بیت المال در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بیت المال در نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


كذالك من ابغض شيئا ابغض ان ينظر اليه و ان يذكر عنده'. [ شرح نهج البلاغه. ]

"پيامبر بزرگ اسلام"

'پس از پيامبر نيكو و پاكت پيروى كن. زيرا در او براى پيروى كنندگان وسيله پيروى و براى دلبستگان وسيله دلبستگى وجود دارد. و محبوب ترين بندگان نزد خدا آنكس است كه از پيامبرش پيروى و نشانه ى او را دنبال كند. پيامبر اسلام "ص" دنيا را آنگونه خورد كه با نوك دندان بخورد و دنيا را به گوشه چشمى نگاه نكرد.

گرسنه ترين مردم دنيا و شكم تهى ترين آنان بود، دنيا به او پيشنهاد شد، ولى از پذيرفتن آن خوددارى كرد، آنگاه كه دانست خداوند به چيزى خشمگين است، او نيز خشمگين شد، يا خداوند چيزى را پست و كوچك شمرد او نيز آن را پست و كوچك انگاشت، و اگر در ما جز دوستى آنچه را كه خدا و رسولش كوچك انگاشته اند نبود، همين مقدار دشمنى با خداوند و سرپيچى از فرمان او كافى بود. او "ص" بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و همانند بندگان مى نشست، و كفشش را با دست خود وصله مى زد، و پواكش را با دست خود پينه مى كرد، بر الاغ برهنه و بى پالان سوار مى شد و كسى را نيز به دنبال خود سوار مى كرد، پرده اى بر در خانه اش كه نقش هايى در آن بود، به يكى از زنانش فرمود: 'اى فلانى! آن را از ديدگاه من به دور انداز زيرا آنگاه كه من به سوى آن نظر افكنم به ياد دنيا و زيورهاى آن مى افتم'.

پس از دنيا به دل دورى جست و ياد آن را در جان كشت، و دوست داشت زيبايى هاى آن از ديدگانش پنهان باشد، تا
هرگز از دنيا لباس فاخر نگيرد، و آن را جاى آرام نپندارد و تا در آن اميد و آرامش نداشته باشد، پس دنيا را از جان خود بيرون افكنده و از دل به دور انداخت، و از ديدگان پنهان كرد. مانند كسى كه چيزى را دشمن داشته باشد او نيز دشمن مى داشت كه به دنيا نگاه افكند، و يا نزد او دنيا را به ياد آورد'.

'و لقد كان فى رسوله الله صلى الله عليه و آله- ما يدلك على مساوى الدنيا و عيوبها اذجاع فيها مع خاصته و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته، فلينظر ناظر بعقله: اكرم الله محمدا بذالك ام اهانه! فان قال: اهانه، فقد كذب- و الله العظيم- و اتى بالافك العظيم و ان قال: اكرمه، فليعلم ان الله قد اهان غيره حيث بسط الدنيا له، و زواها عن اقرب الناس منه، فتاسى متاس بنبيه، و اقتص اثره، و ولج مولجه، و الا فلا يامن الهلكه، فان الله جعل محمدا صلى الله عليه و آله- علما للساعه، و مبشرا بالجنه، و منذرا بالعقوبه، خرج من الدنيا خميصا، و ورد الاخره سليما، لم يضع حجرا على حجر حتى مضى لسبيله، و اجاب داعى ربه. فما اعظم منه الله عندنا حين انعم علينا به سلفا نتبعه، و قائدا نظا عقبه'. [ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام ص 502- ص 498، بحى الصالح ص 226 -229. ]

'و در وجود پيامبر "ص" آنچه كه تو را در بدى ها و زشتى هاى دنيا راهنما باشد وجود دارد، زيرا او با آنكه نزد خدا برتر بود در دنيا گرسنه ماند و با آنكه مقام وى نزد خدا بالاترين مقام ها بود دنيا از وى دور شد.

پس بيننده بايد در خود انديشه كند: كه آيا خداوند محمد "ص" را با اين روش گرامى داشته است يا آنكه وى را پست گردانده است؟
پس اگر بگويد: وى را پست گردانده است- به خداى بزرگ سوگند- با بهتان بزرگ دروغ گفته است، و اگر بگويد: محمد "ص" را گرامى داشته است، پس بايد بداند كه خداوند جز او را خوار گردانيده است، كه دنيا را براى او گشاده كرده و آن را از نزديكترين مردم به خود دور گردانيده است. پس پيرو بايد از پيامبرش پيروى كند و پيرو نشانه او باشد، و داخل شود آنجا كه پيامبرش داخل مى شود. و گرنه از نابودى ايمن نخواهد بود، زيرا خداوند محمد "ص" را نشانه ى نزديك شدن روز واپسين و نويد دهنده بهشت و بيم دهنده ى كيفر قرار داده است.

از دنياى بهره مندى بيرون رفت و به سراى ديگر با سلامت اندرون شد. سنگى را بر روى سنگ نگذاشت تا آنكه راه خود را سپرى كرد، و نداى پروردگارش را پاسخ گفت.

وه كه احسان خداوند بر ما چه بسيار بزرگ است كه با نعمتى چون محمد "ص" پيشينه اى براى ما قرار داده است كه از او پيروى كنيم و پيشوايى قرار داده است تا با گام هاى او گام برداريم!'.

شرح واژه ها


"اسوه": پيروى راه و روش.

"اكناف": جوانب، پيرامون.

"شفيف": رقيق، نازك، چيزى كه آن طرفش معلوم باشد، مانند شيشه.

"صفاق": پوست داخلى شكم كه روى آن پوست ظاهر و پيداى شكم قرار دارد.

"تشذب لحمه": جدا بودن گوشت، كنايه از اندك بودن گوشت.

"سفائف": جمع سفيفه، زنبيل و زنبيل ها.

"ظلال": سايبان و ماوى و پناهگاه، و كسى كه پناهگاه او مشرق و مغرب باشد، او پناهگاهى ندارد.

"قضم": خوردن به اطراف دندان.

"تاس": پيروى كن.

"اهضم": خالى بودن شكم و چسبيدن شكم از شدت گرسنگى.

"كشحا": هلو، ميان لگن خاصره و استخوان پشت.

"اخمص": تهى ترين.

"محاده": دشمنى مخالف.

"يخصف": وصله مى كرد، پينه مى زد.

"عادى": بى پشتى و بى پالان.
"يردف": بر روى مركب كسى را به دنبال خود سوار مى كرد و دو نفرى بر روى يك چارپا مى نشستند.

"رياش": پوشيدنى فاخر.

"اشخصها": دور گردانيد.

"خاصته": اسم فاعل در معنى مصدر است، يعنى با خصوصيت و برترى وى نزد پروردگارش.

"زلفته": تقرب و نزديكى مقام وى.

"زويت عنه": گوشه گرفت، دور شد.

"علما للساعه": يعنى: خداوند برانگيختن محمد را نشانه نزديك شدن قيامت قرار داده است، چون پيامبرى بعد از او نيست.

"خميصا": شكم خالى، كنايه از لذت بردن از دنيا است.

"نطاعقبه": مبالغه در پيروى، يعنى هر قدم او بر مى دارد ما نيز برداريم و گام در جاى گام او بگذاريم.

فاطمه و حكومت پدر


زندگى نورانى بزرگ دختر پيامبر اسلام بزرگترين سرمشق براى بانوان و دوشيزگانى است كه از موقعيت پدران و همسران و خويشان شخصى خود استفاده مى كنند و حقوق ملى ساير بانوان و محرومان را ناديده مى گيرند و گمان مى كنند تنها خود سزاوار هر گونه اسراف و اتراف و خودكامگى در سطح جامعه هستند. فاطمه عليهاالسلام با اينكه در سايه قدرت و حكومت پدر و مادر و محبوبيت همسرش مى زيست زندگى ساده و دور از
تشريفات داشت. او به خوبى به فلسفه اسلام و هدف حكومت اسلامى آگاهى داشت و هرگز خيال سوء استفاده از بيت المال را در سر نپرورانيد و گامى فراتر از زندگانى ساده ى يك زن مسلمان ننهاد. او چون خويش را در هاله عصمت نگاهداشته بود و به خوبى مى توانست توده مردم را درك كند و به فشارها و دردهاى اجتماعى مردم بينديشد گاه بود كه حتى خود و فرزندانش را در سختى قرار مى داد و هر چه داشت به افراد ناتوان جامعه مى بخشيد چنانكه سوره 'هل اتى' شاهد زنده ايست بر يك قسمت از زندگانى انسانى او، همسر و فرزندانش. خانه فاطمه هيچگاه به روى افراد ملت بسته نشده و هرگز عقده اى براى افراد عادى بوجود نياورد چون آنها به هر كجاى اين خانه مى نگريستند چيزى فزونتر از خانه سايرين نداشت كه نشان امتياز ظاهرى بى جا باشد. فاطمه در محيط خانه آنقدر زير ديگ آتش افروخت كه لباسهايش دود آلوده شده بود و آنقدر دستاس كرد كه دستهايش ورم كرده و مجروح شده بود. به ناچار يك روز حضور پيامبر شرفياب شد و از دشوارى زندگى خود گله كرد. رسول خدا بگريه افتاد سپس فرموده اى فاطمه بخدائى كه مرا به حقيقت مبعوث گردانيده در مسجد "مسجد النبى" چهارصد مرد مسلمان هستند كه در شرايط سختى بسر مى برند آنها نه غذاى كافى و نه پوشاك و لباس مرتبى دارند اگر ترس از ناپسندى اين عمل نبود آنچه كه تو مى خواستى به تو مى دادم.

اى فاطمه من دوست ندارم كه پاداش اين زحمات و رنجهاى تو در خانه على بن ابى طالب در روز قيامت بواسطه
اينكه تو خدمتگزارى گرفتى در پيشگاه خداوند از تو شكايت كند. پيامبر خدا با اين سخنان منطقى دخترش را قانع ساخت و در لحظات آخر به خاطر تسلى دل فاطمه، او را با يك نحوه تسبيح و ذكر خدا آشنا كرد كه از آن پس بعنوان تسبيحات حضرت زهرا در بين پيروانش معمول و معروف است و شيعيان آن را بعنوان تعقيب نمازهاى خود انجام مى دهند و به اينصورت خاطره آن روز زهرا و استقامتش را در برابر فشارهاى زندگى و ناملايمات آن گرامى و مقدس مى شمرند.

در بازگشت زهرا به خانه اش، همسر برومندش اميرمومنان فرمود: فاطمه تو براى تامين آسايش دنياى خود نزد پيامبر رفتى ولى خداوند در عوض پاداش اخروى و جاويدان به ما عطا فرمود. [ بحارالنوار ج 10 چاپ قديم ص 25 -26. ]

لباس پيامبر


شخصى از نزديك پيامبر اسلام را ملاقات، و وضع كهنگى لباس پيامبر او را متاثر ساخت با كمال ميل 12 درهم از مال شخصى خود به پيغمبر داد و خواست كه با آن لباس تهيه كند. پيامبر اسلام آن پول را به على "ع" سپرد و از او خواست تا برايش پيراهنى خريدارى كند. على با آن پول از بازار پيراهنى خريد و نزد رسول خدا آورد. پيامبر نگاهى به آن پيراهن دوخت و فرمود: نه، اى على اين پيراهن را نمى پسندم، آيا فروشنده حاضر است آن را پس بگيرد؟ على فرمود نمى دانم. پيغمبر فرمود شما برويد سئوال كنيد شايد پس بگيرد. على نزد فروشنده رفت و فرمود پيامبر اسلام اين پيراهن را نپسنديد زيرا او پيراهنى ارزانتر
مى خواهد. فروشنده پيراهن را پس گرفت. اين بار پيامبر با على به بازار رفتند در بين راه پيامبر كنيزكى را ديد كه حيران گوشه ديوار ايستاده و مى گريد. رسول خدا فرمود چرا گريه مى كنى؟ كنيز گفت اهل خانه به من 4 درهم سپردند تا از بازار چيزى براى آنها خريدارى كنم و من در بين راه آن را گم كرده ام و اينك مى ترسم به خانه برگردم. رسول خدا فورا 4 درهم خريدارى فرمودند و پس از پوشيدن خداى را ستايش كرد. در حين مراجعت مرد برهنه اى را ديدند كه از مردم مى خواست هر كس مرا بپوشاند خداوند او را به لباس بهشتى بپوشاند. پيامبر پيراهنى كه خريده بود از تن بيرون آورد و به آن سائل برهنه پوشانيد. پيامبر مجددا به بازار برگشت و اين بار با باقى مانده پول كه 4 درهم بود پيراهن مناسب خريدارى كرده و به خانه خود بازگشتند. [ بحارالانوار جلد 6 "طبع قديم" باب مكارم اخلاقه و جهل احواله. ]

با مقايسه روش پيامبر در تهيه لباس شخصى خود و روش بعضى زمامداران غاصب كه خود را جانشين پيامبر مى دانستند و براى هر روز خود مدلى زيبا از لباس و پوشاك گرانقيمت ترتيب داده بودند و براى تسهيل تهيه پوشاك صناع نساجى را تقويت و بازار پوشاك به وجود آورده بودند انسان به اين حقيقت مى رسد كه تا چه اندازه آنها به اتراف گرائيده و بكلى هدف و ايدئولوژى اسلام را فراموش كرده بودند و به اين صورت زمينه در برابر سقوط ملت مسلمان فراهم ساختند.

على در برابر يك ثروتمند


علاء بن زياد حارثى يكى از ياران على "ع" بود او در بصره سكونت دارد و اكنون بيمار شده و در بستر خوابيده است على "ع" براى عيادت او به خانه اش وارد شد. زيبائى و گشادگى منزل علاء و وضع مرتب آن از نظر على رهبر اسلام پوشيده نماند. حضرت از راه دلسوزى و خيرخواهى ناگزير شد كه به علاء هشدار بدهد و او را از عواقب گشادبازى و اتراف كه ممكن بود كه در كمين علاء باشد با خبر سازد از اينرو فرمود:

با فراخى اين منزل چه مى كنى؟!

كلام 200 [ نهج البلاغه فيض الاسلام صفحه ى 662. ] 'ما كنت تصنع بيعه هذه الدار فى الدنيا؟ و انت اليها فى الاجره كنت احوج، و بلى ان شئت بلغت بها الاخره:

تقرى فيها الضيف، و تصل فيها الرحم، و تطلع منها الخقوق مطالعها، فاذا انت قد بلغت بها الاخره'.

'تو با فراخى اين منزل در دنيا چه مى كنى؟ در حالى كه تو در روز قيامت به اين خانه نيازمندتر مى باشى؟

آرى اگر بخواهى باز اين خانه را در آخرت نيز دارا بشوى آن را از مهمان فزون گردان، و در آن خويشانت را بازديد كن، و حقوق خدا و مردم را آنچه بايد پرداخته شود بپرداز، در اين صورت است كه با اين خانه پايانت را نيز آماده كرده اى'.

در اينجا 'علاء بن زياد' به اميرالمومنين "ع" گفت: 'اى
اميرمومنان، من از برادرم "عاصم" نزد تو شكايت مى كنم'، على "ع" فرمود: 'او را چه شده است؟' علاء گفت: 'او عبا بر تن كرده و خود را از لذت دنيا تهى ساخت'، على فرمود: 'او را نزد من بياوريد'، آنگاه كه عاصم را نزد على "ع" آوردند فرمود:

'يا عدى نفسه لقد استهام بك الخبيث، اما رحمت اهلك و ولدك؟ اترى الله احل لك الطيبات و هو يكره ان تاخذها؟ انت اهون على الله من ذلك!'.

'اى دشمن جان خود! مى بينم كه شيطان به درون تو راه يافته است آيا به زن و فرزندت ترحم نمى كنى؟ آيا مى پندارى كه خدايى كه خوشى ها را بر تو حلال كرده است بيزار است كه تو از آن بهره مند گردى؟ تو نزد خدا پست تر از اين مى باشى!'

'عاصم' به سخن آمد و گفت: اى اميرمومنان اين تو هستى كه در پوشاك خشن و در خوراك سخت مى باشى! اميرمومنان در پاسخ فرمود:

'يحك انى لست كانت، ان الله تعالى فرض على ائمه الحق ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره.' [ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام ص 653، صبحى الصالح خطبه 209 ص 324. ]

'واى بر تو، من همانند تو نيستم، زيرا خداى بزرگ بر پيشوايان دادگستر واجب كرده است كه خود را با ضعيف ترين مردم بسنجد، تا مبادا نيازمند از نيازمنديش به درآمده و هلاك گردد'.

/ 15