه به عنوان ازدواج خود با زبيده تشكيل داد، 55 ميليون درهم خرج كرد، او كنيزكى را به يكصدهزار دينار و ديگرى را به 36 هزار دينار خريدارى كرد، اما دومى را فقط يك شب نگهداشت. او يكبار به طرب آمد و دستور داد سه ميليوم درهم بر سر حضار مجلس نثار كنند "تاريخ تمدن اسلام جرجى يزيد زيدان، ج 5، ص 162".] ]

چپاول سرسام آور شاه مخلوع در بيت المال


به همين ترتيب زمامداران خود كامه و ستمگر به غارت بيت المال پرداختند و از اين مسير، ضربات مهلكى به اسلام و مسلمين وارد آوردند، براى رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى كرده فقط به عنوان اشاره اى به چپاول سرسام آور شاه مخلوع ايران محمد رضا پهلوى در عصر حاضر مى كنيم:

مقام رسمى سفارت ايران در كاراكاس بر اساس مداركى اعلام كرد: شاه مخلوع ايران تنها 25 ميليون دلار ارز از كشور ايران خارج كرده است. [ روزنامه جمهورى اسلامى. ] اگر اين مبلغ را بر 35 ميليون مردم ايران توزيع كنيم به هر نفرى حدود 5714 تومان مى رسد و هر گاه شاه مخلوع هزار سال عمر مى كرد، بى آنكه سود اين مبلغ را حساب كنيم هر روز حدود پانصد و پنجاه هزار تومان از اين پول به او مى رسيد!!

تازه اين سوء استفاده از چپاول خودش است، چپاول اطرافيان و بستگانش حساب ديگرى دارد...

به اين ترتيب روشن مى شود كه وضع نابسامان اقتصادى در كشورهاى اسلامى و در طول تاريخ اسلام، تقصير مكتب نيست كه به مكتب ديگر روآوريم بلكه تقصير اسلام نمايان دروغين است.

توجه به روش پيامبران و رهبران واقعى اسلام


توجه به نحوه زندگانى رهبران واقعى اسلام ما را از ابتداء به خوبى با ايدئولوژى رهبرى در اسلام آشنا مى كند و سپس مساوات را مى توان عملا بين زندگى طبقه حاكم و ملت تماشا كرد. راستى كه بايد با مقايسه زندگانى ساده و بى آلايش رهبران الهى با زندگى اشرافى و رويائى زمامداران خودسر موجى از نفرت و خشم را به روح آنها نثار كرده و به راز عقب ماندگى ها و حرمانها و اختلافات طبقاتى به خوبى آگه گرديد.

اميرمومنان عليه السلام در يكى از خطبه هاى شيواى نهج البلاغه نحوه زندگانى پيامبران الهى را به خوبى بررسى كرده و براى ملت اسلام بازگو فرموده است.

نگاهي به روش پيامبران و رهبران واقعي اسلام


حال به زندگى پيشوايان راستين نگهى بيفكنيم تا ببينيم كه آنان چگونه بوده اند. آنگاه كه زندگى پيامبران و رهبران واقعى را نگاه مى كنيم مى بينيم زندگانى آنان بسيار ساده و دور از هر گونه تشريفات بوده است. على "ع" روش پيامبران را در خطبه اى چنين يادآور مى شود:
"رسول الله"

'و لقد كان فى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- كاف لك فى الاسوه، و دليل لك على دم الدنيا و عيبها، و كثره مخازنها و مساويها، اذ قبضت عنه اطرافها، و وظت لغيره اكنافها، و فطم عن رضاعها، وزوى عن زخارفها'

"پيامبر اسلام

"

'رسول خدا بس است كه از او پيروى كنى، و براى تو در نكوهش و زشتى دنيا و بسيارى پستى و ننگ بودن آن راهنماى خوبى هست، زيرا وابستگى هاى دنيا از او گرفته شد و براى غير او آماده گشت، و از نوشيدن شير دنيا ممنوع و از زيورهاى آن دورى جست'.

"موسى"

'و ان شئت ثنيت بموسى كليم الله صلى الله عليه و سلم- حيث يقول: 'رب انى لما انزلت الى من خير فقير'. و الله، ما ساله الا خبزا ياكله، لانه ياكل بقله الارض، و لقد كانت خضره البقل ترى من شفيف صفاق بطنه، لهزاله و تشذب لحمه'.

"حضرت موسى"

'و اگر مى خواهى درباره ى موسى "ع" دوست خدا نيز بگويم، آنجا كه موسى "ع" مى گويد: 'معبودا، من به نيكى هايى كه تو براى من فرستاده اى نيازمندم'. به خداى بزرگ سوگند! موسى از خدا جز نانى را كه بخورد نخواسته است، زيرا وى گياه زمين را مى خورد، به گونه اى كه از
لاغرى و كمى گوشت بدنش سبزى گياه از نازكى پوست شكمش ديده مى شد'.

"داود"

'و ان شئت ثلثت به داوود- صلى الله عليه و آله و سلم- صاحب المزامير و قارى اهل الجنه فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده، و يقول لجلسائه، ايكم يكفينى ببعها! و ياكل قرص الشعير من ثمنها'.

"حضرت داود"

'و اگر مى خواهى براى سومين بار از داود "ع" بگويم، كه صاحب مزمارها و خواننده ى بهشت است، او زنبيل هايى از ليف خرما با دست خويش مى بافت، و به همنشينانش مى گفت: كداميك از شما در فروش اين زنبيل ها مرا كمك مى كنيد؟ و از پول آن زنبيل ها نان جوين مى خورد'.

"عيسى"

'و ان شئت قلت فى عيسى بن مريم عليه السلام، فلقد كان يتوسد الحجر، و يلبس الخشن، و ياكل الجشب، و كان ادامه الجوع و سراجه بالليل القمر، و ظلاله فى الشتاء مشارق الارض و مغاربها، و فاكهته و ريحانه ما تنبت الارض للبهائم، و لم تكن له زوجه تقتنه و لا ولد يحزنه، و لا مال يلفته، و لا طمع يذله. دابته رجلاه، و خادمه يداه!'.

"حضرت عيسى"

'و اگر مى خواهى درباره ى عيسى بن مريم "ع" بگويم، بالش او سنگ بود، و لباس زبر و خشن مى پوشيد و خوراك
سخت مى خورد و خورشت او گرسنگى، و چراغ شب وى ماه و سايبان زمستانش شرق و غرب زمين بود، و ميوه ها و گل هاى او آن بود كه در زمين براى چارپايان مى روئيد. نه زنى داشت كه او را به خود مشغول دارد و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد و نه ثروتى كه توجهش را به خود جلب كند، و نه طمعى داشت كه او را خوار سازد. مركب او دو پاى وى و خدمتكار او دو دست وى بود!'.

"الرسول الاعظم"

'فتاس بنبيك الاطيب الاطهر، صلى الله عليه و آله، فان فيه اسوه لمن تاسى، و عزاء لمن تعزى، و احب العباد الى الله المتاسى بنبيه، و المقتص لاثره، قضم الدنيا فضما، و لم يعرها طرفا، اهضم اهل الدنيا كشحا، و اخمصهم من الدنيا بطنا، عرضت عليه الدنيا فابى ان يقبلها، و علم ان الله سبحانه ابغض شيئا فابغضه، و حفر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره، و لولم يكن فينا الا حبنا ما ابغض الله و رسوله، و تعظيمنا ما صغر الله و رسوله، لكفى به شقاقا لله، و محاده عن امرالله، و لقد كان- صلى الله عليه و آله و سلم- ياكل على الارض، و يجلس جلسه العبد، و يخصف بيده نعله، وى رقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى و يردف خلفه، و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير، فيقول: 'يا فالنه- لا حدى ازواجه- غيبيه عنى، فانى اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها' فاعرض عن الدنيا بقلبه، و امات ذكرها من نفسه، و احب ان تغيب زينتها عن عينه لكيلا يتخذ منها رياشا و لا يعتقدها قرارا، و لا يرجو فيها مقاما، فاخرجها من النفس، و اشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر، و

/ 15