زندگی دو نیمه است : نیمه اول در انتظار نیمه دوم ، نیمه دوم در حسرت نیمه اول اسپنسر جانسون
کشتی در طوفان شکست و غرق شد .فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره ی کوچک و بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند. دو نجات یافته دیدند هیچ کاری نمی توانند بکنند با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهیم.
دست به دعا شدند. برای اینکه ببینند دعای کدام بهتر مستجاب می شود هر کدام به گوشه ای از جزیره رفتند نخست از خدا غذا خواستند .
فردا مرد اول درختی یافت و میوه ای بر آن. آن را خورد. سرزمین مرد دوم چیزی برای خوردن نبود .
هفته ی بعد مرد اول از خدا همسر و همدم خواست. فردا کشتی دیگری غرق شد و زنی نجات یافت و به مرد رسید. آنسو، مرد دوم کسی را نداشت .
دست آخر مرد اول از خدا کشتی خواست تا او و همسرش را با خود ببرد فردا کشتی آمد و در سمت او لنگر انداخت. مرد خواست بدون مرد دوم به همراه همسرش از جزیره برود . پیش خود گفت مرد حتما شایستگی نعمت های الهی را ندارد چرا که به درخواست های او پاسخ داده نشده پس همینجا بماند بهتر است.
زمان حرکت کشتی ندایی از آسمان رسید :"چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی ؟" مرد پاسخ داد : این نعمت هایی را که بدست آورده ام همه مال خودم است همه را خودم درخواست کرده ام . درخواست های او که پذیرفته نشد پس لیاقت این چیزها را ندارد.
ندای آسمانی مرد را سرزنش کرد:"اشتباه می کنی زمانی که تنها خواسته ی او را اجابت کردم این نعمت ها به تو رسید."
مرد با حیرت پرسید:از تو چه خواست که باید مدیون او باشم؟
به سندهاى معتبر از آن حضرت (علیه السلام ) منقول است كه : (( اگر كسى در شب بیست و سوم ماه مبارك رمضان (( انا انزلناه )) را هزار مرتبه بخواند، چون صبح كند، یقین او شدید و محكم شده باشد، به اعتراف نمودن به چیزى چند كه مخصوص ما است از غرایب فضایل و نیست این ، مگر به سبب چیزى كه در خواب مشاهده نماید.
شیوه پسندیده سكوت حق است كه :
منبع:نامه ها برنامه ها
تقدیم به همراه همیشگیم با این همه علاقه به خوبی و خوبان.
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند . . . .
شفیق بلخی از مردی پرسید: تهیدستانتان چه می کنند؟
مادرم میگفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام
خدایا ! رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ،قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ،نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند
ندیم سلطان، حکیمی را به صحرا دید که علف می چید و می خورد.