• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4145روز قبل
اهل بیت
«ببین چه بلایی سرش آوردی!  فقط امامو دوست داری که به درد نمی خوره! اگه راست میگی باید یارش باشی، ولایتمدارش باشی، باید خودت راه بیفتی و خدمت امام برسی، نه اینکه امام راه بیفته و فکر کنی خیلی داری بهش لطف می کنی و منت هم سرش بذاری! یه جا دشمن به زور و جبر می کشوندت به شهر خودش و برا اینکه کسی  بویی نبره و خبردار نشه اسمشو می ذاره دعوت! یه جا هم چندتا دوست نامه می نویسن یا پیک میفرستن و بعضاً پیامک می دن، پیشرفته هاشون ایمیل، که آقا شما بیا ما خودمون هواتو داریم؛ نمیخوای تو گوش بَچَّم اذان بگی؟ میخوام اولین ثمرة باغمو شما بچینی! آقا اصلاً بیا ویلای شمالم وقف شما! و بعدِ دوازده هزارتا نامه، یه دفعه سی هزار نفر جلوی حضرت(ع)، که هیچ جوره کم نمیذارن، سبز میشن! آخرش هم امام رضا(ع) رو مسموم می کنن. خدا رو شکر، که تا راست نگیم و آدم نشیم، آخرینشون راه نمیفته بیاد، همون کاری رو باهاش بکنیم که با قبلی ها کردیم!»

 

تا سه نشه بازی نشه!

هر چند ۲۵ سال انتظار کم نیست! ولی ارزششو داشته که نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) این همه انتظار بکشه که خدا بهش یه فاطمۀ معصومه(س) که زینب امام رضا(ع) باشه، بده! کسی که نگران امامش باشه، حاضر باشه واسه امامش هر سختی رو به جون بخره. به عشق امامش زینب وار همۀ آزار و اذیت های دشمن رو تحمل کنه و خم به ابرو نیاره. نه مثل ما که الحمدا… تا حالا حتی یه سیلی هم واسة دین خدا و اماممون نخوردیم. کسی که اینقدر غرق در معرفت امامش شده که اگه ما هم بشناسیمش و به زیارتش بریم انگار امامو(ع) شناختیم و به زیارت امام(ع) رفتیم. مثل عبدالعظیم(ع) که فانی در امام حسین(ع) شده بود و حالا بِزیارَته ثوابُ زیاره سَیدِ الشُهدا(ع) یُرتَجی. زینبی که برا دیدن امامش راه بیفته و بره تو دل دشمن یه تنه، اون باشه و کل استکبار وقت! نه مثل قوم موسی و یه ذره دور از جون مثل ما، که اونا می گفتن و ما هم  میگیم: تو و خدات برین بجنگین ما هم همین جا میشینیم. (فَاذهَب انتَ و ربُّک فقاتِلا إنّا هاهُنا قاعِدون؛ مائده،۲۴) الان ۱۱۰۲ ساله که ما اینجا نشستیم و اماممون منتظر زینب سوّمیه! زینب امام حسین(ع) ۴ سال بعد از امام به دنیا اومد و زینب امام رضا(ع) ۲۵ سال بعد از امام، ولی زینب امام زمان(عج)

*********

۱۱ بار جَستی منتظرک             هنوز  نَجُستی حجتک!

ببین چه بلایی سرش آوردی!  فقط امامو دوست داری که به درد نمی خوره! اگه راست میگی باید یارش باشی، ولایتمدارش باشی، باید خودت راه بیفتی و خدمت امام برسی، نه اینکه امام راه بیفته و فکر کنی خیلی داری بهش لطف می کنی و منت هم سرش بذاری! یه جا دشمن به زور و جبر می کشوندت به شهر خودش و برا اینکه کسی  بویی نبره و خبردار نشه اسمشو می ذاره دعوت! یه جا هم چندتا دوست نامه می نویسن یا پیک میفرستن و بعضاً پیامک می دن، پیشرفته هاشون ایمیل، که آقا شما بیا ما خودمون هواتو داریم؛ نمیخوای تو گوش بَچَّم اذان بگی؟ میخوام اولین ثمرة باغمو شما بچینی! آقا اصلاً بیا ویلای شمالم وقف شما! و بعدِ دوازده هزارتا نامه، یه دفعه سی هزار نفر جلوی حضرت(ع)، که هیچ جوره کم نمیذارن، سبز میشن! آخرش هم امام رضا(ع) رو مسموم می کنن. خدا رو شکر، که تا راست نگیم و آدم نشیم، آخرینشون راه نمیفته بیاد، همون کاری رو باهاش بکنیم که با قبلی ها کردیم! امام حسین(ع) و امام رضا(ع) اگه مجبور شدن هجرت کنن و را ه بیفتن به خاطر این بود که دور و برشون به اندازه کافی یار نداشتن، هم کیفی و هم کَمّی! پس این جور وقتاست که دشمن به امام(ع) غالب میشه و مدعیان نامه نگار و دعوت گر باهاشون همراه!

*********

۱ ی من، ۱ ی تو؛ یه غربت و هجرت هم برا امام(عج)

اگه علی(ع) از مدینه به کوفه هجرت کرد و فرقش شکافته شد، اگه خون خدا هم از مدینه به کوفه هجرت کرد و سرش بالای نیزه رفت، اگه مأمون(لع) اینقدر جرأت و جسارت پیدا کرد که تا اینجا جلو بیاد که امام رضا(ع) رو تهدید و مجبور به هجرت کنه، به خاطر قدرت دشمن نبود! به خاطر این بود که امام یار و مطیعِ محض نداشت. هر یه قدمی که مردم از حق هجرت می کنن، ظلم یه قدم میاد جلوتر. اینقدر جلو که دیگه زمین مُلئَت ظلماً و جوراً میشه و حق و امام حق نیز مغلوب! آهای تویی که دیوار خونتون داره میریزه ولی چندتا دیش ماهواره تو پشت بومته! آره جون خودت! لابد هم گرفتیش تا فقط خبرهای داغ دنیا، طرز تهیه میلک، چالکت بستنی با سس مارمالات توت فرنگی، ۹۰ دقیقه فوتبال زنده و احیاناً شبکه های علمی رو ببینی و صرفاً استفاده مثبت و بهینه بکنی! بگذریم؛ انشاء ا… گربه ست! حالا بگو! از اینایی که می بینی چندتاشون مذهبیه و از  این مذهبی ها چندتاشون حرف از مذهب و ارزش های واقعی و امام زمان(عج) می زنن؟ این یعنی غلبه ظلم دیگه! و باعثشم خود ماییم که با یاری نکردنمون، امام رو دست بسته به غیبت و هجرت مجبور می کنیم و ظلم رو به اینجا می رسونیم.

*********

انگار هر علی(ع) غریبی، یه فاطمة مرد می خواد!

راستیا! بعضی روایتا چه قدر عجیبه! امام صادق(ع) فرمودن: مکه، حرم خدا؛ مدینه، حرم رسول الله(ص)؛ کوفه، حرم جد ما، امیر المؤمنین و حرم ما اهل بیت(ع) هم شهر قم است. پدر مرجع عالیقدر، مرحوم آیه الله مرعشی نجفی(ره) بعد از اینکه خیلی تلاش کرد و اصرار و التماس و ضجه که قبر حضرت زهرا(س) رو پیدا کنه آخرش به کریمه اهل بیت ارجاع داده شد. اصلاً امام رضا(ع) حضرت رو معصومه لقب دادند شاید چون عصمت مادرشون حضرت زهرا(س) در ایشون تجلی پیدا کرده. حضرت زهرا(س) که در دو دنیا دست نیافتنی هستن! در این  دنیا برای زیارت حضرت زهرا(س) باید به قم بریم و اون دنیا هم امام صادق(ع) فرمودن که با شفاعت او همة شیعیان ما وارد بهشت می شوند. پس معلوم میشه مهریه مادرشون حضرت زهرا(س)؛ یعنی شفاعت روز قیامت، توسط فاطمه معصومه(س) خرج میشه. آخه حضرت معصومه(س) هم وقتی دیدن، علیِ(ع) زمانش دیگه خار در چشم و استخوان در گلوست، مردونه پاشو جای پای حضرت زهرا(س) گذاشت. فقط هم در پرتو امام زمان خواهی و ولایتمداریِ چنین فردی است که هنگام قیام قائم(عج) اهل قم برای یاری امام قیام می کنند و به همین خاطر هم این شهر قم نامیده شد.

*********

ای  قوم به کج رفته کجایید کجایید          در  ماهواره سرگشته شما در چه هوایید

جاتون خالی دنیا رو آب برده بود که کعبه به دادمون رسید و زمین از زیر کعبه پهن شد و آماده  براما که توش بندۀ خدا باشیم یا بردة دشمن خدا؟! میگن دیگه برده داری تعطیل شده، اما گول نخوری ها! تو برده داریِ مدرن (همون استحمار خودمون)، برده دارها تک تک برده جمع نمیکنن، ملت ملت برده می گیرن! که هر چی با امواج این ور وَ اون ور شدن، چون همه با هم غلط می خورن نفهمن چه بلایی سرشون اومده. خلاصه دحوالارض شد. یعنی؛ زمین از زیر قبله پهن شد و آدما پخش شدن و هر کدوم یه طرف  گردیدن و چرخیدن با گر گیجه و سر گیجه. حالا دستها رو زنگ! اگه گفتی قبله کدوم طرفه؟! من که می گم همون طرفه که از رو پشت بوم، آنتن ماهوارتو سمتش میچرخونی و فرداش میای قیافه می گیری و ادای آدمای روشنفکرو در میاری و هر چی گفتن عین همونو بلغور میکنی! قبله همون طرفه! وقتی همون روز چند نفر دیگه هم میان اداء و اطفارِ تو رو در میارن و بازم همون چیزارو بلغور میکنن، می فهمم تو هم رفتی قاطی برده های دشمن خدا! ولی کعبه سنگ نشانی است که ره گم نشود، دوست جونم احرام دگر بند، ببین امام رضا(ع) روز دحوالارض راه افتادن اومدن ایران پیش ما که اگه روتو از قبله برگردونی چشت توچشمای مهربون گنبدش بیافته و بدونی تو هم می تونی حرّ زمانت باشی.

*********

۲۳ ذی القعده؛ غربت مضاعف، شهادت مضاعف!

شگون نداره اینجوری پشت سر مسافر گریه کنین! آره ولی مسافری که امید به بازگشتش باشه! پشت سر امام غریبی که به اجبار و تهدید دشمن مجبور شده شهر پیامبر(ص) رو ترک کنه باید ضجه بزنی. شاید دوستان و محبین امام(ع) هم بدشون نیاد که امام(ع) بیاد به شهر خودشون؛ یعنی راضی شدن به اینکه امامشون بیاد تو دل دشمن! پس باید بلندتر ضجه بزنی! ضجه بزنی تا همه بدونن که امروز اوج ظهور و بروز غربت حضرته(ع). یه دفعه نگی امام(ع) داره ولیعهد میشه و این که بد نیست! مگه شأن حضرت ولیعهدیه؟! همین که امام قصد هجرت کردن پس همین امروز، روز عزای حضرته. عزا اینقدر عظیمه که به قولی روز شهادت حضرته و روز زیارتی مخصوصۀ حضرت. و زیارت ایشون از دور و نزدیک سنت شده. شاید چون اهل بیت امام رضا(ع)، اون روز اینقدر بی تابی کردن که مردم فکر کردند حضرت شهید شدن! ببین امام هنوزم با این همه زائر و صحن و سرا چه قدر غریبه که این همه ایرانی هر سال می ریم پیش امام و تو شهرش، زیارت نامه می خونیم که از راه دوری اومدیم، ولی شاید اصلاً حواسمون نباشه که راهِ ما به دوری و سختی راه امام(ع) نبوده!

*********

چه قدر دور نزدیک! و چه قدر نزدیک دور!

خمین، شهر امام خمینی(ره) آخرین جایی بود که به انقلاب پیوست، چون براشون شده بود مثل یه آدم عادی که دیرتر از بقیه حاضر شدن به عنوان رهبر قبولش کنن! پس ببین دوری و غیبت، بعضی وقتا چه نعمتیه! دیدی امام جواد(ع) رو همسرشون ام فضل(لع) مسموم کرد. (= نزدیکترین شخص به امام معصوم(ع) و این حد از شقاوت.) پس نگی این همه سعادت نصیب حضرت معصومه(س) شد، فقط چون ایشون خواهر امام رضا(ع) بودن! قرابت و نزدیکی به امام(ع) یه شمشیر دو لبه ست که با هر اپسیلون قدمی که بر می داری چه این وری، چه اون وری؛ شدت آسیب رسانی یا منفعت رسانی به امامت هم بیشتر می شه. هر چی از جای بلند تری بیفتی بیشتر صدمه می بینی. همین قرابت ابن ملجم(لع) و طلحه و زبیر بود که اونا رو به این حد از شقاوت رسوند. از اون طرف حضرت عباس(ع) و … به چه سعادتی رسیدن! الان دوره ماست که دور و بَر اماممونیم(عج)، یا لا اقل ادعای محبتش رو  داریم، پس مواظب قدمامون باشیم.

دوشنبه 6/9/1391 - 1:5
اهل بیت
«بابامون آدم(ع) اون‌ همه مدت کنار خدا بود و معرفت واقعی نداشت تا اینکه در عرفات به خطاش اعتراف کرد. حاجی‌ها این‌همه سختی می کشند، اما تا صراط عرفه رو طی نکنند معرفت واقعی به ‌دست نمیارند پس معلومه معرفت خدا در گرو معرفت یک چیز دیگست. تنها دالان ورودی به معرفت خدا معرفت به ولیّ خداست. مگه توی سومین سلام زیارت آل یاسین نمیگیم: اَلسَّلامّ عَلیکَ یا بابَ اللهَ و دَیّانَ دینِه؟ شاید خدا میخواد نشون بده که تو اعمال حج با اون همه سنگینیش اگه حتی فقط یه دونه قربونی کردنش هم مونده باشه، تا به ولیّ من معرفت پیدا نکنی اعمالت بر باده! وقتی معصوم(ع) می فرمایند: تَمامّ الحَج لِقاء الامام که تعارف ندارند.»

 

میون همه مناسکِ حج ها، امان از مناسک حج فاطمه(س)

تا حالا اینجوری بوده که همش دور کنکور، شغل، فرزند، شهوت، قدرت، ثروت و زیبایی و هرچیزی که فکرش رو بکنی چرخیدم! خدایا این‌ بار می‌خوام دور تو و کعبت بگردم! ولی دور کعبه هم که می‌گردم همۀ اینها دوباره تو ذهنم هَروَله می کنند! اما این ‌بار می‌خوام چشم از کعبه برندارم! اونقدر بهش نگاه کنم که با چشمام پردۀ روشو کنار بزنم! می‌خوام شکاف کعبه رو ببینم و از شکافش توشو تا بفهمم کعبه برا چه کسی شکافته شد؟ برای تنها کسی که لیاقت داشت هم‌ سَر و هم ‌سِرِّ فاطمه‌(س) باشه. فاطمه ‌ای که باید برای حج و طواف و ولایتمداری باید به او اقتدا کرد. فاطمه‌ای که پاسخ مثبتش به خواستگاری حضرت علی‌(ع) لبّیک اللّهم لبّیک حج و احرامی بود که طوافش ۹ سال به طول انجامید، سعی صفا و مروه‌اش هم در کوچه‌های بنی هاشم بود، رَمی جمراتش هم استدلال با شیاطین مدینه و در آخر هم برای قربانی حجّش کسی جز خودش و شش ماهش رو لایق علی‌‌(ع) متولد شده در کعبه ندونست.

***********

فقط دزدا دَر، مَر حالیشون نیست!

بابامون آدم(ع) اون‌ همه مدت کنار خدا بود و معرفت واقعی نداشت تا اینکه در عرفات به خطاش اعتراف کرد. حاجی‌ها این‌همه سختی می کشند، اما تا صراط عرفه رو طی نکنند معرفت واقعی به ‌دست نمیارند پس معلومه معرفت خدا در گرو معرفت یک چیز دیگست. تنها دالان ورودی به معرفت خدا معرفت به ولیّ خداست. مگه توی سومین سلام زیارت آل یاسین نمیگیم: اَلسَّلامّ عَلیکَ یا بابَ اللهَ و دَیّانَ دینِه؟ شاید خدا میخواد نشون بده که تو اعمال حج با اون همه سنگینیش اگه حتی فقط یه دونه قربونی کردنش هم مونده باشه، تا به ولیّ من معرفت پیدا نکنی اعمالت بر باده! وقتی معصوم(ع) می فرمایند: تَمامّ الحَج لِقاء الامام که تعارف ندارند. آخه اگه اینجوری نبود که عرش خدا تو روز عرفه به صحرای عرفات نزدیکتر بود تا به قبّه امام حسین(ع). اگه اینجور نبود که این همه تشرّفات به محضر آخرین خورشید ولایت(عج) تو عرفات صورت نمی گرفت. پس برای همین گفتند اگه تجدید نظر به پروندۀ بسته شدۀ شب قدر رو می خوای، عرفه رو از دست نده. مهدی فاطمه(عج) تو جبل الرحمه، شمالی ترین ارتفاع عشق ایستاده تا همۀ دنیا مخصوصاً حاجی ها یادشون نره که فقط از طریق ولیّ  اللهِ که میشه به الله رسید و هر کی غیر از این راه بره، زده به جادۀ خاکی.

***********

بازگشت مش قربون را از سفر حج گرامی می داریم.

گوسفندهای نسبتاً پشمالو عجله ممنوع! ولی حاجی های نسبتا نفسالو بشتابید که زود دیر میشه! حالا که با اعمال و مناسک حَجِّت به خدا نزدیکتر شدی راحت تر میتونی گوسفند نفست رو قربونی کنی. گوسفندای بیچاره رو ذبح می کنیم و ثوابش را ما می بریم اما از فلسفه این کار پَرتیم. انگار نه انگار که عید قربان یعنی قربونی کردن هوای نفسمون! خب معلومه؛ کشتن یه گوسفند برامون راحت تر از کشتن نفسمونه! آخه معرفت امام با خودیت خودت توی یک قلب جمع نمیشه. اگه می‌خوای معرفت امام تو قلبت رسوخ کنه باید نفست رو با شقاوت تمام سر ببری. باید از همه دنیا و هرچی که تو این دنیا بهش دل بستی و حتی تصور و عقیدۀ حائل بین خودت و امامت بگذری. باید قربونی بِدی تا قرب پیدا کنی. پس اقتدا کن به خلیل آل  محمّد(ص) که فوجی از اسماعیل را با خودش به کوفه می‌بره. از اسماعیل۶ ماهه گرفته تا اسماعیل ۸۰ ساله و این یعنی نهایت بندگی.  تو هم علایقت رو قربونی کن تا لایق بشی.  تو مِنای تقرب، آرزوهاتو یکی یکی سر ببر و از خودت قیام کن و هم‌ نوای حسین(ع) بگو: هَیهات مِنا الذِّله.

***********

جوجه ها رو آخر پاییز میشمارند و حاجی ها رو آخر غدیر!

کجا حاجی؟! بودی حالا! از خدا و رسولش سبقت گرفتی و تند تند داری میری، فکرکردی حج تموم شد و خداحافظ تا سال بعد؟! با شماهایی که عقب موندین هم هستما! شما هم زود باشین دیگه! خودتونو به ولیّ خدا برسونین! آخه امروز با بقیه روزا فرق داره! دین و حج شما امروز با لقاء امامتون تموم میشه، پس وایسین تا رسول خدا(ص) بگن امامتون بعدِ ایشون کیه. البته  ولایت درّ گرانی است به کرکس ندهندش! فقط کسی قدر غدیر رو میدونه که نفسش رو همراه شیطون رَمی کرده ‌باشه، تو عرفه به معرفت امام زمانش رسیده‌ باشه و تو عید قربان هوای نفسش رو ذبح کرده باشه تا عید غدیر بتونه ادعا کنه که ولایتمداره. آخه روز عید غدیر روز تثبیت ولایته. پس باید از هرچی داریمدر مقابل ولیّ خدا بگذریم. هرچی برامون عزیزه باید فداکنیم، پدر و مادر و حتی خودمونو. اگر کوچک‌ترین چیزیو عزیزتر از ولیّ خدا بدونیم، بالاخره روزی میرسه که اونو علیه امام(ع) استفاده خواهیم کرد. این طوری ممکنه تا پای خیمه‌ی امام زمان(عج‌) هم بریم ولی بعدِ این همه انتظار، خدای نکرده دشمن حضرت(عج) از آب در بیایم و به عهدمون وفا نکنیم! مثل همۀ غدیریان که حتی تو خیمه امیر المؤنین(ع) هم رفتند و باهاش بیعت کردند!!!

***********

جا خالی پر کردن و جا خالی داد اینه فرق لیله المبیت علی(ع) و لیله المبیت ما!

خدایا شکرت که ما را از متمسّکین به ولایت امامی قرار دادی که اعضای شورا قسم والله خوردند که کسی جز او در جای پیامبر نخوابید و خود را سپر بلای او نکرد. علی(ع) ؛ جانِ پیامبر(ص) را عزیز تر از جان خودش می ‌دید و اون شب با وجود چهل تا آدم کش با شمشیرهای برهنه بالای سرش تنها نگرانیش حفظ جان پیامبر(ص‌) بود. اما پیامبر(ص‌) چه کنند؟!  هرچند علی(ع) جانِ پیامبرند ولی پیامبر(ص‌) باید به فرمان خدا ابراهیم وار اسماعیلشان را ذبح کنند. لیله ‌المبیت بالاترین جلوه ایثار بود و به قول حضرت رسول(ص) ثواب یک نَفَس علی‌(ع) در لیله المبیت از عبادت جن و انس برتر بود. حالا ما برای ولیّ  خدا ایثار کنیم و حضرت(عج) نادیده بگیرند؟! امکان نداره! تو عصر ما که خوردیم به غیبت اماممون، هر لحظش لیله ‌المبیته و اگه غفلت کنی هوای نفست بهت غالب میشه و از بالاترین درجه ایثار یعنی جان که هیچ، حد وسطش آبرو هم که هیچ، حتی از ایثار حداقلی یعنی ایثار مال هم محرومت می‌کنه و در نهایت آدم رو در مقابل ولیّ خدا قرار میده.

***********

با نفرین یه مشت دل سیاه، آب بینی هم نمیچکه! چه برسه به بارون!

اصلاً بیاین همدیگه رو لعن و نفرین کنیم و به درگاه خدا تضرّع و زاری  که هرکی دروغ میگه رسوا بشه. این چیزی  بود که پیامبر(ص‌) فقط شش روز بعد از بیعت غدیر به مسیحیان نجران گفتند چرا که طی نامه‌ای اونا رو به اسلام دعوت کرده بودند. اونا هم وقتی دیدند پیامبر(ص‌) با عزیزترین کسانش یعنی امام حسن(ع) ، امام حسین(ع)، حضرت زهرا(س) و از همه مهمتر و عزیزتر از جانش، حضرت علی(ع) اومده، فهمیدند که پیامبر(ص‌) حتماً راست میگه و از ترس جونشون از انجام مباهله خود داری کردند. می ‌بینی مباهله درست ضد لیله ‌المبیته. یکی مثل علی(ع) اون طوری ایثار جان می‌کنه و یکی چنان هوای نفسش براش خدا میشه که تن به مباهله میده یعنی؛ نفس خودش رو عزیزتر از نفس ولیّ خدا میدونه و حاضر میشه که لعن و نفرینش هم بکنه! خدا روزی رو نیاره که عقل خودمونو  کامل‌تر از عقل اماممون ببینیم و بدونیم.

***********

مسکین ها، یتیم ها، اسیر ها! ثبت نام کنید! (کانون پرورش عقائد)

با امروز سه روز میشه که به جز آب با چیز دیگه ای افطار نکردند. اینجا همین جوریه! هیچ کس دست خالی بر نمی گرده؛ آخه درگه علی(ع) و فاطمه(س) درگه نومیدی نیست! اینجا همون خونه‌ای است که یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا. خانواده‌ای که دست نیاز به سمتشون دراز کردن مصداق آیه ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ است پس چه قدر خوبه که اگه آدم احساس نیاز هم میکنه، پیش اهلش اظهار کنه! اهل بیت(ع) با کمال میل حاضر شدند  سه روز پشت سر هم افطار نکنند  اما حاجت مادی  اون مسکین و یتیم و اسیر رو  برآورده کنند،‌ پس  مگه  میشه آدم  ازشون معرفت خودشون رو بخواد و اونا کم بذارند؟! حالا اگه یتیمی، یعنی از امامت، پدر معنویت دور افتادی، اگه مسکینی و تازه فهمیدی چه قدر به امامت نیاز داری و دائماً گداییشون رو می‌کنی، باید کنار صبر و پافشاری از جان و مال و آبروت هم ایثار کنی تا امام تو رو از اسارت نفس و دنیا در  بیاره و اسیر و گرفتار خودش کنه. اسیر یعنی یکی مثل ابراهیم(ع) که بعدِ اون همه مراحل برای رسیدن به ولایت، شد وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیم. یا یکی  مثل مسلم(ع) که باب شهادت عاشورائیان رو  از همون روز عرفه با شهادتش باز میکنه  و این یعنی که باید با مسلم بیعت کنی تا به عاشورا برسی، اما با یک دل امام خواه! نه مثل دل کوفی ‌ها هواخواه!

دوشنبه 6/9/1391 - 1:5
اهل بیت
«تا وقتی پیامبر(ص) زنده بودند، جرئت نمی‌کردند به علی(ع) نگاه چپ بکنند. وقتی حضرت رسول(ص) از دنیا رفتند به خاطر حمایت‌های حضرت زهرا(س) نهایتاً طناب به دست حضرت بستند و کشان کشان ایشون رو بردند. وقتی هم که حضرت زهرا(س) شهید شدند، نهایتِ ظلم به حضرت علی(ع) با غصب خلافت و ۲۵ سال خونه ‌نشینی و شکافتن فرق سر اتفاق افتاد. درسته که همین، اولین و بزرگترین ظلم بود!»

 

فرا سنی؛ پایگاه شهید حسین بن علی(ع) عضو فعال می پذیرد: از شیرخواره تا هفتاد و پنج ساله

یه جا بچه‌ها با هر ترفندی رضایت پدر و مادرشونو جلب می‌کردند و به جبهه‌ می‌رفتند. یه جا هم تو کربلا قاسم بن الحسن(ع) به عموش می‌گفت: چرا جبهه به من واجب نیست؟ چون به سن تکلیف نرسیدم؟ دلم که به تکلیف رسیده! اینقدر گفت تا اجازه‌ رو گرفت. حتی علی اصغر شش ماهه هم آروم ننشست. ظاهرش خیلی خشنه که امام حسین(ع) علی اصغر رو جلوی دشمن بیاره! اما این طوری به اونا می‌فهمونه که ای کوفی لا یوفی،‌ درسته که آب رو از نسل کوثر دریغ کردید، ولی اگه یه قطره آب به لبهای خشک اصغرم برسونید،‌ هرچند برای علی اصغرم بی فایدست! اما شما به همین اندازه هدایت می شید. اما حالا دیگه حجت بر شما تموم شد که هیچ کس از تبعیتِ مطلقِ امام مستثنی نیست؛ حتی فرزند شیرخوارۀ امام در حالت تلظّی و حبیب هفتاد و پنج ساله. تو هم در هر لحظه از عمرت که باشی، فرق نمی‌کنه! باید برای امام زمانت کاری انجام بدی. هنوز راه نیفتاده باشی مثل علی اصغر، به سن تکلیف نرسیده باشی مثل عبدالله بن الحسن یا پیر شده باشی مثل حبیب فرق نمی‌کنه! باید همون موقع بجنبی.

**************

فراجنسیتی؛ طلب الشهادت فی الامام، واجب علی هر مرد و زنی!

یه بار تو یه کوچه‌ای تو مدینه، وقتی ناموس خدا داشت از ولیّ خدا(ع) حمایت می‌کرد، اَشقی الاولین و الآخرین فریاد کشید: که فاطمه این حرفهای زنانه رو کنار بگذار. اون نفهمیده بود که حمایت از ولیّ ‌الله فرا جنسیتیه! و بستگی به قابلیت آدم‌ها داره. بستگی به این داره که چه‌قدر تابع محض امامت باشی. این که مرد باشی یا زن، ملاک ما بی‌عقل‌هاست! ملاک امام(ع)، مطیع واقعی بودنه. اتفاقاً گاهی وجود یک زن باعث می‌شه تا رسالت و قیام یک مرد، اَبتر و بی نتیجه نمونه! حضرت زینب(س) شاگرد برجسته و ممتاز حضرت زهرا(س)؛ با دفاعش، با اسارتش، با تبلیغش و با خطابه کوبنده‌اش تویه دربار ابن زیاد(لع) و با شاه جمله این خطابه که فرمودند: “جز زیبایی چیزی ندیدم”، الگویی می‌شه برای امام ‌زمانخواه‌ها تا قیام مهدی(عج). برای همین هم واقعاً و حقاً کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب(س) نبود. اگه رسالت زینب نبود و اگه اسارت زینب(س) نبود چه کسی به ما می‌فهموند که این سقیفه بود که راه کربلای امامش رو هموار کرد و اون وقت که حق پدرشو غصب کردند، کشتن حسین(ع) خوب به حساب اومد. فاجعه کربلا ریشه در سقیفه بنی‌ساعده و کوچه بنی‌هاشم داشت.

فرا خویشاوندی؛ وقتی قطره قطره بغض علی(ع) جمع گردد   وانگهی سیل شود بر علی اکبر حسین(ع)!

تا وقتی پیامبر(ص) زنده بودند، جرئت نمی‌کردند به علی(ع) نگاه چپ بکنند. وقتی حضرت رسول(ص) از دنیا رفتند به خاطر حمایت‌های حضرت زهرا(س) نهایتاً طناب به دست حضرت بستند و کشان کشان ایشون رو بردند. وقتی هم که حضرت زهرا(س) شهید شدند، نهایتِ ظلم به حضرت علی(ع) با غصب خلافت و ۲۵ سال خونه ‌نشینی و شکافتن فرق سر اتفاق افتاد. درسته که همین، اولین و بزرگترین ظلم بود! اما این حقد و کینه‌ها اینقدر جمع شد و به نسل بعد از خودشون رسید تا تویه کربلا هر کسی رو شبیه علی(ع) یا همنام ایشون می‌دیدند، به بدترین وجه می‌کشتند! با این حال تا حضرت علی اکبر(ع) از امام(ع) اجازه میدان خواست، امام بی‌درنگ اذن دادند! نه چون عاطفه پدری نبود؛ اتفاقاً امام(ع) که اوج هر کمالی هستند بیشتر از هر پدر دیگه‌ای به فرزندشون عشق می‌ورزند ولی این طوری شاید علی‌اکبر(ع) مایه هدایت اونها بشه! آخه اونه که اَشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً به رسول‌ خداست. آره، مثل اینکه شمشیرهاشونو کنار گذاشتند، فکر کردند پیامبر دوباره زنده شدند اما نه وقتی رجزِ علی‌اکبر رو شنیدند که می‌گفت: أنا علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب(ع) کاری با این علی کردند که با هیچ شهیدی تویه کربلا نکردند. به طوری قطعه قطعه کردند که امام(ع) برای برگردوندن بدن به خیمه، از جوونای بنی هاشم کمک گرفتند. تبعیت محض و حمایت محض از امام(ع) فرزند و غیر فرزند نمیشناسه و فرا خویشاوندیه. اگه بقیه وظیفه دارند، انگار حضرت علی‌اکبر(ع) که فرزند امام حسین(ع) هستند، وظیفه سنگین‌تری دارند!

**************

فرا تخصصی؛ بشنو از نی چون حکایت می کند   از تیر و شمشیرها شکایت می ‌کند

اگه خواستی به فرمایش امام صادق(ع) عمل کنی و خودتو برای فرج آماده کنی، ولو به اندازه یه تیر، مراقب باش اون تیرت هرچی که هست: علمت، قدرتت، مهارتت، ثروتت یا هر چیز دیگه‌ای که فکرمی‌کنی می‌تونی فدای امامت بکنی، اصلاً نباید بهش بنازی و به حسابش بیاری! چون یاری کردن منحصر در رشته و حرفه و تخصص ما که نیست و اساساً فراتخصصیه. این تویی که باید خودتو مطابق فرمان امامت کنی، نه امامو مطابق رشته و تخصصت یا العیاذ بالله منصبی که هوای نفستو ارضا می کنه. شاید امام(عج) یک کار دیگه یا یک چیز دیگه‌ای ازت بخواد! پس باید تمرین کنیم مطیع بی‌چون و چرا باشیم تا یه دفعه به امام(عج) نگیم: آقا من این تیرو شصت ساله که برا شما نگه‌ داشتم! جُون همون غلام سیاه سید الشهدا(ع) هم تخصصش ساخت و تعمیر ابزار جنگی بود. از تخصصش هم برای یاری امام در کربلا استفاده کرد، ولی فقط به همین اکتفا نکرد و تمام آرزوش فداشدن در راه مولاش بود. نگفت خب من تخصصمو در راه امام به کارگرفتم و حالا هم که امام داره منو آزاد می‌کنه! بلکه تا آخرش پاکار موند. خداییش توی کربلا چه کسی جنگاورتر و دلیرتر از حضرت عباس(ع) بود؟ چون رزم و نبرد رو از امیر المؤمنین(ع) آموخته بود. ولی وقتی امامش ازش می‌خواد که آب بیاره؛ اصلاً چون و چرا نمی‌کنه! با تمام وجودش می‌خواد که کاری که امامش ازش خواسته رو به بهترین نحو انجام بده! برا همین هم وقتی دستاشو قطع می کنند، فریاد می زنه:و الله إن قطعتموا یمینی، إنی اُحامی ابداً عن دینی. دین عباس(ع) اطاعت از مولا و امامش حسینه(ع).

***************

فرا دینی؛ جوونی ما به فدات حسین(ع) جان      کی انتقامتُ می گیریم حسین(ع) جان

خدا هرچه قدر هم که به آدم نعمت بده بازم میشه که بیشتر بده! ولی وقتی به ولایت حضرت علی(ع) میرسه، نعمت اینقدر عظیمه که دیگه اصلاً نمیشه که بیشتر بده! واسه همین هم خودِ خدا میگه “أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی” دیگه نعمتم رو تموم کردم، این دفعه دیگه آخرشه و بیشتر از این نمیشه. اینکه بین این همه آدم روی کره زمین ما شیعه از آب در اومدیم یعنی خیلی سرمایه عظیمی به ما داده شده. از سرمایه زیاد هم چیزی جز سودِ زیاد انتظار نمیره. سرمایۀ بزرگ رو به باد دادن هم که یعنی؛ بزرگترین ورشکستگی! اونهایی هم که سرمایه ندارند، دلیل نمیشه که بیکار بنشینند! باید کارکنند و سرمایه کسب کنند. به همون میزانی هم که تلاش کنند و نتیجه بگیرند اوج می‌گیرند.” لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها” بعضی وقتها یک آدمی که سرمایه نداره از یک سرمایه دار مقام بالاتری کسب می‌کنه. از بیست نفری که شب عاشورا خیمۀ امام رو ترک کردند، انتظار می‌رفت که از سرمایه‌ای که داشتند و در جوار امام حسین(ع) بودند، استفاده کنند! ولی یه شبه کل سرمایشون رو به باد دادند. به جاش یه جوون مسیحی به نام وهب از زمان کوتاهی که با امام حسین(ع) داشت بالاترین استفاده رو می‌کنه، شیعه میشه و حتی نو عروسش رو هم فدای امامش می‌کنه و جزء سعادتمندان عالم می‌شه. موقع ظهور هم همینطوره؛ بعضی مسیحی‌ها و یهودیها از مسلمون‌ها جلو می‌افتند. پس مطیع امام زمان شدن فرا دینیه و فقط مختص دین و مذهب و مسلک خاصی نیست. همه باید مطیع محض امام باشند.

فرا ملیتی؛ این دفعه دیگه بالاتر از سیاهی سفیدیه!

قمربنی هاشم ماه‌ رو و جُون سیاه ‌رو، حبیب با نسب معروف و جون با نسب غیرمعروف، جون یک غلام و زهیر صاحب غلامای بسیار، هرکدام مهره‌ای از ۷۲ مهره یاران عاشورای حسینند و نخی که همه اینها رو با این تضادهای ظاهری، دور هم جمع می‌کرد،‌ ولایت امام(ع) بود. وقتی دل با نور ولایت سفید شده از سیاه بودن چهره چه باک؟! و وقتی قرار به ایثار تام در مقابل امام(ع) است، از فداشدن چهره ماه گونه چه باک؟! وقتی پای حمایت از امام(ع) میاد وسط، وقتی جان امام(ع) به خطر می‌افته دیگه همه پروانه وار دور شمع وجود امام(ع) می‌چرخند. وقتی هم که امام زمان(عج) ظهورکنند یاران ایشون هرجای عالم و از هر قوم و ملیتی که باشند، خودشونو پیش حضرت میرسونند. غلام سیاه‌پوست امام هم که از مکه تا مدینه و از مکه تا کربلا همراه امام بوده، از امام می‌خواد که جانشو تقدیم امام کنه اما وقتی امام مخالفت می‌کنند، میگه: من در ایام راحتی و خوشی در سایه شما در رفاه و آسایش بودم، چگونه امروزشما را تنها گذارم و بروم؟ درست است که خون بدنم بدبو و متعفن است و شأن من اساسا پست و رنگ من به راستی سیاه است اما به خدا قسم از شما جدا نمی شوم تا خون سیاهم با خون های شما آمیخته شود. بالاخره اونقدر خودش رو در مقابل امام(ع) به ذلت کشید که رفعت یافت! و وقتی امام بالای سرش اومد با ندای “مَن مِثلی” به شهادت رسید و بنی ‌اسد اون رو در حالی یافتند که “دعای بیِّض وجهَه و طیِّب ریحَه” امام(ع) در حقش اجابت شده بود.

**************

فرا رنگی؛۷۲ رنگِ، یکرنگ!

توکربلا رنگهای زیادی وجود داشت. رنگهای تیره، رنگهای روشن. رنگ تاریکی شب که باعث شد هرکی قراره سست و ضعیف باشه بره و وقت بقیه رو نگیره. رنگ خار و خشکی حتی رنگ آبی، آبی که از مَشکی روی زمین می‌ریزه. مَشکی که از خجالت، رنگ خاک می‌گیره و آبی که آب می‌شه و به زمین فرو می‌ریزه. رنگ انگشتر و گوشواره و رنگ برق چشم اون دنیاپرستان ملعون. رنگ برق شمشیر و نعل تازه و تیر و نیزه! ولی رنگ هم اگه رنگه! فقط باید برای امام(ع) باشه. یاران امام از رنگشون هم برای امام دریغ نکردند. یه جا یکی با رنگ سیاهش دل امامشو به دست میاره و اذن میدان می‌گیره! یه جای یه گلوی سفید با جون و دل در راه امامش پاره پاره می‌شه! پس رنگ مهم نیست. هر رنگی که هستی، هر رنگی که می‌شی، مهم اینه که، اون رنگ “لَه” امام(ع) باشه نه خدای نکرده”عَلیه” امام(ع).

دوشنبه 6/9/1391 - 1:4
اهل بیت
«میگن خنده بر هر درد بی‌درمان دواست! اما آنچه که از لسان صادق اهل بیت علیهم السلام برمیاد اینه که اتفاقا گریه بر هر درد بی‌درمان دواست. چقدر خوبه که آدم با امید به رحمت خدا و گریه خواسته‌اش رو بخواد! یا برای به‌دست آوردن مغفرت خدا، با اشک از گناهاش توبه کنه! یا از خوف خدا به خاطر عمر از دست رفته و لحظه مرگ و قبر و حشر و نشر گریه کنه؛ تا روز قیامت چشمانش گریان نباشه. هر چند که همۀ اینها اجر داره اما نباید  به حداقل‌ها قانع بود. این ها همه کف و حداقلِ مراتب گریه است؛ چون به هر حال یک جور خودخواهی و طمع در صفتی از صفات خداست.»

 

اطفاء حریق فقط با یک قطره، ماشین آتش‌نشانی لازم نیست!

چرا فکر می‌کنی چون خدا همه چیز رو می‌دونه دیگه نباید چیزی بهش بگی؟! خدا دوست داره از زبون خودت هم بشنوه. پس باید اشـک بریزی و ریز  همه چیزُ با تمام جزئیاتش براش توصیف کنی! خدا نسبت به گریۀ بنده ‌ها خیلی حسّاسه، مخصوصاً اگه گریه از یه دل شکسته و از خشیت خدا باشه که گریه کننده و چه بسا اطرافیانش رو مشمول رحمت الهی میکنه. با همین گریه بود که خدا زکریای تقریباً ۹۰ ساله رو بشارت داد به فرزندی به نام یحیی، کسی که اندکی شباهت داشت به غم عظمی! او را هم سربریدند و در شهر گرداندند، تا مثلاً عبرتی باشد برای مردم. یا قوم یونس(ع) که تنها قومی بود که از نفرین پیامبرش مصون ماند؛ فقط به خاطر اشکهایی که ریختند. هر چیزی یه پیمانه و وزنی داره، به جز اشک که اصلاً با چیزی برابری نمی‌کنه. یک قطره اشک دریایی از آتش خطا و جرم حرّ و زهیر را خاموش کرد. اگه خطای قاسم(ع) هم سن کمش بود؟! ولی توانست با گریه خودش رو به امام(ع) نشون بده. همۀ یاران سیدالشهدا(ع) با گریه به خطا و نا چیزی خودشون اعتراف کردند و اطمینان ولیّ خدا رو جلب کردند.

**************

کور بشه اون چشمی که فقط می بینه!

وای از اون موقعی که جرقۀ غضب خداوند بگیره؛ اون موقع است که دریایی از خشم خداوند روشن می‌شه! چون غضب خدا به این سادگی‌ها گل نمی‌کنه ولی خدا نکنه کسی به ولیّ خدا بی‌احترامی کنه یا نسبت به او بی‌تفاوت باشه. وقتی ولیّ خدا، برای خدا عزیزترینه، حتی اگه نماز هم بخونم ولی با عزیزترین شخص نزد خدا کاری نداشته‌باشم، خدا قبول که نمیکنه هیچ، از همون نماز برام هیزم جهنم درست می‌کند! یکی از اون سی هزار نفر ملعون توی لشکر یزید هیچ کاری علیه امام نکرد و فقط تماشاچی بود، شام عاشورا خواب پیامبر(ص) رو دید، غضبناک و عصبانی که حتی جواب سلامش رو هم نمی‌داد. علت رو از پیامبر(ص) پرسید. پیامبر(ص) فرمودند: “چطور جواب سلامت را بدهم در حالیکه تو حرمت پسر مرا نگه نداشتی، یک سنگ هم نزدی ولی همین که فقط ایستادی و نگاه کردی جزء همونا هستی و اشاره به تشت پر از خونی کردند و فرمودند: “این خون پسرم حسین است و از آن خون با انگشت مبارکشان به چشم او مالیدند و او تا آخر عمرش کور بود و چیزی نمی‌دید. تا اون باشه دیگه بی‌خیال نایسته. ولی اگه آدم بتونه با تواضع و ادب و احترام، دلِ ولیّ خدا رو به دست بیاره، اون وقت یه قطره اشک پیش ولیّ خدا دریا دریا غضب خدا رو خاموش خواهد کرد. حرّ، اشک دختران امام رو درآورده بود و تن حضرت زینب(س) رو لرزانده بود! ولی با ادبِ خودش نسبت به نزدیک‌ترین‌ها به خدا و یک گریۀ پاک، فاصله زیاد خودش رو با خدا کم کرد و آتش غضب خدا رو خاموش کرد.

**************

این هم نتیجۀ از خود ممنونی!

با دستمال کثیف که نمی‌تونی جایی رو پاک کنی! اشک آلوده هم مثل دستمال آلوده می‌مونه و هیچ گناهی رو پاک نمیکنه. ادریس(ع) به خاطر وجود حاکمی ظالم بر قومش از آنها پنهان شد و نفرینشون کرد که: خدایا آب و آسمان را بر اینها بخیل کن. یک قطره آب هم از آسمان نبارید به حدی که مردم از آب لجن استفاده می‌کردند که نمیرند! وقتی که حرج اوج گرفت دنبال راه فرج گشتند. اینقدر گریه کردند که خداوند گناهانشان را بخشید و ادریس(ع) را بعد از ۲۰ سال غیبت به آنها برگرداند. وقتی این همه عزاداری ‌ها و گریه‌های ما برای ابا ‌‌عبدالله(ع) هنوز بُردِ گریه ‌های قوم ادریس(ع) را  نداشته و گناهانمان را نبخشیده و اماممان را بما برنگردانده، پس مبادا اشکهای ما مصداق همان دستمال کثیف و آلوده ای باشه که جایی رو تمیز نمیکنه! پس باید درگریه‌هامون تردید کنیم! البته نه اینکه حذفش کنیم؛ چون نفس گریه و عزاداری پسندیده ست! اما باید به خودمان شک کنیم. مثل حرّ و زهیر گریه کنیم؛ مثل وقتی که در عین حال که برای مظلومیت امامشان گریه می‌کردند، اصلاً به خودشان اطمینان نداشتند و فکر می‌کردند که چطور با این همه آلودگی خدمت امام(ع) برسند؟!

**************

صلّی الله علی الباکینِ از توی دل، نه از روی دل!

معلومه که مزد عمل باید با خود عمل سنخیت داشته باشه! صبح تا عصر عاشورا امام حسین(ع) هر چی داشت در راه خدا داد! ولی چون نمی‌شد که خدا هم هر چی داره یعنی خدا بودنش رو، به امام حسین(ع) بده!  پس تا جایی که امکان داشت به حسین(ع) عطا می‌کرد. برای همینه که هر کس برا امام حسین(ع) حتی به اندازۀ بال مگس هم گریه کنه خدا گناهان گذشته و آیندَشُ می ‌بخشه؛ فقط به خاطر این‌که امام حسین(ع) شاهکار کردند و اخلاصُ به نهایت رسوندند. البته گریۀ ما هم باید مخلصانه و از درون یه دل شکسته باشه، نه از روی یک دلِ صابون زده! گریه باید اثر بخش باشه. مثل گریه‌ های زینب(س) که عالَمی رو بیدار کرد.  تا همه خون‌خواه و انتقام‌خواه حسین(ع) بشند. باید چنان گریه کنی که از بی‌تابی تو، عالمی بی‌تاب شوند نه این‌که فقط سبُک بشی. چون بی‌تابی که کنی، خداوند بی‌تفاوت نخواهد بود، حتماً آرومت خواهد کرد. همانطور که ملائکه رو آروم کرد؛ وقتی که عصر عاشورا گفتند: “نمی‌خواهی انتقام حسین(ع) را بگیری؟” خداوند قائم آل محمد(عج) را درحالی‌که یازده امام دیگر برگِرد او بودند به آنها نشان داد و فرمود: “توسط این قائم(عج) انتقام حسین(ع) را خواهم گرفت.” ولی گویا این انتقام معطل گریه و بی‌تابی واقعی ماست!!

***************

چون که گریه بر سیدالشهدا(ع) آمد

بقیه مواردِ گریه هم پیش ماست!

این کلام امام رضا(ع) به ابن شبیبِه “اِن کُنتَ باکیاً لشی‌ءٍ فَابکِ للحسین؛ برای هر چیزی خواستی گریه کنی برای حسین(ع) گریه کن.”  یعنی؛ اگه خواستی از ترس گناهان خودت و دیگران، برای از لحظه مرگ تا قبر و حشر و نشر و حساب کشی و پل صراط و بهشت و جهنم گریه کنی برای امام حسین(ع) گریه کن. اگه تویِ دل شب خواستی از ترس خدا یا از اون هم بالاتر برا خودِ خدا هم گریه کنی باز هم برا امام حسین(ع) گریه کن. نمی‌خوام بگم امام حسین(ع) از خدا بالاتره! ولی وقتی یعقوب(ع) چهل سال برای حضرت یوسف(ع) گریه می‌کنه یعنی اینکه گریه بر کسی که  بر ما ولایت داره مثلِ گریه  برای خودِ خداست. امام سجاد(ع) هم سی‌و‌پنج سال و به نقلی چهل سال با آن وضعیت و به هر بهونه‌ای برای ولیّ خودش امام حسین(ع) گریه می‌کردند، چون گریه بر امام حسین(ع) جامعیت داره نسبت به هر نوع گریه‌ای! آن سی‌هزار نفراز ترس خدا و مرگ و قیامت گریه کرده بودند، ولی چون برای ولیّ خدا گریه نکرده بودند، هیچ سودی به حالشان نداشت و تازه آنها را امام زمان‌کُش هم کرد. پس رابطۀ گریه برای خدا و ولی خدا مثل رابطه گِرد و گردوست! هر گردی گردو نیست ولی هر گردویی گرده!

**************

تو گریه میکن و از چشم فروساز               که ایزد در قیامتت دهد باز

این همه آدم از زمان آدم ابو البشر تا حالا و این همه آدم از حالا به بعد ساق به ساق هم روز قیامت، کیپ تا کیپ جمع می‌شند و تازه همه با هم از ترس خدا گریه می‌کنند. این قدر گریه می‌کنند که دریای اشک راه می‌افته! به جز کسانی که در این دنیا از خوف و خشیت خدا گریه کرده باشند، ولو به اندازۀ یک بال مگس! چون وقتی آدم توی این دنیا از گناه پاک باشه و با گریه مخصوصاً تو دل شب دلش رو نورانی کرده باشه، دیگه روز قیامت روز فرح و شادیشه پس چرا باید گریان باشه؟ چون کسی که از ترس خدا گریه می کنه دیگه سمت گناه نمی‌ره! پس نسبت به این دنیا بی ‌رغبت می‌شه. البته نه اینکه از نعمتها استفاده نکنه و لذت نبره. اتفاقاً برعکس از همه بیشتر لذت می‌بره! ولی به هیچ کدوم دل نمی‌بنده و راحت از هرکدوم برای رضای خدا می‌گذره و بهشتُ برای خودش میخره. خدا هم که گفته به ازای هر قطره اشک قصری از درّ و جواهرات می‌ده و روز فزع اکبر زیر سایه عرش یعنی زیر سایه پنج تن آل عبا و در امنیت خداوند قرار می‌گیره. پس چرا باید گریه کنه؟ ولی کوفیان روز قیامت باید مثل بقیه گناهکاران عریان محشور  شوند و ضجه بزنند؛ از بس که در این دنیا از خوف خدا برای ولیّ خدا گریه نکردند و آخرش روز عاشورا مقابل ولیّ خدا قرار گرفتند!!

**************

اتفاقاً گریه ست که بر هر درد بی درمان دواست!

میگن خنده بر هر درد بی‌درمان دواست! اما آنچه که از لسان صادق اهل بیت علیهم السلام برمیاد اینه که اتفاقا گریه بر هر درد بی‌درمان دواست. چقدر خوبه که آدم با امید به رحمت خدا و گریه خواسته‌اش رو بخواد! یا برای به‌دست آوردن مغفرت خدا، با اشک از گناهاش توبه کنه! یا از خوف خدا به خاطر عمر از دست رفته و لحظه مرگ و قبر و حشر و نشر گریه کنه؛ تا روز قیامت چشمانش گریان نباشه. هر چند که همۀ اینها اجر داره اما نباید  به حداقل‌ها قانع بود. این ها همه کف و حداقلِ مراتب گریه است؛ چون به هر حال یک جور خودخواهی و طمع در صفتی از صفات خداست. اصلاً آقا! آدم گریه هم می‌کنه، به علی(ع) اقتداکنه؛ یعنی مخلصانه برای خودِ خودِ خدا اشک بریزه نه از ترس جهنم یا شوق بهشت. صبرتُ علی حَرِّ نارک، فکَیفَ اصبرُ علی فِراقک؟! شعیب پیامبر(ع) آنقدر برای خدا گریه کرد تا چشمش رو از دست داد و خدا دوباره بینایی‌اش رو به او برگردوند و تا چهار مرتبه این عمل تکرار شد. یعقوب(ع) از پنج بَکّاءِ عالم بود. گریه به بهانۀ یوسف(ع)، ولی برای خدا! چون یوسف(ع) بر یعقوب(ع) ولایت داشت و چون ولیّ جلوه اسماء و صفات خداست، پس گریه برای ولیّ خدا، گریه برای خداست! بنابراین گریه بر مصائب اهل بیت(ع) خصوصا سیدالشهداء(ع) بالاترین نوع گریه‌ست.

**************

بی گریه محروم ماند از هر ادب

یه جا عصر عاشورا یه کوفی لا یوفی گریه می‌کرد و خلخال از پای فاطمه دختر امام حسین(ع) می‌کَند و می‌گفت: اگر من این کار رو نکنم، یکی دیگه می‌کنه! درحالیکه ساعتی قبل از این قمر بنی‌هاشم(ع) گریه می‌کرد و از چشم‌هایش خون بیرون می‌آمد و وقتی امام از او پرسید: “ما یُبکیکَ یا ابالفضل؟” فرمود: “ای امامم می‌بینم که سرم روی زانوی شماست، اما ساعتی دیگر چه کسی سر شما را به زانو می‌گیرد؟” وقتی ندای یا اخا ادرک اخاکِ عباس(ع) بلند شد، امام مثل بازِ شکاری خودش رو به قمر بنی‌هاشم رسوند و فرمود: “الآن اِنکسرَ ظهری” پشت امام شکسته شد؛ چون فرق مؤدب‌ترین امام‌زمان‌خواهِ کربلا را شکستند! روز عاشورا یاران ابی‌عبدالله(ع) با گریه و ادب از امام(ع) اذن میدان می‌گرفتند. همان یاران شب عاشورا وقتی امام(ع) می‌فرمایند: “بیعتم را از شما برداشتم، بروید تا مبادا مظلومیت و غربت مرا ببینید.” یکی یکی بلند شدند و با ادب و گریان گفتند: “یا اباعبدالله کجا برویم در حالی که دشمنان شما را احاطه کرده‌اند. ما نیامده‌ایم که برگردیم. اگر کشته شویم و دوباره زنده شویم، در رکاب شما خواهیم بود حتی اگر این کار ده ها یا صدها بار تکرار شود. “ادب و گریه مخلصانه در مقابل ولیّ خدا انسان را عاقبت به خیر می‌کند! ولو مثل وَهب غیر مسلمان باشه! اما اگر هزاری هم نماز شب خون و روزه گیر باشی، ولی بی‌ادب در مقابل امام(ع)، مثل سی هزار نفر کوفی رو سیاه می‌شی و شاید هم امام‌کش!

منبع:نگار 

دوشنبه 6/9/1391 - 1:4
اهل بیت
«على علیه السلام در حلم و بردبارى بحد کمال بود و تا حریم دین و شرافت انسانى را در معرض تهاجم و تجاوز نمیدید صبر و حوصله بخرج میداد ولى در مقابل دفاع از حقیقت از هیچ حادثه‏اى رو گردان نبود.معاویه را نیز بحلم ستوده‏اند اما حلم معاویه تصنعى و ساختگى بوده و از روى سیاست و حیله‏گرى و براى حفظ منافع مادى بود در حالیکه حلم على علیه السلام فضیلت اخلاقى محسوب شده و براى احیاء حق و پیشرفت دین و هدایت گمراهان بود. »

ان عضک الدهر فانتظر فرجا فانه نازل بمنتظره او مسک الضر و ابتلیت به فاصبر فان الرخاء فى اثره (على علیه السلام)

صبر و حلم از صفات فاضله نفسانى است و از نظر علم النفس معرف علو همت و بلندى نظر و غلبه بر امیال درونى است و تسکین دردها و آلام روحى بوسیله صبر و شکیبائى انجام میگیرد .

صبر،تحمل شداید و نا ملایمات است و یا شکیبائى در انجام واجبات و یا تحمل بر خوردارى از ارتکاب معاصى و محرمات است و در هر حال این صفت زینت آدمى است و هر کسى باید خود را بزیور صبر آراسته نماید.

على علیه السلام از هر جهت صبور و شکیبا و حلیم بود زیرا رفتار او خود مبین حالات او بود حتى در جنگها نیز صبر و بردبارى میکرد تا دشمن ابتداء بیشرمى و تجاوز را آشکار مینمود .

على علیه السلام در حلم و بردبارى بحد کمال بود و تا حریم دین و شرافت انسانى را در معرض تهاجم و تجاوز نمیدید صبر و حوصله بخرج میداد ولى در مقابل دفاع از حقیقت از هیچ حادثه‏اى رو گردان نبود.معاویه را نیز بحلم ستوده‏اند اما حلم معاویه تصنعى و ساختگى بوده و از روى سیاست و حیله‏گرى و براى حفظ منافع مادى بود در حالیکه حلم على علیه السلام فضیلت اخلاقى محسوب شده و براى احیاء حق و پیشرفت دین و هدایت گمراهان بود.

در تمام غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله رنج و مشقت کارزار را تحمل نمود و از آن بزرگوار حمایت کرد و هر گونه سختى و ناراحتى را درباره اشاعه و ترویج دین با کمال خوشروئى پذیرفت .

رسول اکرم صلى الله علیه و آله از فتنه‏هائى که پس از رحلتش در امر خلافت بوجود آمد او را آگاه کرده بصبر و تحمل توصیه فرمود،على علیه السلام نیز مصلحة براى حفظ ظاهر اسلام مدت ۲۵ سال در نهایت سختى صبر نمود چنانکه فرماید:فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى .یعنى من مانند کسى صبر کردم که گوئى خارى در چشمش خلیده و استخوانى در گلویش گیر کرده باشد.

على علیه السلام براى استرداد حق خویش قدرت داشت ولى براى حفظ دین مأمور بصبر بود و این بزرگترین مصیبت و مظلومیتى است که هیچکس را جز خود او یاراى تحمل آن نیست!میفرماید (بارها تصمیم گرفتم که یکتنه با این قوم ستمگر بجنگ برخیزم و حق خود باز ستانم ولى بخاطر وصیت پیغمبر صلى الله علیه و آله و براى حفظ دین از حق خود صرف نظر کردم.) چه صبرى بالاتر از این که اراذلى چند مانند مغیرة بن شعبه و خالد بن ولید بخانه‏اش بریزند و بزور و اجبار او را براى بیعت با ابو بکر بمسجد برند در حالیکه اگر دست بقبضه شمشیر میبرد مخالفى را در جزیرة العرب باقى نمیگذاشت!گویند وقتى حضرت امیر علیه السلام را کشان کشان براى بیعت با ابو بکر بمسجد مى‏بردند یک مرد یهودى که آن وضع و حال را دید بى اختیار لب بتهلیل و شهادت گشوده و مسلمان شد و چون علت آنرا پرسیدند گفت من این شخص را میشناسم و این همان کسى است که وقتى در میدانهاى جنگ ظاهر میشد دل رزمجویان را ذوب کرده و لرزه بر اندامشان میافکند و همان کسى است که قلعه‏هاى مستحکم خیبر را گشود و در آهنین آنرا که بوسیله چندین نفرباز و بسته میشد با یک تکان از جایگاهش کند و بزمین انداخت اما حالا که در برابر جنجال یکمشت آشوبگر سکوت کرده است بى حکمت نیست و سکوت او براى حفظ دین اوست و اگر این دین حقیقت نداشت او در برابر این اهانتها صبر و تحمل نمیکرد اینست که حق بودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم.

باز چه مظلومیتى بزرگتر از این که از لشگریان بیوفاى خود بارها نقض عهد میدید و آنها را نصیحت میکرد اما بقول سعدى (دم گرمش در آهن سرد آنها مؤثر واقع نمیشد) و چنانکه گفته شد آرزوى مرگ میکرد تا از دیدار کوفیهاى سست عنصر و لا قید رهائى یابد.

على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله دائما در شکنجه روحى بود و جز صبر و تحمل چاره‏اى نداشت بنقل ابن ابى الحدید آنحضرت صداى کسى را شنید که ناله میکرد و میگفت من مظلوم شده‏ام فرمود:هلم فلنصرخ معا فانى ما زلت مظلوما.یعنى بیا با هم ناله کنیم که من همیشه مظلوم بوده‏ام!

درباره مظلومیت و شکیبائى على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله (در دوران خلفاء ثلاثه) ترجمه خطبه شقشقیه ذیلا نگاشته میشود تا صبر و تحمل آنجناب از زبان خود وى شنیده شود:

بدانید بخدا سوگند که فلانى (ابو بکر) پیراهن خلافت را (که خیاط ازل بر اندام موزون من دوخته بود بر پیکر منحوس خود) پوشانید و حال آنکه میدانست محل و موقعیت من نسبت بامر خلافت مانند میله وسط آسیاب است نسبت بسنگ آسیاب که آنرا بگردش در میآورد. (من در فضائل و معنویات چون کوه بلند و مرتفعى هستم که) سیلابهاى علم و حکمت از دامن من سرازیر شده و طایر بلند پرواز اندیشه را نیز هر قدر که در فضاى کمالات اوج گیرد رسیدن بقله من امکان پذیر نباشد.

با اینحال شانه از زیر بار خلافت (در آن شرایط نا مساعد) خالى کرده و آنرا رها نمودم و در این دو کار اندیشه کردم که آیا با دست تنها (بدون داشتن کمک براى گرفتن حق خود بر آنان) حمله آرم یا اینکه بر تاریکى کورى (گمراهى مردم) که شدت آن پیران را فرسوده و جوانان را پیر میکرد و مؤمن در آنوضع رنج مى‏برد تا پروردگارش را ملاقات مینمود شکیبائى کنم؟پس دیدم صبر کردن بر این ظلم و ستم (از نظر مصلحت اسلام) بعقل نزدیکتر است لذا از شدت اندوه مثل اینکه خار و خاشاک در چشمم فرو رفته و استخوانى در گلویم گیر کرده باشد در حالیکه میراث خود را غارت زده میدیدم صبر کردم!تا اینکه اولى راه خود را بپایان رسانید و عروس خلافت را بآغوش پسر خطاب انداخت!عجبا با همه اقرارى که در حیات خویش به بى لیاقتى خود و شایستگى من میکرد (و میگفت:اقیلونى و لست بخیرکم و على فیکم.ـمرا رها کنید که بهترین شما نیستم در حالیکه على در میان شما است) بیش از چند روز از عمرش باقى نمانده بود که مسند خلافت را بدیگرى (عمر) واگذار نمود و این دو تن دو پستان شتر خلافت را دوشیدند،خلافت را در دست کسى قرار داد که طبیعتش خشن و درشت و زخم زبانش شدید و لغزش و خطایش در مسائل دینى زیاد و عذرش از آن خطاها بیشتر بود.

او چون شتر سرکش و چموشى بود که مهار از پره بینى‏اش عبور کرده و شتر سوار را بحیرت افکند که اگر زمام ناقه را سخت کشد بینى‏اش پاره و مجروح شود و اگر رها ساخته و بحال خود گذارد شتر سوار را به پرتگاه هلاکت اندازد،سوگند بخدا مردم در زمان او دچار اشتباه شده و از راه راست بیرون رفتند من هم (براى بار دوم) در طول اینمدت با سختى محنت و اندوه صبر کردم تا اینکه (عمر نیز) براه خود رفت و خلافت را در میان جمعى که گمان کرد من هم (در رتبه و منزلت) مانند یکى از آنها هستم قرار داد.

خدایا کمکى فرماى و در این شورا نظرى کن،چگونه این مردم مرا با اولى (ابو بکر) برابر دانسته و درباره من بشک افتادند تا امروز در ردیف این اشخاص قرار گرفتم و لکن باز هم (بمصلحت دین) صبر کردم و در فراز و نشیب با آنها هماهنگ شدم (سابقا گفته شد که اعضاء شورا شش نفر بودند) پس مردى (سعد وقاص) بسابقه حقد و کینه‏اى که داشت از راه حق منحرف شد و قدم در جاده باطل نهاد و مرد دیگرى (عبد الرحمن بن عوف) بعلت اینکه داماد عثمان بود از من اعراض کرده‏و متمایل باو شد و دو نفر دیگر (طلحه و زبیر که از پستى آنها) زشت است نامشان برده شود.بدین ترتیب سیمى (عثمان) در حالیکه (مانند چهار پایان از کثرت خوردن) دو پهلویش باد کرده بود زمام امور را در دست گرفت و فرزندان پدرش (بنى امیه) نیز با او همدست شده و مانند شترى که با حرص و ولع گیاهان سبز بهارى را خورد،مشغول خوردن مال خدا گردیدند تا اینکه طنابى که بافته بود باز شد (مردم بیعتش را شکستند) و کردارش موجب قتل او گردید.

چیزى مرا (پس از قتل عثمان) بترس و وحشت نینداخت مگر اینکه مردم مانند یال کفتار بسوى من هجوم آورده و از همه طرف در میانم گرفتند بطوریکه از ازدحام و فشار آنان حسنین در زیر دست و پا مانده و دو طرف جامه‏ام پاره گردید.

مردم چون گله گوسفندى که در جاى خود گرد آیند (براى بیعت) دور من جمع شدند و چون بیعت آنان را پذیرفتم گروهى (مانند طلحه و زبیر) بیعت خود را شکستند و گروه دیگرى (خوارج) از زیر بار بیعت من بیرون رفتند و برخى نیز (معاویه و طرفدارانش) بسوى جور و باطل گرائیدند مثل اینکه آنان کلام خدا را نشنیدند که فرماید:ما سراى آخرت را براى کسانى قرار میدهیم که در روى زمین اراده سرکشى و فساد نداشته باشند و حسن عاقبت مخصوص پرهیزکاران است.

بلى بخدا سوگند این آیه را یقینا شنیده و حفظ کردند و لکن دنیا در نظر آنان جلوه کرد و زینت‏هایش آنها را فریب داد.

بدانید سوگند بدان خدائى که دانه را (در زیر زمین براى روئیدن) بشکافت و بشر را آفرید اگر حضور آن جمعیت انبوه و قیام حجت بوسیله یارى کنندگان نبود و پیمانى که خداوند از علماء براى قرار نگرفتن آنان در برابر تسلط ستمگر و خوارى ستمدیده گرفته است وجود نداشت هر آینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته و رها میکردم و از آن صرف نظر مى‏نمودم و شما در مى‏یافتید که این دنیاى شما (با تمام زرق و برقش) در نزد من بى ارزشتر از آب بینى بز است (۱) .

على علیه السلام در این خطبه در اثر هیجان ضمیر و فرط اندوه شمه‏اى از صبرو تحمل خود را درباره مظلومیتش اظهار داشته و بر همه روشن نموده است که تحمل چنین مظلومیتى چقدر سخت و طاقت فرسا است زیرا آنجناب که مستجمع تمام صفات حمیده و سجایاى عالیه اخلاقى بود در مقابل سعد وقاص و معاویه و امثال آنها قرار گرفته بود که تقابل آنها از نظر منطق درست تقابل ضدین است چنانکه خود آنحضرت فرماید روزگار مرا بپایه‏اى تنزل داد که معاویه هم خود را همانند من میداند!تحمل اینهمه نا ملائمات در راه دین بود و بهمین جهت وقتى ضربت خورد فرمود فزت و رب الکعبة.

پى‏نوشتها:

(۱) نهج البلاغه خطبه .۳

دوشنبه 6/9/1391 - 1:4
اهل بیت
«سدیر: همه شرایط آماده است، چرا قیام نمی کنید؟
امام صادق(ع): به روبرو نگاه کن!
سدیر: درآن سوی، تعدادی گوسفند می بینم، مقصود آن چیست؟
امام صادق(ع): ای سدیر! اگر یاران از خود گذشته و پاکبازی به تعداد آنها داشتم، قیام می کردم و حاکمیت به حاشیه رفته اسلام ناب محمدی(ص) را بار دیگر به صحنه بازمی گرداندم.»

«سدیر صیرفی» از یاران نزدیک امام صادق(ع) بود و دوران آن امام بزرگوار با چالش های سخت انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس همزمان بود و فرصتی استثنایی برای حضرت تا به نشر و ترویج آموزه های اسلامی بپردازند. گفته اند بیش از ۴هزار نفر از جویندگان علم و معرفت در محضر درسش حاضر می شدند که دانشمندان بلندآوازه ای نظیر هشام بن حکم، جابربن حیان، مومن طاق، محمدبن سلم، جعفی و… از جمله آنها بودند. «سدیر» با مشاهده آن شرایط به این نتیجه رسیده بود که همه مقدمات برای قیام حضرت و برپایی حاکمیت عدالت پرور اسلام ناب محمدی(ص) فراهم است. در پی این ارزیابی از مراد و مقتدای خویش پرسید؛
سدیر: همه شرایط آماده است، چرا قیام نمی کنید؟
امام صادق(ع): به روبرو نگاه کن!
سدیر: درآن سوی، تعدادی گوسفند می بینم، مقصود آن چیست؟
امام صادق(ع): ای سدیر! اگر یاران از خود گذشته و پاکبازی به تعداد آنها داشتم، قیام می کردم و حاکمیت به حاشیه رفته اسلام ناب محمدی(ص) را بار دیگر به صحنه بازمی گرداندم.
¤¤¤
امام راحل ما(ره) که خود از سلاله پاک رسول خدا(ص) و حکمت آموخته مکتب امام صادق علیه السلام بود به جرأت می فرمود که مردم زمان ما از مردم حجاز در دوران رسول خدا(ص) و مردم کوفه در دوران علی مرتضی(ع) برترند… و دیدیم که چنین بود و چون درگذر قرن ها، آموزه های صادق آل محمد(ص) به بار نشست، پیروان راستینش در رکاب فرزند بزرگوارش، حاضر بودند، با اشاره او به سر دویدند، سقف ظلمانی جهان سلطه را شکافتند و طرحی نو در انداختند… و امروز، خطاب به مولایمان امام صادق(ع) این سرود برخاسته از ژرفای دل بر زبان داریم که «حرکت این سایه زان شاخ گل است».

منبع:نگار 

دوشنبه 6/9/1391 - 1:4
اهل بیت
« مسلم از عایشه همسر پیامبر روایت کرده است که او گفت:پیامبر خدا بیرون آمد در حالى که عبایى بافته از موى سیاه بر دوش او بود،پس حسن آمد،او را داخل عبا کرد،بعد حسین آمد،او را نیز داخل کرد،و بعد فاطمه آمد،او را هم به زیر عبا جاى داد،سپس على آمد و او را هم با عبا پوشاند،آن گاه فرمود:«خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را کاملا پاک گرداند»

 

گرامى ترین مردم نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست،منافاتى ندارد.توضیح این که برترى دادن خداوند به این خاندان کاشف از فضیلت آنان و شایستگى ایشان براى چنین برتر شمردن است و هم این که آنان در بالاترین درجات تقوایند.و بحق اعمالشان با این نتیجه گیرى هماهنگى دارد،و شها د تهاى پیامبر در مورد آنان این شایستگى را آشکار مى کند. در تاریخ نبوت وجود بندگان عالیقدر در میان خاندان پیامبر مطلب تازه اى نبوده است.قرآن ما را آگاه مى سازد که نبوتهاى پیشین در همین راستا حرکت کرده اند،آن جا که خداوند،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى بخشید،و آنگاه که خداوند،هارون را در رسالت برادرش موسى شریک ساخت و خداوند دعاى زکریا را مستجاب کرد و به او،جانشینى مرحمت فرمود تا وارث او و وارث خاندان یعقوب باشد.

على بن ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و فرزندانش حسن و حسین (ع) اعضاى این خاندان گرامى هستند.

آنچه در این مورد،شایسته اعتماد است،همان احادیثى است که از پیامبر خدا روایت شده است و در آنها ذکر«آل محمد»یا«اهل بیت او»و یا«عترت او»آمده است.در این جا مقصود از همه این عبارات یک چیز است.روایتهاى صریحى را که از پیامبر (ص) در این باره نقل شده است مى توان به دو دسته تقسیم کرد:

(۱) احادیثى که در بردارنده اوصاف این خانواده گرامى است،و ما به وسیله آن اوصاف مى توانیم از کلمه«آل محمد»خروج افرادى را که داراى آن اوصاف نیستند،و هم ورود کسانى را که متصف به آن اوصافند،در آن مفهوم بشناسیم.

(۲) احادیثى که متضمن گواهیى است که بروشنى دلالت دارند بر این که اشخاص معینى در زمره«آل محمد»یا«اهل بیت محمد»و یا«عترت او»یند.

احادیث بیانگر اوصاف [اهل البیت ]

از جمله روایتهاى صریح نبوى که بیانگر اوصاف است،احادیث ذیل است:

از جابر بن عبد الله نقل شده است که رسول خدا فرمود:«اى مردم!من در میان شما،چیزهایى را بر جاى گذاشتم،اگر آنها را بپذیرید،هرگز گمراه نخواهید شد:کتاب خدا،و عترتم،خاندانم» (۱) .

و از زید بن ارقم است که رسول خدا فرمود:«براستى که در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم که اگر بدانها چنگ زنید،هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد:کتاب خداـرشته کشیده شده میان آسمان و زمینـو عترتم،خاندانم؛و آن دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا کنار حوض [کوثر]به سوى من باز گردند.پس مواظب باشید،بعد از من چگونه درباره آن دو جاى مرا خواهید گرفت» (۲) .

و از زید بن ثابت است که پیامبر خدا گفت:«من پس از خود در میان شما دو جانشین مى گذارم :کتاب خداـرشته امتداد یافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین) ـو عترتم،اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا کنار حوض [کوثر]به سوى من باز گردند» (۳) .

و از زید بن ارقم است که رسول خدا در روز غدیر خم فرمود:«گویا من [به لقاء الله ]دعوت شدم و اجابت کردم [کنایه از این که:پس از رحلتم از دنیا]در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشته امـیکى از آنها بزرگتر از دیگرى است:کتاب خداى بزرگ و عترتم.پس مواظب باشید که چگونه نسبت به آنها جاى مرا پر خواهید کرد،چه آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض [کوثر]بر من باز گردند.»و بعد فرمود:«براستى که خداى بزرگ صاحب اختیار من است،و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم.»آن گاه دست على را گرفت و گفت:«هر که را من صاحب اختیارم،این [على ]صاحب اختیار اوست.پروردگارا دوست بدار هر کس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر آن کس را که با او دشمنى کند» (۴) .

البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این که اهل بیت پیامبر منحصر به کسانى هستند که به فراوانى از صفات زیر برخوردارند:

(۱) آنان عترت پیامبرند،و عترت مرد،نزدیکترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست.و به این ترتیب از محدوده اهل بیت پیامبر،زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مى شوند (۵) .

(۲) آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگى اند،زیرا که ایشان از قرآن جدایى ناپذیرند،در صورتى که ناپرهیزکاران در جهت خلاف قرآنند.و از آن رو هاشمیان گناهکار که از خدا نافرمانى مى کنند و هم به طریق اولى گناهکاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مى شوند.

(۳) آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنى اند هاشمیانى که نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارندـهر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارندـاز فرزندان معنوى او نیستند،زیرا شخص نادان و آن که بینش محدودى داردـدانسته یا ندانستهـدر معرض مخالفت با قرآن است.و هیچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد.تبعیت مردم از مثل او و پیروى اوـگاهىـمنجر به مخالفت با کتاب خدا خواهد شد.

(۴) موافقت بعضى از خاندان پیامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند،چه،به یقین یک طرف از آن دو گروه که آموزشهاى آنها با هم متناقض است،بر خطایند.زیرا که دو گروه بر حق،با یکدیگر تضادى ندارند.و چه بسا که همگى بر خطایند،زیرا خطا همانطورى که بار است،تناقض دارد،ممکن است با خطاى دیگر هم متناقض باشد.حال اگر تعلیمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند،امکان ندارد که همه آنان موافق با قرآن باشند!

(۵) معرفت دینى آنان یقینى است.و بدان جهت،همه مجتهدان هاشمى،اصحاب،تابعین و دیگرانـاز دایره اهل بیت پیامبر به لحاظ معنى و حقیقتـخارج مى شوند.سر مطلب این است که معرفت یک مجتهد در بیشتر موارد غیر یقینى و بلکه ظنى است.

ما بر آنیم که معرفت اهل بیت پیامبر (ص) باید یقینى باشد،زیرا مجتهدى که به گمان خود برترین احتمالها را مى پذیرد،گاهى ناخودآگاه نظر او با قرآن مخالفت دارد!

تا وقتى که معرفت یک مجتهد بر اساس ظن باشد،نه پیش او ضمانتى براى موافقت با قرآن وجود دارد و نه نزد پیروانش.و از آن روست که مى بینیم مجتهدان بایکدیگر اختلاف نظر دارند و در آرایشان تناقض وجود دارد.

احادیثى که گذشت بوضوح دلالت دارند بر این که معرفت دینى خاندان پیامبر،معرفتى است یقینى نه اجتهادى،و گرنه مى بایست در اکثر اوقات از قرآن جدا مى بودند.به همین دلیل مجتهدى،چون ابن عباسـبا وجود علو مقام و این که پسر عموى پیامبر استـاز محدوده اهل بیت پیامبرـبه حسب معناـخارج است،تا چه رسد به دیگر اصحاب که از بستگان پیامبر نبوده اند و به مقامى چون مقام ابن عباس نایل نشده اند.پس هیچ یک از مجتهدانـهر چند براى اجتهاد خالصانه خودـچه به حق رسیده باشند و یا خطا کنند داراى پاداش و اجرند،از خاندان پیامبرـبر طبق روایات صریح قبلىـنیستند.

چگونه همه دانستنیهاى آنان یقینى است؟

گاهى این پرسش براى خواننده پیش مى آید که؛چگونه ممکن است براى اعضاى خاندان پیامبر در تمام آیات قرآن و جمیع احکام شرعى و سنتهاى نبوى،معرفت یقینى حاصل شود؟

پاسخ این است که،دستیابى آنان بر معرفت یقینى به طور قطع امکان دارد.البته براى پیامبر این امکان بوده است که به شاگرد زیرک و برجسته اى چون على بن ابى طالبـتمام مفاهیم آیات قرآن و تمامى آنچه را که به بینش اسلامى مربوط است و همه قوانین اسلامى را که تعدادشان از چند هزار تجاوز نمى کندـتعلیم دهد.بدیهى است که على به دو پسرشـحسن و حسینـتمام آنچه را که پیامبر به او آموخته است،تعلیم مى دهد.بدین گونه،براى ما امکان این تصور پیدا مى شود که على و دو فرزندش بر معرفت یقینى کامل رسیده اند.

البته این فرضـبه طور قطعـبا واقع،مطابقت دارد،چه على از کودکى تا روز وفات پیامبر با او بود؛نیز او شاگردى امین و مراقب بود،پیوسته در جلسات عمومى پیامبر حاضر مى شد و در خلوتهاى ویژه او نیز با وى همراه بود.و او در آشکار و نهان در راه خدابیدار دل و صمیمى بود.و فرزندانشـحسن و حسینـسالهاى دراز با وى زندگى کردند،و آن دو نیز،همانند نیا و پدر خود راستانى پاک بودند.آنچه را مى دانستند به برترین فرزندان پیامبر و على،تعلیم دادند.

چگونه گروهى را مشخص کنیم؟

گاهى خواننده مى پرسد:با توجه به این که دو گروه از دانشمندان وجود دارند که هر دو انتساب به پیامبر دارند و از طرفى اعضاى هر یک از دو گروه با خودشان متفقند و با اعضاى گروه دیگر اختلاف نظر دارند،چگونه براى ما امکان دارد که تشخیص دهیم کدام یک از دو گروه،همان عترتى است که پیامبر به پیروى از آن ارشاد کرده است؟

اما خواننده خودـدر صورت پیشامد چنین اشتباهىـمى تواند رفع شبهه کند،به این ترتیب که یک بار دیگر به حدیث زید بن ارقمـکه پیشتر گذشتـباز گردد و آن را بخواند.همان حدیثى که حاکم در جزء سوم از صحیح خود«المستدرک»آورده است،آن که به نام یکى از اعضاى عترت تصریح مى فرماید و او امام على است.

پس گروه حقى که با این فرد برجسته هماهنگ است،همان عترت است.و گروهى که مخالف اوست از عترت نیست،هر چند که همه افراد آن به پیامبر خدا انتساب داشته باشند.

صرف نظر از آنچه گفته شد این شبهه یا شبهه هاى همانند آنـموقعى که به این احادیث بیانگر اوصافـاحادیث تسمیه را نیز بیفزاییم،به تمامى از بین مى روند.

احادیث تسمیه

از جمله احادیثى که از اعضاى خانواده پیامبر به نام،یاد کرده،احادیث ذیل است:مسلم در صحیح خود از سعد بن ابى وقاص روایت کرده است که او گفت:«…و هنگامى که این آیه نازل شد:پس بگو:بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان،زنانمان و زنانتان…را بخوانیم…،پیامبر خدا،على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید،پس فرمود:بار خدایا اینان خاندان منند» (۶) .

ترمذى در صحیح خود از عمر بن ابى سلمه روایت کرده است که او گفت:«این آیه در خانه ام سلمه بر پیامبر (ص) نازل شد:«اراده خداوند تعلق گرفته است تا از شماـخاندان پیامبر (ص) ـناپاکى را دور کند،و شما را به طور کامل پاک دارد.».پس پیامبر،فاطمه،حسن و حسین را طلبید،و آنان را با کسا پوشانید و على را نیز که پشت سرش بود با عبایى پوشاند،سپس فرمود:بار خدایا اینان اهل بیت منند پس،پلیدى را از آنان بزداى و آنان را به طور کامل پاک بدار.ام سلمه گفت:یا رسول الله آیا من هم با آنان هستم؟فرمود:تو بر جایگاه خود هستى و روى به سوى خیر و سعادت دارى.».ترمذى گوید:و در همین باب از ام سلمه،معقل بن یسار،ابى الحمراء و انس بن مالک،روایت شده است (۷) .

امام احمد در مسند خود از ام سلمه همسر پیامبر (ص) روایت کرده است که او گفت:«این آیه در خانه من نازل گردید:خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را به طور کامل پاک دارد،و در آن خانه،فاطمه،على،حسن و حسین بودند،پس پیامبر آنان را با عبایى که روى خود داشت پوشانید،سپس گفت: (بار خدایا) اینان خاندان منند،پس از آنان پلیدى را دور کن و آنان را کاملا پاک گردان.» (۸) .

و مسلم از عایشه همسر پیامبر روایت کرده است که او گفت:پیامبر خدا بیرون آمد در حالى که عبایى بافته از موى سیاه بر دوش او بود،پس حسن آمد،او را داخل عبا کرد،بعد حسین آمد،او را نیز داخل کرد،و بعد فاطمه آمد،او را هم به زیر عبا جاى داد،سپس على آمد و او را هم با عبا پوشاند،آن گاه فرمود:«خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را کاملا پاک گرداند» (۹) .

در در المنثور سیوطى (در تفسیر قرآن) به دو روایت زیر برمى خوریم:

ابو الحمراء (از اصحاب پیامبر) مى گوید:مدت هشت ماه در مدینه مراقب پیامبر بودم هیچ گاه براى نماز بیرون نیامد،مگر اینکه اول به در خانه على مى آمد،دستش را دو طرف در قرار مى داد و مى گفت:«نماز!نماز!خداوند اراده کرده است فقط از شما خانواده پلیدى را دور کند و شما را به تمام پاک دارد» (۱۰) .

و از ابن عباس است که گفت:نه ماه پیامبر خدا را مى دیدیم که هر روز موقع نماز در خانه على بن ابى طالب مى آمد و مى گفت:«درود و رحمت خدا بر شما خانواده،خداوند اراده کرده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را کاملا پاک دارد» (۱۱) .

و انس بن مالک روایت کرده است که پیامبر خدا شش ماه به طور مداوم آن جمله را مى گفت (۱۲) .

البته این احادیث بوضوح دلالت دارد که هر یک از این چهار تن فردى از افراد خاندان پیامبرند،همچنان که عضویت هر شخص دیگرى راـاز کسانى که در زمان پیامبر در قید حیات بودند،چه از هاشمیان و یا از زنان پیامبرـمنتفى مى داند.این قول پیامبر (ص) :بار خدایا اینان خاندان منند،دلالت روشنى دارد بر این که عضویت خاندان پیامبر در دوران زندگانى آن بزرگوار منحصر بر آن چهار تن بوده است.بنابراین،همه افراد دیگرـحتى عمویش عباس،جعفر بن ابى طالب و سایر افراد حاضر در زمان بیان این مطلبـاز دایره عترت مورد نظر خارجند،هر چند که همگى از خویشان نزدیک او بودند.

با این همه،این انحصار همه بنى هاشم را که پس از وفات آن حضرت،به دنیا آمده اندـاز جرگه اهل بیت خارج نمى کند.آنچه در احادیث نوع اول آمده است دلالت دارد بر این که اعضایى از خانواده و عترت اوـپس از حیات او در ضمن چند قرن به وجودخواهند آمد.پیامبر در آن احادیث به صراحت گفته است که قرآن و اهل بیتش از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر او باز گردند.

اما چگونه عضویت افرادى را که پس از پیامبر به دنیا مى آیند،بشناسیم،این مطلبى است که به اعضاى همعصر آن حضرت مربوط مى شود و این که کدام یک از اینان را مى توان خلف آن حضرت نامید و اگر خلف او بود از اعضاى عترت او نیز هست.مردم خود گواه شایستگى و علو مقام او در تقوا و درستى و علم و حکمت اویند،و خلف آن حضرت در زمان او همان کسى است که وى را خلیفه خود مى نامد.

اکنون که مقام اهل بیت را در اسلام و نیز اعضاى خاندان محترمى را که در زمان پیامبر بودند،شناختیم سزاوار است که در صفحه هاى آینده از شاخص ترین فرد این خانواده سخن بگوییم .آن فرد،امام على (ع) پسر عموى پیامبر است که پیامبر او را به بالاترین مراتب بزرگداشت،گرامى داشته است.

پى نوشتها:

۱ـ ترمذى در صحیح خود ج ۵ ص ۳۲۸ آورده است.شماره حدیث ۳۸۷۴ است.

۲ـ ترمذى در صحیح خود ج ۵ ص ۳۲۹ روایت کرده است شماره حدیث .۳۸۷۶

۳ـ امام احمد در جزء پنجم از مسند خود ص ۱۸۱ آورده است.البته از دو طریق صحیح روایت کرده است.

۴ـ حاکم در صحیح خود«مستدرک»ج ۳ ص ۱۰۹ آن حدیث را آورده است.

۵ـ در«فاکهة البستان»آمده است:عترتـبه کسرعـفرزندان و نسل او و همچنین نزدیکترین وابستگان او،از گذشتگان و غیر آنها مى باشند.

۶ـ ج ۱۵ ص ۱۷۶٫البته ترمذى،حاکم و بیهقى نیز آن را نقل کرده اند.

۷ـ ج ۵ ص ۳۲۸ (شماره حدیث ۳۸۷۵) .

۸ـ ج ۶ ص ۲۹۲ سید تقى حکیم در کتاب«اصول فقه»مقارن ص ۱۵۵ـ۱۵۶ به نقل از کتاب در المنثور سیوطى ج ۵ ص ۱۹۸ آورده است که حاکم و بیهقى این حدیث را روایت کرده اند.

۹ـ صحیح مسلم ج ۱۵ ص ۱۹۲ـ .۱۹۵

۱۰ و ۱۱ـ ج ۵ ص ۱۹۸ (الفقه المقارن از حکیم ص ۱۵۵) .

۱۲ـ احمد در مسند خود ج ۳ ص ۲۸۶ آن را نقل کرده است.

امیرالمؤمنین اسوه وحدت صفحه ۵۶

دوشنبه 6/9/1391 - 1:3
اهل بیت
«اهل بیت پیامبر (ص) به مقام پاکى و پاکیزگى ناب نایل شده و سرآمد بشرگردیده‌اند.
خداوند منان با زیباترین بیان، آنان را در قرآن مجید مورد تقدیس و تکریم قرار داده و فرموده است:
همانا خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت هرگونه پلیدى و گناه را دور گرداند و شما را به بهترین پاکیزگی‌ پاک گرداند.»

پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) و اهل بیت او، زیباترین واژه و برترین مخلوقات، نزد مسلمانان جهانند

براى معرفى این نخبگان و صاحبان کمالات انسانى، فعالیت‌هاى فراوان و گوناگونى از صـدر اسلام تا کنون از سوى شیفتگان آنان (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) به روش‌هاى مختلف، مانند گفتارى، نوشتارى، نمایشى، فیلم‌سازى و تصویرى انجام شده است که هـمـه آنها نـشانگر عمق محبت و علاقه مردم به رهبران راستین خویش است.

بسیارى از پژوهشگران، دانشمندان و نویسندگان تلاش کرده‌اند تا پیامبر (ص) و اهل بیت وی را به هـر طریـق ممـکن بـه جـوامـع معرفى کنند.[آشنایی با بعثت پیامبر (ص)]

زیرا شناخت آن بزرگواران و آشنایى با سیره و شـیـوه زنـدگـانـى آنـان هـدایـت یـافـتـن و در مـسیـر درستى قرار گرفتن را ممکن خواهد ساخـت.

شناختن الگوهاى انسانى و شناساندن آنها به دیگران، زمینه را براى ایجاد محیطى آرام و عـارى از فـسـق و فسادو تحقق وعده‌هاى الهى در ایجاد جامعه امن اسلامى و برقرارى عدالت اجتماعى فراهم مى‌کند.

دستیابى به چنین مقصودى، راه‌هاى پرپیچ و خم و تنگناهایى را در پیش رو دارد کـه گـرچـه گذر از آنهاغیرممکن نیست، اما بسیار دشوار و توان فرسا است و مسؤولیت هـمـگـان، بـه ویـژه دانـشمندان، در رسیدن و رساندن جامعه به مقصد عالى و هدف نهایى، بسى سنگین و مرارت بار است.

خاندان عصمت

در مـیـان انسان‌ها، غیر از پیامبران و سفیران الهى که از جایگاه ویژه‌اى برخوردارند، برخى افراد یا خـانـدان‌ها به خاطر اتصال و انتساب به پیامبران و کسب فضایل و کمالات انسانى، نزد پروردگار مـتـعال به منزلت و مرتبه شایسته‌اى نایل شده و مشمول رحمت و برکت الهى قرار گرفته‌اند.

در قـرآن کـریـم نـیـز به برخى از آنان اشاره شده است، به عنوان مثال درباره اهل بیت ابراهیم خلیل الـرحمن (ع) مى‌فرماید: قالوااتعجبین من امر اللّه رحمت اللّه و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید.

امـا در میان آنان نیز اهل بیت پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) به مرتبه‌اى دست یافته‌اند که جز خود آن حضرت، کسى را شایستگى رسیدن به چنین فضایلى نبوده است.

اهل بیت پیامبر (ص) به مقام پاکى و پاکیزگى ناب نایل شده و سرآمد بشرگردیده‌اند.

خداوند منان با زیباترین بیان، آنان را در قرآن مجید مورد تقدیس و تکریم قرار داده و فرموده است:

همانا خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت هرگونه پلیدى و گناه را دور گرداند و شما را به بهترین پاکیزگی‌ پاک گرداند.

بیت پیامبر(ص)

بـراى نـبـى مکرم اسلام، حضرت محمد (ص) دو گونه بیت (خانه) وجود داشته است : یکى بیت زوجیت و دیگرى بیت نبوت و ولایت.

بـیت زوجیت آن حضرت در ارتباط با زندگى عادى ایشان با همسران و فرزندانشان بود. این بیت یـکـى نبود، بلکه به تعداد همسران مکرمه آن حضرت، متعدد بود و در قرآن مجید نیز با لفظ جمع بـیـوت آورده شـده اسـت.

هر یک از همسران مکرمه پیامبر(ص) خانه و زندگى جداگانه‌اى با آن حضرت داشتند که در ابـتـدا مـنـحـصـر در یـک خـانـه بـود، امـا در اواخر عمر آن حضرت، متعدد گردید.

در میان بـیـوت همسران پیامبر (ص) بیت خدیجه کبرى (س) مطبوع ترین و شیرین ترین محیط زندگى خانوادگى براى رسول گرامى اسلام بود.

امـا بـیـت نـبوت و ولایت منحصر بود در خانه‌اى که دختر آن حضرت، فاطمه زهرا(س) به اتفاق همسرش امام على (ع) و حسنین (ع) در آن زندگى مى‌کردند؛ یعنى بیت طهارت و عصمت.

مـخـاطـبـان آیـه تـطـهـیر نیز همین دسته‌اند، یعنى اهل بیت نبوت و ولایت و بیت عصمت و طـهـارت. بـنابراین، بیت نبوت و ولایت ساکنانى دارد که والاترین وشایسته‌ترین انسان‌ها بوده و مورد تقدیس و تطهیر الهى قرار گرفته‌اند.

آنان عبارتند از:

  • پـیـامبر اسلام، حضرت محمد (ص) که کلام و کتاب خداوند منان در بیت ایشان نازل شده و از زبان آن حضرت به دیگران ابلاغ گردیده است
  • امام على بن ابى طالب (ع) که داماد و جانشین پیامبر (ص) و ولى امر امت اسلامى است
  • فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر اکرم (ص) که محبوب ترین فرد نزد آن حضرت بود
  • سبط اکبر پیامبر، حضرت امام حسن مجتبى (ع )
  • سبط اصغر پیامبر، حضرت امام حسین (ع )

این پنج تن، معدن وحى و مظهر پاکیزگى‌اند، زیرا پیامبر پرورش یافته خدا از طریق جبرئیل امین است و چهار نفر دیگر، پرورش یافته دامن پر مهر پیامبر اسلام (ص) هستند.

از مـیان صحابه و نزدیکان پیامبر اکرم (ص) بسیارى براین مساله گواهى داده‌اند و شان نزول این آیـه را پـنج تن آل عبا (ع) دانسته‌اند.

پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع)

از پـیامبر اکرم (ص) روایات فراوانى درباره مقام و منزلت اهل بیتش از طریق اهل سنت و شیعیان نـقـل شـده است که بیان کننده شایستگى آن حضرات براى امامت و تصدى امر خلافت اسلامى و لـزوم تـمـسـک امت به آنان است.

مـن دو چـیـز گـرانبها در میان شما به یادگار مى‌گذارم. مادامى که به آن دو متمسک باشید هرگز گمراه نخواهید بود (آن دو عبارتند از): کتاب خدا که دستاویز محکمى است که از آسمان به سوى زمین امتداد پیدا کرده است وعترت من که اهل بیت من مى‌باشند.

این دو هیچ گاه از هم جـدا نـخـواهـند شد تاآن گاه که در حوض (کوثر) به من ملحق گردند. بنگرید پس از من با این دوچگونه رفتار خواهید کرد.

کـلام پیامبر(ص) کلام خدا است، زیرا سخن او نورى است که از جانب خداوند منان بر قلب پاکش تابیده و بر زبانش جارى گردیده است.

اهل بیت و امامان معصوم (ع)

واژه اهـل بـیـت و واژه امامت یا امامان ارتباطى عینى و مفهومى مطابقى بایکدیگر دارند.

گرچه به تمام خاندان، ذریه‌ها و نسل پیامبر اکرم (ص)به ویژه اولاد و احفاد حضرت فـاطـمـه زهـرا(س) واژه اهـل بـیـت به طور عام اطلاق مى شود و مردم آنان را از زمان پیامبر اکرم (ص) تا زمان ما با چنین عنوانى خطاب مى کنند، اما منظور از اهل بیت، به طور خاص عبارت اسـت از:

حـضـرت فـاطـمـه زهـرا، امـام على بن ابى طالب و یازده امام معصوم (ع ) از نسل آن دو بزرگوار، که آخرین آنان قائم آل محمد(عج) و مهدى موعود است که جهان را پس از آن که ظلم و جـور فـرا گـرفـت، از عـدل و قسط پر خواهد کرد و حکومت الهى را در سراسر جهان برپا خواهدنمود.

این موضوع از اصول مسلم دین ما است و به اقرار فریقین، پیامبر اسلام (ص) آن را پیش بینى و از آن پیش گویى فرموده است.

آن حضرت در جایى فرموده است: من، على، حسن، حسین و نه نفر از فرزندان حسین، پاک و معصوم مى‌باشیم.

در جاى دیگر مى فرماید: جـانـشـیـنـان و اوصیاى من و حجت‌هاى خدا بر خلق، پس از من دوازده نفرند که نخستین آنان برادرم و آخرین آنها فرزندم مى‌باشد.

منظور از معصومین و خاندان عصمت (ع) عبارت است از:

  • محمد بن عبداللّه (ص)
  • على بن ابى طالب (ع)
  • فاطمه، دختر رسول اللّه (ص)
  • حسن بن على (ع)
  • حسین بن على (ع)
  • على بن حسین (ع)
  • محمد بن على (ع)
  • جعفر بن محمد(ع)
  • موسى بن جعفر(ع)
  • على بن موسى (ع)
  • محمد بن على (ع)
  • على بن محمد(ع)
  • حسن بن على (ع)
  • حجت بن الحسن، قائم آل محمد(ص)
دوشنبه 6/9/1391 - 1:3
اهل بیت
«برنامه هاى خود جوش جوانان که به صورت گروهى انجام مى گیرد؛ مانند: چراغانى و آذین بندى معابر در نیمه شعبان، تشکیل و راه انداختن دسته عزادارى، برپایى جشن و سرور در ایام میلاد ائمه (ع) و…، همه گره زننده قلب جوانان با محبت اهل بیت (ع) است، زیرا آنان زمینه هاى روحى خوبى دارند که باید از آن به درستى بهره گرفت. مى توان در محله هاى مختلف با کمک و مسئولیت خود جوانان هیئت هایى تشکیل داد و از این طریق در ایجاد محبت اهل بیت (ع) کمک کرد.»

محبت اهل بیت (ع) یکى از فرایض اسلامى است. برقرارى ارتباط عاطفى بین جوانان و ائمه (ع)، آنان را از لغزش ها و آسیب ها حفظ مى کند. ضمن این که با بهره گیرى از آموزه هاى اهل بیت مى توانند مسیر صحیح زندگى را انتخاب نمایند. در قرآن کریم، پاداش هدایت گرى و ارشاد مردم از سوى اهل بیت (ع)، محبت و دوستى آنان قرار داده شده است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فى القربى».(۱) پیامبر (ص) فرمود: «مودّت اهل بیت من، بر هر مرد و زنى واجب است.»(۲)

محبت اهل بیت (ع) ابعاد گسترده اى دارد که این نوشتار به راه هاى ایجاد محبت اهل بیت (ع) در جوانان با محوریت وظایف خانواده و اجتماع، مى پردازد.

قبل از ورود به موضوع اصلى بحث، بیان چند نکته لازم است:

مقصود از اهل بیت (ع)، دوازده امام (ع) و حضرت زهرا (س) مى باشد.

مقصود از محبت، دوستى و نهایت عشق ورزیدن به خاندان پیامبر (ص) است که در متون دینى و روایات با واژه هایى مانند: مودّت، محبت و ولایت یاد شده است.

منظور از راه هاى ایجاد محبت اهل بیت، گسترش و تعمیق محبت است، زیرا اصل محبت اهل بیت با گوشت و پوست مردم آمیخته است و نیاز به ایجاد آن نیست.

راه هاى ایجاد محبت اهل بیت (ع)

شیوه هاى متعددى براى ایجاد محبت اهل بیت (ع) در جوانان وجود دارد که براى رعایت اختصار، به بعضى از آنها اشاره مى شود:


۱ . الگو سازى

به طور کلى مردم و به ویژه جوانان، آرمان گرا و قهرمان دوست هستند، از این رو سعى مى کنند رفتار و گفتار آنان را الگوى خود قرار دهند. کشورهاى غربى، درباره شخصیت ها و چهره هاى ملى و علمى خود صدها کتاب و مقاله مى نویسند و فیلم و مجسمه مى سازند، اما متأسفانه ما بزرگان دینمان را که بسیار ارزنده تر و شایسته تر از الگوهاى غربى هستند، آن چنان که باید مطرح نکرده ایم و به الگو سازى نپرداخته ایم. اگر جوانان جاى گاه رفیع و آموزه ها و روش هاى امامان را در زندگى بشناسند، مجذوب آنها مى شوند. در آموزه هاى دینى سفارش شده است که مردم ائمه معصومین (ع) را الگو قرار دهند.(۳) در قرآن، پیامبر اسلام الگویى حسنه معرفى شده است.(۴) پیامبر (ص) نیز همگان را به الگوگیرى از اهل بیت (ع) فرا خوانده و فرموده است: «اهل بیت من میان حق و باطل را جدا مى کنند و پیشوایانى هستند که باید به آنان اقتدا کرد.»(۵)


۲ . تعظیم و تکریم اهل بیت (ع)

نحوه برخورد والدین، معلمان و بزرگان جامعه با خاندان پیامبر (ص)، نقش تعیین کننده اى در ایجاد محبت آنان دارد. احترام نام ائمه، صلوات فرستادن براى آنان، برخاستن هنگام ذکر نام امام زمان (ع)، برپایى جشن هاى میلاد امامان و برگزارى مراسم عزادارى در شهادت آنان و…، موجب مى گردد که جوانان به سوى اهل بیت جذب شوند. در روایات اسلامى سفارش شده است که فرزندان خود را به نام هاى معصومان (ع) نام گذارى کنید.(۶) هم چنین تأکید شده است که هنگام شنیدن نام محمد (ص) بر او و آلش درود بفرستید. وقتى سکونى به امام صادق (ع) خبر داد که خداوند به وى دخترى عطا کرده است، حضرت پرسید: او را چه نامیده اى؟ گفت: فاطمه. امام آهى کشید و فرمود: حال که نامش را فاطمه نهاده اى، به او ناسزا مگو و او را مزن.(۷) هنگامى که «دعبل خزاعى» قصیده معروف خویش را براى امام رضا (ع) خواند و از امام زمان (ع) و قیام او یاد کرد، حضرت دست بر سر گذاشت و به نشانه تواضع در برابر نام مهدى (ع) ایستاد و براى فرج آن حضرت دعا کرد.(۸)


۳ . یادآورى عنایت ویژه اهل بیت (ع) به شیعه

یکى از شیوه هاى جذب جوانان به اهل بیت (ع)، بیان عنایت هاى ویژه آنان به شیعیان است. زیرا جوانان به طور فطرى دوست دارند که مورد توجه و عنایت همگان، به ویژه بزرگان قرار گیرند. بر این اساس، اگر جوانان بدانند که اهل بیت (ع) آنان را شاخ و برگ درختى مى دانند که به خودشان مربوط مى شود و در دنیا گرفتارى هاشان را حل کرده و در آخرت از آنان شفاعت مى کنند، دل باخته اهل بیت مى گردند. در این زمینه احادیث فراوانى وجود دارد که به دو نمونه اشاره مى گردد:

امام صادق در ذیل آیه: «انّ الینا ایابهم ثمّ انّ علینا حسابهم» فرمود: چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حساب رسى شیعیان را بر عهده ما مى گذارد.(۹)

روزى امام صادق (ع) گروهى از شیعیان را در مسجد دید، به آنان نزدیک شد، سلام کرد و فرمود: به خدا قسم، روح و بوى شما را دوست دارم… شما یاران دین خدایید، شما پیش تازان به سوى بهشتید و ما بهشت را براى شما تضمین کرده ایم.(۱۰)


۴ . بیان جاى گاه اهل بیت (ع)

باید به جوانان آموخت که اهل بیت (ع) واسطه فیض الهى بوده و ولى نعمت هاى ما هستند.(۱۱) آن بزرگواران در ایجاد تمدن اسلامى، هویت سازى و هدایت ما نقش بنیادى داشته و دارند. تمام مسائل عقیدتى، سیاسى، فقهى و عرفانى ما ریشه در آموزه هاى اهل بیت (ع) دارد و آنان در حوزه هاى مختلف علمى، اخلاقى و اجتماعى، قهرمان و اسطوره بودند. ابعاد شخصیت آنها به گونه اى بود که دوست و دشمن را به احترام و اکرام وا مى داشت. ذکر چند نمونه در این جا، شایسته است:

عایشه مى گوید: ابوبکر را دیدم که بسیار به چهره على (ع) نگاه مى کند. گفتم: اى پدر! زیاد به چهره على نگاه مى کنى، علت چیست؟ گفت: دخترم، از رسول خدا (ص) شنیدم که مى فرمود: نظر کردن بر چهره على، عبادت است.(۱۲)

عمر بن خطاب گفت: «زنان عاجزند فرزندى مثل على بن ابى طالب به دنیا آورند.»(۱۳)

عطا مى گوید: از عایشه درباره على (ع) سؤال کردم، پاسخ داد: او بهترین انسان است و در این مطلب شک نمى کند مگر کافر.(۱۴)

اگر جاى گاه اهل بیت (ع) در قالب تدوین کتاب، تهیه سریال ها و برگزارى همایش و نظایر آن شناسانده شود، جوانان مجذوب اهل بیت (ع) مى شوند. امام رضا (ع) فرمود: «اگر مردم خوبى هاى حرف ها و تعالیم ما را بشناسند، از ما پیروى مى کنند.»(۱۵)


۵ . بیان فضیلت دوستى اهل بیت (ع)

گرچه بیان جاى گاه اهل بیت (ع) در ایجاد محبت آنان نقش مهمى دارد، ولى بیان فضیلت محبت اهل بیت، تأثیر آن را چند برابر مى کند. روایات اسلامى همگان را به دوستى اهل بیت (ع) دعوت کرده و حتى آن را حق آنان دانسته است. امام على (ع) فرمود: «علیکم بحب آل نبیّکم فانّه حق اللّه علیکم؛(۱۶) بر شما باد محبت دودمان پیامبرتان، چرا که آن، حق خدا بر شما مى باشد.»

احادیث فراوانى درباره فضیلت اهل بیت (ع) وارد شده است.(۱۷) پیامبر (ص) فرمود: هر کس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است، آمرزیده مى شود، با توبه و ایمان کامل مى میرد، فرشته مرگ او را به بهشت مژده مى دهد و قبرش زیارت گاه رحمت الهى مى شود… .(۱۸)

در روایاتى دیگر، مودّت و ولایت اهل بیت (ع) یک «فرض الهى» و ملاک قبولى اعمال و عبادت به حساب آمده است.

تولّاى شما فرض خدایى است

قبول و ردّ آن مرز جدایى است

هر آن کس را که در دین رسول است

ولایت، مُهر و امضاى قبول است

دیانت بى شما کامل نگردد

به جز با عشقتان دل، دل نگردد

اهل سنت نیز به محبت اهل بیت (ع) تأکید کرده اند. در شعر شافعى آمده است: اى خاندان پیامبر! حبّ شما فریضه اى است که خداوند در قرآن آورده است، براى شما همین افتخار بزرگ بس که هر کس (در نماز) بر شما صلوات نفرستد، نمازش درست نیست.(۱۹)

استاد شهید مطهرى (ره) معتقد است: از بزرگ ترین امتیاز شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربناى اصلى آن، محبت است. از زمان شخص بنى آدم (ص) که این مذهب پایه گذارى شده، زمزمه محبت و دوستى بوده است. آن جا که در سخن رسول اکرم (ص) جمله: «على و شیعته هم الفائزون» را مى شنویم، گروهى را در گرد على (ع) مى بینیم که شیفته و مجذوب اویند، از این رو تشیع، مذهب عشق و شیفتگى است و تولّاى آن حضرت، مکتب عشق و محبت است.(۲۰)

ابن سکّیت اهوازى، از عالمان برجسته و از شاگردان مخصوص امام جواد و امام هادى (ع) است. متوکّل عباسى وى را براى معلمى دو فرزند خود (المعتزّ و المؤیّد) انتخاب کرد. او ناگزیر مدتى فرزندان متوکّل را درس داد. روزى مجلس با شکوهى از طرف متوکّل تشکیل شد و شخصیت هاى علمى و ادبى در آن شرکت کردند. متوکّل مى دانست که ابن سکّیت از محبان و شیعیان اهل بیت (ع) است. در آن مجلس و در حضور همگان از ابن سکّیت پرسید: این دو پسرم (المعتزّ و المؤیّد) را بیشتر دوست دارى یا حسن و حسین را؟! ابن سکّیت در تنگناى سختى قرار گرفت، زیرا مى دانست که متوکّل و جلّادان وى بى رحم ترین انسان ها هستند؛ در عین حال با کمال صراحت جواب داد: به خدا قسم، قنبر – غلام على (ع) – از تو و پسران تو بهتر است. متوکّل از این پاسخ آن چنان خشمگین شد که به غلامان دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند.(۲۱)
۶ . تشکّل هاى مذهبى

برنامه هاى خود جوش جوانان که به صورت گروهى انجام مى گیرد؛ مانند: چراغانى و آذین بندى معابر در نیمه شعبان، تشکیل و راه انداختن دسته عزادارى، برپایى جشن و سرور در ایام میلاد ائمه (ع) و…، همه گره زننده قلب جوانان با محبت اهل بیت (ع) است، زیرا آنان زمینه هاى روحى خوبى دارند که باید از آن به درستى بهره گرفت. مى توان در محله هاى مختلف با کمک و مسئولیت خود جوانان هیئت هایى تشکیل داد و از این طریق در ایجاد محبت اهل بیت (ع) کمک کرد.

لازم است در این جا به نکته اى مهم اشاره کنیم و آن این که بعضى افراد به پندار این که از اهل بیت (ع) تمجید مى نمایند، ناخودآگاه آنان را از الگو بودن خارج مى کنند و موجب مى گردند جوانان احساس کنند به هیچ وجه نمى توانند از سیره و روش زندگى آنان بهره مند شوند؛ از این رو آنان را الگوى خود قرار نمى دهند.

در آموزه هاى اسلامى، مسلمانان از مبالغه گرایى نهى گردیده اند و به آنها سفارش شده است اهل بیت (ع) را آن گونه که هستند معرفى نمایند. پیامبر اسلام (ص) فرمود: «مرا بیش از حقم بالا نبرید، زیرا خداوند قبل از این که مرا پیامبر قرار دهد، عبد خود خود قرار داده است».(۲۲) امام صادق (ع) فرمود: مردى نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: سلام بر تو اى پروردگار من! حضرت به او عتاب کرد: خدا تو را لعنت کند! خداى تو اللّه است».(۲۳) پیامبر (ص) به على (ع) فرمود: «امت من درباره تو سه گروه خواهد شد: گروهى شیعیان و پیروان تو خواهند بود؛ اینان مؤمنان واقعى اند. گروهى دشمن تو خواهند بود و گروهى درباره تو غلوّ خواهند کرد؛ اى على! شیعیان تو در بهشت خواهند بود و دشمنان و غلوّ کنندگانِ درباره تو، در آتش.»(۲۴)

برخى در محبت ورزى به اهل بیت (ع) و معرفى آنان تفریط نموده اند و محبت آنها را با دیگران برابر دانسته اند. این افراد عقیده دارند که اهل بیت (ع) متعلق به زمان خودشان بوده اند و نمى توانند الگوهاى موفقى براى انسان ها در همه عصرها باشند.

افراط و تفریط در معرفى اهل بیت و اظهار محبت به آنان، از آسیب هاى جدّى است که باید با آن مبارزه کرد. بهترین شیوه اظهار محبت به اهل بیت و معرفى آنان، رعایت اعتدال است. امام على (ع) فرمود: «به زودى دو گروه نسبت به من هلاک مى گردند: دوستى که افراط کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنى که در کینه توزى با من زیاده روى کرده و به راه باطل در آید.»(۲۵)


۸ . زیارت و توسل به اهل بیت (ع)

حضور جوانان در اماکن مذهبى و زیارت اهل بیت (ع) سبب مى شود که بیشتر با جاى گاه آنان آشنا شوند و زمینه عمق بخشیدن به مودّت اهل بیت (ع) فراهم گردد. از سوى دیگر، توسل به اهل بیت و خواندن زیارت نامه هاى آنها موجب مى شود که جوانان دل باخته آن بزرگواران گردند، زیرا در این زیارت نامه ها ابعاد زندگى و تعلیمات اهل بیت (ع) بیان گردیده است.


۹ . شبهه زدایى


جوانان در عرصه هاى مختلف عقیدتى، سیاسى و فرهنگى… آسیب پذیرترین قشر جامعه هستند، زیرا تجربه کافى و قدرت تحلیل درست مسائل را ندارند و به همین دلیل تحت تأثیر تبلیغات و شبهه سازى هاى معاندان قرار مى گیرند. ناپختگى جوانان از یک سو و سیاست هاى سودجویانه دشمنان از سوى دیگر موجب مى شود که آنان در تشخیص حق و باطل و انتخاب مسیر صحیح دچار مشکل شوند.

امروزه دشمنان اسلام و اهل بیت (ع) با بهره گیرى از همه اهرم ها از جمله: فیلم، کتاب، سینما و… در صدد تضعیف باورهاى دینى و جدایى جوانان از اهل بیت (ع) بر آمده اند. بر این اساس، یکى از شیوه هاى موفق در ایجاد محبت اهل بیت (ع)، شبهه شناسى و شبهه زدایى است. البته شبهه زدایى باید به گونه اى نظام یافته صورت گیرد. حوزه هاى علمیه، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان تبلیغات اسلامى، مسئولان نظام و… در این زمینه وظایف سنگینى دارند. تغذیه فرهنگى و شناساندن درست اهل بیت (ع)، جوانان را از آسیب ها و شبیخون فرهنگى دشمن حفظ مى کند.


محورهاى پژوهش:

لطفاً فقط یکى از محورهاى زیر را انتخاب کرده و درباره آن مقاله بنویسید.

۱ . اهمیت و جاى گاه محبت اهل بیت (ع) از نظر آیات و روایات.

۲ . اهمیت محبت اهل بیت از منظر اندیشمندان اهل سنت.

۳ . وظایف جوانان، خانواده و نهادهاى مسئول در ایجاد محبت اهل بیت (ع).

۴ . نقش ابزارهاى هنرى از جمله: شعر، نقاشى، فیلم، سینما و… در ایجاد محبت اهل بیت (ع).

۵ . نقش زیارت و توسل در ایجاد محبت اهل بیت (ع).

۶ . عوامل و زمینه هاى ایجاد محبت اهل بیت (ع).

۷ . آثار و فواید محبت اهل بیت (ع).

۸ . شیوه ها و ابزار ایجاد محبت اهل بیت (ع).

۹ . موانع و آفات ایجاد محبت اهل بیت (ع).
منابع پژوهش:

۱ . ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۷ – ۱۸، ذیل آیه ۲۳ سوره شورى.

۲ . تفسیر نمونه، ج ۲۰، ذیل آیه ۲۳ سوره شورى.

۳ . مرتضى مطهرى، جاذبه و دافعه على (ع).

۴ . مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام.

۵ . مصطفى دلشاد تهرانى، ماه مهرپرور، از ص ۴۲۱ – ۴۴۶٫

۶ . جواد محدّثى، عشق برتر.

۷ . حسین مظاهرى، جهاد با نفس، ج ۲، از ص ۱۱۹ – ۱۳۸٫

۸ . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۲۷، از ص ۵۱ – ۲۵۴٫

۹ . حبیب الله طاهرى، درس هایى از اخلاق اسلامى، از ص ۱۵۱ – ۱۵۶٫

۱۰ . مرتضى مطهرى، ولاءها و ولایت ها.

۱۱ . محمد محمدى رى شهرى، اهل بیت (ع) در قرآن و حدیث، ج ۱ و ۲٫
پی نوشت ها:

۱) شورى (۴۲) آیه ۲۳٫

۲) بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱۵٫

۳) احتجاج طبرسى، ج ۱، ص ۱۹۸٫

۴) احزاب (۳۳) آیه ۲۱٫

۵) احقاق الحق، ج ۵، ص ۴۲٫

۶) علامه بحرانى، العوالم، ج ۱۱، ص ۵۵۲٫

۷) همان.

۸) علامه امینى، الغدیر، ج ۲، ص ۳۶۱٫

۹) بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۰۳٫

۱۰) همان، ج ۲، ص ۲۰۶٫

۱۱) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.

۱۲) ینابیع المودة، ص ۲۷۷٫

۱۳) همان، ص ۴۴۸٫

۱۴) تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۱۶۲٫

۱۵) بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۱٫

۱۶) غررالحکم و دررالکلم، حدیث ۶۱۶۹٫

۱۷) ینابیع المودة، ج ۱، ص ۷۸٫

۱۸) جواد محدّثى، برگ و بار، ص ۵۹٫

۱۹) اقتباس از: جواد محدّثى، عشق برتر، ص ۱۳ – ۱۲٫

۲۰) برداشت از: جاذبه و دافعه على (ع)، ص ۳۸ – ۳۵٫

۲۱) همان، ص ۲۴٫

۲۲) میزان الحکمه، ح ۱۵۲۴۸٫

۲۳) همان، ح ۱۵۲۵۲٫

۲۴) همان، ح ۱۵۲۶۶٫

۲۵) محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، ص ۲۴۸ – ۲۴۰٫

منبع: معارف اسلامی: آذر، دی، بهمن و اسفند ۱۳۸۴، شماره ۶۲

دوشنبه 6/9/1391 - 1:3
اهل بیت
«دوستداران اهل بیت علیهم السلام با پیروی از پیشوایان الهی در حزب خدا وارد گشته ، مصداقی از این آیه شریفه می باشند : « وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ؛ وآن کس که ولایت خدا ورسول ، وولایت مؤمنین (ائمه علیهم السلام) را بپذیرد، پس بدرستی که حزب الهی پیروزند .»

به تصدیق آیات و روایات ، داشتن محبت قلبی به اهل بیت (ع) ، مخصوصاً امام زمان (ع) عاملی برای ترفیع درجه در آخرت می باشد و موجب سعادت دنیا و آخرت خواهد شد .

شایان ذکر است که محبت حقیقی به اهل بیت زمانی خود را به زیبایی نشان خواهد داد که ، پیروان در صدد انجام خواسته ها و دستورات آنان باشند .

محبت عاملی برای رفعت مقام و جایگاه

پیروان ولایت اهل بیت علیهم السلام و منتظران ظهور امام زمان علیه السلام از مقامی بلند در نزد خداوند متعال برخوردارند .

گر چه لازمه تشیع و محبت ، پیروی از دستورات پیشوایان است ، ولی بلندی مرتبه پیروان اهل بیت علیهم السلام از جهت اعمال نیک ورفتار پسندیده آنان نیست ، تقرب آنها در نزد خداوند متعال ، ابتداء به جهت پیروی آنان از امامی است که خدای سبحان برگزیده وبه اطاعت او امر کرده است .

خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: « فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ؛ پس هر کس پیرو من باشد ، او از من است .»۱

حضرت باقر علیه السلام در ذیل آیه فوق فرمودند : « من أحبَّنا فهو منّا أهل البیت ؛ هر کس که ما را دوست بدارد ، از ما اهل بیت می باشد .»

راوی از این مقام بلند (از اهل بیت بودن) برای دوستدارن اهل بیت شگفت زده شد ، امام برای روشن ساختن او به آیه فوق استناد نموده ، فرمودند : پس هر کس پیرو من باشد ، او از من است .»۲

حشر و نشر هرکس با امام و پیشوای خود خواهد بود !

حشر معنوی ، ملکوتی واخروی هر کس باامامی است که از او در دنیا پیروی نموده است .

لذا پیرو اهل بیت در نزد خدا ودر عالم آخرت ودر بهشت برین الهی در جایگاه رفیع جای داشته ،وعلت این مقام بلند ، حشر دنیوی او  آن اهل بیت می باشد . خدای متعال می فرماید : «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ؛ آن کس که از خدا ورسول پیروی کند ، پس آنان همراه کسانی که خدا به آنان نعمت عطا کرده است ، با انبیاء وصدیقین وشهداء وصالحین خواهند بود وچه نیکو همراهانی هستند! »۳

به فرموده حضرت رضا علیه السلام، شیعیان ودوستداران اهل بیت علیهم السلام مصداق آیه فوق بوده، همنشین انبیاء وصدیقین وشهداء وصالحین خواهند بود .۴

دوستداران اهل بیت علیهم السلام با پیروی از پیشوایان الهی در حزب خدا وارد گشته ، مصداقی از این آیه شریفه می باشند : « وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ؛ وآن کس که ولایت خدا ورسول ، وولایت مؤمنین (ائمه علیهم السلام) را بپذیرد، پس بدرستی که حزب الهی پیروزند .»۵

آنان با پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام، در زمره بهترین خلق خدا قرار می گیرند ، زیرا خدای متعال می فرماید : « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ؛ کسانی که ایمان آورده اعمال نیکو انجام دهند ، بهترین مخلوقات خدایند .»۶

در اینجا می توان این نکته را متذکر شد که ؛

امام زمان علیه السلام

آخرین منجی بشریت ، امام زمان (ع) از امامانی هستند که هم اکنون از دیدگان ظاهری پنهان می باشند  و در روایات رضایت ایشان را رضایت خداوند معرفی کرده اند .

ایشان از اهل بیت خداوند هستند  وخداوند دوستداران و پیروان اهل بیت را دوست داشته و آنان آن چنان مقامی در نزد خداوند متعال دارا هستند که علی بن ابی طالب در نزد رسول خدا دارا است ، چنان که  خدای عز وجل خطاب به رسول خدا فرمود: « دوستداران اهل بیت در نزد من همانگونه اند که علی در نزد تو است .»۷

در روایات بسیاری ، مقام دوستداران اهل بیت علیهم السلام در قیامت ورتبه آنان در نزد خداوند ، مقام شهیدان راه حق قرار داده شده است . امیر المومنین علیه السلام فرمودند : « من مات منکم علی فراشه وهو على معرفه حقّ ربّه وحقّ رسوله وأهل بیته مات شهیداً ؛ کسی که بر بستر خویش بمیرد و با حق پروردگار وپیامبرش آشنا باشد وحق اهل بیت را بشناسد ، شهید از دنیا رفته است .»۸

هر گاه کسی از شیعیان از دنیا رود ، فرشتگان به تشییع جنازه او می پردازند ، چنانکه در تشیع جنازه رباح _ غلام سیاه آل نجار _ هفتاد هزار گروه از ملائکه شرکت نمودند .

رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در توضیح این مرتبه رفیع ، فرمودند: « والله ما نال ذلک إلاَّ بحبّک یا علی ؛ بخدا قسم رباح به این مقام نرسید مگر بخاطر دوستی اهل بیت .»۹
آشکاری مقام پیروان اهل بیت در قیامت
بلندی مقام پیروان اهل بیت علیهم السلام در قیامت آشکارتر می گردد ، زیرا که حقائق در آنجا آشکار می شود . رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند : « خدای بزرگ ، گروهی را (در قیامت) بر می انگیزد که صورتهای آنان نورانی است وبر جایگاهی از نور قرار گرفته اند ولباسی نوری به تن کرده ، در سایه عرش خدا جای گرفته اند . آنان پیامبر نیستند . ولی منزلتی چون انبیاء دارند . آنان شهید نیستند ولی از مقام شهدا برخوردارند ، و فرمودند : آنان شیعیان و محبان اهل بیت می باشند . »۱۰ خلاصه آنکه ؛ هر آیه ای از قرآن که در تمجید اقوامی وارد شده و سخن از ورود آنان به بهشت می گوید ، در شأن اهل بیت وپیروان آنان نازل گردیده است .۱۱ از این روی انسان عاقل ، با توجه به مطالب فوق ولایت اهل بیت ومحبت آنان را خفیف نشمرده ، به اهمیت آن قائل است وجز در خانه اهل بیت را نمی کوبد وجز به امام زمان علیه السلام مراجعه نمی کند . زیرا که از هیچ طریق دیگری نمی توان به این مقام نائل آمد .

 


پی نوشت ها :

۱- ابراهیم / ۳۶ .

۲- تفسیر عیاشی ۲/ص ۲۳۱ .

۳- نساء / ۶۹ .

۴- تفسیر عیاشی ۱ /ص ۲۵۶ .

۵- مائده / ۵۶ .

۶- بینه / ۸ .

۷-  غایة المرام / ص ۵۸۵ .

۸- نهج البلاغه / خطبه ۲۳۲ .

۹- بحار الأنوار / ج ۳۹ / ص ۲۸۹ .

۱۰- امالی شیخ صدوق /ص ۱۴۷/ فضائل الشیعه /ج ۱۱ و۱۲ .

۱۱- کافی/ ج ۸ /ص ۳۶

 

دوشنبه 6/9/1391 - 1:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته