كیهان:5 نقش 5 بازیگر
«5 نقش 5 بازیگر»عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان
به قلم مهدی محمدی است كه در آن میخوانید؛تشخیص مرز میان آنچه واقعیت دارد
با آنچه واقعیت جلوه داده می شود گاه تا حد عبور ناپذیری دشوار است. این
امر بویژه درباره وضعیت فعلی محیط امنیت ملی ایران صادق است. اگر كسی
اختیار چشم و گوش خود را به دست رسانه های غربی بسپارد به سرعت به این
نتیجه خواهد رسید كه وضع نه فقط خراب بلكه بحرانی است. ظاهرا اینطور به نظر
می رسد -یا به نظر می رسانند- كه ایران در حال دریافت ضربه های پی درپی
است و غرب همه توان خود را به كار گرفته تا كار را یكسره كند. كافی است
مخاطب این موج بزرگ تبلیغی اندكی هم محافظه كار یا سست باشد. بلافاصله
نتیجه خواهد گرفت كه پس راهی جز كوتاه آمدن نیست و تنها زمانی می توان از
این مخمصه خلاص شد كه ایران رفتار خود را آنگونه كه غربی ها می خواهند
تعدیل كرده باشد.
اما آیا واقعا اینطور است. آیا هم اكنون مخمصه ای
برای ایران وجود دارد؟ آیا به راه افتادن موج سنگین فشار روانی علیه ایران
ناشی از آن است كه غربی ها در مقابل ایران احساس قدرت می كنند؟ آیا واقعا
آمریكا و اسرائیل به این دلیل بازی حمله به ایران را راه انداخته اند كه
تصور می كنند حمله نظامی یك گزینه واقعی است؟
یك مسئله بزرگ در پس همه این فشارها وجود دارد كه
تا وقتی به درستی شناخته نشود نمی توان پاسخی دقیق به این سؤال ها ارائه
كرد و آن هم این است كه ببینیم چرا یك باره آمریكایی ها تصمیم گرفتند
تحركات رادیكال خود را علیه ایران زیاد كنند؟ واقعا آیا آمریكا نگران این
است كه ایران مشغول عملیات ویژه اطلاعاتی در خاك آن باشد یا نگران است كه
ایران كلاهك هسته ای طراحی كرده و آن را روی موشك شهاب سوار كند؛ یا اینكه
نه، آمریكایی ها خوب می دانند نه ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است و نه
قصد داشته یك دیپلمات بی اهمیت سعودی را در واشینگتن ترور كند و همه این
بازی ها به دلیلی دیگر به راه افتاده است؟ اگر بتوان آن دلیل دیگر را یافت،
روزنه ای پیدا كرده ایم كه می توان با نگریستن از درون آن، میان واقعیت و
عملیات روانی به شیوه ای كارآمد تفكیك كرد.
نگاه كردن به نقطه شروع، روش خوبی برای پی بردن به
اصل ماجراست. تمام داستان از روزی آغاز شد كه آمریكایی ها متوجه شدند اولا
به دلایل اقتصادی و به دلیل تشدید روحیه ضد جنگ در داخل آمریكا چاره ای جز
خروج از منطقه ندارند و ثانیا با سقوط دیكتاتورهای متحد آنها در منطقه
كسانی در حال بر سر كار آمدن هستند كه پیوندهایی تاریخی و ارگانیك با ایران
دارند. نتیجه ای كه آمریكایی ها از این صحنه گرفتند این بود كه قدرت
راهبردی آنها در منطقه روز به روز در حال كاهش یافتن است و مدلی ضد
آمریكایی و ضد صهیونیستی در منطقه جان گرفته كه احتمال دارد از حیث پای بند
نبودن به خطوط قرمز غرب از الگوی ایران تبعیت كند. پس صورت مسئله چیست؟
صورت مسئله این است كه تحلیل كلانی در واشینگتن وجود دارد كه می گوید منطقه
در حال اسلامیزه و شاید هم ایرانیزه شدن است و از بد حادثه آمریكا هم به
دلیل بحران بی سابقه اقتصادی و اجتماعی چاره ای جز بیرون رفتن از منطقه و
مشغول شدن به اوضاع داخلی خود ندارد. تعبیر برخی استراتژیست های صهیونیست
این است كه می گویند آمریكا درست در زمانی در حال ترك منطقه است كه بیش از
هر وقت دیگر به بودن در منطقه نیاز دارد.
نتیجه چیست؟ نتیجه ای كه آمریكایی ها گرفتند این
بود كه با این وضع، اگر همین حالا جلوی ایران را نگیرند و راهی برای مهار
قدرت فزاینده آن پیدا نكنند، شاید چند ماه دیگر اصلا حتی اگر بخواهند دیگر
قادر به چنین كاری نباشند. برخی دیپلمات های آمریكایی در چند هفته گذشته در
برخی محافل تاكید كرده اند كه اسرائیل و آمریكا مشتركا عقیده دارند كه اگر
همین الان راهی برای قرار گرفتن یك ترمز بر سر راه ایران پیدا نشود،
معادله راهبردی در منطقه ظرف چند ماه به نحوی بازگشت ناپذیر به نفع ایران
تغییر خواهد كرد و با خروج آمریكا از منطقه، روی كار آمدن اسلام گرایان
نزدیك به ایران در چند كشور دیگر و تداوم برنامه هسته ای (بویژه در فردو)
اوضاع به گونه ای تغییر می كند كه غربی ها حتی اگر هم بخواهند، دیگر قادر
به متوقف كردن ایران نخواهند بود. به این ترتیب بود كه آمریكا و اسرائیل در
یك سلسله نشست های راهبردی كه بعدها برخی اروپایی ها در آن مشاركت داده
شدند تصمیم گرفتند كه راهی برای كند كردن سرعت برتری منطقه ای ایران پیدا
كنند تا برای مدیریت اوضاع لااقل كمی زمان ایجاد شود.
بسیار خوب، برای مهار كردن ایران یا به تعبیر درست
تر قرار دادن یك سری سرعت گیر بر سر راه حركت پرشتاب آن چه باید می كردند؟
اینجا بود كه یك تقسیم كار بزرگ رخ داد و طیفی از بازیگران به كار گرفته
شدند تا یك پكیج فوری فشار بر روی ایران تولید و اعمال شود. بسیار مهم است
كه توجه كنیم تولید این پكیج فشار به این دلیل در اولویت قرار گرفت كه
آمریكایی ها حس می كردند زمان به سرعت در حال از دست رفتن است و ایران
همانطور كه در حوزه هسته ای مدت هاست نقطه غیر قابل بازگشت را پشت سر
گذاشته در حوزه منطقه ای هم در آستانه این نقطه ایستاده است.
تقسیم كار چگونه انجام شد؟ نقش اول را اسرائیلی ها
بر عهده گرفتند. نقش صهیونیست ها این بود كه طوری وانمود كنند كه گویی
صبرشان به سر آمده و دیگر نمی توانند انفعال جامعه جهانی در مقابل رشد روز
افزون قدرت ایران را تحمل كنند. به همین دلیل بود كه موساد مامور شد تا
سیلی از اخبار را به رسانه های غربی و عربی درز بدهد با این مضمون كه
اسرائیل در حال تدارك یك حمله قریب الوقوع به ایران است. اگرچه كسانی در
روزهای اول آغاز این بازی آن را جدی گرفتند ولی از همان موقع روشن بود و
حالا دیگر كاملا روشن شده كه هدف این خیمه شب بازی نه حمله واقعی به ایران
-كه اسرائیلی ها می دانند ممكن نیست و ممكن هم اگر باشد به نتایجی عكس آنچه
مدنظر آنهاست منجر می شود- بلكه ایجاد ابزاری در دست آمریكا برای چانه زنی
با روسیه، چین و اروپایی ها بود تا آنها را از احتمال اقدام یك جانبه
اسراییل بیم داده و با تشدید تحریم ها علیه ایران همراه كند.
نقش دوم بر عهده آمانو نهاده شد. مدیركل ظاهرا
ژاپنی و در اصل آمریكایی آژانس مجموعه ای از جعلیات بی سر و ته و خنده دار
را به دستور شخص اوباما به عنوان «یافته های آژانس درباره برنامه هسته ای
ایران» منتشر كرد. گزارش نوامبر آمانو صریحا ایران را به تلاش برای ساخت
سلاح هسته ای متهم نمی كند -چرا كه شواهدی در این زمینه وجود ندارد- بلكه
صرفا با ردیف كردن یك سلسله فعالیت های متعارف نظامی می گوید آژانس نگران
است كه این فعالیت ها بخشی از یك برنامه نامتعارف ساخت سلاح هم باشد. امید
آمریكایی ها این بود كه این گزارش كه در واقع به معنای رو كردن همه دارایی
های سرویس های اطلاعاتی علیه برنامه هسته ای ایران است جای هیچ بحث و گفت
وگویی درباره ضرورت تشدید تحریم ایران باقی نگذارد.
سومین نقش به عربستان واگذار شد. مقرن بن عبدالعزیز
رییس سرویس اطلاعاتی سعودی درست یك هفته قبل از طرح اتهام تروریستی علیه
ایران با جوزف بایدن ملاقات كرد و گزارش ها نشان می دهد در این ملاقات
توافق شد كه یك بازی جدید دیپلماتیك و رسانه ای علیه ایران با محوریت فردی
به نام منصور ارباب سیار كه آمریكایی ها مدت ها بود او را آماده اجرای این
سناریو كرده بودند، راه بیفتد.
عربستان پذیرفت بخشی از این پروژه باشد چرا كه به
وضوح (و البته به اشتباه) احساس می كرد ایران در حال حذف كردن آن از
معادلات منطقه ای است. تحلیل آمریكا این بود كه اگر پرونده اتهام تروریستی
به ایران به اندازه كافی با سر و صدا مطرح شود به آسانی می توانند از شورای
امنیت یك قطعنامه جدید علیه ایران درخواست كنند. نكته كلیدی در اینجا این
است كه دو طرف سعودی و آمریكایی توافق كردند كه محور اتهام زنی به ایران
باید نیروی قدس باشد كه در سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی نقش برجسته ای
دارد.
نقش چهارم به یك اتاق عملیات مشترك میان اسرائیل،
تركیه، عربستان و اردن واگذار و ماموریت آن هم این بود كه اوضاع سوریه را
تا می توانند بحرانی كنند آن هم با این هدف كه ایران احساس كند سوریه در
حال از دست رفتن است و لذا باید برای نجات اسد هم كه شده اندكی كوتاه
بیاید.
و آخرین نقش به وضوح به سران جریان فتنه در ایران
واگذار شده است. این بحثی مفصل است و در جای خود به آن خواهیم پرداخت ولی
همین قدر را در اینجا باید گفت كه جریان فتنه از طریق اتصالات بیرونی به
وضوح مامور شده تا وضعیت كشور را قرمز و بلكه در حالت جنگی نشان دهد و با
ملتهب كردن فضا افكار عمومی را علیه سیاست های نظام تحریك كرده و نوعی
ورودی مطلوب خود برای انتخابات مجلس نهم كه آمریكایی ها به آن به عنوان
صحنه ای برای احیای مجدد فتنه می نگرند ایجاد كند.
این 5 نقش واگذار شده به 5 بازیگر به وضوح نشان
دهنده آن است كه آمریكا نه از سر قدرت، بلكه كاملا منفعلانه و فقط به دلیل
ترس از قدرت رشد یابنده ایران با عجله مجموعه ای از پروژه ها را سر هم بندی
كرده است تا ایران را در صحنه اصلی برد آن كه منطقه است منفعل كند.
جداگانه در این باره بحث خواهیم كرد كه به چه دلیل هر كدام از این بازیگران
موفق به ایفای درست نقش خود نشدند و اگر می شدند هم باز فایده ای نداشت.
خراسان:گاف های آمانو کار دست آمریکا داد
«گاف های آمانو کار دست آمریکا داد»عنوان یادداشت
روز روزنامه خراسان به قلم رضا واعظی است كه در آن میخوانید؛گزارش جدید
یوکیا آمانو مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی درباره برنامه هسته ای
ایران با آب و تاب فراوان و آتش تهیه ای قوی دولت آمریکا ،منتشر و در بین
اعضای شورای حکام توزیع شد با این امید که بتوانند با داغ کردن ماجرای
ساختگی وجود انحراف در برنامه هسته ای ایران ، اعضای دایم شورای امنیت
بویژه چین و روسیه و کشورهای اروپایی را به پذیرش سخت گیری های بیشتر علیه
ایران متقاعد سازند و با اعمال فشار بیشتر،برد ایران را دربازی جدید بهار
عربی کمرنگ نماید. اما این طراحی به دلیل ناشی گری های یوکیا آمانو و بی
مایه بودن اسناد ادعایی با ناکامی مواجه شد.
منابع غربی از حدود یک ماه پیش گفته بودند که این
گزارش آقای آمانو حاوی متن برخی از اسناد خواهد بود که برخی کشورها در
اختیار آژانس قرار داده اند و بنابر ادعای آنها نشان دهنده وجود یک جنبه
نظامی در برنامه هسته ای ایران است. آمانو با ضمیمه حدود 12 صفحه ای که
پیوست گزارش جدید خود کرد به دنبال نشان دادن عمق فاجعه در برنامه هسته ای
ایران بود او در ضمیمه متن برخی از اسناد مطالعات ادعایی را ذکر کرد که در
سالهای84- 1383 و در زمان محمد البرادعی از سوی آمریکا و مبتنی بر وجود
مطالبی در یک لپ تاپ به سرقت رفته و چند عکس ماهواره ای قدیمی مطرح و حتی
پرونده آن بسته شده بود.
به عنوان نمونه آمانو در دو پاراگراف 49 و 50 گزارش
خود ، ایران را متهم کرده است که در تاسیسات پارچین مشغول انجام آزمایش
های هیدرو دینامیکی و همچنین طراحی یک محفظه فلزی بزرگ برای تست های
انفجاری سلاح هسته ای است. آمانودر این خصوص گاف داده بود . به دنبال این
اتهامات، ایران طی گزارشی تاکید کرد که این اطلاعات کاملا ساختگی است و
نشان می دهد آژانس حتی به سوابق بازرسی های خود هم که توسط افرادی چون اولی
هاینونن و فردریک کلود فرانسوی انجام شده، یا توجه نکرد و یا اینکه پای
بند نیست. اما ماجرای پارچین چیست؟
در سپتامبر 2004 (25 شهریور 1383) سایت مؤسسه علوم و
امنیت بینالملل (ISIS) تصاویری از پارچین منتشر نمود و طی تفاسیری از
عکسها، ساختمانها و مناطق آنجا ادعا کرد که آزمایشهای مواد منفجره قوی و
تأسیسات تحقیقات و آزمایش هسته ای برای آزمایش جنگافزار هستهای در آنجا
انجام شده است. به دنبال این گزارش، اولی هاینونن که در آن وقت معاون امور
پادمان آژانس بود با اشاره به مقاله ISIS برای «بررسی فقدان مواد و
فعالیتهای اظهار نشده» و شناسایی تجهیزات کلیدی اشاره شده در اتهامات
آمریکا و نمونه برداری محیطی، درخواست بازرسی از پارچین را کرد.
سرانجام بازرسان در تاریخ 24/10/83 (چهاردهم ژانویه
2005) از محلهایی که خودشان تعیین کرده بودند، از پارچین بازدید کامل و
نمونهبرداری کردند.
اما نتیجه بازرسی چه بود؟ وقتی بازدید انجام شد،
بازرسان مشاهده کردند که ساختمان V شکل که به قول آنها مشابه ساختمان
آزمایش های هسته ای انگلستان بود، یک ساختمان اداری بیش نبود! و محل هایی
که به عنوان تست هسته ای تشخیص داده بودند، در حقیقت انبار و یا ساختمان
نیمه کاره و یا محل تولید باطری معمولی با ولتاژ پائین و در مواردی سرویس
بهداشتی بود. تعداد زیادی نمونه برداری نیز انجام شد که بعدا مشخص شد نشان
دهنده هیچ آلودگی نیست و به همین علت آژانس پرونده پارچین را بسته اعلام
کرد.
آژانس در گزارش خود درباره بازدید از پارچین چنین
نوشت: «آژانس در این بازدید (ژانویه 2005 از پارچین) 5 ساختمان را انتخاب
نمود. آژانس توانست آزادانه به ساختمان ها و اطراف آنها دسترسی پیدا کند و
همچنین اجازه یافت از آنها نمونه برداری کند. نتایج این نمونه برداری وجود
مواد هسته ای را نشان نداد و آژانس اثری از تجهیزات یا مواد چند منظوره در
اماکنی که مورد بازدید قرار داد، مشاهده نکرد.
پس از بازدید اول پارچین، آژانس برخلاف قولی که
داده بود مجددا در 7/2/2005 درخواست بازدید دوم از پارچین را مطرح کرد.
ایران ضمن اعتراضات متعدد به آژانس، سرانجام با توجه به خواهش البرادعی
مبنی بر اینکه «من با یک بازدید نمی توانم جامعه جهانی را قانع کنم» به شرط
اینکه پرونده پارچین برای همیشه بسته شود با بازدید دوم از هر محلی که
آژانس تعیین می کند موافقت کرد.
بر این اساس، آقای هاینونن قول داد که اگر نتیجه
بازدید دوم نیز همانند بار اول باشد پرونده پارچین برای همیشه بسته خواهد
شد. نهایتا در تاریخ 10/8/84 (1 نوامبر 2005) آقای فردریک کلود از روی نقشه
و عکس های ماهواره ای که خودش برداشته بود، چند جا را تعیین نمود و مورد
بازرسی و نمونه برداری مجدد قرار گرفت. مجددا همه ادعاها دروغ از آب درآمد و
هیچ نشانه از مواد هسته ای یا فعالیت برای تولید سلاح هسته ای مشاهده نشد.
بر این مبنا بود که محمد البرادعی در پارا گراف 16
از گزارش مورخ 27/8/1384 خود نوشت: « ایران به آژانس درباره ساختمان های
درخواست شده در منطقه مورد علاقه آژانس دسترسی دارد و نمونه برداری انجام
شد. آژانس هیچ فعالیت غیرمعمول در این ساختمان ها مشاهده نکرد. ارزیابی
نهایی منوط به آنالیز نمونه های محیطی است». وی سپس در تاریخ 27 فوریه 2006
پس از منفی بودن نتیجه نمونه گیری ها در گزارشی دیگر نوشت: «در اول نوامبر
2005 به آژانس اجازه دسترسی به یک مرکز نظامی در پارچین داده شد. چندین
نمونه محیطی برداشته شد. آژانس هیچ فعالیت غیر معمول در این ساختمان ها
مشاهده نکرد و در نتیجه آزمایش های محیطی هیچگونه مواد هسته ای را نشان
نداد. اکنون یوکیا آمانو از سوی افکار عمومی و اعضای شورای حکام آژانس با
این سوال مواجه است که چگونه همه این حقایق را نادیده گرفته و بر مبنای
مواردی کهنه و قدیمی ادعای وجود فعالیت نظامی در پارچین را مطرح کرده است؟!
همین ناشی گری های آمانو باعث شده تا بسیاری از تحلیل گران او را عامل
آمریکا بدانند و در اقدامی کم سابقه روسیه و چین پیش از انتشار گزارش آقای
آمانو موضع گیری کنند . به همین دلیل کارشناسان عقیده داشتند که ضمیمه
گزارش به لحاظ فنی و حقوقی غیر قابل دفاع است و به سرعت تبدیل به بحرانی
برای اعتبار آژانس خواهد شد.
چند نکته مهم دیگر درباره ضمیمه گزارش وجود دارد که
نشان دهنده عمق بی اعتباری آنهاست و عدم بی طرفی آقای آمانو را برای اعضای
آژانس مسجل کرده است.
1- هیچ یک از اسنادی که متن آنها در گزارش نوامبر
2011 ارائه شده جدید نیست و همه آنها مربوط به همان لپ تاپ کذایی سال 2004
است. در واقع انتشار این اسناد نشان می دهد آمانو –برخلاف آنچه ادعا می
کرد- هیچ اطلاعات به روز شده ای درباره آنها در اختیار ندارد و همان
اطلاعات قدیمی و تکراری را منتشر کرده است. این امر نشان می دهد همه آن
ادعاها در گزارش های اخیر آژانس که می گفت آژانس اطلاعاتی دارد که نشان می
دهد برنامه تسلیحات هسته ای ایران پس از سال 2004 نیز ادامه یافته، دروغ
بوده است.
2- نه ایران و نه آژانس هرگز اصل این اسناد را رویت
نکرده اند. ایران و آژانس از سال 2007 خواهان آن بوده اند که اصل این
اسناد برای بررسی میزان صحت و وثاقت آنها در اختیار یک تیم مستقل قرار
بگیرد اما آمریکا همواره از این کار امتناع کرده است. این امتناع به حدی
آزاردهنده بود که محمد البرادعی بارها آمریکا را به اخلال در انجام وظایف
پادمانی آژانس متهم کرد. مهم ترین نکته این است که ظاهرا همه آنچه آمریکا
در اختیار دارد یک فایل الکترونیکی است و اسناد اوریجینال در اختیار آمریکا
نیست و در واقع اصلا چیزی به نام سند اوریجینال در موضوع مطالعات ادعایی
وجود ندارد. ایران در یک ارزیابی 117 صفحه ای که سال 2007 به آژانس ارائه
شد ثابت کرده است که این اسناد جعلی هستند ولی آمانو در گزارش خود ذکری از
این موضوع نمی کند.
3- نکته بعدی این است که اساسا نه آژانس و نه هیچ
طرف دیگری قادر به اثبات این امر نیست که این اسناد بر فرض صحت مربوط به
ایران است. به عبارت دیگر، سر هم کردن یک سلسله متون و اسناد به زبان فارسی
و جعل چند مهر، امضا و سربرگ به هیچ وجه این موضوع را ثابت نمی کند که این
اسناد واقعا متعلق به نهادهای دولتی در ایران است.
4- همچنین هیچ سندی وجود ندارد و در متن اسناد هم
چیزی در این باره گفته نشده است که ثابت کند در آنچه آژانس مطالعات ادعایی
می خواند از مواد هسته ای استفاده شده است. بنابراین -باز هم بر فرض محال
صحت- این اسناد می تواند مربوط به فعالیت های متعارف نظامی باشد و ادعای
هسته ای بودن این فعالیت ها مدعایی کاملا بدون دلیل است.
5- مسئله دیگر این است که باز هم بر فرض صحت اسناد،
همه آنچه این اسناد نشان می دهد یک سلسله مطالعه و شبیه سازی کامپیوتری
است نه «فعالیت عملی». اساسا به همین دلیل هم هست که آژانس مجموعه این
پروژه را مطالعات ادعایی نامیده است. هیچ مدرکی در متن اسناد وجود ندارد که
ثابت کند این مطالعات به پروژه های عملی تبدیل شده است. مجموعه این دلایل
نشان می دهد آنچه به ضمیمه گزارش آمانو منتشر می شود، در واقع نه «سند» به
معنی متعارف کلمه بلکه مجموعه ای از اطلاعات جعلی است که با فشار سیاسی
آمریکا درون گزارش گنجانده شده است. با علم به این واقعیت هاست که آمریکا و
رژیم صهیونیستی در نشست شورای حکام برغم تلاش آقای آمانو و دولت های
انگلیس و فرانسه نتوانستند به اهداف از پیش تعیین شده یعنی تعیین ضرب الاجل
برای ایران و فراهم شدن زمینه برای ارجاع مجدد پرونده ایران به شورا ی
امنیت و تصویب قطعنامه ای جدید برضد ایران برسند و دست از پا دراز تر به
قطعنامه ای بیانیه مانند بی اثر و کاملا نرم تن دردهند و از سویی با اعضای
گروه نم که 120 کشور را نمایندگی می کنند رویایی بیشتری پیدا کنند . در
واقع باید گفت این بار گافهای آقای آمانو کاردست آمریکایی ها داد.
جمهوری اسلامی:برای مجلسیها نهج البلاغه بخوانید
«برای مجلسیها نهج البلاغه بخوانید»عنوان سرمقاله
روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید؛در هفتههای اخیر، دو اقدام
مجلس شورای اسلامی با عكس العملهای منفی مردم و رسانهها مواجه شد. اقدام
اول، دادن رأی اعتماد به وزیر اقتصاد بود كه برخلاف انتظار افكار عمومی و
بر خلاف واقعیتهای ملموس در جامعه صورت گرفت و اقدام دوم، تعیین 80 درصد
حداكثر حقوق مادام العمری برای صاحبان مشاغل سیاسی بود كه اعتراضات زیادی
را برانگیخت.
این قبیل اقدامات، در كنار قصورهائی كه مجلس هشتم
در انجام بعضی وظایف اصلی خود نشان میدهد، اعتبار این دوره از مجلس را
بشدت كاهش داده و بیم آن میرود كه این كاهش اعتبار، به اصل مجلس نیز سرایت
كند و مردم از مركز قانونگذاری كشور كه به فرموده امام باید در رأس امور
باشد ناامید شوند. مجلس هشتم اكنون نزد افكار عمومی با این سؤال مواجه است
كه چرا در برابر معطل ماندن بسیاری از قوانین مصوب مجلس نتوانسته كاری
انجام دهد؟ سؤال دیگری كه افكار عمومی از نمایندگان مجلس هشتم دارد اینست
كه چرا به وظیفه قانونی خود در زمینه سؤال از رئیسجمهور عمل نمیكند؟ آنچه
برای مردم تعجب برانگیز است و رسانهها نیز در روزهای گذشته به آن
پرداختهاند اینست كه مجلسی كه اعضای آن در عمل به مهمترین وظایف نظارتی
خود كوتاهی میكند، چگونه است كه در ماههای آخر عمر خود به فكر تأمین حقوق
مادام العمری افتاده و به استفساریهای پاسخ مثبت داده كه به موجب آن
صاحبان مشاغل خاص سیاسی از جمله نمایندگان مجلس حق دارند تا پایان عمر از
80 درصد حداكثر حقوق مقام نظیر خود استفاده كنند؟
متن خبر پرسروصدای حقوق مادام العمری آنگونه كه در رسانهها منتشر شده چنین است:
"نمایندگان
مجلس، در بررسی یك طرح استفساریه، مشخص كردند كه چنانچه حقوق ثابت و
فوقالعاده مستمر روسای قوا، معاون اول رئیس جمهور، نواب رئیس مجلس، اعضای
شورای نگهبان، وزرا، نمایندگان مجلس، معاونان رئیس جمهور، استانداران، سفرا
و معاونان وزرا در مسئولیت جدید از 80 درصد حقوق ثابت و فوقالعاده مستمر
آنان در پست قبلی كمتر باشد، به میزان مابه التفاوت آن تا 80 درصد تفاوت
تطبیق دریافت كنند. نمایندگان مجلس در بررسی طرح استفساریه تبصره 3 مواد 71
و 117 قانون مدیریت خدمات كشوری، این پرسش را بررسی كردند كه "آیا حكم این
تبصره در كلیه مقامات موصوف در ماده 71 اعم از شاغل یا بازنشستهای كه
تاریخ بازنشستگی آنان قبل یا بعد از تاریخ لازم الاجرا شدن قانون باشد،
شمول دارد؟ آیا دولت و صندوقهای بازنشستگی و تأمین اجتماعی مكلفند كلیه
مطالبات مقامات موصوف ناشی از اجرای این قانون را از تاریخ لازم الاجرا شدن
آن برمبنای آخرین حقوق و مزایای هر سال مقام نظیر پرداخت كنند؟ و آیا حكم
این تبصره شامل كاركنان دستگاههای مستثنی شده در قانون مدیریت خدمات كشوری
میشود یا خیر؟ نمایندگان به این استفساریه پاسخ مثبت دادند" روزنامه
جمهوری اسلامی 25 آبان 90 صفحه 13
توجه به نكاتی از قبیل اینكه این
استفساریه، یك طرح است، یعنی خود نمایندگان، طراح آن بوده اند، گستره شمول
آن و تعبیراتی همچون "حقوق و مزایای هر سال مقام نظیر" نشان میدهد
نمایندگانی كه این استفساریه را طراحی كردهاند و آنان كه به آن رأی مثبت
داده اند، حتی اگر به فكر مسئولان دستگاههای دیگر بودند، منافع خود را هم
در نظر داشتند و چه بسا این دومی، وجه غالب بوده است.
بدین ترتیب، حضرات نمایندگان مجلس هشتم باید به
این سؤال مهم و اساسی پاسخ بدهند كه نماینده كدام قشر از مردم جامعه ما
هستند؟ نمایندهای كه به فكر تأمین حقوق مادام العمری خود برمبنای حداكثری
باشد، چه نسبتی میتواند با مردمی داشته باشد كه زیر خط فقر قرار دارند،
فرزندان بیكار در خانه دارند و برای تهیه مایحتاج اولیه زندگی روزمره خود
نزد اهل خانه خجالت زده هستند؟ آیا نمایندگانی كه این استفساریه را طراحی
كردند و به آن پاسخ مثبت دادند، از كارتن خوابهای همین شهر تهران با
خبرند؟ آیا میدانند كه بسیاری از موكلانشان برای امرار معاش و نجات دادن
فرزندانشان از گرسنگی، كلیه خود را میفروشند؟ آیا میدانند كه بسیاری از
همین مردم با نان خالی میسازند و هر ششماه یكبار قدرت خرید یك وعده گوشت
یا مرغ برای اعضای خانواده خود را ندارند؟
در چنین جامعه ای، آنهم در سالی كه "سال جهاد
اقتصادی" نام گرفته است، چگونه نمایندگان مجلس به جای آنكه درصدد حل مشكلات
مردم محروم باشند، درصدد افزودن بر حقوق و مزایای خود و قدرتمندترین قشر
جامعه بر میآیند؟ اصولاً پاسخ مثبت نمایندگان به این استفساریه بر چه
مبنائی بوده؟ این پاسخ، از مصادیق بارز تبعیض است و قانون اساسی جمهوری
اسلامی تبعیض را ممنوع دانسته.
در شرع مقدس اسلام هم، دستمزد گرفتن فقط در مقابل
كار كردن جایز و مشروع است و هر دریافتی كه در برابر كار متناسب با آن
نباشد، نامشروع است. بدین ترتیب، حضرات نمایندگان مجلس براساس كدام مجوز
قانونی و كدام حكم شرعی مرتكب چنین دست و دلبازی كم نظیری به نفع خود و
متمكنترین افراد قشر كارمند جامعه شده اند؟ جامعه ما كارمندان و كارگرانی
هم دارد كه با حداقلها میسازند. چرا نمایندگان مجلس هشتم به فكر تأمین
زندگی آنها نیستند؟
این روزها محافل خانوادگی و اداری و كارگری و حتی
تجمعات كوچك داخل تاكسیها و اتوبوسها و صفهای نانوائیها و بقالیها، به
محلهائی برای بحثهای داغ عملكرد نمایندگان مجلس هشتم تبدیل شدهاند.
مردم در این محافل از همدیگر میپرسند اینها اگر نمایندگان ما هستند چرا به
وزیری كه نتوانست بر حوزه كاری خود نظارت كند و جلوی فساد بزرگ سه هزار
میلیارد تومانی را بگیرد رأی اعتماد دادند؟ چرا جرأت و جسارت سؤال كردن از
رئیسجمهور را ندارند؟ چرا در برابر آنهمه قانون شكنی و جابجائی غیرقانونی
پولها و گم شدن اموال بیت المال بیتفاوت هستند؟ و چرا به جای آنكه فكری
برای حل مشكلات زندگی ما بكنند، به فكر تأمین حقوق حداكثری مادام العمری
صاحب منصبان هستند؟
برای این سؤالها جوابی نداریم جز اینكه از آشنایان
با سیره امیرالمؤمنین علیه السلام و افراد مأنوس با نهج البلاغه بخواهیم
برای مجلسیها نهج البلاغه بخوانند. از عجایب است كه نمایندگان مجلس، این
استفساریه را در آستانه عید غدیر در مجلس مطرح كردند و به آن پاسخ مثبت
دادند بدون آنكه به توصیهها و سیره صاحب غدیر توجه كنند و به یاد بیاورند
كه حضرت علی علیه السلام چراغ بیت المال را به هنگام گوش دادن به سخنان
خصوصی خاموش میكرد و پاسخ برادر خود كه اندكی بیشتر از سهم خویش از بیت
المال میخواست را با آهن گداخته میداد.
نمایندگان مجلس، حتی اگر برای انتخابات آینده مجلس
بخواهند دل بسوزانند باید از این اقدامات دلسرد كننده پرهیز نمایند و با
عملكرد منطقی خود مردم را به حضور در انتخابات تشویق نمایند. هنوز فرصت
باقی است و نمایندگان مجلس میتوانند گذشته را جبران كنند و تصویر منفی و
نامطلوبی كه از مجلس هشتم در اذهان مردم برجای گذاشتهاند را پاك و تصویر
قابل قبولی را جایگزین آن نمایند.
رسالت:جنگ علیه ایران؛سناریوهای محتمل
«جنگ علیه ایران؛سناریوهای محتمل»به قلم دکتر امیر
محبیان است كه در آن میخوانید؛اشاره:طی سالیان گذشته آمریکا و متحدان
غربیش به همراه رژیم صهیونیستی کوشیده اند که احتمال درگیری با ایران را
دائما در بوته امکان نگه دارند. فعالیت های هسته ای ایران و فضا سازی علیه
آن توسط رسانه های هماهنگ غربی باعث شده است که آنها از این بهانه برای
اعمال فشار بهره گیرند هر چند که روشن است فعالیت های هسته ای ایران صرفا
بهانه بوده و تلاش آنها برای حذف تنها رژیمی است که با ایستادگی خود در
برابر تز نظم نوین جهانی ونیز موثر بودن در پیدایش امواج جدید بیداری در
کشورهای اسلامی عملا اقتدار نظام کنونی جهان را به چالش کشیده است.تحلیل
حاضرسناریوی جنگ و اهداف و امکان آن را مورد واکاوی قرار می دهد.
مواضعی که اخیرا سران ایالات متحده ورژیم صهیونیستی
و بعضی از کشورهای غربی علیه ایران اتخاذ کرده و به بهانه گزارش آمانو
فشارهای جدیدی را بر ایران وارد کرده و حتی بر طبل جنگ می کوبند؛ در دوران
اوباما نیز سخنان جدیدی نیست؛چنانچه در25 سپتامبر2009 در نشست کشورهای
صنعتی غربی (جی 20) در پیتسبورگ، باراک اوباما به همراه سران انگلیس و
فرانسه از وجود تسهیلات اتمی مخفی ایران در چند کیلومتری جنوب تهران در دل
کوهها خبر داد و مدتی نیز جنجال تبلیغاتی حول آن پدید آوردند.ایران در آن
زمان برای خنثی سازی تبلیغات غربی ها اعلام کرد که به بازرسان سازمان ملل
اجازه بازدید از نقاط اعلام شده را می دهد؛زمانبندی تبلیغات غربیها هم
جالب بود؛در حالی در 25 سپتامبر این سخنان ابراز شد که در اول اکتبر 2009
گفتگوهای مستقیم ایران با کشورهای غربی طبق برنامه قرار بود انجام گیرد.این
بازی تبلیغاتی غربی ها البته بی پاسخ نماند و ایران هم همزمان با روز یوم
کیپورو جشن اسرائیلی ها آزمایش برنامه موشکی خود را انجام داد که شادی را
در کام صهیونیست ها به تلخی مبدل ساخت.
مطالعه رفتارهاو تحلیل های اسرائیلی ها و غربی ها
در قبال ایران حاکی از آنست که آنها امیدها و دغدغه هایی را دارند که به
بروز رفتار فعلی آنها انجامیده است:
نقاط امید:
-ایران را کشوری با ترکیب قومیتی
متکثر می دانند و در همین راستا تلاش کرده اند که ناامنی در مرزهای ایران
در نقاط تماس قومیتها با همسایگان را بوجود آورده یا تشدید کنند.پدید آوری
و حمایت از پدیده هایی چون ریگی در شرق و پژاک در غرب در همین راستا صورت
گرفته است.
-آنانچشم امید به تحولات درونی همسو با خواسته های خود یا
آشوبهایی که کنترل را از دست دولت مرکزی خارج کند؛ داشتند و آشوب های سال
88 در همین راستا از سوی رسانه های غربی تقویت شد.
نقاط نگرانی:
-ارتباط بسیار نزدیک و عقیدتی ایران و حزب الله که به صورت نگرانی از ارسال سلاح و موشک از سوی ایران به حزب الله ابراز شد.
-ارتباط نزدیک ایران و سوریه
-رشد قدرت نظامی ایران علیرغم تحریم ها که به صورت نگرانی ازمانورها و تحرکات نظامی ایران که اسرائیل را تهدید می کند؛بیان شد.
-گسترش
نفوذ ایران در منطقه و رشد بیداری اسلامی که عملا بخش اعظم متحدان آمریکا و
کشورهای محافظه کار منطقه را که با ایران شدیدا مسئله دار بودند؛یا سرنگون
یا شدیدا تهدید کرد.
-عدم تاثیر قابل توجه و ناتوانی در بازدارندگی مورد انتظار از تحریم ها
اقدامات انجام گرفته و نتایج:
-نقاط امید غربی
ها و اسرائیل در مناطق مرزی با دستگیری ریگی و سرکوب پژاک به ناامیدی مطلق
یا حداقل نسبی تبدیل شد. لذا ایران در این زمینه بازی موفقی انجام داد.
-غربی ها برای محدود سازی حزب الله و قطع رابطه
ایران با سوریه، حرکت اپوزیسیون در سوریه را فرصت دانسته و تلاش دارند با
سرنگونی بشار هم ارتباط ایران با سوریه را از میان برده و هم پل حمایت از
حزبالله را تخریب کرده و عملا حزب الله را نیز تحت فشار قرار دهند.آنها با
این تصور که دلیل بقای بشار تاکنون هدایت ها و مدیریت ایران بوده است؛
تلاش کردند با طرح بحث ترور یکی از فرماندهان سپاه قدس عملا تحرک او را به
حداقل کاهش داده و مدیریت اوضاع در سوریه را از منظر خود ، ازپشتیبانی فکری
وعملیاتی که از دیدگاه آنها دارای تجربیات ارزنده ای در کنترل آشوب های
گسترده پس از انتخابات 88 می باشد؛ محروم ساخته تا از اشتباهات احتمالی
سوری ها نهایت بهره برداری را داشته باشند. در حالی که چه بسا آنچه که خطر
بزرگ ایران می نامند بیشتر توهمی است که آگاهانه یا ناآگاهانه برآن دامن می
زنند.
-در مورد کنترل نفوذ ایران در جنبش های فعال در
منطقه ؛ غربیها با تحلیلی واژگونه نقش سپاه قدس را پررنگ دیده و تصمیم
گرفته اند برای در بند کردن آن، سپاه قدس را از لحاظ تبلیغی به عنوان عنصر
خطرناک جایگزین القاعده ساخته و با زیر ذره بین قرار دادن سپاه قدس،
بازوهای فعال ایران در منطقه بلکه جهان را بنا به زعم خود قطع نمایند.در
حالی که انگیزه ها و مبانی فکری و عقیدتی مشابه بیشترین اثر را در الگو
گیری نهضت های منطقه از ایران دارد و تقلیل یا انحراف انگیزه های تحرک مردم
منطقه به پشتیبانی یا دخالت خارجی صرفا موجب بدفهمی و واکنش نادرست در
مورد جنبش های منطقه شده وقدرت درک و حل مسئله را از کشورهای غربی خواهد
ستاند.
-پیرامون ناکارآمدی تحریم ها ،آمریکایی ها تلاش
دارند با تشدید تحریم ها بر کارآمدی آن در جهت فلج سازی ایران بیفزایند و
فعلا هیچ گزینه دیگری جز تشدید در ذهن ندارند.
اما جنگ:
در تمام مدتی که بازی های سیاسی غرب در
حال انجام است دائما نوای امکان جنگ چون موسیقی متن به گوش می رسد.آیا
امکان جنگ تمام عیار علیه ایران وجود دارد؟ جنگ محدود و نقطه ای چطور؟
اهداف آن چیست؟ واکنش های ایران چه خواهد بود؟ تبعات آن کدامست؟
تحلیل وضعیت نشان می دهد که هدف آمریکا و متحدانش
بویژه اسرائیل از هر جنگی تامین هدف نهایی آنان یعنی سرنگونی نظام انقلابی
واسلامی در ایران است.در این راستا مشکل اصلی از سرنگونی ، احتمال و نیز
هزینه های احتمالی آناست.امید بستن به فشار همسایگان نظیر آنچه که اقدام
صدام و جنگ تحمیلی برای آن رخ داد یا نوعی قیام یا شورش درونی نظیر آشوب
های 88 یا تحولات آرام درونی به سمت سکولاریزه کردن نظام چون حرکات هشت
ساله دوران اصلاحات یا فشارهای ایذایی از حاشیه ها چون عملیات سازمان
مجاهدین خلق( منافقین) ، پژاک وریگی عملا بیش از سی سال فرصت به نظام
اسلامی داده است؛از این رو این سناریوها ناکارآمدی خود را نشان داده است.پس
دو راه باقی می ماند:
1. تضعیف نظام تا حدی که به شکاف ها و اختلافات
درونی امکان سر باز کردن داده و مخالفان درونی را آن چنان جسارتی بخشیده که
همچون ویروس های درونی پیکره ضعیف شده نظام را هدف قرار دهند.
2. وارد آوردن یک ضربه سنگین از طریق جنگ تمام کننده به صورتی که مستقیما ارکان نظام را متلاشی گرداند.
آنچه که هر سناریو را اولویت می بخشد؛ میزان هزینه
ها و فواید آن سناریوست.در میان این دو سناریو ابتدا هزینه های اقدام سخت و
خشن را مورد تحلیل قرار می دهیم. نخست باید دانست جنگ علیه ایران به سه
صورت امکان تحقق دارد:
1.جنگ تمام عیار فرسایشی با مداخله نیروهای زمینی پس از یک عملیات هوایی مخرب.
2.جنگ به عنوان مقدمه هدف سیاسی به منظور ضربه زدن
به اعصاب کنترل گر نظام(مخچه نظام) تا با از میان بردن قدرت تعادل نظام
اسلامی عملا در خوشبینانه ترین سناریومنجر به بروز آشوب در کشور شده و از
درون نظام را متلاشی سازند یا آنکه در بدترین سناریو، نظام را از فاز
تهاجمی به فاز بقاء کشانده و پای میز مذاکره برای تسلیم بکشانند.
3.جنگ کانونی یا نقطه ای با هدف از کار انداختن ماشین تهاجمی نظام بویژه علیه رژیم صهیونیستی.
اما گزینه نخست به چند دلیل زیر از کمترین احتمال برخوردار است:
-امکان هماهنگ سازی کشورهای همپیمان برای چنین عملیاتی دشوار و توجیه همه آنان تقریبا نزدیک به ناممکن است.
-تسخیر ایران و کنترل کامل این کشورحتی اگر فرضا
محتمل بدانیم؛ تاثیرات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک گسترده ای در سطح توازن
قوای بین المللی داشته و بهدلیل قرار دادن کامل کلید کنترل انرژی جهان در
دست آمریکا،موقعیت روسیه و چین را شدیدا تهدید کرده و واکنش آنها را
بهدنبال خواهد داشت.
-سابقه تاریخی نبردهای خارج از مرزهای ایالات متحده
حاکی از آناست که بعد از جنگ ویتنام این کشور وارد هیچ جنگی که از واکنش
کشور هدف مطمئن نبوده ؛ نشده است و مورد عراق و افغانستان هم علیرغم
اطمینان از عدم واکنش سوژه ها به هزینههای سنگینی انجامیده که هر حرکت
مشابه را برای آنان غیر عقلانی می سازد.
- آمریکا دوران اوج رادیکالیسم در سیاست خارجی را
بهصورت یکجانبهگرایی دوران بوش پسر طی کرده است و ظهور اوباما بهواقع
حاصل تجربه گرفتن از اشتباهات بوش بود و تکرار آن رفتار هم به وجهه دموکرات
ها صدمه زده و هم توجیه افکار عمومی داخل آمریکا را دشوار خواهد کرد.
- انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و رقابت های
انتخاباتی آن در رویکرد سیاست خارجی آن کشور تاثیر قاطعی دارد و هر گونه
جنگی تنها زمانی ارزش انتخاباتی خواهد داشت که نتیجه مثبت آن تا قبل از
انتخابات بهدست آید والا هر حرکتی که آغاز ولی تا انتخابات نتیجه مثبت
نداشته و حتی چشم انداز منفی یا نامعلومی ارائه کند؛ فقط شکست حزب دموکرات
را تضمین خواهد کرد.
- ایالات متحده در حال حاضر با مشکلات اقتصادی و
اجتماعی و حتی سیاسی قابل تاملی مواجه است و عقلا افزودن بر آنها از طریق
ورود به جنگی با دامنه و هزینه نامشخص قابل پذیرش نیست.
- گستره ایران با تنوع جغرافیایی و موانع طبیعی
یاریگر هر نبرد فرسایشی ونیز نوع حکومت حاکم و حجم هوادارانش که دارای
تجربه ژرف و گسترده جنگی هستند؛ ورود به هر نبرد فرسایشی با این کشور را
نامعقول می سازد.
- فقدان اطلاعات کافی غربی ها از میزان؛نوع و
شدت و حتی دامنه واکنش ایران هر حرکتی را در فضای مبهم غیر عقلانی و حتی
محاسبه ناپذیر می گرداند.
موارد فوق و پاره ای عوامل دیگر امکان درگیری گسترده و جنگ تمام عیار را تا سرحد صفر پایین می آورد.
ادامه دارد...
قدس:آشفتگی غرب در پروژه ایران هراسی
«آشفتگی غرب در پروژه ایران هراسی»عنوان یادداشت
روز روزنامه قدس به قلم سیامک باقری است كه در آن میخوانید؛نظریه پردازان
آمریکایی در ماههای اخیر بسیار فعال شده اند تا به هر ترتیب فشارهای موجود
بر دولت آمریکا را کاهش و مقامهای این کشور را از شوک تحولات جهان اسلام و
بحران فزاینده اقتصادی، نجات دهند.
آمریکایی ها بخصوص در بعد سیاسی، مشکلات خود را
ناشی از قدرت روز افزون ایران در عرصه های سخت افزاری و نرم افزاری می
دانند و به خوبی دریافته اند که اقبال افکار عمومی دنیا به گفتمان جمهوری
اسلامی ایران، مردم جهان را هر روز بیش از گذشته از آمریکا دور می کند.
همین جریان باعث شده است تا رژیم صهیونیستی نیز بدترین شرایط پس از حیات
خود را تجربه کند و روز به روز شکستهای بیشتری را متحمل شود.
گسترش بیداری اسلامی در جهان اسلام، از دست رفتن
مصر به عنوان متحد بزرگ رژیم صهیونیستی، همراهی روز افزون مردم و دولت عراق
با ایران، افزایش قدرت جمهوری اسلامی در ابعاد علمی، سیاسی و دفاعی و...
باعث شده است تا غرب که این روزها به شدت در باتلاق بحران سنگین اقتصادی و
اجتماعی فرورفته است، به فکر چاره جویی باشد، زیرا منافع استراتژیک و حیاتی
آنها در منطقه و حتی جهان به خطر افتاده است.
لذا باید سناریوهایی مانند پروژه مضحک ترور سفیر
عربستان در نیویورک، تهدید نظامی رژیم صهیونیستی علیه ایران، به چالش کشیدن
پرونده هسته ای و حتی تلاش برای متهم کردن جمهوری اسلامی در عرصه حقوق بشر
را در راستای جنگ روانی غرب برای ایران هراسی ارزیابی کرد.
این موضوع به خصوص وقتی با ناتوانی غرب در اقدام
نظامی و سختافزارانه علیه کشورمان در کنار هم قرار می گیرد، ابعاد جنگ
روانی آنها را بیشتر نمایان می کند، زیرا آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به
خوبی می دانند که در حوزه سخت افزاری هیچ شانسی برای تهدید ایران ندارند،
تا جایی که تهدیدهای لفظی آنها با واکنش سریع شخصیتهای گوناگون خودشان
مواجه می شود. اما آنچه در این سناریوها به خوبی قابل درک است، اقدامهای
عجولانه، افراطی و از سر آشفتگی تصمیم گیران غربی است. به عنوان مثال،
سناریوی تلاش ایران برای ترور سفیر عربستان به یکی از مضحک ترین پرونده
سازیها علیه ایران بدل شد. در موضوع گزارش اخیر آمانو از فعالیت هسته ای
ایران هم این آشفتگی آشکار است که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) گزارش اخیر آمانو آنقدر با عجله و افراط آماده
شد که همه کارشناسان به ساختگی بودن آن و هماهنگی با مقامهای آمریکایی پی
بردند، تا آنجا که حتی برخی جملات این گزارش نیز از گزارش اطلاعاتی آمریکا
در سال 1998 کپی شده بود.
ب) نحوه ارایه گزارش اخیر به گونه ای است که این
سؤال را در ذهن آگاهان پدید آورده است که چگونه پرونده ایران یک شبه از
منتهی الیه نقطه صلح آمیز بودن، به نهایت خطر رسیده است. این گزارش آن قدر
ناشیانه تنظیم شده است که به روشنی موقعیت آژانس را نزد افکار عمومی و صاحب
نظران و حتی دولتهای مختلف، در خطر قرار داده است. حتی برخی کشورها آشکارا
رفتار آژانس را مورد انتقاد قرار داده و گزارش آن را یک نقطه ضعف جدید
برای آن دانسته اند.
ج) گزارش آمانو در یک نگاه ابتدایی، بیانگر نگاه
غرض ورزانه آژانس بود، تا آنجا که حتی نوع تنظیم آن نیز کاملاً نگاه
خیرخواهانه را که وظیفه اصلی آژانس برای مواجهه با موضوع هسته ای در جهان
است، زیر سؤال برد و به طور مستقیم نیت تبلیغاتی و روانی پشت آن را آشکار
کرد.
آنچه مسلم است، همه این حرکات را باید در راستای
جنگ روانی دشمن ارزیابی کرد و به فرموده رهبر معظم انقلاب، هر گاه فشار
دشمن افزایش یافته، باید دلیل آن را افزایش قدرت داخلی و نگرانی دشمن از
این قدرت روز افزون دانست.این اقدامات هم در همین راستا ارزیابی می شود و
بدون تردید به دلیل شرایط ضعیف غرب، نه تنها هیچ کمکی به آنها نخواهد کرد،
بلکه بر حقانیت جمهوری اسلامی خواهد افزود.
سیاست روز:رعب و وحشت غرب پس از تهدید نظامی
«رعب و وحشت غرب پس از تهدید نظامی»عنوان سرمقاله
روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است كه در آن میخوانید؛پس از انتشار
گزارش آمانو درباره برنامه هستهای ایران که البته بیپایه و اساسی آن
اکنون برای همه آشکار شده است، ابتدا دیدیم که رسانههای غربی و اسرائیلی
با همراهی مسئولین نظامی و سیاسی آن کشورها ایران را تهدید نظامی کردند.
چند روزی به این منوال گذشت. تهدیدات ادامه داشت. رژیم صهیونیستی دم از
حمله به تاسیسات هستهای ایران زد.
ناگهان سیاست تغییر کرد. پس از آن همه شاخ و شانه
کشیدن و چنگ و دندان نشان دادن، بیشتر آنهایی که بر طبل جنگ و حمله
میکوبیدند، گفتارشان تغییر کرد. «حمله به ایران عواقب سنگینی به بار خواهد
آورد»؛ «حمله نظامی ایرانیها را متحدتر میکند»؛ «حمله به ایران جهان را
به ورطهای غیر قابل مهار میکشاند»؛ و ... هدف از سناریوی رژیم صهیونیستی و
آمریکا از این فضاسازی ایجاد ترس و وحشت در میان مردم و مسئولین جمهوری
اسلامی ایران بود. اما این پروژه، با پاسخهای قاطع مقامات ارشد ایران
روبرو شد. مقامات ارشد نظامی از ارتش و سپاه جملگی از آمادگی نیروهای مسلح
در مقابل حمله احتمالی دشمن خبر دادند.
هشدار جدی و قاطعانه فرمانده کل قوا پاسخی بود که
مقامات غربی و اسرائیلی را شوکه کرد. حضرت آیتالله خامنهای در مراسم
تحلیف و دانش آموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش، با هشدار به
دشمنان تاکید کردند؛ «هر کس که فکر تجاوز به جمهوری اسلامی ایران در
مخیلهاش خطور کند، باید خود را آماده دریافت سیلیهای محکم و مشتهای
پولادین ارتش، سپاه، و بسیج و در یک کلام، ملت بزرگ ایران کند.»
اکنون دیپلماسی دفاعی جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ
مواضع و پاسخهای محکم باعث شده است تا لحن تهدیدات تغییر کند. در کنار
اتخاذ مواضع قاطع مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران، هشدارهای جدی برخی سران
کشورهای خارجی نیز در این امر باعث شد تا غرب و رژیم صهیونیستی به تبعات
تهدیدات نظامی خود پی ببرند.
روسیه به عنوان یکی از اعضای شورای امنیت سازمان ملل از جمله کشورهایی بود که نسبت به این تهدیدات هشدارهای جدی مطرح کرد.
فیدل کاسترو رهبر ۸۵ ساله کوبا گرچه امور کشورداری
را به برادرش واگذار کرده، در تحلیلی گفته است؛ حمله به ایران، آغاز جنگ
جهانی است. او به خوبی گوشزد کرد که، جمهوری اسلامی ایران از دو فاکتور مهم
جمعیت و توان نظامی برای پاسخگویی به هر گونه تهدید برخوردار است.»
میتوان اینگونه تحلیل کرد که رژیم صهیونیستی با
همراهی آمریکا با طرح موضوع تهدید نظامی علیه ایران، نوعی افکارسنجی را
مطرح کردند تا علاوه بر واکنشهای داخلی، واکنشهای خارجی را نیز سبک و
سنگین کنند که البته این واکنشها باعث شده است که اکنون پس از آن تهدید
نظامی، نسبت به تواناییهای جمهوری اسلامی ایران، رعب و وحشت عجیبی در میان
سران غرب به ویژه رژیم صهیونیستی ایجاد شود.
مقایسه عراق دوران صدام با جمهوری اسلامی ایران در
اندیشه ژنرالها و سیاستمداران آمریکایی و صهیونیستی، یک اشتباه بزرگ است
که به نظر میرسد اکنون آنها هم به اشتباه خود پی برده باشند.
عراق
هیچگاه دو فاکتور جمعیت که هم هوادار باشند و هم توان نظامی را نداشت.مردم
عراق هیچگاه موافق صدام نبودند و این یکی از فاکتورهایی بود که آمریکا به
آن پی برده بود. در صورتی که جمهوری اسلامی ایران از همراهی و حمایت قاطع
مردم خود سود میبرد.
اکنون که تحولات منطقه و انقلابها و خیزشهای
اسلامی کشورهای عربی حوزه نفوذ آمریکا را محدود کرده است، و با توجه به
جنبش ضد سرمایهداری در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، این خیال و تصور که
جبهه متحدی علیه ایران شکل بگیرد وجود ندارد. مردم آمریکا که همواره شاهد
کشته شدن فرزندان خود به خاطر دخالتهای نظامی دولتشان بودند، اکنون دیگر
برنمیتابند که کشتههای دیگری را به خود ببینند.
جمهوری اسلامی ایران اکنون در اوج آمادگی دفاعی و
نظامی قرار دارد و در کنار آن نفوذ سیاسی و معنوی در کشورهای اسلامی از
دیگر ویژگیهایی است که باید این آمادگی ارتقا و تاثیرگذاری و نفوذ نیز
افزایش یابد.
مردم سالاری:وال استریت جلوه ای از بیماری رسانه ها
«وال استریت جلوه ای از بیماری رسانه ها»عنوان
سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است كه درن
میخوانید؛قدرت و رسالت رسانه ها در نظارت عمومی و هشدار به موقع و آگاهی
بخشی بحث تازه ای نیست و تا آنجا مورد توجه و نظر بوده و هست که رسانه ها و
مطبوعات را قوه چهارم دموکراسی نام نهاده اند، یعنی هم عرض قوای مقننه و
قضائیه و اجرائیه. اگر رسانه ها آزاد باشند و زوایای پنهان جوامع را بروز
ندهند، از ماموریت و رسالت خود فاصله گرفته اند.
کارکرد رسانه ها در این است که نگذارند مسائل
پیچیده و عمیق شوند، همانند یک سنسور حساس اشتباهات را جلوی چشم ها مجسم
کنندو اجازه ندهند قبح و زشتی سیاست های غلط دیده نشوند. رسانه ها رسالت
آگاهی بخشی به جامعه و افکار عمومی را برعهده دارند و امروزه حتی نخبگان و
سرامدان جامعه نیز به کمک رسانه ها مسوولیت و رسالت خود را ایفا می کنند.
امروزه تمام اشکال رسانه ای اعم از مطبوعات، رادیو،
تلویزیون، سایت ها و وبلا گ ها یک ضلع از مثلث «مناسبات ملی» کشورها را
تشکیل می دهند که دو ضلع دیگرش ملت و حکومت هستند. ملت، حکومت و رسانه، سه
ضلع مثلثی هستند که مناسبات ملی را رقم می زنند و ملت در قاعده این مثلث و
حکومت و رسانه دو ضلع دیگر و هم وزن هستند. به همین علت رسانه ها باید
منافع دراز مدت را بر منافع کوتاه مدت ترجیح دهند و مسوولیت روشنگری عقلا
نی را برعهده گیرند.
دفاع از آزادی رسانه ها و مباحثی چون جریان آزاد
اطلا عات و کارگزاری رسانه ها در این باب به همین علت است. نقش و رسالت
برجسته رسانه ها این شرایط را رقم می زند. جنبش وال استریت تنها یک اعتراض
نسبت به بحران های سرمایه داری نیست، بلکه نشان دهنده این است که صدای
جمعیتی عظیم در یک کشور بزرگ با ادعای دانستن رسانه های آزاد، آنقدر شنیده
نشده که به یک جریان اجتماعی تبدیل شده است.
جریان های اجتماعی، قوی تر از سیاست ها عمل می کنند
و هرسیاستی را منکوب و مغلوب می سازند. نه تنها رسانه های مدعی آزادی در
طول چندین ماه که از ظهور این جنبش می گذرد، سکوت کرده اند، که در طول
سالیان متمادی این صدا و این نارضایتی را ندیدند و آنقدر ندیدند تا به
فریاد و اعتراض تبدیل شد. نقش واقعی رسانه ها در این است که این صداها را
به موقع بشنوند و منعکس کنند و نگذارند که شکاف به حدی عمیق شود که گروهی
از مردم یک کشور برای دیده شدن و شنیده شدن دردها شان شرایط نامطلوب زیست
خیابانی را برگزینند.
در کشورهایی مثل یمن، مصر، تونس و... اگر چنین
اتفاقاتی حادث می شود، محدودیت های رسانه ها و عدم وجود رسانه های آزاد
را همگان در آن کشورها می شناسند، ولی در کشوری مثل آمریکا که مدعی
آزادی رسانه ها است، این دیده نشدن ها و شنیده نشدن ها را باید نتیجه
بیماری رسانه ها در این کشور دانست.
رسانه هایی که با پول کارتل ها و تراست ها شکل
می گیرند و چشمی برای دیدن لا یه های گسترده اجتماعی ندارند. خود
شیفتگی های بیمار گونه که جز اربابان صاحب قدرت خود را نمی بینند و
سهمی برای اقشار اصلی جامعه قائل نیستند. چه این جنبش به ساختار
حکومت آمریکا لطمه بزند و چه سیاستگذاران آمریکا بر آن فائق آیند،
رسانه های این جامعه باید شرمنده باشند که در خدمت زرو زور و قدرت،
رسالت واقعی خود را، ایفا نکردند.
در جهان امروز نباید رسانه های مسوول بگذارند
شکاف ها چنان شود که مردم برای رساندن صدای خود دست از کار و زندگی
بشویند و در خیابان ها و میادین چادر بزنند تا دیده شوند. کشورهایی
که رسانه های آزاد ندارند باید بدانند که مثلث مناسبات ملی آنها یک
ضلع خود را از دست داده است و این مناسبات سامان نخواهد یافت و
کشورهایی که رسانه های آزاد دارند باید بیماری های خود را درمان کنند که
چون رسانه های آمریکا با رسوایی مواجه نشوند.
تهران امروز:بصیرت و وحدت در سایه ولایت
«بصیرت و وحدت در سایه ولایت»عنوان یادداشت روز
روزنامه تهران امروز به قلم مجتبی توانگر است كه در آن میخوانید؛اولین
گردهمایی جبهه متحد اصولگرایان که پنجشنبه در تهران برگزار شد، نکاتی قابل
توجه و تاملی داشت.
1 - در پس موضوع وحدت و دوری و نزدیکی گروههای
مختلف اصولگرا که مجددا به موضوع بحث روز جریانهای سیاسی تبدیل شده بود
مسئله مهمتری وجود داشت که غفلت از آن ضررهای بیشتری را به جامعه تحمیل
میکرد. فرض کنیم که اساسا اصولگرایان حرفی واحد با ادبیاتی مشابه داشتند و
لازم نبود استراتژی «وحدت ولو با اغماض» را دنبال کنند و در شکلی طبیعی
وحدت تام صورت میگرفت. در این صورت آیا مسئله یا مشکلی دیگر وجود نداشت که
قابل پیگیری باشد؟ حتما وجود داشت.
تصمیمگیری در حلقههای بسته بدون ارتباط با مردم،
مشکلاتی از جنس آنچه بر سر دوم خردادیها آمد و هنوز هم به عنوان عدم اقبال
مردمی به این گرایش سیاسی ادامه دارد، برای اصولگرایان بهوجود خواهد
آورد. به نظر میرسد با آغاز فعالیتهای انتخاباتی اصولگرایان در ابتدای
آبان بایستی برای ارتباط با حلقههای مختلف مردمی و تعامل دوطرفه با بدنه
اجتماعی تدبیری اندیشیده میشد. اجتماع بزرگ امت حزبالله و متدین تهران در
مدرسه عالی شهید مطهری در همین راستا ارزیابی میشود.
ز نزدیک شاهد بودم که در حین مراسم و بعد از مراسم
چگونه مردم با نمایندگان خود سخن میگفتند. به خوبی نمایندگان گروههای
مختلف اصولگرا میشنیدند که باید مطالبه اصلی مردم در رفع مشکلات معیشتی و
اقتصادی را جدیتر از گذشته با شیوههای جهادگونه دنبال کنند.
دکتر زاکانی اشاره داشت که «اکنون در میانه راه
هستیم و گفتمان اصولگرایی در کوتاه مدت میتواند به نهضت بیداری اسلامی کمک
کرده و به سند چشم انداز 20 ساله نظام اسلامی برسد. ما به دنبال میانبرها
هستیم تا در مسیر رشد و اعتلای جامعه اسلامی، فرزندان این مرز و بوم را از
میانبرها حرکت دهیم.»
مردم مطالبه میکردند که اصولگرایان، تلاش مضاعفی
داشته باشند تا اعتماد عمومی مردم به نهادهای قانونی نظام افزایش یابد و
نمایندگانی ولایتمدار، کارآمد، سادهزیست، مقاوم در مقابل نظام سلطه، فتنه
و انحراف از سوی گروههای اصولگرا معرفی گردند تا مورد اقبال بیش از پیش
قرار گیرند. لذا بر این باور هستم، افزایش تعامل با مردم آنگونه که در
همایش بزرگ اصولگرایان شکل گرفت، موجب اعتماد دو طرفه و انتخاب عناصر
شایسته و نامزدهای متعهد، توانمند و خدمتگزار بر مبنای اصول و ارزشها و
بر اساس سوابق اجرایی و حال فعلی آنها خواهد شد که همین فرآیند پایه تشکیل
مجلسی انقلابی، متخصص و خادم مردم را فراهم خواهند کرد.
2 - گردهمایی بزرگ اصولگرایان، باعث انسجام درون
تشکیلاتی و تحبیب قلوب بیش از پیش میان اصولگرایان خواهد شد. چه اینکه در
گذشته به دلیل رقابتها و خرده گیریهای درست و نادرست و در خیلی مواقع
بیهوده، کدورتهایی شکل گرفت که بعدها به عنوان موانعی برای ایجاد وحدت در
میان اصولگرایان خودنمایی و زمینه را برای بروز و ظهور بیشتر جریان انحراف و
فتنه هموار کرد. خوشبختانه حضور اقشار اصولگرا و نمایندگان تشکلهای بدنه
اجتماعی و حرفهایی که در همایش بر زبان رانده شد، حکایت از این داشت که
کدورتهای پیشین با اغماض قابل گذشت است و اکنون فرصتی است که باید فصل
نوینی در خدمترسانی به مردم آغاز شود. شاید هم، اغلب سران اصولگرا، همان
حس آیتالله مهدوی کنی را داشتند که آقا از خرده گیریها خوشحال نیستند و
خواستهاند از تفاوتها و اختلافات جزئی بگذرند.
3 - طبیعتاً اصولگرایان در صحنه رقابتهای
انتخاباتی با دشمنان و رقبایی روبهرو هستند. دشمنان اصولگرایان؛ نظام
سلطه، ضد انقلاب قسم خورده (منافقین، سلطنتطلبان، نهضت آزادی و...)،
جریان فتنه (ضد انقلاب جدید) و جریان انحرافی هستند. رقبای اصولگرایان هم
گروههایی هستند که با اندیشههای متفاوت پای در عرصه کارزار انتخاباتی
میگذارند.نظام سلطه هر چه در توان داشته باشد، در عرصه داخلی در پشت جریان
فتنه و جریان انحرافی سامان خواهد داد. تلاش مشترك و شاید غیررسمی این دو
گروه، به مثابه دو تیغه قیچی، برای تشکیل جبههای واحد در برابر نیروهای
انقلاب در انتخابات است. آنها هماهنگ باهم یکی برای حوزههای انتخابیه
بزرگ، بخصوص شهر تهران برنامهریزی کرده و دیگری با استفاده از پول و
امکانات و ابزار قدرت و ثروت خویش، در حوزههای انتخابیه کوچک به دنبال
تاثیرگذاری است. البته این خواست نظام سلطه است كه با بهرهگیری از همه
ظرفیتها، از جمله انتخابات برای ایجاد زمینه براندازی انقلاب اسلامی تلاش
كند، لذا نباید نسبت به دشمن اصلی جریان اصولگرا كه آمریكا و متحدانش است،
غفلت نمود؛ گرچه ظاهرا، حریفان اصلی نیروهای جبهه انقلاب، عوامل فتنه ۸۸ و
جریان انحرافی باشند. در میان دوم خردادیها هستند كسانی كه متمایل به
فعالیت در چارچوب قانون اساسی هستند، ولی از آنجا كه در نهایت منویات
بزرگان خود را که آلوده به فتنه 88 هستند، پیگیری خواهند كرد، رقیب جدی
اصولگرایانند.با این همه دشمنان و رقبا که به دنبال تفرقه، شکاف و فاصله
بین اصولگرایان هستند، به نظر میرسد وحدت نیروهای انقلاب؛ پیام و ضرورت
اصلی اولین همایش جبهه متحد اصولگرایان باشد.
4 - این همه که گفته شد تنها یک طرف قضیه بود ولی
آنچه بیشتر موجب اطمینان و دلبستگی توده مردم، به این مجموعه از اصولگرایان
میشود، حضور علمای بزرگی است که کارنامه درخشانشان در مبارزه با فتنهها
و انحرافهایی که دامن گیر انقلاب شده، بر کسی پوشیده نیست. آنگونه که
سخنران حماسه نهم دی ۸۸، آیتالله علم الهدی، در همایش جبهه متحد
اصولگرایان گفت: «تشکیلات جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه
قم و در راس آنان آیتالله مهدویکنی و آیتالله یزدی تشکیلاتی در سایه
ولایت هستند و این دو جریان برای مردم اطمینان آور است و حرکت آنان نیز پس
از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب برای مردم دارای حجت شرعی است.»
شرق:همگرایی اعراب و ترکیه علیه سوریه
«همگرایی اعراب و ترکیه علیه سوریه»عنوان سرمقاله
روزنامه شرق به قلم یوسف مولایی است كه در آن میخوانید؛تحولات سوریه شتاب
بیشتری میگیرد. برگزاری اجلاس مشترك اتحادیه عرب و تركیه در رباط مراكش
درخصوص سوریه، در نوع خود یك اقدام بیسابقه محسوب میشود. در این اجلاس
وزیر امورخارجه امارات متحدهعربی (شیخ عبدالله بن زاید آل نهیان) نقش
منطقهای تركیه در تحولات مربوط به بهار عرب را ستود و خواهان گسترش هر چه
بیشتر مناسبات اقتصادی اتحادیه عرب با تركیه شد. شیخ عبدالله همچنین از
مواضع محكم تركیه در مبارزه علیه تروریسم و تولید سلاحهای هستهای
پشتیبانی كرده و خواهان همكاری مشترك كشورهای عربی و تركیه برای ایجاد
منطقه عاری از سلاحهای هستهای در خاورمیانه شد.
وزیر امورخارجه تركیه در این اجلاس با جملات تندی
دولت بشار اسد را مورد حمله قرار داد. داوود اوغلو با لحن غیرمعمول و
غیرمتعارف دیپلماتیك سرنوشت اسد را با معمر قذافی مقایسه كرد و از اینكه
دولت سوریه پیشنهاد اتحادیه عرب برای مذاكره با مخالفان خود را رد كرده
بود، اظهار تاسف كرد. به نظر میرسد كه دولتهای عربی به طور پنهان و آشكار
از اقدامات تركیه در اعمال فشار بیشتر به سوریه استقبال میكنند و از
اعمال فشار اقتصادی علیه سوریه در زمینه انرژی از جانب تركیه كاملا حمایت
میكنند.
در عین حال بعضی از مقامات عربی، زمان را برای
تسویهحسابهای قدیمی با دولت سوریه را مناسب تشخیص دادهاند. ملك عبدالله
پادشاه اردن بهطور صریح و بدون رعایت ادبیات دیپلماتیك از بشار اسد
میخواهد كه از قدرت كنارهگیری كند. در یك مصاحبهای با BBC پادشاه اردن
به بشار اسد توصیه میكند كه از قدرت كنارهگیری كرده و مرحله جدیدی از
زندگی سیاسی را تجربه كند. او میگوید كه اگر من جای بشار بودم دست از قدرت
برمیداشتم و شرایط را برای تغییرات آماده میكردم. ولیعهد عربستان (فیصل)
در گفتوگویی با باشگاه مطبوعات ملی آمریكا در واشنگتن با صراحت بیشتری
اعلام میكند كه سقوط اسد به این شكل یا آن شكل اجتنابناپذیر است. اظهارات
مقامات عرب باعث خوشحالی بیشتر مقامات آمریكایی شده است.
اوباما با استقبال از این اظهارات بیان كرد كه
آمریكا به همكاری با دوستان و متحدان خود برای اعمال فشار به رژیم بشار اسد
ادامه خواهد داد و از ملت سوریه برای گذار به دموكراسی حمایت خواهد كرد.
خانم كلینتون بیپرده اظهار كرده است كه اسد كنارهگیری كند تا شرایط برای
گذار مسالمتآمیز فراهم شود. از سوی دیگر اتحادیه اروپا به تحركات
دیپلماتیك خود با تركیه شتاب بخشیده است.
آلن ژوپه وزیر امورخارجه فرانسه برای تبادلنظر با
مقامات تركیه عازم آن كشور شده است تا سیاستهای اتحادیه اروپا را با
جهتگیریهای تركیه هماهنگ كند. صداهایی نیز از بعضی از اپوزیسیون سوریه
شنیده میشود كه آنها علاقهمند به ایجاد منطقه پرواز ممنوع توسط اتحادیه
عرب و تركیه هستند. در یك اقدام دیپلماتیك دیگر، دولتهای فرانسه، آلمان و
انگلیس درصدد تهیه پیشنویسی در مورد سوریه و ارایه آن به شورای امنیت
هستند. تشدید عملیات نظامی از جانب معترضان و اعلام موجودیت ارتش آزاد
سوریه (FSA) و حمله به پایگاههای نظامی سوریه، اوضاع سوریه را بسیار
پیچیده كرده است.
متاسفانه سرعت اصلاحات دولت سوریه متناسب با سرعت
تحولات در آن كشور نیست و بیم آن میرود كه اوضاع هرچه بیشتر از كنترل خارج
شود. یكی از ویژگیهای تحولات سوریه در مقایسه با كشورهای دیگری كه
تحتتاثیر بهار عربی قرار گرفتهاند، این است كه در مورد سوریه ظاهرا
ابتكار عمل در اعمال فشار به سوریه در دست تركیه و كشورهای عربی منطقه است و
اتحادیه اروپا و آمریكا پشتسر این كشورها قرار گرفتهاند. این مساله با
توجه به بحران اقتصادی آمریكا و اتحادیه اروپا تا حدی قابل درك است. به
خصوص دولت آمریكا كه هنوز با مشكلات عراق و افغانستان دست و پنجه نرم
میكند و از طرف دیگر وارد فضای انتخاباتی شده است كه ریسكپذیری در سیاست
خارجی را كاهش میدهد.
مساله قابل توجه این است كه فدراسیون روسیه و دولت
چین كه در مقابل تصویب قطعنامهها علیه سوریه در شورای امنیت مقاومت
میكنند برای حمایت از دولت سوریه و كاهش دادن فشارهای سیاسی از امكانات
خود در عرصه جهانی استفاده نمیكنند.
تقریبا ما شاهد هیچگونه ابتكار عمل سیاسی و
دیپلماتیك از جانب این دو كشور نیستیم و این دو كشور فقط از كارت حق وتوی
خود در شورای امنیت استفاده میكنند و به نظر میرسد كه دولت آقای بشار اسد
قادر به تشكیل هیچ جبههای از حامیان خود در سطح جهانی برای تقابل با
كشورهای مخالف نیست و این امر ممكن است هر چه بیشتر به انزوای سیاسی سوریه
منتهی شود. تعلیق عضویت سوریه در اتحادیه عرب در شرایط عادی یك امر مهمی
تلقی نمیشود. چراكه علیالاصول اتحادیه عرب به عنوان یك بازیگر مهم در
نظام بینالمللی قلمداد نمیشود. ولی با توجه به حمایتهای همهجانبه
آمریكا و اتحادیه اروپا از ابتكارات و تصمیمات اتحادیه عرب و هماهنگی هر چه
بیشتر اتحادیه عرب با سیاستهای تركیه و حتی دنبالهروی اتحادیه عرب از
برنامههای تركیه، به نظر میرسد كه اتحادیه عرب به لحاظ سیاسی در تحولات
سوریه جایگاه بسیار برجستهای را به خود اختصاص داده است كه این امر با
ساختار و رویه عمل اتحادیه عرب سازگاری چندانی ندارد، هرچند كه سازمانهای
منطقهای در چارچوب فصل هشتم منشور میتوانند در حل و فصل اختلافات و
مناقشات منطقهای به عنوان بازوی سازمان ملل عمل كنند. ولی اتحادیه عرب به
لحاظ ضعفهای ساختاری خود تاكنون نتوانسته از این ظرفیت و امكانات خود به
درستی بهرهبرداری كند.
ضعفهای ساختاری باعث شد كه موضوع تجاوز عراق به
كویت درنهایت توسط سازمانها و دولتهای فرامنطقهای حل شود و در موضوع
مناقشات اعراب با اسراییل نیز نقش برجستهای ایفا نمیكند و در تحولات اخیر
مصر، تونس و لیبی نیز نقش برجستهای به عهده نگرفته است.
در مورد یمن نیز میانجیگری این اتحادیه توسط
عبدالله صالح جدی گرفته نشده است. در مورد بحرین نیز موضعگیریهای آن
كاملا مایوسكننده بود. از این رو قرار گرفتن اتحادیه عرب در خط مقدم جبهه
علیه سوریه جای تامل دارد.
از یك طرف از اینكه سازمانهای منطقهای به جای
سازمانهای فرامنطقهای در مسایل مربوط به منطقه ابقای نقش میكنند، باید
با استقبال مواجه شود و از طرف دیگر اتحادیه عرب در تصمیمگیریهای خود به
نوعی ملاحظات قدرتهای فرامنطقهای را لحاظ میكند باید احساس خطر كرد. تحت
این شرایط و برای جلوگیری از ایجاد بیثباتی در منطقه كه جا برای مداخلات
بیشتر قدرتهای بزرگ را فراهم میكند، باید دولت بشار اسد را به انجام
اصلاحات واقعی در مورد نظر مردم سوریه تشویق و ترغیب كرد. زمان به ضرر دولت
اسد به پیش میرود. هرگونه درنگ و تاخیر در انجام اصلاحات عمیق و واقعی
سطح سیاسی و اقتصادی، اوضاع سوریه را از كنترل خارج خواهد كرد.
ابتكار:نمایندگان ملت و آپارتاید سیاسی
«نمایندگان ملت و آپارتاید سیاسی؟!»عنوان سرمقاله
روزنامه ابتكار به قلم محمدعلی وكیلی است كه در آن میخوانید؛مطابق مصوبه
هفته گذشته نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ازاینپس کسانی که دو سال در
پستهای سیاسی خدمت کنند، درصورتیکه از این پستها برکنار شده یا
کنارهگیری کنند، بهصورت مادامالعمر از مزایای آن منصب برخوردار خواهند
شد. البته این تنها شاهکار مجلس اصولگرا و عدالتطلب نیست.
در همان ابتدای تشکیل مجلس دوره هشتم بود که خبر
اعطای یکصدمیلیون تومان وام بلاعوض به هرکدام از نمایندگان، بهت و تعجب
همگان را برانگیخت. حیرت مردم بدان سبب بود که شعار سادهزیستی و
عدالتورزیِ اکثریت نمایندگان مجلس کنونی، گوش فلک را کر کرده بود و همین
شعارها بود که شانس پیروزی را نصیب آنان کرد.
حال که در آستانه پایان عمر چهارساله دوره مجلس
هشتم هستیم، خبر امتیاز آپارتایدگونه برای مناصب سیاسی کسی را شگفتزده
نکرد؛ چراکه در پس اتفاقات این سالها، ازجمله تخلف سههزارمیلیاردتومانی،
تفاوت گفتار و عمل، دیگر کسی را متعجب نمیکند. از طرفی نمایندگان فعلی هم
باید دوراندیش باشند و امتیازات نمایندگی را بهصورت دائمی برای فردای خود
تضمین کنند؛ چراکه ممکن است در رقابت محدود با دیگر همکیشان خود، شانس
نمایندگی را از دست بدهند.
براساس این مصوبه، ازاینپس طبقهای ممتاز در
ایران، با نام «منصبداران سیاسی» بیشتر خودنمایی خواهد کرد. جالب است
بدانیم آنزمان که آقای کامران، نماینده مردم اصفهان، خبر اعطای وام بلاعوض
یکصدمیلیونتومانی را علنی کرد و اعتراضات رسانهای را بهبار آورد، آقای
حمید رسایی، نماینده اصولگرا و سینهچاک عدالت، در توجیه اقدام مجلس، طی
یادداشتی نوشت که نماینده یا باید جیبش باز باشد، یا زبانش. به تعبیر
ایشان، باید جیب نماینده را پر کرد تا زبانش باز بماند. آن روز که این
یادداشت و توجیه و طرز تفکر ابراز شد، منطق و نگاه این گروهها برملا گشت و
بسیاری که امید به حریت و پاکدستی و عدالتخواهی اینان بسته بودند،
ناگهان خود را در سرابی یافتند و آرزوهای خود را بربادرفته دیدند؛ چراکه در
نگاه موکلان این دسته از وکلا، بنا بود مسئولیتها نهتنها امتیازآور
نباشند، که وظیفهساز باشند.
توقع مردم این بود که مسئول حق نداشته باشد در جهت
تأمین منافع شخصی خود، از مسئولیت سوءاستفاده کند. بنا بود بهدلیل سلوک
اخلاقی، صداقت در گفتار، امانتداری و سادهزیستی مسئولان، مردم محروم با
مسئولان خود به احساس مشترک برسند. مسئولان درد مردم را درد خویش و مردم
نیز مسئولان را از جنس خود بدانند. اکنون با این امتیازات منحصربهفرد که
مسئولان را در طبقه ممتاز اقتصادی قرار میدهد و فاصله آنان را با توده
مردم دستنیافتنی میکند، چطور باید احساس مشترک ایجاد شود؟ احساس مشترک
همدلی و همراهی ایجاد خواهد کرد. وقتی زمینههای احساس مشترک از بین رفت،
دیگر از همدلی و همراهی نیز خبری نخواهد بود.
توقع مردم این است که همگان از بوستان عدالت، گلهای یاس برچینند، نهاینکه صاحبان منصب گل یاس برگیرند و محرومان خار یأس.
وکلای مردم نیک میدانند که ضریب جینی در چه وضعی و
عمق شکاف طبقاتی تا کجاست. زمانیکه خبر اختلاس بزرگ درز کرد و معلوم شد
در این کشور برای فردی چنین امکانی وجود دارد تا از منابع مالی کشور
سههزارمیلیارد تومان دریافت کند و همزمان میلیونها نفر از امکان دریافت
تسهیلات ضروری در حد دومیلیون تومان محروم باشند، میزان ضریب جینی و فاصله
طبقاتی آشکار شد.
وکلای مردم حتماً میدانند که بخش اعظم موکلانشان
که شانس شغل داشتن را یافتهاند، با کف حقوق ماهانه سیصدهزار تومان
امرارمعاش میکنند. آنان احتمالاً با تعدادی از موکلانشان که بهدلیل
مشکلات مالی مجبور به فروش هر دو کلیه خود شدهاند، مواجه شده یا مورد
مراجعه آنان قرار گرفتهاند.
وکلای کنونی که کام خود را در شروع نمایندگی با
هدیه صدمیلیونی شیرین ساختند و اکنون با مصوبه اخیر، آینده خود و خانواده
محترم را تا ابد بیمه و تضمین کردهاند، لطفاً برای انبساط خاطر هم که شده،
به آرشیو نطقهای خود مراجعه کنند و ببینند و بشمارند در طول مدت خدمت
خود، چندینبار واژههایی نظیر دفاع از محرومان، مستضعفان و پابرهنگان،
خدمت بیمنت به مردم حوزه استحفاظی و... را تکرار کردهاند. احتمالاً که
نه، قطعاً آن تعداد از نمایندگان که هنوز عطش خدمت، آنان را رها نکرده و از
باب تکلیف! پای ثابت رقابت اسفندماه خواهند بود، با چشمپوشی از امتیازات
انباشته و با تکیه بر حافظه فراموشکار مردم، آنچنان از ضرورت عدالت و حق
محرومان و مستضعفان داد سخن خواهند زد که هر شنوندهای را تحتتأثیر قرار
خواهد داد و وادار به همراهی خواهد کرد! و شنوندگان نیز به احتمال زیاد، او
را فرشته نجات خود خواهند پنداشت.
چندی پیش که هنوز تب اختلاس بزرگ فروننشسته بود و
صدای «کی بود کی بود» از هر طرف، بهخصوص از تریبون مجلس شورای اسلامی
بهگوش میرسید، ظریفی میگفت اگر دستگاه نظارتی میتوانست توصیهنامههای
نمایندهای را درباره اشخاص مختلف درخصوص مسائل متفاوت، از بایگانی
سازمانهای متعدد گردآوری کند و بار مالی آنها را بهدست آورد، آنگاه
معلوم میشد که تعداد پروندههایی شبیه پرونده سههزارمیلیاردی به چند تا
خواهد رسید. نگارنده به آن ظریف متذکر شد که در همین مجلس کم نیستند
نمایندگانی که خود را وقف وظایف قانونی کردهاند و مانند اکثریت موکلان خود
زندگی میکنند؛ اما امضای اکثریت مجلس پای مصوبه مادامالعمرکردن
امتیازات، نشان داد که آنان اکثریت نیستند.
یکی از عجایب مصوبه اخیر این است که این اقدام مجلس
اصولگرا که خود را ولایی میشمارد، در سال «جهاد اقتصادی» اتفاق افتاده
است؛ سالی که بنا بود مسئولان با رفتار جهادگونه، از آنچه رنگ منفعت شخصی
دارد، پرهیز کنند و با ایثار منافع شخصی، خود را همسنگ عموم نمایند. مگرنه
این بود که ما در جنگ چنین میکردیم و رزمندگان در جهاد هشتساله با ایثار
جان خود، حیات جامعه را تضمین کردند. اکنون با این روش و منش که هر روز
ابعاد تازهای مییابد، پرسش مردم این است که با کدام مسئول بناست جهاد
اقتصادی اتفاق بیفتد؟ رمز موفقیت ما در جنگ پیشقدمی فرماندهان در صحنه
نبرد بود. آیا با این امتیازگیریها و رانتجویی و ویژهخواریها باید
انتظار پیروزی و موفقیت را هم داشت؟
بههرحال به عاقبت تصمیمات بیندیشید و اینچنین
غیرمسئولانه بنیانها را درهم نشکنید؛ چراکه بیاعتمادی مردم، خار انحطاط
را بر پیکر جامعه فرو مینشاند.
آفرینش: پرواز قطر در آسمان ایران
«پرواز قطر در آسمان ایران»عنوان سرمقاله روزنامه
آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن میخوانید؛ناوگان حمل ونقل هوایی
ایران سال هاست که فشار تحریم های جهانی را به جان خریده و بعضاً سوء
مدیریت ها در این سیستم، سنگینی این بار را دوچندان کرده است. متاسفانه
هرساله به دلیل نقص فنی هواپیماهای فرسوده و از رده خارج، شاهد جان باختن
جمعی از هموطنانمان هستیم. متاسفانه تاکنون مسولین امر فکری برای رفع این
معضل نکرده بودند. تا اینکه شرکت های هواپیمایی ما از سوی یاتا تحریم شدند و
مسولین تصمیم گرفتند تا از شرکت هواپیمایی قطر برای جبران این تحریم و
همچنین بهبود سطح پروازهای داخلی استفاده کنند. اینکه مسولین به فکر امنیت و
جان مسافران هستند امرپسندیده ای است اما چرا تاکنون چنین اقدامی را انجام
ندادند تا از کشته شدن بسیاری از هموطنان جلوگیری شود.
لازم بود قبل از تصمیم گرفتن برای حضور قطری ها در
آسمان ایران این مورد بیشتر بررسی می شد و تمهیداتی برای آن اندیشیده می
شد(امیدواریم چنین امری صورت گرفته باشد).
با توجه به پیشرفته بودن هواپیماها و ضریب بالای
امنیتی شرکت قطری، مطمئنا مسافران اشتیاق و تمایل بیشتری برای استفاده از
این هواپیمایی خواهند داشت. هرچند قیمت بلیط های قطری گران تر باشد، اما
مردم ارزش بیشتری برای امنیت جانی خود قائلند. همچنین بسیاری از هموطنان به
سبب ریسک بالای پروازهای ایرانی از سفرهای هوایی امتناع می کنند و مطمئنا
با ورود ناوگان قطری مشتری بیشتری برای این شرکت خارجی قابل پیش بینی خواهد
بود. در این شرایط ضربه سنگینی به ایرلاین های داخلی وارد خواهد شدو
احتمال ورشکستگی و نابودی آنها متصور است. هرچند مجلس اعلام کرده که شرکت
قطری تا حدی اجازه فعالیت داردکه ضرری به شرکت های داخلی وارد نشود، اما
هیچ منطقی این حکم را قبول نمی کند که شما اختیار را از مشتری بگیرید و
مطمئنا مسافران شرکت های خارجی را برای سفر ترجیح می دهند.
نکته دیگر اینکه کادر پروازی قطری به طور مستقل
وارد ایران می شود و عملا بسیاری از فرصت های شغلی کشوربه صورت مستقیم و
غیرمستقیم از دست خواهد رفت. همچنین با حضور کادر پروازی قطری احتمال اینکه
نیروهای زبده و با تجربه ما جذب این شرکت خارجی یا شرکت های مشابه شوند
بسیار است.
ای کاش مسولین این میزان سرمایه ای را که با حضور
این شرکت خارجی از جیب کشور خارج می شود را صرف بهبود ناوگان هوایی داخلی
می کردند وبا خرید هواپیماهای جدیدتر و توسعه امکانات هوایی مانع از احتیاج
به کشورهای خارجی می شدند. اما اکنون این اقدام را به فال نیک می گیریم و
توقع داریم این حضور شرکت های خارجی موقتی باشد و نهایتا چارهای اساسی
برای این كاستی كه سالهاست در كشور مشهود است اندیشیده شود. جای افسوس دارد
کشوری به عظمت ایران با این همه ثروت ونیروی انسانی ماهر محتاج کشوری
همچون قطر گردد. آن زمان که فرودگاه مهرآباد ساخته شد اصلا قطری وجود
نداشت! حالا همین قطر با پیش دستی در برداشت منابع گاز مشترک با ایران عملا
با ثروت ملی ما خود را به ثروتمندترین کشور دنیا مبدل ساخته و با دیپلماسی
فعال خود را از بسیاری از مزایای بین المللی بهره مند کرده است و اکنون ما
برای رفع نیازخود به آنها وابسته شده ایم.
با این حال از مسولان کشورمان تشکر می کنیم که برای
جان مردم ارزش قائل شدند. اما همچنان انتظارات باقی است تا دستگاه
دیپلماسی کشور در زمینه هوایی تلاش خود را دوچندان نموده تا تحریم های
چندجانبه که باعث رکود وضعف ناوگان هوایی گردیده را کاهش و یا تعدیل کند.
حمایت:راهبرد هوشمند علیه سوریه
«راهبرد هوشمند علیه سوریه»عنوان یادداشت روز
روزنامه حمایت است كه در آن میخوانید؛باراك اوباما رئیس جمهور آمریكا
هنگام ورود به كاخ سفید سیاست راهبردی خویش را استفاده از قدرت هوشمند نام
گذاری كرد. این راهبرد تركیبی از سخت قدرت بوش با محوریت نظامی گری و نرم
قدرت بیل كلینتون بود كه با مولفههای اطلاعاتی و جاسوسی (تقویت سیا)
اجرایی میشود. بررسی پرونده آمریكا در عرصه جهانی نشان میدهد كه محور
بسیاری از سیاستهای آمریكا بر اساس همین موازنه اجرا میشود. نمود عینی
این مسئله را در قبال سوریه میتوان مشاهده كرد. جهانیان اذعان دارند كه
محور تحولات سوریه برگرفته از بازیگران خارجی است كه به رغم همگرایی اسد
رئیس جمهور و مردم برای رسیدن به ثبات پایدار و تحقق خواستههای ملت در
مسیر ناآرامی در حركت است. در این چارچوب مشاهده میشود كه آمریكا بر اساس
همان راهبرد هوشمند دو مولفه را به طور موازی در سوریه پیگیری میكند.
اولا، در حوزه نظامی آمریكا به طور مستقیم و با كمك
برخی از كشورهای عربی و تركیه، در كنار صهیونیستها به طرح تجهیز و فعال
سازی شبه نظامیان مسلح را اجرایی می سازد.
به اعتراف شبه نظامیان بازداشت شده، آنها كمكهای
مالی و تسلیحاتی را از آمریكا، تركیه، صهیونیستها و برخی كشورهای عربی
دریافت میكنند. آمریكا همزمان برای تقویت جریان نظامی از دستگاههای
اطلاعاتی نیز استفاده میكند، چنانكه در جدیدترین وسایل كشف شده از شبه
نظامیان آنها از پیشرفته ترین سیستمهای اطلاعاتی و مخابراتی استفاده
میكردند كه متعلق به دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی آمریكا است.ثانیا، در
حوزه قدرت نرم یا همان دیپلماسی نیز آمریكا دو اصل را اجرا میكند.
از یك سو از كشورهای عربی و تركیه به عنوان مراكز
گردهم آیی مخالفان غربگرای دولت سوریه استفاده میكند و از سوی دیگر با به
حركت درآوردن مهرههایی همچون اتحادیه عرب و اتحادیه اروپا طرح یارگیری
علیه سوریه را اجرا میكند. آمریكا با این یارگیری در نهایت تلاش دارد تا
در كنار تحمیل خواستههای خود به سوریه، چین و روسیه را در برابر افكار
عمومی جهان قرار داده تا آنها نیز به پذیرش اعمال تحریم در شورای امنیت
علیه سوریه وادار سازد.
نكته مهم در قالب بازی هوشمند آمریكا در قبال سوریه
آنكه آمریكا برای عدم تحریك افكار عمومی و پنهان سازی چهره فتنه ساز خود
در نقاب اتحادیه عرب ، صهیونیستها و تركیه پنهان شده و با ابزار آنها این
سیاستها را پیگیری می كند.بر اساس آنچه ذكر آنچه ذكر شد می توان گفت كه
اوباما برای به زانو در آوردن سوریه و در اصل جبهه مقاومت، راهبرد قدرتمند
هوشمند را در پیش گرفته در حالی كه اساس آن را به بازی گرفتن متحدان
منطقهای برای مقابله با تحریك افكار عمومی تشكیل میدهد.
البته وحدت و همگرایی مردم و دولت اسد در كنار عدم
همراهی افكار عمومی جهان با تحركات ضد سوری تاكنون این سناریو را با ناكامی
همراه ساخته هر چند كه آمریكا با ابزارهای مختلف همچنان به دنبال راهی
برای به زانو درآوردن سوریه است.
دنیای اقتصاد:تعادل غیركوپنی
«تعادل غیركوپنی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای
اقتصاد به قلم محمود صدری است كه در آن میخوانید؛1- بمباران ارزی بازار
دلار: این عبارت عنوان اصلی روزنامه دنیای اقتصاد در هفتم خرداد امسال است
كه براساس سخنان رییس كل بانك مركزی انتخاب شده بود.
گفته دقیق آقای محمود بهمنی این بود: «از روز شنبه
(هفتم خرداد) به شدت دلار وارد بازار میكنیم و قیمتها را به شدت
میشكنیم.» سه روز پس از این گفته و افزایش عرضه دلار، نرخ برابری این ارز و
ایضا قیمت سكه طلا رو به كاهش گذاشت. یعنی اینكه درهفته دوم خرداد، هر
دلار آمریكا حدود 1145 تومان و یك قطعه سكه بهار آزادی 440 هزار تومان
معامله میشد.اما طولی نكشید كه این روند وارونه شد.
2- «هر نفر از متقاضیان دریافت سكه میتوانند در هر
روز حداكثر پنج قطعه سكه طلا خریداری كنند، نرخ فروش سكهها از سوی بانك
مركزی ایران تعیین و به بانك ملی اعلام میشود.» این متن اطلاعیه چهارم
اردیبهشت بانك ملی است كه از آن استنباط میشود عرضه سكه طلا نامحدود است و
تنها محدودیت آن همان «پنج سكه در هر روز برای هر نفر» است. دبیر كل بانك
مركزی برای تاكید بر همین موضوع در نیمه شهریور امسال با صراحت گفت: «از
ابتدای سال جاری تاكنون (نیمه شهریور) 7/1 میلیون قطعه سكه به بازار تزریق
شده... به هر میزان كه مردم تقاضا داشته باشند، سكه در اختیار بانك ملی
قرار میگیرد تا بین شعب تقسیم شود.»
3- از مدتها پیش دو اطلاعیه غیررسمی پشت شیشه شعب
منتخب بانك ملی دیده میشود كه یكی میگوید:«توزیع شماره برای خرید سكه:
فقط 20 قطعه» منظور این است كه هر یك از شعب منتخب روزانه فقط 20 قطعه سكه
توزیع میكنند؛ یعنی یك ششم آنچه از اردیبهشت تا شهریورماه توزیع شده است.
اطلاعیه دیگری كه در شعب منتخب جلب توجه میكند این است كه «به هر نفر یك بار در سال ارز مسافرتی تعلق میگیرد.»
4- بازار ارز و طلای ایران پریروز: دلار آمریكا،
خرید 1332 و فروش 1340 تومان؛ سكه بهار آزادی طرح قدیم 630 هزار و طرح جدید
616 هزار تومان. معنای قیمتهای روز پنجشنبه با عنایت به گزارههای
بندهای 1 و 2 و 3 به طور خیلی ساده این است كه طرح توزیع كوپنی ارز و سكه
چه در ابعاد وسیع و نامحدود اول و چه شكل محدود كنونی شكست خورده است. این
شكست اصلا و ابدا نباید موجب سرشكستگی كسی یا نهادی شود، بلكه باید علامت
روشن بازار به برنامهریزان اقتصادی تلقی شود و آنان را متقاعد كند كه
آموزههای اقتصادی در باب ناكارآمدی مداخله دولت در «تعیین قیمت» مستظهر به
مطالعات نظری جانكاه در سیصد، چهارصد سال گذشته و ایضا تجربیات بشر در همه
ادوار زندگی است.
اما فارغ از استدلالهای اقتصادی، از منظر مدیریتی
نیز كه سیاستگذاران معمولا آن را بهتر از علم اقتصاد میشناسند و مورد
توجه قرار میدهند، میتوان به موضوع نگاه كرد. از بهار گذشته كه دولت
كوشیده است نرخ دلار و سكه را با «بمباران بازار» پایین بیاورد یا در همان
سطح قبلی حفظ كند، نرخ برابری دلار از 1145 تومان به 1340 تومان (17 درصد) و
قیمت سكه طلا از 440 هزار تومان به 616 هزار تومان (40 درصد) افزایش یافته
است. آن تصمیمها و این نتایج دستكم دو لطمه به دولت و ملت وارد كرده
است: اول اینكه بخشی از دارایی مشاع همه ایرانیان (كه به غلط دارایی دولت
خوانده میشود) به گروهی از افراد جامعه كه میتوانستهاند در صف خرید سكه
بایستند یا قصد مسافرت به خارج از كشور داشتهاند، منتقل شده است.
دوم در سازوكار بزرگتری كه دولت با پرداخت هزینه
زیاد آن را اجرا كرده است، (هدفمندسازی یارانهها) استثنا و خلل وارد شده
است. افزونبر این دو نتیجه اقتصادی ملموس، هزینه دیگری هم از جنبه اعتماد
عمومی به دولت تحمیل شده است؛ زیرا اولا طرحهای توزیع سكه و دلار با
هزینههای پیشگفته ناكام مانده و به اعتبار دولت از جنبه كارآمدی خدشه
وارد كرده و ثانیا به این تصور دامن زده كه این طرحها تدابیری برای
درآمدزایی دولت و هزینه كردن آن در بخش پرداخت یارانهها بوده است. در این
فقره اخیر، تصوری كه جامعه دارد از خود واقعیت مهمتر است؛ یعنی حتی اگر
دولت چنین قصدی هم نداشته و چنین كاری نكرده است، در افكار عمومی به پایش
نوشته شده است.
نتیجه اینكه دلار و طلا دو كالا هستند مانند همه
كالاها و خدمات دیگری كه مشمول طرح هدفمندسازی یارانهها شدند و دلیلی
ندارد كه وقتی دولت درباره ضروریترین نیازهای جامعه، یعنی آب، برق، گاز،
بنزین و مواد خوراكی به صور گوناگون، سیاست آزادسازی قیمت را پیشه كرده
است، برای سكه طلا و ارز استثنا قائل شود. به علاوه اینكه سكه طلا اساسا
خارج از سبد هزینههای خانوار است و تاثیر ارز بر هزینههای خانوار
غیرمستقیم است و معلوم نیست ارز مسافرتی در كجای این سبد قرار دارد.
جایی كه ارز بر هزینه خانوارها اثر میگذارد،
كاركرد صادراتی و وارداتی آن است كه امكانات قانونی و حقوقی دولت برای
سامان دادن آن بهتر از گذشته است. در گذشته وزارتخانههای صنایع و بازرگانی
جدا از هم بودند و نرخ ارز محل منازعه دائمی بین آنها بود؛ زیرا یكی در پی
ارز گران برای صادرات بود ودیگری در پی ارز ارزان برای واردات. حالا آن دو
وزارتخانه ادغام شدهاند و هدفهای تولیدی و صادراتی و تجاری و وارداتی از
یك مركز دنبال میشوند و قاعدتا باید بهتر از گذشته بتوان میان اولویتهای
تولیدی و تجاری توازن برقرار كرد.
دست آخر اینكه، تبدیل شدن قیمت سكه طلا و ارز
مسافرتی به دغدغه دولت، علاوه بر آنكه تنزل دادن منزلت دولت است، این
نگرانی را نیز در پی دارد كه به تدریج به جای چارهجوییهای اقتصادی كلان
(از طریق سازوكارهای معقولی مانند نرخ بهره، نرخ رشد، اشتغال و نظایر
اینها) دولت و بانك مركزی به دام كارگشاییهای تكنیكی و بنگاهی بیفتد و
استثنائات كوپنی به قواعد همهشمول كوپنی تبدیل شوند. حال آنكه نیاز امروز
ایران، تعادل بخشی بین اجزا و اركان اقتصادی به روشهای غیركوپنی است. هر
دو روش را ایران و دیگر كشورهای جهان آزمودهاند و نتایج متفاوت آن را
دیدهاند.
تعادل بخشیدن به بازار به شیوه غیركوپنی، همان است
كه در طرح هدفمندسازی یارانهها دنبال میشود. اگر دولت تصور میكند باید
بابت خرید سكه طلا و ارزهای خارجی هم یارانه پرداخت كند، چرا این كار را
مانند یارانه سایر اقلام انجام ندهد. اجرای عدالت حكم میكند سهم همه
شهروندان از ناحیه مابهالتفاوت ارز و سكه سوبسیدی و آزاد، به خودشان
پرداخت شود، آنگاه هر كس متقاضی این كالاها است، آنها را در بازار و با
قیمت بازار تهیه كند.