• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5945روز قبل
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

حیات پس از مرگ صفحه 56 الی 60

حبیب، قوم بت پرست خود را به پرستش خدا و پیروی از پیامبران فرا می‏خواند؛ قومش كینه او را به دل گرفتند و سرانجام او را كشتند.

خداوند، جریان گفت و گوی او را ـ پس از مرگ ـ با فرشتگان الهی، چنین بیان می‏دارد:

«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة»

فرشتگان به او گفتند: «اینك به بهشت درآی!».

«قالَ یالَیْتَ قَومی یَعْلَمون بِما غَفَرلی رَبّی»

حبیب گفت: «ای كاش! قوم من از سعادتی كه در این جهان نصیبم شده، آگاه می‏شدند تا از پرستیدن بتها و كجروی‏ها دست بر می‏داشتند و به پرستش خدای با عظمت رو می‏آوردند».

«وَجَعَلَنی مِنَ الْمُكْرَمینَ»

ای كاش! می‏دانستند كه پروردگارم مرا در صف بندگان خاص خویش قرار داده است تا به صدق گفتارم ایمان پیدا می‏كردند و در این راه با سعادت، استوار، قدم پیش می‏نهادند.

به دلیلی كه در آیه «الَّذین تَتَوفّاهُم الْمَلائِكةُ...»1 گفته شد؛ مراد از «اُدْخُلِ الْجَنَّة» در این آیه، ورود به بهشت برزخی است نه بهشت اخروی.

________________________________________

1 . نحل (16) آیه 32.

________________________________________

از طرفی، بین كشته شدن حبیب و ورودش در بهشت، فاصله چندانی نبوده و آنقدر این دو به هم پیوسته بیان شده كه گویی كشته شدنش همان و صدور دستور ورود به بهشتش همان! بنابراین، هم از ظاهر آیه و هم از سیاق كلام پی‏برده می‏شود كه منظور، بهشت عالم قبر است.1

البته عده‏ای از مفسران، منكر دلالت این آیه بر بهشت برزخی هستند كه گفتار این دسته مفسران را از نظر می‏گذرانیم:

اشكال اول: برخی می‏گویند:

«فعل ماضی «قیل» ـ در اینجا ـ دلالتی بر انجام كار در زمان گذشته ندارد كه «الْجَنَّة» به بهشت برزخی تفسیر شود؛ بلكه خداوند، فعل ماضی را در این آیه به كار برده است تا بفهماند كه صدور این دستور، حتمی و لازم است».

اشكال دوم: دسته‏ای دیگر از مفسران می‏گویند:

«حبیب وارد بهشت نشده است؛ بلكه خدای تعالی او را به آسمان برد تا روز قیامت، او را روانه بهشت اخروی نماید».

اشكال سوم: برخی دیگر پنداشته‏اند:

«منظور از گوینده «قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة» خدا و فرشتگان الهی نیست؛ بلكه مردمی هستند كه در هنگام كشتن حبیب، با تمسخر به او

________________________________________

1 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، ج17، ص79، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

________________________________________

می‏گفتند: ما تو را می‏كشیم، پس اگر بهشتی هست در آن داخل شو!».

جواب اشكالات: هر سه اشكال به دلیل آیه «یالیْتَ قَومی یَعْلَمونَ بِما غَفرلی رَبّی وَ جَعَلنی مِنَ الْمُكْرَمینَ» رد می‏شود؛ زیرا:

«حبیب» هنگامی كه لطف و كرامت الهی را در مورد خویش مشاهده كرد، گفت: «ای كاش! قوم من از وضع سعادت‏آمیزم در جوار رحمت پروردگار، آگاه می‏شدند».

بنابراین، فعل ماضی، دلالت بر وقوع دارد؛ حبیب به بهشت وارد شده است و قائل «اُدْخُلِ الْجَنَّة» هم، قوم گنهكار او نیست ـ كه به استهزا گفته باشند ـ بلكه گفتار از خود اوست.1

آیه ششم:

«وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكا وَ نَحْشُرهُ یَوْمَ الْقیامَةِ اَعْمی»2

خداوند تبارك و تعالی درباره كیفر بدكاران و گنهكاران می‏گوید:

«وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكا»

هر كس ـ در دنیا ـ از یاد من غفلت كند و از آیین حق روی برگرداند،

________________________________________

1 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، ج17، ص79. «ترجمه تفسیر المیزان»، ج33، ص135 ـ 136.

2 . طه (20) آیه 124.

________________________________________

زندگی‏اش به سختی و تنگی خواهد گذشت.

«وَ نَحْشُرهُ یَوْمَ الْقیامَةِ اَعْمی»

و پس از تحمل این رنج و سختی، در قیامت نیز، كور محشورش می‏كنیم.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏فرماید:

«یكی از مصادیق معیشت ضَنْك و زندگی تنگ، عذاب قبر است؛ بنابراین، قسمت اول آیه، به دنیا و برزخ و قسمت دوم آیه، به آخرت مربوط است»1.

در برخی روایات نیز صفت «ضَنْك» برای قبر به كار برده شده است:

قال النبّی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : هَلْ تَدْرُونَ فیما اُنزِلَتْ «فَاِنَّ لَهُ معیشةً ضَنْكا»؟ قالوا: اللّه‏ُ وَرَسُولُهُ اَعْلَم!

قالَ: «عَذابُ الْكافِر فی قَبْره...»2

پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در تفسیر واژه «ضنكا» در آیه «فَاِنَّ لَهُ معیشةً ضَنْكا» پرسید. آنها گفتند: خدا و رسولش آگاه‏ترند.

حضرت فرمود: «مراد از معیشت ضنك، فشار و عذاب قبر كافر است».

________________________________________

1 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، ج14، ص 225 ـ 226.

2 . «الفروع من الكافی»، ج3، ص231. «المحجة البیضاء»، ج8، ص305.

________________________________________

قَالَ الْمَهْدی علیه‏السلام فی قوله تعالی «وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثُونَ»: «هُوَ الْقَبْرُ وَإنَّ لَهُم فیه لَمعیشَةً ضَنْكا...».1

حضرت مهدی علیه‏السلام در تفسیر آیه «وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثُونَ» فرمود: «منظور از برزخ، عالم قبر است كه زندگی كفار در آنجا بسی تنگ است».

آیه هفتم:

«قالُوا رَبَّنا اَمتَّنَا اثْنَتیْنِ وَاَحْیَیْتَنَا اثْنتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ»2

وقتی كفار حیات پس از مرگ را در خود احساس كنند، شك و تردیدشان،به یقین تبدیل می‏شود و در آن حال گویند:

«رَبّنا اَمتَّنَا اثْنَتیْنِ»

بارالها، ما را دوبار [در دنیا و برزخ] میراندی!

«وَاَحْیَیْتَنَا اثْنتَیْنِ»

و دو بار [در برزخ و آخرت] زنده كردی!

«فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا»

اینك، از یقین آورندگانیم و به گناهان خود اعتراف می‏نماییم.

«فَهَلْ اِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ»

آیا راهی هست كه ما از این رنج و مصیبت خارج شویم؟

________________________________________

1 . «بحار الانوار»، العلامة المجلسی، ج78، ص148 دارالكتب الاسلامیة.

2 . مؤمن (40) آیه 11.

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

شنبه 15/10/1386 - 13:29
دعا و زیارت
 

***** ((((( بسم الله الرحمن الرحیم ))))) *****

حیات پس از مرگ صفحه 51 الی 55

 

اشكال اول: برخی از مفسران(روشنفكر مآب) درباره زندگی

شهدا، می‏گویند:

«منظور از حیات در این آیات، زندگی حقیقی و واقعی نیست؛ بلكه مراد زنده بودن نام نیك آنهاست».

جواب اشكال: حكیم و مفسر الهی، مرحوم علامه طباطبایی قدس‏سره راجع به این شبهه، به شرح زیر پاسخ می‏دهد:

«1 ـ حیاتی كه مراد از آن، زنده بودن نام نیك باشد، حیاتی وهمی و خیالی است كه غیر از اسم و لفظ حیات، حقیقت دیگری ندارد و چنین موضوع موهومی خارج از شأن كلام الهی است كه پیكارگران و ایثار كنندگان راه خویش را به حیاتی فریبنده و گول زننده وعده دهد!

2 ـ اگر مراد از حیات، زنده بودن نام نیك شهدا باشد، لزومی به ذكر «لاتشعرون» ـ در دنباله آیه اول ـ نیست؛ زیرا این مقام دلخوش كن، مقامی نیست كه دانستن آن شگفت و عجیب باشد و جا داشت كه خدا بگوید: بلكه نام نیكشان زنده است و شما پس از آن، ایشان را به نیكی یاد می‏كنید.

3 ـ نام نیك، نیازی به رزق و روزی ندارد كه خدا بفرماید: «عند ربهم یرزقون».

بنابراین، منظور از حیات در این آیات، زندگی واقعیِ حقیقی همراه با سعادت و مسرت است؛ و شهدا در جهان برزخی از حیات توأم با سرور و لذت برخوردارند».1

________________________________________

1 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، العلامة الطباطبایی، ج1، ص345 ـ 347، منشورات جماعة المدرسین.

________________________________________

اشكال دوم: برخی دیگر چنین شبهه كرده‏اند كه حیات پس از مرگ ـ در جهان برزخی ـ فقط مربوط به شهدای جنگ بدر است و شامل دیگران نمی‏شود؛ بنابراین، حیات برزخی عمومیت ندارد.

جواب اشكال: مرحوم «علامه طباطبایی» ـ در رفع این اشكال ـ نیز چنین پاسخ می‏دهد:

«من براستی نمی‏فهمم منظور از این سخنان چیست؟ این مفسران، حیات شهدای بدر را چگونه تصور می‏كنند كه فقط مختص به آنها باشد ولاغیر؟

آیا این دسته از مفسران كه حیات پس از مرگ در عالم برزخ را منكر می‏شوند و آن را محال می‏دانند، راجع به شهدای بدر، معتقد به معجزه‏ای شده‏اند؟ و حال آنكه معجزه به امر محال تعلق نمی‏گیرد.

آیا می‏گویند: خداوند، در خصوص شهدای بدر، كرامتی قائل شده كه حتی پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، سایر انبیا و معصومین علیهم‏السلام را چنین كرامت نكرده است؟ چگونه یك آدم عاقل به خود جرأت می‏دهد كه لب به چنین سخنی گشاید؟ آیا این حرفها، سفسطه بازی نیست؟»

علامه طباطبایی قدس‏سره پس از بیان این مطالب، به اختصار جواب می‏دهد:

«اگر این مفسران اندكی دقت به خرج می‏دادند، می‏یافتند كه سیاق

آیات دلالت بر تمام كشته شدگان راه خدا دارد».1

نگارنده این سطور نیز در تكمیل پاسخ فوق گوید: اگر بنا بود كه آیات قرآن مختص به موضوع و افراد یا محدود به زمان و مكان نزول وحی باشد، احكام قرآن (این كتاب بزرگ آسمانی) از حد افرادی خاص (عده‏ای كه آیات درباره آنان نازل شده است) و زمان و مكانی خاص (عصر پیامبر و سرزمین حجاز) تجاوز نمی‏كرد و این علاوه بر اینكه اهانتی بس بزرگ به مقام شامخ كتاب آسمانی است، رسالت جهانی پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را كه به تعبیر قرآن «كافةً لِلنَّاس» می‏باشد، مخدوش می‏سازد؛ و اگر خدای ناكرده این تفسیرهای بی‏محتوا باب شود، بعضی از احكام مسلم قرآن در معرض تهدید و تحریف عده‏ای روشنفكر غربزده قرار خواهد گرفت.

آیه سوم:

«اَلَّذینَ تَتَوفّاهُم الْمَلائِكَةُ طَیّبینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْكُم ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُم تَعْمَلونَ»2

این آیه بیانگر وضع انسانهای پاك و باتقوا در هنگام مرگ و پس از مرگ است. خداوند درباره آنان می‏فرماید:

«اَلَّذینَ تَتَوفّاهُم الْمَلائِكَةُ طَیّبینَ»

________________________________________

1 . «تفسیر المیزان»، ج1، ص 348 ـ 349. «ترجمه تفسیر المیزان»، ج2، ص241 ـ 252.

2 . نحل (16) آیه 32.

________________________________________

فرشتگان الهی، پاكان و نیكانی را كه در دنیا از گناه، شرك و ستم به دور بودند و در صدق و پاكی دنیا را سپری نمودند؛ به نیكی در می‏یابندشان.

«یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْكُم»

گویندشان: سلام و درود بر شما! اینك وارد وادی شده‏اید و از هر گزندی در امانید.

«اُدْخُلوا الْجَنَّة بِما كُنْتُم تَعْمَلونَ»

به سبب كردار نیكتان، وارد بهشت گردید و از نعمتهای الهی بهره برید.

از سیاق كلام و عبارت «اُدخُلوا الجَنَّة» كه با لفظ ماضی «قیل» و با فعل امر «اُدخُلوا» بیان شده است؛ استفاده می‏گردد كه مراد از «جَنَّة» در آیه بالا، بهشت برزخی است.

آیه چهارم:

«لایَسْمَعُونَ فیها لَغوا اِلاّ سَلاما وَلَهُم رِزْقُهُمْ فیها بُكْرَةً وَ عشیّا»1

این آیه برخورد انسانهای نیك را با یكدیگر چنین بیان می‏دارد:

«لایَسْمَعُونَ فیها لَغوا اِلاّ سَلاما»

هیچ گفتار بیهوده و سخن عبث از آنان شنیده نشود و آنچه در آنجا شنیده می‏شود، ندای درود و سلام بهشتیان و فرشتگان الهی است.

«وَلَهُم رِزْقُهُمْ فیها بُكْرَةً وَ عشیّا»

________________________________________

1 . مریم (19) آیه 62.

________________________________________

رزق و روزی آنان در صبح و شب بدون هیچگونه رنجی بدیشان می‏رسد.

از عبارت «بُكْرةً وَعَشیّا» (صبح و شب) در آیه، استنباط می‏شود كه این رزق و روزی به بهشتیان جهان برزخی مربوط است؛ زیرا بهشت جهان اخروی، خورشید و ماه ندارد كه موجب صبح و شب گردد.

خداوند در قرآن می‏فرماید:

«لایَرَونَ فیها شَمسا ولازَمْهَریرا»1

در قیامت، خورشید و ماه دیده نمی‏شود.

آیه پنجم:

«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة قالَ یالَیْتَ قَومی یَعْلَمون بِما غَفَرلی رَبّی وَجَعَلَنی مِنَ الْمُكْرَمینَ»2

حبیب نجار(مؤمن آل یاسین) یكی از سه مؤمن بزرگ عالم است كه بنا به فرموده پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله :

«لحظه‏ای به خدای خویش، كفر نورزید».3

 

________________________________________

1 . دهر (76) آیه 13.

2 . یس (36) آیه 26 ـ 27.

3 . «مجمع البیان»، الشیخ الطبرسی، ج8، ص526، مكتبة العلمیة الاسلامیة:

قال رسول اللّه‏: «سباق الامم لم یكفروا باللّه‏ طرفة عین: علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام ؛ و صاحب یاسین، و مؤمن آل فرعون، و هم الصدیقون و علیّ افضلهم».

سبقت یافتگان همه امتها ـ كه حتی لحظه‏ای به خدا كفر نورزیدند ـ سه نفرند: علی‏ابن ابی‏طالب علیه‏السلام ، مؤمن آل یاسین، و مؤمن آل فرعون؛ این سه نفر از راستگویانند و علی علیه‏السلام برترین آنهاست.

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

جمعه 14/10/1386 - 10:10
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

پرتوى از سیره و سیماى امام مهدى(علیه السلام)

حضرت مهدى(علیه السلام) در نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر سامرّا متولّد گردید.
نام مشهور مادر آن حضرت، نرجس [نرگس] است.
پنج سال از زندگانى او در حیات پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى گذشت.
در آن مدّت، فعّالیّت مهمّ و اساسى امام عسكرى بر دو امر مهمّ متمركز بود:1ـ احتیاط كامل از دستگاه حاكم،2ـ آشنا كردن او با یاران نزدیك خود.
امام مهدى(علیه السلام) پس از پدر، مسئولیت امامت را در سال 260 هجرى در پنج سالگى به عهده گرفت.
خردسالى امام پدیده اى شگفت آور نیست، همان طور كه حضرت یحیى در كودكى صاحب حكم نبوّت شد، چنان كه خداوند در سوره مریم، آیه 12 مىفرماید: «یا یَحْیى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَیْناهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا»اى یحیى! كتاب آسمانى را با نیرو بگیر. و این گونه او را در كودكى حكم نبوّت دادیم.
امام حسن عسكرى(علیه السلام) چند روز پیش از وفات، به دوستان خود، در مجلسى كه چهل تن از یاران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمّد بن عثمان و معاویة بن حكیم و محمّد بن ایّوب بودند، چنین فرمود:

«او بعد از من صاحب و خلیفه شماست، او قائمى است، كه گردن ها منتظرانه، به سوى او كشیده مى شود.
هنگامى كه زمین از ستم و ناروا پر شد، خروج مى كند، و زمین را از قسط و عدل سرشار مى سازد.»

غیبت صغرى از سال 260 هجرى تا سال 329 هجرى به طول انجامید.
امام مهدى(علیه السلام) با بعضى از یاران نزدیك خود به طور مستقیم تماس مى گرفت و به آنان توصیه مى فرمود كه مشاهدات خود را در میان مردم تبلیغ كنند و سفارش مى كرد كه مكان و سایر خصوصیّاتى را كه راه وصول به سوى او را براى مقامات دولتى آسان مى ساخت، پنهان دارند.
آن حضرت به مسائل گوناگون مردم از طریق وكیلان و سفیران خود، كه مورد اعتماد او بودند، پاسخ مى داد; فقط با كسانى كه اخلاصشان محرز و مورد اطمینان كامل بودند و راز را افشا نمى كردند تماس مى گرفت.
تلاش هاى پیگیر معتمد، خلیفه عبّاسى و پس از او معتضد، براى دستگیرى حضرت مهدى(علیه السلام) بى نتیجه ماند.
مأموران براى چندمین بار در سامرّا خانه امام حسن عسكرى را محاصره كردند، همه جاى خانه را بازرسى نمودند، وقتى وارد خانه شدند از سرداب، بانگ تلاوت قرآن به گوش رسید. بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره كردند تا كسى نه در آنجا به درون رود و نه از آنجا بیرون آید. فرمانده سربازان بر در ایستاد تا همه سربازان به او پیوستند. امام(علیه السلام) از در سرداب بیرون آمد و از مقابلشان گذشت، وقتى از چشم ناپدید شد، فرمانده گفت: پایین بروید. گفتند آیا او نبود كه از برابر تو گذشت؟ جواب داد: من كسى را ندیدم.
پس چرا او را رها كردید؟ گفتند ما پنداشتیم كه تو او را دیده اى.
اموال و حقوق شرعى اى كه از طرف شیعیان به امام(علیه السلام) مى رسید، توسّط نمایندگان و وكیلان توزیع مى شد و به مصرف واقعى خود مى رسید.
قسمتى از اموال به طور مستقیم به دست امام(علیه السلام)مى رسید و قسمتى را نایب، بر وفق قواعد و احكام اسلامى در صرفِ حقوق، مصرف مى كرد.
وظایف نوّاب آن حضرت، علاوه بر رسیدگى به امور مالى، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام و رساندن پاسخ امام به مردم بود.

نوّاب چهارگانه

نوّاب چهارگانه كسانى بودند كه در غیبت صغرى از طرف امام(علیه السلام)داراى وكالت خاصّه بودند.
آنان به ترتیب و بنا به تسلسل تاریخى عبارت بودند از:1ـ عثمان بن سعید العمرى، مدّت نیابت پنج سال،2ـ محمّد بن عثمان العمرى، مدت نیابت حدود چهل سال،3ـ حسین بن روح نوبختى، مدّت نیابت حدود بیست و یك سال،4ـ و على بن محمّد سمرى، مدّت نیابت سه سال.
و با پایان زندگى این چهار نفر، دوران غیبت صغرى در سال 329 هجرى به پایان رسید و سپس دوران غیبت كبرى آغاز گردید.
تحرّكات و تلاش هاى آنان - بدون این كه مأمورین را به خود جلب كنند - بسیار سرّى بود.
از جمله كوشش هاى آنها حلّ مشكلات علمى و شركت در بحث ها و مناظرات عقیدتى بود كه براى راهنمایى پایگاههاى مردمى یا براى پاسخگویى به شبهه ها و دفاع از اسلام انجام مى شد.
نیابت و نمایندگى خاصّ از طرف امام مهدى(علیه السلام) 69 سال و شش ماه و پانزده روز ادامه داشت و این مدّت، غیبت صغرى نام دارد.
غیبت صغرى در سال 329 پایان یافت.
در آن وقت، عمر امام مهدى(علیه السلام)74 سال بود.
آن گاه غیبت كبرى آغاز گردید تا خداوند حكیم در زمان و شرایط مساعد به آن حضرت اجازه ظهور دهد تا زمین را پر از عدل و داد كند و حكومت واحد جهانى را تشكیل دهد و آرزوى بشریّت را، كه همان تحقّق مدینه فاضله است، محقّق گرداند.
به امید آن روز.
از حضرت مهدى(علیه السلام)، مطالبى ارزنده تحت عنوان توقیعات و نامه هاى آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضى از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گردیده كه در مجامع حدیثى از قبیل: بحارالانوار، احتجاج طبرسى، غیبت نعمانى، غیبت شیخ طوسى و اكمال الدّین شیخ صدوق، روایت شده است.

برای ظهورش صلوات

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

جمعه 14/10/1386 - 10:9
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مسأله غیبت از دیدگاه امام حسن عسگری

هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز امامت خورشید عالم تاب مهدوی است. مهمترین مساله پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام) مساله غیبت بوده است که پیش بینی تحقق آن در کلام معصومین و در منابع شیعه و سنی بسیار نقل شده است و امام عسکری(علیه السلام) نیز تلاش می نمودند تا مردم را بر این امر آگاه سازند و مقام الهی فرزندشان را به ایشان یاد آور شوند.

این امر درباره افكار افراد عادى دشوار مى نمود اما امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فكر غیبت را در اذهان و افكار، رسوخ مى داد و به مردم مى فهماند كه این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.

دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مكاتبه و مراسله با ایشان تماس مى گرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش می پرسیدند و جواب لازم و كافى را دریافت مى كردند.

شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعى براى امام عسكرى(علیه السلام)مى بردند ابتدا به محضر «عثمان بن سعید عمرى» وارد مى شدند او نیز كه براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت ایشان، تجارت روغن مى كرد، پول هایى را كه تحویل مى گرفت در خیكهاى روغن مى گذاشت و دور از چشم حاكمان، براى امام مى فرستاد.

از دغدغه های اصلی حاکمان عباسی در زمان امام عسکری(علیه السلام) برخورد با مساله غیبت و وجود مهدی بود که خواب از چشمشان ربوده و آنان را مجبور به انجام حرکاتی در جهت حفظ تاج و تخت خود کرده بود .

معتمد عبّاسى امام را تحت مراقبت شدیدى قرار داد، به طورى كه كسى جز در شرایط ویژه اى كه امام با نزدیكان خود قرار گذاشته بود، امكان تماس با آن حضرت را نمى یافت و هر آنچه كه از خارج به ایشان مى رسید یا به خارج مى دادند، از طریق مراسله بود.

وقتى كه خبر كسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.

پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویى كامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم كردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسكرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند كه زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یكى از آنان دیدند به خلیفه گزارش كنند.

هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ كه طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى كرده بود، روز به روز بالا مى گرفت.

آنان مى خواستند با كشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند. امام عسكرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره كرده اند:

«پنداشته اند با كشتن من، نسلم را قطع خواهند كرد و حال آن كه خداوند خواسته آنان را تكذیب كرده است و سپاس خداى را كه مرا از جهان نَبُرْد تا آن كه جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین كس به پیامبر اكرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ مىكند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى كند.»

 

کلام نور

ویژگى هاى شیعیان در کلام امام عسکری(ع)

«شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:

پیروان ما، گروه هاى نجات یابنده و فرقه هاى پاكى هستند كه حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حیات [منجىِ بشریّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

جمعه 14/10/1386 - 10:7
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

دعای عهد

از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه هر كه چهل روز این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدا او را از قبر بیرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالى به هر كلمه هزار حسنه او را كرامت فرماید و هزار گناه از او محو كند و آن عهد این است :

َللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ وَرَبَّ الْكُرْسِىِّ الرَّفیعِ وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالاِْنْجیلِ وَالزَّبُورِ وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ

وَرَبَّ الْمَلاَّئِكَةِ الْمُقَرَّبینَ وَالاَْنْبِی اَّءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَریمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنیرِ وَمُلْكِكَ الْقَدیمِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ

اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالاَْرَضُونَ وَبِاسْمِكَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَالاْ خِرُونَ یا حَیّاً قَبْلَ كُلِّ حَی وَیا حَیّاً بَعْدَ كُلِّ حَی ویا َ

حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا مُحْیِىَ الْمَوْتى وَمُمیتَ الاَْحْیآءِ یا حَىُّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقآئِمَ بِاَمْرِكَ صَلَواتُ اللَّهِ

عَلَیْهِ و عَلى ابآئِهِ الطّاهِرینَ عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها وَعَنّى وَعَنْ والِدَىَّ

مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وَاَحاطَ بِهِ كِتابُهُ اَللّهُمَّ اِنّى اُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا وَما عِشْتُ مِنْ

اَیّامى عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ اَنْصارِهِ وَاَعْوانِهِ وَالذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فى

قَضآءِ حَوآئِجِهِ وَالْمُمْتَثِلینَ لاَِوامِرِهِ وَالْمُحامینَ عَنْهُ وَالسّابِقینَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ اَللّهُمَّ اِنْ حالَ بَیْنى وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى

جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَاَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَیْفى مُجَرِّداً قَناتى مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى

اَللّهُمَّ اَرِنىِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ وَاكْحَلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ منِّى اِلَیْهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَاَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بى مَحَجَّتَهُ

وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَاَحْىِ بِهِ عِبادَكَ فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَیْدِى النّاسِ

فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِیَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ اِلاّ مَزَّقَهُ وَیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُحَقِّقَهُ وَاجْعَلْهُ

اَللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ وَناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَكَ وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ وَمُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دینِكَ وَسُنَنِ

نَبِیِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَاجْعَلْهُ اَللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَاْسِ الْمُعْتَدینَ اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِیَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ

عَلى دَعْوَتِهِ وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ اَللّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَنَریهُ قَریباً بِرَحْمَتِكَ

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

پس سه مرتبه دست بر ران خود مى زنى و در هر مرتبه مى گویى :


العجل العجل یا مولاى یا صاحب الزمان .

جمعه 14/10/1386 - 10:7
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر اکرم(ص)، تجسم زهد و پرهیزکاری و عطوفت

پایگاه اطلاع رسانی صید الفوائد عربستان با درج مقاله ای به بررسی و تشریح ویژگیهای اخلاقی پیامبر اکرم(ص) اقدام کرده است .
بر اساس این نوشتار حضرت محمد(ص) زاهدترین مردم در دنیا و مایلترین آنها به آخرت بود و به اینکه بنده خداست افتخار می کرد. او مانند دیگران بر روی حصیر زندگی می کرد و مانند دیگران لباس می پوشید. او بسیار متواضع و زاهد بود و زهد و پرهیزکاری او زبانزد خاص و عام بوده است.
پیامبر اکرم(ص) عابدترین مردم و از نظر اخلاقی کریم ترین و شاکرترین مردم به درگاه خداوند متعال بوده است. او نه تنها حق بنده نسبت به خداوند را می دانست بلکه در اجرای احکام و فرامین الهی از هیچ کوششی فروگذاری نمی کرد و ادب و احترام را نه تنها در حق با بندگان خدا بلکه در حق خدا نیز ادا می کرد.
حضرت محمد(ص) در امور خود سعی داشت تا آنچه را که بر او واجب و ضروری است ادا کند، از این رو به درجه عالی علم و فضیلت و اخلاق برجسته رسید و با نمازهای شب و نافله هایی که می خواند به تقرب خدا دست یافت.
حضرت محمد (ص) در سخنان خود آورده است که هر کسی حق خداوند بلند مرتبه را ادا کند، سجده کند، تسبیح و ثنا گوید، خداوند او را خواهد بخشید. او بهترین عمل را تمسک به اخلاق قرآنی، اجرای فرامین الهی و انجام آنچه که خداوند دوست دارد، می دانست.
در بخشی از سخنان نبی اکرم(ص) آمده است " مثل کسی که خدا را یاد می کند و کسی که خدا را یاد نمی کند مثل زنده و مرده است" و در جای دیگر می فرماید" عملی که انسانی را از عذاب خداوند نجات می دهد، یاد خداوند بلند مرتبه است".
خاتم الانبیاء کسی بود که در دوران زندگی خود بیشترین امتحان و بزرگترین آزارها را دید، با این وجود برای ابلاغ رسالت و فرمان جهاد همه مردم را جمع می کرد.
مجالسی که حضرت محمد(ص) برپا می کرد در کمال تواضع و فروتنی بود وحضرت مانند دیگران در این مجالس بر روی زمین بر حصیری می نشست و مجالس وعظ و دعوت خود را برگزار می کرد.
در این گزارش به سوره انبیاء آیه 107 اشاره شده است که خداوند می فرماید "ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستاده ایم" و یا هنگامی که پیامبر مشرکان را فراخواند به آنها گفت "من تنها برای رحمت مبعوث شده ام" .
تمامی آیات و روایتهایی که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده حاکی از آن است که آن حضرت در مورد مسئله رحمت آورده است که هر کس که به دیگران رحم کند خداوند به او رحم خواهد کرد، یعنی اگر کسی در زمین رحم کند خداوند در آسمان به او رحم می کند.
حضرت محمد (ص) از نظر اخلاق بهترین خلق را دارا بود و در همه حال با تمام مردم با عفو و مهربانی برخورد و آنها را مورد لطف قرار داده و می بخشید.
تواضع حضرت محمد (ص) تا اندازه ای بود که با همه مردم چه فقیر، چه غنی، چه بنده و چه آزاد با مهربانی و فروتنی برخورد  و از کبر و غرور و نخوت دوری می گزید .
همانگونه که در روایتها از او منقول است، مانند بندگان می نشست و مانند بندگان غذا می خورد و در همه امور تواضع را رعایت می کرد. پیامبر در زمینه دوری از کبر اظهار داشت "کسی که در قلبش ذره ای کبر و نخوت باشد وارد بهشت نمی شود." از تواضع پیامبر بود که هر دعوتی را قبول می کرد و حتی نان جو را به عنوان هدیه ای در کمال تواضع و فروتنی می پذیرفت.
در گفتار پیامبر اکرم (ص) آمده است که بسیار زیبا و شیوا سخن می گفت نه چندان سریع که کسی نتواند آ نرا حفظ کند و نه چندان آهسته و منقطع که شنونده سخن او را درک نکند.
حضرت محمد (ص) در همه شرایط عدالت را رعایت می کرد آن را به منظور اجرای فرامین الهی حتی برای نزدیکان خود نیز به کار می بست و هیچ گاه به خاطر خویشاوندی عدالت را زیر پا نمی گذاشت.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

پنج شنبه 13/10/1386 - 18:13
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

دعا و استجابت آن

از بزرگترین نعمتهایی که قادر متعال به بندگان خود عنایت فرموده آن است که بتوانند بدون هیچ واسطه و با فراقت بال با او سخن بگویند، آدابی گریبان گیرشان نباشد و بی هیچ نگرانی دست به دامانش شده و از او هر چه میخواهند بخواهند.
استاد حسین انصاریان در کتاب ارزشمند «شرح دعای کمیل»(1) مطالب ارزشمندی پیرامون این مهم بیان داشته اند که نوشتار زیر بخشی از آن را تشکیل می دهد .
دعا ، وسیله جلب اعتناى خدا و زمینه جذب رحمت الهى به سوى دعا كننده است . اعتنا و نظرى كه سفره شقاوت را از خیمه حیات انسان برمى چیند و مائده سعادت و خوشبختى را براى او مى گستراند .
خداوند متعال، نزدیک بودن خود با بندگانش را با بیانی بی بدیل چنین بازگو می کند:
( وَإِذا سَأَلَكَ عِبَادى عَنِّى فَإِنّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعَانِ . . . )(2)
« هنگامى كه بندگانم در رابطه ى با من از تو سئوال كنند ، (پاسخش این است كه) من یقیناً نزدیكم ، دعاى دعا كننده ای که مرا بخواند مستجاب مى كنم » .

دعاى مستجاب
در زمان منصور بن عمار كه از زمره عارفان بود ثروتمندى مجلس معصیتى آراست ، چهار درهم براى خرید وسائل پذیرایى به غلامش داد و او را روانه بازار كرد .
غلام در راهى كه به سوى بازار مى رفت به مجلس منصور بن عمار گذشت ، گفت : بایستم و گوش فرا دهم كه منصور بن عمار چه مى گوید ؟ شنید منصور براى فردى تهى دست از مجلسیان خود چیزى طلب مى كند و مى گوید : كیست كه چهار درهم انفاق كند تا چهار دعا در حق او كنم ؟ غلام پیش خود گفت : چیزى بهتر از این نیست كه چهار درهم را به جاى خرید طعام و شراب براى اهل معصیت به او دهم تا در حق من چهار دعا كند .
چهار درهم را به منصور پرداخت و گفت : چهار دعا در حق من كن . منصور گفت : به چه امورى نسبت به تو دعا كنم ؟ دعایت را بیان كن . گفت :
اول : دعا كن كه خدا مرا از اسارت بندگى و بردگى نسبت به اربابم آزاد كند .
دوم آن كه : خواجه مرا توفیق توبه عطا فرماید .
سوم آن كه : عوض این چهار درهم انفاق شده را به من عطا كند .
چهارم آن كه : مرا و خواجه ام و اهل مجلس خواجه ام را مورد آمرزش قرار دهد .
منصور ، چهار دعا كرد و غلام با دست تهى به سوى خواجه بازگشت .
خواجه گفت : كجا بودى ؟ غلام گفت : اى خواجه ! چهار درهم دادم و چهار دعا خریدم . خواجه گفت : چهار دعا كدام است ؟ غلام گفت : دعاى اول این كه : از قید بردگى آزاد شوم . خواجه گفت : تو در راه خدا آزادى . دوم آن كه : تو اى خواجه توفیق توبه از گناه یابى . خواجه گفت : توبه كردم . سوم آن كه : خدا عوض چهار درهم را به من عطا فرماید . خواجه چهار درهم به او داد . چهارم آن كه : خداى مهربان من و تو و اهل مجلس را بیامرزد . خواجه گفت : آنچه بر عهده من بود بجا آوردم ، آمرزش من و تو و اهل مجلس از عهده من بیرون است . خواجه شبانه در عالم رؤیا صداى هاتفى را از جانب حق شنید كه : اى بنده ! تو با این فقر و مسكنت به وظیفه خود رفتار كردى ، حاشا به كرم ما كه با وجود كرم بى پایان به وظیفه خود عمل نكنیم ، ما تو را و غلامت و تمام اهل مجلس را آمرزیدیم .

ورود بر خداى كریم
مردى حكیم از گذرگاهى عبور مى كرد ، دید گروهى مى خواهند جوانى را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون كنند و زنى از پى او سخت گریه مى كند . پرسیدم این زن كیست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت كردم و گفتم : این بار او را ببخشید ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست كه او را از شهر بیرون كنید .
حكیم مى گوید : پس از مدتى به آن ناحیه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صداى ناله شنیدم ، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه گناه بیرون كردند و مادر از فراق او ناله مى زند . در زدم ، مادر در را باز كرد ، از حال جوان جویا شدم . گفت : از دنیا رفت ولى چگونه از دنیا رفتنى ؟ وقتى اجلش نزدیك شد گفت : مادر همسایگان را از مردن من آگاه مكن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش كرده اند ، دوست ندارم كنار جنازه من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را كه مدتى است خریده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحیم » نقش بسته است با من دفن كن و كنار قبرم نزد خدا شفاعت كن كه مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصیتش عمل كردم ، وقتى از دفنش برمى گشتم گویى شنیدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خداى كریم وارد شدم(3) .

توبه بدنبال توبه
عطار در « منطق الطیر » روایت مى كند : مردى پس از گناه و معصیت توفیق توبه یافت ، پس از توبه بر اثر غلبه هواى نفس دچار معصیت شد ، بار دیگر توبه كرد ولى توبه خود را شكست و گرفتار گناه شد تا جایى كه به عقوبت و جریمه و مكافات و كیفر بعضى از گناهانش مبتلا شد و به این حقیقت آگاهى پیدا كرد كه عمرش را به بى حاصلى تباه كرده و نزدیك به رحلت شده به خیال توبه افتاد ، ولى از خجالت و شرمسارى روى توبه نداشت و چون دانه گندم روى تابه سرخ شده از آتش در سوز و گداز بود ، تا وقت سحر از منادى غیبى شنید : اى گنهكار خداى مهربان مى فرماید : چون اول توبه كردى تو را بخشیدم ، وقتى توبه شكستى در حالى كه مى توانستم از تو انتقام بگیرم مهلتت دادم تا توبه كردى و توبه ات را پذیرفتم تا بار سوم كه توبه شكستى و خود را در معصیت غرق كردى ; اكنون اگر به خیال توبه هستى توبه كن كه باز توبه ات را مى پذیرم(4) .

دعاى راه گم كرده را پاسخ مى دهند
عطار در « منطق الطیر » روایت مى كند : شبى حضرت روح الامین در سدرة المنتهى قرار داشت ، شنید از جانب خداى مهربان نداى لبیك مى آید ، ولى ندانست این لبیك در جواب كیست . خواست شایسته شنیدن لبیك را بشناسد ، در تمام آسمان و زمین كسى را نیافت . ملاحظه كرد از پیشگاه حضرت حق پیاپى جواب لبیك مى رسد .
دوباره نظر كرد اثرى از چنان بنده اى كه سزاوار مقام جواب باشد نیافت ، عرضه داشت : الهى ! مرا به سوى بنده اى كه پاسخ ناله اش را مى دهى راهنمایى كن . خطاب رسید : به خاك روم نظر انداز . نظر كرد دید بت پرستى در بتخانه روم در حالى كه چون ابر بهار مى گرید بتش را صدا مى زند .
جبرئیل از مشاهده این واقعه در جوش و خروش آمد ، عرضه داشت : حجاب از برابرم برگیر ، كه چگونه است كه بت پرستى بت خود را ستایش مى كند و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مى گویى ! خطاب رسید : بنده ام دلش سیاه شده به این خاطر راه را گم كرده ، ولى چون مرا از كیفیت راز و نیازش خوش آمد جواب مى گویم و به پاسخش لبیك مى سرایم تا به این وسیله راه را پیدا كند . در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد !! (5)

تغییر نام از دفتر تیره بختان به دیوان نیك بختان
صاحب « تفسیر فاتحة الكتاب » كه یكى از مهم ترین كتابهاى عرفانى و علمى است و به قلم یكى از دانشمندان پس از عصر فیض كاشانى نوشته شده روایت مى كند : در بنى اسرائیل عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده و سر عزلت در گریبان خلوت كشیده بود . چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت كرده بود كه فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئیل كه محرم اسرار پرده وحى بود در آرزومندى زیارت و دیدار او از حضرت حق درخواست نزول از دایره افلاك به مركز خاك نمود . فرمان رسید : در لوح محفوظ نگر تا نامش را كجا بینى .
جبرئیل نظر كرد نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید ، از نقشبندى قضا شگفت زده شد ، عنان عزیمت از دیدار وى باز كشید و گفت : الهى ! كسى را در برابر حكم تو طاقت نیست و مشاهده این شگفتى ها را قوت و نیرو نمى باشد .
خطاب رسید : چون آرزوى دیدن وى را داشتى و مدتى بود كه دانه این هوس در مزرعه دل مى كاشتى اكنون به دیدار او برو و از آنچه دیدى وى را آگاه كن .
جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد ، او را با تنى ضعیف و بدنى نحیف دید ، دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته ، گاهى قندیلوار پیش محراب طاعت سوزناك ایستاده و زمانى سجّادوار از روى فروتنى به خاك تضرّع و زارى افتاده .
جبرئیل بر وى سلام كرد و گفت : اى عابد ! خود را به زحمت مینداز ، كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است .
عابد پس از شنیدن این خبر چون گلبرگ تازه كه از وزش نسیم سحرى شكفته شود ، لب خندان كرد و چون بلبل خوش نوا كه در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید زبان به گفتن « الحمد للّه » به حركت آورد .
جبرئیل گفت : اى پیر فقیر ! با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز تو را ناله « انّا للّه » باید كرد نعره « الحمد للّه » میزنى ؟! تعزیت و تسلیت روزگار خود مى باید داشت ، نشانه تهنیت و مسرّت اظهار مى كنى !!
پیر گفت : از این سخن درگذر كه من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد و در پیش ارادت او ارادتى نماند ، هرچه خواهد كند ، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در كف مشیت اوست هرچه خواهد كند ، « الحمد للّه » اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شایم ، بارى براى هیمه دوزخ به كار آیم !
جبرئیل را از حالت عابد رقت و گریستن آمد ، به همان حال به مقام خود بازگشت . فرمان حق رسید در لوح نگر تا ببینى كه نقاش ( یَمْحُوا اللّهُ ما یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ )(6) چه نقش انگیخته و صورتگر ( وَیَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ )(7) چه رنگ ریخته ؟
جبرئیل نظر كرد نام عابد را در دیوان نیك بختان دید . وى را حیرت دست داد ، عرضه داشت : الهى در این قضیه چه سرّى است و در تبدیل و تغییر مُجرمى به مَحرمى چه حكمت است ؟
جواب آمد : اى امین اسرار وحى و اى مهبط انوار امر و نهى ، چون عابد را از آن حال كه نامزد وى بود خبر كردى ننالید و پیشانى جزع بر زمین نمالید ، بلكه قدم در كوى صبر گذاشت و به حكم قضاى من رضا داد ، كلمه « الحمد للّه » بر زبان راند و مرا به جمیع محامد خواند ، كرم و رحمتم اقتضا كرد كه به بركت گفتار « الحمد للّه » نامش را از گروه تیره بختان زدودم و در زمره نیك بختان ثبت كردم(8) .
الهى رحمتت دریاى عام است *** وز آنجا قطره اى ما را تمام است
اگر آلایش خلق گنهكار *** در آن دریا فرو شویى به یكبار
نگردد تیره آن دریا زمانى *** ولى روشن شود كار جهانى
خداوندا ! همه سرگشتگانیم *** به دریاى گنه آغشتگانیم
ز سر تا پا همه هیچیم در هیچ *** چه باشد بر همه هیچیم بر هیچ
همه بیچاره مانده پاى بر جاى *** بر این بیچارگىّ ما ببخشاى


---------------------------------------------------------------


1 – این کتاب ارزشمند بر روی سایت قرار دارد و در اختیار دوستداران معارف اهل بیت(ع)  می باشد.

2 –  بقره / 186 .

3 ـ تفسیر روح البیان : 1 / 337 .

4 ـ انیس اللیل : 45 .

5 ـ انیس اللیل : 46 .

6 ـ رعد : 39 .

7 ـ ابراهیم : 27 .

8 ـ تفسیر فاتحة الكتاب : 107

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

پنج شنبه 13/10/1386 - 18:12
دعا و زیارت
 

***** ((((( بسم الله الرحمن الرحیم ))))) *****

حیات پس از مرگ صفحه 41 الی 50

فصل سوم

برزخ در آیینه وحی

آیات برزخ

«حَتی اِذا جاءَ اَحَدَهُم الْمَوتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحا فیما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهم بَرزخٌ اِلی یَومِ یُبْعَثُونَ»1

[كافران در فراموشی و غفلتند] تا آنگاه كه یكی از آنها را مرگ فرارسد[آگاه و پشیمان گشته] گوید: پروردگارا! مرا به دنیا بازگردان! شاید گذشته‏ام را جبران كرده و كارهای نیك انجام دهم!

[به او خطاب شود] هرگز! آنچه می‏گویی، اینك بی‏فایده است و از لحظه مرگ تا روزی كه برانگیخته شوند، «برزخ» و فاصله است.

این آیه، تنها آیه‏ای است كه از نظر لفظ و معنی، كاملاً تصریح

________________________________________

1 . مؤمنون (23) آیه 99 ـ 100.

________________________________________

دارد به اینكه انسان پس از مرگ ـ و قبل از فرا رسیدن قیامت ـ دارای نوعی زندگی است و در آن عالم به خاطر جبران گناهانش درخواست بازگشت می‏كند و از كرده خویش اظهار ندامت می‏نماید؛ اما دست رد به سینه‏اش زده می‏شود و او را در همان عالم (برزخ) محبوس می‏دارند.1

امام سجاد علیه‏السلام برزخ را در آیه بالا چنین تفسیر می‏فرمایند:

«[الْبَرزخ] هُوَ الْقَبْر؛ وَ إِنَّ لَهُم فیه لَمَعیشةً ضَنْكا؛ و اللّه‏ِ إنَّ الْقَبْرَ، لَرَوضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ؛ اَوْحُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِالنّیرانِ».2

برزخ، همان عالم قبر است كه در آن جهان [برای كفار و گنهكاران] زندگی بسی سخت و دشوار است. سوگند به ذات هستی بخش كه همانا قبر [برای نیكوكاران] همچون باغی است از باغستانهای بهشت و [برای بدكاران[ همچون گودالی از گودالهای آتشین جهنم است.

1 . در برخی از آیات دیگر نیز آمده است: وقتی انسانهای بدكردار، خود را در عذاب و وعده الهی را حق می‏بینند؛ اظهار می‏دارند:

الف ـ «ربنا ابصرنا و سمعنافارجعنا نعمل صالحا انا موقنون»

پروردگارا! ما اینك چشمهایمان بینا و گوشهایمان شنوا گشته و به حقایق این عالم، یقین آوردیم؛ پس ما را به دنیا بازگردان تا كارهای شایسته انجام دهیم.

سجده (32) آیه 12.

ب ـ «یا لیتنا نردّ و لانكذّب بآیات ربنا»

ای كاش، ما را به دنیا باز می‏گرداندند؛ و دگر بار نشانه‏های الهی را دروغ نمی‏پنداشتیم.

انعام (6) آیه27.

2 . «بحار الانوار»، ج6، ص214.

امام صادق علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند:

«البَرزخُ: الْقَبْرُ؛ وَ هُوَ الثَّوابُ وَالْعِقابُ بَیْنَ الدُّنیا و الآخِرةِ».1

برزخ، عالم قبر است كه عبارت از ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت می‏باشد.

حدود بیست آیه دیگر از آیات قرآن، بدون دربرداشتن لفظ برزخ، از نظر معنی، بر جهان برزخی دلالت دارد.

اینك، به سراغ تعدادی از این آیات می‏رویم:

«وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سبیلِ اللّه‏ِ اَمْواتٌ بَلْ اَحْیاءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرُون»2

كسانی را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندارید؛ بلكه زنده‏اند و شما نمی‏دانید.

«وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّه‏ِ اَمْواتا بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِم یُرْزَقُونَ فَرِحیِنَ بِما اتیهُمُ اللّه‏ُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرونَ بِالَّذین لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِم اَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهم وَلاهُم یَحْزَنون»3

كشته شدگان راه خدا را گمان مبر كه مرده‏اند؛ بلكه زنده‏اند و نزد پروردگار خویش رزق و روزی داده می‏شوند. آنان بدانچه كه خداوند از فضل و رحمت خویش نصیبشان كرده است، شادمانند.[ و به دوستان دنیاشان كه رهرو آن راهند] و هنوز بدیشان نپیوسته‏اند، مژده و بشارت دهند كه هیچ ترس و

________________________________________

1 . «مدرك پیشین»، ص218.

2 . بقره (2) آیه 154.

3 . آل عمران (3) آیه 169 ـ 170.

________________________________________

اندوهی نداشته باشید.

«اَلَّذینَ تَتَوفّاهُمُ الْمَلائكةُ طَیِّبینَ یَقولونَ سَلامٌ عَلیْكُمُ ادْخُلوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُم تَعْمَلوُن»1

آنان در حالی كه [از ستم، شرك و دیگر گناهان] پاكند، فرشتگان درمی‏یابندشان و بدیشان گویند: «درود بر شما! به سبب كردار نیكتان به بهشت درآیید».

«لایَسْمَعونَ فیها لَغْوا إلاّ سَلاما وَلَهُم رِزْقُهُم فیها بُكْرةً وَعَشیّا»2

در آن بهشت، هرگز سخن بیهوده و عبث نشنوند؛ بلكه همه گفتارشان، سلام و درود به یكدیگر است و روزی آنها در صبح و شب بدیشان می‏رسد.

«قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یالَیْتَ قَومی یَعْلَمونَ بِما غَفَرلی رَبّی وَجَعَلَنی مِنَ الْمُكرَمینَ»3

پس از مرگ، به مؤمن آل یس(یاسین) گفته شد: «داخل بهشت شو!».

گفت: «ای كاش! خویشانم [كه سخن مرا نشنیدند] اكنون، آگاه می‏شدند كه خدا چگونه مرا آمرزید و مورد مهربانی و بخشش قرار داد».

________________________________________

1 . نحل (16) آیه 32.

2 . مریم (19) آیه 62.

3 . یس (36) آیه 26 ـ 27.

________________________________________

«وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكا وَنَحْشُرهُ یَوْمَ القِیامَةِ اَعْمی»1

هر كس از یاد من روبگرداند؛ زندگی‏اش [در قبر] به سختی و تنگی خواهد گذشت و در روز قیامت نیز نابینا محشورش كنیم.

«قالوا رَبَّنا اَمتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَاَحْیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلی خُروجٍ مِنْ سَبیلٍ»2

گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده كردی تا به گناهان خود معترف شدیم؛ آیا راهی هست كه از این عذاب به درآییم؟».

«فَوَقیهُ اللّه‏ُ سَیّئاتِ مامَكَرُوا وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ العَذابِ النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ»3

پس، خدا، موسی [و قومش] را از مكر و شرّ فرعونیان نگه داشت و [بعد از غرق شدن] عذاب ناراحت كننده آتش بر فرعونیان فرا رسید [كه آن عذاب عبارت است از اینكه] هر بامداد و شامگاه بر آتش نمایانده شوند تا قیامت كه خطاب رسد: «فرعونیان را در سخت‏ترین عذاب بیفكنید».

________________________________________

1 . طه (20) آیه 124.

2 . مؤمن (40) آیه 11.

3 . مؤمن (40) آیه 45 ـ 46.

________________________________________

«اِذِ الاَْغْلالُ فی اَعْناقِهِم وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النّارِ یُسْجَرونَ»1

[بدكاران، به زودی كیفركردارشان را خواهند یافت] آنگاه كه گردنهایشان با غُل و زنجیرهای آتشین كشیده شود و در آب جوشان انداخته شوند تا قیامت كه درآتش، افروخته خواهند گشت.

«مِمّا خَطیئاتِهِم اُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّه‏ِ اَنْصاراً»2

[قوم گنهكار نوح] به سبب زیادی كفر و خطا در دریا غرق شدند و پس از آن به آتش درافتادند؛ و جز خدا بر خود هیچ یار و یاوری نیافتند.

توضیح و تفسیر آیات

آیه اول:

«وَلا تَقُولوا لِمَنْ یُقْتَل فی سَبیلِ اللّه‏ اَمْواتٌ بَلْ اَحْیاءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرون»3

پس از جنگ بدر كه چهارده نفر از اصحاب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به شهادت رسیدند، مشركان به تمسخر گفتند: «یاران محمّد، بیهوده خود را در میدان جنگ به كشتن دادند» و برخی از دوستان آن شهیدان نیز چنین پنداشتند كه آنان، اینك مرده‏اند؛ تا اینكه این

________________________________________

1 . مؤمن (40) آیه 71 ـ 72.

2 . نوح (71) آیه 25.

3 . بقره (2) آیه 154.

________________________________________

آیه بر پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شد و خدا فرمود:

«وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّه‏ِ اَمْوات»

پیكارگران كشته شده در راه خدا را مرده نپندارید. [اینان از جهان مادی به جهانی بس برتر كوچ نمودند].

«بَلْ اَحْیاءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرون»

شهدای راه حق[در جهان برزخی] برخوردار از حیات همراه با سعادت هستند و شما از درك این حقیقت و آگاهی از آن ناتوانید.

آیه دوم:

«وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیل اللّه‏ أمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرحینَ بِمااتیهُمُ‏اللّه‏ُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرونَ بِالَّذین لَمْ‏یَلْحَقوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِم اَلاّ خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ»1

این آیه، درباره هفتاد تن از شهدای جنگ احد نازل شده و آیه پیش را كامل می‏نماید. خداوند در این آیه می‏فرماید:

«وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیل اللّه‏ أمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ»

شهدای راه خدا را مرده مپندار؛ بلكه آنها زنده‏اند.

خداوند در دنباله آیه از چگونگی حیات آنان، چنین سخن می‏گوید:

«عِنْدَ رَبّهم یُرْزَقونَ»

آنان در جوار پروردگار خویش زندگی می‏كنند و از نعمتهای آن سامان، رزق و روزی داده می‏شوند.

________________________________________

1 . آل عمران (3) آیه 169 ـ 170.

________________________________________

«فَرِحینَ بِما اتیهُم اللّه‏ مِنْ فَضْلِه»

شهدا، به جهت فضل و بخشش الهی كه نصیبشان گشته، شادمانند و از موفقیت در امتحان الهی و رسیدن به وعده‏هایی كه بدیشان داده شده بود، بسیار مسرورند.

«وَ یَسْتَبْشِرونَ بِالَّذین لَمْ یَلْحَقوا بِهم مِنْ خَلْفِهم»

اینان چون شهیدند، شاهد بر كردار امت خویشند؛ بنابراین، دوستان دنیاشان را كه رهرو این راهند، بدین سرور و شادمانی مژده دهند.

«اَلاّ خَوفٌ عَلیْهم وَلاهُم یَحزَنونَ»

و به آنان گویند: از مردن در راه خدا، هیچ مهراسید و هیچ ترس و اندوهی به خود راه ندهید كه جهانی نیك و زیبا در پیش رو دارید.

***

از این دو آیه، نكات زیر فهمیده می‏شود:

1 ـ شهدای راه حق و حقیقت از زندگی و حیات برخوردارند.

2 ـ در جوار رحمت پروردگار خویش، از رزق و روزی بهره‏مندند.

3 ـ از لطف و محبت الهی درباره خود، احساس شادی و مسرت می‏كنند.

4 ـ از حال رهروان راه شهادت آگاهند و آنها را به حركت در مسیر خویش مژده می‏دهند.

در خصوص این آیات، برخی مفسران شبهاتی القا كرده‏اند كه پس از طرح اشكال، پاسخهای لازم داده می‏شود.

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

پنج شنبه 13/10/1386 - 18:11
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

همنشینان پاک و نا پاک (2)

 

روح را صحبت ناجنس عذابى است الیم

در كتاب ها در ضمن حكایات پندآموز آورده اند كه انوشیروان فرمان داد بوذرجمهر نخست وزیر بلندمرتبه اش را كه مردى حكیم و دانشمند و آورنده كتاب « كلیله و دمنه » از هند به ایران بود به زندان بیندازند .

روزى به زندانبان گفت : با بوذرجمهر ملاقات كن و از قول خودت احوال او را بپرس .

زندانبان از بوذرجمهر احوال پرسید ، بوذرجمهر گفت : دارویى دارم كه براى آرامش خود از آن استفاده مى كنم و آن توكّل به خداست ، علاوه بر این بر این حال راضى و خوشنودم چه بسا كه حال دیگر حالى سخت و پر مشقّت باشد .

معلوم شد زندان در بوذرجمهر اثر منفى نگذاشته و دورى از مقام و زن و فرزند و مردم را با توكل به خدا و راضى بودن به حال فعلى جبران كرده است .

انوشیروان كه مى خواست زندان براى آن مرد بزرگ عذاب باشد ولى عذاب نشد ، ناراحت شد ، از بارگاه نشینان چاره خواست ، یكى از آنان گفت : اگر مى خواهى زندان براى او عذاب و شكنجه شود بى خرد احمق و سبك مغز نادانى را هم زندان او كن زیرا روح انسان دانا در كنار احمق نادان به شكنجه و عذاب دچار مى شود . احمقى را یافتند و در زندان كنار بوذرجمهر قرار دادند ، چند ساعتى گذشت ، احمق شروع به گریه كرد ، بوذرجمهر به او گفت : چرا گریه مى كنى ؟ ! سختى زندان و فراق زن و فرزند به پایان مى رسد و در آخر آزاد مى شوى ، احمق گفت : گریه ام براى این امور نیست ، گریه ام براى بزغاله اى است كه به او علاقه دارم و تو هرگاه سخن مى گویى یا غذا مى خورى ، با جنبیدن ریشت یاد بزغاله ام مى افتم ! !

از آن روز بوذرجمهر در شكنجه و عذاب روحى قرار گرفت ، زیرا طبیعى است كه « روح را صحبت ناجنس عذابى است الیم » .

 

زدست دیده و دل هر دو فریاد

پس از مرگ یكى از حاكمان ایتالیا در صندوق مخصوصش نوشته اى را یافتند كه در آن نوشته بود : پس از مرگ من از مردم ایتالیا پوزش بخواهید و درخواست كنید كه براى من دعا كنند زیرا من به كشور و ملّتم خیانت كردم .

سپس خیانتش را به این صورت شرح داده بود : اهل قریه اى بودم كه با پایتخت فاصله زیادى داشت ، در خانواده اى غیر معروف با وضع اقتصادى ضعیف زندگى مى كردم ، از نظر رفتار و منش در آزادى بى قید و شرط به سر مى بردم ، با نگاه هاى شهوت آلود دل به دختر همسایه كه از وجاهت و زیبایى بهره مند بود بستم ، به خواستگارى اش رفتم ولى پدر و مادرش مرا از رسیدن به وصال او محروم نمودند .

من با همه وجود علاقه مند به آن دختر بودم و قصد قطعى ام رسیدن به وصال او بود ، نزد خود تصمیم گرفتم به هر صورت و به هر شكلى كه باشد به او برسم .

روزى شنیدم طلا فروشى معتبر از پایتخت به قریه ما آمد و با پولى فراوان كه به خانواده آن دختر داد ، آن دختر را از پدر و مادرش خرید و همراه خود به پایتخت انتقال داد !

اقامت در قریه برایم بسیار مشكل شد ، با رنج و مشقت به سوى پایتخت رفتم و هر چه از آن دختر جستجو كردم او را نیافتم .

پس از مدتى در كشور ، حزبى به نام حزب آزادى بردگان شكل گرفت ، من هم در آن حزب نام نوشتم و عضو حزب شدم ، این حزب فعالیت چشم گیرى را در پایتخت شروع كرد و من هم پس از مدتى در آن حزب به خاطر سخت كوشى و زرنگى و خوش فكرى ، از چهره هاى معروف و مقامات بالاى حزب شدم .

چیزى نگذشت كه حزب ، برنده حكومت شد و من هم در حزب برنده حاكمیت بر كشور !

پس از مدتى به حافظان اسرارم گفتم : از طلافروش هایى كه به خرید و فروش دختران هم اشتغال دارند جلسه اى براى صرف شام دعوت كنید ، حدود چهل نفر كه سرمایه هاى سنگینى در اختیار داشتند و به خرید و فروش دختران هم تن مى دادند به مجلس صرف شام آمدند ، در خلوت شب فرمان كشتن همه آنان را صادر كردم و پس از كشته شدنشان جسدهایشان را در گوشه اى كه معلوم كسى نشود دفن كردند ، قصد من كشتن یك نفر بود و آن طلافروشى بود كه معشوقه مرا از خانواده اش خرید و با خود به پایتخت آورد ولى چون او را نمى شناختم گفتم رده هاى اول این صنف را نابود كنم تا آن دختر را در میان خانواده هایشان بیابم . از سوى چهل خانواده به من شكایت شد كه مردان ما ناپدید شده اند ، گفتم : همه خانواده ها را با غلامان و كنیزانشان حاضر كنند تا از آنان دلجویى شود ، همه حاضر شدند ولى مقصود خود را میان آنان نیافتم .

پس از مدتى شنیدم دختران زیباروى ایتالیا را با قیمت گران به كشور همسایه مى فروشند ، حادثه اى به وجود آوردم تا میان ایتالیا و كشور همسایه جنگى رخ دهد ، جنگ سختى در گرفت ، شبى در ایام جنگ كه نسبتاً جنگ آرام بود مشغول استراحت بودم ، در گوشه لشكرگاه سر و صدایى بلند شد كه مزاحم استراحتم بود ، به مأمورین دستور بررسى دادم ، گزارش دادند دو سه سرباز بر سر زن بدكاره اى به دعوا و جار و جنجال برخاسته اند ، گفتم : زن و سربازان را نزد من آورید ، چون سربازان و زن را آوردند به دقت در چهره زن نگریستم دیدم همان دخترى بود كه من با نگاه هاى هوس آلود عاشقش شده بودم ! !

به خاطر دخترى هوس باز و بازیچه شهوات ، خریداران و فروشندگان ، دختران ، چهل طلافروش را بى گناه كشتم و بیت المال و نیروى مردمى كشورم را در آتش جنگى بى علت سوزاندم ، بنابراین از مردم پوزش بطلبید و از جانب من عذرخواهى كنید .

این است حالت نفس كه چون چشم و دیده اى كه ابزار اوست نادرست ببیند و گوشى كه از وسائل اوست نادرست بشنود و . . . تبدیل به نفس اماره و به عبارت دیگر اژدهایى خطرناك مى شود كه در یك لحظه دین و ایمان و اخلاق و كرامت انسان را مى بلعد و از هضم رابع مى گذراند.

 

هشدار آیات و روایات

خطر به اندازه اى در این زمینه سنگین است كه پروردگار مهربان كه جز خوشبختى انسان و رشد و كمال او را نمى خواهد ، در قرآن مجید به صراحت و كنایه هشدار مى دهد كه از معاشران ناپاك بپرهیزید و با آنان دوستى مكنید و دل از علاقه به آنان حفظ كنید و هیچ نوع ولایتى را از آنان نپذیرید . حضرت حق دامن مؤمنان را در این زمینه پاك دانسته و حریم زندگى آنان را به روى این معاشران ناجنس بسته مى داند گرچه آنان از نزدیك ترین افراد نسبى و حسبى انسان باشند .

لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهَ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ . . .. (1)

گروهى را كه به خدا و روز قیامت ایمان دارند ، نمى یابى كه با كسانى كه با خدا و پیامبرش دشمنى و مخالفت دارند ، دوستى برقرار كنند ، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند . . .

آرى ; اگر پدران یا فرزندان یا برادران یا اقوام چهره شیطانى داشته باشند و انسان احساس یقینى كند كه مى خواهند وى را از خدا جدا كنند و ارزش هاى او را برباد دهند و شخصیت انسانى اش را لگدمال نمایند و دنیا و آخرتش را لجن مال كنند ; باید از دوستى با آنان براساس خواست خدا بپرهیزد و تنها با والدین خود در حدّ رعایت احترام ، رابطه داشته باشد .

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ . . .. (2)

اى اهل ایمان ! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید ، شما با آنان اظهار دوستى مى كنید ، در حالى كه آنان به طور یقین به آنچه از حق براى شما آمده كافرند . . .

رسول خدا  (صلى الله علیه وآله) در لزوم روى گردانى از اشرار و مفسدان و آنان كه براى دنیا و آخرت انسان زیان بارند و به ویژه براى دین و دیندارى خطرناك اند مى فرماید :

« إذا رَأیْتُم أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِى فَأظْهِرُوا البَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَأكْثِرُوا مِن سَبِّهِم وَالقَوْلِ فِیهِم والوقِیعَةِ وَبَاهِتُوهُم كَیلاَ یَطْمَعُوا فِى الفَسَادِ فِى الاسلاَمِ وَیَحذَرَهُمُ الناسُ وَلاَ یَتَعَلَّمُوا مِن بِدَعِهِمْ ، یَكْتُبُ اللهُ لَكُم بِذَلِكَ الحَسَنَاتِ وَیَرفَعُ لَكُم بِهِ الدَّرَجَاتِ فِى الاخِرَةِ ». (3)

هنگامى كه پس از من اهل بدعت را كه با نوآورى هاى فرهنگى ضد حق و نسبت دادنش به دین قصد دارند در آیین كامل و جامع اسلام اضافه و نقصان ایجاد كنند و نیز تردیداندازان در عقاید و احكام حقه را دیدید ، بیزارى از آنان را آشكار نمایید و فراوان به آنان طعنه بزنید و آنان را با گفتار خود از اعتبار بیندازید و متخصصانه با آنان بحث علمى كنید تا جایى كه مبهوتشان نمایید و آنان به گفتار باطل دم بر نیاورند براى اینكه امید به فساد در اسلام نبندند و مردم را از آنان بر حذر بدارید و بدعت هایشان را نیاموزید كه با این برخورد عاقلانه ، خدا در پرونده شما حسنات ثبت كند و به این خاطر درجات آخرتتان را بالا ببرد .

رسول خدا  (صلى الله علیه وآله) مى فرماید :

« المَرْءُ عَلى دِینِ خَلِیلِهِ ، فَلْیَنْظُرْ أحَدُكُمْ مَن یُخَالِلُ ».(4)

انسان بر طریقه دین و آیین دوست خود است ، پس باید هر یك از شما با دید عقل بنگرد با چه كسى رفاقت و دوستى مى كند .

باز رسول خدا  (صلى الله علیه وآله) مى فرمود :

« مَن كَانَ یُؤمِنُ بِاللهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلاَ یُواخِیَنَّ كَافِراً وَلاَ یُخالِطَنَّ فَاجِراً وَمَنْ آخى كَافِراً أوْ خَالَطَ فَاجِراً كَانَ كَافِراً فَاجِراً ». (5)

كسى كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد ، رابطه برادرى و دوستى تنگاتنگ با كافر برقرار نكند و با بدكار آمیزش و رفاقت نداشته باشد ; كسى كه با كافر دوستى تنگاتنگ برقرار كند یا با بدكار معاشرت نماید كافر ، و بدكار است .

و نیز پیامبر اسلام  (صلى الله علیه وآله) فرمود :

« الوَحْدَةُ خَیْرٌ مِنْ قَرِینِ السَّوْءِ ». (6)

تنها زیستن بهتر از همنشین بد است .

از امیرالمؤمنین على  (علیه السلام) روایت است كه در پاسخ پیر مرد شامى هنگامى كه از حضرت پرسید : همنشین شرّ و آلوده به بدى كیست ؟ فرمود :

« المُزَیِّنُ لَكَ مَعصِیَةَ اللهِ ». (7)

كسى است كه معصیت خدا را براى تو جلوه مى دهد  و آن را در نظرت مى آراید تا ارتكابش بر تو سهل و آسان گردد   .

و نیز آن حضرت فرمود :

« ثَلاثٌ مَن حَفِظَهُنَّ كَانَ مَعصُوماً مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَمِن كُلِّ بَلِیَّة : مَنْ لَم یَخْلُ بِامرَأة لَیْسَ یَملِكُ مِنهَا شَیئاً وَلَمْ یَدخُل عَلى سُلطَان وَلَم یُعِن صَاحِبَ بِدعَة بِبِدْعَتِهِ ». (8)

سه چیز است كه هر كس خود را از آنها حفظ كند ، از شیطان رانده شده در امان مى ماند و از هر بلایى معصوم خواهد بود : كسى كه با زن نامحرم خلوت نكند و بر پادشاه وارد نشود و صاحب بدعتى را در بدعتش كمك ننماید .

امام موسى بن جعفر  (علیهما السلام) از حضرت عیسى  (علیه السلام) روایت مى كند كه آن حضرت فرمود :

« إنَّ صَاحِبَ الشَّرِّ یُعْدِى وَقَرِینَ السَّوْءِ یُردِى فَانْظُر مَنْ تُقَارِنُ ». (9)

بى تردید دارنده خطاها و لغزش ها ، دشمنى مى ورزد و به حقوق انسان تجاوز مى كند و رفیق بد و ناجنس ، آدمى را هلاك مى كند و از اعتبار و آبرو مى اندازد ، پس با دقت بنگر كه با چه كسى همنشین مى شوى .

امام صادق  (علیه السلام) به عمار بن موسى فرمود :

« یَا عَمّارُ ! إنْ كُنْتَ تُحِبُّ أن تَستَتِبَّ لَكَ النِّعْمَةُ وَتَكْمُلَ لَكَ المُرُؤَةُ وَتَصْلُحَ لَكَ المَعِیشَةُ فَلاَ تُشَارِكِ العَبِیدَ والسَّفِلَةَ فِى أمْرِكَ فِانَّكَ إن ائْتَمَنْتَهُمْ خَانُوكَ وَإنْ حَدَّثُوكَ كَذبُوكَ وَإنْ نُكِبْتَ خَذَلُوكَ وَإنْ وَعَدُوكَ أخْلَفُوكَ ». (10)

اى عمار ! اگر دوست دارى كه نعمت برایت آماده شود و پابرجا بماند و مروت و مردانگى ات كامل گردد و معیشت و زندگى ات اصلاح شود ، بردگان و مردم پست را در زندگى خود شریك مكن زیرا اگر آنان را امین خود قرار دهى به تو خیانت مى ورزند و اگر با تو سخن گویند به تو دروغ مى گویند و اگر دچار مصیبت و بلایى شوى رهایت مى كنند و اگر وعده ات دهند از وعده خود تخلّف مى ورزند .

امام صادق  (علیه السلام) به داود رقّى فرمود :

« اُنظُر إلى كُلِّ مَنْ لا یُعْنِیكَ مَنفَعَةً فِى دِینِكَ ، فَلاَ تَعتَدَّنَّ بِهِ وَلاَ تَرغَبَنَّ فِى صُحبَتِهِ ، فَانَّ كُلَّ مَا سِوَى اللهِ تَبَارَكَ وَتَعَالى مُضمَحِلٌّ وَخیمٌ عَاقِبَتُهُ » . (11)

به كسى كه در دینت سودى به تو نمى رساند ، عاقلانه بنگر ، پس به او اعتماد مكن و در رفاقت و دوستى اش رغبت نشان نده زیرا هر چه غیر خداى تبارك و تعالى است نابود و عاقبتش بد است .

امام جواد  (علیه السلام) فرمود :

« إیّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّرِیرِ فَانَّهُ كَالسَّیفِ المَسْلُولِ یَحسُنُ مَنْظَرُهُ وَیَقْبُحُ أثَرُهُ ». (12)

از دوستى و رفاقت با مردم آزار و بدكار بپرهیز زیرا او مانند شمشیر از نیام كشیده است ، منظرش زیبا و محصولش زشت است.

 

نهى از معاشرت با روى گردانان از حق

آیات قرآن مجید در این زمینه راهنمایى هاى بسیار مهمى دارند كه اگر مردم به آن راهنمایى ها توجه كنند به سعادت دنیا و آخرتشان خواهد انجامید .

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ (13)

و زمانى كه به انسان نعمت مى بخشیم  از ما  روى بگرداند و خود را مغرورانه از ما دور كند . . .

هستند افرادى كه ثروت و مال و رفاه و خوشى ، آنها را از یاد خدا و توجه به دستوراتش غافل مى كند و تصور مى كنند كلید فتح هر چیزى و حلاّل هر مشكلى مال و ثروت است ; ثروتمندى خود را پایه و اصل به حساب مى آورند و گمان مى كنند باید به همه كس و به هر چیزى حاكم باشند و همگان خواسته هاى آنان را به اجرا بگذارند و در هر موقعیتى به آنان احترام كنند ; باد غرور دماغشان را پر مى كند و حالت جهنمى استكبار ، از درونشان شعله مى كشد و به اعمال و رفتار و اخلاق و كردارى دچار مى شوند كه جز دورى از خدا و نافرمانى از فرمان هایش چیزى به آنان نمى افزاید .

از عالمان دین ، دورى مى كنند و از مسجد و محراب و وعظ و موعظه مى گریزند و براى دین و دینداران حسابى باز نمى كنند و راهى جز راه خدا و نظام هستى انتخاب مى كنند و به خوشى هاى بى اصل و اساس و لذت هاى حیوانى رو مى آورند و حاضر به شنیدن حقایق الهیه نیستند و هر كس در كنار آنان قرار گیرد ، مى خواهند او را نیز مانند خود بى بند و بار و سركش و یاغى از حق نمایند .

اینان در همه شهرها و در میان همه اجتماعات و در هر كوچه و برزن ، چهره اى شناخته شده هستند ; قرآن مجید روى گردانى از آنان و ترك رفاقت و معاشرت باآنان را به همه مردم سفارش و توصیه دارد ،

وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِى آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ (14)

و هرگاه كسانى را دیدى كه در آیات ما  به قصد شبهه اندازى  به یاوه گویى و سخن بى منطق مى پردازند از آنان روى گردان  و مجلسشان را ترك كن   . . .

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الُْمجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ . (15)

ستمكارتر از كسى كه به وسیله آیات پروردگارش تذكر داده شود سپس از آنها روى برگرداند ، كیست ؟ بى تردید ما از مجرمان انتقام مى گیریم .

هستند مردمى كه لازم است به آنان به وسیله آیات قرآن هشدار داده شود و مورد امر به معروف و نهى از منكر قرار گیرند و به آنان اتمام حجت شود تا درهاى سعادت و خوشبختى به روى آنان باز گردد ولى با چنین محبت و لطفى كه به آنان مى شود ، از كوره در رفته و خشم آلود از آیات خدا روى مى گردانند و به دستگیره شقاوت و بدبختى چنگ مى زنند و نمى خواهند به اخلاق پاك و اعمال شایسته و عقاید نیك آراسته شوند .

اینان با این حالتى كه دارند شایسته است مردم از آنان كناره گیرى كنند و از رفاقت و معاشرت با آنان بپرهیزند مبادا كه اطوار شیطانى آنان آدمى را به چاه گمراهى اندازد و درهاى رحمت حق را به رویش ببندد و از سعادت و خوشبختى دو جهان محروم سازد ،

فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ (16)

بنابراین از كسانى كه از یاد ما روى گردانده اند و جز زندگى دنیا را نخواسته اند ، روى بگردان . این  دنیا خواهى  آخرین مرز دانش و معرفت آنان است . . .

هستند كسانى كه از روى علم و عمد از یاد خدا و آیات قرآن و حلال و حرام حق و حقایق اصیل روى مى گردانند و جز به شهوت و ثروت و صندلى و ریاست و هوا و هواپرستى نمى اندیشند .

اینان همه امور حیات و زندگى و حتى كوشش انسان ها را در راه خدمت به شهوات و امیال و خواسته هاى بى مهار خود مى خواهند و هر چه و هر كس در مسیر خواسته هاى آنان نباشد از خود دور مى كنند و با آن به دشمنى و كینهورزى برمى خیزند .

اینان هدایت خدا را نمى خواهند و علاقه اى به آخرت ندارند و زحمات پیامبران را ارج نمى نهند و به همین سبب خداى مهربان براى حفظ ارزش هاى انسان دستور اكید مى دهد كه از این گونه مردم روى بگردانید و از همنشینى و رفاقت و معاشرت با آنان پرهیز كنید و  از معاشرت با این گونه مردم غافل و بى خبر و جاهل مانده به حقایق بپرهیزید .

1ـ مجادله: 22                         2ـ ممتحنه: 6

3ـ وسائل الشیعه: 16/267        4ـ مستدرک: 8/327

5ـ وسائل الشیعه: 16/265        6ـ بحارالانوار: 71/199

7ـ امالی صدوق /478                8ـ بحارالانوار: 71/197

9ـ کافی: 1/640        10ـ وسائل الشیعه: 12/30

11ـ مستدرک الوسائل: 8/352   12ـ بحارالانوار: 71/198

13ـ اسراء: 83           14ـ انعام: 68

15ـ سجده: 22          16ـ نجم: 29ـ 30

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

چهارشنبه 12/10/1386 - 17:0
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

همنشینان پاك و ناپاك (1)

از مهمترین محورهای اثرگذار در زندگی انسان مسئله دوست و هم نشین است که نحوه عملکرد در انتخاب آن، هم می تواند ضامن آینده فرد و هم نابود کننده هستی او باشد. این نوشتار که برگرفته از کتاب ارزشمند «معاشرت» اثر اندیشمند فرزانه استاد حسین انصاریان است به این مهم می پردازد که هم نشینان شایسته کدامند و معاشرانی که باعث خسران دنیا و آخرت می شوند کدام.

مسؤولیت عظیم

از آیات قرآن مجید و روایات با ارزش و معارف حقه اسلامیه استفاده مى شود كه مسأله رفاقت و همنشینى ، و معاشرت و دوستى و آثارش در زندگى ، مسأله اى است كه انسان در برابر آن تكلیفش سنگین و مسؤولیتش عظیم است .

انسان اگر رفیق و دوستى را انتخاب كند كه سبك مغز و پست باشد و جز به شكم و شهوت اهتمام نورزد و نسبت به خدا و قیامت و دین و دیندارى و اخلاق و عمل صالح در غفلت و بى خبرى دست و پا بزند و از دوستى و معاشرتش با انسان هدفى جز امور مادى و لذّت برى و خوش گذرانى نداشته باشد ، بى تردید با دست خود و با انتخاب خویش تیشه به ریشه خود زده ، بناى دنیا و آخرتش را در معرض خرابى قرار داده ، خدا را از خود ناراضى نموده ، به سعادت و خوشبختى اش پشت و پا زده ، مسؤولیت و تكلیف الهى و انسانى خود را كه در این زمینه بس بزرگ و با عظمت است نادیده گرفته و نهایتاً براى خود در قیامت محاكمه سختى را تدارك دیده است .

از سفارش هاى بسیار مهم حضرت حق و همه پیامبران و امامان و اولیاء خدا  (علیهم السلام) و نیكان و اخیار و دلسوزان این است كه : « از معاشر ناباب احتراز كنید » .

همنشینى با معاشر ناجنس از هر زهرى كشنده تر و از هر خطرى خطرناك تر و از هر كار زشتى زشت تر است زیرا معاشر ناباب دین و ایمان و اعتبار و آبروى انسان را بر باد مى دهد ، و آدمى را از فیوضات و عنایات حضرت حق محروم مى كند .

تا توانى مى گریز از یار بد*** یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند *** یار بد بر جان و بر ایمان زند

راستى ، چه انسانى خطرناك تر و زیانبارتر از رفیقى كه وارد زندگى انسان شود و انسان را از خداى مهربان جدا كند و سراپاى فضاى حیات آدمى را آلوده نماید و ریشه انسانیت انسان را بخشكاند و گُل وجود انسان را تبدیل به خار كند و خانه آباد شخصیت آدمى را چون ویرانه اى پر از مار و مور رذائل اخلاقى نماید و انسان را مورد نفرت حق و در معرض بى مهرى خانواده اش و دیگران قرار دهد ! !

این چهره هاى ناباب و غولان رهزن و دیوان مفسد ، با كلام و قلم و اطوار و منش خود ، انسان را به آتش دوزخ و چاه ویل و عذاب ابد دعوت مى كنند و باید گفت : واى بر كسانى كه دعوت این سبك مغزان و سفیهان دیوانه و حیوانات آدم نما را مى پذیرند و داغ ننگ بردگى اینان را بر پیشانى زندگى مى زنند ،

. . . أُولئِكَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ . . . (1)

. . . اینان كه مشركند ، نه تنها مردم ، بلكه بى رحمانه زن و فرزند خود را به سوى آتش مى خوانند . . .

معاشران ناپاك

معاشر ناباب كه به قول قرآن كریم شیطانى خطرناك و راهزنى خسارت زننده است و پس از نابود كردن ارزش هاى انسان از انسان چشم مى پوشد و او را در وادى هلاكت وامى گذارد و به فرموده امیرالمؤمنین على  (علیه السلام) دیوى انسان نماست كه چهره اش چهره انسان و قلبش قلب حیوان است اگر از طریق معاشرت و رفاقت در زندگى انسان وارد شود و مهار امور آدمى را به دست بگیرد ، دنیا و آخرت انسان را به باد مى دهد و باعث مى شود كه همه درهاى رحمت حق به روى انسان بسته شود و روزنه هاى خشم و عذاب به روى آدمى باز گردد .

این نكته را نباید فراموش كرد كه ورود معاشر ناجنس به فضاى زندگى معلول خواسته خود انسان و پذیرش بى چون و چراى اوست و انسان نمى تواند خود را در این زمینه مسلوب الاختیار قلمداد كند و همه تقصیر و جرم و جنایت را به عهده همنشین ناپاك اندازد . تنها كارى كه معاشر آلوده مى كند ، دعوت به زشتى و بدى و گناه و معصیت است و این انسان است كه با اراده و عقلى كه دارد و با توجه به موج هدایت خدا كه از درون و برون به انسان مى رسد باید دعوت این قاتل شخصیت و غول خطرناك و دیو سیاه باطن را با تمام وجود برگرداند و از پذیرشش امتناع ورزد و از قبولش سرپیچى نماید كه خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردا در طاعت خدا و سرپیچى از چهره هاى ضد خدا و به ویژه معاشر ناباب است .

معاشر ناباب موجودى است كه حاكم وجودش به جاى عقل ، جهل و به جاى قلب ، شهوت و به جاى حق ، هواى نفس است و هدفى جز عارى كردن انسان از حقایق و نابودى دنیا و آخرت و ریشه كن كردن ارزش ها و به پوچى رساندن او ندارد .

نشانه هاى دشمنىِ دوست نما

در هر دوره اى و در هر عصرى شیطان صفتانى خطرناك هستند كه افراد به ویژه جوانان را جذب نموده و با آنان طرح دوستى و رفاقت مى اندازند تا از مال و منال آنان به ناحق استفاده كنند و ارزش هاى انسانى شان را به غارت برند .

اینان با چهره اى خوش نما و لبخندهایى جذاب و سخنانى شیرین و دام هایى نامرئى و خدعه و فریب كارى ماهرانه و پشت هم اندازى عجیب و غریب ، خود را به انسان مى نمایانند و با این ترفندها به انسان دست دوستى و رفاقت مى دهند و هنگامى كه آدمى را اسیر محبت مكارانه خود كردند ، وسوسه هاى خود را شروع نموده ، به تدریج و در مدتى طولانى انسان را از خدا و حق و حقیقت و عبادت و خدمت و سلامت نفس و كرامت و شرافت و آغوش گرم خانواده و مجالس مفید و دنبال كردن دانش و ... جدا مى سازند و آهسته آهسته انسان را بدون اینكه توجه عمیق داشته باشد به اسارت شهوات و امیال و غرائز خود درمى آورند و او را عمله و خادم خیانت ها و جنایت هاى خود مى كنند و به خرمن خوبى ها و ارزش هاى انسان آتش مى اندازند و كارى مى كنند كه روز پشیمانى ، فرصت ها از دست رفته و اسباب نجات نابود شده باشد .

شناخت این دشمنان خطرناك دوست نما با توجه به این اوصاف ، كار دشوارى نیست .

هنگامى كه كسى را دیدید و یافتید كه زمزمه جدا شدن از حق از او شنیده مى شود و درك كردید كه مى خواهد از شما به عنوان ابزارى براى امیال خودش سوء استفاده كند و قطع رابطه با خوبى ها و ارزش ها را به شما پیشنهاد مى نماید و خوبان جامعه را در نظر شما كوچك و ناپاكان را در نظر شما بزرگ جلوه مى دهد ، بدانید كه دیو صفتى سفاك و شیطان مسلكى بى باك با خدعه و حیله و مكر و فریب ، خود را به شما دوست و رفیق مى نمایاند ، در این حال بر شماست كه هرگز با او طرح دوستى نریزید و باب رفاقت باز نكنید و زمینه معاشرت فراهم نیاورید و در این زمینه از داستان اسفناك و عبرت آموز عقبة بن ابى معیط ـ كه در آیات 27 تا 29 سوره فرقان به آن اشارت شده است ـ پند گرفته ، خود را از چنگال آن گرگ بى رحم برهانید .

داستان تأسف بار

عقبة بن ابى معیط عقبه از مشركین و بت پرستان مكه بود و با هم كیشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت . از دوستان نزدیك او اُبىّ بن خلف بود كه در سفر و حضر و در هر رفت و آمد و در هر كوى و برزن و در هر مجلسى با یكدیگر بودند ، رفیقى كه در شیطان مسلكى و دیو صفتى كم نظیر بود !

عقبه از یك سفر تجارتى بازگشت و عده اى از بزرگان و اشراف مكه از جمله پیامبر اسلام  (صلى الله علیه وآله) را به مهمانى دعوت كرد كه در آن مهمانى به علتى دوستش ـ اُبىّ بن خلف ـ حاضر نبود .

هنگامى كه مهمانان سر سفره حاضر شدند و دست به غذا بردند عقبه دید رسول خدا  (صلى الله علیه وآله) از خوردن غذا امتناع دارد ، سبب را پرسید ، حضرت فرمود : من از طعام تو نمى خورم مگر اینكه به وحدانیت خدا و رسالت من شهادت دهى و به دایره اسلام و مسلمانى درآیى تا درهاى رحمت حق و درهاى بهشت به رویت باز شود .

عقبه با كمال میل شهادتین را به زبان جارى كرد و پیامبر  (صلى الله علیه وآله) هم از غذاى او تناول فرمود .

عقبه هنگامى كه پس از پایان میهمانى نزد رفیق شیطان مسلك و بت پرستش رفت ، با ملامت و سرزنش اُبىّ بن خلف روبه رو شد و از سوى اُبىّ مورد شماتت قرار گرفت كه چرا آیین خود را رها كرده ، به آیین محمد گرویدى ؟

عقبه داستانش را در اسلام آوردنش بیان كرد ، اُبىّ با كمال وقاحت به او گفت : من از تو خوشنود و دل خوش نمى شوم مگر اینكه به تكذیب محمد برخیزى ! !

عقبه بدبخت و تیره روز كه نخواست این دشمن غدار دوست نما را از خود براند و سعادت به دست آورده را حفظ كند و ز راه جهنم به راه بهشت برود ، براى خوش آمد آن نابكار به سوى پیامبر اسلام  (صلى الله علیه وآله) رفته ، با كمال بى شرمى آب دهان به صورت پیامبر  (صلى الله علیه وآله) انداخت كه آب دهانش با دو شقه شدن به صورت مبارك رسول حق  (صلى الله علیه وآله) جارى شد و آن چهره ملكوتى را تحت تأثیر قرار داد ، حضرت زنده بودن عقبه را تا پیش از هجرت خود خبر داد و به او گفت : چون از مكه بیرون آیى به شمشیر انتقام حق به قتل مى رسى ، پیش بینى آن حضرت در جنگ بدر تحقق یاقت ، عقبه در جنگ بدر به جهنم واصل شد و اُبىّ بن خلف ـ دوست نابابش ـ در احد به قتل رسید.

آیات 27 ـ 29 سوره فرقان جهت دلدارى و تسلیت به پیامبر  (صلى الله علیه وآله) بیان و سرنوشت شوم انسان پلیدى كه در دنیا دچار دوست و رفیق گمراه و گمراه كننده و شیطان مسلك شد ، نازل گردید .

وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِى وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِلاِْنسَانِ خَذُولاً (2)

و روزى كه ستمكار ، دو دست خود را  از شدت اندوه و حسرت به دندان مى گزدو مى گوید : اى كاش همراه این پیامبر راهى به سوى حق برمى گرفتم ، * اى واى ، كاش من فلانى را  كه سبب بدبختى من شد  به دوستى نمى گرفتم ، * بى تردید مرا از قرآن پس از آنكه برایم آمد گمراه كرد . و شیطان همواره انسان را  پس از گمراه كردنش تنها و غریب در وادى هلاكتوامى گذارد .

آرى ; همنشین بد به فرموده حق شیطان است و شیطان بى تردید دشمن انسان است و پس از آن كه به انسان خسارت و زیان غیر قابل جبران وارد ساخت ، او را در حیرت و سرگردانى و اسیر دست انواع طوفان ها و بلاها در دنیا و به چنگال عذاب ابد در آخرت ، وامى گذارد .

وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِلاِْنسَانِ خَذُولاً (3)

و شیطان همواره انسان را  پس از گمراه كردنش تنها و غریب در وادى هلاكتوامى گذارد .

رفیق و همنشین آن نیست كه بر عیوب و نواقص و خلأهاى معنوى انسان بیفزاید و چون آتشى خطرناك به خرمن ارزش هاى انسان و كرامت و شرافتش بیفتد ، دوست حقیقى و رفیق واقعى كسى است كه از عیوب آدمى بكاهد و نقایص انسان را برطرف سازد و خلأهاى معنوى و روحى دوست خود را جبران كند .

امام صادق  (علیه السلام) درباره محبوب ترین همنشین مى فرماید :

« أحَبُّ إخوَانى إلَىَّ مَنْ أهْدى إلىَّ عُیُوبى » (4)

محبوب ترین برادرانم نسبت به من كسى است كه مرا به سوى عیوبم راهنمایى كند .

انسان با انصاف و خواهان خوشبختى هنگامى كه از طرف همنشینى دلسوز به عیوبش راهنمایى شود ، بى تردید در مقام رفع عیوب خود برمى آید و با كمك همنشین با كرامتش به مقامات انسانى عروج مى كند .

اى غزالى گریزم از یارى*** كه اگر بد كنم ، نكو گوید

مخلص آن شوم كه عیبم را *** هم چو آیینه رو برو گوید

نه كه چون شانه با هزار زبان *** پشت سر رفته مو به مو گوید

رفیق ومعاشرى كه از ایمان و اخلاق و عمل صالح تهى است و به همین سبب از فتوت و جوانمردى و فضیلت و كرامت بى بهره است ، آتشى است كه درخت وجود را با همه شاخ و برگش مى سوزاند و نهایتاً انسان را در دنیا از ارزش ها دور مى كند و او را به خوارى و ذلت مى نشاند و دریایى از اندوه و غصه و تأسف و پشیمانى را براى او بر جا مى نهد و دوستى و معاشرتش سبب مى شود كه انسان در آخرت هم به عذاب الیم دچار شود و در دوزخ كه براى بدكاران جایگاهى ابدى است ، با دیدن رفیق ناجنس و چهره اى كه او را به عذاب جاوید دچار كرده است عذاب مضاعف بچشد.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

چهارشنبه 12/10/1386 - 16:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته