صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه كه در محكمی چو سنگ نمود
Hafez25
كه به پیمانه كشی شهره شدم روز الست
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
Hafez24
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی كه منع عشق كنند
Hafez23
سخن شناس نه ای جان من خطا این جاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
Hafez22
گفت با ما منشین كز تو سلامت برخاست
كه شنیدی كه در این بزم دمی خوش بنشست
Hafez21
منزل آن مه عاشق كش عیار كجاست
آتش طور كجا موعد دیدار كجاست
وان مواعید كه كردی مرواد از یادت
در شگفتم كه در این مدت ایام فراق
Hafez18
Hafez171
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت </Hafez17>
</Hafez17>
خمی كه ابروی شوخ تو در كمان انداخت
نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود
Hafez16
ای شاهد قدسی كه كشد بند نقاب
خوابم بشد از دیده در این فكر جگرسوز
Hafez15