یادكردى از شهید مهدی زین الدین
دیدهها همیشه در پى «نور» است..
در آسمان پرستاره «شهادت»، گاهى اخترانى درخشانتر از
دیگرستارهها، چشمها را به سوى خویش خیره مىسازند. این اختران
نورانى،آرایش آسمان شهادت و جلوه رواق جهادند.
سردار شهید اسلام، «زین الدین» عزیز، از اینگونه ستارههاىفروغگستر و چشمگیر و دلنواز و گیتىافروز است.
آنچه
او را در صحنه جنگ و دفاع مقدس، قداست و كرامتبخشید،روح بلند و شیداى او
بود، كه دور از وسوسههاى پشت جبهه و جاذبههاى«زندگى»، به آرمانى بزرگتر
و زندگى برترى مىاندیشید، به «حیات طیبه»در سایه ایمان و عمل صالح كه در
دوران حیاتش، خدمت در مسیر اسلام وانقلاب اسلامى و دفاع از كیان این نظام
مقدس بود و در یك كلمه، «عملبه وظیفه»، هر جا كه باشد، به هر صورت كه
تكلیف، ایجاب كند.
آرى... تابع تكلیف بودن! و به «وظیفه» اندیشیدن!..
در
این تاریخ، كه همه را از یاد مىبرد و هر چیز را مشمول «مرور
زمان»مىسازد، آنانكه همواره زنده و جاویدند و نام و یادشان الهام بخش
وخاطرهانگیز است، تنها در سایه همین رسالت «عمل به تكلیف» است كهماندگار
شدهاند و «خلوص» خویش را خرج هدایت نسلها و اندیشههاكردهاند، همچون
حسینعلیه السلام سالار شهیدان عاشورایى، و همچون امامامتقدس سره گشاینده
راه جهاد و شهادت براى نسل معاصر.
«زین الدین» نیز از این سلسله و تبار بود. شناسنامهاش را از«جهادآباد» خالصان گرفته بود و با مهر خلوص و امضاى تعهد، آراسته بود.
بزرگداشت
اینگونه سرداران اسوه، نه تنها گرامیداشتخاطره خود آنان،بلكه احیاء و
تكریم راهى مقدس و صراطى نورانى است كه امثال مهدىعزیز، در این «راه»،
درخشش یافتند و فرزندان شایسته این صراط بودند.
راه، با روندگانش گشوده
و آباد مىماند. «جهاد و شهادت» نیز، راهىگشوده به حقیقت و پیوسته به
بهشت است كه شهیدان مخلص ما،همواركننده این راه، پیش پاى بشریتند، آنانكه
در پى پاسخ این سؤالندكه: «چگونه؟»، «مانند چه كس؟» و «مثل كدام الگو؟»..
چه
كسى را مىشناسید كه مدتى با شهید زینالدین مانوس و دمخور ومعاشر بوده و
او را به ایمان و وارستگى و تعهد و جدیت و نستوهى نستودهاست؟!
دریادل بود و سلحشور و مدبر،
صمیمى بود و مصمم و مقاوم،
خاكى بود و متواضع و دور از غرور،
در دلها جا داشت و نیكیهایش بر زبانها جارى بود و جارى است.
بیایید
چراغ یاد اینگونه فرزانگان را همیشه مشتعل نگه داریم و هرچند وقتیك بار،
پاى این علمهاى افراشته و شامخ صبورى و جهاد ومقاومت، سینه بزنیم و شور
بگیریم.
حسینیه دلها، چندى استخاموش است.
كجایند سینهزنان شورانگیز جبههها و نورافكنان سنگرهاى بیدارى وخاكریزهاى صلابت و یلان میدانهاى «مبارزه با نفس»؟..
آنكه جز بهر حق فدا نشود.
خونبهایش بجز خدا نشود.
هر چه گفتند و هر چه مىگوییم.
باز حق شهید، ادا نشود.
كسى كه كشته نشد، از قبیله ما نیست.
شهید مهدى زین الدین.
«مهدى زینالدین» هم رفت.
برادر مهدى، نامى آشنا براى همه برادران رزمندهاى كه تحت فرماندهى او در لشكر على بن ابى طالبعلیه السلام جنگیدند.
او رفت... تا در بهشت، با اولیاء دین و شهیدان راه خدا، همپایه وهمسایه گردد. رفت و با خود، یك دنیا خلوص و تواضع برد.
هنوز زمزمه شهادت طلبى او در گوش بچههاى لشكر و گردانهاىرزمنده لشكر على بن ابى طالبعلیه السلام طنین افكن است.
ساده
و بى ادعا، صادق و بى توقع، چند سال بود كه «جهاد» را برگزیدهبود. با همه
سختیهایى كه جنگ دارد، با همه مشكلاتى كه براى یكفرمانده لشكر وجود دارد،
با همه گذشتها و تلاشها و تجربه اندوزیها ودویدنها، كه فرماندهى مىطلبد،
با همه تعهدها، مسؤولیتها، دین باوریها،تقواها، دقت و مراقبتها، كه براى یك
فرمانده لازم است،... وظیفه خود رادر «جنگ» به حق تشخیص داده بود و هستى
خود را در این راه نهاده بود.
شهید زین الدین مسلح به «ایمان» بود.
همواره در تمام صحبتها و سخنرانیها و راهنماییهایش، مىكوشید كهبرادران رزمنده را به این «سلاح» تجهیز كند.
مىدانست
كه مجاهد دودل و ناباور، همچون سلاح بى فشنگ و گلولهبى خرج است. نه یارى
ماندن در جبهه را دارد و نه روحیه جنگیدن بادشمن را.
او همواره نداى «هل من ناصر» حسینعلیه السلام را به گوش بچهها زمزمهمىكرد،
از
مظلومیت جبهه «حق» مىگفت، از ضرورت ادامه جنگ تا پیروزى،از نیاز جبههها
به نیروهاى رزمنده و با تجربه و امیدوار و مؤمن و ثابت، ازاستفاده بجا و
بموقع از استعدادها و نیروهاى كیفى و بالا، از لزوم روحیهمعنوى و حالت دعا
و توسل، براى یك سرباز اسلام، از ضربههایى كه از بىتقواییها خوردهایم،
از آفتهایى كه از طریق غرور، در عملكرد رزمندگانرسوخ مىكند.
بارهاو بارها گفته بود كه:
پیروزى با ماست، چه با «ماندن» چه با «رفتن».
مكرر در مكرر اظهار كرده بود كه:
شهادت، «احدى الحسنیین» است.
اینك خود به قله دستیافته و به این اوج رسیده است.
مهدى زین الدین، فاتح قله شهادت است.
سالك راه سیدالشهداو مهمان سفره شهادت است. وارد بر اباعبداللهالحسینعلیه السلام است. در محضر على بن ابى طالبعلیه السلام است.
شهادت، براى برادر زین الدین، مزد خدمت و صداقت است. مگر نهاینكه: «مزد جهاد، شهادت است»؟!
خوشا به حالش كه مزد خویش راگرفت و به «حیات جاویدان» رسید.
برادر مهدى، دلسوز و سوخته جان بود.
نسبتبه جنگ و جبهه، سوزى داشت همیشگى.
قهرمان
رشیدى بود كه دیدن آن همه شهادتها، روحیهاش را متزلزلنمىكرد. حتى شهادت
عزیزترن یارانش، بهترین فرماندهان گردانهایش،صدیق ترین همرزمان و
همسنگرانش، براى یك لحظه هم او را از«هدف» باز نمىداشت. علمدارى بود كه
خود، شاهد شهادت عملدارها بود.
ولى... وقتى جنگ در راه خدا و بخاطر
اداى تكلیف باشد، این فقدانها وقلم شدن دستها و بازوها، نه تنها یاس آور
نیست كه پاى اراده را استوارترمىكند.
شهید مهدى زین الدین، فرمانده
لشگرى بود با این خصوصیات:وارسته و پاك... از جان گذشته و به ایمان و یقین
رسیده، خاكى و فروتن،بى ادعا و متواضع، صمیمى و مهربان.
این را، وجدانهاى پاك و كسانى كه چهره معصوم و نگاه مؤمن و قلبامیدوار او را دیده و شناخته بودند، تایید مىكنند.
آینهدارى شهید زین الدین.
آینه بردارید،
كه به دیدار جمال و كمال مىرویم و زیبایى روح را تماشا مىكنیم.
آشنایى با فرمانده فداكار و مخلص لشكر 17 على بن ابى طالبعلیه السلام،شهید بزرگوار «مهدى زین الدین».
و... برادرش مجید،
كه
این دو، خود، آینهدار خلوص و تقوا و ایثار بودند و زلالى عشق ومعرفت را، و
لطافت روح را، با نستوهى اراده و صلابت تصمیم و شكوهشجاعت، به هم آمیخته
بودند.
و... معجون اشك و آهن بودند، و آمیزه «سلاح» و «عرفان»!
یارشان خدا بود و رهبرشان «خمینى»،
كتابشان قرآن بود و عشقشان «كربلا»،
امیدشان فتح بود و آرزویشان «شهادت».
هر دو زینت دین بودند و فخر اسلام و پرورده قرآن و اسوه شهیدان.
روزگار
ما، تاریخى شگفت را مىگذارند. در عصرى زندگى مىكنیم كهسلاح پر توان
«خون»، كه یادگار «عاشورا» ست و میراث ارزشمند سالارشهیدان، حسین بن
علىعلیه السلام كه از نهضت «كربلا» بر جاى مانده، بار دیگرنقش خود را
بازیافته و به میدان آمده است.
شهیدان ما «سلاح خون» را بر كف
گرفتهاند. سلاحى كه بر شمشیر همپیروز است و برندگى و صلابتش بیش از تیغ
تیز، آرى، «شهادت».شهادت، معجزه بزرگ قرن ماست كه رسالت دعوتگران «شهادت
طلب»را تثبیت مىكند و اعجاز خون، كه آیه جان شهیدان است، رسواگر
همهافسونها و افسانههاى ساخته و پرداخته استكبار جهانى است.
گرچه
واژهها گنجایش عظمت روح را ندارند، گرچه معنویتباطنى دركلمه نمىگنجد، و
وارستگى و آزادگى را با نوشته نمىتوان نشان داد، گرچهعشق، در دفتر و كتاب
نیست و رمز و رازش، بیرون از حد و مرز كلام وسخن است،
لیكن... چه باید
كرد؟ در برابر عظمتشهیدان راه خدا، تنظیمصفحاتى چند، به نام یادنامه
یازندگینامه، كمترین و حداقل كارى است كهمىتوان و باید كرد.
راه،
همچنان ادامه دارد. رهبر، همچنان بر قله بلند هدایت، در جماراننشسته و
امام گونه و پیامبروار، كشتى اسلام را در اقیانوس متلاطم دنیا بهساحل پیش
مىبرد. و... رزمندگان، - كه خدا یارشان باد - گوش به فرمانامام امت و پیر
جمارانند. لذت دنیا و شكوه زندگى، در داشتن ایمانى قوى،همتى والا، و
عقیدهاى خدایى و جهادى در راه این هدف متعالى و مقدساست.
و راه خدا شهید مىطلبد، چرا كه دین خدا برتر و ارزشمندتر از جانهاىماست.
«كربلا»
و «قدس» در پیش است و حمایت و حضور یك امت، پشتوانهاین جهاد عزیز. خوشا
آنانكه با گذر از «پل شهادت»، به بهشت موعودرسیدند، نامشان جاوید و یادشان
گرامى باد..
پی نوشت:
1) فرمانده لشكر 17 على بن ابى طالبعلیه السلام كه در سال 63 به شهادت رسید.
2)
حجةالاسلام سید محسن روحانى، مسؤول آموزش عقیدتى لشكر 17 على بن ابى
طالبعلیه السلامقم، كه در بیست و پنجسالگى در جزیره مجنون در تاریخ
10/2/65 به شهادت رسید.
3) شهید اسماعیل صادقى، مسؤول ستاد لشكر على بن ابى طالبعلیه السلام قم، كه در «عملیات بدر»در سال 1363 ش به شهادت رسید.
منبع: www.hawzah.net