در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به كوی تو چندان غریب نیست
</Hafez62>
كردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم كه بگذرد ز سر جرم من كه او
Hafez58
وز پی دیدن او دادن جان كار من است
Hafez51
Hafez52
غم این كار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
Hafez53
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باك
Hafez54
ببین كه در طلبت حال مردمان چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
Hafez55
ز كارستان او یك شمه این است
جمالت معجز حسن است لیكن
Hafez56
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
Hafez57
كه هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
بیار باده كه بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود
Hafez37
چون كوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی كه تو را هست با خدا
Hafez33
كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
Hafez34
Hafez35
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
میان او كه خدا آفریده است از هیچ
Hafez36
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
گشاد كار من اندر كرشم ههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاك راه نشاندزمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
Hafez32
یا رب این تاثیر دولت در كدامین كوكب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان كم رسد
Hafez31
خم گو سر خود گیر كه خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید كه بی دوست
Hafez29
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
در نعل سمند او شكل مه نو پیدا
Hafez27
پیرهن چاك و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس كنان
Hafez26