• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 192
تعداد نظرات : 1142
زمان آخرین مطلب : 5002روز قبل
ادبی هنری

 

حسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله گون باد

اندر سر ما خیال عشقت

هر روز كه باد در فزون باد

Hafez103

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:40
ادبی هنری
Hafez100

جمالت آفتاب هر نظر باد

ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را

دل شاهان عالم زیر پر باد

Hafez100

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:38
ادبی هنری

 

دوش آگهی ز یار سفركرده داد باد

من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد

كارم بدان رسید كه همراز خود كنم

هر شام برق لامع و هر بامداد باد

Hafez98

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:38
ادبی هنری

 

روز وصل دوستداران یاد با

یاد باد آن روزگاران یاد باد

كامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد

Hafez99

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:37
ادبی هنری

 

شراب و عیش نهان چیست كار بی بنیاد

زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مكن

كه فكر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

</Hafez97>

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:36
ادبی هنری
دل من در هوای روی فرخ

بود آشفته همچون موی فرخ

بجز هندوی زلفش هیچ كس نیست

كه برخوردار شد از روی فرخ

Hafez95

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:35
ادبی هنری

 

اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

صلاح ما همه آن است كان تو راست صلاح 

 سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات 

بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:34
ادبی هنری

 

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز كم كن كه در این باغ بسی چون تو شكفت

گل بخندید كه از راست نرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

</Hafez79>

<Hafez80

آن ترك پری چهره كه دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دید كه از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین

كس واقف ما نیست كه از دیده چ هها رفت

</Hafez80>

<Hafez81

ساقی بیار باده كه ماه صیام رفت

درده قدح كه موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا كنیم

عمری كه بی حضور صراحی و جام رفت

</Hafez81>

 <Hafez82

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیكر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیك به تنگ آمده بود

بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت

</Hafez82>

<Hafez83

ساقی بیا كه یار ز رخ پرده برگرفت

كار چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت

وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

</Hafez83>

<Hafez84

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهان می توان گرفت

افشای راز خلوتیان خواست كرد شمع

شكر خدا كه سر دلش در زبان گرفت

</Hafez84>

Hafez85

شنیده ام سخنی خوش كه پیر كنعان گفت

فراق یار نه آن می كند كه بتوان گفت

حدیث هول قیامت كه گفت واعظ شهر

كنایتیست كه از روزگار هجران گفت

</Hafez85>

Hafez86

یا رب سببی ساز كه یارم به سلام

بازآید و برهاندم از بند ملامت

خاك ره آن یار سفركرده بیارید

تا چشم جهان بین كنمش جای اقامت

</Hafez86

<Hafez87

ای هدهد صبا به سبا می فرستمت

بنگر كه از كجا به كجا می فرستمتحیف است طایری چو تو در خاكدان غم

زین جا به آشیان وفا می فرستمت

</Hafez87>

 <Hafez88

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن كفن نكشم زیر پای خاك

باور مكن كه دست ز دامن بدارمت

</Hafez88>

<Hafez89

میر من خوش می روی كاندر سر و پا میرمت

<M2>خوش خرامان شو كه پیش قد رعنا میرمت

گفته بودی كی بمیری پیش من تعجیل چیست

خوش تقاضا می كنی پیش تقاضا میرمت

</Hafez89

<Hafez90

چه لطف بود كه ناگاه رشحه قلمت

حقوق خدمت ما عرضه كرد بر كرمت

به نوك خامه رقم كرده ای سلام مراكه كارخانه دوران مباد بی رقمت

</Hafez90>

 <Hafez91

زان یار دلنوازم شكریست با شكایت

گر نكته دان عشقی بشنو تو این حكایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی كه كردم

یا رب مباد كس را مخدوم بی عنایت

</Hafez91>

<Hafez92

مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت

خرابم می كند هر دم فریب چشم جادویتپس از چندین شكیبایی شبی یا رب توان دیدن

که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

</Hafez92>

 <Hafez93

درد ما را نیست درمان الغیاث

هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان كنند

الغیاث از جور خوبان الغیاث

</Hafez93

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:33
ادبی هنری

 

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود كه من می گفتم

این شكر گرد نمكدان تو بی چیزی نیست

Hafez73

Hafez74

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ كشد من سپر بیندازم

كه تیغ ما بجز از ناله ای و آهی نیست

Hafez74

Hafez75

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این كار داشت

Hafez75

Hafez76

دیدی كه یار جز سر جور و ستم نداشت

بشكست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت

یا رب مگیرش ار چه دل چون كبوترم

افكند و كشت و عزت صید حرم نداشت

Hafez76

Hafez771

كنون كه می دمد از بوستان نسیم بهشت

من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز

كه خیمه سایه ابر است و بزمگه لب كشت

Hafez77

Hafez78 

عیب رندان مكن ای زاهد پاكیزه سرشت

كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیكم و گر بد تو برو خود را باش

هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت

Hafez78

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:33
ادبی هنری

Hafez72

حاصل كارگه كون و مكان این همه نیست

باده پیش آر كه اسباب جهان این همه نیست

از دل و جان شرف صحبت جانان غرض استغرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست

Hafez72

چهارشنبه 17/7/1387 - 13:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته