• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4156روز قبل
اهل بیت
حضرت اباعبدا... الحسین(ع) آموزگار بزرگ شهادت و انقلاب است. حركت عظیم و سرنوشت ساز آن حضرت در راه احیای اسلام ناب محمدی و مبارزه سازش ناپذیر با ستمگران را تمای وجدانهای آگاه و بیدار دل در طول تاریخ ارج نهاده و بر عظمت آن حضرت و قیام جاودانه او سر تعظیم فرود آورده اند.
بی گمان در طول تاریخ هیچ واقعه ای چون حماسه سرخ عاشورا سرشار از ایمان و اعتقاد، زیبایی و خلوص، پایداری و ستم ستیزی و ... نبوده است. واقعه ای كه با وجود گذشت سده های متمادی و بر خلاف كوششهای جباران تاریخ، هنوز و همواره لبریز از عالیترین جلوه های الهی و انسانی است و پیام آن كه دعوتی به همه عصرها و همه نسلهاست، هیچ گاه از خاطره ها زدوده نشده و نخواهد شد.
حماسه سرخ عاشورا كه در روز دهم محرم سال شصت و یكم هجری به وقوع پیوست، سبزترین ورق صحیفه هستی است و بشریت در هیچ فرازی از دوران زندگی خود فراتر از گودال رفیع قتلگاه را به خاطر ندارد.
پیرامون واقعه جانگداز نینوا تا كنون كتابها و مقالات بسیاری به رشته تحریر درآمده است و چه بسیار ارادتمندان دلسوخته ای كه عاشقانه به شرح این رویداد و مصایب آن حضرت پرداخته اند. با این حال، باز هم لحظات آكنده از عشقی ملكوتی است و روزی نمی گذرد كه اثری درباره آن حضرت به نگارش درنیاید، گویی این صحیفه را نقطه پایانی نیست.
بی تردید، زندگانی پربار حضرت سیدالشهدا(ع) چنان از فضایل وكرامات سرشار است كه هیچ قلمی را یارای بیان آن نیست و به گواه زمان چه بسیار نكته ها كه درباره وجود مقدس آن حضرت ناگفته مانده و در هر عصری تنها گوشه هایی از عظمت شخصیت و حركت الهی آن بزرگوار بر جهانیان آشكار شده است. چنانكه نهضت خونین كربلا در قرون اخیر نه تنها الهام بخش قیامها و انقلابهایی در كشورهای اسلامی، بلكه الگو و الهام بخش بسیاری از جنبشهای رهایی بخش در سایر ملل جهان بوده است.
شخصیت امام حسین (ع) ازمحبوبیتی عالمگیر برخوردار است و كیست كه حسین(ع) را بشناسد و ستایشگر آفریننده بزرگترین حماسه همه دورانها نشود. در این منزل، سیری خواهیم داشت به مرتبه و منزلت پیشوای آزادگان جهان در نگاه آسمانی خاندان وحی؛ خاندانی كه حسین(ع) در آن پا به عرصه حیات نهاد و در آن پرورش یافت؛ خاندانی كه هر یك از آنان اسوه های بی همتای عالیترین سجایا و خلیفه های راستین خدا در زمین بوده و هستند. در این خصوص، از دو جنبه مقام و منزلت آن حضرت پیش از شهادت از نگاه پیامبر خدا(ص) و خاندان نبوت، و تلاش ائمه اطهار(ع) پس از شهادت آن حضرت در راه اشاعه و گسترش پیام و دعوت آسمانی ایشان، شایان تأمل وتدبر است. اهمیت فوق العاده این موضوع در این نكته نهفته است كه نخستین گام در راه شناسایی عظمت شخصیت و درك جایگاه آن حضرت و نیز فهم عمق فاجعه شهادت آن گرانمایه، مطالعه در مرتبه و منزلت ایشان نزد خاندان وحی است.

*مقام و منزلت امام حسین(ع) در نگاه خاندان وحی (پیش از شهادت)

احادیث در وجوب دوستی، محبت و مودت امام حسین(ع) متواتر است. در این باره، نخست به احادیثی كه از حضرت محمد مصطفی(ص) به این نكته سفارش و تأكید شده است، می پردازیم:
الحسن و الحسین سید الشباب اهل الجنة. (1)
(حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت هستند)
حسین منی و انا من حسین.
(حسین از من است و من از حسین هستم.)
این دو حدیث از معروفترین احادیثی است كه در اكثر كتابهای شیعه و اهل سنت نقل شده است و در صحت آن تمام علما متفق القولند.
مقام و منزلت حضرت ابا عبدا...(ع) زمان و مكان نمی شناسد. در احادیث دیگری آمده است كه خداوند یكتا قبل از آفرینش هستی پنج نور مقدس را به وجود آورد كه این پنج نور مقدس پنج تن آل عبا بودند و سپس به سبب وجود شریف این پنج تن، عالم هستی را خلق فرمود.
ماجرای مباهله رسول اكرم (ص) با مسیحیان نجران و نازل شدن آیه مباهله (آیه 61 سوره مباركه آل عمران) و آیه تطهیر(آیه 33 سوره مباركه احزاب) كه درباره خاندان پاك رسول خداست، نشانگر شأن و عظمت آسمانی حضرت امام حسین(ع) و عصمت و مرتبه والای ایشان است.
عشق آسمانی و پیوند عمیق و ناگسستنی تا آخرین لحظات حیات مبارك پیامبر(ص) نسبت به امام حسین(ع) استمرار داشته و در روایات ذكر شده است كه در واپسین لحظه زندگی، پیامبر(ص) حسنین را كه برای دیدار او آمده بودند به حضور پذیرفته وسر مبارك آنان را بر سینه خویش نهادند و آنان را مورد محبت و ملاطفت قراردادند. آن حضرت همواره حسنین را فرزندان خود خطاب می فرمودند و در نظر ایشان هیچ كس جز علی (ع) و فاطمه (س) در مقام و منزلت با آنان همراه و همشأن نبود و دلبستگی حسنین نیز به پیامبر(ص) حكایتی است كه همانندی ندارد.
در روایت دیگری آمده است، روزی پیامبر(ص)، امام حسین (ع) را در دامان خود نشانده بود و او را نوازش می كرد و می خنداند. عایشه از پیامبر(ص) پرسید: ای رسول خدا، چقدر این كودك را دوست داری و با دیدار او شاد می شوی؟ پیامبر(ص) پاسخ فرمود: «چرا با دیدار او شاد نگردم؟ با اینكه او میوه قلب و نور چشم من است، امتم او را خواهند كشت.» آنگاه پیامبر(ص) می فرماید: «پس از شهادت حسین(ع) مرقد او زیارتگاهی می شود و هر كه او را زیارت كند، ثواب یكی از حجهای مستحب مرا خداوند برای او می نویسد.» عایشه می پرسد: ثواب یكی از حج های مستحب؟ پیامبر(ص) پاسخ می دهد: «بلكه ثواب دو حج.» عایشه باز می پرسد! «به راستی ثواب دو حج؟ پیامبر درنهایت می فرماید: «ثواب 90 حج مرا با ثواب عمره های آنها را خداوند به زیارت كننده مرقد حسین خواهد داد.»
درباره پیش بینی شهادت حضرت امام حسین(ع) از زبان رسول گرامی خدا (ص) احادیث و روایات بسیار فراوان است كه بیشتر این احادیث را شخصیتهایی چون ام سلمه، ابن عباس، عایشه و یا دیگر اصحاب آن حضرت نقل كرده اند. از آنجا كه علاوه بر منابع شیعی این احادیث و روایات در بسیاری ازكتب اهل سنت نیز ثبت شده است، تردیدی در اصالت این نكته وجود ندارد.
همچنین در«كفایة الطالب» از علامه گنجی شافعی به سند از شیبان بن محزم نقل شده است: در ركاب حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب بودم و چون به كربلا رسیدیم، آن حضرت فرمود: در این سرزمین شهدایی كشته خواهند شد كه همانند آنها شهیدانی جز شهدای بدر نخواهد بود.»
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید نیز از زبان «هرثمة بن سلیم نقل شده است كه در جریان جنگ صفین چون سپاهیان به كربلا رسیدند، امام علی (ع) در آن سرزمین نماز خواند و مشتی از خاك آن جا را برگرفت و بویید و سپس به همراهان خود فرمود:«وه بر تو ای خاك! به راستی تو از مردمانی محشورمی شوی كه بی حساب داخل بهشت شوند.» هرثمه می گوید:« این ماجرا گذشت تا روزی كه عبیدا...بن زیاد، لشكر به جنگ امام حسین (ع) فرستاد و من چون در آن لشكر بودم و ناگاه با دیدن امام حسین (ع) ، گذشته را به خاطر آوردم، با ابراز ندامت در پیشگاه آن حضرت از كربلا به كوفه بازگشتم و از شمار لشكریان ابن زیاد خارج شدم.»
احادیث و روایات بسیاری از امیرالمومنین علی (ع) در این باره نقل شده است كه بیانگر منزلت و مرتبه والای حضرت سید الشهداست. پاره ای از احادیث و روایات كه از حضرت امام حسین(ع) به یادگارمانده، از این واقعیت بزرگ حكایت دارد كه آن حضرت با علم و آگاهی به نتیجه نبرد، پا به میدان كارزار نهاده بودند. آنچه اكثر مقتل نویسان درباره آن اتفاق نظر دارند این است كه آن حضرت بارها شهادت خود را پیشگویی فرموده اند. در برخی ازكتب آمده است كه ایشان برای نخستین بار خبر شهادت خود را در آینده اززبان رسول اكرم (ص) شنیده اند و در برخی از كتابهای مقتل حضرت امام حسین(ع) از طریق دیدار رسول اكرم (ص) در عالم رؤیا، از رسالت عظیم خویش آگاه شده اند و با استقامت و شجاعت، به استقبال آن شتافته اند.
نكته بسیار جذاب و با اهمیت دیگری كه نباید آن را نادیده گرفت، یادآوری مقام و مرتبه امام از سوی خود آن حضرت است.در واقعه جانگداز كربلا، حضرت امام حسین(ع) در خطبه های شورانگیز خود به معرفی خویش و جایگاه و منزلتی كه از آن برخوردار است، می پردازد. بی شك، امام در آن هنگامه یقیناً می دانست تمام كسانی كه او را محاصره كرده اند، از مقام و منزلت او آگاهند. پس در ذكرا ین فضایل فلسفه بزرگتری وجود داشته است كه همانا اتمام حجت آن حضرت بر ستمگران و شفاف كردن مرز حق و باطل از هر گونه شبهه ای بوده است.
روز عاشورا اعجاب انگیزترین روز تاریخ است. روز عاشورا روز آزمایش بزرگ الهی و روز تا پای جان ایستادن در برابر پیمان است. روز عاشورا گواه دیگری است بر عظمت شخصیت و مرتبه والای امام حسین(ع) و 72 شهید كه عالیترین اسوه های ایثار و پایداری در راه ایمان و عقیده اند. در این روز با حنجره های سرخ خویش نه تنها مقام و مرتبه رفیع حضرت سید الشهدا(ع) را فریاد زدند، بلكه در راه دفاع از این حقیقت، از جان خود نیز دریغ نورزیدند؛ چنانكه به گفته مورخان و مقتل نگاران، شهادت در این راه را از عسل شیرین تر دانستند و برای رسیدن به شهادت از یكدیگر سبقت جستند و تا لحظه ای كه رمق داشتند جنگیدند و برای آنكه گزندی به آن حضرت نرسد جان خود را سپر كردند. به شهادت رسیدن تمامی یاران آن حضرت در روز عاشورا قبل از ایشان، گواه بزرگ دیگری بر جایگاه عالی آن حضرت نزد یاران با وفایش بود كه در هر شهادتی، جهانی از عشق وشور وشیدایی و ارادت نهفته بود.

* مقام و منزلت امام حسین(ع) در نگاه خاندان وحی (پس از شهادت)

رسالت ابلاغ پیام خونین انقلاب كبیر عاشورا، از همان روز نخست آغاز شد و عقیله اهل بیت حضرت زینب كبری(س) با خطبه های آتشین خود در كوفه و شام، لرزه بر اندام حكومت فاسد یزید افكند. آن بانوی بزرگوار در خطبه ای كه در كوفه ایراد فرمود، برای بیان عمق جنایت امویان و عظمت مصیبت، به شرح مقام و منزلت حضرت امام حسین(ع) متوسل شد و این گونه سخن گفت:«ای اهل كوفه! بنالید و اشك بریزید و لبخند بر لب نیاورید؛ زیرا سزای شما گریستن است. دامن خود را به ننگ آلوده كرده و به عار افتاده اید. دست جنایتكار خود را به خون پاكی رنگین كرده و لكه ننگی بردامن نشانیده اید كه هرگز قابل شستشو نیست. چگونه چنین جنایتی قابل شستشوست كه نواده پیامبر(ص) و یادگار خاندان رسالت را كشتید، آن پیكر پاكی كه با دست شما در خاك كربلا به خون آغشته گردید، پناهگاه روز صلح و سنگر شما در روز جنگ و سرور جوانان بهشت بود و ...».
امام علی بن الحسین(ع) نیز به همین روش در خطبه خود در بازار كوفه، مردم را خطاب قرار داده و فرمودند:«اگر روز رستاخیز رسول خدا بگوید عترت مرا كشتید و احترام مرا پایمال نمودید و اینك شما دیگر از امت من نیستید، چگونه به صورت پیامبر(ص) نگاه خواهید كرد؟»
همین خطبه های روشنگر، كوبنده و افشاگرانه بود كه در نهایت دستگاه خلافت یزید را در موضع انفعال قرار داد، زیرا یزید در مقابل گستاخی بی شرمانه ای كه به ساحت مقدس سبط پیامبر خدا(ص) نموده بود، هیچ پاسخ قانع كننده ای برای آرام كردن افكار عمومی نداشت، جز آنكه تمام گناهها را به گردن ابن زیاد و كارگزاران خود بیندازد و خود درصدد دلجویی از خاندان حضرت امام حسین(ع) برآید. او دریافته بود كه توان رویارویی با عظمت شخصیت و منزلت بی چون و چرای امام حسین(ع) را ندارد و همین عامل مهم می تواند حكومت او را متلاشی كند.
گرچه یزید دستور داد تا خانواده گرامی امام حسین(ع) را با احترام به مدینه بازگردانند اما این امر موجب نشد تا واقعه جانسوز عاشورا به فراموشی سپرده شود؛ بلكه تمامی پیشوایان عالی قدر تشیع با استفاده از همه شیوه ها كوشیدند تا نام و انقلاب مقدس حسینی همواره در بستر زمان جاری باشد. برگزاری مراسم سوگواری و ترغیب شیعیان برای عزاداری بر آن حضرت، یادآوری مصایب و شدایدی كه بر امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت وارد شد، دعوت از شاعران برای سرودن شعر در رثای حضرت اباعبدا...(ع)، برخورد متفاوت با ماه محرم و بیان فضایل حضرت سیدالشهدا، حضور در مزار حضرت امام حسین(ع) و شهدای عالی مرتبه كربلا و ترغیب شیعیان به زیارت و ... از جمله روشهای ائمه اطهار(ع) در تكریم و تجلیل از نهضت الهی عاشورا و تعظیم شخصیت جاودانه خامس آل عبا بوده است.
در احادیث و روایات به نقل از ابوحمزه ثمالی آمده است كه امام سجاد(ع) هرگاه یاد روز عاشورا می افتادند، به شدت می گریستند.(2) و نیز در حالات آن حضرت نقل شده است كه هرگاه وقت نماز فرا می رسید، تربت كربلا را بر روی سجاده می ریخت و بر آن سجده می كرد.
علقمة بن محمد حضرمی نقل كرده است كه امام محمد باقر(ع) بر مصیبت امام حسین(ع) بسیار می گریست و دیگران را به این امر دعوت می نمود و در منزل خویش مجالس برپا می كرد و مصیبت حضرت امام حسین(ع) را به یكدیگر تسلیت می گفتند. (4)
همچنین امام صادق(ع) به «ابن عماره» كه از شاعران آن روزگار بود، چنین فرمود: هر كس در رثای حسین (ع) قصیده ای بخواند و سی نفر را بگریاند، پاداش او بهشت است. (5)
در سایه همین ترغیبها و تشویقها بود كه روز به روز بر شمار اشعاری كه درباره حماسه كربلا سروده شده بود، افزوده گشت. چنانكه بخش اعظمی از ادبیات آن روزگار به شعر عاشورایی اختصاص یافته بود و شاعران نامداری چون سید حمیری و دعبل خزاعی با سرودن قصاید زیبایی نام خود را در شمار ارادتمندان حضرت امام حسین(ع) جاودان نمودند.
حضرت امام علی بن موسی الرضا در احوال پدر گرامی خود امام كاظم (ع) نقل فرموده اند كه چون محرم از راه می رسید، كسی خنده بر لبان امام نمی دید و غم و اندوه بر او چیره می شد و چون عاشورا از راه می رسید آن حضرت بسیار می گریست و می فرمود امروز همان روزی است كه حسین(ع) به شهادت رسید.(6)
همچنین، حضرت امام رضا(ع) در توصیف زیارت مرقد مطهر حضرت ابا عبدا...(ع) فرموده اند كه «هر كس قبر امام حسین(ع) را در كنار شط فرات زیارت كند، همانند كسی است كه خدا را در عرش خود، زیارت كرده باشد.(7)»
احادیث و روایات پیرامون تعظیم شخصیت بلند مرتبه حضرت ابا عبدا... الحسین(ع) از سوی خاندان عصمت و طهارت پایانی ندارد و در عظمت این سخن همین نكته بس كه از اهداف قیام الهی حضرت ابا صالح المهدی(عج) خونخواهی سرور و سالار شهیدان ذكر شده و از آن حضرت با نام منتقم خون به ناحق ریخته خامس آل عبا، یاد شده است.

* مشتركات عاشورا و انتظار

برای انسان عصر حاضر كه در میانه راه عاشورا و انتظار ایستاده است، این دو واقعه، دو چشم انداز بیكران است؛ دو چشم انداز در دو سمت گذشته و آینده، و با دریایی از زیباییها و ایده آلها.
عاشورا مكتبی بود كه گشوده شد تا به انسان درس خودسازی انقلابی و قیام علیه طاغوت را بیاموزد و آدمی از عاشورا آموخت كه در طریق حق ورسیدن به رهایی و آزادگی، باید تا واپسین نفس ایستادگی كرد.
و اما مكتب انتظار، مكتب امید است و چشم انداز روشن آینده. آنگاه كه مدینه فاضله انسان در زمین سرانجام به دست مبارك حجت حق، تحقق یابد و پس از زمستان طولانی جهان، زمین به عطر گل نرگس برانگیخته شود و تمامی آرمانهای بشری همچون بهار، یكباره به شكوفه نشیند.
هر دو این چشم اندازهای زیبا را دین در برابر چشم انسان گشوده است و هیچ مكتب و مرام دیگری نتوانسته است تابدین پایه آدمی را ارج نهد و مرتبه او را ارتقا بخشد. پس درك عظمت این وقایع شكوهمند، تنها شایسته انسانهای باورمند و دین آشناست. تربیت یافتگان مكتب عاشورا، راهیان هماره آماده لحظه ناب ظهورند.
رسول اكرم (ص) در حدیثی كه از ایشان نقل شده است. فرموده اند:
«ان لقتل الحسین حرارة فی المؤمنین لا تبرو ابداً.»
(همانا از شهادت حسین(ع) گرمایی در قلب مومنان ایجاد می شود كه هرگز به سردی نخواهد گرایید) این حرارت، عشق سوزانی است كه مومنان را از عاشورا به عصر ظهور می رساند، و در سرمای قطبی روزگاران، دلهای باورمند را گرمی امید می بخشد.(8)
مهدویت تداوم قیام سرخ عاشوراست و ظهورثمره شجره طیبه ای است كه با خون مطهر حضرت سید الشهدا، امام حسین(ع) آبیاری شد. این گونه است كه برای درك مفهوم ژرف و سترگ انتظار باید از وادی «نینوا» گذشت و فلسفه انقلاب كبیر آموزگار بزرگ شهادت و رهایی را دریافت.
«عاشورا» و «انتظار» هر دو نهضتهایی الهی برای رهایی انسان از قید و بند هر چه غیر خدا هستند، و در هر دو نهضت مبارزه و جهاد با ستمگران و مستكبران تا عالیترین درجه، فریضه ای واجب و مقدس به شمار آمده است.
قیام خونین امام حسین(ع) قیامی احیاگر دین و ارزشهای عالی الهی و برترین الگوی امر به معروف و نهی از منكر است. در اهمیت این حركت سرنوشت ساز همین بس كه بنا بر روایات خداوند متعال، امامت را در ذریه آن حضرت قرار داد تا جهان به وسیله قیام فرزند برومند او حضرت ابا صالح المهدی(عج) به حقیقت گراید و قسط و عدل كه رویای دیرپای بشریت مظلوم است، توسط آن حضرت تحقق یابد. در این مفهوم بزرگ و شگفت، بنابر روایات و احادیث متعدد و متواتر، هیچ گونه تردیدی وجود ندارد كه حضرت صاحب الزمان(عج) از فرزندان حضرت امام حسین(ع) است و فرزند حسین(ع) یعنی امتداد خط سرخ عاشورا. به این اعتبار، نهضت بزرگ كربلا را می توان «عقبه» نهضت جهانی حضرت ولی عصر (عج) به شمار آورد و تنها كسی می تواند امام نهضت جهانی آخر الزمان باشد كه در شجاعت، تقوا، جدیت، سازش ناپذیری، اعتقاد، شهامت، علم، ایثار، و ... همانند امام عاشورا باشد.

منابع :

1- الخصائص الكبری- جلد 2- ص 265
2- مجمع مصائب اهل البیت- جلد 1- ص 61
3- وسایل الشیعه- جلد3- ص 608
4- وسایل الشیعه- جلد 10- ص 398
5- بحارالانوار- جلد 44- ص 282
6- بحارالانوار- جلد 44- ص 284
7- كامل الزیارات- ص 211
8- الوسائل- ج10- ص 318

دوشنبه 6/9/1391 - 0:49
اهل بیت

مقصد اول: بیت الله حقیقی قلب آن حضرت است

مقصد اول: اینکه آن جناب است بیت الله حقیقی، بدانکه خداوند متعال اجل است از اینکه در مکان باشد، یا اینکه خانه و مسکنی داشته باشد، چون جسم و جسمانی نیست، و اینکه بعض امکنه را خانه خود نامیده به جهت شرافت مخصوصی است، از جهت اینکه محل عبادت اوست، یا محل کثرت عبادت است، یا محلی است که عباد مأمورند به توجه به سمت آن، یا اینکه محاذی محل عبادت است، یا محل نزول فیض است، یا اینکه وصول به آن صعب است، پس قصد قربت در آن به خلوص اقرب است، و همه این صفات در مکه معظمه چمع است، و بعض آنها در مساجد موجود است، و اینها بیت الله ظاهری هستند، و اما بیت الله واقعی پس آن است که در حدیث قدسی وارد است، که می فرماید: گنجایش ندارد مرا آسمان وزمین، و لکن گنجایش دارد مرا قلب بنده مؤمن (عوالی اللئالی 4 / 7 _ محجة البیضاء 5 / 26) و خداوند وحی نمود به سوی داود که: از برای من خانه ای خالی نما تا در آن ساکن شوم، عرض کرد: خداوندا تو اجلی ازاینکه در مسکن سکنی نمائی، وحی رسید که: قلب خود را از برای من فارغ نما. (عوالی اللئالی 1 / 295 «با کمی اختلاف»).
پس هر قلبی که نباشد در او محبتی غیر از محبت خدا، آن است بیت الله حقیقی، و آن قبل مؤمن کامل است که خالی است از همه تعلقات، و در آن فکر و ذکری نیست مگر از خدا، و گاه به حدی می رسد که نمی بیند و نمی شنود مگر از خدا، چنانکه در حدیث قدسی است: « حتی اکون سمعه و بصره» : [ من چشم و گوش او می شوم].( کافی2/352) بنابر بعضی از معانی.
و چون این مطلب معلوم شد، ظاهر می شود که بیت الله بزرگ حقیقی همان قلب حسین (علیه السلام) است که فارغ بود از برای خدا به فراغ حقیقی، به نحوی که باقی نمانده بود در آن علاقه از غیر خدا، حتی علایقی که منافات باعلاقه مع الله نداشته اند، و قطع علاقه نمودن از شیء به جهت خدا، دلیل است بر اشدیت علاقه الهی، خصوصا اگر علاقه شدیده باشد، قطع جمیع علایق دلیل انحصار علاقه الهی است، و تمام شرایع مبنی بر همین است، و تدین به دین به مقدار قطع علاقه از ما سوی الله است درراه رضای خدا، و درجات ایمان مختلف می شود به اختلاف علایق شدة و ضعفا، و مقدار قطع آنها زمانا و کیفیة. چون این مطلب ظاهر شد، پس بدانکه جناب حسین (علیه السلام) هنگامی که متوجه او شد امر الهی، که در صحیفه امامت ثبت گردیده بود، به اینکه خود را بفروش در راه خدا، همان قصد نمود امتثال آن امر را، پس از اول خروج از مدینه الی نزول به کربلا، قصدش امتثال امر خدا بود، بلکه قصد نمود جمیع مصائبی را که بر او وارد گردید، همه به عنوان تقرب به سوی خدا، پس همه آنها با نیت قربت، و توطین نفس بر آن وارد شد، حتی پاره پاره شدن اعضاء را از اول امر نیت داشت، چنانکه از خطبه مکه ظاهر می شود(بحار44/ 364 و 367- لهوف صفحه 26 و 27)، و کشته شدن اصحاب و اولاد و اهل بیت را در نیت داشت از مدینه، چنانکه صورت واقعه را به ام سلمه نمود. (بحار44/331- منتخب طریحی 2/ 125).
پس آن جناب فارغ نمود تمام قلب خود را از تعلق به وطن، بلکه جمیع اماکن و مساکن، و از تعلق به اموال حتی لباس، و سلطنت و راحت و ریاست، و عیال و اطفال و اولاد و اخوان و عشیره و اصحاب، پس همه را پیش انداخت، و فارغ نمود قلب را از تعلق به متاع دنیا حتی آب، بلکه یک قطره آن [که] به محتضرمی دهند، بلکه گذشت از سر و بدن و اجزاء آن از استخوان و گوشت و خون و صورت و هیئت و ترکیب آن، حتی اینکه گذشت ازصورت قلب صنوبری، و از مهجه آن که خون قلب است در وقتی که تیر سه شعبه زهر آلود بر آن وارد شد، و خون از او جاری گردید، پس می گرفت آن خون را، بر سر و محاسن خود می مالید(بحار45/53- لهوف صفحه 54 - مقتل خوارزمی 2/34)، چنانکه در زیارت است که آن جناب مهجه خود را در راه رضای تو داد. (بحار98/ 331- تهذیب6/113).
پس چون آن جناب قلب ظاهری خود را با مهجه اش، و جمیع علایقش داد، پس خالص گردید قلب معنویش از برای خدا، وفارغ گردید از جمیع ما سوی، پس گردید بیت الله حقیقی تحقیقی، ونبود در آن غیر از خدا، پس بر مردم است که حج کنند این بیت الله را، به شرط استطاعت، و از این تحقیق ظاهر گردید سر آنچه وارد شده است درخبر که هر کس حسین (علیه السلام) را زیارت کند چنان است که خدا را در عرش زیارت نموده. (بحار 98/ 70- کامل الزیارات باب 59 صفحه 147).

مقصد دوم: بیت الله حقیقی و تعظیم نمودن بیت الله ظاهری

مقصد دوم: چون آن بیت الله حقیقی تعظیم نمود بیت الله ظاهری را به نحو مخصوصی، پس خداوند هم از برایش خصائص کعبه را قرار داد با علاوه، تفصیلش آن است که آن حضرت روز جمعه سوم شعبان وارد مکه گردید (بحار 44 / 332- ارشاد مفید 2/ 33)، و در آنجا بود تا موسم حج، پس احرام بست از برای حج یا عمره تمتع، پس خبر رسید به او که یزید پلید سی نفر از شیاطین بنی امیه را فرستاده است که آن جناب را به حیله شهید کنند، و لشکری با عمربن سعد العاص روانه کرده که آن حضرت را علانیة بگیرند (بحار 45 / 99 _ منتخب طریحی 2 / 124)، پس حضرت احرامش را به عمره مفرده تبدیل نمود در روز ترویه یا عرفه عزم خروج نمود، محمد بن حنفیه چون خبر شنید شبانگاه به خدمتش مشرف گردید، و عرض کرد: ای برادر غدر وبی وفایی اهل کوفه بر شما مخفی نیست، و به تحقیق که دانسته ای رفتار ایشان را با برادر و پدر بزرگوارت، و می ترسم که با تو نیز غدر و مکر کنند، و وفا به وعده خود ننمایند، و اگر در اینجا بمانی معزز و محترم خواهی بود، و دست تعدی به دامان جلال تو نرسد، حضرت فرمود که: می ترسم یزید پلید در این جا مرا به حیله بکشد، و به این سبب احترام خانه کعبه شکست گردد، عرض کرد: پس برو به طرف یمن، یا به بعض نواحی صحرا که در آن جا ایمن خواهی بود، فرمود: تأملی دراین امر می کنم، پس در وقت سحر حضرت امر به رحیل نمود، چون شنید به خدمت آمد و زمام ناقه را گرفت، و عرض کرد: شما وعده نمودی که در این امر تأمل فرمائی، پس چرا به این تعجیل روانه می شوی؟ فرمود: چون تو رفتی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد من آمد، و فرمود: برو، که خدا خواسته است ترا کشته ببیند، محمد استرجاع نمود، عرض کرد: پس چرا این زنان را همراه خود می بری؟ و حال آنکه از برای شهادت می روی، فرمود: خدا خواسته که ایشان را اسیر ببیند (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 27)، وباز فرمود: ای برادر اگر در سوراخ جانوری از جانوران زمین داخل شوم، هر آینه مرا بیرون می آورند، و می کشند. (بحار 45 / 99 _ مقتل خوارزمی 1/218 «در جواب نامه عبد الله بن جعفر»).
و بعد عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمر به خدمتش آمدند و هریک سخنی از منع گفتند، حضرت جواب فرمود ابن زبیر را به اینکه: نمی خواهم حرمت خانه خدا به سبب من شکسته شود. (بحار 44 / 185 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 211) .
و ابن عمر را به بیان بی اعتباری دنیا ، و قضیه قتل یحیی، و کشته شدن أنبیاء بنی اسرائیل. (بحار 45 / 365 _ لهوف صفحه 13-14) .
و ابن عباس را جواب داد به اینکه: حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا امری کرده است که باید اطاعت نمایم (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 13)، پس همه ایشان تسلیم نمودند، و وداع کردند، و گریستند، و ابن عمر خواهش نمود که ببوسد، موضعی را که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مکرر بوسید، پس حضرت ناف مبارک را گشود، و عبد الله بوسید و گریست، و حضرت به طرف عراق روان شد. (بحار 44 / 313 _ امالی صدوق مجلس 30 صفحه 131).
مؤلف گوید: که ملاحظه نما این امام بزرگوار را که چگونه مراعات نمود احترام کعبه را و راضی شد که آن صدمات بر او وارد شود، ولی نزدیک خانه خدا نباشد که موجب هتک آن شود، و به سبب این احترام که آن امام محترم از کعبه نمود، خداوند جمیع خصائص و کرامات کعبه را از برای او قرار داد، پس خوب است که آن فضائل و کرامات را بشماریم، و اشاره به تطبیق نمائیم، و آن درباری نظر پنجاه فضیلت است:

جمیع فضائل و کرامات کعبه از برای حضرت امام حسین علیه السلام

اول: کعبه اول خانه ای است که از برای مردم قرار داده شده، و حسین (علیه السلام) چون از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پیغمبر اول مخلوقات است، و نور حسین (علیه السلام) با نور جدش و پدرش و مادرش و برادرش پیش از خلقت زمین و آسمان بوده (بحار 53 / 142 بحار 25 / باب اول) پس اول بیتی است که قرار داده ازبرای مردم، و از برای ملائکه، و از برای جمیع مخلوقات.
دوم: اینکه در مکه است که افضل مواضع است، و حسین (علیه السلام) در کربلا است، که به مقتضای حدیث مفاخرت، اشرف از مکه است. (بحار 98 / 106- کامل الزیارات باب 88 صفحه 267).
سوم: بنای خلیل خدا است، و حسین (علیه السلام) گوشت و خونش از گوشت و خون حبیب خدا است که اشرف از خلیل است.
چهارم: مبارک است به زوار و مجاورین، و حسین (علیه السلام) صاحب برکات الهیه است که فیضهای الهی به سبب او بر خلایق می ریزد، پس جمعی به شهادت در رکابش به بهشت رفتند، و گروهی به گریه بر او مستحق می شوند، و برخی به اقامه عزایش، و جماعتی به گریانیدن بر او، و طایفه ای به تباکی، و فرقه ای به یاد آوردن از او در وقت آب خوردن، وبعضی به زیارتش، یا به اعانت زوارش، یا دفن شد در تربتش، و نحو اینها از برکاتی که به سبب آن جناب بر مردم فایض می شود.(جنانکه در بابهای گذشته شرح داده شده است).
پنجم: سبب هدایت خلق است، و حسین (علیه السلام) ایضا سبب هدایت است، بلکه او جان خود را فدای دین خدا کرد، تا اینکه به سبب قتل او ظاهر شد حقیقت دین شیعه، چنانکه در زیارت اربعین، حضرت صادق می فرماید در حق آن جناب که مهجه خود را در راه خدا داد تا اینکه خلاص نماید بندگان را از گمراهی و حیرت.(بحار98/ 331-تهذیب 6/113)
ششم: حرم کعبه را از چهار طرف محترم قرار داد، و حرام نمود صید آن را و بریدن درخت و گیاه آن را، و لقطه اش را، مگر به جهت پیدا کردن صاحبش، و از برای مدفن آن حضرت احترامی است از چهار طرف، که تربتش را محترم نمود و خوردن آن را به جهت شفا تجویز کرد، و حرمش تا یک فرسخ است، یا چهار فرسخ، یا پنج فرسخ، علی اختلاف الاخبار، و بعضی جمع کرده اند به تفاوت مراتب فضیلت، و کلمات علماء مختلف است در تحدید نسبت به مواضع جواز اکل، بعضی تربت حرم را مطلقا تجویز کرده اند، و بعضی تربت خود قبر و نواحی قریبه به آن را که عرفا خاک قبر گویند، و این احوط است. و از بعض روایات ظاهر می شود تحدید بیک میل، یا چهار میل، یا هفتاد ذراع.(در موضوع تربت و حد حرم و حد جواز خوردن تربت مراجعه شود به کتاب بحارالانوار جلد 98 از صفحه 106 تا صفحه 116 و به کتاب کامل الزیارات از صفحه 279 تا صفحه 284).
و از برای خوردن تربت، آداب و شرایطی است که در محلش مذکور است (بحار 98 / 127 _ کامل الزیارات باب 93 صفحه 280)، و از کثرت آن آداب بعضی را گمان شده است که استشفاء به آن در کمال صعوبت است، و گویا شرطیت فهمیده است، و اظهر آن است که آن همه از آداب است نه شرائط. هفتم: کعبه محل امن و امان است، و هرکس پناه بردن خون او محفوظ می شود و قتلش جایز نیست، و حسین (علیه السلام) نیز مأمن است، و حلال نیست خون کسی که به او پناه برد، لکن بنی امیه، هم هتک حرمت خانه را کردند، و هم هتک حرمت آن جناب را نمودند، و کسانی را که به او پناه بردند خونش ریختند، حتی دوطفل صغیر را که یکی در دستش بود و از برایش طلب آب نمود، تیر به حلقومش زدند (بحار 45 / 46 _ ارشاد مفید 2 / 112- لهوف صفحه 50 _ تذکرة الخواص صفحه 143)، و دیگری بالای سینه اش دستش را قطع کردند، پس استغاثه به عمویش کرد، آن حضرت او را به سینه گرفت، پس تیری به او زدند و او را کشتند بالای سینه اش (بحار 45 / 53 - 54 _ ارشاد مفید2 / 114- لهوف صفحه 53)، و کبوتران برج امامت را که بر او احاطه نموده بودند متفرق کردند، یعنی دخترش سکینه را از روی سینه اش کشیدند، و به زنجیر بستند، و بر جهاز شتران سوار کردند.(بحار 45 / 59 _ لهوف صفحه 58).
هشتم: کعبه قبله حبیب خدا بوده در نمازش که اشرف حالات و افضل عبادات است، و محل توجه وجه آن جناب است، و حسین (علیه السلام) مخجه قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ثمره فؤاد آن سرور، و ریحانه آن جناب(بحار43/270- کامل الزیارات باب 14 صفحه 51-52)،بلکه نفس آن حضرت بود، چنانکه فرمود:«حسین منی و انا من حسین (علیه السلام)» (بحار 43/270-271- کامل الزیارات باب 14 صفحه 52) بلکه قبله وجه قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. که همیشه قلبش متوجه به سوی او، و در یاد او بود، حتی در اثناء خطبه، یا در اثناء نماز که او را بر دوش مبارک سوار نموده بود.(بحار43/296- مناقب ابن شهر آشوب3/227).
کعبه رکنی از ارکان اسلام و حضرت امام حسین علیه السلام رکنی ازارکان ایـمان
نهم: طواف کعبه رکنی است از ارکان اسلام به شرط استطاعت، و اگر کسی ترک آن نماید رکنی از ارکان اسلامش ناقص است، و زیارت حسین (علیه السلام) رکنی است از ارکان ایمان، و در حدیث است که تارک زیارت آن جناب ناقص الایمان است، و قاطع حرمت رسول خدا است، و عاق آن جناب است، و شیعه نیست، و اگر در بهشت رود مهمان خواهد بود، و تارک حقی است از حقوق خدا، اگر چه هزار حج کرده باشد، و محروم است از خیر.(بحار98/4-5- کامل الزیارات باب 78 صفحه 193-194 «و در باب زیارت گذشت».
و در خبر است که کسی یکسال یا دو سال بر او بگذارد، و به زیارت نرود، حظ خود را گم کرده، و از خدا کناره جسته، و از جوار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دور شده.(بحار98/12- کامل الزیارات باب 98 صفحه 295).
دهم: کعبه مغناطیس قلوب است، که همه دلها به سوی آن مایلند، و به آن مشتاقند از دور و نزدیک، و حسین (علیه السلام) مغناطیس قلوب شیعیان است که تمام را میل حاصل است به سوی آن جناب، و محبت او ممتاز است از محبت سایر ائمه بالوجدان، و از اخبار هم مستفاد می شود، چنانکه در بحار و غیر آن، روایت کرده است از مقداد بن اسود کندی که حضرت رسول بیرون تشریف برد در طلب حسنین(علیهما السلام) که از خانه بیرون رفته بودند، و من در خدمت آن حضرت بودم، پس دیدم قامتش از نخل بلندتر است، و از شتر ضخیم تر است، و از دهانش آتش بیرون می آمد، پس مرا واهمه ربود، و ترسیدم، پس چون نظرش به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد، باریک و ضعیف گردید، و بمانند ریسمانی شد، پس پیغمبر خدا ملتفت به من شد، و فرمود: می دانی این افعی چه می گوید؟ عرض کردم: خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بهتر می دانند، فرمود می گوید: حمد خدا را که مرا باقی گذاشت تا اینکه نگاهبان فرزندان رسول خدا شدم، پس در میان رملها روان شد، ناگاه دیدم در آنچا درختی است که پیش از این ندیده بودم و بعد از آن روز هم ندیدم، و آن درخت سایه انداخته بود بر حسنین (علیهما السلام)، پس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست در میان ایشان، و سر حسن (علیه السلام) را برداشت و بر ران مبارک گذاشت، بعد سرحسین (علیه السلام) را برداشت و بر ران چپ خود گذاشت، آنگاه زبان مبارک را در دهان حسین (علیه السلام) برد، حسین (علیه السلام) بیدار شد، و عرض کرد: یا ابه، دوباره به خواب رفت، و همچنین حسن (علیه السلام) بیدار شد، و یا ابه گفت و به خواب رفت، عرض کردم: گویا حسین (علیه السلام) بزرگتر است حضرت فرمود: به درستی که از برای حسین (علیه السلام) محبت مکنونه ای است، پس چون بیدار شدند، ایشان را به دوش مبارک برداشت، تا آخر حدیث که بسیار مفصل است. (بحار 43/271-272- خرائج 2/841-842) .
کعبه مقام ابراهیم، و مقام حسین علیه السلام کتف پیغمبـر صلی الله علیه و آله و سلم
یازدهم: در آن جا مقام ابراهیم (علیه السلام) که اثر قدم ابراهیم(علیه السلام) بر سنگ باقی است، و حسین (علیه السلام) مقام حبیب خدا است که دهان مبارکش در چند عضو او اثر نموده، و آن پیشانی و گلوی مبارکش بود که از اثر بوسه پیغمبر (علیه السلام) همیشه می درخشیدند(بحار44/187-188- منتخب طریحی 1/117- مناقب ابن شهر آشوب 3/230)، و اگر مقام بدن خلیل در نزد بیت است، پس به تحقیق که مقام حسین (علیه السلام) کتف پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و پشت و سینه آن سرور بوده، و اگر کسی تتبع در اخبار و آثار نماید، خواهد دید که، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی آن جناب را بر دوش مبارک می گرفت و راه می رفت، و گاهی که خوابیده بود بالای سینه می نشانید، و در سجده بر پشت مبارکش سوار می شد، پس سجده را طول می داد تا او به میل خود فرود آید، و از اینها معلوم می شود چه قدر محبت وعلاقه داشته است به حسین (علیه السلام)، که احدی را با أحدی چنین محبت و علاقه ای اتفاق نیفتاده، و نخواهد افتاد. (بحار43/286 و 296- مناقب ابن شهر آشوب3/226 و 227).
خداوند برای مقام کعبه و حضرت حسین علیه السلام کرامات قرار داده است.
دوازدهم: از برای کعبه کرامت ظاهره قرار داده، که کبوتران ازبالای آن عبور نمی کنند، و بر دیوار آن نمی نشینند.
مترجم می گوید: حقیر هنگامی که مشرف شدم به حج بیت الله ، چند روز مواظب این مطلب بودم، و در مطاف نشسته نظر به کبوتران داشتم، می دیدم در حالت شدت طیران، چون به محاذی دیوار بیت می رسیدند، منحرف می شدند، و به طرف دیگر می رفتند، و از بالای خانه عبور نمی کردند، ولی این حکم مخصوص کبوتران است، نه مطلق طیور، چنانکه مؤلف فرموده - انتهی.
و از برای حسین (علیه السلام) نیز کرامت ظاهره بود که آب به قبرش بستند، قبر بلند می شد، و آب به آن احاطه نمی کرد، و گاوها به طرف قبر مطهر نمی رفتند در وقتی که متوکل مدت بیست سال امر نمود به حرث آن قبر شریف، و محو آثارش، حتی اینکه حکم کرد نبش نمودند آن قبر منور را، پس دیدند چسد شریفش را کأنه در آن ساعت دفن شده، پس آن را به حال خود گذاشتند، و آب بر آن بستند، پیش نرفت، و گاوها را به سوی او حرکت دادند پیش نمی رفتند، و می دیدند جماعتی را که تیر به سوی ایشان می اندازند، و اگر اینها تیری به سمت آن جماعت می انداختند، تیر بر می گشت، و به صاحبش می خورد. (بحار 45 / 395، 404 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 /221- منتخب طریحی 2 / 67).

مرغ سفیدی نزد جسد شریف آن حضرت

بلی طیور بریدن شریفش واقع گردیدند آن هم به چهت شرافتش بود.
تفصیلش آن است که در روایت وارد است که چون آن جناب را شهید کردند، و بدنش را بر روی خاک گذاشته رفتند، مرغ سفیدی به نزد آن جسد شریف آمد، و پر و بال خود به خون آن جناب آلود، و پرواز کرد، پس دید مرغان چندی در سایه درختان و بستان آسوده اند، گفت: ای مرغان، شایسته است که شما به عیش مشغول باشید، و حسین (علیه السلام) در زمین کربلا بر روی خاکهای گرم افتاده باشد، و خون از رگهای او روان باشد، سرش را بر نیزه نموده، عیالش را اسیر کرده اند، و در شهرها می گردانند؟ آن مرغان پرواز کردند، و به کربلا آمدند، و دیدند آن بدن بی سر را که بی غسل و کفن بر خاک افتاده، بادها گرد و خاک بر آن ریخته اند، و هیچ کس به زیارتش نمی آید، مگر وحوش صحرا، و نوحه گری ندارد، مگر جنیان، و تمام عرصه صحرا از نور آن بدن روشن است، پس نوحه و ناله آغاز نمودند، و خود را به آن خون مطهر آلودند، و هریک به طرفی پرواز نمودند، از آن جمله مرغی به سوی مدینه طیبه شتافت، و بر قبر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) طواف نمود در حالتی که خون از پرهای او می چکید، و فریاد می کرد: آگاه باشید حسین (علیه السلام) را در کربلا کشتند، و ذبح نمودند، و مرغان به دور او جمع شدند، و دختر یهودیه به برکت آن خون مطهر که از بالش می چکید شفا یافت. (بحار49/191- منتخب طریحی 1/61).
و طیور خاکی که کنایه از اسباب مخالفین است بر آن بدن شریف تاختند به نحوی که زبان را یاری تقریر نه.
عـقـرت بنات الأعــوجیـــــة هــل درت
مــــا یستباح بهــــا و مـــــــاذا یــصنــع
اعوج، اسم اسبی بوده است، و اولاد آن را بنات الاعوجیة می نامیده اند، و معنی آن بیت آن است که: بریده باد پی آن اسبان، آیا دانستند که چه حرمت بزرگی با ایشان هتک شد؟ و چه عمل شنیعی را با ایشان مرتکب گردیدند؟!
سیزدهم: کعبه را مطاف خلایق قرار داده، و ثواب طواف بسیار است نسبت به شوطها و گامها، و فضیلت زیارت حسین (علیه السلام) بر آن چندین صنف است چنانکه در عنوان زیارت ذکر شد.

کعبه و حضرت حسین علیه السلام مطاف ملائکه اند

چهاردهم: کعبه را مطاف ملائکه قرار داد، چنانکه در خبر است که جبرئیل به امر رب جلیل کعبه را بنا نمود و قبل از آن، خیمه از بهشت نازل گردیده بود، و نصب شده بود بر قواعدی که ملائکه بنا نموده بودند پیش از خلق آدم در مقابل ضراح که درمقابل بیت المعمور است، و آن محاذی عرش است، و هفتاد هزار ملک حراست آن خیمه می نمودند، پس چون چبرئیل بنای بیت نمود، آن ملائکه بر دور آن طواف نمودند و آدم و حوا نیز طواف کردند هفت شوط.(بحار11/208- بحار 96/75 - علل الشرائع صفحه 421 و ایضا صفحه 206).
و حسین (علیه السلام) نیز مطاف ملائکه بود در وقتی که نور بود، و شفیع ملائکه بود چنانکه از قضیه صلصائیل و دردائیل ظاهر می شود، که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حسین (علیه السلام) را به روی دست گرفت، و در حق ایشان دعا کرد، و فطرس به گاهواره او پناه چست، و جبرئیل و میکائیل خادمش در مهد، و مکافات فطرس آن است که سلام و صلوات زوارش را به او می رساند.(بحار43/248-251و259- منتخب طریحی 1/86- کمال الدین 1/282- السرائر صفحه 478).
و قبر آن جناب مطاف ملائکه، و محل زیارت ایشان است
و در این عمل چند صنف هستند:
یکی: آن چهار هزار ملکند که ژولیده و غبارآلوده در اطراف قبرش همیشه مشغول گریه هستند، و به استقبال زوار می روند، و عیادت ایشان، و تشییع چنازه ایشان می کنند، و ایشان همان ملائکه اند که در روز عاشورا به جهت زیارتش آمدند، وقتی رسیدند که آن حضرت شهید شده بود، پس مأمور گشتند که همانجا بمانند، و گریه کنند، تا در زمان رجعت از یاوران او باشند، و اسم رئیس ایشان منصور است.(بحار45/220 و صفحه 226- امالی صدوق مجلس 92- کامل الزیارات باب 78 صفحه 222).
و دیگر: هفتاد هزار ملکند، که موکلند به قبر آن جناب، و بر او صلوات می فرستند از روز شهادتش تا زمان قیام حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه).(بحار45/222- کامل الزیارات باب27 صفحه 84).
و دیگر: هفتاد هزار ملکند که وقت طلوع فجر نازل می شوند، و گریه می کنند تا وقت زوال، پس صعود می کنند، و چهار هزار دیگر نازل می شوند، و گریه می کنند تا طلوع فجر.(بحار45/22- کامل الزیارات باب 27 صفحه 85).
و دیگر: ملائکه شب و روزند، ملائکه حفظ اعمالند، که چون نازل می شوند به زمین به سوی حایر می روند، و با ملائکه آنجا مصاحفه می کنند، و بالهای خود را به زوار می مالند، و دعا در حق ایشان می کنند به امر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) چنانکه در اخبار وارد است.(بحار45/224- کامل الزیارات باب 27 صفحه 86).
و دیگر: پنچاه هزار ملکند چنانکه از حضرت صادق (علیه السلام) مروی است که ایشان مرور کردند به آن جناب در وقتی که مشرف بر شهادت بود، پس به آسمان عروچ نمودند، خطاب الهی به ایشان رسید، که شما گذشتید به فرزند حبیب من، و او را می کشتند، شما یاریش نکردید، پس بروید، و بر قبر او ساکن شوید، شوریده و غبار آلوده تا روز قیامت.(بحار45/226- کامل الزیارات باب 39 صفحه 115).
و دیگر: آنچه در خبر ام ایمن است از حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: احاطه می نمایند به او از هر آسمانی صد هزار ملک هر شبانه روز، و بر او صلوات می فرستند، و تسبیح خدا می نمایند، و استغفار می کنند از برای زوارش، و می نویسند اسمهای کسانی را که به جهت تقرب به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به زیارت می آیند، و اسماء آباء ایشان، و عشایر و بلادشان را، و می زنند به پیشانی ایشان از نور عرش خدا، که این است زائر قبر بهترین شهداء، و فرزند بهترین انبیاء، پس چون روز قیامت شود، نوری از آن مهر ساطع گردد، که چشمها را خیره نماید، و به آن شناخته شوند، چنانکه در همین خبر است، که جبرئیل به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت، که: گویا می بینم تو را، ای محمد، که در میان من و میکائیل باشی، و علی (علیه السلام) در پیش روی ما باشد، و با ما باشند ملائکه بسیاری، که عدد ایشان به شماره در نیاید، پس بر چینیم کسانی را که اثر آن مهر در صورت ایشان است از میان خلایق، تا اینکه از احوال روز قیامت، و شداید آن نجات یابند.(بحار45/182- کامل الزیارات باب 88 صفحه 265).
و دیگر: در وقت هر نماز هفتاد هزار ملک نازل می شوند، تا قیامت نوبت ایشان نمی شود، چنانکه در کامل الزیارة از حضرت صادق (علیه السلام) نقل نموده. (بحار 98 / 40 _ کامل الزیارات باب 65 صفحه 159).
پانزدهم: کعبه از آسمان نزول نموده است، چنانکه در خبر است از حضرت صادق (علیه السلام) که خداوند نازل نمود کعبه را از آسمان، و از برایش چهار در بود، و در هر دری قندیلی از طلا آویخته بود.(من لا یحضره الفقیه صفحه 214 باب الحج- تفسیر عیاشی1/ 39- بحار96/63(با تفاوتی)).

حضرت امام حسین علیه السلام اشرف از کعبه است

اگر شرف کعبه آن است که از آسمان نازل شده، پس حسین (علیه السلام) اشرف است، که نوری بوده است پیش ا زخلق آسمانها، بلکه لوح و کرسی از نور او خلق شده. (بحار 36/73).
و بعد از قتل او، جسدش را با خونهایش به آسمان بردند، و با صورت علی (علیه السلام) در آسمان پنچم بداشتند، که بر اوست اثر ضربت ابن ملجم ملعون، و ملائکه آسمانها در آنچا چمع شدند، و به ایشان نظر می نمودند. (بحار 45 / 229 _ المحتضر صفحه 147-146).
و در روایتی است که حسین (علیه السلام) در یمین عرش است، و نظر می کند به محل شهادت، ودفنش، و به زوار و گریه کنندگانش، چنانکه در خواص گریه ذکر کردیم. (بحار 44 / 292).
شانزدهم: کعبه معظم و مجلل بوده است در جاهلیت و اسلام، بلکه از زمان آدم تا حال همیشه خلائق آن را احترام می کرده اند، و به زیارتش می رفته اند، حتی اهل کفر و شرک، و حسین (علیه السلام) معظم و محترم بود حتی در نزد دشمنانش، چنانکه در خبر است که محبت حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) در همه قلوب هست حتی منافقین و کفار.(بحار43/281- مناقب ابن شهر آشوب3/154).
و این معنی ظاهر می شود از اخبار تکلم نمودن آن حضرت به ابوبکر در طفولیتش، و از تکلم او با معاویه و درشتی کردنش با او، و با عمر و عاص، و با احترام ایشان از آن جناب را(بحار44/206-209- مناقب ابن شهر آشوب30/223- احتجاج طبرسی2/22)، و وصیت کردن معاویه یزید را به رعایت حرمت آن جناب، و مکالمه عتبه با آن حضرت در مسئله بیعت با یزید، و جوابی که به مروان داد، چون او را امر به قتل آن حضرت نمود(بحار44/312- امالی صدوق مجلس 30 صفحه 120- ارشاد مفید2/30)، پیاده شدن سعد وقاص با جمیع حاج در وقتی که آن حضرت پیاده راه می رفتند در سفر مکه(بحار43/276- مناقب ابن شهر آشوب 3/174- ارشاد مفید 2/132)، و این حرمت باقی بود تا روز عاشورا، که ابن سعد ملعون حرمت آن جناب را ضایع نمود، و وقتی که آن مظلوم از اسب بر زمین افتاد، آن ملعون سوار شد، و امر نمود ده نفر سوار شوند، و اسب بربدن شریفش بتازند.(بحار45/59- لهوف صفحه 59- مقتل خوارزمی 2/38-39).

نماز مسافر در کعبه و کربلا تمام است

هفدهم :جایز است از برای مسافر که نماز را تمام بخواند در مسجد الحرام که محیط است به کعبه بنابر اظهر و اشهر، و این حکم در حایر حسین (علیه السلام) نیز جاری است(بحار98/84- کامل الزیارات باب 82 صفحه 294)، و در تحدید حایر خلاف است. ابن ادریس گفته است که: مراد مقداری است که سور مشهد و مسجد بر آن احاطه دارد نه سور بلد، دلیلش آن است که حایر به معنی زمین پستی است که آب در آنجا بایستد.
و این قول مختار شیخ مفید است در ارشاد، زیرا که همه اصحاب را در حایر دانسته به جز حضرت عباس، ودلیل دیگرش احتیاط است چون این قدر را مورد اجتماع دانسته.(بحار86/89- و 98/117- سرائر صفحه 77- ارشاد مفید2/130).
و شهید گفته است که: در همین موضع بود، که آب بگرد آن ایستاد، و پیش نرفت در زمان متوکل (بحار86/89-98/117- الذکری صفحه 255- 256)، و بعضی گفته اند: حایر تمام صحن است، و بعضی اقتصار نموده اند بر همان زیر قبه منوره، و بعضی حرم و رواق و قتلگاه را داخل دانسته اند، و مرحوم مجلسی رحمة الله علیه گفته که: ظاهر در نزد من آن است که مجموع صحن قدیم از حایر است، نه آنچه زیاد شده است در زمان صفویه، و استدلال کرده است به اخباری که مضمون آنها آن است که چون داخل حایر شوی، بایست و بگو، و دعائی را ذکر کرده، پس قدری راه برو، و بگو، پس دستها را بلند کن و بگذار بر قبر، چون از آنها مستفاد می شود حایر وسعت دارد، و این قول قوت دارد، و احوط اقتصار بر حرم مطهر است. (بحار 86 / 89-90 و 98 / 117).
هجدهم: کعبه طواف گاه تمام انبیاء است از آدم، تا خاتم، چنانکه از اخبار متواتره مستفاد می شود، و این معنی از برای حسین (علیه السلام) نیز ثابت است، هم نسبت به جسد شریفش، و هم نسبت به سر مبارک، و هم نسبت به قبر مطهرش، بلکه در خبر است که اگر کسی در شب نیمه شعبان، آن حضرت را زیارت کند، مصافحه نمایند با او صد و بیست و چهار هزار پیغمبر. (بحار 98 / 93- کامل الزیارات باب 72 صفحه 179- 180).

تمام انبیاء زیـارت کرده اند زمین کربلا را

و از کعب الاحبار مروی است که هیچ پیغمبری نبوده است مگر اینکه زیارت کرده است زمین کربلا را، و گفته است که: در تو مدفون خواهد شد ماه برج امامت و تفصیل آن را محل علیحده است.(بحار44/301- کامل الزیارات باب 21 صفحه 67).
نوزدهم: خداوند زینت داده است کعبه را به حجر الاسود که یاقوتی بوده است که از بهشت نزول کرده، و از شیر سفید تر بوده، از اثر مس کفار و فساق سیاه شد، و حسین (علیه السلام) زینت بهشت است، بلکه زینت عرش است، چنانکه در حدیث است از جناب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بهشت سؤال نمود از خداوند که او را زینت دهد، پس وحی رسید که زینت دادم ارکان تو را به حسن(علیه السلام) وحسین (علیه السلام)، پس بهشت از خوشحالی به خود بالید مانند عروس، و بسیار مسرور شد.(بحار43/275-276- ارشاد مفید2/131).
و در خبر دیگر است که چون روز قیامت شود، عرش خدا را با تمام زینتها زینت کنند، پس بیاورند دو منبر، که بلندی هر یک صد میل باشد، و بگذارند در یمین و یسار عرش، و حسن(علیه السلام) و حسین (علیه السلام) بر آن منبرها بر آیند، و خداوند عرش خود را به ایشان زینت دهد مانند گوشواره که در گوش زنان موجب زینت ایشان باشد.(بحار43/261-262- امالی صدوق مجلس 24 صفحه 98-99).
و از جمله فضائل حجر الاسود آن است، که میثاق خلائق به او سپرده شده زیرا که او، اول ملکی بود که اقرار نمود به آنچه خداوند از خلائق میثاق آن را گرفت، و محبت او به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او، از همه کس بیشتر بود، پس خداوند او را جوهری کرد، و به سوی آدم فرستاد، و مونس آدم بود، و چون آدم به مکه آمد، آن جوهر را بر گردن خود گرفته بود، و مخفی نیست بر کسی که آن میثاق که شرافت حجر الاسود به آن است اقرار به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و ائمه بوده است، پس شرافت به سبب حسین (علیه السلام) است. (بحار 96 / 224- علل الشرایع صفحه 429-432).
بیستم : از برای طواف کعبه لازم است نماز کردن در نزد مقام ابراهیم به جهت احترام خانه خدا، و حبیب خدا دو رکعت نمازشکر نمود وقتی که حسین (علیه السلام) متولد گردید، و آن نافله مغرب مقرر شد، و همچنین در وقت تولد امام حسن(علیه السلام) و این سنت جاری شد تا روز قیامت (بحار 79 / 262-263 و 43 / 292- علل الشرایع باب 15 صفحه 324 _ مناقب ابن شهر آشوب 3/163) پس هر کس نافله مغرب می گذارد کأنه من باب شکر وجود ایشان و احترام ایشان است.
و در روایت دیگر است به سند معتبر از حضرت امام باقر (علیه السلام) که در شب معراج نمازهای یومیه ده رکعت مقرر گردید، که هر نمازی دو رکعت بود، و چون حسنین متولد شدند، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هفت رکعت من باب شکر اضافه نمود، پس خداوند هم امضاء کرد، و نماز هفده رکعت شد. (بحار 44 / 285- کافی3 / 487).
بیست و یکم: کعبه نور میداد به مانند آفتاب و ماه، تا زمانی که قابیل هابیل را کشت، پس کعبه به این حالت شد که هست، چنانکه در روایت حضرت صادق است. (بحار 11 / 217- کافی 4 / 189).
و در روایت دیگر در موضع کعبه یاقوت سرخی بود که نور آن می تابید تا حدود حرم. (بحار 96 / 64 _ تفسیر عیاشی 1/60).

نور حضرت حسین علیه السلام از کعبه بیشتر است

مؤلف گوید که: اگر کعبه نورانی بود، و حال نورش بر طرف شده. پس به درستی که حسین (علیه السلام) نورانی بود، که صورت و پیشانی او می درخشید، و به همین حال بود تا وقت شهادتش، چنانکه هلال بن نافع می گوید که: در عسکر عمر بن سعد بودم، ناگاه شخصی فریاد کرد که بشارت تو را ای امیر، اینکه شمر حسین را کشت، پس به ما بین صفین رفتم، دیدم آن حضرت مشغول جان دادن است، پس قسم به خدا هرگز ندیده ام کشته ای به خون آغشته، که چنین نورانی باشد، و نور صورتش شریفش مرا مشغول نمود از فکر کشتنش، و در آن وقت طلب آب می نمود. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 55).
و اگر نور کعبه از اثر یاقوت بوده، که تا حدود حرم می تابید، پس به درستی که تمام صحرای کربلا می درخشید از نور تجلی الهی که بر شجره مبارکه واقع شد، زیرا که کربلا همان وادی ایمن است و بقعه مبارکه که موسی در آن نور الهی را مشاهده نمود، و آن نور به آفاق آسمان و اقطار عالم رسید، و ایضا بدن آن جناب بعد از شهادتش می درخشید مانند آفتاب، چنانکه در روایتی مذکور است. (بحار 45 / 194_ منتخب طریحی 2 / 61).
بیست و دوم: مکه ام القری است، و حسین (علیه السلام) ابو الائمه النجباء است، و این فضیلت را خداوند به او کرامت فرمود در عوض شهادتش، چنانکه در روایات وارد است. (بحار 44 / 221 _ امالی طوسی 1 / 324).
بیست و سوم: کعبه سید بیوت است، و حسین (علیه السلام) سید جوانان بهشت است، و همه اهل بهشت جوانند، این خبر به طرق شیعه و سنی متواتر است، حتی عمر بن الخطاب آن را از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده. (بحار 43 / 291-292 - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 163).
بیست و چهارم : مکه با اینکه وادی بی زرع است، از اطراف و جوانب هر چیزی به آن جا نقل می شود به دعاء ابراهیم (علیه السلام) و از برای حضرت حسین (علیه السلام) ثمرات بهشتی نقل می شود، چنانکه در روایات متعدده رسیده است، از آن جمله در بحار روایت نموده است، از ابن شاذان، از ذاذان، از جناب سلمان، که گفت: به خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) متشرف شدم، و سلام کردم، چون به خدمت حضرت فاطمه (علیها السلام) رسیدم، فرمود: ای سلمان حسن و حسین از شدت گرسنگی گریه می کنند، دست ایشان را بگیر، و ببر نزد جدشان پس دست ایشان را گرفتم، و به نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بردم، فرمود: چه می شود شما را ای حسنین من؟ عرض کردند: گرسنه هستیم، و به طعام میل داریم، حضرت دعا نمود، که خدایا طعام ده ایشان را، و سه مرتبه مکرر کرد، پس دیدم که یک دانه به به دست پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، که به قدر یک کوزه بزرگی بود از کوزه هایی که در بلد«هجر» می سازند و از برف سفید تر بود، پس حضرت آن را با انگشت ابهام دو نیمه کرد، نیمی به حسن(علیه السلام) و نیمی به حسین (علیه السلام) عطا نمود، من به آن نظر می کردم، و میل داشتم که از آنها بخورم، حضرت فرمود: ای سلمان شاید میل داری به خوردن آن؟ عرض کردم: بلی، فرمود: این طعام بهشت است، و کسی از آن نمی خورد مگر بعد از فراغ از حساب. (بحار 43 / 308- مقتل خوارزمی 1/ 97).
و از آن جمله حدیث رطب است، که حضرت حسین (علیه السلام) میل به آن نمود، پس طبقی از بلور حاضر شد، که
در آن رطب بهشتی بود، و بر روی آن پارچه ای از سندس سبز بود، و این حدیث بسیار مفصل است، و در بحار و
جلاء مذکور است. (بحار 43 /310-311 _ منتخب طریحی 1 /12).

حدیث سیب و به و انار ...

و از آن جمله حدیثی است، که در بحار روایت نموده، از حسن بصری، و ام سلمه، که حسنین (علیهما السلام) وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود، پس ایشان در اطراف او گردیدند به گمان اینکه دحیه کلبی است، جبرئیل دست خود را حرکت داد مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد، پس سیبی و بهی، و اناری آورد، و به ایشان داد، روی ایشان از خوشحالی برافروخت، و دویدند به نزد جد خود، حضرت از ایشان گرفت، و بوئید، و فرمود: بروید نزد پدر ومادر خود، پس رفتند، و هیچ یک از آن نخوردند، تا اینکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد ایشان رفت، و همه با هم خوردند، و هر چند از آن می خوردند، به حال خود عود می نمود، و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه (علیها السلام) وفات نمود، حسین (علیه السلام) فرمود: که «انار» مفقود شد و چون امیر المؤمنین (علیه السلام) شهید گشت«به» مفقود گشت، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند پس چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم، و یقین به هلاک نمودم، حضرت سجاد (علیه السلام) می فرماید، که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام می شد، ولی خودش را نیافتند، و این رائحه در آن محل باقی است، و هر کس از زوار بخواهد استشمام رائحه آن را نماید، در وقت سحر به زیارت رود، که اگر از مخلصین باشد، آن را خواهد استشمام نمود. (بحار 43 / 289- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 161).
بیست و پنجم : از جمله احترامات کعبه آن است که حضرت اسماعیل موکل بر زینت آن، و پوشانیدن جامه بر آن بوده، پس طوایف عرب هدایا وتحف می آوردند، و مادر اسماعیل و زوجه اش جامه می ساختند، به خانه می پوشانیدند (بحار 12/ 95 _ کافی 4/204) ، و بعد حضرت سلیمان جامه ای به جهت کعبه فرستاد، همچنین سایر ملوک، و خداوند از برای حسین (علیه السلام) جامه ای فرستاد، و حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او پوشانید، چنانکه ام سلمه روایت کرده، دیدم حضرت رسول خدا جامه ای بر حسین (علیه السلام) می پوشاند، که از جامه های دنیا نیست، سؤال کردم که این چیست؟ فرمود: این هدیه ای است که خداوند از برای حسین فرستاده است، و پودش از پرهای نازک بال جبرئیل است. (بحار 43 / 271 _ منتخب طریحی 1/71).
و گاهی خود آن حضرت ازمادرش جامه به جهت عید طلب نمود، پس رضوان جامه ای هدیه آورد به جهت او و حضرت حسن (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) بر ایشان پوشانید، چنانکه مشهور است. (بحار 43 / 289 _ مناقب 3 / 161 _ منتخب طریحی 1 /72).
و گاهی از جدش طلب نمود به جهت عید، و خداوند هدیه فرستاد، و جبرئیل او را سرخ رنگ نمود به خواهش آن جناب، و گریست، چنانکه حدیث آن نیز معروف است. (بحار 44 / 245-246 _ منتخب طریحی 1 / 70- 71).
و گاهی از خواهر طلب نمود، اما جامه کهنه، نه از برای عید و زینت، بلکه از برای آنکه چون او را شهید نمایند و لباسهای نو، را ببرند، طمع در این جامه کهنه نکنند، و بدنش عریان نماند، پس خواهرش زینب جامه کهنه آورد، و حضرت چند موضع آن را پاره نمود، و خونهای حضرت آن جامه را رنگین کرد (بحار45/54- لهوف صفحه 53)، به همان رنگ که جبرئیل جامه اش را در عید رنگین نمود، و خاکهای کربلا او را خاکی کرد، و نیزه و تیر و شمشیر پاره پاره اش نمود، مع ذلک اسحاق بن حویه آن را بیرون آورد، و بدن شریفش را عریان بر روی خاک گذاشت آه. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 56).
مصحح گوید: این پیراهن، پیراهن حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) بود، که آن را حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، سه روز پیش از شهادتش به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) داد و فرمود: هنگامی که این پیراهن را برادرت حسین از تو مطالبه کند، بدانکه او فقط یک ساعت مهمان تست، سپس او را اولاد زنا به سخت ترین وضعی می کشند. _ انتهی _ (مسند فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) صفحه 324 به نقل از وقایع الشهور و الایام صفحه 95).

داستان اصحاب فیل در کعبه و یزید در کربلا

بیست و ششم : اصحاب فیل چون اراده خراب کردن کعبه نمودند، ابابیل سنگ ریزه های جهنم را بر فرق ایشان می زدند، که از دبر ایشان بیرون می رفت، و چون اصحاب کلب و خنزیر یعنی بنی امیه اراده نمودند تخریب خاندان رسالت را به کشتن حسین (علیه السلام)، خداوند هر چند زمان قلیلی ایشان را مهلت داد به جهت مصالح چندی، و لیکن بعد بر ایشان فرستاد جماعتی را که یک یک را گرفته به انواع عذابها معذب نمودند دست و پا بریدند، و به آتش سوزانیدند، و به روغن زیت جوشانید، و کشتند و بعد جسدش را سوزانیدند مانند ابن زیاد(بحار45/374-384- امالی طوسی 1/245-250- تاریخ طبری 6/331)، خودش به آتش سوخت مانند اخنس بن زید(بحار45/321- منتخب طریحی 1/103/ 104- مقتل خوارزمی 2/98)،و از حاجب ابن زیاد منقول است که گاهی صورت آن ملعون به آتش مشتعل می شد پس آن را خاموش می کرد.(بحار45/309- مقتل خوارزمی 2/87).
و یزید شب را مست خوابید، صبح دیدند که مرده است، و رویش سیاه شده.(بحار45/309- کامل الزیارات باب 17 صفحه 61-62).
و اسبابی که از حضرت به غارت بردند، همه آتش گرفته، مانند گوشت شتران آن جناب، و عطریاتی که برده بودند، از
زعفران و غیره، چنانکه در مقامش مفصل است.(بحار45/322- امالی طوسی2/336).
نظر به کعبه سبب مغفرت و نظر به حضرت حسین علیه السلام از اعظم عبادات
بیست و هفتم: نظر نمودن به کعبه ازبرای کسانی که عارف به حق ائمه هدی باشند سبب مغفرت است، و موجب کفایت هموم دنیا و آخرت است(بحار96/62-محاسن برقی صفحه 558) و همچنین نظر به سوی حسین (علیه السلام) از اعظم عبادات بوده، و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمدا نظر به سوی او می نمود، و گاهی که گرسنه می گردید می فرمود: بروم نظر به حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) کنم تا گرسنگی من زایل شود. (بحار 43 / 309 _ مقتل خوارزمی 1/ 129).
و حضرت امیر (علیه السلام) هم عمدا نظر به آن جناب می کرد، و لکن مجرد نظر به او، سبب غلبه حزن و گریه ایشان بود. (بحار 44 /280 _ کامل الزیارات باب 36 صفحه 108).
و نظر به سوی قبر آن جناب عبادت است، و اثرش نیز غلبه رقت و حزن است بر ناظر، خصوصا اگر نظر نماید به قبر فرزندش علی، که نزد پاهای پدر مدفون است، البته محزون خواهد شد، چنانکه همه اینها مروی است. (بحار 98 / 73 _ کامل الزیارات باب 108 صفحه 325).
بیست و هشتم: درحج وارد است که هر درهم که در راه آن صرف کنند، به هزار درهم محسوب می شود، و ابن سنان از حضرت صادق سؤال نمود که درهمی که در راه حج صرف می شود به هزار درهم است، پس درهمی که در راه زیارت پدرت حسین (علیه السلام) صرف شود چه قدر است؟ فرمود: حساب می شود هر درهم به هزار هزار درهم، تا ده مرتبه هزار مکرر کرد، و رفع می شود از برای او درجات به همین عدد، و رضای الهی از برای او بهتر است.(بحار 98 / 50 _ کامل الزیارات باب 46 صفحه 128).
بیست ونهم: خداوند مکه را خلق نمود، و آن را حرم خود قرار داد پیش از دحو الارض، و لکن در روایت است از علی بن الحسین (علیه السلام) که خداوند قرار داد زمین کربلا را حرم امن و مبارک، پیش از آنکه کعبه را خلق کند، و آن را حرم قرار دهد بیست و چهار هزار سال، و چون زلزال روز قیامت شود، برداشته شود این زمین با تربت نورانی صافی، و گذاشته شود در بهترین مواضع بهشت، که ساکن آن نشوند مگر نبیین و مرسلین، با فرمود: مگر انبیاء اولوالعزم، و آن زمین نور می دهد درمیان ریاض بهشت، مانند ستاره روشن در میان ستاره ها که نور آن دیده را خیره می کند، و آن زمین ندا می کند: منم آن زمین مقدس پاکیزه، که در بر داشتم سید الشهداء، و سید جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 268).

کعبه و کربلا هر دو تکلم نمودند

سی ام: مکه سخن گفت: و تفاخر نمود به کرامتهای خدا، و گفت: کیست مانند من، و حال اینکه خانه خدا بر روی
من بنا شده، و مردم از اطراف به جانب من می آیند، و از برای کربلا برتری است بر او، چنانکه مروی است که چون مکه تفاخر نمود، وحی شد به سوی آن، که به جای خود باش، نیست فضل خانه که سبب فضل تو است، در جنب فضل کربلا، مگر به مانند سوزنی که در دریا فرو برند، پس چه قدر آب از دریا بر می دارد، و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلت نمی دادم، و اگر آن شخص که در آنجا مدفون است نبود، ترا و خانه را خلق نمی کردم، پس به جای خود باش، و تواضع وخشوع نما و تکبر مکن بر کربلا، و الا ترا به جهنم خواهم انداخت.(بحار 98 / 606-107 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 267).
باز می گوئیم که: کربلا نیز تکلم نمود، و مفاخره کرد در این نشأة، و خداوند بر آن رد نکرد، و یک مفاخرت در بهشت خواهد کرد، اما مفاخرتش در این عالم، پس وقتی بود که خطاب رسید سخن گو، و فضایل خود را ذکر کن، پس گفت: منم زمین خدا که مبارک و پاکیزه هستم، در خاک و آبم شفا است، و فخر نمی کنم، بلکه خاضع و ذلیل هستم از برای خداوندی که مرا چنین قرار داده، و فخر نمی کنم، بر زمینهای دیگر، بلکه این کلام را من باب شکر الهی ادا نمودم، پس خداوند او را گرامی داشت به حسین (علیه السلام) و اصحابش، به سبب تواضع و شکرش، پس فرمود: حضرت صادق(علیه السلام) که هر کس تواضع کند از برای خداوند تعالی، بلندش نماید، و هر کس بلندی کند، پستش سازد. (بحار 98 / 109 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 271).
و اما مفاخره اش در بهشت، پس در وقتی است که آن را بهترین روضه های بهشت و اعلی درجات آن قرار دهند، ندا کند که منم زمین خدا که پاکیزه و پاک و مبارک بودم که در برداشتم سید شهداء و سید جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 268).
سی و یکم: خانه، بیت عتیق است، یعنی سالم شد از طوفان، یا طواف به آن شده است از قدیم الأیام، و حسین (علیه السلام) نیز بیت العتیق است، که حائرش از طوفان سالم شد، و از جریان آب سالم (بحار 98 / 106- فرحة الغری صفحه 71)، و احترامش از قدیم الأیام پیش از خلق آسمان و زمین بود، و از آتش آزاد است، و سبب آزادی از آن است.
سی و دوم: در کعبه حطیم است، که سبب محو ذنوب عبادت است، و به سبب حسین (علیه السلام) همه گناهان گذشته و آینده آمرزیده می شود، و پاک می شود مانند روزی که از مادر متولد شده. (بحار 98 / 20و 21 _ امالی طوسی2 / 28- کامل الزیارات باب 54 صفحه 138).
سی و سوم: در کعبه مستجار است، که پناه به آن می برند از عذاب، و حسین (علیه السلام) از روز تولدش مستجار بود از برای ملائکه، و از برای خلائق تا روز قیامت.
سی و چهارم : حجر اسماعیل ذبیح متصل است به کعبه، و در آن است قبر اسماعیل، و دخترانش، و در مابین رکن و
مقام قبر هفتاد پیغمبر است، که همه از گرسنگی مرده اند، چنانکه در اخبار مأثور است (کافی 4/214 حدیث 10)، و حسین (علیه السلام) قبر علی بن الحسین (علیه السلام) متصل است به او، و قبر هفتاد و دو صدیق در پائین پای او است، که همه تشنه کشته شدند، و در یک حفره مدفون گشتند، و حائر به ایشان محیط است (بحار 45 / 108_ ارشاد مفید 2 /130)، و در آن جا دویست نبی و دویست وصی مدفونند، چنانکه در روایات صحیحه است. (بحار 98 / 116_ کامل الزیارات باب 88 صفحه 270).

در اطراف کعبه و کربلا چند مقام معظم محترم است

سی و پنجم: در اطراف کعبه چند مقام معظم محترم است، مانند منی، ومشعر، و عرفات، و صفا، و مروه، و در اطراف قبر حسین (علیه السلام) نیز چند مقام معظم است، مانند قتلگاه آن حضرت، و محل قتل شهداء، و علی اکبر، چون سبب شرافت منی به واسطه آن است که محلی است که ابراهیم اسمعیل را خوابانید به جهت کشتن، و محل شهادت حسین (علیه السلام) و علی و عبد الله و عباس و قاسم از آن اشرف است، و اگر شرافت منی به سبب این است که محل ذبح اضحیه و هدی است، پس محل ذبح قربانیهای الهی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود در حق ایشان که: سادات شهدای امت منند(مثیر الاحزان صفحه 12) اشرف از منی خواهد بود، و شرف مشعر الحرام به جهت آن است که ابراهیم در آن جا به خواب دید که مأمور است به ذبح فرزندش، و مکانی که حضرت حسین (علیه السلام) در بیداری فرزندش را در آن کشته دید، افضل خواهد بود.
سی و ششم: خداوند مقرر فرمود که: حضرت ابراهیم مؤذن و داعی به سوی خانه باشد، پس آن جناب بر مقام بر آمد، و ندا کرد که بیا به سوی حج، و مؤذن وداعی به سوی حسین (علیه السلام) حبیب خدا به امر الهی، که فرمود: « قل لا أسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»: [بگو: من در برابر ادای رسالت پاداشی جز محبت خویشاوندان نمی خواهم].(سوره شوری آیه 22).
پس آن جناب بر منبر بر آمد، و مکرر فرمود: ای مردم من دو چیز نفیس یا سنگین درمیان شما می گذارم، کتاب خدا، و عترت من، و ندا نمود به سوی یاری حسین علیه السلام و محبت او چندین مرتبه، چنانکه حذیفة بن الیمان روایت نموده، که گفت: شنیدم حضرت رسول در حالتی که دست حسین (علیه السلام) را گرفته بود، می فرمود: ایها الناس این است حسین بن علی (علیه السلام) او را بشناسید، به خدا قسم که او در بهشت است، ودوستان او در بهشتند، و دوستان دوستانش در بهشتند. (بحار 43 / 262- امالی صدوق مجلس 87 صفحه 478).
و خود آن جناب نیز چندین مرتبه ندا نمود، ودعوت کرد مردم را به سوی یاری خود، در مدینه، و مکه، وما بینهما، و در کربلا، به طریق خطبه، و استنصار، و استغاثه، و داعیه پس اجابتش نمودند پیاده، و سواره، و یاریش نمودند کسانی که ادراک فیض صحبتش را نمودند، مانند شیعیان که آرزو می کنند شهادت دررکابش را، و بعض زوار و

گریه کنندگان.

سی و هفتم: از احترامات کعبه معظمه فرستادن هدی است به سوی آن از گوسفند و شتر، و تعظیم حسین (علیه السلام) از آن عظیم تر است، که خداوند امر نمود آهو را که بچه خود را به جهت آن جناب ببرد پیش از آنکه اشک از دیده او جاری شود، چنانکه مروی است که روزی اعرابی بچه آهوئی هدیه ازبرای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا آورد، و عرض کرد که: این را صید کرده ام، و از برای فرزند تو حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) آورده ام، حضرت قبول فرمود: و دعای خیر در حق او نمود، و چون امام حسن (علیه السلام) در آن جا حاضر بود، حضرت آن را به او عطا کرد، پس ساعتی بعد حسین (علیه السلام) آمد، دید برادرش بچه آهوئی دارد و با او بازی می نماید، عرض کرد: یا جداه به برادرم بچه آهو دادی، و به من ندادی، و مکرر کرد این سخن را، و پیغمبر خدا او را تسلی می داد، و با او ملاطفت می نمود تا اینکه نزدیک شد به گریه افتد. ناگاه صدای های و هوی از در مسجد بلند شد، دیدند آهوئی با بچه اش داخل مسجد شد، و از عقب ایشان گرگی است که ایشان را می راند به سوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا اینکه به خدمت آن حضرت رسانید، پس آهو به سخن درآمد، و عرض کرد: یا رسول الله دو بچه داشتم، یکی را صیاد صید نمود، و به خدمت رسانید، دیگری از برای من باقی بود، و به آن دلخوش بودم، و الآن او را شیر می دادم، ناگاه صدائی شنیدم، که شخصی می گفت: بشتاب ای آهو، و بچه خود را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسان به سرعت، زیرا که حسین (علیه السلام) در نزد آن جناب ایستاده، ونزدیک است به گریه افتد، و تمام ملائکه سرهای خود را بلند کرده اند از محل عبادت خود، و اگر حسین (علیه السلام) گریه کند، ملائکه مقربین به گریه می افتند، وصدائی شنیدم، که ای آهو بشتاب پیش از آنکه اشک بر صورت حسین (علیه السلام) جاری گردد، و الا این گرگ را بر تو مسلط می کنم، که تو را با بچه ات بخورد، پس اینک بچه ام را به خدمت آورده ام از راه بسیار دور، وزمین در زیر پای من پیچیده می شد، تا اینکه به زودی به خدمت رسیدم، و حمد می کنم خدا را، که پیش از جاری شدن اشک بر صورت حسین (علیه السلام) آن را رسانیدم، پس صدای تکبیر و تهلیل از اصحاب بلند شد، و حضرت از برای آهو دعای خیر وبرکت نمود، و حسین (علیه السلام) بچه آهو را گرفت، و به نزد مادرش برد، و همه مسرور شدند. (بحار 43 / 312 _ منتخب طریحی 1 / 72).
سی وهشتم: خداوند مقرر نموده است از برای حج بهترین ماههای حرام را، و آن را مخصوص حج گردانید، علاوه بر آن که ایام سال را برای عمره قرار داد، و از برای زیارت حسین (علیه السلام) نیز همان وقت را معین نمود، بلکه ابتدا نظر به زوار آن جناب می نماید پیش از آن که نظر به اهل عرفات کند، علاوه بر اوقات شریفه که از برای زیارت بالخصوص مقرر نموده، با اینکه زیارت مطلقه را هم در تمام اوقات سال قرار داده. (بحار 98 / 85 ثواب الاعمال صفحه 116_ کامل الزیارات باب 70 صفحه 170).

نماز در کعبه و کربلا بهتر از هزار نماز

سی و نهم: نماز در مسجد الحرام مساوی صد هزار نماز است به مقتضای اخبار، و در خبر است که نماز در مسجد مدینه بهتر از هزار نماز است، و در مسجد الحرام هزار مقابل آن است، پس هزار هزار می شود، و شعیب عقرقوفی روایت کرده است از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: ای شعیب هیچ کس نماز نمی کند نزد حسین، مگر اینکه قبول می شود از او، و از برای تو است به هر رکعتی که در نزد آن جناب به جا آوری، ثواب هزارحج، و هزار عمره، و عتق هزار بنده، و هزار وقوف در سبیل خدا با نبی مرسل. (بحار 98 / 82-83 _ کامل الزیارات باب 83 صفحه 251-252 و معلوم شود که این روایت از عقرقوفی است تا جمله(قبول می شود از او) و بعد از آن روایت جابر جعفی است که امام صادق(علیه السلام) به مفصل فرموده است رجوع شود به مصادر، مصنف جمع کرده است ما بین دو روایت).
چهلم : خداوند واجب کرده است بر قاصد کعبه، که احرام ببندد، و ترک مال و علاقه دنیا نماید، از زنان، و عطریات، و زینت، وسرمه، و سایه، و لباس(در کتب فقیه در باب تروک احرام شرح داده شده است) ، و مستحب است از برای زائر حسین (علیه السلام) که غبار آلوده و گرسنه و تشنه باشد، (بحار 98 / 140 _ ثواب الاعمال صفحه 114 _ کامل الزیارات باب 48 صفحه 131) و از عطریات و لذایذ اجتناب کند. (بحار 98 / 148- تهذیب الاحکام 6 / 76).
چهل و یکم: مکه محل تولد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و علی مرتضی (علیه السلام) است، و مدفن حسین (علیه السلام) محل زیارت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) است در غالب اوقات سال. (بحار 98 / 60 _ کامل الزیارات باب 38 صفحه 113).
چهل و دوم: مکه مبدأ ظهور اسلام است، و جدا شدن مسلمین از مشرکین، و کربلا مبدأ ظهور ایمان است، و افتراق شیعیان از مخالفان، این است که آن را قبة الاسلام نامیده اند. (بحار 98 / 109 _ کامل الزیارات باب 88 صفحه 269).
چهل و سوم: شمرده شده است دراخبار از برای مکه صد و بیست رحمت خاصه (بحار 96 / 202 _ ثواب الاعمال صفحه 72- خصال 2 / 408) ، و از برای وسائل حسینی (علیه السلام) شمرده شده است زیاده از صد و بیست هزار رحمت خاصه.
چهل و چهارم: مکه محلی است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چند مرتبه از آن به معراج رفت، از خانه ام هانی، یا از شعب، و مدفن حسین (علیه السلام) معراج پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که در شب معراج به آنجا رسیده از آن جا عروج فرموده (بحار 44 / 239 _ ارشاد مفید 2 / 133)، و آن زمین معراج حسین (علیه السلام) است در روز عاشورا، و معراج ملائکه است.
حضرت خلیل درمکه و امام حسین علیه السلام درکربلا مأمور به ترک عیال
چهل و پنجم: مکه محلی است، که حضرت خلیل مأمور شد که ذریه و عیال خود را تنها در آنجا بگذارد، و برود، و حسین (علیه السلام) نیز مأمور شد که عیال خود را در کربلا حیران و تشنه و گرسنه، و بی کس بگذارد، و برود، لکن خلیل دعا نمود در حق عیالش، که خداوند قلوب خلایق را مایل نماید به سوی ایشان، و از ثمرات به ایشان روزی کند، و حسین (علیه السلام) عیال خود را در این زمین گذاشت، و فرمود: مهیای اسیری باشید، و صبر کنید بر هر بلا که بر شما وارد می شود. (بحار 45 / 3 - ارشاد مفید 97- منتخب طریحی 2 / 127).
چهل و ششم: خداوند امر نمود اشرف مخلوقات را، به اینکه ارکان کعبه را ببوسند، و دست به آنها بمالند، و این از همه فضائل کعبه بالاتر است، و نظیر آن از برای مولای مظلومان ما ثابت است، زیرا که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را در بر می گرفت، و جمیع اعضای او را می بوسید، خصوصا زیر گلو، و قلب، و جبین، و لبهای آن جناب را، و همچنان که اسلام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رکن عراقی و شامی را بالخصوص، اسرار و حکمتها داشته، همچنین به جهت تقبیل و استلام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعضاء و جوارح حسین (علیه السلام) را اسرار چندی است، و از برای تکثیر تقبیل مواضع مخصوصه نیز اسرار و معجزات و اخبارات بوده، اما سر کثرت تقبیل گلوی مبارکش پس معلوم است. و اما پیشانی، پس شاید به جهت آن است که موضع سنگی بود که پیشانی شریفش شکست و خون بر صورت انورش جاری گردید (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52 _ مقتل خوارزمی 2 / 34)، یا موضع تیر است که به آن پیشانی زدند (بحار 45 / 52 _ مقتل خوارزمی 2/43- مناقب 3/258)،یا چون موضع سجود بوده، و از این جهت پیشانی محل ظهور نور مؤمن است، چنانکه درروایت است(بحار82/160- مجمع البیان9/127)، و حسین دراین مقام خصوصیتی داشت که سجده اش سجده مخصوص است، بیانش آن است که حالت سجود خودش ازجمله حالات تقرب به خداست صورتا و معنا، و در آیات و اخبار دلالت بر آن است، و در خبر است از اقرب حالات عبد به خدا حالت سجود است (بحار82/162- عیون الاخبار2/7- ثواب الاعمال صفحه 56)، و از برای حسین (علیه السلام) سجود خاصی بوددر وقتی که در درجات قرب الهی ترقی می نمود، از وقتی که از وطن خارج شد تا زمانی که به حالت سجود پیشانی مبارک برخاک گذاشت به قصد سجود، و دیگر سر بلند نکرد، مگر بر سر نیزه، چنانکه از عبارت«المذبوح من القفاء» مستفاد می شود (بحار 45 / 59 - لهوف صفحه 58- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 260) پس از این جهت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آن پیشانی مبارک را مکرر می بوسید.
و اما بوسیدن قلب منورش، پس سرش آن است که موضع تیر سه شعبه زهر آلود است که فی الحقیقه همان تیر سبب قتل آن جناب شد. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52- مقتل خوارزمی 2 / 34).
و اما بوسیدن لب ودندان او، پس یکی از اسرار آن ظاهر شد در وقتی که زید بن ارقم گفت: ای پسر زیاد بردار چوب خود را از این دو لب مبارک، که من به چشم خود دیدم که رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا مکرر می بوسید این لبها را. (بحار 45 / 118- مثیر الاحزان صفحه 72).

کعبه و کربلا هرگز بدون طواف نیستند

چهل و هفتم: کعبه هرگز بدون طواف کننده نیست، نه در شب، و نه در روز، امام حسین (علیه السلام) نیز از روز شهادتش تا حال بدون زوار نیست، از بشر، یا ملائکه، و یا وحوش، یا جن، از اهل دنیا، یا از عوالم دیگر، چنانکه در روایات منقول است.(بحار98/60- کامل الزیارات باب 39 صفحه 113).
چهل و هشتم: خداوند امتحان نموده است اهل عالم را به خانه مبارک، چنانکه حضرت امیر (علیه السلام) فرمود درخطبه اش: آن را قرار داد در میان زمینهای سنگلاخ تنگ بی انتفاع، که در اطرافش کوههای سخت، و رملهای سست، و آبهای بسیار کم، و قریه های دور از هم است، به جهت امتحان عباد.(نهج البلاغه فیض الاسلام صفحه 794 خطبه 234(خطبه قاصعه).
و اما بیت حقیقی یعنی حسین (علیه السلام)، پس محک امتحان عالمیان شد در وقتی که استغاثه نمود در زمانی که از همه جا تنگ تر بود به احاطه [دشمنان] و شمشیرهای کشیده، و نیزه های بلند شده، و تیرهای پران، و سنگها، و در اطرافش اعضای مضطرب و روهای زرد، و چشمهای گود شده، و ناله ها و عویلها و کشته های به خون آغشته (بحار 45 / 46 و 12_ لهوف صفحه 44 و 50)، پس همه مردم را امتحان نمود، وامر فرمود: به یاریش، و اینکه دعوت او را اجابت نمایند به تفصیلی که کیفیتش مذکور شد در باب زیارت.
چهل ونهم: خداوند تارک حج را به استطاعت کفار شمرده من باب مبالغه در بزرگی عقابش (سوره ی آل عمران آیه ی 97)، و از تارک زیارت امام حسین (علیه السلام) با قدرت تعبیر شده است به انیکه غیر مؤمن است، و یا ناقص الایمان است، یا اینکه شیعه نیست و عاق رسول خدا است، با اینکه زیارت آن حضرت از جمله مستحبات است، و حج از جمله واجبات است. (بحار 98 / 1- 4 _ کامل الزیارات باب 78 صفحه 193 و باب 46 صفحه 128).

مقصد سوم: میزان ثواب آن حضرت با ثواب حج بیت الله

در بیان سر اینکه میزان ثواب زیارت آن حضرت را ثواب حج بیت الله نموده اند.
بدان که از برای حضرت حسین (علیه السلام) در فعل حج مدخلیت خاصی بوده است، که خودش بیت الله است، و از برای خدا چند حج مخصوص نموده، که، نه از سابقین، و نه از لاحقین، چنین حجی واقع نیست، و از برای هر یک از حجهای آن جناب، ترکیب مخصوصی، و مناسک خاصی بوده است، و از برای این بیت الله حقیقی صاحبان مخصوصی است، که از برای هر یک مناسک خاصی بوده، و ایشان چند صنفند:
اول: انبیاء و ملائکه، دوم شهداء، و سوم اهل بیت آن جناب، چهارم شیعیانش، پس در این جا چند مقصد است:

اول: در حج خود آن حضرت، بدان که آن جناب هشت نوع حج نمود:

نوع اول آن که بیست و پنج مرتبه حج کرد پیاده، بعضی با امام حسن (علیه السلام)، و بعضی بعد از او (بحار 44 / 193- مناقب 3 / 224)، و در بعض حج ها امیر حاج سعد بن ابی وقاص بود، و چون قافله حجاج در بین راه عبور نمودند به ایشان درحالتی که پیاده راه می رفتند، تمام حجاج با امیر پیاده شدند، و با ایشان رفتند، پس سعد به خدمت ایشان آمد، و عرض کرد پیاده بودن به مردم زحمت می دهد، و سواری هم با پیاده بودن شما دشوار است، خوب است که سوار شوی، تا مردم سوار شوند، و راحله ایشان حاضر بود، پیشاپیش می بردند، ایشان راضی نشدند، و فرمودند: که ما بر خود لازم کرده ایم، که پیاده به حج رویم، و سوار نشویم، و لکن از میان قافله به کنار می رویم تا برایشان سواری دشوار نباشد، پس از راه به کناری رفتند و حجاج سوار شدند. (بحار 43 / 276 _ ارشاد مفید 2 / 132- مناقب ابن شهر آشوب 3 / 168).
نوع دوم حج قلبی باطنی بسی روحانی بود، یعنی حقیقت اعمال حج، که این اعمال ظاهریه عناوین و دلایل آنها است، چون که از برای احرام یک معنی قلبی است، و همچنین از برای کندن جامه و پوشیدن جامه احرام، و لبیک گفتن، و طواف، و سعی، و وقوف، ونحر، و حلق، و رمی جمرات، و بیتوته منی، روح و باطن و حقیقتی است، که این صورتها به جهت آن حقیقت مقرر شده، و تفصیلش در روایات اسرار حج مبین است (بحار12 / 108- 110 _ علل الشرایع صفحه 400 _ 460)، و حسین جمع نمود باطل همه اعمال، و حقیقت تمام مناسک، و بواطن جمیع ظواهر، و روح اشباح این اعمال، و حقایق صور آنها را در عبادت خود، که به آن امتثال نمود خطابی را که نسبت به آن جناب وارد شده بود، چنانکه بر شخص عارف بصیر مخفی نیست، زیرا که روح ارارده حج و مناسک آن مجملا مجرد نمودن قلب است، و وداع نمودن با دنیا، و اهل دنیا، و تسلیم نمودن قضا، و ترک علایق، حتی لباس بدن، و گشودن هر عقده با احرام، و ایستادن به درگاهی بعد از درگاهی، و طلب اذن نمودن، و سعی کردن در خدمت مولا، و دویدن به سوی خدمات، و دفع دشمنان، و پناه بردن به آستان آقا، و امتثال آنها، و از آن جناب صادر شد تمام این حقایق، او است کسی که واقع گردید از او حقیقت حج حقیقی صریحا نه اشارة، مانند مناسک حج پس مصور نمود مشار الیه اعمال را، و موجود ساخت درخارج.
نوع سوم حجی است، که مکرر به آن احرام بست، و محل گردید، اول احرام بست از برای تمتع، و چون دانست که اگر آن را تمام کند، به حیله او را در حرم خدا می کشند، پس عدول نمود به عمره مفرده، و مناسک آن را به جای آورد، و محل شد (بحار 44 / 363- 364 _ ارشاد مفید 2 / 68 _ لهوف صفحه 27)، پس احرام بست به حج دیگر، و این احلال و احرام از خصایص آن حضرت است، و بیانش آن است که چون آن چناب محل گردید از حجی که منادی به سوی او حضرت خلیل الله بود، در وقتی که ندا نمود عباد الله را که بشتابید به سوی حج، پس جواب داند او را اشخاصی که در اصلاب بودند، محرم گردید به حجی که منادی به سوی آن، خداوند جلیل بود در وقتی که پیش از خلقت آسمانها و زمینها او را ندا نمود که ای حسین بفروش خود را در راه خدا (بحار 36 / 192- امالی صدوق مجلس 63 صفحه 328 « کافی 1 / 280»)، و محل گردید از حجی که میقاتش مسجد شجره بود، و محرم شد به حجی که میقاتش شجره مبارکه است، که ندای: لا اله الا انا از آن به گوش موسی رسید (سوره طه: آیه 14)، محل شد از حجی که از احکام آن است، کندن جامه دوخته، و پوشیدن دو جامه سفید، و محرم شد به حجی که احرامش کندن جمیع لباسها است، و پوشیدن دو جامه یکی از خون و دیگری از غبار صحرا، محل شد از حجی که از جمله تروک احرامش ترک خضاب ریش و دست و پا است به حنا، و محرم شد به حجی که از جمله افعالش خضاب صورت و ریش و سر و تمام اعضاء است به خون (بحار 45 / 55 _ لهوف صفحه 54) محل شد از حجی که باید در حال سیر درسایه نباشد، و محرم شد به حجی که در آن ترک سایه نمود د رحال سیر و وقوف و نوم، محل شد از حجی که احرامش سر برهنه کردن است، و محرم شد به حجی که احرامش سر بریدن است، محل شد از حجی که از جمله اعمالش اطعام طیور حرم است به گندم یا جو، و محرم شد به حجی که در آن حبه فؤاد را طعام طیور حرم نمود، محل شد از حجی که در آن باید ترک نمود کافور را، محرم شد به حجی که در آن ترک نمود سدر و کافور را، بلکه آب قراح را نیز، محل شد از حجی که اکثر عابدین آن را به جا آورده اند از زمان پیش از آدم به سی هزار سال، و محرم شد به حجی که غیر از آن جناب چنان حجی نکرد، ومحل شد از حج اصغر، و محرم شد به حج اکبر، محل شد از حج ظاهری، و محرم شد به حج ظاهری وباطنی، محل شد از حجی که بسیاری از مردم، مستطیع به سوی آن هستند، و محرم شد به حجی که احدی غیر از آن جناب را استطاعت آن نیست، محل شد از حجی که خداوند به آن امر نموده است در قرآن که بر زبان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردیده از برای همه جن، و انس، و محرم شد به حجی که خداوند امر نمود به آن در رساله مخصوص به آن جناب، که در صحیفه مهر شده بود به مهر طلا، که آتش به آن نرسیده، و آن یک صحیفه بود از دوازده صحیفه ای که جبرئیل به خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) آورده، و آن رساله این بود، که ای حسین (علیه السلام) بفروش خود را در راه خدا، و بیرون رو با جماعتی که از برای ایشان شهادت نیست مگربا تو، و جهاد نما تا کشته شوی، محل شد از حجی که مؤذن آن ابراهیم خلیل بود به امر خدا، ومحرم شد به حجی که مؤذن آن حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در وقتی که آمد به نزد قبرش از برای وداع، و شکایت حال خود نمود، پس خواب، او را در ربود، و جد خود را در خواب دید، که او را در بر گرفت، و پیشانی او را بوسید، و امر نمود او را به خروج به سوی شهادت، و خبر داد او را به آنچه بر او وارد می شود از مصائب. (بحار 44 / 313 _ امالی صدوق مجلس30 صفحه 130).
بلکه در بیداری او را ایضا امر کرد در مدینه زمانی که جابر به آن جناب عرض کرد، که بهتر آن است که با بنی امیه مصالحه کنی، حضرت فرمود: [نظر کن، گفت] نظر کردم دیدم رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا و امیرالمومنین علی مرتضی (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) را که به او می گویند به این مضمون که: ای جابر شک مکن در امر حسین (علیه السلام) که او هر چه می کند امر خداست(شرح شافیه ابی فراس صفحه 132- ناسخ التواریخ 4 / 13)، محل گردید از حجی که یک حج بود، و بعد از فراغ از مناسکش شخص محل می شود، و محرم شد به حجی که مرکب بود از پنج حج، و هر چند از مناسک یکی فارغ می شد، واز آن محل می گردید، محرم به دیگری می شد.
تلبیه گفتن حضرت امام حسین علیه السلام مانند تلبیه کلیم الله
و بیان اجمالیش، آن است که آن جناب محرم گردید از میقات مدینه، و تلبیه گفت مانند کلیم الله در وقتی که از فرعون فرار نمود و تلاوت نمود این آیه را: «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین»: [ترسان و نگران از آن بیرون آمد و گفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمگر نجات ده]، در وقت خروج از مدینه(بحار44/332- ارشاد مفید 2/33- سوره قصص آیه 21) [و] تلاوت نمود این آیه را: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل»: [هنگامی که به طرف مدین روی نمود گفت: امید است که پروردگارم مرا به سوی راه راست هدایت فرماید]، در وقت فرمود به مکه (بحار 44 / 332 _ ارشاد مفید _ 2 / 33 سوره قصص آیه 22)، چون از مناسک [آن] فارغ گردید و محل شد از آن، محرم شد به حج حضرت خلیل که می گفت: « انی ذاهب إلی ربی سیهدین»: [من به سوی پروردگارم می روم، زود است که مرا هدایت کند] (سوره صافات آیه 99).
پس از برای آن تلبیه گفت، و چون از مناسک آن فارغ شد، محرم شد از خیمه ها، و تلبیه گفت به حجی که مخصوص خودش و اهل بییتش بود، و چون از آن فارغ شد، محرم شد از موقف و مرکزش در میدان حرب (بحار 45 / 50 _ لهوف صفحه 51)، و چون از آن فارغ گردید، محرم شد از قتلگاه و تلبیه گفت به حج مخصوصی بعد از جدا شدن روح ازجسد مبارکش، و از برای هر یک از این حجها مؤذن مخصوصی بود، که اذان گفت در آن حج، به اذان دعوت از برای امتثال امر خاصی که به آن جناب تعلق یافته بود، و در آن صحیفه مختصه به خودش ثبت گردیده بود.
و بیانش آن است که اولا شنید اذان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را در حج اولش که از قبر رسول احرام به آن بست، پس تلبیه گفت واز مدینه بیرون آمد، و چون از مناسک فارغ شد، در مکه اذان دوم را شنید، پس تلبیه گفت و احرام بست، و از مناسک آن فارغ شد عصر روز تاسوعا، پس اذان سوم رادر پیش روی خیمه ها شنید از برای حج سوم که سخت تر بود، و از مناسک آن ظهر روز عاشورا فارغ شد، پس شنید اذان چهارم را از برای حج اکبر، یعنی خطاب: «قاتل حتی تقتل» یعنی: جنگ کن تا کشته شوی، و مؤذن آن علی اکبر بود از زبان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمی 2 / 31)، پس تلبیه گفت، و از موقف احرام بست، و از مناسک آن فارغ شد در وقتی که با سر بریده بر روی خاک افتاد، پس شنید اذان پنجم را از برای حج پنجم، ومنادی بدون واسطه خداوند متعال بود، پس تلبیه فرمود از برای آن در آن نشأة و حج کرد آن حجی را که مخصوص بود به او.

بیعت گرفتن برای فرعون این امت!

و بیان تفصیلی این حجها آن است که خواستند از آن جناب بیعت بگیرند از برای فرعون این امت یزید بن معاویه، فرار کرد از مدینه، و دست از وطن برداشت، و با ترس و بیم روانه مکه شد، پس تلبیه گفت به ترک بیعت، و اظهار مخالفت، با قلت ناصر، و علم به اینکه کسی یاری او نخواهد کرد، پس احرام بست ازبرای مخالفت و مقاتلت و ترک تقیه و آمد به سوی مکه، و دعوت می نمود مردم را به سوی حج و جهاد با بنی امیه، و چون از اعمال این حج فارغ شد، محرم شد به حج خلیل، و احرام بست از برای آن در میقات مکه در روز عرفه به حج قران، و هدی آن مسلم بن عقیل بود، و اشعارش کشته شدن مسلم بود در آن روز، چون مشعر بود به مصائب حسین (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیتش، و مؤذن این حج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود درخواب، که به آن حضرت فرمود در مکه: بیرون روای حسین (علیه السلام) و اصحاب و اهل بیتش، و مؤذن این حج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود درخواب، که به آن حضرت فرمود در مکه: بیرون روای حسین (علیه السلام) زیرا که خدا خواسته تو را کشته ببیند، و زنان را همراه ببر، که خدا خواسته ایشان را اسیر ببیند، پس تلبیه گفت و عرض کرد لبیک، می روم، خودم، و اولاد، و برادران، و بنی اعمام، و خواص صحابه را از برای کشته شدن در راه تو بیرون می برم، زنان و خواهران و دختران را از برای اسیری در راه تو، لبیک اطاعت می کنم امر تو را، که فرمودی: بیرون رو با جماعتی که از برای ایشان شهادتی نیست مگر با تو، پس احرام بست از محلی که از برای همه کس از بنی آدم و طیور و وحوش و اشجار و نباتات و کفار و مشرکین مأمن بود، و از برای آن جناب مأمن نبود، و احرام بست از امنیت، و هر کس در بیداری به آن جناب می رسید او را می ترسانید، ومی گفت: کجا می روی؟ که پیش رویت به غیر از شمشیر چیزی نیست، بلکه هاتف غیب در هر منزل ندا به کشتن او می داد، چنانکه در منزل خزیمه خواهرش زینب شنید، که در نصف شب هاتفی ندا می دهد به چند شعر، که مضمونش آن است که این جماعت را اجلشان می کشاند، پس نقل از برای برادرش کرد، فرمود: خواهر هر چه مقدر شده است خواهد شد. (بحار 44 / 272 _ مقتل خوارزمی 1 / 225).
در خواب هم خوف از برایش حاصل می شد
و در خواب هم خوف از برایش حاصل می شد، حتی اینکه روزی از خواب بیدار شد و گریست، فرزندش علی عرض کرد از برای چه گریه می کنی ای پدر؟ فرمود: در خواب دیدم که شخصی می گفت: این جماعت می روند، و اجل ایشان را می کشد، عرض کرد: ای پدر مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا، بلکه ما بر حقیم به حق آن کسی که بازگشت خلایق به سوی اوست، عرض کرد: پس باکی از مردن نداریم (بحار 44 / 379 _ ارشاد مفید 2 / 84)، و احرام بست از امید یاری خلق، اگر چه هر چند گاهی طلب یاری می نمود، به جهت اتمام حجت بود، و احرام بست از امید زندگانی چنانکه به عمر و بن [لوذان] فرمود در وقتی که آن حضرت را ترسانید از مخالفت بنی امیه، فرمودند، بر من مخفی نیست، والله مرا نخواهند گذاشت مگر اینکه این دل خون شده را بیرون آورند (بحار 44 / 375 _ ارشاد مفید 2 / 77-78 _ مقتل خوارزمی 2 / 226)، پس شروع نمود در مناسک این حج، و احرام بست از جمیع اماکن و بلاد، و سعی نمود به سوی صفای کربلا، و رحل خود را در آن جا گذاشت از برای وقوف، پس احرام بست از طعام و از آب، و شروع نمود در تمام مناسک آن، که بیرون رفتن به سوی جهاد بود، با جماعتی که مأمور بود که ایشان را با خود ببرد، و میثاق از ایشان بگیرد، و چون از اعمال این حج فارغ شد، صدای اذان سوم بلند شد از برای حج سوم، و میقات آن خیمه ها بود، ومنادی رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا و حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) و امام حسن (علیه السلام) و با ایشان بود ملکی در دست داش شیشه سبزی از زمرد سبزتر، و وقت آن عصر تاسوعا بود در وقتی که آن جناب سر به زانو گذاشته بود، اندکی خواب بر او غلبه نمود (بحار 44 / 391 _ ارشاد مفید2 / 92 _ لهوف صفحه 39) و اذانش کلام پیغمبر خدا بود، که فرمود: ای پسر من توئی شهید آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، و تمام اهل آسمانها به قدوم تو مستبشرند، زود باش که باید فردا شب افطار تو در نزد من باشد، و اینک ملکی است از آسمانها نازل گردیده است، که خون تو را در این شیشه سبز ظبط نماید، پس آن جناب اظهار خوشحالی نمود، و لبیک گفت و احرام بست به این حج. (بحار 45 / 3 _ مقتل الخوارزمی 1 / 252).
لکن چون خواهرش مطلع گردید بر این تلبیه و اذان، و تسلیم برادرش از برای موت در شب [عاشورا]، سر خود را برهنه نمود، و پای برهنه به طرف برادر دوید، و لطمه بر صورت زد، و فریاد زد ای برادر کاش مرده بودم، این کلام کسی است که یقین به کشته شدن داشته باشد، فرمود: بلی خواهر چنین است، یعنی من تسلیم کرده ام، و علاجی ندارم، و تمام اسباب خلاص منقطع گردیده، عرض کرد این بیشتر دل را به درد می آورد، که تو را بیچاره ببینم، پس دست انداخت، و گریبان خودرا چاک نمود، و صیحه زد، و بی هوش شد، و بر زمین افتاد، حضرت به بالینش نشست، و آب بر صورتش پاشید تا به حال آمد، پس او را موعظه کرد، و تسلی داد. (بحار 45 / 2 - ارشاد مفید 2 / 96).

خدایا توئی خدای بی شریک

پس مشغول شد به مناسک این حج، ودر آن طواف خانه محبت الهی و نماز و تلاوت قرآن بود، و آن را طواف وداع قرار داد، پس هدی خود را پیش فرستاد، و قربانی خود را تقدیم کرد، نه ازشتر و گوسفند، بلکه از اصفیاء و دوستان، و کسی که افضل بود از اسماعیل در خلق، و خلق و منطق، و کسانی که نور چشم، وقوت پشت او بودند، همه را قربانی و هدی فرستاد، پس مشغول سعی شد، و بیشتر از هفتاد مرتبه از خیمه گاه آمد تا به قتلگاه، و برگشت، و در بعض از آنها هروله می نمود، مانند حاجیان، و چون از این حج فارغ گردید، صدای اذان چهارم بلند شد، و منادی آن شبیه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جناب علی اکبر بود، که از زبان جدش به والدش پیغام آورد در امر به حج که آمر به او خداوند متعال است، که فرمود: «ای حسین جهاد کن تا کشته شوی»، و آن حج اکبر بود که مؤذن علی اکبر بود وقتی که در میدان افتاد پس فریاد کرد: ای پدر اینک جدم رسول خدا می فرماید به تو: «العجل، العجل» : [بشتاب، بشتاب] (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمی 2 / 31)، و وقت آن ظهر عاشورا بود، پس لبیک گفت درمیقات آن که مرکز میدان بود، وعرض کرد که: خدایا پیش فرستادم اولاد وبرادران و بنی اعمام را، و هیچ یک ازایشان برای من نماند، و وداع نمود زنان و دختران و خواهران را، و عرض کرد: لبیک خدایا، گذاشتم در عقب خود زنان و دختران تشنه حیران را (بحار 45 / 46-47 _ منتخب طریحی 2 / 132- 134_ مقتل خوارزمی 2 / 32)، پس در بر کرد جامه احرام را که لباس کهنه پاره پاره بود (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53)، و بر اسب سوار شد، و ایستاد، در موقف عجیبی که احدی چنین وقوف به عمل نیاورده است در راه خدا، نه در عرفات، و نه در مشعر، و نه در میدان مبارزت، و تلبیه گفت که: خدایا توئی خدای بی شریک، اینک من با تن تنها به سوی تو آمدم، واحرام بسته است قلب من به ترک جمیع علایق، پس نه از غربت خود کربتی، و نه از وحدت خود وحشتی دارم، و نه قتل اولاد جگرم را ضعیف نموده ، و نه اضطرار عیال حالم را تغییر داده، و نه از قتل رجالم باکی، و نه از کثرت دشمنانم بیمی، و نه از شدت بلایم خوفی، و از این جهت در کمال طمأنینه و سکون بود، و رخسارش می درخشید، به نحوی که بعض دشمنانش ملتفت گشته و تعجب می نمودند. (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53).
باز عرض کرد: لبیک احرام بسته است سرم ازاتصال پیکرم، و بدنم از ایستادن بر سرپا، و دستم از گرفتن چیزی، و کبدم از آب، و جسدم ازسلامتی به قدر سر موئی، ومویم از خضاب زینت، و اعضایم از اتصال، و گوشتم از اتصال به استخوان، واستخوانم از ترکیب، و قلبم از استقرار، و از بقاء صورتش، وخون قلبم از ماندن در آن، ورگهایم از تعلق بسر، و وتینم از وصل به گردن، پس طواف نمود بیت الله را، وسعی نمود، پس وقوف نمود درمرکز خود چنان وقوفی که احدی ازعباد الله نکرد، پس از برای او بود حقیقت عرفه و مشعر، پس رمی جمرات نمود، به حملات ثلاثش که تفصیل آن درباب شهادتش مذکور است، پس آمد به منی نه از برای تراشیدن سر و ذبح هدی، یا نحوآن، بلکه از برای بریدن سر، و قربان نمودن نفس به ذبح و نحر، و بیتوته را سه شب به انجام رسانید از ایام تشریق، و بعد از اتمام مناسک این حج، ومحل شدن از آن، متحقق شد نداء ازمعدن عظمت و کبریا به سوی حج اعظم، که قسم پنجم بود از حجهای آن جناب، که احدی از متقدمین و متأخرین را چنین حجی میسر نشده، و اذان این حج از جانب خداوند متعال بدون واسطه بود، یعنی خطاب: «یا أیتها النفس المطمئنة ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة»: [ای نفس آرام! خشنود و خشنود شده به سوی پروردگارت باز گرد] (سوره ی فجر، آیه ی 27-28)، و مخاطب حسین (علیه السلام) است به مقتضای روایت (بحار 44 / 218-219 _ تفسیر قمی 2 / 422 _ تأویل الآیات الظاهرة صفحه 769)، و آن جناب است نفس مطمئنه، و وقت احرام این حج، عصر عاشورا بود بعد از مفارقت روح از جسد شریفش، و میقاتش قتلگاه بود، و اعمال این حج تلبیه بود از برای دعوت الهی، نه مانند تلبیه دیگران، بلکه تلبیه مخصوصی بود، که از آن تعبیر شده است به عبارت راضیه مرضیه، زیرا که آن جناب با وجود آن مصائب عظیمه نفسش مفارقت نمود ازجسد به طریق رضا، نه به طریق صبر، بلکه با نهایت رضا، حتی اینکه در آیه شریفه صفت راضیه را مقدم داشته است بر مرضیه، واز آن نکته دقیقی مکشوف میشود بعد ازتأمل، پس بعد از تلبیه سلاح خود را انداخت، پس جامه ها را انداخت، حتی جامه احرامی که در حج سابق پوشیده بود، بلی دو جامه دیگر پوشید، که از بادهای صحرا، و خون شریفش بافته گردیده بود (بحار 45 / 107- لهوف صفحه 63)، پس ترک نمود زینت ها را، حتی انگشتر (بحار 45 / 58 _ لهوف صفحه 56) پس برهنه نمود سر مبارک، و به همین برهنگی باقی گذاشت تا بعد از موتش مانند محرم، پس از بدن جدا نمود، پس در آفتاب بدون سایه، پس سه شب بیتوته نمود، پس ترک کرد عیال و اولاد، و تمام انس را، پس به روح مبارک طواف کرد به خانه ای که احدی قبل از آن جناب طواف نکرده، یعنی بیت المعمور، پس سعی نمود به سر منورش از صفای کربلا به سوی کوفه، و از کوفه به شام، واز شام به مدینه، و از آن جا به آسمان، و از آن جا به صفای کربلا، پس ذکر خدا کرد به تلاوت قرآن در چندین موضع. (بحار 45 / 304- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 218- ارشاد مفید 2 / 122).
پس احرام بست از برای سر انورش، نه از سایه تنها، بلکه از گذاشتن بر زمین هم، زیرا که گاهی بر نیزه بود (بحار 45 / 115- منتخب طریحی 2 / 148)، و گاهی بر درخت (بحار 45 / 304 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 218)، و گاهی بر دروازه ی دمشق (بحار 45 / 136- مقتل خوارزمی 2 / 63) و گاهی بر در خانه ی یزید (بحار 45 / 143- مقتل خوارزمی 2 / 74 _ کامل بهائی2 / 179) بلی در این حج احرام ازخضاب نداشت، بلکه احرامش به خضاب بدن بود به چندین خضاب، و خضاب محاسنش به خضابی، و صورتش به خضابی، و سرش به خضابی، و از آن محل نگردیده بلکه فرمود: به همین حالت ملاقات خدا خواهم نمود. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 54 - مقتل خوارزمی 2 / 34).
و مقصودش ملاقات محشری بود، زیرا که آن جناب محشور می شود در حالتی که بدنش خون آلود است، وخون از رگهای گردنش جاری است. (بحار 43 / 226 _ تفسیر فرات کوفی صفحه 172_ سوره ی طور).
و همچنین دراین احرام اجتناب ننمود از صید وحوش و طیور، بلکه همه وحوش را صید نمود، و قید کرد، و تمام شب تا صبح گردنها را کشیده بودند به سوی آن جسد شریف، و بر او نوحه وگریه می نمودند (بحار 45 / 205- کامل الزیارات باب 97 صفحه 291 و باب 26 صفحه 79)، و طیور را نیز صید کرد که بر جسد انورش می افتادند، و بالهای خود را به خون منورش آلوده نموده به اطراف می بردند. (بحار 45 / 191 _ منتخب طریحی 1 / 61).
خاتمه چون محقق شد اختصاص حضرت امام حسین (علیه السلام) به حج، خصوصاً این حج آخری که عبادت نشده است خداوند به مانند آن، پس عچبی نیست که قرار دهد خدا اجر زیارت آن جناب را معادل حج و عمره، زیرا که اجر مزور (امام حسین علیه السلام) است به سبب این حج خاصی که بجا آورد، و تعجبی نیست از مضاعف بودنش به حسب خصوصیات زیارت، تا اینکه برسد به صد هزار، و هزار هزار، تا اینکه به هر قدمی یا گامی این مقدار، و عجب نیست که به زائر عطا شود اجر حج کردن با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا، یا با امام عصر عجل الله فرجه الشریف، و از مضاعف بودنش، و ایضاً عجب نیست که عطا شود به زائر اجر نود حج پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زیرا که همه اینها اجر حسین (علیه السلام) است لا غیر.
مقصد دوم: در حاجیان مخصوص به آن حضرت را ملائکه و انبیاء و سایر خلق از رجال و نساء. اما رجال پس اول ایشان حضرت ختمی مآب بود که به قصد آن جناب آمد، و حج نمود به مناسک مخصوصه.

شهداء اصحاب حاجیان حقیقی

و بعد شهداء اصحاب بودند که از برای آن حضرت حج کردند در حقیقت، و احرام بستند از هر عادتی، و از زنان، و اولاد، و اموال و زندگی، و در منای او بیتوته نمودند سه شب، و لباسها را کندند، و بدون کفن دفن شدند، و سایه را ترک نمودند در حال سیر، بلکه در حال وقوف نیز. (بحار 45 / 62 _ مقتل خوارزمی 2 / 39).
و نیز کیفیت حج ایشان مختلف بود به اختلاف مناسکش، پس به دور آن بیت الله حقیقی طواف نمودند، و سعی کردند در زیارتش، و وقوف کردند در خدمتش، و با آن جناب نماز کردند (بحار 45 / 21_ مقتل خوارزمی 2 / 17_ ارشاد مفید 2 / 109)، و نیت ایشان در این مناسک در مقام خلوص و تقرب فایق بود بر نیات سایر حجاج، و سایر شهداء، بلکه از برای ایشان حالتی عارض شد هنگامی که مشاهده کردند غریبی و بی کسی آن حضرت را، و حالت عیال و اطفالش که از خود فانی شدند، و بی اختیار خویشتن را به دم تیغ و تیر دادند. (بحار 45 / 29 _ مقتل خوارزمی2 / 29).
و اعمال ومناسک ایشان مختلف بود، پس بعضی احرام بستند، و متمکن نشدند از اتمام حج، مانند اشخاصی که در
اول روز عاشورا شهید گشتند (بحار 45 / 12- مقتل خوارزمی 2 / 9- لهوف صفحه 44)، و بعضی اختصار نمودند بر تقبیل آستانه اش، چون حربن یزید ریاحی (بحار 45 / 10- 11- ارشاد مفید 2 / 102)، و بعضی اکتفا کردند بعد از احرام به طواف آن بیت حقیقی مانند سعید بن عبد الله حنفی، که بدن خود را هدف تیرها نمود در اطراف آن جناب تا کشته گردید (بحار 45 / 21 _ مقتل خوارزمی 2 / 17)، و بعضی طواف و سعی وقوف بجای آوردند، و بعضی نماز طواف بیت را با بیت و نزد بیت کردند، واز برای بعضی ایشان خصوصیتی بود در وقت استلام ارکان این بیت حقیقی، هنگام طوافش، و بعضی از ایشان را بیت استلام نمود، و ارکان او را بوسید مانند غلام ترکی (بحار 45 / 30 _ مقتل خوارزمی 2 / 24)، ولکن بیتوته ایام تشریق در منی از همه ایشان محقق شد.

مادر وهب و زوجه وهب از زنان در گرد بیت الله حقیقی

و اما زنانی که با این بیت الله حقیقی حج نمودند، پس یکی مادر وهب بود، که از نصرانیت تازه به اسلام داخل شده بود، احرام بست ازبرای حج این بیت معظم، و وقوف نمود به مشعر شعور، و دانست که یاری حسین (علیه السلام) و امر به یاریش واجب است، و این که بیت الله است، که باید هدی به سوی او آورند، پس هدیه خود را تقدیم نمود، یعنی آمد نزد فرزندش وهب، و گفت: ای پسر برخیز یاری نما فرزند رسول خدا را، عرض کرد: چنین خواهم کرد ای مادر، و کوتاهی نمی کنم، پس به سوی جهاد رفت، و رجز خواند، و هفده نفر سوار و دوازده نفر پیاده را به قتل آورد، پس برگشت به نزد مادر و زوجه اش، و گفت: ای مادر از من راضی شدی؟ گفت: نه مگر اینکه کشته شوی پیش روی فرزند رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا، تا اینکه شفیع تو درروز قیامت شود، پس یزگرد ای پسر به سوی قتال، و بعد از کشته شدن هدیه اش، رمی جمرات نمود به سوی اعداء که احدی چنین رمی نکرده است. (بحار 45 / 16-17 _ مقتل خوارزمی 2 / 12-13 (با اختلاف مختصری در مصادر).
دیگر زوجه وهب بود، که او در اول، این بیت معظم را نمی شناخت و احرام از برای آن نبسته بود، بلکه شوهرش را منع نمود، و گفت: مرا به مرگ خود مبتلا مکن ومادرش گفت: زنهار، گوش به حرف این زن مکن، و لکن بعد حالتی مشاهده نمود در آن جناب، که احرام بست، و ندا داد شوهرش را که جهاد کن در پیش روی پاکان، و طواف نمود دور بیت الله، هروله نمود به سوی میدان، تا اینکه غلام شمر لعین او را به قتل آورد، و در منی بیتوته نمود سه شب، ولی معلوم نیست که سر او را از بدن جدا نمودند، و با خود بردند یا نه. (بحار جلد 45، صفحه های 16و 17 مقتل خوارزمی جلد 2 / 12-13 (با اختلافی درمصادر).
و دیگر زنی بود که شوهرش در آن روز کشته شده بود، پس پسرش را به میدان فرستاد، حضرت فرمود: این پسر، پدرش در معرکه کشته شده، او را برگردانید، شاید مادرش کراهت داشته باشد، پس آن پسر عرض کرد: ای آقا مادرم مرا امر نمود، و گفت: برخیز ای پسر پیش روی فرزند رسول خدا جنگ کن، پس آن به عنوان هدی و قربانی تقدیم نمود، پس چون کشته شد، سرش را جدا کردند، به نزد مادرش انداختند، آنرا گرفت، و بوسید، پس به سوی ایشان انداخت. (بحار 45 / 27-28 _ مقتل خوارزمی 2 / 21-22).
و دیگر آن زنی بود که حقیقت حج حسینی از او محقق شد، به نحوی که از احدی محقق نشد، و نمی شود، آن مکرمه حضرت زینب خاتون سلام الله علیها بود، و شرح کیفیت آن حج، و مناسک آن واحرامش را مقام دیگر باید.
منبع: پایگاه شعائر
دوشنبه 6/9/1391 - 0:49
اهل بیت

روزى امام حسین (علیه السلام)بر اسامة بن زید وارد شد.وى بیمار بود و به شدت اظهار غم و اندوه مى‏كرد.امام علت آن را پرسید؟ وى در پاسخ گفت: شش هزار درهم بدهكار هستم.آن حضرت فرمود : من بر عهده مى‏گیرم كه این مبلغ را بپردازم.وى گفت: من بیم دارم كه قبل از پرداخت بدهى خود از دنیا بروم.امام فرمود قبل از آنكه مرگت فرا رسد، وام تو را پرداخت خواهم كرد .پس آن حضرت پیش از آنكه مرگ او فرا رسد وام او را ادا كردند.
آنگاه كه مروان دستور داد، فرزدق شاعر معروف از مدینه خارج شود، وى به خدمت امام حسین (علیه السلام)رسید.آن حضرت چهارصد دینار به او بخشید.یكى از حاضرین رو كرد به امام و گفت: به شاعرى فاسق بخشش مى‏كنى؟ فرمودند: بهترین بخشش از مال آن است كه با آن آبروى خود را نگاهدارى . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به كعب بن زهیر بخشش فرمود. و درباره عباس بن مرداس فرمودند: او را از من دور سازید، تا زبانش از بدگویى به من قطع گردد.
ابن عساكر در كتاب، تاریخ دمشق، آورده است كه شخص فقیرى از اطراف به مدینه آمده بود .در حالى كه قدم مى‏زد خود را به خانه حسین بن على (علیه السلام)رسانید.حلقه در را به صدا درآورد، و به گفتن شعر پرداخت:
لم یخب الیوم من رجاك و من
حرك من خلف بابك الحلقه
فأنت ذو الجود انت معدنه
ابوك قد كان قاتل الفسقه
امام حسین (علیه السلام)كه به نماز ایستاده بود، با شنیدن صداى او نماز را كوتاه كرد، و خود را به مرد عرب رسانید.همین كه در را گشود، مردى را مشاهده كرد كه فقر و ناتوانى در چهره‏اش نمایان بود.پس بازگشته قنبر را صدا زد و از وى پرسید: از پول مخارج خانه چقدر نزد تو موجود است؟ قنبر گفت: اى فرزند رسول خدا، دویست درهم باقى مانده كه آن هم به امر شما مى‏بایست بین افراد خانواده شما تقسیم كنم.سپس فرمود، آن را نزد من بیاور تا به آنكه از دیگران سزاوارتر است بپردازیم.بدین ترتیب، هر چه بود به شخص فقیر بخشید و اشعارى به شرح زیر بگفت:
خذها فانی الیك معتذر
و اعلم بأنی علیك ذو شفقه
لو كان فی سیرنا الغداة عصا
كانت سمانا علیك مندفقه
لكن ریب الزمان ذو نكد
و الكف منا قلیلة النفقه
مرد اعرابى پس از گرفتن عطاى امام بى درنگ اشعارى سرود و گفت:
مطهرون نقیات جیوبهم
تجری الصلوة علیهم اینما ذكروا
و أنتم أنتم الأعلون عندكم
علم الكتاب و ما جاءت به السور
من لم یكن علویا حسین تنسبه
فماله فی جمیع الناس مفتخر
اما خبرى را كه در كتاب، لواعج الاشجان، از این بخشش ذكر كرده‏ایم با این خبر متفاوت بوده و در این جا مشخص نیست كه روایت مزبور از چه منبعى آورده شده است به این ترتیب در روایت مزبور آمده است كه: امام (علیه السلام)از قنبر پرسید، آیا از مال حجاز چیزى برجاى مانده؟ قنبر گفت: بلى چهار هزار دینار.آن حضرت پس از آنكه دو بیت شعر بخواند، مبلغ مزبور را با اضافه كردن چیزى بر آن به مرد اعرابى بخشید.برخى نیز اشعار مزبور را به ابو نواس نسبت داده‏اند كه در مدح امام رضا (علیه السلام)سروده است.و الله اعلم.
روزى ابو عبد الرحمن عبد الله بن حبیب سلمى به یكى از فرزندان امام حسین (علیه السلام)سوره حمد را بیاموخت.همین كه وى این سوره را براى پدر خود بخواند، آن حضرت به ابو عبد الرحمن هزار دینار و هزار جامه نو عطا كرد، و دهانش را پر از در ساخت، و آنگاه كه علت این امر را از وى جویا شده و گفتند، در برابر این كار چگونه بخشش مى‏كنى؟ ، امام (علیه السلام)گفت: آنچه را كه من به وى بخشیدم، در برابر این امر یعنى تعلیم سوره حمد بسیار ناچیز است.آنگاه شعرى سروده و گفت:
اذا جادت الدنیا علیك فجد بها
على الناس طرا قبل ان تتفلت
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
روزى كنیزى بر امام حسین (علیه السلام)وارد شد و دسته گلى به وى هدیه كرد.پس آن حضرت، فرمودند: تو در راه خداى تعالى آزادى.یكى از حاضرین گفت: چگونه است كه در برابر دسته گلى ناچیز، كنیزى را آزاد مى‏سازى؟ ، آن حضرت فرمودند: این روشى است كه خدا ما را بر آن تربیت كرده است، چنان كه در قرآن كریم خداى تعالى مى‏فرماید: (و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها) (1) و بهترین هدیه براى این كنیز آزادى وى بود.
مردى اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى فرزند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دیه كاملى بر عهده من است و قادر به پرداخت آن نیستم.پیش خود گفتم، باید نزد كسى بروم كه در میان مردم از همه كریم‏تر باشد، و كسى را بالاتر از اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیافتم.حضرت فرمودند:
اى برادر عرب من سه موضوع از تو مى‏پرسم چنانچه یك پرسش را جواب گفتى، یك سوم آن را به تو مى‏بخشم.اگر دو سؤال را پاسخ دهى دو سوم مال را خواهى گرفت و اگر هر سه را جواب گفتى تمام آن را اعطا خواهم كرد.مرد اعرابى گفت، اى فرزند رسول خدا چگونه روا باشد كه شخصى همانند شما كه خود اهل علم و فضیلت هستید، از فردى مانند من سؤال كند.امام (علیه السلام)فرمود، از جد خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه فرمودند: المعروف بقدر المعرفة: نیكى و بخشش بایستى به اندازه معرفت و شناسایى هر كس انجام گیرد.
مرد عرب گفت، هر چه خواهید بپرسید.چنانچه بدانم جواب خواهم گفت، و اگر ندانم از شما فرا مى‏گیرم و همه نیروها از آن خداست.
حضرت فرمود، افضل اعمال چیست؟
اعرابى عرض كرد، ایمان به خداوند.
ـ چه چیز، مردم را از هلاكت رهایى مى‏بخشد؟
ـ توكل و اعتماد بر خداى تعالى.
ـ زینت آدمى در چیست؟
ـ دانشى كه همراه با حلم و بردبارى باشد.
امام (علیه السلام)فرمود، چنانچه به این فضیلت دست نیابد؟
وى پاسخ داد، مالى كه توأم با مروت و جوانمردى باشد.
فرمود، چنانچه از این زینت نیز محروم باشد؟ عرض كرد، فقر و پریشانى، همراه با صبر و شكیبایى.فرمود، اگر این صفت در وجود وى نباشد؟ مرد عرب گفت، در این صورت، صاعقه‏اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند، كه شایسته بیش از آن نیست.
پس حضرت بخندید و كیسه‏اى كه هزار دینار داشت همراه با انگشترى خود كه ارزش نگین آن به دویست درهم مى‏رسید به وى عطا كرد و به او فرمودند: هزار دینار براى اداى قرض خود و دویست درهم را براى هزینه زندگى خود صرف كن.
مرد اعرابى آنها را بگرفت در حالى كه این آیه را تلاوت مى‏كرد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته)، خدا بهتر داند كه پیغمبرى خود را چگونه قرار دهد.
در، تحف العقول، آمده است كه: مردى به خدمت امام حسین (علیه السلام)آمد و از وى كمك خواست.آن حضرت به وى گفت، سؤال تنها در سه مورد ممكن است جایز باشد، و آن به وقتى است كه وام سنگینى بر عهده شخص بوده یا بسیار فقیر باشد و دیگر در موقعى كه شخص دیه‏اى را بر عهده گرفته است.
و نیز در كتاب مزبور آمده است كه: مردى از انصار به ملاقات امام (علیه السلام)آمد و درخواست حاجت كرد.حضرت فرمود، اى مرد انصارى به خاطر بیان حاجت آبروى خود را مریز.نیاز خود را در نامه‏اى بنویس و براى من بفرست.انشاء الله خواسته تو را بر خواهم آورد.مرد سائل در نامه‏اى حاجت خود را به این شرح بیان داشت: اى ابا عبد الله، من به فلان شخص پانصد دینار بدهكارم و او همچنان درخواست طلب خود را دارد.از او بخواهید به من فرصت دهد تا گشایشى در كارم پیدا شود.
همین كه امام حسین (علیه السلام)نامه او را بخواند به خانه رفت و كیسه‏اى كه محتوى هزار دینار بود، بیاورد و به وى بخشید و فرمودند: پانصد دینار براى اداى قرض خود و پانصد دینار دیگر را در جهت مخارج زندگى خود استفاده كن.در نظر داشته باش كه به هنگام اظهار حاجت جز به سه كس مراجعه مكن.: مردى كه به دین معتقد، یا جوانمرد و با مروت و یا داراى حسب و نسب باشد.اما شخص دیندار با توجه به دین خود تو را از انجام خواسته‏ات محروم نمى‏سازد.و آن كس كه داراى مروت و جوانمردى است خود شرم دارد كه نیاز تو را انجام ندهد.و آنكه داراى اصل و نسب باشد، به این امر آگاهى دارد كه تو به اراده خود جهت بیان حاجتى آبروى خود را از دست نمى‏دهى.از این رو در حفظ آبروى تو مى‏كوشد و حاجت تو را برآورده مى‏سازد .
بخارى در كتاب صحیح خود و دیگران آورده‏اند كه اسامة بن زید خدمتكار خود را كه نامش حرمله بود، از مدینه به كوفه روانه ساخت تا از على (علیه السلام)بخواهد كه مقدارى از مال براى او ارسال دارد، و به وى گفت: مسلما از تو مى‏پرسد كه چرا با او همكارى نكرده‏ام.به او بگو، هر چند كه من مایل به همراهى با شما بودم، اما در عین حال معتقد نبودم كه در جنگ شركت داشته باشم.امیر المؤمنین عذر او را نپذیرفت و از بخشش به او خوددارى كرد.پس حرمله نزد امام حسن (علیه السلام)و امام حسین (علیه السلام)و عبد الله بن جعفر رفت.آنان خواسته او را انجام دادند و مبلغ زیادى به او بخشیدند. اما طبق نوشته ابن حجر در كتاب فتح البارى كه در شرح بر صحیح بخارى تالیف گردیده، چنین است كه: علت عدم شركت اسامه در جنگهاى على (علیه السلام)این بود كه وى اعتقادى به نبرد با مسلمین نداشت.از این رو امیر المؤمنین كه دید وى در جنگ شركت نكرده، از یارى با او خوددارى كرد.امام فرزندان آن حضرت، و عبد الله بن جعفر از اموال خود به او اعطا كردند تا رهسپار مدینه شود.
به نظر نگارنده، عذر خواهى اسامه قابل قبول نخواهد بود، زیرا كه خداى تعالى در قرآن كریم مى‏فرماید: (فقاتلوا التى تبغى حتى تفی‏ء الى امر الله) (2) ، با آنكه تجاوز مى‏كند جنگ كنید تا به فرمان خدا باز آید.
پس بدین جهت كه اسامه از یارى و نصرت با على (علیه السلام)خوددارى كرده و از فرمان او سر باز زده بود شایسته بود كه از آن حضرت شرم مى‏كرد و كمك مالى از بیت المال مسلمین نمى‏خواست .حتى در برخى روایات آمده است كه وى اصولا با امام (علیه السلام)بیعت نكرد، و چنانچه این روایت كه امیر المؤمنین (علیه السلام)از پرداخت مال به وى امتناع كرده درست باشد، خود امرى كاملا صحیح بوده و اسامه نیز بیش از این شایسته نبوده است. اما كمك فرزندان على (علیه السلام)و عبد الله بن جعفر خود حاكى از كرم و بخشش بنى هاشم و روح بزرگوارى آنهاست كه همواره هر عمل ناروایى را با نیكى و احسان جبران مى‏كردند.و هر چند كه اسامه شایسته كمك نبود و على (علیه السلام)نیز از این امر خوددارى كرد، اما آنان در عوض طبق شیوه كریمانه‏اى كه در خاندان رسالت وجود دارد از دارایى خود به جبران این امر به كمك وى پرداختند.
احمد بن سلیمان بن على بحرانى در كتاب، عقد اللآن فى مناقب الآل، مى‏نویسد: چنین اتفاق افتاد كه روزى امام حسین (علیه السلام)پس از رحلت برادر خود امام حسن (علیه السلام)در مسجد جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور یافته بود.در یك گوشه عبد الله بن زبیر، و در گوشه دیگرى عتبة بن ابى سفیان نیز نشسته بودند.ناگاه مردى عرب كه بر شترى سوار بود به نزدیك مسجد رسیده، شتر خود را بست و وارد مسجد شد.ابتدا نزد عتبة بن ابى سفیان رفت.پس بر وى سلام كرد و گفت، من پسر عموى خود را كشته‏ام و اكنون بایستى دیه او را بپردازم.آیا مى‏توانى مرا در این امر یارى و كمك دهى؟ عتبه رو كرد به خدمتكار خود و گفت، صد درهم به وى بپرداز.مرد عرب گفت، این پول كافى نیست و من دیه كامل مى‏خواهم.پس او را ترك كرده، به سراغ عبد الله بن زبیر رفت و آنچه را كه براى عتبه گفته بود براى او نیز بیان داشت.عبد الله نیز به خدمتكار خود دستور داد دویست درهم به وى پرداخت كند.اما مرد عرب ماجراى خود را تكرار كرد و گفت، من دیه تمام مى‏خواهم این مبلغ كافى نیست و او را ترك كرد.
سپس خود را به امام حسین (علیه السلام)رسانید و پس از سلام گفت: اى فرزند رسول خدا، من پسر عم خود را كشته‏ام و اینك از من مطالبه دیه دارند.آیا مى‏توانید پول آن را به من اعطا كنید؟ پس حسین بن على (علیه السلام)به وى گفت: ما خاندانى هستیم كه به اندازه شناسایى و آگاهى هر كس بخشش مى‏كنیم.
مرد عرب گفت، هر چه مى‏خواهید از من بپرسید؟ امام حسین (علیه السلام)فرمود، اى اعرابى راه رهایى از هلاكت چیست؟
مرد عرب پاسخ داد، توكل بر خداى عز و جل.
ـ همت چیست؟
ـ اتكا به خداوند.
در اینجا امام حسین (علیه السلام)سؤالات دیگرى از اعرابى كردند و او نیز پاسخ داد.
آنگاه امام (علیه السلام)دستور داد ده هزار درهم براى پرداخت دیه او و ده هزار درهم نیز براى گشایش حال و رفع مشكلات و مخارج خانواده‏اش به اعرابى بپردازند.
پس مرد عرب بى‏درنگ به سرودن اشعارى به این شرح پرداخت:
طربت و ما هاج لی معبق
و لا لی مقام و لا معشق
و لكن طربت لآل الرسول
فلذ لی اشعر و المنطق
هم الاكرمون هم الانجبون
نجوم السماء بهم تشرق
سبقت الانام الى المكرمات
فقصر عن سبقك السبق
بكم فتح الله باب الرشاد
و باب الفساد بكم مغلق
مهربانى و احسان امام حسین (علیه السلام)نسبت به فقرا و مساكین
در واقعه كربلا هنگامى كه آثار زخم را بر دوش آن حضرت مشاهده كردند از امام زین العابدین (علیه السلام)علت آن را جویا شدند.امام فرمودند: پدرم، همواره انبانى از غذا بر دوش خود مى‏كشید و به منزل بیوه زنان و یتیمان و مساكین مى‏رسانید.
تواضع و فروتنى امام
روزى امام (علیه السلام)بر گروهى از فقرا گذشت كه تكه نانهایى بر عبایى نهاده و مى‏خوردند.آن حضرت بر آنها سلام كرد.آنان از وى خواستند كه با آنها هم سفره شود.امام دعوتشان را پذیرفت، و در كنار آنها نشست و گفت: چنانچه نانى كه مى‏خورید، صدقه نبود، من هم با شما همغذا مى‏شدم.آنگاه آنها را به خانه خود دعوت كرد.همین كه به خانه رسیدند، به آنها غذا و لباس و مبلغى پول داد.
ابن عساكر در تاریخ دمشق آورده است كه: امام (علیه السلام)روزى بر عده‏اى از مسكینان گذشت كه در كلبه‏اى نشسته و چیزى مى‏خوردند.از امام حسین (علیه السلام)دعوت كردند كه با آنها در غذا شركت كند.آن حضرت دعوتشان را پذیرفت و گفت خداوند متكبران را دوست ندارد.پس از خوردن غذا، امام رو كرد به آنها و گفت: من دعوت شما را پذیرفتم.اكنون نوبت شماست.آنان نیز پذیرفتند و به خانه امام رفتند.آن حضرت به خدمتكار خود رباب دستور داد هر چه در خانه اندوخته دارند به آنان ببخشد.
حلم امام
یكى از غلامان امام (علیه السلام)كار ناروایى را مرتكب شده كه مستوجب كیفر گردیده بود.آن حضرت دستور داد وى را تازیانه بزنند.وى گفت اى مولاى من، خداوند مى‏فرماید: و الكاظمین الغیظ
امام او را عفو كرده، گفت، او را رها كنید.
غلام آیه مزبور را ادامه داده گفت:
و العافین عن الناس،
امام (علیه السلام)گفتند، از گناه تو گذشت كردم.
باز هم غلام در ادامه آیه گفتند: و الله یحب المحسنین،
در اینجا امام (علیه السلام)فرمودند: (انت حر لوجه الله) تو را به خاطر خدا آزاد كردم، و ادامه داده گفت: از این پس آنچه را كه به تو بخشش مى‏كردم دو برابر خواهد شد.

پى‏نوشتها:
1ـ چون شما را درود گویند، درودى بهتر از آن گویید، یا همان را بازگویید، سوره نساء آیه 86
2ـ سوره حجرات آیه 9

منبع: سیره معصومان، ج 4
دوشنبه 6/9/1391 - 0:49
اهل بیت

از اربعین مؤذن و تاریخ خطیب و غیره نقل شده كه جابر روایت كرده كه رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله فرمود: خدای تبارك و تعالی فرزندان هر پیغمبری را از صلب او آورد و فرزندان مرا از صلب من و از صلب علی بن ابیطالب (علیه السلام) آفرید، به درستی كه فرزندان هر مادری نسبت به سوی پدر دهنده مگر اولاد فاطمه كه من پدر ایشانم.
مؤلف گوید: از این قبیل احادیث بسیار است كه دلالت دارد بر آنكه حسنین علیهماالسلام دو فرزند پیغمبر (ص) می‌باشند و امیرالمؤمنین سلام الله علیه در جنگ صفین هنگامی كه حضرت حسین علیه السلام سرعت كرد از برای جنگ با معاویه فرمود باز دارید حسن را و مگذارید كه به سوی جنگ رود چه من دریغ دارم و بیمناكم كه حسن و حسین كشته شوند و نسل رسول خدا منقطع گردد.
ابن ابی الحدید گفته: اگر گویند حسن و حسین پسران پیغمبرند، گویم هستند چه خداوند كه در آیه مباهله فرماید: اَبنآ ناجُز حسن و حسین را نخواسته، و خداوند عیسی را از ذریت ابراهیم شمرده و اهل لغت خلافی ندارند كه فرزندان دختر از نسل پدر دخترند، و اگر كسی گوید كه خداوند فرموده است:
ما كان مُحَمَّدٌ اَبا اَحدٍ رِجالِكُمْ. یعنی نیست محمد صلی الله علیه و آله پدر هیچیك از مردان شما در جواب گوئیم كه محمد را پدر ابراهیم ابن ماریه دانی یا ندانی بهر چه جواب دهد جواب من در حق حسن و حسین همان است.
همانا این آیة مباركه در حق زید بن حارثه وارد شده چه او را به سنَّت جاهلیت فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌شمرند و خداوند در بطلان عقیدت ایشان این آیه فرستاد كه محمد صلی الله علیه و آله پدر هیچیك از مردان شما نیست لكن نه آنست كه پدر فرزندان خود حسنین و ابراهیم نباشد.
در جمله‌ای از كتب عامه روایت شده كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله دست حسنین را گرفت و فرمود در حالی كه اصحابش جمع بودند:
ای قوم آنكس كه مرا دوست دارد و ایشان را و پدر و مادر ایشان را دوست دارد در قیامت با من در بهشت خواهد بود. و بعضی این حدیث را نظم كرده‌اند:
اَخَذَ اْلَّنبِیُّ یَدَ الْحُسیْن وَ صِنْوِهِ یَوْماً وَ قالَ وَ صَحبَتُهُ فی مَجْمَعً
مَنْ وَدَّنی یا قَومِ اَوْهذیْنِ اَو اَبَوَیهِما فَالْخُلْدُ مَسْكَنُهُ مَعی
*********
و روایت شده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله حسنین را بر پشت مبارك سوار كرد حسن را بر اضلاع راست و حسین را بر اضلاع چپ و لختی برفت و فرمود بهترین شترها شتر شما است و بهترین سوارها شمائید و پدر شما فاضلتر از شما است.
ابن شهر آشوب روایت كرده كه مردی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله گناهی كرد و از بیم پنهان شد تا گاهی كه حسنین را یافت تنها، پس ایشان را برگرفت و بر دوش خود سوار كرد و به حضرت رسول صلی الله علیه و آله آورد و عرض كرد یا رسول الله اِنّی مُسْتَجیرٌ بِالله وَ بِهما یعنی پناه آورده‌ام به خدا و این دو فرزندان تو از آن گناه كه كرده‌ام، رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بخندید كه دست به دهان مبارك گذاشت و فرمود بر او كه آزادی و حسنین را فرمود كه شفاعت شما را قبول كردم در حق او پس این آیه نازل شد وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ الآیه.
و نیز ابن شهر آشوب از سلمان فارسی روایت كرده كه حضرت حسین علیه السلام بر ران رسول خدای صلی الله علیه و آله جای داشت پیغمبر او را می‌بوسید و می‌فرمود تو سید پسر سید و پدر ساداتی و امام پسر امام و پدر امامانی و حجت پسر حجت و پدر حجتهای خدائی از صلب تو نه امام پدید آیند و نهم ایشان قائم آل محمد علیهم السلام است. و شیخ طوسی به سند صحیح روایت كرده است كه حضرت امام حسین علیه السلام دیر به سخن آمد روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله آن حضرت را به مسجد برد و در پهلوی خویش بازداشت و تكبیر نماز گفت امام حسین علیه السلام خواست موافقت نماید درست نگفت حضرت از برای او بار دیگر تكبیر گفت و او نتوانست باز حضرت مكرر كرد تا آنكه در مرتبة هفتم درست گفت به این سبب هفت تكبیر در افتتاح نماز سنت شد.
*********
و ابن شهر آشوب روایت كرده است كه روزی جبرئیل به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد به صورت دحیة كلبی و نزد آن حضرت نشسه بود كه ناگاه حسنین علیهماالسلام داخل شدند و چون جبرئیل را گمان دحیه می‌كردند به نزدیك او آمدند و از او هدیه می‌طلبیدند، جبرئیل دستی به سوی آسمان بلند كرد سیبی و بهی و اناری برای ایشان فرود آورد و به ایشان داد. چون آن میوه‌ها را دیدند شاد گردیدند و نزدیك حضرت رسول صلی الله علیه و آله بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به ایشان رد كرد. و فرمود كه به نزد پدر و مادر خویش ببرید و اگر اول به نزد پدر خود ببردی بهتر است. پس آنچه آن حضرت فرموده بود به عمل آوردند و به نزد پدر و مادر خویش ماندند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه‌ها تناول كردند و هرچه می‌خوردند به حال اول برمی‌گشت و چیزی از آن كم نمی‌شد و آن میوه‌ها به حال خود بود تا گاهی كه حضرت رسول «ص» از دنیا رفت و باز آنها نزد اهلبیت بود و تغییری در آنها بهم نرسید تا آنكه حضرت فاطمه علیهاالسلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد به برطرف شد و سیب ماند آن سیب را حضرت امام حسن علیه السلام داشت تا آنكه به زهر شهید شد و آسیبی به آن سیب نرسید، بعد از آن نزد امام حسین علیه السلام بود.
*********
حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود وقتی كه پدرم در صحرای كربلا محصور اهل جور و جفا بود آن سیب را در دست داشت و هرگاه كه تشنگی بر او غالب می‌شد آنرا می‌بوئید تا تشنگی آن حضرت تخفیف می‌یافت چون تشنگی بسیار بر آن حضرت غالب شد و دست از حیوه خود برداشت دندان بر آن سیب فرو برد چون شهید شد هر چند آن سیب را طلب كردند نیافتند، پس آن حضرت فرمود كه من بوی آن سیب را از مرقد مطهر پدرم می‌شنوم گاهی كه به زیارت او می‌روم و هر كه شیعیان مخلص ما در وقت سحر به زیارت آن مرقد معطر برود بوی سیب را از آن ضریح منور می‌شنود.
و از امالی مفید نیشابوری مرویست كه حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: برهنه مانده بود حضرت امام حسن و امام حسین علیهاالسلام و نزدیك عید بود پس حسنین علیهاالسلام به مادر خویش فاطمه علیهاالسلام گفتند ای مادر كودكان مدینه به جهت عید خود را آرایش و زینت كرده‌اند پس چرا تو ما را به لباس آرایش نمی‌كنی و حال آنكه ما برهنه‌ایم چنانكه می‌بینی حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود ای نور دیدگان من همانا جامه‌های شما نزد خیاط است هرگاه دوخت و آوَرد، آرایش می كنم شما را به آن روز عید و می‌خواست به این سخن خوشدل كند ایشان را، پس شب عید شد دیگر باره اعاده كردند كلام پیش را، گفتند امشب شب عید است پس چه شد جامه‌های ما؟ حضرت فاطمه گریست از حال ترحّم بر حال كودكان و فرمود ای نور دیدگان خوشدل باشید هرگاه خیاط آورد جامه‌ها را زینت می‌كنم شما را به آن انشاءالله، پس چون پاسی از شب گذشت ناگاه كوبید در خانه را كوبنده‌ای فاطمه علیهاالسلام فرمود كیست؟ صدائی بلند شد كه، ای دختر پیغمبر خدا بگشا در را كه من خیاط می‌باشم جامه‌های حسنین (علیه السلام) را آورده‌ام، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود چون در را گشودم مردی دیدم با هیبت تمام و بوی خوش پس دستار بسته‌ای به من داد و برفت. پس فاطمه علیهاالسلام به خانه آمد گشود آن دستار را دید در وی بود دو پیراهن و دو ذراعه و دو زیر جامه و دو رداء و دو عامه و دو كفش، حضرت فاطمه علیهاالسلام بسی شاد و مسرور شد، پس حسنین علیهاالسلام را بیدار كرد و جامه‌ها را به ایشان پوشانید پس چون روز عید شد پیغمبر صلی الله علیه و آله بر ایشان وارد شد و حسنین را برداشت و به سوی مادرشان برد، فرمود ای فاطمه آن خیاطی كه جامه‌ها را آورد شناختی؟ عرضه داشت نه به خدا سوگند نشناختم او را و نمی‌دانستم كه من جامه نزد خیاط داشته باشم خدا و رسول داناترند به این مطلب فرمود ای فاطمه آن خیاط نبود بلكه او رضوان خازن جنت بوده و جامه‌ها از حلل بهشت بوده، خبر داد مرا جبرئیل از نزد پروردگار جهانیان.
*********
و قریب به این حدیث است خبری كه در منتخب روایت شده كه روز عید حسنین علیهاالسلام به حضور مبارك رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و لباس نو خواستند جبرئیل جامه‌های دوختة سفید برای ایشان آورد و حسنین (علیه السلام) خواهش لباس رنگین نمودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله طشت آورد و حضرت جبرئیل آب ریخت حضرت مجتبی علیه السلام خواهش رنگ سبز نمود و حضرت سیدالشهداء علیه السلام خواهش رنگ سرخ نمود و جبرئیل گریه كرد و اخبار داد رسول خدا صلی الله علیه و آله را به شهادت آن دو سبط و اینكه حسن (علیه السلام) به زهر شهید می‌شود و بدن مباركش سبز شود و حضرت امام حسین (علیه السلام) آغشته به خون شهید بود.
عیاشی و غیر او روایت كرده‌اند كه روزی امام حسن علیه السلام به جمعی از مساكین گذشت كه عباهای خود را افكنده بودند و نان خشكی در پیش داشتند و می خوردند چون حضرت را دیدند او را دعوت كردند حضرت از اسب خویش فرود آمد و فرمود: خداوند متكبران را دوست نمی‌دارد و نزد ایشان نشست و با ایشان تناول فرمود، پس به ایشان فرمود كه من چون دعوت شما را اجابت كردم شما نیز اجابت من كنید و ایشان را به خانه برد و به جاریة خویش فرمود كه هر چه برای مهمانان عزیز ذخیره كرده‌ای حاضر ساز و ایشان را ضیافت كرد و انعامات و نوازش كرده و روانه فرمود.
*********
و از وجود و سخای آن حضرت روایت شده كه مرد عربی به مدینه آمد و پرسید كه كریمترین مردم كیست؟ گفتند حسین بن علی علیه السلام، پس به جستجوی آن حضرت شد تا داخل مسجد شد دید كه آن حضرت در نماز ایستاده پس شعری چند در مدح و سخاوت آن حضرت خواند. چون حضرت از نماز فارغ شد فرمود كه ای قنبر آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است؟ عرض كرد بلی چهار هزار دینار فرمود حاضر كن كه مردی كه احق است از ما به تصرف در آن حاضر گشته، پس به خانه رفت و ردای خود را كه از برد بود از تن بیرون كرد و آن دنانیر را در برد پیچید و پشت در ایستاد و از شرم روی اعرابی از قلت زر از شكاف در دست خود را بیرون كرد و آن زرها را به اعرابی عطا فرمود و شعری چند در عذرخواهی از اعرابی خواند اعرابی آن زرها را بگرفت و سخت بگریست، حضرت فرمود ای اعرابی گویا كم شمردی عطای ما را كه می‌گریی، عرض كرد بر این میگریم كه دست با این وجود و سخا چگونه در میان خاك خواهد شد. و مثل این حكایت را از حضرت اما حسین علیه السلام نیز روایت كرده‌اند.
مؤلف گوید كه: بسیاری از فضائل است كه گاهی از امام حسن علیه السلام روایت می‌شود و گاهی از امام حسین علیه السلام و این ناشی از شباهت آن دو بزرگوار است در نام كه اگر ضبط نشود تصحیف و اشتباه می‌شود.
*********
و در بعضی از كتب منقولست از عصام بن المصطلق شامی كه گفت داخل شدم در مدینة‌ معظمه پس چون دیدم حسین بن علی علیه السلام را پس تعجب آورد مرا، روش نیكو و منظر پاكیزة او، پس حسد مرا واداشت كه ظاهر كنم آن بغض و عداوتی را كه در سینه داشتم از پدر او، پس نزدیك او شدم و گفتم توئی پسر ابوتراب؟ (مؤلف گوید كه اهل شام از امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوتراب تعبیر می كردند و گمان می‌كردند كه تنقیص آن جناب می‌كنند باین لفظ و حال آنكه هر وقت ابوتراب می‌گفتند گویا حلی و حلل به آن حضرت می‌پوشانیدند). بالجمله عصام گفت: گفتم به امام حسین (علیه السلام) توئی پسر ابوتراب؟ فرمود بلی. قال فَبالَغْتُ فی شَتْمِهِ وِ شَتْم آبیِه
یعنی هر چه توانستم دشنام و ناسزا به آن حضرت گفتم.
فَنَظَرَ اِلَیَّ نَظْرهَ عاطِفٍ رًؤُفٍ
پس نظری از روی عطوفت و مهربانی بر من كرد و فرمود:
اعوذ باللهِ مِنَ الشَیْطانِ الرَّجیم بِسْم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضُ عَنِ الْجاهِلیَ الآیات الی قوله ثُمَّ لایقصرُونَ.
و این آیات اشارتست مكارم اخلاق كه حق تعالی پیغمبرش را به آن تأدیب فرمود از جمله آنكه از خلاق مردم اكتفا كند و متوقع زیادتر نباشد و بد را به بدی مكافات ندهد و از نادانان رو بگرداند و در مقام وسوسة شیطان پناه به خدا گیرد.
ثُمَّ قالَ: خَفّضْ عَلَیْكَ اِسْتَغْفِرِ اللهِ لی وِلَكَ.
پس فرمود به من آهسته كن و سبك و آسان كن كار را بر خود، طلب آمرزش كن از خدا برای من و برای خودت، همانا اگر طلب یاری كنی از ما تو را یاری كنم و اگر عطا طلب كنی ترا عطا كنم و اگر طلب ارشاد كنی تو را ارشاد كنم. عصام گفت: من از گفته و تقصیر خود پشیمان شدم و آن حضرت به فراست یافت پشیمانی مرا فرمود:
لاتَثْریبَ عَلَیْكُمْ الْیَوْمَ یَغْفِرُاللهُ لَكُمْ وَ هُوَ اَرْحَمْ الرّاحِمینَ.
*********
و این آیه شریفه از زبان حضرت یوسف پیغمبر است به برادران خود كه در مقام عفو از آنها فرمود كه عتاب و ملامتی نیست بر شما، بیامرزد خداوند شماها را و اوست ارحم الراحمین. پس آن جناب فرمود به من كه اهل شامی تو؟ گفتم بلی فرمود شِنْشِنَه اعرفها مِنْ اخزم و این مثلی است كه حضرت به آن تمثیل جست حاصل اینكه این دشنام و ناسزا گفتن به ما، عادت و خوئیست در اهل شام كه معاویه در میان آنها سنت كرده پس فرمود: حیّانا الله وً ایّاكَ هر حاجتی كه داری به نحو انبساط و گشاده روئی حاجت خود را از ما بخواه كه می‌یابی مرا در نزد افضل ظن خود به من انشاء الله تعالی.
عصام گفت از این اخلاق شریفة آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها كه از من سر زد چنان زمین بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زمین فرو بروم، لاجرم از نزد آن حضرت آهسته بیرون شدم در حالی كه پناه به مردم می‌بردم به نحوی كه آن جناب ملتفت من نشود لكن بعد از آن مجلس نبود نزد من شخصی دوست‌تر از آن حضرت و از پدرش.
از مقتل خوارزمی و جامع الاخبار روایت شده است كه مردی اعرابی به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و گفت یابن رسول الله ضامن شده‌ام ادای دیت كامله را و ادای آن را قادر نیستم لاجرم با خود گفتم كه باید سوال كرد از كریم‌ترین مرد و كسی كریمتر از اهل بیت رسالت صلوات الله علیهم اجمعین گمان ندارم. حضرت فرمود: یا اخا العرب من سه مسئله از تو می‌پرسم اگر یكی را جواب گفتی ثلث آن مال را به تو عطا می‌كنم و اگر دو سوال را جواب دادی دو ثلث مال خواهی گرفت و اگر هر سه را جواب گفتی تمام آن مال را عطا خواهم كرد، اعرابی گفت یابن رسول الله چگونه روا باشد كه مثل تو كسی كه از اهل علم و شرفی از این فدوی كه یك عرب بدوی بیش نیستم سوال كند؟ حضرت فرمود كه از جدم رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله شنیدم كه فرمود: اَلمَعرُوف بِقَدرِ الْمَعرِفَه باب معروف و موهبت به اندازة معرفت بروی مردم گشاده باید داشت، اعرابی عرض كرد هر چه خواهی سوال كن اگر دانم جواب می‌گویم و اگرنه از حضرت شما فرا می‌گیرم ولا قُوّه اِلاّ بِالله.
حضرت فرمود كه افضل اعمال چیست؟ گفت: ایمان به خداوند تعالی. فرمود چه چیز مردم را از مهالك نجات می‌دهد؟ عرض كرد توكل و اعتماد بر حق تعالی. فرمود زینت آدمی در چه چیز است؟ اعرابی گفت: علمی كه به آن عمل باشد. فرمود كه اگر بدین شرف دست نیابد؟ عرض كرد مالی كه با مروت و جوانمردی باشد. فرمود كه اگر این را نداشته باشد؟ گفت فقر و پریشانی كه با آن صبر و شكیبائی باشد. فرمود اگر اینرا نیز نداشته باشد؟ اعرابی گفت كه صاعقه‌ای از آسمان فرود بیاید و او را بسوزاند كه او اهلیت غیر این ندارد.
پس حضرت خندید و كیسه‌ای كه هزار دینار زر سرخ داشت نزد او افكند و انگشتری عطا كرد او را كه نگین آن دویست درهم قیمت داشت و فرمود كه به این زرها ذمة خود را بری كن و این خاتم را در نفقة خود صرف كن.
اعرابی آن زرها را برداشت و این آیه مباركه را تلاوت كرد:
اَللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه.
*********
و ابن شهر آشوب روایت كرده كه چون امام حسین علیه السلام شهید شد بر پشت مبارك آن حضرت پینه‌ها دیدند از حضرت امام زین العابدین علیه السلام پرسیدند كه این چه اثر است؟ فرمود از بس كه انبانهای طعام و دیگر اشیاء چندان بر پشت مبارك كشید و به خانة زنهای بیوه و كودكان یتیم و فقراء و مساكین رسانید این پینه‌ها پدید گشت. و از زهد و عبادت آن حضرت روایت شده است كه بیست و پنج حج پیاده به جای آورد و شتران و محملها از عقب او می‌كشیدند و روزی به آن حضرت گفتند كه چه بسیار از پروردگار خود ترسانی؟ فرمود كه از عذاب قیامت ایمن نیست مگر آنكه در دنیا از خدا بترسد.
و سید شریف زاهد ابوعبدالله محمدَ بن علی بن الحسن ابن عبدالرحمن علوی حسینی در كتاب تغازی روایت كرده از ابوحازم اعرج كه گفت حضرت امام حسین علیه السلام تعظیم می‌كرد امام حسین علیه السلام را چنانكه گویا آن حضرت بزرگتر است از امام حسن علیه السلام. و از ابن عباس روایت كرده كه گفت سبب آنرا می‌پرسیدم از امام حسن علیه السلام؟ فرمود كه از امام حسین علیه السلام هیبت می‌برم مانند هیبت امیرالمؤمنین علیه السلام، و ابن عباس گفته كه امام حسن علیه السلام با ما در مجلس نشسته بود هرگاه كه امام حسین علیه السلام می‌آمد در آن مجلس حالش را تغییر می‌داد به جهت احترام امام حسین علیه السلام.
*********
و به تحقیق بود حسین بن علی علیه السلام زاهد در دنیا در زمان كودكی و صغر سن و ابتداء امرش و استقبال جوانیش، می‌خورد با امیرالمؤمنین علیه السلام از قوت مخصوص او، و شركت و همراهی می‌كرد با آن حضرت در ضیق و تنگی و صبر آن حضرت و نمازش نزدیك به نماز آن حضرت بود و خداوند قرار داده بود امام حسن و امام حسین علیهاالسلام را قدوه و مقتدای امت، لكن فرق گذاشته بود مابین ارادة آنها تا اقتدا كنند مردم به آن دو بزرگوار پس اگر هر دو به یك نحو و یك روش بودند مردم در ضیق واقع می‌شدند. روایت شده از مسروق كه گفت: وارد شدم روز عرفه بر حسین بن علی علیه السلام و قدح‌های سویق مقابل آن حضرت و اصحابش گذاشته شده بود و قرآنها در كنار ایشان بود یعنی روزه بودند و مشغول خواندن قرآن بودند، و منتظر افطار بودند كه به آن سویق افطار نمایند پس مسئله‌ای چند از آن حضرت پرسیدم جواب فرمود آنگاه از خدمتش بیرون شدم پس از آن حضرت امام حسن علیه السلام رفتم دیدم مردم خدمت آن جناب می‌رسند و خوانهای طعام موجود و بر آنها طعام مهیا است و مردم از آنها می‌خورند و با خود می‌برند، من چون چنین دیدم متغیر شدم حضرت مرا دید كه حالم تغییر كرده پرسید ای مسروق چرا طعام نمی‌خوری؟ گفتم ای آقا من روزه دارم و چیزی را متذكر شدم فرمود بگو آنچه در نظرت آمده، گفتم پناه می‌برم به خدا از آنكه شما یعنی تو و برادرت اختلاف پیدا كنید، داخل شدم بر حسین علیه السلام دیدم روزه است و منتظر افطار است و خدمت شما رسیدم شما را به این حال می‌بینم! حضرت چون این را شنید مرا به سینه چسبانید فرمود یابن الاشرس ندانستی كه خداوند تعالی ما را دو مقتدای امت قرار داد، مرا قرار داد مقتدای افطار كنندگان از شما، و برادرم را مقتدای روزه‌داران شما تا در وسعت بوده باشید.
و روایت شده كه حضرت امام حسین علیه السلام در صورت و سیرت شبیه‌ترین مردم بود. به حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و در شبهای تار نور از جبین مبین و پائین گردن آن حضرت ساطع بود و مردم آن حضرت را به آن نور می‌شناختند.
*********
و در مناقب ابن شهر آشوب و دیگر كتب روایت شده كه حضرت فاطمه علیهاالسلام حسنین علیهماالسلام را به خدمت حضرت رسول «ص» آورد و عرض كرد یا رسول الله این دو فرزند را عطائی و میراثی بذل فرما، فرمود هیبت و سیادت خود را با حسن گذاشتم و شجاعت وجود خود را به حسین عطا كردم، عرض كرد راضی شدم. و به روایتی فرمود حسن را هیبت و حلم دادم و حسین را وجود و رحمت.
و ابن طاوس از حذیفه روایت كرده است كه گفت شنیدم از حضرت حسن علیه السلام در زمان حضرت رسالت صلی الله علیه و آله در حالتی كه امام حسین علیه السلام كودك بود كه می‌فرمود به خدا سوگند جمع خواهند شد برای ریختن خون من طاغیان بنی امیه و سركردة ایشان عمر بن سعد خواهد بود، گفتم كه حضرت رسالت صلی الله علیه و آله ترا به این مطلب خبر داده است فرمود كه نه پس من رفتم به خدمت رسول صلی الله علیه و آله و سخن آن حضرت را نقل كردم حضرت فرمود كه علم او علم من است. و ابن شهر آشوب از حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام روایت كرده است كه فرمود در خدمت پدرم به جانب عراق بیرون شدیم و در هیچ منزلی فرود نیامد و از آنجا كوچ نكرد مگر اینكه یاد می كرد یحیی بن زكریا (علیه السلام) را و روزی فرمود كه از خواری و پستی دنیا است كه سر یحیی (علیه السلام) را برای زن زانیه از زناكاران بنی اسرائیل به هدیه فرستادند.
*********
و در احادیث معتبره از طریق خاصه و عامه روایت شده است كه بسیار بود كه حضرت فاطمه علیهماالسلام در خواب بود و حضرت امام حسین علیه السلام در گهواره می‌گریست و جبرئیل گهواره آن حضرت را می‌جنباند و با او سخن می‌گفت و او را ساكت می‌گردانید چون فاطمه علیهماالسلام بیدار می‌شد می‌دید كه گهواره حسین (علیه السلام) می‌جنبد و كسی با او سخن می‌گوید و لكن شخصی نمایان نیست چون از حضرت رسالت می‌پرسید می‌فرمود او جبرئیل است.


منبع: برگرفته از کتاب منتهی الآمال
دوشنبه 6/9/1391 - 0:48
اهل بیت
 

چکیده
 

حماسه ی عاشورا پس از قرن ها، همچنان بر تارک تاریخ می درخشد و جان تشنه ی انسان های حقیقت جو را سیراب می سازد. این تأثیرگذاری شگرف، نشان از ژرفا و ابعاد و زوایای پیدا و پنهان بسیار در این رویداد عظیم دارد. در این میان، بعد عاطفی و حماسی این حادثه بیشتر مورد توجه قرار گرفته، گرچه در کنار آن، رویکرد تحلیلی نیز به تدریج جای خود را در منظومه ی فکری اندیشمندان، مورخان و مصلحان باز کرده است که در آن، افزون بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه نظاره می شود.
تحلیل عقلانی حادثه ی طفّ وقتی پذیرفتنی خواهد بود که بتوان میان عناصر و مؤلفه های گوناگون این رخداد سترگ، هماهنگی ایجاد کرد. و این مهم به ثمر نمی نشیند جز آنکه پیش از هر چیز، زمینه های کلامی و انگیزه های اعتقادی که امام را به سوی این حرکت سوق داد، مورد علاقه قرار گرفته و عناصر تاریخی، سیاسی و جامعه شناختی حادثه، در پرتو آن تحلیل شود.
این مقاله با رویکرد تحلیلی، به بیان دیدگاه های پنج گانه ی اندیشمندان شیعی در رویکرد کلامی به فلسفه ی قیام حسین بن علی(ع) پرداخته و با نقد و بررسی، به دیدگاه مختار خود می رسد.
کلید واژه ها: فلسفه ی قیام، رویکرد کلامی، فدیه، متکلمان شیعی، تحلیل عقلانی، احیای ارزش ها.

مقدمه
 

واقعه ی عاشورا، رویدادی است که تاریخ اسلام و بلکه بشریت، همانندی برای آن سراغ ندارد. فرهنگ عاشورا ابعاد مختلفی دارد و از جنبه های گوناگون قابل تحلیل و بررسی است. در میان ابعاد گسترده ی این رویداد بزرگ، به بُعد عاطفی آن بیش از ابعاد دیگر عنایت شده است؛ اما در کنار این برخورد، به تدریج رویکرد تحلیلی به این واقعه نیز شکل گرفته است که در آن، افزون بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه نگاه می شود.
تحلیل عقلانی حادثه عاشورا هنگامی ارزشمند و ثمربخش است که بتوان بین عناصر و مؤلفه های گوناگون این رخداد، هماهنگی ایجاد کرد و با نگره ای جامع و کامل، برای آنها تبیینی معقول و پذیرفتنی ارائه نمود. این مهم وقتی ظهور می یابد که پیش از هر چیز، زمینه های کلامی و اعتقادی حرکت و قیام امام حسین(ع) به درستی مورد عنایت قرار گیرد، چرا که آن اصول و پیش فرض های کلامی، به مثابه ی زیرساخت آن تحلیل عقلانی، نقش مؤثری در بررسی عناصر تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی واقعه ی طفّ برعهده دارد.
از آن جا که در این عرصه، رهیافت های گوناگون و متضاد و در برخی موارد، مناقشه انگیزی وجود دارد، پژوهش حاضر در پی آن است که با نگاهی توصیفی ــ انتقادی به بررسی این آرا پرداخته، و مبانی و جوانب نهفته ی شان را تا حدودی نمایان سازد. بدیهی است در این راستا، نگارنده صرفاً به بیان رویکردهای کلامی این حادثه می پردازد و از پرداختن به دیگر عناصر فکری صاحب نظران درباره ی هزینه های تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی حادثه ی عاشورا می گذرد. به دیگر سخن، بحث حاضر در پی آن نیست که علل و عوامل وقوع این حادثه را که سرانجام به شهادت امام انجامید، بررسی کند، بلکه درصدد است از دیدگاه تحلیل گران، به بررسی انگیزه های اعتقادی و کلامی که امام را به این حرکت واداشته است، بپردازد.
نکته ی دیگر آنکه نقد و تحلیل مبانی کلامی یاد شده، نیازمند پژوهش های گسترده و عمیقی است که مجالی فراخ تر می طلبد؛ ولی از آن جا که نگارنده در این باره بی نظر نیست، به اختصار در هر مورد به داوری پرداخته است.
به اعتقاد نگارنده، پنج رهیافت کلامی مستقل و اصلی درباره ی واقعه ی عاشورا وجود دارد که در آثار مورخان، مقتل نویسان و تحلیل گران این واقعه به چشم می آید. در ادامه به بررسی و ارزیابی این دیدگاه ها خواهیم پرداخت.

دیدگاه اول: هدف قیام، تعبد به شهادت
 

براساس این برداشت، تعبد بر اجرای فرمان الاهی باعث شد تا امام از تسلیم و تعبد، پای در راه نهد و حرکت عاشورایی را آغاز کند. مشیت خدای تعالی بر این قرار گرفته است که حضرتش را در خون، غلتان، و خاندانش را اسیر دست دشمنان ببیند.(1) امام با آگاهی از این دستور، تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهاد و آن را بی چون و چرا تقدیم حضرت حق نمود. براساس این دیدگاه حرکت عاشورایی به دلیل آنکه سرانجامش در آغاز پیدا بود، در حوصله ی تدبیر و عقل نمی گنجد و راهی برای توجیه آن، جز تعبد نمی ماند.
می توان ادعا کرد که این دیدگاه، سنتی ترین دیدگاه درباره ی حادثه ی عاشورا است که از دیرباز مورد توجه بوده است. مرحوم کلینی در کتاب کافی حدیثی را با این مضمون نقل می کند امام حسین(ع) دستور محرمانه ی آسمانی داشت که برای کشته شدن حرکت کند.(2) با توجه به اینکه مرحوم کلینی در مقدمه ی کافی، تمام روایات کتاب را صحیح انگاشته است، استظهار می شود که ایشان به این دیدگاه گرایش داشته است.
سیدبن طاوس نیز در مقدمه ی لهوف پس از آنکه اخبار مربوط به شهادت امام را از پیش از واقعه ی کربلا می آورد، اشاره به اشکال کسانی می کند که نمی توانند شهادت را به مثابه ی یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کرده اند. وی در پاسخ به این اشکال، به روایتی از ابوایوب انصاری استناد می کند که آیه ی و لا تلقوا بأیدیکم إلی التَّهلکة را درست عکس این نظر تفسیر می کند.(3)
دربندی در اسرار الشهادة تصریح می کند که اگر امام مسلم را به کوفه می فرستند تا از مردم بیعت بگیرد و نیرو تهیه کند، برای این بوده است که این نیروهای چند هزار نفری نیز که مسلم تدارک می کند، در کربلا کشته شوند و به فیض شهادت برسند.(4)
یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از آنکه فلسفه ی قیام را شهادت معرفی می کند،(5) در تأیید این برداشت، چنین می نویسد: «حسین(ع) می توانست پیروز شود، ولی پیروزی را کنار زد و شهادت را برگزید؛ چون پیروزی، درخشندگی شهادت را فاقد بود».(6)
به نظر می رسد برخی از روایات درباره ی حادثه ی عاشورا همچون تعبیر «إن الله شاء أن یراک قتیلاً»، صاحب نظران را بدین سو جهت داده است که امام و یارانش برای خودشان شهید شدند، یعنی چون به لحاظ معنوی، افرادی عالی مقام بودند و خداوند آنها را دوست می داشت، آنان را به سوی خود طلبید.

نقد و نظر
 

درباره ی این دیدگاه، نقدها و تحلیل های ذیل را می توان بیان کرد:
1.به نظر می رسد این برداشت بیشتر، از نگاه معنوی و عاطفی به حادثه ی عاشورا نشأت گرفته و نگره ی سیاسی و اجتماعی به آن واقعه ی عظیم را به کلی مغفول نهاده است. این ادعا که امام حسین(ع) براساس دستوری خاص و با تعبد به فرمان الاهی به استقبال شهادت رفته و تنها، همین انگیزه او را به حرکت و قیام واداشته است، با تکالیف اجتماعی و فردی که از سویی به واسطه ی جنبه ی بشری و از سوی دیگر به واسطه ی امامت متوجه ایشان بوده است، نمی سازد و نمی تواند برای دیگران معقول و پذیرفتنی باشد.(7)
2.این برداشت با بسیاری از بیانات و گفته های آن حضرت همخوانی ندارد. امام بارها قیام خود را در راستای اجرای عدالت، اصلاح امت پیامبر(ص) و مخالفت با حکومت یزید معرفی کرده که همه، انگیزه هایی معقول، فهمیدنی و عقلایی است؛ بنابراین، سخن از مصلحت خفی که در حوصله ی تدبیر و عقل نمی گنجد، سخنی بی دلیل است. البته در این شکی نیست که این حادثه بنابر اراده ی الاهی مقدر شده و از ناحیه ی عالم غیب، توجهی خاص به این حادثه بوده است و این عنایت خاص، پیش از قیام امام حسین(ع) و در نصوص بسیاری، مورد تأکید قرار گرفته است تا ارزش، اهمیت، عمق و تأثیر آن در حیات بشری بیشتر روشن شود؛ ولی این مطلب از جایگاه عقلانی آن نکاسته، آن را از دسترس فهم بشر خارج نمی سازد.(8)
3.این برداشت، واقعه ی عاشورا و رفتار امام را یک قصه ی غیرتربیتی برای بشر می نمایاند که نمی تواند و نمی باید الگوی رفتار سیاسی و اجتماعی مردم قرار گیرد.(9) به طور قطع، نمی توان این برداشت خشک و جامد را درست دانست و از آثار و پیامدهای اخلاقی، تربیتی و سیاسی آن رویداد سترگ چشم پوشید. استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می نویسد:
یکی از اموری که موجب می گردد داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و و از حیّز استفاده و بهره برداری عامه ی مردم خارج شود و بالأخره، آن هدف کلی که از امر عزاداری آن حضرت در نظر است، منحرف گردد، این است که می گویند حرکت سیدالشهداء معلول یک دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیه ی شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است؛ زیرا اگر بنا شود که آن حضرت یک دستور خصوصی داشته که حرکت داده، دیگران نمی توانند او را مقتدا و امام خود در نظیر این عمل قرار دهند و نمی توان برای امام حسین(ع) مکتب قایل شد. برخلاف این که بگوییم: حرکت امام حسین(ع) از دستورهای کلی اسلام استنباط و استنتاج شد.(10)
همو در جای دیگر می گوید:
اینکه می گویند: عارفاً بحقه، معرفت امام لازم است برای این است که فلسفه ی امامت، پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام انسان مافوق است و نه مافوق انسان، و به همین دلیل می تواند سرمشق باشد. اگر مافوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت ها و حادثه ها را جنبه ی اعجاز آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم. برای سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است؛ اما اطلاعات غلط و تحریف شده، نتیجه ی معکوس می دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکی ها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود.(11)
4.نکته ی دیگر که در تحلیل و نقد این رویکرد، لازم به ذکر است، آنکه برخی از مخالفان این رویکرد، در ردّ آن بسیار کوشیده اند که علم غیب امام را به گونه ای مخدوش ساخته یا آن را مسکوت گذارند.
از نظر این دسته، روایاتی که به برخی از آن ها اشاره کرده ایم به لحاظ سند یا دلالت، قابل تأمل اند.(12) آنها از این رهگذر به این نتیجه می رسند که چون امام به پایان این حرکت و قیام علم نداشته و از شهادت خویش در این راه خبر نداشته است، پس نمی توان ادعا کرد که امام به قصد شهادت حرکت کرده است.
به نظر می رسد، این پاسخ در نقد رویکرد اول صائب و استوار نباشد؛ زیرا راه آگاهی از پایان کار در قصه ی امام حسین(ع) منحصر در علم امامت نیست، بلکه از پیشگویی های رسول اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) نیز می توان به آن دست یافت. از این رو، توفیق نظریه ی تعبد، در گرو اتخاذ موضعی کلامی درباره ی علم امام، و در انحصار آن نیست.(13) در تحلیل دیدگاه چهارم، باز به این بحث نظری خواهیم داشت.
در پایان این بخش، این تذکر ضروری می نماید که به اعتقاد نگارنده، آن دسته از صاحب نظران که معتقدند امام به قصد شهادت حرکت کرد تا با شهادت خود موجب بیداری امت اسلامی گردد و پایه های حکومت یزید را به لرزه درآورد، در دیدگاه اول نمی گنجند و با طرف داران نظریه ی تعبد هم نظر نیستند. آنان با این تحلیل، به حرکت امام صبغه ای عقلانی می دهند و در همین جا، خود را از مدافعان دیدگاه اول جدا می سازند. از نظر نگارنده، می توان این دسته از تحلیل گران عاشورا را ــ که کم تعداد هم نیستند ــ در دیدگاه دیگری گنجاند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

پی نوشت:
 

1.ان الله شاء ان یراک قتیلاً...و ان براهنّ سبایا.(ر.ک: محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، ص 64) این روایت عمده ترین دلیلی است که طرفداران این نظر بدان تمسک می جویند.
2.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 280ــ281.
3.سیدابن طاووس، الهوف علی قتلی الطفوف، به کوشش سید محمد صحفی، ص 16ــ 17.
4.فاضل دربندی، اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، ج 1، ص 57.
5.سیدرضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 8.
6.همان، ص 88.
7.ر.ک: سید محمود الهاشمی، محاضرات فی الثوورة الحسینیة، ص 32ــ 35.
8.همان، ص 49.
9.برای مطالعه نمونه ای از این نوع برداشت ر.ک: ابوالفضل قمی، مقصد الحسین(ع)، ص 9ــ10.
10.مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج 3، ص 84.
11.همان، ص 292.
12.این تلقی عمدتاً از سوی طرفداران دیدگاه چهارم ارائه می گردد. برای نمونه(ر.ک: نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص 367، 438.
13.مهدی علیزاده سورکی، نظریه های عاشورا، ص 17.
 

منبع: نشریه معرفت كلامی شماره 1
دوشنبه 6/9/1391 - 0:29
اهل بیت
 

ـ رأس مبارک امام حسین علیه السلام در کجا مدفون شد؟
 

درباره محل دفن سر مبارک امام حسین علیه السلام به خصوص و سر دیگر شهدای کربلا، اقوال متفاوتی در منابع شیعه و اهل سنت ذکر شده است. اما قول مشهور که مورد قبول جامعه شیعی قرار گرفته، این است که سر مبارک ایشان پس از چندی به بدن ملحق شد و در کربلا دفن گردید.
چرا امام حسین علیه السلام با این که می دانست به شهادت می رسد، خانواده خود را به همراه برد؟
نهضت امام حسین علیه السلام دو چهره داشت:یکی فداکاری و جانبازی و شهادت و دیگری ابلاغ پیام. جایگاه و نقش اصلی زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت و توانستند پیام کربلا را در دل تاریخ جاودانه کنند. همراهی خانواده امام علیه السلام در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است:
1.زنان و کودکان توانایی تبلیغ و پیام رسانی را دارند.
2.علاوه بر توانایی تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با زنان و کودکان و آسیب رسانی به آنان عاجز بودند. در نقش خانواده حسین علیه السلام در جاودانه کردن قیام حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن اهداف ایشان، سه نکته مهم وجود دارد:
1.وظیفه اول آن ها پیام رسانی عاشورا بود.
2.خنثی سازی تبلیغات بنی امیه.
3.افشای چهره ظالمان و نشان دادن چهره سفاک و بی رحم و غیر انسانی یزید و حکومت وی.

ـ منشأ زنجیرزنی، تعزیه و علامت، از کدام یک از فرهنگ ها و ملل است؟
 

زنجیرزنی از هندوستان و پاکستان به ایران آمده است.
اصل سینه زنی در میان عرب ها رایج بوده و بعداً به صورت موجود درآمده است و امروزه در همه جهان به عنوان سمبل عزاداری شیعیان برای امام حسین شناخته می شود.
تعزیه: ظاهراً در دوران کریم خان زند در ایران معمول و در زمان صفویه رایج شد و در زمان ناصر الدین شاه گسترش یافت.
علامت: این ابزار پس از ارتباط ایران با اروپایی ها در عصر قاجار، از آیین های مذهبی مسیحیت اقتباس شده است.

ـ آیا مراسم عزاداری از زمان صفویه رواج یافت؟
 

عزاداری امام حسین علیه السلام از زمان شهادت او بوده و تا زمان آل بویه (253ق)به صورت مخفیانه برگزار می شده. از نیمه دوم قرن چهارم عزاداری برای امام حسین علیه السلام به صورت آشکار و در کوچه و بازار انجام می گرفت و پس از صفویه به دلیل ترویج تشیّع، عزاداری شکل عام و علنی تری به خود گرفت.

ـ فلسفه عزاداری برای اهل بیت(ع) و فواید آن چیست؟
 

الف- محبت و دوستی: قرآن و روایات، دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت را بر مسلمانان لازم می داند.
ب- انسان سازی: عزاداری همراه با معرفت در واقع یادآوری فضائل، مناقب و آرمان های آن بزرگواران بوده و به این واسطه انسان را به سمت الگوگیری و الگوپذیری از آنان سوق می دهد.
ج-جامعه سازی: با عزاداری برای اهل بیت، الگوپذیری انسان به سمت جامعه کشیده می شود و آدمی می کوشد تا آرمان های اهل بیت علیهم السلام را در جامعه حاکم کند.
د-انتقال فرهنگ شیعی به نسل بعد: به واسطه برپایی مجالس عزاداری می توان فرهنگ متعالی اهل بیت علیهم السلام را به فرزندان منتقل کرد.

ـ علت اهمیت زیارت عاشورا چیست؟
 

از آن جا که زیارت نوعی اعلام موضع و مشخص کردن خط فکری است و آثار سازنده و عجیبی دارد، آنچه به عنوان متن زیارتی خوانده می شود از نظر محتوا و جهت دهی، از حساسیت خاصی برخوردار است. زیارت عاشورا نیز که از تعالیم امام باقر علیه السلام است به سبب همین آثار سازنده و بیان مواضع فکری و عقیدتی شیعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهمیت ویژه ای دارد. چند دستاورد مهم این زیارت:
1.ایجاد پیوند معنوی با خاندان عصمت.
2.پیدایش روحیه ظلم ستیزی.
3.دوری جستن از خط انحراف.
4.الهام گرفتن از اهل بیت و الگو قرار دادن اسوه های هدایت.
5.ترویج روحیه شهادت طلبی و ایثار و فداکاری در راه خدا.
6.احیای مکتب و راه و هدف خاندان عصمت.
منبع: ماهنامه فرهنگی اجتماعی دیدار آشنا شماره 124
دوشنبه 6/9/1391 - 0:29
اهل بیت
 

سرنوشت آن ها که جنایت های کربلا را رقم زدند
 

به خیال خوش حکومت در ری، شمشیر به دست شده بود و سپاه به راه انداخته بود تا حسین بن علی علیه السلام را بکشد. چقدر دو دلی کشیده بود.
چقدر میان رفتن و نرفتن، تردید مثل خوره به جانش افتاده بود. چقدر خار و ذلیل شده بود مقابل چشمان حسین. چقدر وعده حکومت ری، عقل و هوشش را برده بود که وعده های دیگر را رد کرد. حتی وعده هایی را که خود حسین به او داده بود تا او را از این مهلکه نجات دهد. حسین علیه السلام تمام سعی اش این بود که از این جنگ نابرابر، که بدون شک محقق می شد، رستگارانی را از آتش برهاند. اما عمر سعد رستگار نبود. او به هیچ صراطی مستقیم نمی شد. «ری» نامی بود که دل و دین عمر سعد را ربوده بود. ری، در آن زمان مرکز عراقِ عجم بود. یکی عراق عرب داشتیم و یکی عراق عجم. مرکز عراق عرب، کوفه بود و مرکز عراق عجم، ری.
عصر عاشورا که تمام شد. غبار جنگ و نزاع که فرو نشست، تازه ذلت و بدبختی عمر سعد، آغاز شد.
ابن زیاد زیر قولش زده و وعده حکومت ری را فراموش کرده بود. وقتی جر و بحث میان ابن زیاد و عمر سعد بالا گرفت و عمر دید که حرفش به هیچ کجا نمی رسد، از دارالاماره بیرون زد و با خودش گفت: کدام مسافر، بدبخت تر از من، با دست های خالی؟ کدام مسافر، بدبخت تر از من که هم دنیا را از دست داده و هم آخرت را؟
خانه نشین شدن و مورد لعن مردم...همه با انگشت نشانش می دادند که:«هذا قاتِلُ الحُسین...»
پنج سال گذشت.
آمدند در خانه اش را زدند گفتند از چه نشسته ای عمر؟ مختار می خواهد گردنت را بزند.
عمر، پسرش «حفص» را که او هم در جنگ علیه امام حسین علیه السلام شرکت کرده بود، فرستاد و گفت:برو با مختار صحبت کن. مختار قوم و خویش ماست. با ما راه می آید.
از این سو حفص راهی خانه مختار شد و از آن سو، «کیسان»، نماینده مختار، راهی خانه عمر سعد شد.
عمر در رختخوابش غلت می زد تا شاید خوابش ببرد که یکهو کیسان را بالای سرش دید. خواست فرار کند، رختخواب به پایش پیچید و زمین خورد. لبه تیز شمشیر، گردنش را برید و مجال نیافت تا از رختخواب بلند شود. سرِ حفص را هم چندی بعد بریدند و مختار به دور و بری هایش گفت:عمر سعد در برابر حسین، حفص در برابر علی اکبر.
اما راستی این کجا و آن کجا؟!
خودِ مختار هم فهمید که باید حرفش را اصلاح کند.
پس گفت:به خدا سوگندکه این ها با هم برابر نیستند و اگر سه چهارم همه خاندان قریش را به قتل برسانم، حتی با یک بند انگشت حسین بن علی هم برابری نخواهد کرد.

سیاهی لشگر نباش
 

ایستاده بود بالای بلندی.
می دید که شمر، خنجر به دست گرفته و بالای سر پسر رسول خدا راه می رود.
می دید که حسین بن علی علیه السلام روی زمین افتاده و نگاهش به خیمه هاست. همه ماجرا توی مردمک چشم های مرد، پیدا بود.
حسین علیه السلام که کشته شد، مرد هم راهی خانه اش شد. نماز عشاء خواند و خوابید.
در عالم خواب، پیام آوری از طرف رسول خدا به او گفت که پیامبر تو را می خواند.
مرد گفت:مرا با رسول خدا کاری نیست.
سفیر، مرد را کشان کشان تا پیش پای رسول خدا برد.شمشیری در دستان پیامبر، برق می زد که با آن تمام رفیقان مرد را به ضربه ای آتشین ناکار می کرد. چون پیامبر به این مرد رسید، مرد سلام کرد.
نبی خدا صلی الله علیه و آله جواب سلامش را نداد. اما گفت:ای دشمن خدا!تو حرمت مرا شکستی. خاندانم را کشتی. حقّ مرا رعایت نکردی و کردی آنچه نباید می کردی.
مرد هراسان گفت:من شمشیر و نیزه ای به دست نگرفتم. من هیچ تیری پرتاب نکردم. من کسی را نکشتم.
رسول خدا فرمود:راست گفتی. اما تو بر سیاهی لشکر افزودی. تو سپاه ظلم را پرشمارتر کردی و سپاه خلق را کم شمارتر.
تشتی از خون مقابل پیامبر بود. رسول خدا فرمود:این خون فرزندم حسین است.
کمی از آن خون را بر چشمان مرد مالید و مرد از خواب پرید در حالی که دیگر چشمانش هیچ کجا را نمی دید.

صدای اصغر می آید
سرنوشت حرمله
 

نامش را در روضه های هر سال شنیده ایم.
شنیده ایم و هر بار به شکلی، و با تمام بند بند وجودمان، لعنش کرده ایم. «حرمله»، نام غریبی نبود...مهارتش در پرتاب تیر سه شعبه زبان زد بود. وقتی اشاره می کردند که بزن، تمام نیرویش را خرج پرتاب تیر می کرد. گفته بود به دوروبری ها: پیش یزید شهادت بدهید که من سه جا تیر انداختم و هر سه جا کار را تمام کردم.
تصویری که از او در ذهنم هست، بی شباهت به تصویر خون آشام های کابوس های کودکی ام نیست. یعنی قساوتی که به خرج داده، خونی که از گلوی اصغر شش ماهه بر زمین ریخته و صدای مظلومیتی که زنان حرم به آسمان بلند کردند، در کل تاریخ ثبت شده و هیچ کجا عین این صحنه ها تکرار نشده.
علی بن حسین علیه السلام پرسیده بود: چه خبر از مختار؟!
گفتند: هر روز جمعی از دشمنان شما را به قتل می رساند. فرموده بود: آیا حرمله هنوز زنده است؟
گفتند: بلی.
فرموده بود: خدایا!به او تیزیِ آهن و تیزیِ آتش بچشان.
مختار وقتی حرمله را کت بسته دید، خندید و گفت: خدا را سپاسگزارم که مرا بر تو مسلط کرد.
آن قدر به او تیر زدند تا مرد. سپس آتشی از پشته های نی فراهم کردند و او را سوزاندند.
شعله ها بال می رفت و مختار، صدای علی اصغر را در پیچش شعله ها می شنید.

سردار عمارت کوفه
سرنوشت ابن زیاد
 

گفته بود سرهای بریده بیاورند تا ببیند.
سرها را روی نی کرده بودند و یکی یکی وارد کاخ مجلّلش می کردند.
ابن زیاد نشسته بر تخت عمارت، سر تکان می داد و سعی می کرد تا دانه دانه سرهای بر نی فرو رفته را بشناسد. حسین علیه السلام را شناخت. اشاره کرد که آن را برایش پایین بیاورند. سر را گذاشت روی پاهایش. خواست پیروزمندانه سخن باز کند که احساس کرد پاهایش آتش گرفته.
هول کرد. سر را برداشت و دید که لباسش سوراخ شده. اشاره کرد که سرها را ببرند. اما «آخ پایم» اش از همان روز بلند بود. قطره ای از خون سرحسین علیه السلام بر پای او چکیده و لباسش را سوزانده بود و سوراخ تا توی استخوان پایش، کش آمده بود.
بوی تعفن همه کاخ مجللش را پر کرده بود. روزها و روزها به همین شکل می گذراند. با چوب دستی که بتواند درد پایش راکم کند و کمی راهش ببرد و شیشه های مشک و عنبر که به جای زخم می زد اما بوی تعفن کم نمی شد.
بعد از قیام مختار، ابراهیم بن مالک اشتر ابن زیاد را کت بسته آورد کنار آتشی که راه انداخته بودند.
می گویند از گوشت تن ابن زیاد می بریدند و نیم پزش می کردند و به خودش می خورانیدند و این گوشت های متعفن رانش را به خورد خودش دادند تا این که به حد مرگ افتاد و بعد از آن به قتلش رساندند.
و سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون

شکستن حرمت کربلا
سرنوشت محمد بن اشعث
 

محمد بن اشعَثِ بن قِیسِ کِندی از طرف لشگر عمر بن سعد جلو آمده بود.
تمام راهی که به خیمه های حسین بن علی برسد، داشت فکر می کرد که چی بگوید؟ چطوری واژه ها را کنار هم بچیند که حسین نتواند جوابی برایش بیاورد. فکرش مشغول به این بود تا حرفی بزند که تمام تاریخ تحسینش کنند. چیزی بگوید که دوروبری های حسین علیه السلام را از کنارش بپراکند. به خودش که آمد دید حسین علیه السلام مقابلش ایستاده. پس فریاد زد:
«آی حسین بن فاطمه!نسبت به پیامبر خدا، تو چه حرمتی داری که ما نداریم؟ فرق تو با ما چیست؟»
«حسینٌ منّی وَ انَا مِن حسین» را فراموش کرده بود. فراموش کرده بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حسین را با خودش می آورد بالای منبر مسجد. می فرمود:«ایها الناس!هذا حسین بن علی. فَاعرِفوه- مردم!این حسین پسر علی است. بشناسیدش.»
نشناختندش.حیف!
حسین برایش این آیه را خواند:«اِنَّ اللهَ اصطَفِی آدَمَ و نوحاً وَ آلَ اِبراهیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمین. ذَرِّیهَ بَعضُها مِن بَعضِ وَ الله سَمیعٌ عَلیم...» و فرمود«قسم به خدا که محمد از آل ابراهیم است و عترت طاهره اش از آل محمدند.
بعد نام این مرد را پرسید.
محمد بن اشعث نامش را بلند فریاد کرد تا مثلاً صدایش را من و تویی که اینجای تاریخ نشسته ایم هم بشنویم. اما ما نفرین حسین را شنیدیم که فرمود:«خداوندا!پسر اشعث را در این روز ذلیل کن. طوری که هرگز بعد از امروز عزیز نشود.»
روایت است که مرد برای قضای حاجت بیرون آمد.اما به نیش عقربی از پا درآمد و شرایطش آن قدر اسف بار بود که نوع مرگش سر زبان ها افتاد و عزتش له شد.

باز هم صد رحمت به توبه نصرانی ها
سرنوشت ابن جویریه
 

جنگ است دیگر. وسط جنگ که خیرات پخش نمی کنند. دو طرف، خود را حق می دانند. دو طرف، دیگری را مقصر می دانند. شرایط هم اگر سخت شود، هر طرف، طرف مقابلش را نفرین می کند. این یک بازی مرسوم در تمام جنگ هاست از اول تاریخ تا کنون.
اما قضیه نفرین کردن فرق می کند.قضیه شناخت طرف مقابل و این که او واقعاً کیست و واژه های نفرین از زبان چه کسی ادا می شود.
گاهی باطل آن قدر سفت و سخت در آغوشت می گیرد که نمی بینی کجای کاری و این دقیقا قصه واقعه کربلاست.
باز هم صد رحمت به نصرانی ها که قرار مباهله گذاشته بودند با نبی خدا.
باز هم صد رحمت به آن ها که فهمیدند چه کسی مقابل شان ایستاده. معنای نفرین کردن خاندان پیامبر را درک کردند و عقب نشستند.
ابن جوَیریّه رفته بود نزدیک امام حسین علیه السلام آنقدر کوردل شده بود که نور حسین را ندید. صدا زد:«ای حسین!تو را به آتش بشارت می دهم.»امام حسین علیه السلام فرمود:«این طور که تو می گویی نیست. من نزد خدای آمرزنده و پیغمبر شفاعت کننده می روم. من از حالتی نیکو به حالت بهتر می روم.»
بعد امام حسین علیه السلام خیره شد به چشم های ابن جویریه و پرسید:«تو کیستی؟» سینه اش را جلو داد و گفت:«منم عبدالله بن جویریه از قبیله تمیم.»
حسین علیه السلام دستانش را بالا آورد:«خدایا! او را تا آتش جهنم کشان کشان ببر.»
ابن جویریه نشنید. نشنید انگار که حسین علیه السلام دارد نفرینش می کند. نفهمید که آن لحظه، باید بیفتد به پای حسین و بخواهد که نفرینش را پس بگیرد. ابن جویریه همان طور که سوار اسب بود، با عصبانیت خواست به حسین علیه السلام حمله کند. جلو آمد اما پای اسبش توی نهر لغزید و اسب واژگون شد. پای سوار توی رکاب مانده بود. اسب رم کرد و دوید. سر ابن جویریه به هر کلوخ و سنگی می خورد و روی زمین کشیده می شد و آن قدر اسب می دوید تا این که پای او از بیخ کنده شد.
این یعنی نفرین حسین علیه السلام رد خور ندارد. حیف که نمی فهمیدند... حیف!

نفرین زینب
سرنوشت خولی
 

خولی در حالی که روی زمین افتاده بود، صدای گام های مردی را شنید که دارد تا بالای سرش می آید. سرش را بلند کرد. دید مختار بن ابی عبیده ثقفی با شمشیری در دستانش ایستاده.
مختار گفت: تو در کربلا چه کردی؟
خولی داشت از شدت عصبیّت می لرزید.
گفت:رفتم تا خیمه علی بن حسین علیه السلام بیمار روی زمین افتاده بود و در تب می سوخت. من پوستینی گران بها را از زیرش بیرون کشیدم و به غنیمت برداشتم. مقنعه و گوشواره هایی را هم از سر زینب و دختران حسین به غارت بردم.
مختار به گریه افتاد. گفت: کسی به تو چیزی نگفت؟
خولی همان طور که روی زمین ولو شده بود گفت: «زینب نفرینم کرد و گفت: خداوند دست و پایت را قطع کند و تو را قبل از آتش آخرت، به آتش دنیا بسوزاند.» مختار گفت: به خدا که نفرین آن بانوی مظلوم را مستجاب می کنم. دست ها و پاهای خولی را به ضربه شمشیر جدا کرد و آتشی مهیا کرد و او را سوزاند.

سودای شکار
سرنوشت یزید بن معاویه
 

می گویند یزید عاشق شکار کردن بود. در هفته ساعات زیادی را به شکار و تفرج می گذراند. یک روز که همراه دور و بری هایش به شکار رفته بود، آهویی از دور به آن ها نزدیک شد. یزید با دیدن آهو خیلی ذوق زده شد و گفت:من خودم می خواهم بگیرمش؛ کسی دنبالم نیاید. و سوار بر اسب، از این وادی به آن وادی می رفت و آهو را تعقیب می کرد.
آهو، چموش بود و تیزپا. یزید به گرد راهش هم نرسید و وقتی به خودش آمد، دید که در صحرا گم شده است.
یزید تشنه شد. آن قدر توی صحرا سرگردانی کشید، تا این که یک صحرا نشین رسید. مرد داشت از چاه، آب می کشید. به یزید بی محلی کرد و مشغول کارش بود. به تریپ قبای یزید برخورد و از کم محلی بادیه نشین بسیار عصبانی شد. گفت:«می دانی من کیستم؟ اگر مرا بشناسی، بیش تر از این ها احترامم می کنی.»
مرد صحرا نشین گفت:خب بگو کیستی؟
یزید با کلی ادعا و تمتراق گفت:«من امیرالمؤمنین یزید بن معاویه هستم.»
انتظار داشت مرد بادیه نشین به پایش بیفتد. برایش گوسفندی قربانی کند وکوزه آب را مقابلش بگیرد.
اما مرد بادیه نشین به یکباره تمام خشم زمین را در چشمانش ریخت و گفت:«سوگند به خدا که تو قاتل حسینی. تو دشمن خدا و رسول خدایی!»
بعد شمشیر یزید را از نیامش بیرون کشید وخواست به او بزند که اشتباهاً به اسب زد. اسب از شدت ضربه رم کرد و یزید از پشت بر اسب آویزان شد و اسب، آن قدر او را به زمین کشید که بدنش پاره پاره شد.
دوستان و یاران یزد از این که دیر کرده بود، نگرانش شدند و در پی اش صحرا را گشتند. اثری از یزید نبود. بعد از مدتی تنها اسب خونین یزید را در حالی که ساق پایش توی رکاب اسب جا مانده بود، یافتند. اما از خود یزید خبری نبود.
به همین راحتی، تاریخ یزید را که به قول خودش:«امیرمؤمنان» بود، از صحنه روزگار حذف کرد و آن آهو، پیکی بود برای رساندن اجل یزید.
منبع: ماهنامه فرهنگی اجتماعی دیدار آشنا شماره 124
دوشنبه 6/9/1391 - 0:28
اهل بیت

  دانشمند شهید و واعظ شهیرمرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمدکافی خراسانی(ره) فرمود :
مرحوم حاج شیخ مهدی مازندرانی(ره) درکربلا زندگی می کردند که حدود پنجاه سال در رواق حرم امـام حسین (ع) منبرمی رفتند . ایشان چند جلدکتاب به نام های کوکب الدّری ، معال السبطین ، شجرۀ طوبی وآثارالحسین(ع) به نگارش درآوردند . درکتاب آثار الحسین(ع) ایشان آمده است که :
در مازندران فردی به نام ملّا عبّاس چاووش زندگی می کرد كه هر سال پرچمی بر دوش گرفته و هـمراه عـدّه ای از مردم به دنبال این پرچم چاووشیش عازم کربلا می شدند .
برای او یک سال مشکلی پیش آمد که تصمیم گرفت که به کربلا نرود ، حدود سی نفر از جوانان روستا آمدند وگفتند : ملّا عبّاس بیا به کربلا برویم .گفت : من امسال گرفتاری ای دارم که نمی توانم بیایم ، آن جوانان به اوکمک کردند تا گرفتاری اش برطرف گردد.
ملّا عبّاس چاووش پرچم را برداشت وگفت : هرکِه دارد هوس کربُبَلا بسم الله . ملّا عبّاس چاووش به راه افتاد ، جمعّیتی ازمردم از اطراف هم جمع شدند وشهر به شهر را طی کردند تا اینکه به نزدیکی های کربلا رسیدند و درمنزلگاهی توّقف کردند . سرشب ملّا عبّاس گفت : رفقا امشب چـه شبـی است ؟
گفتند : امشب شب جمعه است . گفت : رفقا آن چراغها را می بینید ؟ گفتند : آری . گفت : آن چراغهــا ، چراغ های گلدسته های حرم امام حسین(ع) است . یک منزل بیشتر تا کربلا نمانده ، می دانم خسته اید امّا بیایید چون امشب شب جمعه ( شب زیارتی امام حسین (ع) ) است این منزل را هم بیایید برویم تا شب جمعه ، امام حسین(ع) را زیارت کنیم .
همه مشرّف صحن امام حسین(ع) شدند ، همین که رسیدند جوانان دورش را گرفتند وگفتند : ملّا عبّاس یادت هست شب های جمعه که ما در مازندران در ده مان بودیم ، دورت جمع می شدیم و تـو نـوحه می خـواندی ، ما هم برای امام حسین(ع) سینه می زدیم ، امشب هم شب جمعه است که به کربلا ، به صحن وسرایش آمدیم .
گفت : چَشْم ، امشب هم برایتان نوحه می خوانم .
ملّا عبّـاس می گـوید : مــن بـا خــودم گـفتـم بـه حـرم امـام حسین(ع) مـی روم و بــرایـشان زیـارت می خوانم ، بعـد بالای سـر امـام حسیـن(ع) می رویم و دفتـرچـۀ نوحه ام را بـاز می کنـم ، هـر نوحــه ای که آمـد ، همـان را می خوانم .
گفت : بالای سرامام حسین(ع)آمدیم دفترچۀ نوحه ام را درآوردم ، وقتی بازش کردم دیدم سرصفحه نوحۀ علی اکبر(ع)آمد ، فهمیدم این اشارۀ خودِ ابی عبدالله(ع)است .گفت : نوحۀ علی اکبر(ع) را خواندم ، حالا شما مناسبت ها را ببینید ؛ این جوانان ، سفر اوّلشان ، حرم امام حسین(ع) ، دل شب جمعه و نوحه علی اکبر(ع) ، چه حالی پیداکردیم . بعد به رفقا گفتم بس است ، برویم استراحت کنیم . همه به منزلگاه آمدیم ، خسته و مانده افتادیم وخوابمان برد .
ملّا عبّاس می گوید : تا خوابم برد ، در عالم رؤیا دیدم کسی درِ اتاق را مـی زنـد ، من برخــاستم کـه ببینم کیست . دیـدم غـلام سیـاهی است ، به مـن سلام کرد وگفـت : ملّا عبّـاس چـاووش شمـایید ؟ گفتم : بله .گفت : آقا فرمودند به رفقا بگوییدآماده شوند ، ما می خواهیم به دیدن شما بیاییم . گفتم : آقا کیست ؟
گفت : آقاکیست ،آقا همانی است که این همه راه را به عشق و علاقة او آمده اید .گفتم :آقـا امـام حسین(ع) را می گویی .گفت :آری .
گفتم : امام حسین(ع) می خواهند اینجا بیایند .گفت :آری .
گفتم : کجا هستند ؟ ما برای پا بوسی شان می رویم .گفت : نه آقا فرموده من خودم می آیم .
ملّا عبّاس می گوید : در عـالم رؤیا رفقـایم را خبرکردم ، همه مؤدّب نشـستیم کـه الآن آقا می آیند .
طولی نکشید که دیدم درِاتاق باز شد ، مثل اینکه خورشید طلوع کرده بود ، نوری ظاهرشد . من و رفقایم آمدیم بلند شویم که آقا اشاره کرده و فرمودند : ملّا عبّاس شما را جان حسین(ع) بنشینید !
شماخسته اید ، تازه رسیده اید راحت باشید . احوال یک یک ما را پرسیدند . ناگاه فرمودند : ملّا عبّاس.
گفتم : بله آقاجان . فرمود : می دانی چرا امشب اینجا آمدم ؟ گفتم: نه آقـاجـان . فـرمود : من بـا شمـا سه کار داشتم .گفتم : آقا جانم چیست ؟
فرمود : اولاً بدانید هرکِه زائر ما باشد ، ما هم به دیدنش می رویم .
فرمود : ملّا عبّـاس کار دوّم هم این است که شب هــای جمعـه وقتی در مـازندران جلسـه دارید و دور هـم جمع می شوید ، پیرمردی دمِ در می نشیند وکفش ها را مرتّب می کند ، سلام حسین(ع) را به او برسان !
امام(ع) فرمود : ملّا عبّاس کار سوّم هم این است که آمدم به تو بگویم : اگردو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی .گفتم : بله آقا . دیدم بغض راه گلویشان را گرفـت .گفتم : آقـا جان چه شد ؟ فـرمـود : ملّا عبّـاس اگر دو مرتبه رفقایت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی ، دیگر نوحۀ علی اکبر(ع) را نخـوان .گفتـم : چرا نخـوانم ، مگر بد خـواندم ، غلـط خـواندم ؟ ! فـرمود : نه .گفتم : پس چـرا نخـوانم ؟
فرمود : ملّا عبّاس ، مگر نمی دانی شب های جمعه مادرم فاطمه زهرا (س) به کربلا می آید .
شب های جمعه فاطمه (س) ، با اضطراب و واهمه
آیــد بــه دشت کربلا گــوید حسین(س) من چـه شد ؟
گردد به دور خیمـــه گـاه ، آیــد میــان قتلگـــاه
گوید حسین(ع) من چه شد ، نور دو عین من چه شد ؟

منابع:
کرامات الحسینیّه (ع) ج2، ص11 . ( به نقل ازمرحوم کافی (ره) ) –
آثار و برکات امام حسین (ع) ، ص 177 –
داستان های شگفت انگیزی از عزاداری امام حسین (ع) ، ص 119
دوشنبه 6/9/1391 - 0:28
اهل بیت

 

عوامل و ریشه های ماندگاری قیام کربلا در عصر حاضر
 

یکی از مسائل مهم در پایایی و مانایی قیام کربلا این است که بشناسیم و بیابیم که چه مؤلفه ای عامل خلوص، توانمندی و کارآمدی و ابدیت و جاودانگی نهضت کربلا در عصر جدید و در میان انسان معاصر و دنیای نوین خواهد شد.
به نظر می رسد غیر از احیای عوامل گذشته در یک نگاه کلی و کلان می توان عوامل ذیل را فهرست وار ذکر نمود:
1. تحلیل جامع و مانع یا منطقی از قیام کربلا، زمان و زمینه های نهضت حسینی علیه السلام و بیان آثار و لوازم احیاگرانه و سعادت بخش و عدالت آفرین و کرامت زای آن قیام الهی؛
2. بدعت زدایی و خرافه ستیزی از ساحت قیام کربلا و نهضت عاشورا به صورت عالمانه، واقع بینانه، دردمندانه و مخلصانه؛
3. احیای زیارت عاشورا بر محور معرفت و محبت صائب و صادق و به دور از تفرقه و تشتت افکنی در جامعه ی مسلمانان، خواندن توأم با تأنی و تأمل زیارت اربعین و مانند آن؛(1)
4. نشر کتب، مجلات و محصولات فرهنگی- هنری سازماندهی شده، عالمانه و با ادبیات نوآمد و جذاب و به دور از سطحی نگری، زواید و تحریفات لفظی و معنوی؛
5. مدیریت جامع فرهنگی در متن جامعه نسبت به « محرم و صفر» و منشورات علمی - فرهنگی به خصوص لغت نامه ها و دانشنامه هایی که نوشته و منتشر می شوند و همچنین واعظان، مبلّغان، مداحان، مرثیه سرایان، تعزیه خوانان و ...و حتی مجالس و محافل خانگی و شخصی که بایسته است مدیریت شوند.
در فرجام و انجام این مقاله، شایسته است به نکته ای محتوایی در « راز ماندگاری» و گسترش دائمی امواج نهضت کربلا اشارتی نماییم که راز اصلی در « محتوا و پیام»، شکل منطقی و مدیریت شده ی قیام کربلا و روح الهی- توحیدی داشتن و درد عدالت اجتماعی ورزیدن بود و این معنا عامل مهمی در برخورد امواج برگرفته از قیام کربلا با امواج فکری- سیاسی و اجتماعی رقیب در عرصه های عملی شده است و به تعبیر استاد شهید مطهری« امواج طبق خاصیت ذاتی خود، به محض پیدایش رو به وسعت و گسترش می نهند؛ متوالیاً بر وسعت دایره ی خویش می افزایند و فاصله ی محیط و مرکز را بیشتر می کنند و از طرف دیگر، به هر نسبت که بر وسعت دایره ی خود می افزایند، از قوت و شدت طول آنها کاسته می شود؛ تدریجاً ضعیف و ضعیف تر می گردند و طول شان کم و کمتر می شود تا آنکه به نیستی و نابودی- دست کم از نظر ما- می گرایند و به دنبال عدم می پیوندند.
برخورد امواج با یکدیگر سبب خنثی شدن موج ضعیف تر می گردد.
امواج قوی تر جلوی توسعه ی امواج ضعیف تر را می گیرند و آنها را به دیار نیستی می فرستند؛ از این رو برخورد با موانع و عوامل قوی تر عامل دیگری است برای نابود شدن امواج و حوادث و پدیده های جهان. حکماً این نوع از نیستی و نابودی را که در اثر برخورد با موانع است« موت اخترامی» و نوع اول را که از پایان یافتن نیروی بقا ناشی می شود، « موت طبیعی» می نامند... . آری برخی از امواج اجتماعی زنده اند؛ امواج زنده همان هاست که از جوهر حیات سرچشمه می گیرد؛ مسیرشان، مسیر حیات و جهت شان رقاء و تکامل است. پاره ای از نهضت های فکری، علمی، اخلاقی و هنری از آن جهت جاوید می مانند که خود زنده اند و از نیروی مرموز حیات بهره مندند...»(2).
نهضت کربلا یک نهضت دینی یک نهضت دینی و جنبش جامع اسلامی با دل مایه های توحیدی، عدالت خواهانه و با عناصری از عقلانیت و معرفت و عشق و محبت بود که در اثر درک و درد دینی و انجام رسالت الهی ظهور یافت و از محتوا و شاکله ای برخوردار بود که فطرت پذیر، عقل پسند، موقع شناسانه و دردمندانه با هدف احیای بینش و ارزش های اسلامی و اصلاح و بازسازی اندیشه و فضای اجتماعی امت اسلام صورت پذیرفت و لذا هرچه بر وسعت آن افزوده می شود، بر قوت و قدرت و طول آن نیز افزوده می گردد و جهان شمولی و جاودانگی اش بیشتر تضمین می شود، یعنی سرمایه ی اصلی مانایی قیام کربلا بیش از آنکه به « بیرون» قیام مربوط باشد، به « درون» آن برمی گردد و چون « انسان کامل» در حدوث و بقای آن نقش آفرین است و در پیدایی و پایایی آن ایفای رسالت کرده است و خون پاک و مقدسش را هدیه ی دوست و معبود نموده است، ضمانت استمرار و عامل بقاء مندی آن را امضا کرده است؛ لذا یک حادثه ی به ظاهر کوچک از حیث کمّی و ظاهری و از جهت کیفی و باطنی بسیار بزرگ وسیع بود؛ چه اینکه به فراخنای تاریخ نفوذ کرد و تا بیکرانه ها راه یافت و « مقدس» و « جاودانه» ماند و سرچشمه الهامات علمی و عملی شد؛ زیرا برای خدا و در راه خدا و با هدف گسترش « توحید» و اقامه ی « عدالت» به وجود آمد و از فلسفه ی بسیار روشن، فراگیر، عقلانی و دارای روح عاطفی، عاشقانه و بار معنایی و قدسی برخوردار است.
از دیگر سو، هرچه از عمر نهضت عاشورا می گذرد، کارآیی و کارآمدی آن از حیث آثار اجتماعی بیشتر می شود؛ البته به شرط اینکه زلال و خالص تفسیر و تبلیغ گردد؛ لذا « خون انسان کامل معصوم» ضامن پایایی و جاودانگی پیام و درس ها و عبرت های قیام انسان کامل شده است که برخی از پیام های معرفتی - رفتاری و یا بینشی و گرایشی آن عبارتند از:1. حق شناسی و حق گرایی؛ 2. عدالت خواهی و عدالت گستری؛ 3. کرامت شناسی و کرامت پذیری؛ 4. عزت مداری؛ 5. آزادگی و آزادی خواهی؛ 6. تکلیف شناسی و تکلیف محوری؛ 7. صبر و بصیرت در راه دینداری و ارزش مداری؛ 8. ولایت شناسی و ولایت پذیری؛ 9. توحید و خدا محوری در همه ی احوال؛ 10. اهل ایثار و نثار شدن؛ 11. اهل جهاد و شهادت بودن؛ 12. اهل هجرت آفاقی و انفسی گشتن؛ 13. محبت و عشق ورزی همراه با معرفت و عمل به انسان کامل و حجت الهی؛ 14. خلوص و صداقت ورزی؛ 15. آگاهی اجتماعی و بینش سیاسی همه جانبه و زمان آگاهی؛ 16. دشمن شناسی و دشمن گریزی؛ 17. رهایی از تعلقات دنیوی و تعینات نفسانی؛ 18. اطاعت پذیری و التزام به شریعت؛ 19. عبودیت پیشگی و تسلیم محض خداوند بودن؛ 20. خروج از گرداب تحجر و تحریف و جمود و سکون علمی و عملی و انحراف و التقاط اندیشی و ...(3).

نتیجه گیری
 

قیام کربلا از جامعیتی برخوردار است که می توان از آفاق گوناگون و مناظر مختلف به آن نگریست و آن را به تحلیل کشاند و چون چشمه ساری زلال و عمیق تمام نشدنی و نعمتی فزاینده است که به حقیقت مصداق « کوثر» است؛ کوثری که خدای سبحان به امام حسین علیه السلام بخشید و در قبال آن قربانی ها داد که « علی اکبرعلیه السلام» از زمره ی آنها بود و به تعبیری، مصداق این شعر است:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد
پی به این معنا که امام حسین علیه السلام پیر مغانی است که علی اکبرش را اسماعیل وار به میدان نبرد فرستاد و هدیه ی محبوب و تحفه ی دین و دینداری نمود (4) و این کوثری که در کربلا و در « صبح و عصر عاشورا» تولد و تکون یافت، در بستر زمان و گردش ایام تکامل و توسعه یافت و هر زمان و زمین و شهر و شبستان را به خود اختصاص داد تا « گفتمان عاشورایی» زنده و پاینده بماند و دکترین مهدویت نیز « قرار» گیرد؛ قیامی که اسرار جاودانگی و رازهای ماندگاری اش را می توان در نموداری که در ادامه می آید، تصویر کرد:

منابع
1. قرآن کریم.
2. ابن شهر آشوب مازندرانی؛ مناقب؛ ج 2.
3. آقا تهرانی، مرتضی؛ یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام ؛ قم: مؤسسه ی فرهنگی ولاء، 1384.
4. ابن اثیر، علی بن محمد؛ اسد الغابة؛ بیروت: دارالفکر، 1409.
5. ابن شعبه، حسن بن علی؛ تحف العقول؛ نجف: مطبعة الحیدریه، 1385.
6. حکیمی، محمدرضا؛ قیام جاودانه؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373ش.
7. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم؛ ج 3، قم: اسراء، 1380.
8. ___، حماسه و عرفان؛ قم: اسراء، 1377.
9.___، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ قم: اسراء، 1381.
10. تحقیقات باقرالعلوم؛ موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، قم: الهادی، 1415.
11. طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم: مکتب اسماعیلی، [ بی تا].
12. فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، [ بی تا].
13. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، [ بی تا].
14. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج16 و 17، تهران: صدرا، 1378.
15. مقرّم، عبدالرّزاق؛ مقتل الحسین علیه السلام؛ قم: بصیرت، 1394.
16. مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ تحقیق مؤسسه آل البیت علیه السلام، لاحیاء التراث، 1413.
17. نوری طبرسی؛ مستدرک الوسائل؛ تحقیق مؤسسه آل البیت علیه السلام، 1408.

پی نوشت ها :
 

1. ر.ک به: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ ص 227-255. حماسه و عرفان؛ ص 310-318 و علامه محمدتقی جعفری؛ حادثه کربلا در مثنوی؛ گردآوری محمدرضا جوادی، ص 24-77.
2. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 16، ص 31-33.
3. ر.ک به: احمد خاتمی؛ رسالت خواص و عبرت های عاشورا و عبدالله جوادی آملی؛ بنیان مرصوص.
4. ر.ک به: علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی؛ روح مجرد.
 

منبع: نشریه كنگره امام حسین علیه السلام و مقاومت ج 3
دوشنبه 6/9/1391 - 0:28
اهل بیت

 

2. علل عملی- عینی مانایی قیام کربلا
 

اگرچه برخی از علل و ریشه های نظری- علمی، صبغه و سیاق عملی- عینی نیز داشته اند، اما بیشتر در چهارچوب و کانون علمی- معرفتی قرار می گیرند. در این قسمت به برخی از علل و ریشه های عملی- عینی ابدیت و جاودانه شدن قیام عاشورا اشاراتی مجمل خواهیم داشت.

1-2. تبیین فلسفه و حکمت قیام توسط خود امام علیه السلام
 

به یقین هیچ کس به اندازه ی خود امام علیه السلام نمی تواند هدف ها، انگیزه ها و فلسفه ی قیام خویش را توضیح دهد؛ چه اینکه امام علیه السلام حرکتی منطقی، هدفدار، روشمند و آگاهانه را شروع کردند؛ هدف هایی چون: احیا و زنده نگه داشتن اصول و ارزش های اصیل و حقیقی اسلام، اصلاح امت محمدی (ص)از حیث فکری- اخلاقی و اجتماعی.
زنده کردن سنّت نبوی و میراندن بدعت هایی که در طول نیم قرن وارد فضای فرهنگ و تمدن اسلامی شده است، برقراری عدالت اجتماعی، مبارزه با ظلم و ظالم و نظام سلطه که به دروغ بر اریکه ی قدرت اسلامی تکیه زده و خود را منافقانه جانشین پیامبر اسلام (ص)نامیده است و بیدارسازی جامعه به خصوص نسل جوان( یعنی هدف های فرهنگی، معنوی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... را بیان داشتند) از دیگر هدف های والای ایشان بود؛ چه اینکه این نکات در مجموعه سخنان امام علیه السلام در قالب خطبه ها، نامه ها، مذاکره ها، گفتمان های گوناگون منعکس شده است و این روشنگری که از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و تا عصر عاشورا ادامه داشت، ضامن ماندگاری نهضت کربلا و بیداری فزاینده جامعه ی اسلامی و بروز و ظهور قیام های مختلف شده است.

2-2. کلی، نوعی و انسانی بودن قیام کربلا
 

قیام امام حسین علیه السلام هرگز شخصی، قومی و نژادی نبوده است، بلکه صرفاً مکتبی، ارزش گرایانه و حقیقت جویانه بود و انقلابی درونی و برونی ایجاد کرد و نور و فروغی در دل تاریکی های عقیدتی- اخلاقی جامعه افروخت تا امید، حرکت و حرارت، شور و شعور و شیدایی ایجاد کند و بعثتی دوباره بیافریند.(1)

3-2.الهی بودن انگیزه ی قیام و هدف های نهضت
 

از جمله عوامل عملی و واقعی ماندگاری قیام کربلا همان خدایی بودن یا رنگ الهی داشتن قیام بود که در حد اعلی، روح نهضت حسینی را تشکیل می داد و هیچ انگیزه ی خودخواهانه، دنیاطلبانه، زراندوزانه و تزویرگرانه و زورمدارانه در آن دیده نمی شد؛ نهضتی خالص برای خدا و رضوان الهی بود؛ چنان که امام حسین علیه السلام از مبدأ تا پایان قیام خدا را در نظر گرفت و تنها تکلیف و مسئولیت الهی را مبنای حرکتش قرار داد و در فرجام قیام که به « شهادت» او منجر شد نیز سخن از « رضا بقضائک، تسلیماً لامرک، لا معبود سواک» سخن می گفت و همیشه و همه جا از توحید، حق، آزادی خواهی و حرّیت طلبی، عزّت و کرامت الهی- انسانی، عدالت، ارزش های اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر فریاد می زد و همه چیز خویش را در راه خدا و برای احیای مکتب اسلام و منطق « وحی» فدا نمود و تنها بندگی خدا، اطاعت از اوامر الهی و خلوص و صداقت همراه با صبر و حلم و بردباری در برابر مشکلات، مصائب و ملالت ها و ملامت ها می توانست « علل پیروزی حقیقی» و جاودانگی و قدسی بودن قیام حسینی قرار گیرد.

4-2. نقش امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب (س)و اهل بیت امام علیه السلام در مانایی و جاودانگی قیام کربلا
 

به یقین یکی از اسرار ماندگاری و فلسفه ی جاودانگی قیام کربلا نقش عملی امام چهارم علیه السلام و زینب(س) قهرمان کربلا و سخن پیامبر (ص)در عالم رؤیا به امام حسین علیه السلام است که فرمود:« ان الله شاء ان یراک قتیلاً و ان راهن سبابا»(2).
دو روی سکه ی قیام حسینی و دو چهره ی عاشورا نشان می دهد که یک چهره اش با « خون» و چهره ی دیگرش با « پیام» سرشته شد تا امام حسین علیه السلام به صورت بسیار حساب شده و با مکانیسم و روش منطقی و آینده نگرانه و آگاهی کامل اجتماعی قیام خویش را سامان دهی نماید تا زن و بچه های امام علیه السلام بتوانند نقش مهمی در رساندن پیام، اهداف، درس ها و عبرت های عاشورا به نسل های حاضر و غایب و حال و آینده داشته باشند که به قول استاد مطهری: « از عصر عاشورا زینب (س)تجلی می کند. از آن به بعد به او واگذار شده بود، رئیس فاضله اوست...»(3) و نوع رهبری صابرانه و بصیر از حضرت زینب (س)و خطبه های او در کوفه و شام، آن هم در شرایط بحرانی و بسیار دشوار و امامت ظاهری کاروان حسینی را به عهده گرفتن و از انسان کامل معصوم که امامت باطنی و حقیقی از آن اوست، یعنی امام سجاد علیه السلام، کاری است بسیار سخت و صعب که معرفتی همه جانبه، همتی بلند، بینشی عمیق و استقامت و پایداری شگرف و شگفت می طلبد و این همه در حضرت زینب(س) جمع بود و از سوی دیگر نقش امام سجاد علیه السلام و خطبه ی ایشان در کوفه و معرفی خود و خاندان پیامبراکرم(ص) و در شام و منبر بسیار معرفت بخش و حماسه آفرینش که کاخ ظلم و ضلالت را لرزاند و ماهیت یزید را افشا کرد و حقانیت امام حسین علیه السلام را اثبات و روشن ساخت تا خفتگان بیدار و دل های مرده زنده گردند و جنبش و جهشی ایجاد شود.(4)

5-2. توصیه های مؤکد و مکرر امامان معصوم علیه السلام بر زنده نگه داشتن قیام کربلا از طرق مختلف مشروع و معقول
 

این مسئله، یعنی توصیه های مکرر امامان معصوم علیه السلام بر زنده نگه داشتن قیام کربلا، از جمله عوامل مهمّ ماندگاری نهضت کربلاست؛ زیرا یکی از اسرار سفارش به خواندن « زیارت عاشورا»، برپایی مجالس و محافل حسینی علیه السلام و افشای تحلیلی- عقلانی مسلک و مکتب یزیدیان و امویان است؛ چه اینکه التزام عملی و متعبّدانه دوستداران اهل بیت علیه السلام و عاشقان مکتب عاشورا نسبت به زنده نگه داشتن محرم و صفر و یاد و نام امام حسین علیه السلام و کربلا نقش بسزایی در جاودانگی قیام کربلا داشته است.(5)

6-2. نقش امامزادگان در بقای نهضت حسینی
 

امامزادگان که در آفاق و اکناف بلاد اسلامی، هریک پخش شده اند و در هنگامه حیات، در حال قیام علیه کفر و ظلم نیز بودند و برای آگاهی بخشی و معرفت آموزی مسلمانان تلاش وافی داشتند، نقش برجسته ای در زنده نگه داشتن شور و شعور حسینی و جلوات و جذبات قیام کربلا ایفا کردند.

7-2. نقش عالمان دین و دانشمندان و فقیهان اسلامی و روحانیون در احیای آثار قیام کربلا نباید فراموش گردد.
 

عالمان دین در راستای تحلیل فلسفه ی قیام کربلا، تبیین شخصیت امام حسین علیه السلام و حادثه ی عاشورا و افشای ظلم و ستم های بیدادگران اموی و عباسی و ... و پاسداشت یاد و نام امامان و معارف و آموزه های اهل بیت علیه السلام نقش خطیری داشتند و در یادسپاری عقلی، عاطفی، عرفانی و سیاسی- اجتماعی نهضت عاشورا رسالت مهمّی را به انجام رساندند و در برابر تحریف ها و انحراف های فرهنگی- تاریخی و محو آثار قیام کربلا از سوی خلفای جور و جبر ایستادگی کردند و با آگاهی و بصیرت و صبر و مقاومت درس ها و عبرت های عاشورا را به نسل های مختلف رساندند.(6)

8-2. ماهیت عاشورا و هویت حقیقی قیام کربلا
 

یکی از عوامل ماندگاری نهضت کربلا ماهیت و چیستی انقلابی حماسه آفرین این قیام بود که دو عنصر « توحید و عدل» را شعار و جوهره ی خویش قرار داد و توانست سرچشمه نهضت های انقلابی- اجتماعی در طول تاریخ قرار گیرد: از قیام توّابین، زید بن علی و ... تا نهضت اسلامی ایران و حتی الهام بخش شدن برای نهضت های آزادی خواهانه جهان، مثل گاندی و ...(7)

پی نوشت ها :
 

1. ر.ک به: مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، صص 105-108 و 442-455.
2. بحارالانوار؛ ج 44، ص 364.
3. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، ص 406.
4. عبدالله جوادی آملی؛ حماسه و عرفان؛ ص 332-335.
5. ر.ک: عبدالله جوادی آملی؛ حماسه و عرفان؛ ص 310-316. شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ ص 223-227 و مرتضی آقاتهرانی؛ یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام؛ ص 345-346.
6. ر.ک: عبدالله جوادی آملی؛ شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ ص 241-252.
7. ر.ک: محمدرضا حکیمی؛ قیام جاودانه؛ ص 114-136 و هادی قطبی؛ بر ساحل عاشورا؛ ص 248-250.
 

منبع: نشریه كنگره امام حسین علیه السلام و مقاومت ج 3
دوشنبه 6/9/1391 - 0:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته