بیت المال در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بیت المال در نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمومى پر جرئت بود تا جائى كه در شام مقر حكومت خود از بيت المال كاخى ساخته بود و مصارف سنگينى را جهت اداره آن مقرر مى داشت. پس از او فرزندان و نوادگانش در اسراف و حيف و ميل بيت المال مسلمين از يكديگر سبقت مى گرفتند.

با انقراض بنى اميه، عباسى ها كه دست كمى از امويها نداشتند بيت المال را از آن خود دانسته و هزاران گونه تصرفات نابجا كه هرگز با هدفهاى واقعى حكومت اسلام دمساز نبود بعمل آوردند و زمينه انحطاط و سقوط مسلمانان را عملا فراهم ساختند. بنابراين يكى از عوامل مهمى كه خلافت و رهبرى را از مسير خود منحرف ساخت و موجب انحطاط و سقوط حكومت اسلامى شد اسراف و اتراف خلفا و زمامداران مسلمين بود و در واقع آنچه را كه على عليه السلام درباره زمامدارى ملت مسلمان از آن بيمناك بود واقع شد، زيرا حضرت در زمان حكومت خود اينگونه خطرها را گوشزد مى فرمود و به مردم از عواقب شوم زعامت فاسقين و نااهلان به اين صورت هشدار مى داد.

'و لكنى اسى ان يلى امر هذه الامه سفهائها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا'.

'من از آن بيمناكم كه زمام امر اين ملت را نادانان و بدكاران بدست گيرند و در نتيجه مال خود "بيت المال" را بجاى صرف در جهت تامين مصالح و رشد امت به خود اختصاص دهند و دست بدست بگردانند و بندگان خدا را بنده و برده خود دانسته به استثمار آنها بپردازند و با مردم صالح و بيدار مبارزه
كرده و آنها را سركوب نمايند و در عوض افراد ناپاك و ناشايست را حزب و ياور خود قرار دهند'.

موارد استعمال 'اتراف' و 'اسراف' در قرآن و روايات


يكى از واژه هاى قرآن و روايات، لغت اسراف و اتراف است كه ناگزير لازم است به مناسبت موضوع مورد بحث، توضيح كوتاهى درباره آن داده شود.

قرآن مجيد در 23 مورد، از اسراف نكوهش كرده است كه در دو مورد آن كلمه 'لا تسرفوا' و در دو مورد كلمه 'انه لا يحب المسرفين' و در يك مورد كلمه 'و لا تبذر تبذيرا' و در يك مورد كلمه 'ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين' را بكار برده است.

در نهج البلاغه، على عليه السلام در سه مورد از اسراف و دو مورد از تبذير انتقاد نموده است. اما درباره ى اتراف قرآن در 8 مورد از آن انتقاد كرده و در نهج البلاغه هم از اتراف و مترفين به سختى انتقاد شده است.

لغت اسراف و اتراف


در مورد لغت اسراف و اتراف لغت شناسان عرب چنين مى گويند:

الف- راغب اصفهانى: ترف كه از ماده اتراف است به معنى توسعه و گسترش در نعمت.

ب- صاحب مجمع البحرين مى گويد: مترف به كسى گفته مى شود كه در استفاده از لذائذ و خوشيها زياده روى كند و
وقتى مى گويند فلانى را نعمت مترف كرده يعنى: او را به طغيان و عياشى واداشت.

بنابراين اتراف يعنى طغيان در سوء استفاده از نعمت و مى توان گفت مترف جنبه منفى و طاغوتى دارد.

اما درباره لغت اسراف راغب اصفهانى گويد: گر چه اسراف در انفاق مشهور است چنانكه خداوند مى فرمايد و الذين اذا اتفقوا لم يسرفوا' 'سوره فرقان 68' هنگاميكه انفاق مى نمايند اسراف نمى كنند. ولى در هر كارى كه انسان زياده روى كند آن را اسراف مى گويند.

نحوه استعمال اسراف گاهى در كميت و اندازه است چنانكه انسان در جائى كه معمول است يك تومان خرج كند ابى1 تومان خرج نمايد، و گاهى در كيفيت استعمال است چنانكه انسان همان اندازه معمول را در خلاف مصلحت خرج كند.

كارشكنى مترفين در برابر پيامبران


من مطالعه سرگذشت پيامبران در قرآن مجيد متوجه مى شويم كه گروه مترقين "عياشان طغيانگر" همواره در برابر پيامبران نقش خصمانه اى داشته اند چنانكه در قرآن كريم مى خوانيم: و ما ارسلنا فى قريه من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون [ سوره هود آيه 27. ]: 'ما هر گاه بيم دهنده اى را 'پيامبران' براى آگاهى اهل قريه اى فرستاديم مترفين قريه گفتند ما به آنچه كه شما به آن ماموريت يافته ايد كفر مى ورزيم'. در اين آيه مخالفت رسمى مترفين با حضرت نوح بيان شده است. نوح پيغمبر بزرگوار براى هدايت يك اجتماع بزرگ برگزيده شد و
شب و روز آن مردم را به سوى حق دعوت مى كرد و آنها را از بت پرستى و كارهاى ناپسند نهى مى فرمود. اما هر چه نوح بيشتر اصرار و الحاح مى كرد كمتر در آن مردم اثر مى نمود. مهمترين گروه مخالف نوح كه سد بزرگى براى ارشاد جامعه بودند ملا و بزرگان و اشراف خوشگذران بودند كه هدف نوح را مخالف لجام گسيختگى خود مى دانستند.

در سوره مومنون [ سوره المومنون آيه 33. ] يادآورى شده كه گروه مترفين در برابر نهضت هود پيغمبر سرسختانه مخالفت مى كرده اند: هود، پيامبر بزرگوار براى ارشاد جامعه عاد برگزيده شد آن مردم داراى نعمتها و ثروتهاى فراوان بودند كه بيشتر موجب طغيان و سركشى آنها مى گشت: هود دائما به آنها هشدار مى داد و آنها را به سوى عبادت خدا و اطاعت فرامين او دعوت مى كرد ولى بزرگان و ثروتمندان شان با كارشكنى هاى خود زحمات هود را خنثى مى كردند.

نهج البلاغه و مترفين


على عليه السلام در چند مورد نهج البلاغه خطر مسرفين و مترفين را يادآور شده و درباره ى فسادى كه از سوى آنان اجتماع اسلامى را تهديد مى كند به مردم هشدار داده است. يك قسمت عبارتى بود كه از نامه 62 در صفحات قبل بيان شد. و در خطبه شقشقيه سخت از اسراف و اتراف خليفه و پيروانش انتقاد مى كند... الى ان قام ثالث القوم...' [ خطبه 3. ]:

'تا آنكه سومين نفر آنان "خلفا" روى كار آمد در حالى كه پهلوهايش از پرخورى باد كرده و تنها كارش پر كردن و خالى
كردن شكم بود فرزندان پدرش با او بپاخاستند و مال خدا "بيت المال" را همانند شترى كه با ولع، علف هاى بهارى را مى چرد، چريدند تا آنكه آنچه تابيده بود باز شد كردارش بر او پيشى گرفت و شكم پرستى او آشكار گشت'.

مسرفين از نظر پيامبر اسلام


پيامبر عاليقدر اسلام امت را از خطر مسرفين و مترفين بر حذر داشت خصوصا طغيان زيانبار بنى اميه را در ضمن حديثى يادآور شدند كه: اذا بلغ بنو العاص ثلاثين رجلا اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا: هنگاميكه فرزندان عاص به سى نفر برسند. مال خدا "بيت المال" را در دست خود بگردانند و بندگان خدا را برده و بنده خود سازند.

بنابراين پيشوايان اسلام زيانهاى فلاكت بار ناشى از اين دودسته خطرناك را به مسلمانان گوشزد كردند ولى متاسفانه اكثريت ملت اسلام توجهى به اين گونه هشدارها نكرده و با خمودى و غفلت خود، زمينه را براى خودسرى و عياشى اين گروه فراهم ساخته و عملا مسلمانان را به سقوط و نيستى نزديك ساختند.

اسراف و اتراف مقدمه سقوط ملتهاست


بررسى و تحليل بيشتر مسائل حياتى جامعه ممكن است بهتر موجب آگاهى و هشيارى افراد آن جامعه گردد. از اين رو دانشمندان دلسوز و جامعه شناسان اسلامى از اين وظيفه بزرگ غفلت نكرده و در كتابهاى خود به بررسى و تحقيق اين موضوع
حياتى پرداخته اند كه ما به برخى از گفتار آنان استشهاد خواهيم كرد.

جامعه شناس بزرگ اسلامى ابن خلدون در كتاب معروف خود "مقدمه ابن خلدون" در فصل هيجدهم باب دوم تحت عنوان 'فراخى معيشت و تجمل و فرورفتن در ناز نعمت، از موانع پادشاهى و كشوردارى است' مى گويد: هر گاه قبيله اى به نيروى عصبيت خويش به برخى از پيروزيها نائل آيد به همان ميزان به وسايل رفاه دست مى يابد و با خداوندان ناز و نعمت و توانگران در آسايش و فراخى معيشت شركت مى جويد، و به ميزان پيروزى و غلبه اى كه به دست مى آورد و به نسبتى كه دولت به آن قبيله اتكاء مى كند از نعمت و توانگرى دولت بهره و سهمى مى برد و اگر دولت از لحاظ قدرت و نيرومندى در حدى باشد كه هيچكس در باز ستاندن فرمانروايى يا شركت جستن در آن نتواند طمع بندد آن قبيله نيز به حاكميت دولت اعتراف مى كند و به همين اندازه خرسند مى شود كه دولت روا مى دارد از نعمت بهره مند گردد و اعضاى آن قبيله را در گردآورى خراجها شركت دهد و ديگر آرزوهاى بلند در سر نمى پروراند كه به درجات و مناصب دولت يا به دست آوردن موجبات آن نايل آيد. بلكه تنها همت آن قبيله اينست كه نعمت و وسيله فراخى زندگى به دست آورد و در سايه دولت به آرامش و آسايش بسر برد و عادات و شيوه هاى پادشاهى را در ساختمانها پوشيدنى هاى نيكو فراگيرد و هر چه بيشتر بر مقدار آنها بيفزايد و در بهتر كردن و زيبائى آنها به تناسب ثروت و وسايل ناز و نعمتى كه به چنگ مى آورد بكوشد و از متفرعات
آنها بر خوردار گردد و پيداست كه در اين صورت رفته رفته از خشونت باديه نشينى قبيله كاسته مى شود و عصبيت و دليرى آنان به سستى و زبونى تبديل مى گردد و از گشايش و رفاهى كه خداوند به ايشان ارزانى مى دارد متنعم و برخوردار مى شوند و فرزندان و اعقاب ايشان نيز بر همين شيوه پرورش مى يابند بدانسان كه به تن پرورى و بر آوردن نيازمندى هاى گوناگون خويش مى پردازند و از ديگر امورى كه در رشد و نيرومندى عصبيت ضرورت دارد سر باز مى زنند تا اينكه اين حالت چون خوى و جبلت در سرشت آنان جايگير مى شود و آنگاه عصبيت و دلاورى در نسلهاى آينده ايشان نقصان مى پذيرد تا سرانجام به كلى زايل مى گردد و سرانجام زمان انقراض قبيله آنان فرامى رسد و به هر اندازه بيشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهى فروروند به همان ميزان به نابودى نزديكتر مى شوند تا چه رسد به اينكه داعيه پادشاهى در سر داشته باشند. زيرا عادات و رسوم تجمل پرستى و غرق شدن در ناز و نعمت و تن پرورى شدت عصبيت را كه وسيله غلبه يافتن است درهم مى شكند و هر گاه عصبيت زايل گردد نيروى حمايت و دفاع قبيله نقصان مى پذيرد تا چه رسد به اينكه به توسعه طلبى برخيزند و آن وقت ملتهاى ديگر آنان را مى بلعند و از ميان مى برند. بنابراين آشكار شد كه فراخى معيشت و تجمل خواهى از موانع پادشاهى و كشوردارى است. [ مقدمه ابن خلدون ترجمه محمد پروين گنابادى ج 1 ص 268 -267. ]

علت سقوط فرانسه


در جنگ دوم جهانى، فرانسه با تمام تجهيزات و امكاناتى كه براى مقابله با دشمن داشت از ارتش آلمان شكست خورد و نتوانست از خود دفاع كند در بررسى علت اين شكست دانشمندان حقايق شگرفى را بيان كرده اند آقاى محمد قطب نويسنده ى تواناى مصرى مى نويسد: فرانسه اى كه در نخستين حمله ارتش آلمان پيشانيش به خاك ماليده شد و به سختى شكست خورد به اين خاطر نبود كه كمبود ساز و برگ نظامى داشت بلكه اين بود كه ملت فرانسه ارزش انسانى خود را از دست داده و يك پارچه در مسير غرائز حيوانى و شهوى قرار گرفته بودند. آنها تمام نيروهاى خود را در بكار بردن تمايلات شهوى بكار مى بردند و حفظ و حراست از كاباره ها و كاخهاى زيباى پاريس كه مركز عياشى و خوشگذرانى بود از حفظ كيان و مليت خود بهتر مى دانستند و حاضر نشدند قطره خونى در اين مراكز براى دفاع از مملكت ريخته شود. اين بود كه ناچار شكست و ذلت عمومى را پذيرفتند. [ ترجمه و اقتباس از كتاب شبهات حول الاسلام ص 162. ] عجيب اينجاست كه مى نويسند در آن موقع كه هواپيماهاى بمب افكن دشمن، شهرهاى ما را زير بمب هاى آتش زا و مخرب خود به صورت جهنمى در آورده بود نخست وزير وقت مى خواست به وسيله تلفن از ستاد اشترك هوائى متفقين براى مبارزه با دشمن، چند فروند هواپيما درخواست كند ولى با هر يك از سه تلفن روى ميزش كه تماس مى گرفت صداى محبوبه اش بلند بود! [ برهان قرآن ص 200. ]

آمار مالياتها


تاثيرانگيزترين صفحات تاريخ لحظه ايست كه انسان ارقام درشت مالياتها و درآمدهاى بيت المال را مى خواند كه مى بايست اين بودجه سنگين و ثروت هنگفت صرف عمران و اصلاح امور ملت و بهسازى قلمرو حكومت اسلامى شود ولى با كمال تاسف در راه عياشى و خوشگذرانى خليفه و اطرافيانش مصرف مى شد و زمينه سقوط حكومت اسلامى فراهم مى گشت.

آمار صحيحى از درآمدها و ماليات هاى دوران حكومت اموى ها در دست نيست ولى جرجى زيدان آمار منظمى از درآمد دولت عباسى را ضبط كرده كه توجه به آن براى درك اهميت اين موضوع حياتى لازم است:

صورت ماليات دوره عباسى "زمان مامون"


نام اقليم يا شهرستان: اهواز، نقد "درهم": 25000000، جنس: سى هزار رطل شكر

نام اقليم يا شهرستان: فارس، نقد "درهم": 27000000، جنس: سى هزار شيشه گلاب، بيست هزار رطل روغن سياه [ ظاهرا روغن سياه نفت است. ]

نام اقليم يا شهرستان: كرمان، نقد "درهم": 4000000 ، جنس: پانصد جامه يمنى و بيست هزار رطل خرما

نام اقليم يا شهرستان: سيستان، نقد "درهم": 40000000، جنس: سيصد جامه مخصوص و بيست هزار فانيد [ فانيد يا پانيد نوعى حلواى سفيد يا قندى است. ]

نام اقليم يا شهرستان: خراسان، نقد "درهم": 28000000، جنس: دو هزار شمش نقره، چهار هزار يابو، هزار برده، بيست هزار جامه، سى هزار رطل هليله

نام اقليم يا شهرستان: گرگان، نقد "درهم": 12000000، جنس: هزار كلاف ابريشم

نام اقليم يا شهرستان: سمنان و دامغان، نقد "درهم": 1500000، جنس: هزار شمش نقره ششصد فرش مازندرانى، دويست عبا،

نام اقليم يا شهرستان: طبرستان- رويان و دماوند، نقد "درهم": 6300000، جنس: پانصد جامه، سيصد جام، سيصد دستمال

نام اقليم يا شهرستان: رى، نقد "درهم": 12000000، جنس: بيست هزار رطل عسل

نام اقليم يا شهرستان: همدان، نقد "درهم": 11300000، جنس: هزار رطل رب انار، دوازده هزار رطل عسل

نام اقليم يا شهرستان: آذربايجان، نقد "درهم": 4000000

نام اقليم يا شهرستان: ارمنستان، نقد "درهم": 13000000، جنس: بيست قطعه چوب منبت كارى، پانصد و سى رطل پارچه پشم و ابريشم و خز

نام اقليم يا شهرستان: آفريقا، نقد "درهم": 13000000، جنس: صدو بيست تكه فرش

نام اقليم يا شهرستان: فلسطين، نقد "درهم": 310000 دينار، جنس: سيصد هزار رطل زيت

نام اقليم يا شهرستان: دمشق، نقد "درهم": 420000 دينار

نام اقليم يا شهرستان: اردن، نقد "درهم": 97000 دينار

نام اقليم يا شهرستان: مصر، نقد "درهم": 2920000 دينار

نام اقليم يا شهرستان: يمن، نقد "درهم": 370000 دينار

نام اقليم يا شهرستان: حجاز، نقد "درهم": 300000 دينار

جمع كل ماليات ممالك شرقى و غربى به درهم: 390855000، اگر به حساب آن زمان هر پانزده درهم را يك دينار حساب كنيم مجموع دينارهاى اين ستون 2657000 دينار مى شود. [ اين صورت ماليات شهرهاى معروف بوده و صورت تفصيلى آن در كتاب "تاريخ تمدن اسلام" ص 266- ص 264 دوره كامل جلد دوم مضبوط است. ]

/ 15