بیت المال در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بیت المال در نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


اين بود يك مقايسه كوتاه بين زندگانى رهبران واقعى، و خلفاى خودسر اسلامى كه حاوى نكاتى ارزنده و آگاهى بخش براى پژوهندگان متعهد مى باشد.

عواقب شوم اجتماعى اسراف


اسراف و اتراف فرمانروايان و رجال بزرگ اسلامى بالاخره اثر شوم خود را در اجتماع خواهد گذاشت و به نابودى و انفجار جامعه كمك خواهد كرد. قرآن مجيد اين حقيقت را در ضمن آيه به خوبى بيان فرموده و به پيروان خود هشدار داده است 'و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه'. [ سوره ى 2 آيه ى 195. ]

'از ثروت خود در راه خدا انفاق كنيد و با دست هاى خود، خود را به مهلكه و نابودى نيفكنيد'. از اين آيه قرآن چنين استفاده مى شود كه اگر ثروت ملى در راه خدا و به سود جامعه مصرف نشود سرنوشت آن ملت به هلاكت و سقوط مى انجامد. با توجه به اين آيه آن همه اسرافها و خود كامگيهاى خلفا و رجال اسلامى كه به پاره اى از آن ها اشاره كرديم و ناگزيريم قسمت ديگرى از آن ها را بنويسيم، اگر در راه مصالح ملت مسلمان و تعليم و تربيت و ارشاد جامعه و پيشرفت اقتصادى و آبادى و عمران سرزمينهاى اسلامى و رفاه عمومى بكار مى رفت آيا هم اكنون باز هم شاهد اين هلاكت ها و فقر اقتصادى كه گريبانگير ملل عقب افتاده اسلامى شده است بوديم؟ اگر اين ثروتها در راه اعتلاء و شكوهمندى مسلمانان صرف مى شد امروز سايه شوم استعمارگران و استثمارگران بى رحم را بر سر ملل ضعيف مسلمان مى ديديم؟

كنيزان و غلامان خلفا


يكى از ارقام بزرگ سوء استفاده هاى خلفا و فرمانروايان فاسد و خيانتكار از بيت المال مسلمانان خريد و تهيه كنيزان و غلامان فراوان بوده است كه غالبا مقاصد شوم شهوى و حيوانى آنها را فراهم مى كردند و در توسعه عياشى و خوشگذرانى خليفه مى كوشيده اند و گاهى بجائى مى رسيده اند كه تمام وقت خلفا را به خود و عشوه گرى ها مشغول مى ساختند.

مسئله برده يكى از موضوعات اسلامى است زيرا در موارد زيادى مسئله برده به چشم مى خورد. خصوصا در مسئله جهاد و اسارت و كفار و معاملات اين امر به چشم مى خورد. ولى اين حقيقت پوشيده نيست كه اسلام طرفدار جدى الغاء بردگى است آنهم با يك نحو مخصوص به خود كه در جهان بى نظير است. اما ممكن است اين سئوال پيش آيد كه چرا اسلام يكباره بردگى را همانند ساير محارم تحريم نكرد تا اصولا چنين اسراف بزرگى براى خلفاء و عياشان پيش نيايد؟

براى تكميل بحث، به طور خلاصه و فشرده فلسفه اسلام را در مورد الغاء بردگى مورد بررسى قرار مى دهيم.

در آغاز پيدايش اسلام، يكى از سرمايه هاى مهم سرمايه داران و فئودالها، بردگان بودند و از اين راه سودهاى كلانى نصيب آم فروشان قدرتمند مى گشت. اسلام در بدو ظهور با ضعف ع ده و عده مواجه است و با نرمش و احتياط در جامعه رخنه مى كند. اگر بنا مى شد تحريم معاملات بردگان و
الغاء آن را اعلام كند در واقع ضربه مهلكى به منافع سرمايه داران وارد مى ساخت و آنها هم براى دفاع از منابع خود عكس العمل شديد نشان مى دادند و با تمام نيرو و امكانات خود براى درهم كوبيدن اسلام جوان و پيامبر اسلام مى كوشيدند و در نتيجه اسلام از هدف اصلى خود باز مى ماند. از اينرو اسلام با يك تاكتيك مخصوص و مرموز براى آزادى بردگان استفاده كرد كه در كتب فقهى محفوظ است و بايد گفت اسلام ذاتا با مسئله بردگى مخالف است منتها در اجراى قانون تحريم و الغاء آن خشونت بكار نبرده و با احتياط تمام همانند كل مشكلات ديگر، اين مسئله را نيز پشت سر گذاشته است.

امريكا چندين قرن پس از اسلام به طور جدى و قاطعانه فرمان الغاء بردگى را صادر كرد و بعنوان يك مسئله حياتى پاى آن ايستاد اما اين مطلب براى امريكا خيلى گران تمام شد و چندين سال يك جنگ خونين داخلى در امريكا ادامه داشت و زيانهاى فراوان به بار آورد. علت اصلى آن به اين خاطر بود كه دولت آمريكا با مخالفت شديد سرمايه داران و كمپانى هاى بردگى روبرو بود. در طى اين مدت چندين هزار كشته به جاى ماند و اين رشته آنقدر به درازا كشيد كه يكى از روساى معروف جمهورى به نام "آبراهم لينكلن" جان خود را در اين راه از دست داد. وقتى پى آمد تحريم آمريكا با آنكه تمام امكانات مادى و نيروهاى نظامى و پليس دولت پشتوانه آن بود اينقدر نكبت بار خشونت آميز باشد انسان نتيجه مى گيرد كه تاكتيك اسلام براى الغاء بردگى ستودنى و عقلانى بوده تعليم افراد را محترم شمرده و سپس راههاى مختلف آزادى آنها را گوشزد فرموده
است. مثلا براى اداء كفارات- روزه- حج- ظهار- نذر آزادى بردگاه را مجزى دانست و با اجراء يك قرارداد و مكاتبه برده با تحويل مبلغى پول از درآمد خود آزاد مى شد و بار قرار مالك پس از مرگ هم يك راه آزادى برده بود كه آنرا قانون مدبر گويند.

قانون استيلاء يكى از راههاى آزادى بردگان است به اينصورت كه وقتى كنيزى بچه دار شود مادر جبرا آزاد مى شود.

اسلام يك سهم از 8 سهم مصرف زكاه، رقم بزرگ درآمد بيت المال را، خريد بردگان و آزادى آنها قرار داده كه با اجراء همين قانون دولت مى توانست يك باره تمام بردگان را خريدارى كرده و آزاد سازد. راه ديگر اسلام كه مربوط به مومنين و مسلمانان مطيع فرمان خدا است و آن ارتقاء معنوى و تقرب به درگاه خداوند و رهائى از دوزخ بود كه با آزاد ساختن بردگان در راه خدا مى توانستند اين رهائى را كسب كنند. كه معروف است پيشواى بزرگ اسلام حضرت على "ع" با درآمد شخصى خود هزار بنده خريد و در راه خدا آزاد ساخت. بايد توجه داشت كه طرح اسلام براى الغاء بردگى به طور تدريجى آنقدر دقيق و حساب شده بود كه اگر بدون مانع نيم قرن عملى مى شد حتى يك برده بر روى زمين يافت نمى شد ولى افسوس كه خلفاى خيانتكار اموى و عباسى براى تامين تمايلات نفسانى و راحتى هاى نامشروع خود در اجراى اين فرمان مقدس اسلام همانند ساير اوامر سازنده، كوتاهى كردند و به جاى آنكه هدف اسلام را عملى سازند و در آزادى بردگان بكوشند خود
پرچم بردگى را بر دوش گرفته و به ترويج و پرورش كنيزكان و غلامان مطلوب پرداختند كه البته در پيشگاه وجدانهاى سليم و قضاوتهاى عادلانه، عمل اين خيانتكاران را نبايد به حساب اسلام و اهداف مقدس آن گذاشت بلكه بايد اين افراد را موانع و سدهاى پولادين اجراى مقررات اسلام عزيز دانست.

درباره سوء استفاده خلفا از مسئله بردگى به چند نكته دقيق بايد توجه كرد.

تعداد كنيزان و غلامان خلفا


هميشه سيل كنيزان و غلامان مطلوب به دربار خلفا سرازير بود و مى توان گفت بزرگترين اجتماع بردگان را مى بايست در دربار خلفا و اشراف جستجو كرد نه در بازار برده فروشان. كنيزان و غلامان از راه هاى مختلف به دربار راه پيدا مى كردند يكى از راه ها خريد و تبليغ توسط واسطه ها و دلالان مخصوص اين كار بود. ديگرى از راه اهداء است كه مى توان گفت اهداء مهمترين راه بوده است چون به اين وسيله افراد به دستگاه تقرب مى يافتند و از اين طريق مشكلات خود را حل مى نمودند. جرجى زيدان مى نويسد: 'هر كسى مى خواست بدرگاه بزرگى راه يابد و به او تقرب جويد سعى مى كرد افكار و تمايلات آن بزرگ را بدست آورد. اگر مى فهميد طالب شعر و ترانه است برده شاعرى مى يافت و به او هديه مى كرد و اگر مى فهميد كه طالب زيبائى و رقص و سرور است كنيزك خوش سيمائى كه به اينگونه هنرها تربيت شده بود برايش هديه مى برد و اگر دوستدار موسيقى بود كنيز يا غلام نوازنده ى به دست مى آورد و
هديه مى كرد و گاهى براى تقرب بيشتر چندين كنيز و غلام كه هر يك هنرهاى مخصوصى داشتند يكجا به بزرگان اهدء مى كردند'. [ تاريخ تمدن جرجى زيدان ج 5 ص 890 -889 دوره كامل. ] البته مسئله اهداء و تجمع بردگان در دربار ريشه قديمى دارد و قبل از اسلام هم رايج بوده چنانكه در دربار يكى از پادشاهان 6 هزار كنيز مى زيسته كه بايد براى اطلاع بيشتر به تاريخ آن مراجعه شود. [ تاريخ مسعويد ج 1 ص 115. ]

وزيران و اميران گاهى براى خوش آمد خلفا و ارتقاء درجات خود بردگانى را به دربار تقديم مى كردند.

ابن طاهر در يك روز 200 پسر و دختر خوش صورت براى متوكل عباسى فرستاد. [ تاريخ تمدن ج 5 ص 32. ] در نتيجه در مدت كوتاهى تعداد غلام بچه ها و كنيزان ماهرو در دربار خلفا فراوان مى شد. يعقوب يكى از وزيران خلفاى فاطمى در مصر بود كه 800 كنيز همخوابه گردآورده بود. [ تاريخ تمدن ج 2 ص 166. ] مسعودى مى نويسد در حرمسراى متوكل عباسى چهارهزار كنيز مى زيست و متوكل با تمام آنها همخوابگى داشت. اميران كه اين شور و شوق را در متوكل ديدند از اطراف براى او كنيز مى فرستادند از آن جمله طاهر 400 كنيز براى او فرستاد. بصرالدوله فرمانرواى ميافارقين بعدد روزهاى سال 360 كنيز براى هم خوابگى داشت و تعداد زيادى هم كنيزان نوازنده و آوازه خوان در حرمسراى وى مى زيستند.

در حرمسراى هارون 2 هزار كنيز مى زيستند كه تنها 300 نفر آن نوازنده و آوازه خوان بودند. [ تاريخ تمدن ج 5 ص 162. ] نگاهدارى كنيز بقدرى شايع و رايج شده بود كه بانوان مقتدر هم براى تجمل و تشريفات خود كنيزان زيادى مى خريدند چنانكه مادر جعفر
برمگى تنها 400 كنيز خدمتگزار داشت.

القادر بالله عباسى يك هنگ كنيز داشت كه لباس مردانه به اندام آنان پوشانيده بود الحاكم بامرالله خليفه فاطمى در مصر بيش از ده هزار غلام و كنيز داشت خواهر الحاكم بامرالله 'السيده الشريفه' نيز 1800 كنيز داشت كه 1500 نفر آن دوشيزه بودند و هنگاميكه صلاح الدين ايوبى كاخهاى خلفاى فاطمى را تصرف كرد / 12000 كنيز در آن كاخها موجود بودند كه جز خليفه و فرزندانش اشخاص ديگرى با آنها ارتباط نداشتند. [ تاريخ تمدن جرجى زيدان ج 5 ص 162. ]

طنطاوى مى نويسد المقتدر بالله خليفه عباسى 11 هزار خواجه از روم و سودان وارد كرده بود. [ تفسير طنطاوى ج 21 ص 145. ]

"اخشيد" فرمانرواى مصر 8000 برده داشت كه هر شب دو هزار نفر آنها از او پاسدارى مى كردند. [ تفسير طنطاوى ج 21 ص 154. ]

ساير خلفا نيز در خريد و فروش كنيز و غلام شركت داشتند.

قدرت كنيزان


جرجى زيدان مى نويسد: 'اين طبيعى است كه خوبرويان نيرومند مى شوند زيرا زيبائى خود نيروى بزرگى است و اسلحه آن عشق مى باشد و به همين جهت خلفاى هوشيار كنيزان خوبروى نگاه نمى داشتند و اگر هم براى آنان هديه مى آوردند رد مى كردند، به خصوص اشخاصى مثل معاويه و منصور و عبدالرحمن داخل كه سر سلسله محسوب مى شدند... اما همينكه سر سلسله ها از ميان مى رفتند، عيش و
نوش و خوشگذرانى در دستگاه خلفاء شايع مى شد و كار به جائى مى رسيد كه خلفاء در عشق كنيزان همه چيز حتى جان خود را فدا مى كردند. چنانكه يزيد بن عبدالملك مرگ حبابه را تاب نياورده و چند روز پس از وى مرد و در زمان حيات نيز تمام كارهاى مملكت اسلام به دست حبابه اداره مى شد. كنيزك ديگرى به نام خالدار "ذات الخال" چنان بر عقل هارون چيره شده بود كه روزى نزد معشوقه خويش سوگند ياد كرد كه هر چه بخواهد به وى مى دهد، خالدار گفت: ميل دارم حمويه هفت سال تمام فرمانرواى امور لشكرى و مالى و كشورى فارس باشد. هاورن فورا فرمان مزبور را امضاء كرد و با وليعهد خود شرط كه اگر پيش از پايان هفت سال هارون بميرد وليعهد حمويه را تا پايان مدت معزول نسازد.

اگر كنيزكان زيبا بودند و ساز و آوازى مى دانستند به زودى اختيار فرمانروائى را از خليفه مى گرفتند و بزرگان و وزيران كه اين را مى دانستند كنيزانى با آن تجهيزات به خلفاء تقديم مى كردند به وسيله آن داراى همه نوع اختيارات مى شدند.

گاه هم اين كنيزان را براى جاسوسى به حرمسرا مى فرستادند. مامون دسته اى اين كنيزان جاسوس را به حرمسراهاى مختلف روانه كرده بود، همين كه اين كنيزان داراى فرزند مى شدند طبعا نفوذشان بيشتر مى شد. چنانكه خيزران مادر هارون پس از آنكه فرزند يافت فرمانرواى ممالك اسلامى شد'.

خليفه در سوگ كنيزك جان مى سپارد


جرجى زيدان درباره ى يزيد بن عبدالملك مى نويسد: 'از خلفاى هرزه اموى يزيد بن عبدالملك است كه در سال 105 در گذشت و او را خليفه هرزه مى خواندند. يزيد بعد از عمر بن عبدالعزيز خليفه شد و به راهى بر خلاف وى رهسپار شد، از ميان زنان حرمسرا به دو كنيزك يكى سلامه و ديگرى حبابه متوجه و تمام اوقات خود را با آنان مى گذرانيد. روزى حبابه اين شعر را براى وى خواند.

ترجمه شعر:

'ميان استخوان هاى سينه و گلو آتش عشق چنان افروخته شده كه با هيچ چيز آرام نمى گيرد و خنك نمى شود'.

يزيد از شنيدن اين شعر چنان به هيجان آمد كه فرياد كنان به خيال پرواز افتاد، حبابه گفت نكن، ما به تو كار داريم اى اميرمومنان، يزيد گفت نه، نه به خدا سوگند الان پرواز مى كنم، حبابه گفت: مملكت را به دست كه سپارى؟

'يزيد دست حبابه را بوسيد گفت: ملت اسلام و مملكت اسلام را به تو تفويض مى كنم'. روزى يزيد با حبابه براى گردش به اطراف رود اردن حركت كرد و همينكه در بزم باده گسارى نشستند و هر دو از باده ناب سرمست شدند يزيد روى مستى حبه انگورى به طرف حبابه پرت كرد، دانه انگور در گلوى حبابه ماند و او را خفه كرد. يزيد سه روز تمام لاشه حبابه را بغل گرفته مى بوسيد و گريه مى كرد.
سرانجام به اصرار آن جسد گنديده را پس از سه روز از يزيد جدا كرده به خاك سپردند يزيد با اندوه بسيار به كاخ خود بازگشت و شبى صداى كنيزكى را شنيد كه به مناسبت مرگ حبابه اين شعر را مى خواند:

ترجمه شعر:

'چگونه از اندوه جان نسپارم كه جاى عزيزم را خالى مى بينم'.

يزيد كه اين بيت را شنيد بى اختيار شد و به قدرى گريست كه از حال رفت و در راه معشوقه اى كه در نتيجه شوخى او جان داده بود، خود نيز جان سپرد. يزيد فقط هفت روز به حال ديوانگى پس از مرگ معشوقه اش زنده بود و برادرش مسلمه در آن يك هفته خليفه را از نظر مردم پنهان مى كرد تا مبادا از جنون عاشقانه وى در فراق معشوقه آگاه شوند'. [ تاريخ تمدن اسلام "دوره كامل" ج 4 ص 747 -748. ]

به خاطر كربلا رفتن كنيزك قبر امام حسين را شخم كرد


مرحوم شيخ عباس قمى در "تتمه المنتهى" مى نويسد: 'ابوالفرج از احمد بن الجعد الوشا روايت كرده است و او از كسانى كه ايام متوكل را درك كرده و خراب نمودن قبر مطهر امام حسين "ع" را مشاهده نموده است. وى مى گويد كه سبب اراده كردن متوكل براى محو آثار قبر شريف آن بود كه قبل از خلافت او يكى از مغنيات، اشعار خود را براى متوكل مى فرستاد كه براى او هنگام شرابخوارى تغنى كنند، و اين بود

/ 15