بلندترین داستان غدیر به روایت حذیفه یمانی برای یک جوان ایرانی در مدائن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بلندترین داستان غدیر به روایت حذیفه یمانی برای یک جوان ایرانی در مدائن - نسخه متنی

محمدرضا انصاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


شناختى از منبع اصلى


سيد بن طاووس در كتاب ''''اليقين'''' اين حديث را از كتاب ''''حجة التفضيل'''' نقل كرده است. او در معرفى ''''حجة التفضيل'''' مى گويد:

اين حديث را از نسخه اى قديمى كه تاريخ تأليف آن سال 469 بود نقل مى كنيم. بر پشت كتاب با خط حسن بن محمد بن حسن طوسى "پسر شيخ طوسى" اين جملات نوشته شده است: ''''در اين كتاب نظر نمودم و دريافتم مطالبى در آن نوشته شده كه بر مصنف آن احدى سبقت نگرفته و.... اين را حسن بن محمد بن حسن طوسى در رجب سال 472 نوشته است''''. بر روى جلد نيز دست خط سه نفر از علماء مى باشد.

تطبيق روايات


اگر چه سيد بن طاووس در اليقين اين حديث را بطور خلاصه آورده، اما تصريح نموده كه اين حديث ''''ابسط و اكثر'''' است و 35 صفحه ى يمنى مى باشد. با ذكر بعضى فرازهاى آن در كتاب ''''اليقين'''' پيداست حديثى كه در ''''ارشاد القلوب'''' است همان حديثى است كه در ''''اليقين'''' از ''''حجة التفضيل'''' نقل شده است.

اسناد


اين حديث اسناد معتبرى دارد كه ذيلاً عين اسناد آن را مى آوريم:

1. خبر حذيفة بن اليمان:

محمد بن الحسين الواسطى قال: حدثنا اًّبراهيم بن سعيد قال: حدثنا الحسن بن زياد الأنماطى قال: حدثنا محمد بن عبيد الأنصارى، عن أبى ههارون العبدى، عن ربيعة السعدى..

2. قال سيد بن طاووس:

و رأيت هذا حديث حذيفة أبسط و أكثر من هذا فى تسمية على عليه السلام بأميرالمؤمنين و هو بأسناد هذا لفظه: قال ابن الأثير فى كتابه حجة التفضيل: حدثنى عمى السعيد الموفق أبوطالب حمزة بن محمد بن أحمد بن شهريار الخازن رحمه ا لله بمشهد مولانا أميرالمؤمنين على بن أبى ططالب صلوات الله عليه فى شهر الله الأصم رجب من سنة أربع و خمسين خمسمائة، قال: حدثنى خالى السعيد أبوعلى الحسن بن محمد بن على عن والده السعيد أبى جعفر محمد بن الحسن الطوسى المصنف رضى الله عنهما، عن الحسين بن عبيدالله و أحمد بن عبدون و أبى ططالب بن عزور و أبى االحسن الصقال عن أبى االمفضل محمد بن عبدالله بن محمد بن زكريا المحاربى قال: حدثنا أبوطاهر محمد بن تسنيم الحضرمى،، قال: حدثنا على بن أسباط عن اًّبراهيم بن أبى االبلاد عن فرات بن أحنف عن عبدالله بن هند الجملى عن عبدالله بن سلمة، و مقدار هذه الرواية أكثر من خمس و ثلاثين قائمة بقالب اليمن، و يتضمن أيضاً أمر النبى99 من حضر من المسلمين بالتسليم على على باًّمرة المؤمنين.

3. قال محمد بن الحسين الرازى:

روى أبومحمد حامد بن محمد بن مسعود، عن الحسن بن محمد السيرافى، عن الوليد بن العباس المنصورى، عن الحسن بن محمد اليزدجردى، عن محمد بن أحمد عن أبيه عن جده عن عثمان بن سعيد الأشج عن عبدالله بن الحارث الأسلمى عن الأعمش عن شقيق بن عبدالله الأنصارى..

اينها اسناد و منابع بلندترين داستان غدير بود كه قبل از متن آن تقديم شد. در پايان كتاب حاضر بخشى بعنوان مؤيدات قرار داده ايم كه طى آن فرازهاى مهم حديث حذيفه از منابع ديگر استخراج و معرفى شده است.
اكنون خواننده ى عزيز به راحتى خود را در كنار مردم مدائن مى يابد و احساس مى كند در موقعيتى كه حذيفه آن ماجراها را نقل مى كرده مردم چگونه مشتاق شنيدن آن بوده اند.

پس از 25 سال خفقان حكومتى و منع از نوشتن وقايع، اين بار ماجراها به جاى نوشته شدن علناً گفته مى شد آن هم به زبان حذيفه يمانى كه مورد قبول همه بود. پس از قتل عثمان و برداشته شدن محدوديتها، دقيقاً شرايطى بود كه مردم مشتاق شنيدن حقايق ناگفته و بيان آنها از سوى بزرگمردى چون حذيفه بودند.

اينك به استقبال بلندترين داستان غدير مى رويم و همراه با جوان كنجكاو ايرانى دل به سخنان حذيفه ى يمانى مى سپاريم.

بلندترين داستان غدير


قتل عثمان و خلافت صاحب غدير


هنگامى كه عثمان به خلافت رسيد عمويش حكم بن عاص و پسران او مروان و حارث را نزد خود پناه داد و به مدينه بازگرداند. [ [آل حكم بن ابى العاص خويشان عثمان بودند كه پيامبر آنان را تبعيد كرده بود و او آنان را به مدينه بازگرداند.

حكم بن ابى العاص در زمان جاهليت همسايه ى حضرت بود و پس از اسلام از همه ى همسايگان بيشتر آن حضرت را اذيت مى كرد. آمدن او به مدينه بعد از فتح مكه بود و اسلام آوردن او روشن نبود. او پشت سر پيامبر به راه مى افتاد و با اشاره ى چشم حضرت را مسخره مى كرد و سخن آن حضرت را تكرار مى كرد و بينى و دهانش را حركت مى داد، و هنگامى كه حضرت به نماز مى ايستاد پشت سر حضرت مى آمد و با انگشت اشاره مى كرد. به همين جهت حركت دهان و بينى و چشمش بعنوان يك مرض در او ماند و به نوعى كم عقلى مبتلا شد.

روزى به يكى از حجره هاى پيامبر كه حضرت با همسرش در آنجا بود سركشيد و به داخل حجره نگاه كرد. حضرت او را شناخت و با چوبدستى به قصد او بيرون آمد و فرمود: چه كسى شرّ اين سوسمار ملعون را از سر من كم مى كند؟ و نيز فرمود: ''''او و فرزندانش حق ندارند با من در يك شهر زندگى كنند''''؛ و سپس همه ى خانواده اش را به طائف تبعيد نمود.

وقتى عثمان به حكومت رسيد خانواده ى حكم بن ابى العاص را وارد مدينه كرد و اين مخالفت او با پيامبر همه را به تعجب واداشت!

الغدير: ج 8 ص 243.] ]
همچنين كارگزاران خويش را به شهرهاى مختلف فرستاد، كه از جمله ى آنها يكى عمر بن سفيان بن مغيرة بن ابى العاص بن اميه بود كه به مُشكان [ مشكان و مدائن نام دو شهر است كه مركز منطقه ى حكومتى بوده اند. ] فرستاد، و ديگرى حارث بن حكم بود كه به مدائن فرستاد.

مدتى كه حارث حاكم مدائن بود بر مردم شهر سخت مى گرفت و با آنان بدرفتارى مى كرد. پس از چندى گروهى از مردم مدائن به شكايت نزد عثمان آمدند و او را از بدرفتارى و سخت گيرى حارث آگاه ساختند و با وى به درشتى سخن گفتند.

عثمان با شنيدن سخنان آنان، حذيفه يمانى را براى حكومت مدائن فرستاد؛ و اين در آخرين سالهاى حكومت او بود. حذيفه همچنان حاكم مدائن بود تا عثمان كشته شد و اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت رسيد. [ در روز عيد غدير سال 35 هجرى مردم عثمان را كشتند و اميرالمؤمنين عليه السلام پس از 25 سال غصب خلافت، حكومت را به دست گرفت و تا سال 40 هجرى حكومت حضرت ادامه داشت تا آنكه در كوفه به شهادت رسيد. ]

نامه اميرالمؤمنين به حذيفه حاكم مدائن


حضرت او را به حكومت مدائن ابقا نمود و نامه اى براى وى نوشت كه متن آن چنين است:

بسم ا لله الرحمن الرحيم

از بنده ى خدا على اميرالمؤمنين

به حذيفه ى يمانى

سلام بر تو؛

اما بعد، من تو را به حكومت بخشهايى از مدائن كه از سوى خليفه ى پيشين بر عهده داشتى ابقا نمودم.
من اختيار حقوق شرعى و جِزْيِه [ جزيه مبلغى است كه بايد يهود و نصارى طبق قراردادى كه در مقابل امتناعشان از مسلمان شدن امضا مى كنند به حكومت اسلامى بپردازند. ] از يهود و نصارى و امور روستاها را به دست تو سپردم. كسانى را كه به آنان اطمينان دارى و از دين و امانتدارى شان راضى هستى نزد خود جمع كن و در كارهايت از آنان كمك بگير؛ زيرا اين روش من و تو را نزد مردم عزيزتر مى كند و براى دشمن كوبنده تر است.

تو را به تقواى خداوند و اطاعت او در نهان و آشكار نصيحت مى كنم، و از عِقاب پنهانى و آشكاراى او بر حذر مى دارم. همچنين به احسان نسبت به نيكوكاران و رفتار شديد نسبت به معاندين سفارش مى كنم.

به تو دستور مى دهم در كارهايت مدارا پيشه نمايى و نسبت به مردم با نرم خويى و عدالت رفتار كنى كه در اين جهات مسئول هستى؛ و نسبت به مظلوم با انصاف رفتار كنى، و مردم را ببخشى و بهترين روش را انتخاب كنى. خداوند نيكوكاران را جزاى خير مى دهد.

به تو دستور مى دهم حقوق شرعى زمينها را طبق حق و انصاف بگيرى؛ و از حدى كه به تو سفارش كرده ام تجاوز نكنى؛ و چيزى از حقوق را رها نكنى، و در آن امر جديدى ابداع ننمايى، و آن را بين اهلش به عدل و مساوات تقسيم نمايى.

با مردم متواضع باشى و در محضر مردم با همه يكسان رفتار كنى؛ و در اجراى حق، دور و نزديك براى تو يكسان باشد؛ و در بين مردم به حق حكم كنى و عدالت را بپادارى؛ و از هواى نفس پيروى مكنى و در راه خدا از سرزنش ملامت كننده اى نترسى، كه خداوند همواره با تقواپيشگان و نيكوكاران است.

نامه ى ديگرى فرستاده ام [ حضرت دو نامه فرستاده بودند: يكى براى حذيفه و ديگرى براى مردم مدائن، كه بعد از اين نامه خواهد آمد. ] كه براى مردم منطقه ات بخوانى تا آنان
نظر ما را درباره ى خويش و تمامى مسلمين بدانند. آنان را حاضر كن و نامه را برايشان بخوان و از كوچك و بزرگ براى ما بيعت بگير.

ان شاء ا لله نامه ى

نامه اميرالمؤمنين به مردم مدائن


هنگامى كه نامه ى اميرالمؤمنين عليه السلام به حذيفه رسيد مردم را جمع نمود و نماز جماعتى بر پا كرد. سپس دستور داد تا نامه را آورده و براى مردم بخوانند كه متن آن چنين بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

از بنده ى خدا، على اميرالمؤمنين

به مسلمانانى كه نامه ام به آنان مى رسد

سلام بر شما؛

من خدايى را كه جز او پروردگارى نيست شكر مى كنم، و از او مى خواهم بر محمد و آل او صلوات فرستد.

اما بعد، خداوند دين اسلام را براى خود و ملائكه و پيامبرانش برگزيد، بخاطر محكم كردن پايه ى خلقت و تدبير نيكش و نظر رحمت او به بندگانش؛ و محبوبترين مخلوقاتش را به آن اختصاص داد.

خداوند محمد را براى اين امت مبعوث كرد. سپس براى بزرگداشت و فضيلت بشر كتاب و حكمت را به او آموخت. آنان را تربيت نمود تا هدايت شوند، و جمع كرد تا متفرق نشوند و آگاهى دينى داد تا ظلم نكنند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از انجام آنچه بر عهده اش بود به سوى رحمت پروردگار شتافت، در حاليكه هم او خدا را شكر مى كرد و هم پروردگار سپاسگزار او بود. پس از او عده اى از مسلمانان دو نفر را كه به روش و سيرتشان رضايت دادند به خلافت وا داشتند. [ در اينجا حضرت با آنكه امكان صراحت در كلام نداشته ولى عبارات دقيقى به كار برده اند: اولاً عده اى از مسلمانان كه همان منافقين بودند ابوبكر و عمر را انتخاب كردند. ثانياً فقط آنان روش ابوبكر و عمر را مى پسنديدند. ثالثاً آن منافقان ابوبكر و عمر را به خلافت واداشتند يعنى ديگران را هم مجبور به پذيرش آن نمودند و اين امر براى ساير مسلمانان اختيارى نبود. ]
آن دو مدتى بر سر خلافت بودند، تا آنكه خداوند آنان را از اين دنيا برد. سپس سومى را به خلافت نشاندند. او كارهاى خلافى انجام داد و موجب نارضايتى مردم شد. از اين رو مردم متحد شدند و به وى اعتراض كرده و اوضاع را تغيير دادند. [ [عثمان پس از 12 سال خلافت در 86 سالگى با شمشير مردم كشته شد و از ترس مهاجرين و انصار كسى جرئت دفن او را نداشت. پس از سه روز، پنهانى در نيمه شب او را در ''''حُشّ كوكَب'''' كه مقبره ى يهوديان بود دفن كردند. هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد آن محل را به مقبره هاى مسلمين متصل كرد!

بحارالانوار: ج 31 ص 493.] ]

سپس نزد من آمدند همچون رديف شدن اسبان و با من بيعت كردند. من از خدا هدايت مى طلبم و از او در تقوايم كمك مى خواهم.

بدانيد كه براى شماست بر ما عمل كردن به كتاب خدا و سنت پيامبرش، بپا داشتن حق او در بين شما، زنده كردن سنت او، دلسوزى براى شما در نهان و آشكار، و در اين راه از پروردگار كمك مى گيريم و خدا ما را كافى و بهترين وكيل است.

من امور شما را به دست حذيفة بن يمان سپردم. او كسى است كه به اعتقادش راضيم و رفتار با صلاحيت را از او اميدوارم. به او دستور داده ام به نيكوكاران احسان كند، با افراد منحرف رفتار شديد داشته باشد، و نسبت به مردم با مهربانى رفتار كند.

از خداوند مى خواهم تا بهترين خوبيها و احسان و رحمت واسعه اش شامل حال ما و شما شود.

والسلام عليكم و رحمة و بركاته

سخنرانى حذيفه درباره خلافت صاحب غدير


سپس حذيفه از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر محمد و آلش گفت:

حمد خدايى را كه حق را زنده نمود و باطل را از بين برد؛ و عدالت را آورد و ظلم را كوبيد و ظالمين را ذليل نمود. اى مردم، بخدا قسم اكنون صاحب اختيار شما ''''اميرالمؤمنين حقيقى'''' شد! او بهترين كسى است كه بعد از پيامبرمان محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى شناسيم.

او صاحب اختيار مردم و سزاوارترين آنان به خلافت است. او نزديكترين آنان به راستى و هدايت يافته ترين شان به سوى عدالت است. راه و سيره ى وى از همه صحيح تر و نزديكترين آنها در ارتباط با خداست. او نزديكترينشان در خويشاوندى با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است.

بازگرديد به اطاعت كسى كه اولين پذيرنده ى اسلام است؛ بالاترين مردم از نظر علم است؛ ميانه روترين مردم در روش حكومت است؛ سابق ترين مردم در ايمان است؛ بالاترين مردم در يقين است؛ والاترين مردم در انجام كار نيك است؛ مقدم ترين مردم در جهاد است؛ عزيزترين آنها از نظر مقام و منزلت است؛ برادر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و پسر عموى اوست؛ پدر حسن و حسين است؛ همسر زهراى بتول بانوى بانوان جهان است.

اى مردم، بپاخيزيد و طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش بيعت كنيد، كه رضايت خداوند در اين است. با اين كار هم قلبتان اطمينان پيدا مى كند و هم صلاحتان در اين است.

والسلام

مردم برخاستند و با حذيفه به نيابت از اميرالمؤمنين عليه السلام به بهترين صورت و همگانى ترين شكل بيعت كردند.

/ 12