• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5960روز قبل
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

زمینه های قیام سیدالشهداء(علیه السلام) - 2

تبلور انحرافات در سقیفه

خواندن اوراق تاریخ و بررسی آنچه بین حاضران در سقیفه گذشته به خوبی بر این مطلب گواه است كه مسلمانان آن برهه براموری غیر از شایستگی و لیاقت تكیه داشته اند. نكاتی پیرامون سقیفه هست كه بر فهم این مطلب كمك می كند:

الف - انصار بعد از رحلت رسول خدا(ص) بی درنگ به سقیفه بنی ساعده رفته ومساله رهبری و خلافت را به شور گذاشتند. این اقدام چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ از این حركت دو نكته را می توان برداشت نمود:

1 - نگرانی انصار از حاكمیت قریش و انتقام كشته های بدر. چنانكه حباب بن منذر گفت: ما ترس از آن داریم كه كسانی از شما بر سر كا ر آیند كه ما پدران و برادران آنها را در جنگ كشته ایم، ترس از آنكه اینان از ما انتقام بكیرند.(3)

2 - ترس هر یك از اوس و خزرج از حاكمیت یكدیگرو بازگشت كینه های گذشته. چنانكه ابوبكردر سقیفه به آنها گفت: اگر از میان شما انصار هریك از اوس و خزرج خلافت را بگیرند به خاطر مسائل  جاهلیت با هم جنگ خواهید كرد.(4)

ب - انصار در سقیفه می گفتند: منا الامیر و منكم امیر( یك امیر از ما و یك امیر از شما) و ابوبكر در پاسخ گفت: منا الامراء و انتم الوزراء(امیر از ما باشد و وزیر از شما).

آیا این ایده و طرز فكر با روحیه اسلام سازگاری دارد؟ مگر در سقیفه تقسیم ارث می كردند كه اینچنین به چانه زنی پرداخته بودند؟ آیا پیامبر اكرم(ص) نفرموده بودند هیچ كس بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا و عمل صالح؟ و آیا اساسا زحمت انتخاب وصی بر عهده ملت است؟ آیا یوشع بن نون و شمعون الصفا و آصف بن برخیا را مردم برای وصایت برگزیدند؟

به نظر میرسد آنچه در سقیفه بنی ساعده مورد توجه مهاجرین و انصار بود پیشی گرفتن از قبایل دیگر و رقابت قومی و قبیله ای به سبك جاهلی بوده است و در حالی كه غالب آنها - اگر نگوییم همه آنها - به حقانیت علی(ع) و اولویت او اعتقاد داشتند ولی برای اینكه از قبیله رغیب عقب نمانند به چانه زنی بر سر خلافت می پرداختند.

----------------------------------

3 - انساب الاشراف(بلاذری) :580/1 .

4 - البیان و التبیین(جاحظ) :298/3.

بازگشت جاهلیت، زمینه ساز قیام حسینی

وقتی مفسر و مدافع قران كریم علی بن ابی طالب(ع) از حق خود یعنی حكومت محروم شد و اهل بیت  پیامبر(ص) مهجورشدند، جریان رجعت و بازگشت به عادات جاهلی سرعت یافت و در طول 25 سال خلافت خلفای ثلاث انحرافات و بدعت های زیادی پدید آمد. لذا هنگامی كه علی(ع) زعامت جامعه را پذیرفت ، اصلاحات داخلی را بر هر امر دیگری ترجیح داد. لكن جبهه نفاق در عصر خلفا، مخصوصا زمان عثمان در پرتو قدرت سیاسی توانسته بود قدرت اقتصادی و نظامی قابل توجهی بدست آورد. به همین جهت با ایجاد جنگهای داخلی و مشكلات دیگر مانع اصلاحات علی(ع) گردید و با شهادت مظلومانه آن رادمرد الهی، برنامه های اصلاحی او ناتمام ماند و با استیلای  بنی امیه بر جهان اسلام ، جبهه نفاق با قدرت بیشتری جامعه را به سوی انحطاط و تباهی سوق داد و در اواخر حكومت معاویه فساد و تباهی به اوج خود رسید و بسیاری از عقاید و خلق و خوی جاهلی كه پیامبر اكرم(ص) برای اضمحلال آنها تلاشهای بسیاری نموده بود احیا گردید و سنت پیامبر(ص) و قرآن كریم رو به زوال نهاد.

پس از این انهدام عظیم فرهنگی، از حسین بن علی(ع) چیزی جز این انتظار نمی رفت كه برای احیاء دین اسلام و سنن بر باد رفته آن قیام نماید. چنان كه خود ایشان فرمود:

" من شما را به كتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می خوانم، زیرا سنت پیامبر(ص) از بین رفته و بدعت زنده كردیده است"(1)

و نیز فرمود:

" و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید"(2)

وقتی امت اسلام گرفتار حاكمی چون یزید باشد فاتحه اسلام را باید خواند.

نتیجه سخن اینكه اسلام برای براندازی باورهای پوچ جاهلی آمده بود و مجاهدت های بسیاری  نیز در این راستا از سوی پیامبر(ص) و مسلمانان  صورت گرفته بود اما پس از گذشت مدتی نه چندان مدید آنچه در جامعه حاكم شده بود چیزی جز اسلام و آنچه بدان عمل می شد چیزی جز دستورات قرآن بود و همان باورهای غلط و سنن جاهلی دوباره به بار نشسته بود. قیام الهی سیدالشهداء(ع) نیز جز برای آگاهی دادن مسلمانان از وضعیت موجود و بیان غربت اسلام نبود.

1 – بحارالانوار :44/340، تاریخ طبری:3/305، الكامل فی التاریخ:552/3 ، اعیان الشیعه:59/10 2 - بحار:326/44 .

3 – مغازی واقدی :3/1120 .

4 – تاریخ طبری : 4/304 ؛ الکامل(ابن اثیر):3/553 .

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 19:19
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

دیدگاه امیرالمؤمنین 

حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (علیه السلام) در قسمتى از خطبه 133 نهج البلاغه به جهل و كور دلى زمینیان كه عامل شقاوت و بدبختى آنان در گذرگاه حیات و علّت عذاب ابدى آخرت براى آن هاست ، اشاره مى كند ، و به بینایى و بصیرت آسمانیان كه معلول توجّه آن ها به نبوت و امامت و دقّت در آیات كتاب الهى و عاملى براى سعادت دنیا و آخرت آنان است آگاهى مى دهد .

 وَاِنَّما الدُّنْیا مُنْتَهى بَصَرِ الاَْعْمى ، لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءِها شَیْئاً ، وَالْبَصیرُ یَنْفُذُها بَصَرَهُ ، وَیَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها ، فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ ، وَالاَْعْمى اِلَیْها شاخِصٌ ، وَالْبَصیرُ مِنْها مُتِزَوِّدٌ ، وَالاَْعْمى لَها مُتِزَوِّدٌ

و غیر این نیست كه دنیا « مجموعه امور مادى و ظاهرى » دیدگاه نهایى انسان كوردل است ، او « از دیدن غیر دنیا محجور ، و » بعد از آن و بالاتر از آن را نمى بیند ، ولى انسان بینا و بابصیرت « و آن كه دلش بنور معرفت روشن است » ، نگاهش از دنیا به باطن و اعماق آن نفوذ نموده ، « و بعد از این امور مادى بالاتر و برتر از آن را مى بیند » و میداند كه آرامگاه و قرارگاه ابدى در وراى این جهان است ، پس بینا از دنیا به آخرت سفر مى كند و نابینا به سوى دنیاى محض در حركت است ، و بینا « براى حیات ابد » از دنیا توشه بر مى گیرد ، و نابینا براى دنیاى فانى و زودگذر توشه فراهم مى نماید .

وجود آدمى با آن همه استعدادها و عظمت ها كه در امتداد تاریخ از خود نشان داده ، و ادیان الهى آن ها را اثبات ، و حكما و دانشمندان آن ها را توضیح داده اند ، نمى تواند سر از این خاكدان بیرون بیاورد ، و مقدارى از مواد پاكیزه طبیعت را به مدفوع تبدیل نموده ، و مقدارى البسه بپوشد و معادن و سرمایه هاى زمین را مستهلك بسازد ، و لحظاتى بخندد و لحظاتى بگرید ، و ساعت هایى شادان و ساعت هاى دیگر اندوهگین گردد ، روزى پیروز و روزى دیگر با شكست مواجه شود ، و سپس یك یا چند عدد مانند خود ، موجوداتى بى هدف را روى این كره خاكى براى كشتن و كشته شدن و بردگى به هوا و لذّت رها كند ، و سپس اعضاى كالبد بدن خود را با آن همه استعدادها و امكانات بدون بهره بردارى از آن ها به عالم طبیعت كه از آن گرفته بود ، به خود همین عالم تحویل بدهد و برود ! !

با این تفاوت كه موقع سر بر آوردن از عالم طبیعت به وسیله فعّالیت هاى مثبت و شكوفایى قوانین هستى وارد عرصه زندگى مى شود ، و موقع رفتن ، همه اجزاى موجودیت خود را بدون اختیار و دو دستى تقدیم مار و مور و سایر حشرات زمینى مى نماید ، و در بعضى جوامع همان اجزا را طعمه آتش مى نمایند كه به خطاى وجود خود پى ببرد ، بعد از این هرگز به فكر شكوفایى وجودى نیفتد ، نه ! هرگز حقیقت چنین نیست كه كامل به حركت بیفتد و در پایان كار ، در بدترین سراشیب پستى ها سقوط كند !

ولى زمینیان چنین تصوّر نابجا و خطرناكى دارند كه بر مبناى آن تصوّر ، زندگى مى كنند و سپس به اسفل سافلین سرنگون مى شوند .

اما آسمانیان كه از بینایى و خرد بهره مندند ، از واقعیات این دنیا وسایلى براى پرواز به رشد و كمال خود اتّخاذ مى كنند ، و مطلوب ترین و محبوب ترین واقعیات دنیا را بهترین وسیله براى پرواز تلقّى مى نمایند .

زمینیان ، خودبین و آسمانیان ، خدابین هستند .

مادّیگران جز شكم و شهوات نمى بینند و ملكوتیان غیر حقّ مشاهده نمى نمایند .

زمینیان فقط در جستجوى عناصر مادّى هستند ، و عرشیان در تعقیب رضاى دوست .

كوردلان ، فداى ابزار مادّى مى گردند ، و فرشته خویان ، فانى در حضرت یار .

زمینیان ، مرده متحرّك و منبع رذایل و خباثت ، و آسمانیان ، زنده و جاوید و آیینه اسما و صفات حقّند .

آسمانیان ، آزاد از هوا و هوس ، و زمینیان اسیر امیال و شهوتند .

عرشیان فرش نشین با تمام وجودشان سراینده حقیقت ، و زمینیان كوردل ، زمزمه كنندگان وَهم و خیالند .

آسمانیان ، خانه تن را با كار و كوشش در راه خدا و جهاد فى سبیل اللّه و عمل صالح به ویرانى مى برند ، تا كاشانه دل ، آباد شود و مرغ ملكوتى روح از این قفس خاكى به كوى محبوب به پرواز آید ; چنان چه حسین (علیه السلام)و یاران باوفایش به تمام معنى این راه را طى كردند و در ساعات عرشى عاشورا ، آیینه تن شكستند تا جز محبوب ، احدى در میانه نماند .

حكیم الهى قمشه اى در این زمینه بر اساس معارف اسلامى به صورت نظم از آخرین لحظات پیشواى عاشقان خبر مى دهد :

اى دل و دلدار و دل آراى من *** بر رخ تو چشم تماشاى من

در رهت اى شاهد زیباى من *** شمع صفت سوخت سراپاى من

اى سر من در هوس روى تو *** بر سر نى رهسپر كوى تو

گر أرِنِى گوى به طور آمدم *** خواستیم تا به حضور آمدم

بِاللّه اگر تشنه ام آبم تویى *** بحر من و موج و حبابم تویى

تشنه به معراج شهود آمدم *** بر لب دریاى وجود آمدم

آینه بشكست و رخ یار ماند *** اى عجب این دل شد و دلدار ماند

نقش بشد جلوه نقّاش شد *** سرّ هُوَ اللّه ز من فاش شد

 

آرى ، این هفتاد و دو نفر صبغه حقّ به خود زدند و عاقبت ، حقّ شدند ، خانه گِل بگذاشتند و صاحب دل شدند ، بر مرگ خندیدند و حیات جاوید یافتند .

حجاب نفس به یك سو زدند و در نتیجه صاحب نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه شدند ; زیرا وقتى هواهاى نفسانى در كار نباشد طغیان معنا ندارد ، وقتى حجاب امیال و غرایز بى در و پیكر نفسانى در صحنه نباشد دیدن غیر حقّ در كار نخواهد بود ، زمانى كه حكومت نفس در میان نباشد از بندگى شكم و شهوت اثرى نخواهد بود .

عاشقان كوى دوست از بدن و شكم و شهوت و كسب و كار و زن و فرزند برخوردار بودند ، ولى برخورد آنان با آن همه امور ، برخوردى صد در صد الهى ، اخلاقى ، عرشى و ملكوتى بود .

آنان ، از این مجموعه براى تأمین قدرت و قوّت ، جهت سلوك الى اللّه و پرواز به كوى محبوب استفاده مى كردند .

آنان ، دچار حجاب منیّت ، و پرده غرور ، و گرفتار وساوس و هواجس نفس ، و اسیر بند شیطان و شیطنت نبودند . و خلاصه از هرچه دشمنان حقّ به آن آلوده بودند ، پاك و داراى باطنى روشن و ضمیرى منوّر و وجودشان براى همه جهانیان اسوه حسنه و سرمشق الهى بود .

این بود منش حسین (علیه السلام) و یاران او ، و آن بود كیش یزید و متابعان بدبخت و سیه روز او .

بیاییم به اخلاق و عمل حسین (علیه السلام) و یاران باوفایش آراسته شویم ، و از روش دشمنان حسین (علیه السلام) ، تا جان در بدن داریم بپرهیزیم ، كه حسین (علیه السلام)منبع تمام حسنات و فیوضات و بركات ، و یزید انبان تمام خبائث و رذایل و پستى هاست .

به این حقیقت غیر قابل تردید توجّه كنید كه : آراستن وجود به اخلاق حسین (علیه السلام)و یارانش كارى است صد در صد شدنى ، و به دور نگاه داشتن عرصه گاه حیات از رنگ یزید ، امرى است قابل تحقق ، كه سستى در آراستن و تنبلى در پیراستن ابداً در پیشگاه حقّ به عنوان عذر ، قابل قبول نیست .

ما پس از حادثه باعظمت كربلا ، چهره هاى زیادى را مى توانیم پى بگیریم كه در رفتار و كردار ، اخلاق و پندار و عمل و اطوار ، دنباله رو كاروان نورشدند ، و این انقلاب حال و احوال ، معلول همّت بلند و اراده والاى آنان بود . و عدّه زیادى را خبر داریم كه به دنبال تاریكى و ظلمت رفتند و عمله ظلم و ستم ، و خادم شهوات یزید زمان خود شدند ، و این از جهل و غرور و سستى آنان نسبت به حقّ و ضعف اراده ایشان در جهت حقیقت بود .

حضرت حسین (علیه السلام) اعلام فرمود كه : در همه شؤون حیات من ، براى شما سرمشق هست . این مردمان هر دوره اند كه باید با بكارگیرى استعدادهاى خدادادى ، حیات و زندگى خود را با حیات الهى و عرشى و آسمانى حسین (علیه السلام)هماهنگ كنند ، چنان كه یاران بى نظیر او خود را با آن منبع خیر هماهنگ كردند ، كه ایجاد این هماهنگى كار دشوارى نیست .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 15:7
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مكاشفه حضرت حسین (علیه السلام)

دیده حقّ بین حضرت حسین (علیه السلام) در مكاشفه اى در سحرگاه شب عاشورا حقیقت این دو گروه متضاد را مشاهده كرد ، و بر اساس مكاشفه آن حضرت از گروه حقّ ، تعبیر به گروه آسمانى ، عرشى و ملكوتى ، و از گروه باطل به عنوان زمینى یاد شده است :

حضرت حسین (علیه السلام) را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت ، چون بیدار شد فرمود :

« سگ هایى را دیدم كه بر من حملهورند ، در میان آن ها سگ چند رنگى بود كه شدیدتر بر من تاخت . گمانم آن است كه آن كه مرا مى كشد و خونم را مى ریزد ، پیكرش پیس باشد ! ! »

و پیكر شمر چنین بود .

سپس جدّم رسول خدا را در خواب دیدم كه به من فرمود :

« فرزندم ! تو شهید آل محمّد هستى . سماواتیان و آسمانیان دیدار ترا به یك دیگر مژده مى دهند ، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود ، شتاب كن و زود بیا ، درنگ روا مدار . . . »

حسین (علیه السلام) فرمان جدّش را اطاعت كرد ، درنگى نكرد و شبى نگذشت كه به سوى نیاى بزرگوار شتافت .

دو مكاشفه بود و دو نمایش حقیقت .

مكاشفه نخستین ، پرده را برداشت و حقیقت دشمنان حسین را برملا كرد ، سگان درّنده اى كه پیشرو آن ها سگى متعفّن و پیس بود ، سگى كه درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه اى از لكّه هاى ننگ نشان مى داد .

سگ درّنده ، سمبل ظلم و بیدادگرى است ، سمبل تعدّى و تجاوز و ستمگرى است .

سگ درّنده ، بجز آكنده كردن شكم از گوشت و پوست و استخوان ضعیفان ، كارى دیگر از وى ساخته نیست .

اگر بخواهند مجسّمه اى از ظلم بسازند ، شایسته تر از سگ درّنده نمونه اى بهتر و برتر یافت نمى شود ; به ویژه اگر مجموعه اى از لكّه هاى چركین ننگ باشد .

دوّمین مكاشفه ، نمایش دوستان حضرت حسین (علیه السلام)و نشان دهنده راه او و تقدیرنامه اى از مقام مقدّس حضرت حقّ است ، كه به وسیله پیامبرش براى حسین فرستاده شده است . چنین كسى شایسته است كه آسمانیان ، سماواتیان و ملكوتیان اشتیاق زیارتش را داشته باشند .

سطح فكر زمینى ها ، پایین تر از آن است كه حسین را بشناسند ، زمینى حسین را به قتل مى رساند ، آسمانى حسین را بالاى سر جا مى دهد .

هنگامه كربلا ، نبرد میان زمینى و آسمانى بود ، حسین رهبر آسمانیان ! سپاه حسین همه آسمانى و پرواز آن ها به سوى آسمان ها بود .

« كربلا ، دروازه و راه بهشت شد ، و كاروان كربلایى به رهبرى حسین بهشتى شد »

یزید ، رهبر زمینى ها بود ، همه را با خود به زیر زمین برد و به درون دوزخ جاى داد ، و كربلا براى آن ها دروازه جهنم و بدبختى در دو جهان بود .

قرآن ، براى مردم با ایمان شفا است و رحمت ، و براى ظالمین دمار و خسارت ، و كربلا یكى از مظاهر قرآن است .

حسین ، رهبر آسمانیان بوده و هست ، و كسى كه راه حسین را بپیماید به آسمان خواهد رفت ، به بالاتر و بالاتر ، تا برسد به جایى كه در وَهم نیاید و حقیقتش از تصوّرش برتر باشد ، زیباتر باشد ، شیرین تر باشد .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

يکشنبه 23/10/1386 - 15:5
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-8

ارزش انسان
عربى به محضر حضرت امام حسین (علیه السلام) رسید و گفت : پسر پیامبر خدا ! دیه كامله اى را ضامن شده ام و از پرداختش ناتوانم ، نزد خود گفتم : آن را از كریم ترین مردم درخواست مى كنم و كریم تر از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) سراغ ندارم .

حضرت فرمود : برادر عرب سه مسأله از تو مى پرسم ، اگر یكى را جواب دادى یك سوم مال درخواستى را به تو مى دهم ، اگر دو مسأله را پاسخ گفتى دو سوم آن را مى پردازم ، اگر هر سه را جواب گفتى همه مال را مى دهم .

عرب گفت : آیا مانند تو كه از اهل دانش و شرفى از مثل من مسأله مى پرسد ؟ حضرت فرمود : آرى ، از جدم رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم كه مى گفت : ارزش به اندازه معرفت است ، عرب گفت : بپرس اگر توانستم پاسخ مى دهم و اگر نتوانستم از حضرتت یاد مى گیرم و تاب و توانى جز به یارى خدا نیست .

حضرت فرمود : برترین اعمال كدام است ؟ عرب گفت : ایمان به خدا ، حضرت پرسید : راه نجات از مهلكه چیست ؟ عرب گفت : اعتماد به خدا ، حضرت فرمود : چه چیزى به مردان زینت مى دهد ؟ عرب گفت : دانشى كه با بردبارى همراه باشد ، فرمود : اگر نبود ؟ گفت : ثروتى كه جوانمردى در كنارش باشد ، فرمود : اگر نبود ؟ گفت : تنگدستى و فقرى كه صبر با آن باشد ، فرمود : اگر این هم نبود ؟ عرب گفت : صاعقه اى از آسمان فرود آید و چنین انسانى را بسوزاند كه جز این سزاوار نیست !

حضرت امام حسین (علیه السلام) خندید و كیسه اى كه هزار دینار در آن بود به او داد و انگشترش را كه نگینى به قیمت دویست درهم بر آن بود به او عطا فرمود و گفت : اى عرب ! هزار دینار را به طلبكارانت بده و انگشتر را در هزینه زندگى خودت مصرف كن ، عرب آن را گرفت و گفت : خدا داناتر است به اینكه رسالتش را كجا قرار دهد .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 15:2
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-6

نهایت حریت و آزادى
روز عاشورا به حضرت گفته شد كه به حكومت یزید تن ده و بیعتش را بر عهده گیر و در برابر خواسته اش تسلیم شو ! ! پاسخ داد :

نه ، به خدا سوگند دستم را هم چون دست مردم پست و خوار در دست شما نخواهم گذاشت و از میدان نبرد و جنگ با شما هم چون بردگان تن به فرار نخواهم داد سپس فریاد زد : اى بندگان خدا ! من از هر متكبّرى كه به روز حساب ایمان ندارد به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم .

هركه را عشق یار مى باشد *** زبده روزگار مى باشد

هركه با علم و دانش است قرین *** در جهان نامدار مى باشد

هركه توفیق دست او گیرد *** عارف كردگار مى باشد

هركه اخلاص را شعار كند *** حكمت او را نثار مى باشد

هركه یارى نخواهد از مخلوق *** حق تعالى اش یار مى باشد

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 15:1
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-7

درودى برتر
انس مى گوید : نزد حضرت امام حسین (علیه السلام) بودم ، كنیزش بر او وارد شد و دسته اى ریحان به عنوان شاد باش و تحیت تقدیم حضرت كرد ، حضرت به او فرمود : در راه خدا آزادى !

به حضرت گفتم : دسته اى ریحان بى قدر و قیمت تقدیم شما كرد و شما در برابرش او را آزاد كردید ! حضرت فرمود : خدا این گونه ما را ادب كرده ، آنجا كه فرموده :

 ( وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّة فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ) .

« و هنگامى كه به شما درود گویند ، شما درودى نیكوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید; یقیناً خدا همواره بر همه چیز حسابرس است »

شاد باش نیكوتر از شاد باش او ، آزاد كردن او از بند بردگى بود !

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 15:0
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-5

بزرگداشت معلّم
عبدالرحمن سلمى سوره حمد را به یكى از فرزندان حضرت امام حسین (علیه السلام)تعلیم داد ، وقتى طفل ، سوره را براى آن حضرت قرائت كرد ، به معلمش هزار دینار و هزار حُلّه داد و دهانش را از درّ ناب پر كرد . به حضرت درباره این همه لطف به خاطر یك روز تعلیم ایراد گرفتند ، حضرت فرمود :

أَیْنَ یَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ ؟

آنچه به او دادم كجا مى تواند در برابر عطاى او قرار گیرد ؟ !

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 14:59
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-4

نشانه خدمت
در حادثه كربلا بر پشت شانه حضرت امام حسین (علیه السلام) اثرى زخم مانند یافتند ، از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) درباره آن پرسیدند ، حضرت فرمود : این نشانه و اثر ، برجا مانده از سنگینى كیسه چرمى پر از مایحتاج بیوه زنان و ایتام و تهیدستان است كه همواره آن حضرت براى رساندن به آنان به دوش مى كشید .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 14:58
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-3

آه از این غم
حضرت امام حسین (علیه السلام) در بیمارى اسامة بن زید به عیادتش رفت در حالى كه اسامه پیوسته مى گفت : آه از این غم و اندوه !

حضرت فرمود : برادرم ! غم و اندوهت از چیست ؟ گفت : شصت هزار درهم بدهكارم ، حضرت فرمود : پرداختش به عهده من ، گفت : مى ترسم بمیرم ، حضرت فرمود : پیش از مردنت آن را پرداخت مى كنم و پیش از مردنش آن را پرداخت كرد .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 14:57
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق حضرت ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام)-2

كریم ترین مردم
عربى بیابان نشین وارد مدینه شد و از كریم ترین مردى كه در آن ساكن است جویا شد ، او را به حضرت امام حسین (علیه السلام) راهنمایى كردند ، عرب وارد مسجد شده ، حضرت را در حال نماز دید ; در برابر حضرت ایستاد و شعرى به این مضمون سرود :

آنكه بر در خانه ات حلقه كوبد ، امیدش نا امید نمى گردد ، تو عین جود و سخایى و تو تكیه گاهى ، پدرت هلاك كننده طاغیان نافرمان بود ، اگر شما نبودید دوزخ بر ما منطبق بود .

حضرت به آن عرب سلام كرد و به قنبر فرمود :

از مال حجاز چیزى باقى نمانده ؟ گفت : آرى ، چهار هزار دینار ، فرمود : آن را بیاور كه او از ما به آن مال سزاوارتر است سپس رداى مباركش را از دوشش برداشت و دینارها را در آن پیچید و دست باكرامتش را به سبب حیاى از آن عرب از روزنه در بیرون كرد و شعرى به این مضمون سرود :

این مال را از من بگیر كه من از تو پوزش مى خواهم ، بدان كه من نسبت به تو مهربان و دوستدارم ، اگر حكومت در اختیار ما بود باران جود و سخاى ما بر تو فرو مى ریخت ولى حوادث زمان امور را جابه جا مى كند و فعلا دستِ دهنده ما تنها همین اندك را مى تواند انفاق كند .

عرب ، مال را گرفت و به گریه نشست ، حضرت فرمود : شاید آنچه را به تو عطا كردم كم و اندك است ، گفت : نه ، گریه ام از این است كه خاك چگونه این دست دهنده را خواهد خورد ! !

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 23/10/1386 - 14:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته