• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5960روز قبل
دعا و زیارت
 

((((( بسم الله الرحمن الرحیم ))))) *****

حیات پس از مرگ صفحه 35 الی 40

منشأ ایمان

از آرای اندیشمندان نامبرده ـ كه برگرفته از روح اسلام است ـ پی می‏بریم كه منشأ ایمان و اعتقاد به «حیات برزخی» آیات، روایات و اخبار متواتر از معصومان علیهم‏السلام است؛ از این روی، در گفتارهای سوم و چهارم كتاب به تفصیل در این باره بحث می‏كنیم به گونه‏ای كه برای رهروان مكتب وحی و پیروان راستین خط امامت و ولایت، اطمینان‏آور باشد؛ بنابراین، دیگر نیازی به اثبات چنین عالمی از طریق دلایل عقلی نیست؛ امّا برخی از دانشمندان اسلامی، از نظر عقل نیز دلایلی بر بودن «عالم برزخ» بیان كرده‏اند كه ذكر برخی از آنها خالی از فایده نمی‏باشد و كمترین فایده‏اش این است كه بگوییم: عقل با نقل ـ در این موضوع ـ نه تنها منافاتی ندارد؛ بلكه دلایل نقلی را نیز تأیید می‏كند؛ لذا محكم‏ترین دلیل عقلی را در این رابطه بیان داشته و چون بنابر اختصار است به همین مختصر بسنده می‏شود:

اندیشمند و حكیم الهی صدرالمتألهین شیرازی(979 ـ 1050 ه••.ق)

معروف به «ملاصدرا» درباره نفس انسان، می‏گوید:

«نفس انسان، جسْمانیّةُ الحُدُوث و رُوحانیّة البَقاء است».1

و این همان معنای دقیق حدیث نبوی است كه فرمود:

«ما خُلِقْتُم لِلْفَناء؛ بَلْ خُلِقْتُم لِلْبَقاء، وَ إنَّما تَنْقلُونَ مِنْ دارٍ اِلی دارٍ».2

ای انسان! تو برای فنا آفریده نشدی؛ بلكه همواره بقا خواهی داشت [و مرگ پایان راهت نیست؛ بلكه با مرگ] از خانه‏ای به خانه‏ای دیگر كوچ می‏كنی.

مراد این است كه پس از گسستن حیات از جسم انسان، روح او از عالم ماده فراتر می‏رود و به جهانی دیگر سیر می‏كندو در آن جهان نیز همواره باقی است و هرگز فانی نمی‏شود.

نویسنده «درسهایی از نهج البلاغه» در توضیح این مطلب، چنین می‏نویسد:

«روح، محصول عالی ماده است؛ ولی در اثر تكامل، پا را از عالم مادیت فراتر می‏نهد و پس از مرگ، جسم دنیوی در صورتی كه هیچ نشانی از ماده اعم از جسم، مكان و زمان ندارد؛ وارد عالم تَجرُّد و مجردات می‏شود.

این روح، چیزی جدای از ماده نیست؛ همان روحی است كه از هنگام زادن در بچه پیدا شده ـ و در حالی كه متصل به ماده است ـ

________________________________________

1 . «الاسفار»، صدرالمتألهین شیرازی، ج8، ص347، دارالاحیاء التراث العربی:

«فالحق ان النفس الانسانیة: جسمانیة الحدوث و التصرف، روحانیة البقاء و التعقل».

2 . «بحار»، ج6، ص 249.

________________________________________

تا آخر باقی می‏ماند و تكامل پیدا می‏كند؛ مانند آب گل آلودی كه به مرور زمان، گِلهای آن، ته نشین شده و زلال و مجرد می‏گردد.

بعضی از فلاسفه و حكما، آن را به زغالی كه پهلوی آتش گذارند، مثال می‏زنند؛ و در توضیح آن می‏گویند: زغال در ابتدا از آتش كسب حرارت می‏كند و حرارت در باطنِ خود زغال پیدا می‏شود؛ بعد، این حرارت مرتب زیاد می‏شود تا زغال مشتعل گردد و به سرخی گراید؛ این سرخی رو به ازدیاد است تا كم كم خود زغال، نور پیدا كرده و فضا را روشن سازد. نخستین مرحله تجرد برای روح، مثل آن حرارتی است كه در آغاز پیدا می‏شود و مرحله تجرد كامل برای روح، مثل آن حالت اشتعال و روشنایی زغال است كه در آخر ایجاد می‏شود.

بنا به قول مرحوم صدرالمتألهین، معنای مرگ، فنا نیست؛ بلكه انتقال از حالتی به حالتی و از جهانی به سوی جهانی دیگر است؛ یعنی، اینكه روح، مانند مرغی كه از فقس بیرون بیاید، بدن را كنار می‏گذارد و همانگونه كه پرنده هنگام رهایی از قفس، در عالمی بزرگ‏تر به پرواز در می‏آید؛ روح، پس از اینكه بدن دنیوی را كنار گذاشت، بدنی كامل‏تر از آن جایگزینش می‏شود.

اگر بخواهیم این بدن را تشریح كنیم آن را به بدن شما در عالم خواب مثال می‏زنیم؛ شما در هنگام خواب، بدن مادیتان ـ كه از عناصر، تشكیل شده ـ خوابیده است؛ ولی شما [در عالم رؤیا[ می‏بینی كه وارد باغ شدی و با چشم، [مناظر باغ را] می‏بینی و با

گوش [صداها را [می‏شنوی [و با بینی، بوها را می‏بویی]؛ چیدن و خوردن میوه از درختان را نیز حس می‏كنی.

آیا می‏توان گفت: این بدن، معدوم محض است؟ مسلما معدوم نیست؛ زیرا «المَعْدُومُ لایُشارُاِلَیْهِ: لابِاشارَةٍ حسّیِّةٍ و لابِاشارَةٍ عَقْلیَّةٍ».

به معدوم محض، نه اشاره حسی می‏توان كرد و نه اشاره عقلی.

بنابراین، بدن عالم خواب، واقعا بدن است و آن را به «بدن مثالی» تعبیر می‏كنند؛ یعنی، در واقع یك چیزی هست؛ یك واقعیتی هست.

شما وقتی كه به خواب می‏روی، بدن طبیعی را می‏گذاری و با بدن مثالی در عالم مثال و برزخ، سیر می‏كنی. مرگ نیز همانند خواب است [با این تفاوت كه] آن، برزخی ناقص و مرگ برزخی كامل‏تر است.

در خواب، علاقه از بدن طبیعی، به طور كلی قطع نشده؛ اما در حال مرگ، علاقه از بدن طبیعی به كلی قطع می‏شود».1

«مرحوم مجلسی» رحمه‏الله ، در «بحار الانوار» اصالتِ بقای روح را چنین بیان می‏دارد:

«هنگام خواب، جسم ضعیف می‏گردد؛ اما ضعف جسم، موجب

________________________________________

1 . «درسهایی از نهج البلاغه»، آیة‏اللّه‏ منتظری، درس ششم، ص59 ـ 61، دفتر انتشارات اسلامی.

________________________________________

ضعف نفس[یعنی، روح] نمی‏باشد؛ بلكه، نفس نیرومندتر می‏شود؛ به گونه‏ای كه بر مشاهده احوال و اطلاع از امور غیبی نیز تواناست. بنابراین، مرگ جسم موجب مرگ روح نمی‏شود».1

توضیح: اگر مرگِ جسم سبب مرگ روح باشد، بایستی در هنگام خواب ـ كه آن هم مرگ كوچكی است ـ ضعف جسم، باعث ضعف روح گردد و حال آنكه در عالم رؤیا كه پیوند با جسم مادی كمتر می‏شود، روح انسان از حالت بیداری نیز چنان قوی‏تر می‏گردد كه بر امور پنهانی هم آگاهی می‏یابد.

بنابراین، چون در هنگام خواب، ضعف جسم موجب ضعف روح نمی‏شود، نتیجه می‏گیریم كه مرگ جسم، موجب مرگ روح نمی‏شود.

از این رو است كه می‏گوییم: «روح، همواره باقی است و هرگز فانی نمی‏شود».2

________________________________________

1 . «بحارالانوار»، ج6، ص207:î

«ان وقت النوم یضعف البدن؛ وضعفه لایقتضی ضعف النفس؛ بل النفس تقوی عند النوم، فتشاهد الاحوال و تطلع علی المغیبات؛ فهذا یقوی الظن فی ان موت البدن، لایستعقب موت النفس».

2 . خوانندگان عزیز جهت آگاهی بیشتر در این باره، می‏توانند به كتاب «اصالت روح»، استاد جعفر سبحانی ـ كه در این زمینه كتاب ارزشمندی است ـ مراجعه كنند.

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

چهارشنبه 12/10/1386 - 13:10
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام، سومین جلوه رحمت

از جلوه هاى رحمت حق آیین مقدس اسلام است كه دینى كامل و نعمتى تمام است كه از آن به عنوان جهان تشریع نیز یاد مى كنند .
انسان براى بقاى ظاهر خود باید از سفره نعمت مادى حق سهمش را از طریق مشروع مصرف كند و براى بقا و رشد و كمال باطن خویش باید عملا به مقررات الهى گردن نهد .
انسان براى تأمین خیر دنیا و آخرت خود باید دستى در سفره تكوین و دستى در سفره تشریع داشته باشد تا با كمك گرفتن از نعمت ظاهرى و نعمت معنوى به كمال لایق مربوط به خود برسد .
انسان باید بداند كه پروردگار بزرگ و مهربان از باب احسان و لطف و رأفت و رحمت ، عنایت ویژه اى به او نموده و احكام و مقررات و معارفى را به زبان قرآن و زبان پیامبر (صلى الله علیه وآله) و زبان امامان معصوم (علیهم السلام)برایش بیان فرموده است ، تا او را از فرومایگى حیوانى تعالى بخشد و وى را از تاریكى جهل و غفلت و نسیان به نور ایمان و معرفت و محبت و قرب خویش هدایت نماید و در پناه ولایت خود او را در تمام مراحل حیات دنیا و آخرت با كامل ترین برنامه زندگى به عالى ترین درجات سعادت مادى و معنوى برساند ، ولى شرط بهره مندى از این رحمت ویژه این است كه انسان به اختیار و اراده خود دین خدا را انتخاب نماید و همه امور زندگى اش را با آن هماهنگ سازد .
آرى ; حضرت او به اقتضاى رحمت و رأفتش انسان را به راه مستقیم هدایت مى كند و پیامبران و امامان معصوم را در خیمه حیات بشر چون مشعل هاى نور مى فرستد و قرآن را به عنوان قانون سعادت نازل مى كند و این انسان است كه باید با اختیار و اراده خود راه سعادت را با بندگى و طاعت و خدمت به خلق بپیماید و از این طریق خود را لایق و شایسته رحمت خاصه حق كند و زمینه آمرزش و ورود در بهشت را نسبت به خود فراهم آورد و از ناسپاسى در برابر دین بپرهیزد كه ناسپاسى در برابر دین بلایى عظیم و مصیبتى سنگین است كه هر كس دچار آن شود از رحمت ویژه حق و آمرزش حضرت محبوب و ورود در بهشت محروم مى گردد .
او با ارائه دین كامل ، راه رسیدن به خوشبختى را براى انسان ترسیم كرد ولى انسان ها در برابر این راه به دو گروه تقسیم شدند ، گروهى عقل و انصاف به خرج داده راه خدا را انتخاب كردند و گروهى بر اثر كبر و لج بازى و عناد جاهلانه به ناسپاسى نسبت به این نعمت عظیم برخاستند و به دست خود مایه بدبختى و تیره روزى را براى خود فراهم آوردند .
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً .
ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس .
مقررات دینى به احكام پنج گانه واجب و حرام و مستحب و مكروه و مباح تقسیم مى گردد و عمدتاً از آنها به عنوان اوامر و نواهى الهى یاد مى شود .
حضرت حق اوامر و نواهى خود را كه بر اساس سعادت دنیا و آخرت انسان نظام داده شده به وسیله كتاب هایى آسمانى چون « صحف » ابراهیم (علیه السلام) و « زبور » داود (علیه السلام) و « تورات » موسى (علیه السلام) و « انجیل » عیسى (علیه السلام) فرستاد و همه آنها را در قرآن مجید بر پایه نیاز انسان تا قیامت كامل كرد .
شیرازه دین در همه دوره ها بر اساس توحید و معاد و حقایق اعتقادیه پایه گذارى شده و تنها كیفیت برنامه ها و عبادت ها در هر عصرى متناسب با مردم همان روزگار بوده و روز به روز تطور تكاملى داشته است تا به صورت قرآن و روایات پیامبر (صلى الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) كه تا روز قیامت پاسخگوى نیازهاى مادى و معنوى انسان است جلوه كرده و رخ نموده است .
 شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ .
از دین آنچه را به نوح سفارش كرده بود ، براى شما تشریع كرد و آنچه را به تو وحى كردیم ; و آنچه را به ابراهیم و موسى و عیسى به آن توصیه نمودیم  این است  كه : دین را برپا دارید و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشوید . . .
در این آیه شریفه از پنج پیامبر اولوالعزم یاد شده و واژه « دین » هم مفرد آمده است .
 
عرصه تكلیف راهى به سوى رحمت
خطاب هاى حضرت حق به انسان در مدار  یَا أیُّهَا النَّاس ،  یَا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا ،  یَا عِبادِى ،  یَا بَنى آدَمَ كه در قرآن مجید و دیگر كتاب هاى آسمانى آمده نوازشى از مهر و لطف و رأفت و محبت حق به انسان است كه وى را با لحاظ كردن كرامت و ارزشش به عرصه تكلیف و مسؤولیت خوانده ، تا از طریق اداى تكلیف و عمل به مسؤولیت در مدتى كه در دنیاست با صاحب هستى و مالك الملوك و رب الارباب در ارتباط باشد و از این طریق خود را به رحمت بى نهایت دوست نزدیك نماید .
حضرت امام صادق (علیه السلام) در توضیح خطاب حق به انسان كه عنایتى است از رب الارباب به موجودى برخاسته از خاك و تراب مى فرماید :
« لَذَّةُ ما فِى النِّداءِ أزالَتْ تَعَبَ العِبادَةِ وَالفَناءِ »
لذتى كه در شنیدن این نداست رنج عبادت و سختى جهد و كوشش در راه محبوب را از بین مى برد .
 
تكالیف ، پیوند انسان با خدا
با توجه به این لطیفه كه خداوندى كه عظمت او بى نهایت است ، انسان محدود و ضعیف البنیه و حقیر و كوچك را مورد خطاب و توجه خویش قرار مى دهد و از او تكلیف و عبادت و بندگى و خدمت و انجام خیر مى خواهد ، عبادت و خدمت را بر او سهل و روان مى كند و دلش را شایسته تحمل اسرار ملكوت مى نماید و جانش را آیینه تجلى دهنده اسما و صفات مى كند .
لیاقت و شایستگى انسان است كه كتابى چون قرآن كه دریایى از معارف و حاوى مسائل ملكوتى و برنامه هاى تربیتى و خودسازى است به او عنایت مى شود و پیامبران و امامان به عنوان آموزگاران آسمانى براى به كمال رساندن او در كنارش قرار مى گیرند .
 
جشن تكلیف
عالم پارسا و زاهد دانا و بصیر بینا سید بن طاووس فرا رسیدن زمان تكلیف و بلوغ خود را كه زمان لایق شدن براى شنیدن خطابات حق است جشن گرفت و نقل و نبات و شیرینى به مهمانان داد و درباره این شرافت كه دروازه ورود به عرصه رحمت رحیمیه است كتابى نوشت .
اینكه حضرت حق انسان را شایسته امر و نهى بداند و لایق خطاب شمارد بزرگ ترین افتخار است و آغاز تكلیف لحظه جدایى و امتیاز نوجوان از كودكان و سبك مغزان و دیوانگان و حیوانات است و زمان نورانى راه یابى به میدان مغفرت و بهشت و میدان مسابقه خیرات و خوبى هاست .
 فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ .
به جانب نیكى ها و كارهاى خیر پیشى جویید .
سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالاَْرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ .
سبقت جویید به آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است ، براى كسانى كه به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند ، آماده شده است ; این فضل خداست كه آن را به هركس بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل بزرگ است .
راستى كسى كه در مسابقه خیرات شركت نكند و به سوى مغفرت و بهشت نشتابد بزرگ ترین ستم را بر خود روا داشته و به خاطر محروم نمودن خویش از راه یافتن به بارگاه ربوبى ، خود را از هر حیوانى پست تر كرده و حقا كه سزاوار جریمه اى سنگین و عذابى سخت است .
هركه به دل بار عشق یار نداردخشك درختى بود كه خار ندارد
این كه نویدم دهى به روضه رضوان *** گو به كسى این سخن كه یار ندارد
بار مراد از نشاط دهر نبندد *** هر كه بر آن آستانه بار ندارد
هر كه نشد آتش شهید ره عشق *** حاصلى از عیش روزگار ندارد
 
روح و حقیقت دین
اصل دین همان اسلام آوردن و تسلیم بودن در برابر خداست و پیامبران الهى به خاطر اینكه با همه وجود تسلیم حق بودند مسلمان لقب یافتند .
مسلمان در اصطلاح قرآن به كسى گفته مى شود كه جان و دل در گرو توحید برده و به معاد یقین دارد و عملا تسلیم همه احكام و قوانین الهى است و از طغیان و عصیان و سرپیچى در برابر حق پرهیز جدى دارد .
تسلیم حالت بسیار باارزشى است كه پیامبران تحققش را در وجودشان از ابتداى زندگى و در دعاهایشان در مراحل مختلف حیات از خدا درخواست كردند .
 
درخواست پیامبران الهى براى تسلیم
حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) پس از بناى كعبه با تضرع و زارى به محضر حضرت حق عرضه داشتند :
 رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ . . .
پروردگارا ! ما را  با همه وجود  تسلیم خود قرار ده و نیز از دودمان ما امتى كه تسلیم تو باشند پدید آر .
. .
در این زمینه فرمان صریح خدا به حضرت ابراهیم (علیه السلام) پذیرش اسلام و تسلیم شدن است :
 إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ .
 و یاد كنید  هنگامى كه پروردگارش به او فرمود : تسلیم باش . گفت : به پروردگار جهانیان تسلیم شدم .
و آن حضرت و نیز یعقوب (علیه السلام) به فرزندانشان همین سفارش را داشتند :
 وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِىَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ .
و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آیین اسلام سفارش كردند كه : اى پسران من ! یقیناً خدا این دین را براى شما برگزیده ، پس شما باید جز در حالى كه مسلمان باشید ، نمیرید .
و حضرت ابراهیم (علیه السلام) است كه ما را به شرط رعایت این حقیقت مسلمان نامید :
 . . . هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ. . . .
 . . . او شما را پیش از این « مسلمان » نامید و در این  قرآن هم به همین عنوان نامگذارى شده اید . . .  .
 
نقش تسلیم در انجام تكالیف
انسان وقتى در گردونه حالت تسلیم قرار گیرد ، عاشقانه همه احكام و عبادات و مقررات خدا را مى پذیرد و در تمام مراحل زندگى اش به كار مى گیرد و هرگز از عبادت و خدمتى روى نمى گرداند و از تداوم دادن عمل به فرمان هاى حق ملول و خسته نمى شود و خود را با همه تسلیم شدگان تاریخ حیات در همه برنامه هاى عبادى كه در هر عصرى به كیفیتى خاص متوجه انسان بوده هماهنگ و همراه مى كند و به این معنا توجه مى كند كه عبادات با هر كیفیتى كه وضع شده شامل حال همه مؤمنان تاریخ بوده و در این زمینه بدون دلیل و برهان كسى را استثنا نكرده اند و پایه گذارى عبادات و مقررات در حقیقت راهى است كه انسان با سلوك در آن راه به رحمت خدا و قرب و لقاى او مى رسد .
 
نمونه اى از عبادات در امم سابقه
بررسى آیات مربوط به نماز ، زكات ، جهاد ، امر به معروف و نهى از منكر این حقیقت را روشن مى سازد كه این احكام و مقررات متوجه همه امت ها بوده و اختصاص به امتى نداشته ، چیزى كه هست در چگونگى و كیفیت به خاطر تناسب با وضع روحى و عقلى امت ها تفاوت داشته است مثلا براى اینكه بدانید نماز در همه اعصار و قرون به عنوان حكم حق در مكتب انبیا و حیات امت ها جارى بوده به نمونه اى چند از آیات قرآن در این مسئله اشاره مى شود :
در كوه طور به حضرت موسى (علیه السلام) خطاب مى شود :
َأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى .
نماز را براى یاد من برپا دار .
و نیز از درخواست هاى ابراهیم (علیه السلام) از خدا توفیق اقامه نماز از جانب خود و فرزندان و نسلش مى باشد :
 رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِى رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ .
پروردگارا ! مرا بر پادارنده نماز قرار ده و نیز از فرزندانم  برپادارندگان نماز قرار ده  . و پروردگارا ! دعایم را بپذیر .
و مردم شهر مدین به حضرت شعیب (علیه السلام) مى گفتند : چرا و به چه دلیل با بت پرستى ما مبارزه مى كنى ؟ آیا نمازت ترا به نكوهش ما وا داشته ؟
 أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا. . . .
آیا نمازت به تو فرمان مى دهد كه آنچه را پدرانمان مى پرستیدند رها كنیم ؟ . . .
و نیز درباره اسماعیل (علیه السلام) صادق الوعد آمده است كه همواره خاندان خویش را به نماز و زكات فرمان مى داد و به سبب همین كار مرضى و محبوب پروردگارش شد :
 وَكَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً .
و همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد و نزد پروردگارش پسندیده بود .
قرآن مجید پس از بیان راه و روش ده تن از پیامبران چنین هشدار مى دهد كه : در پى آنان افرادى جانشین شدند كه نماز را ضایع و تباه و از شهوات و خواسته هاى شیطانى پیروى كردند :
 
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ. . . .
سپس بعد از آنان نسلى جایگزین  آنان  شد كه نماز را ضایع كردند و از شهوات پیروى نمودند . . .
پس موضوع نماز یا زكات یا سایر احكام ویژه شریعت محمدى نیست ، حقایقى است كه متوجه همه انسان ها بوده تا از این طریق به رحمت ویژه حق برسند و سعادت دنیا و آخرتشان تأمین گردد .
در سوره مباركه نحل با برشمارى بسیارى از جلوه هاى رحمت مادّى و معنوى گوشزد مى كند كه این ها آیاتى براى اهل تفكر
تعقل، تذكر، اطاعت و ایمانو به امید هدایتو سپاسگزارىو تسلیم پذیرى شماست :
كَذلِكَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ .
نعمت هایش را بر شما كامل مى كند تا تسلیم فرمان هاى او شوید .
مطالب گذشته بخشی از كتاب گرانقدر« جلوه های رحمت الهی» از تالیفات استاد انصاریان بود كه به عاشقان معرفت تقدیم گردید. در این كتاب (كه بر روی سایت قرار دارد) میتوانید از دیگر مطالب مرتبط با این بحث مانند: موجبات رحمت الهی( شامل حسنات اخلاقی، ادب، هجرت و جهاد، توبه، اهل بیت، قرآن، عبادت ...) مسئولیت انسان در برابر نعمت ها و محرومیت از رحمت حق استفاده نمایید.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

چهارشنبه 12/10/1386 - 11:9
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم 

امام صادق (ع) می فرماید : یه کسی توی دنیا عادت کرده بود به بسم الله آب می خواست بخوره بسم الله الرحمن الرحیم می گفت ، نون می خواست بخوره بسم الله الرحمن الرحیم می گفت  ، و عادت کرده بود به گفتن بسم الله الرحمن الرحیم این عادت هم درش ثابت شده بود.

 

حضرت می فرمایند وقتی قیامت از قبر که بیرونش می آورند ، پاشو که می گذاره توی محشر می گه بسم الله الرحمن الرحیم چون عادت داشته ، بعد پروندشو بهش می دن پروندشو ورق می زنه تا آخر پرونده ، بعد پیش خودش می گه توی دنیا من که یادم نرفته بالاخره گناها نی داشتیم چطوری این ها رو ننوشتن ؟؟؟

خودش به پروردگار می گه خدایا تو می دانی که من یه سلسله گناه هم داشتم ، دستور داده بودی توی دنیا ننویسد ؟؟؟

از جانب خداوند خطاب میرسه همه رو نوشته بودند اما وقتی پا تو گذاشتی توی محشر منو به رحمانیت یاد کردی تا گفتی الرحمن الرحیم منم کل پروند تو از گناه پاک کردم .

چه خدای خوبی داریم خدایی که بسیار رحمن و رحیم است.

چهارشنبه 12/10/1386 - 11:7
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جلوه هاى رحمت

آفرینش ، اوّلین جلوه رحمت
از نمونه هاى رحمت حق ، پهن دشت آفرینش و همه نعمت هاى مادى است كه اهل تحقیق از آن به عنوان جهان تكوین یاد مى كنند .
رحمت و فضل حضرت حق نسبت به انسان به گونه اى است كه دنیا را با همه نعمت هایش ـ كه نعمت هایى كامل و جامع است ـ براى او آفریده و همه را در مسیر خدمت به وى به كار گرفته است .
 هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَا فِى الاَْرْضِ جَمِیعاً . ..
اوست كه همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید . . .
 أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِى السَّماوَاتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً . ..
آیا ندانسته اند كه خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است ، مسخّر و رام شما كرده و نعمت هاى آشكار و نهانش را بر شما فراوان و كامل ارزانى داشته . . .
گویى انسان عزیزترین مهمان یا تنها مهمانى است كه این سفره باعظمت پرنعمت را براى او گسترده اند و دیگر موجودات زمینى و آسمانى مأمور به پذیرایى از او هستند ، تاج كرامت را در این مهمان سراى پرنعمت فقط بر سر او نهاده اند و لباس فضیلت و برترى را تنها بر او پوشانیده اند و تمام دارایى و ثروت زمین و آسمان را نثار مقدم او كرده اند ؟
 وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً.
به یقین فرزندان آدم را كرامت دادیم و آنان را در خشكى و دریا  بر مركب هایى كه در اختیارشان گذاشتیم  سوار كردیم و به آنان از نعمت هاى پاكیزه روزى بخشیدیم وآنان را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى كامل دادیم .
 
ظرایف خلقت

قرآن و پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم (علیهم السلام) همواره مردم را به مطالعه و فهم و درك ظرایف خلقت خدا كه در حقیقت آثار رحمت اوست تشویق مى كرده اند تا از این طریق بیش از پیش به توحید گرایش پیدا كنند و سر بندگى و طاعت و عبادت به درگاه حق بسایند و به این وسیله خود را به رحمت واسعه حق برسانند .
كتاب « توحید مفضل » نمونه اى از آموزه هاى حضرت امام صادق (علیه السلام)در باب خداشناسى از راه آثار است ، همچنین بخشى از خطبه هاى « نهج البلاغة » و یا دعاى عرفه امام حسین (علیه السلام) نمونه اى از این قبیل است .
از این رو براى پیروى از قرآن كه نگریستن به آثار رحمت خدا را براى استحكام توحید در قلب و پابرجایى عبادت در اعضا و جوارح فرمان داده به چند مثال كوتاه در این زمینه بسنده مى شود ، باشد كه درى یا دریچه اى براى دیدن لطایف و ظرایف آثار رحمت الهى در پهن دشت هستى باشد .
منبع فیض و كمال و رحمت و لطف ، وجود مقدس حق تعالى است ، شناخت فرع ، بدون توجه به ریشه و اصل سود چندانى ندارد ، بسیارى از دانشمندان غربى و شرقى بخشى از آثار را خوب مى شناسند ولى شناخت خود را وسیله شناخت حق و توجه به او قرار نمى دهند آنچه در این زمینه مهم است شناخت آثار براى شناخت مؤثر است :
 فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللهِ . . ..
پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر . . .
شناخت آثار بدون اینكه زمینه شناخت الله قرار گیرد جداً بى فایده است .
در هر صورت هم اكنون در این جهان به سر مى بریم ، بیندیشیم چند مرحله زندگانى را پشت سر گذاشته ایم ؟ زمانى خاك بودیم كه خود جهانى دارد ، زمانى در ساقه نباتات و اصل و فرع آن بودیم كه باز خود عالمى دارد ، زمانى بخشى از وجودمان جزء بدن حیوانات بود و از آن همه یعنى از خاك و گیاه و حیوان به صورت غذا به بدن پدر سپس به صلب او منتقل شدیم و آنگاه در رحم مادر قرار گرفتیم . هر مرحله اى از این مراحل براى آگاهان و اهل بصیرت جهانى اعجاب آور و شگفت انگیز است .
 فَلْیَنظُرِ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاء دَافِق * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ * إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ.
پس انسان باید با تأمل بنگرد كه از چه چیز آفریده شده است؟ * از آبى جهنده آفریده شده است ; *  آبى كه  از صلب مرد و از میان استخوان هاى سینه زن بیرون مى آید . * بى تردید خدا بر بازگرداندن انسان  پس از مرگش  تواناست .
خاك و گیاه و حیوان و صلب و رحم و ظلمات ثلاث هر یك نمایى از علم و قدرت و حكمت خداست .
این آیات دیدگاه انسان را در مسئله آفرینش خودش تا افق ابدیت باز مى كند و به او مى فهماند كه زندگى او منحصر در این جهان محدود زودگذر نیست ، بلكه روزى به حضرت حق باز مى گردد و وارد صحراى قیامت مى شود و پس از رسیدگى به اعمالش به پاداشى كه درخور اوست مى رسد .
 
شیر مادر

شیر مادر به طور عموم از اجزاى زیر تركیب شده است : چربى ، پروتئین ها ، لاكتوز ، كلوكز ، دكسترین ، مالتوز ، نشاسته ، هیدرات دو كربنات ، نمك هاى معدنى ، اسید لاكتیك ، آب ، ویتامین آ ، ویتامین ب ، ویتامین د ، ویتامین ث ، ویتامین ب 1 ، ویتامین ب 6 ، ویتامین ث و اسید اسكورتیك .
هر یك از این ها در شیر هر مادرى به مقدار معینى است و نسبت مخصوصى با یكدیگر دارند كه بر حسب انسان ها و حیوان ها تفاوت مى كند .
این لابراتوار عظیم و دقیق در كجاى پیكر مادر نهاده شده كه خورده هاى مادر را تجزیه مى كند و این اجزا را از میان آنها بیرون مى آورد و سپس آنها را تركیب مى كند و موجود واحدى بنام شیر مى سازد ؟ چند دكتر و مهندس بر این لابراتوار نظارت مى كنند ؟ چند كارگر دارد ، ماشین آلات و ابزار و ادوات این لابراتوار كجا ساخته شده و از كجا آورده شده است ؟ چه كسى در پیكر مادر نهاده و به پدر نداده است!

استخدام همراه بامهر و محبت
نوزاد انسان از نوزاد حیوان بسیار ناتوان تر است و زمان ناتوانى اش بسیار درازتر است .
نوزاد حیوان پس از یكى دو ماه توانا مى گردد و قادر است خود را نگهدارى كند ، در این هنگام مادر دست از پرستارى نوزاد بر مى دارد و ممكن است با فرزند خود بیگانه گردد ، به خاطر اینكه نوزاد انسان از نوزاد حیوان ناتوان تر است رحمت پروردگار براى دوره ناتوانى نوزاد انسان دست كم دو پرستار تعیین كرده است : یكى پدر و دیگرى مادر .
او مادر را براى پرستارى استخدام كرده و پدر را براى نگهداریش ، ولى چگونه استخدامى ؟ استخدامى كه با مهر و محبت همراه است هرچه مادر رنج مى برد خسته نمى شود ، هرچه پدر نیرو مصرف كند پشیمان نمى شود ، دوره خدمتگزارى پدر و مادر پایان ندارد آن دو تا جان دارند به فرزند خدمت مى كنند .
آیا ماده و طبیعت ناتوانى نوزاد را تشخیص داده كه چنین پرستارانى براى او تعیین كرده است ؟ هرگز ماده كه نمى تواند میان نوزاد و چیز دیگر فرق بگذارد تا چه رسد به فرق میان دو نوزاد : نوزاد انسان و نوزاد حیوان ، تصادف هم كه نیم شود كه در تمام حیوانات همیشه آن چنان باشد و در میان انسان ها همیشه اینچنین در دعاى عرفه حضرت امام حسین (علیه السلام) آمده است :
« وَعَطَفْتُ عَلى قُلُوبِ الحَواضِنِ»
خدایا ! تو بودى كه دل كسانى كه حضانت و پرورش مرا به عهده داشتند مهربان كردى .

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

سه شنبه 11/10/1386 - 18:38
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مؤمن و فاسق(2)

فاصله زیاد میان مؤمن و فاسق
با توجه به آیات شریفه و نكات دقیق آن به این نكته دست مى یابیم كه : چه فرقى عمیقى و تفاوتى سنگین میان فاسقان و مؤمنان وجود دارد ؟ وقتى با تأمّل نظر مى شود و  با دقت بررسى مى گردد این نتیجه را نشان مى دهد كه میان مؤمن و فاسق در هیچ زمینه اى برابرى وجود ندارد !
فاسقان چنان خود را پاى بند امور مادى مى كنند و به شؤون ظاهرى و بى پایه روى مى آورند كه گویى جز آنچه آنان مى بینند چیزى وجود ندارد . بر اساس این دید غلط و اندیشه نادرست است كه با هر حقیقتى به جنگ برمى خیزند ، و در برابر دعوت پیامبران مى ایستند و از پذیرفتن حق تكبّر مى كنند و علاوه بر این به مسخره كردن حقایق مى پردازند .
 أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ (1)

مؤمن تسلیم خواسته خداست
مؤمن بر خلاف فاسق بر اساس باور و معرفت ، و ایمان و یقین و درك این حقیقت كه كسب ارزش و به دست آوردن خوشبختى فقط از راه تسلیم بودن به خواسته هاى حق ، و انجام دادن اوامر دوست ، و ترك محرّمات ، و آراسته شدن به فضایل اخلاقى میسّر است ، با عشقى توأم با معرفت ، و همّتى هماهنگ با اخلاص ، و اراده اى همراه با نشاط به دعوت حضرت حق گردن مى نهد ، و روز و شبش را در خدمت به پروردگارش سپرى مى كند ، و دقت دارد كه در هیچ زمینه اى قدمى بر خلاف مولا برندارد .
مؤمن در وقت معیّن نماز به نماز مى ایستد ، هنگام استطاعت به زیارت بیت الله مى رود ، خمس و زكات را مى پردازد ، و براى اقامه ى دین حق در فضاى زندگى مردم به امر به معروف و نهى از منكر اقدام مى كند ، و چشم و گوش و زبان و شكم و شهوت و دست و پا را از گناهان و معاصى حفظ مى نماید ، و با دمیدن هلال ماه مبارك رمضان با شوقى وافر و نشاطى كامل و مهرى جامع و عشقى سرشار به فضاى ماه مبارك درمى آید ، و از ابتداى فجر صادق تا پدید آمدن مغرب از لذت هاى مادى و آنچه از حلال به خاطر ماه صیام بر او حرام شده دست مى شوید ، و با تواضع و فروتنى و انكسار و خشوع و خاكسارى و خضوع فرمان مولا را به اجرا مى گذارد ، و به ضیافت الله و میهمانى ویژه ى حق وارد مى شود ، و از فیوضات سرشار این میهمانى و ضیافت برخوردار مى گردد ، و زمینه ى دعاى مستجاب را در دنیا ، و جلب خشنودى محبوب را در این ضیافت ، و لقاى دوست و رسیدن به بهشت جاودان را در قیامت براى خود فراهم مى كند .

 

دعاى مستجاب
سالى بر اثر خشكسالى و قطع باران ، باغات اصفهان و زراعتش در معرض نابودى قرار گرفت . مردم در مضیقه و سختى افتادند ، به حاكم اصفهان روى آوردند و از او درخواست یارى كردند . حاكم كه قدرت بر كارى نداشت و مى دانست اگر هم دستى به دعا بردارد ، به خاطر آلوده بودن به فسق دعایش مستجاب نمى شود ، چاره ى كار را در این دید كه خاضعانه به محضر عالم ربّانى ، و حكیم صمدانى و فقیه كامل و عارف واصل آیت حق حاج میرزا ابراهیم كلباسى مشرّف شود و علاج این مشكل را از او بخواهد .
 او مى دانست كه كلید حل بعضى از امور مشكل به دست عالم ربّانى است . و آگاه بود كه عالم ربّانى بركت و رحمت خدا در میان مردم است .
عالم ربّانى انسان والایى است كه بنا بر روایات نظر كردن به چهره ى او عبادت و بلكه نگاه كردن به در خانه ى او نیز عبادت است .
عالم ربّانى از چنان ارزشى برخوردار است كه اگر از قبرستانى كه تعدادى از ارواح مردگانش در عذابند عبور كند ، خدا به احترام قدم هاى او عذاب را از ارواح برمى دارد !
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات(2)
خدا درجات مؤمنانى از شما و دانشمندان را بالا مى برد .
معتمد الدوله حاكم متكبّر و قلدر اصفهان ، كه از جانب فتحعلیشاه قاجار بر آن حومه حكومت مى كرد با همه ى تكبّر و فرعونیتش به محضر آن عالم ربّانى و چهره ى نورانى شتافت و عرضه داشت : اصفهان و نواحى اطرافش در معرض نابودى است ، شما چاره اى كنید . فرمود : من چه كارى انجام دهم ؟ گفت : در قوانین دینى و فقه اسلامى آمده براى رفع خشكسالى و كمبود باران نماز باران بخوانید . فرمود : من ضعیف و ناتوانم ، از كار افتاده و رنجورم ، توان راه رفتن و به كار گرفتن شرایط نماز باران را ندارم ، من باید براى نماز باران ، پیاده از اصفهان تا تخت فولاد بروم ، و شرایطى را رعایت كنم ولى از همه ى این امور معذورم ، جسم رنجورم حتى طاقت سوار شدن بر مركب هم ندارد ، مرا از این داستان معاف كن .
حاكم گفت : تخت روانى كه در اختیار حكومت است و مرا به هر جایى كه لازم است مى برد ، فرمان مى دهم براى شما حاضر كنند تا به مصلاّى منطقه حاضر شوید و نماز بگزارید و مردم را از این پریشانى نجات دهید .
آن عالم ربّانى و مطیع حضرت مولا ، و تسلیم خواسته هاى خدا بدون ترس و وحشت پاسخ داد : از من مى خواهى بر تخت غصبى سوار شوم ، و روى فرش حرام بنشینم ، و بر متّكا و بالشى كه از راه نامشروع به دست آمده تكیه زنم ، آن گاه به پیشگاه حق روم و از او در حالى كه پیچیده به حرامم درخواست باران كنم !!
 آرى ، كسى كه شایستگى مقامى را ندارد تخت و صندلى آن مقام و درآمدى كه از آن راه به دست مى آورد بر او حرام است ، و آنان كه كارگزار او هستند نیز غرق در حرامند !
چگونه كسى كه تسلیم خداست ، و جز با خدا بیعت نكرده و نمى كند ، و از همه ى قیود مادى و مقامى آزاد است با حاكم ستمكار همكارى كند ، و از خواسته ى او پیروى نماید . آن چهره ى ملكوتى با كمال شجاعت در برابر حاكم ستمكار ایستاد ، و حاضر به پذیرفتن خواسته ى او نشد !
حاكمى مورد پذیرش اسلام است كه مؤمن ، آگاه ، مدیر ، مدبّر ، عادل ، دلسوز ، مهرورز ، و مخالف با هوا و هوس باشد .
كلباسى حاكم متكبّر را از خود راند ، و دلش به این كه حاكم به خانه اش آمده خوش نشد ، او به دست آوردن خشنودى خدا را در طرد ستم و ستمكاران مى دانست و بر این اساس حاكم اصفهان را از خود راند و وى را از خانه اش بیرون كرد ، و زبان حالش این بود كه اگر با این روح آلوده و بدن نجس شده به غذاهاى حرام نزد من نمى آمدى براى من بهتر بود !
به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام):
عَظُمَ الخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْیُنِهِم(3)
فقط آفریننده در باطنشان بزرگ است ، پس غیر او در دیدگانشان كوچك است .
موحد چو در پاى ریزى زرش *** و گر تیغ هندى نهى بر سرش
نباشد امید و هراسش ز كس *** بر این است آیین توحید و بس
همه وجود مؤمن با زبان حال مترنّم به این حقایق است : لا إله إلاّ الله  ، لا حول ولا قوة إلاّ بالله  ، لا مؤثر فى الوجود إلاّ الله .
هنگامى كه حاكم رفت فرزند آن عالم آگاه گفت : پدر جان آیا اجازه مى دهید چند تخته كهنه را كه خودمان مالك آن هستیم به هم ببندیم تا به صورت تختى روان درآید آن گاه شما را با آن به سوى مصلاّ حركت دهیم شاید از بركت نماز شما باران بر این قوم ببارد ؟ پاسخ داد : آرى . تخته ها را به هم بستند و او را بر آن قرار دادند و به سوى مصلاّ حركت كردند .
آرى ، روى تختى حلال و در لباسى پاك ، و با جسمى پاكیزه و روحى آراسته و دلى پر از امید و اخلاص به سوى محبوب حركت كرد او مى دانست كه : هر نمازى نماز نیست ، هر تكبیرى تكبیر نیست ، هر آهى آه نیست ، هر اشكى اشك نیست .
او مى دانست كه : فاطمه زهرا (علیها السلام) پس از وفات پیامبر هر روز و هر شب از بام مسجد صداى اذان مى شنید ولى در برابر آن هیچ عكس العملى نداشت ، تا زمانى كه به درخواست خودش بلال شروع به اذان كرد ، وقتى بلال گفت : الله اكبر . پاسخ داد : خدا از هر چیزى بزرگ تر است . چون بلال گفت : اشهد ان لا إله إلاّ الله . جواب داد : گوشت و پوست و رگ و همه وجودم به وحدانیت حق شهادت مى دهد .
او مى دانست كه : حضرت زهرا (علیها السلام) از همه آن اذان ها كه مُهر تأییدى بر حكومتى است كه حاكمش از سوى پیامبر نصب نشده خشمگین بود ، ولى نسبت به اذان بلال كه از گلویى پاك و زبانى پاكیزه و قلبى مخلص برمى خاست شاد و خوشحال مى گشت .
آن عالم ربّانى مى دانست كه : دعوت هر كسى را نباید پاسخ گفت ، به هر مجلسى نباید قدم گذاشت ، از هر غذایى نباید خورد ، هر چهره اى را نباید دید ، به هر دستى نباید دست داد ، در هر نمازى نباید شركت كرد ، به هر اذانى نباید گوش سپرد .
آن عالم ربانى به سوى تخت فولاد حركت كرد . هنگام عبور از منطقه ى جلفا ـ محل زندگى ارمنى ها و یهودى ها كه آنان نیز مانند دیگران دچار قحطى و خشكسالى بودند ـ دید كه مسیحیان ، تورات و یهودیان ، انجیل روى دست دارند و در دو طرف جاده صف كشیده اند ، پرسید : اینان براى چه با در دست داشتن تورات و انجیل صف بسته اند ؟ گفتند : این دو گروه هم در این شهر زندگى مى كنند و داراى شغل كشاورزى و باغدارى هستند و دچار زیان خشكسالى شده اند .
 آن مؤمن پاك دل و عالم خاضع و خاشع با دیدن این منظره اشكش بر چهره نورانى اش جارى شد ، عمامه از سر برداشت و روى تخت در حالى كه به مصلاّ نرسیده بود و نمازى اقامه نكرده بود توجهى به حضرت محبوب نمود ، عرض كرد :
مولاى من ! محاسنم را درب خانه تو سپید كرده ام ، آبروى مرا نزد این یهودیان و مسیحیان مبر .
هنوز كلامش تمام نشده بود كه آسمان شهر و حومه را ابر گرفت و باران رحمت الهى به سبب همان چند كلمه به مردم رسید و آنان را از بلاى قحطى و خشكسالى نجات داد !!
قناعت عالم ربّانى

چهره والایى كه پدرش در زمان مرجع بزرگ ، مؤسّس حوزه قم آیت حق حاج شیخ عبدالكریم حائرى به شغل نجّارى اشتغال داشت ، براى من این حكایت كم نظیر را از پدرش نقل كرد كه :
هر زمان مرحوم حائرى نیاز به نجّارى و اصلاح درب و پنجره و تخت چوبى داشت ، پدرم را براى نجارى دعوت مى كرد ; زیرا پدرم از محترمین و مقدّسین و متدیّنین بود ، و سحرهاى هر شب به تهجّد و عبادت برمى خاست ، و آن مرجع بزرگ علاقه داشت كارهاى نجّارى خانه اش با آن دست پاك صورت بگیرد .
 آرى ، هر دستى نباید براى انسان كار انجام دهد ، هر دستى نباید براى مؤمن نان بپزد ، خانه بسازد ، خیاطى كند ، زراعت نماید ، دست موسوى و دم عیسوى لازم است كه از هر دو براى زندگى انسان نور ببارد !
قصاب محل از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درخواست كرد براى خانه گوشت ببرد ، حضرت نپذیرفت . یعنى سراغ هر گوشتى ، هر مرغى ، هر نانى ، هر عسلى ، هر مقامى ، هر شخصى ، هر مردى ، هر زنى ، هر صندلى و تختى و هر دسته و گروهى نروید .
او گفت : مرحوم حائرى دنبال پدرم فرستاد كه چون شبهاى بسیار گرم تابستان قم ، در حیاط منزل روى تخت چوبى استراحت مى كنم و اكنون تخت نیاز به اصلاح دارد ، بیا و تخت را اصلاح كن . پدرم آمد و پس از بررسى تخت به آن عالم ربانى گفت : من با شاگردم بارها این تخت را اصلاح كرده ایم و اكنون قابل اصلاح نیست . آن مرحوم گفت : در هر صورت تدبیرى براى اصلاح آن به كار بگیر . پدرم گفت : تنها راه اصلاحش به این است كه آن را به نانواى محل جهت سوختن در تنور ببخشید ! سپس گفت : اى مرجع بزرگ ! شما مى دانید كه من همه ساله خمس مالم را مى پردازم ، و آنچه دارم از هر جهت شرعى و حلال است ; اگر خود نمى خواهید از مال خود تختى بسازید به من اجازه دهید با پول خودم دو تخت سالم و نو براى شما بیاورم .
آن عالم ربّانى ، محاسنش را نشان داد و گفت : جناب نجار ! موى صورتم نشان مى دهد كه مرگم نزدیك است ، دو تختى كه مى خواهى براى من بیاورى و به من هدیه كنى عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است ، ممكن است سالیان درازى در خانه من بماند ، من توان و طاقت پاسخ گویى به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم ، براى اصلاح تخت كهنه خودم چه پیشنهادى دارى ؟ پدرم گفت : راهى ندارد مگر آن كه چهار پایه اش را با آجر و گِل به هم ببندم . آن بزرگ مرد قانع گفت : همین كار را انجام بده ، تا به اندازه ى كمى كه از عمرم باقى است از آن استفاده كنم و نیاز به نو كردن تخت نداشته باشم
.
-----------------------------------------------------
1 ـ سجده ( 32 ) : 18 .
 - 2مجادله ( 58 ) : 11 .
3 ـ امالى صدوق : 570 ، المجلس الرابع والثمانون ، حدیث 2 ; نهج البلاغه : خطبه 184 (خطبه همام)  .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

سه شنبه 11/10/1386 - 18:37
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

وجود انسان دومین جلوه رحمت

و از دیگر نمونه هاى رحمت خدا وجود انسان است كه اهل دل از او به عنوان جهان نفسى خبر مى دهند .

چنانچه نور رحمت نمى تابید ، نه چیزى پدید مى آمد و نه چیزى دوام و بقا داشت ، هر پدیده اى در حقیقت جلوه رحمت حق است .

. . . وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء . . ..

. . . و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است . . .

انسان موجود بى ارزش و كوچك و محدودى نیست كه هم چون برخى حیوانات فضاى زندگى اش لانه و غارى و یا درّه و جنگلى باشد ، همه دریاها و فضا و پهنه روى زمین و معادن و منابعش در اختیار اوست و روزى اش از پاكیزه ترین و بهترین روزى هاست نه چون روزى چهارپایان یا درندگان و پرندگان . . . كه با لاشه اى متعفن و یا مردارى بدبو یا علوفه اى پایمال شده و پژمرده و . . . سیر و سرگرم شود .

این همه براى این است كه قدر و ارزش و كرامت خود را بداند و به تحقق عملى استعدادهاى خدادادى خویش بپردازد و همه وجودش را با خواسته هاى حضرت ربّ العزّه هماهنگ نماید تا در مقام قرب و جنت لقا و كاخ وصال و عرصه رحمت جایش دهند .

ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارندتا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار *** شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى

راستى انسان چه موجود عجیبى است ، معجونى از آب و گل و عقل و فطرت و روح و نفس كه وزن عنصرى اش اندك و وزن شخصیتى و هویتش عظیم و غیرقابل درك است .

او باید مادون خود را در راه برقرارى حیاتش به كار گیرد و براى تنها مافوق خودش كه حضرت ربّ العزه است با كمال خلوص و عشق بندگى كند .

انسان به سبب رحمت رحمانیه و رحیمیه حق هم از نظر ظاهر بهترین و معتدل ترین صورت را و هم از نظر باطن نیكوترین سیرت را دارد، او مسجود فرشتگان است و عنایت و لطفى كه به او شده به فلك و ملك نشده است .

جان ها فلكى گردد اگر این تن خاكی *** بیرون كند از خود صفت دیو و ددى را

ارزش ذاتى انسان و رحمت الهى

انسان از نظر آیات قرآن موجودى است كه استعدادهاى فراوانى به او عنایت شده و داراى دو بال عقل و فطرت و نیرویى شگرف چون نفس نفیس و روح خدایى است به گونه اى كه او را از همه موجودات عرصه هستى ممتاز ساخته و مادون آفریدگار و سرآمد آفریدگان و گل سرسبد مخلوقات قرار داده است ، قرآن ، والایى و ارزش او را در سوره مباركه تین با چهار سوگند بسیار پر اهمیت خاطر نشان نموده مى فرماید :

وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ * وَطُورِ سِینِینَ * وَهذَا الْبَلَدِ الاَْمِینِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیم.

سوگند به انجیر و زیتون * و به طور سینا * و به این شهر امن * كه ما انسان را در نیكوترین نظم و اعتدال آفریدیم .

آرى ; انسان بنا بر قضاوت قرآن از نظر ظاهر و باطن نیكوترین و بهترین و برترین است .

در میان موجودات آفرینش فقط انسان است كه از امتیازات خاص و استعدادهاى ویژه و مایه هاى درونى و باطنى برخوردار است ، او نه چون حیوان است كه سر به زیر و داراى آفرینشى افقى و در حركت متكى بر چهار دست و پا و موتور محرك ترقى و كمالش شكم است كه هرچه فربه تر شود فقط از نظر وزن مادى سنگین تر مى شود و اگر حلال گوشت باشد اندكى به قیمت مالى اش افزوده مى گردد و نه چون درخت و نبات است كه عامل رشدش پایین ترین بخش آن یعنى ریشه است و عرصه رشدش تنها خاك و عالم مادّه .

انسان ، سروقامتى است كه مهم ترین بخش وجودش یعنى مغز این نیروى عظیم ادراكى و واسطه بین او و همه معارف و حقایق در سرش قرار دارد ، كنایه از اینكه راه رشد و كمالش به سوى عالم بالاست و مقصد نهایى حركت و سفر عمرى اش حضرت حق جل و علاست .

او با این استعدادهاى شگرفى كه دارد و با این سرمایه عظیم عقلى و فطرى ، سر و كارش فقط و فقط باید با خدا باشد و آنچه را غیر خداست لازم است به عنوان ابزار و وسیله براى رسیدن به مقام قرب حق و لقاى دوست و وصال محبوب به كار گیرد .

به خاطر استعدادهاى باارزشى كه در اوست و محض عقل و فطرتى كه با ذات او و آب و گلش عجین است ، كتاب هاى آسمانى به ویژه كتابى چون قرآن و رهبرانى آسمانى چون پیامبران و امامان به استقبالش فرستاده شده اند ، تا با ارائه حقایق اعتقادى و ایمانى و حلال و حرام و مسائل بسیار عالى اخلاقى و تربیتى از وجود ذى جود او پذیرایى كنند و وى را به سوى ربّ كریم و پروردگار عزیزش راهنمایى نمایند تا در آن بارگاه باعظمت به خاطر اینكه وجودش را به وسیله وحى و پیامبران و امامان به ایمان و اخلاق و عمل آراسته نمود از رحمت ویژه محبوب براى ابد بهره مند گردد و در بستر قرب دوست بیارامد و از لقاى معشوق ازل و ابد ، جاودانه لذّت ببرد .

خداى كریمى كه او را آفرید و اندام هایش را به قرار دادن هر عضوى در محل مناسب خودش طبق حكمت بالغه ، درست و منظم ساخت و با ایجاد توازن و تعاون میان اعضا در ایفاى اهداف مربوطه تعدیل كرد و سامان داد و به هر صورتى كه خواست از نظر خصوصیات هر عضو و هیئت ، مجموعه اعضاى وى را تركیب كرد ، سپس براى راه یافتنش بر عرصه رشد و كمال و ثمر دادن وجودش و نهایتاً براى رسیدن به رحمت خاص و اقامت گزیدن در بهشت قیامت او را به دست وحى و پیامبران و امامان سپرد .

چون استعدادهاى انسان در سایه قرآن و هدایت انبیا و امامان به فعلیت درآید و به ایمان و اخلاق و عمل آراسته گردد ، به قله ارزش و كرامت نشیند و در والایى و ارزش ، به ویژه زمانى كه غرق در رحمت ویژه حق گردد ، فوق همه موجودات قرار گیرد و والى ملك مصر هستى گردد و شایستگى اش را براى مسجود ملائك قرار گرفتن اثبات نماید .

بر همین اساس است كه پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) فرمود :

« مَا مِنْ شَىء أكْرَمُ عَلَى اللهِ جَلَّ ذِكْرُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ مِنْ بَنى آدم ».

در روز قیامت هیچ چیز نزد خدا از آدمى زاده گرامى تر نیست .

و در روایتى از حضرت امام باقر (علیه السلام) آمده است :

« وَمَا خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ خَلْقاً أكْرَم عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الْمُؤمِنَ لاَِنَّ الْمَلائِكَةَ خُدّامُ المُؤمِنینَ وَأنَّ جِوارَ اللهِ لِلمُؤمِنینَ وَأنَّ الجَنَّةَ لِلْمُؤمِنینَ وَأنَّ الحُورَ العِینَ لِلْمُؤمِنینَ ».

خداى عزّ و جلّ هیچ آفریده اى را نیافرید كه از مؤمن نزد خدا گرامى تر باشد ، زیرا فرشتگان خدمتگزار مؤمنان هستند و جوار خدا ویژه مؤمنان است و بهشت براى مؤمنان است و حور العین اختصاص به مؤمنان دارد .

 

انسان برتر از فرشتگان

پیامبران و امامان معصوم ـ كه از جنس انسان اند و حجت هاى حق مى باشند و فقط رهبران انسان ها نیستند ، بلكه بخاطر مقام علمى و عقلى و ایمانى و عملى رهبران انس و جن و فرشتگانند و بر همه آنان برترى دارند و وجودشان واسطه فیض بین خدا و بین موجودات است ـ از انسان نخواستند به غیر خدا سجده كند و نهایت تواضع را به غیر خدا به میدان بیاورد ولى به فرشتگان فرمان داده شد بر آدم (علیه السلام) سجده كنند ! !

در سوره مباركه بقره انسان كامل به عنوان معلم فرشتگان معرفى شده است !

قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ. . ...

خدا  فرمود : اى آدم ! فرشتگان را از نام هاى آنان خبر ده . . .

حضرت امام باقر (علیه السلام) طبق روایتى پس از سخن درباره وفات آدم (علیه السلام)مى فرماید :

تا آنكه نوبت نماز خواندن بر ( جنازه ) آدم رسید هبة الله ( فرزند آدم ) گفت : اى جبرئیل ! جلو بایست و بر آدم نماز بخوان . جبرئیل گفت : اى هبة الله ! خدا به ما دستور داد كه در بهشت بر پدرت آدم سجده كنیم پس ما را نسزد كه بر هیچ یك از فرزندانش امامت نماییم.

نظیر همین صحنه در معراج رسول خدا (صلى الله علیه وآله) رخ داده است ، حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرماید :

شبى كه پیامبر (صلى الله علیه وآله) به معراج برده شد وقت نماز رسید ، جبرئیل اذان و اقامه گفت و سپس عرض كرد : اى محمد ! ( براى امامت نماز ) پیش برو ; پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود : تو پیش برو . جبرئیل گفت :

« إنّا لا نَتَقَدَّمُ الآدمیینَ مُنْذُ أُمِرنا بالسُّجُودِ لآدَمَ (علیه السلام) ».

از آن زمان كه به ما فرمان دادند بر آدم سجده كنیم ، خود را بر آدمیان مقدم نمى داریم .

 

ملاك برترى

با اینكه همه فرشتگان به پرستش و عبادت خدا اشتغال دارند و از هر معصیت و آلودگى پاك اند چرا و چگونه انسان به جایى مى رسد كه از فرشته برتر مى شود ؟ چرا فرشتگان خادم انسان اند ؟ چرا آنان از انسان پیش نمى افتند و به مقامى بالاتر دست نمى یابند ؟

روزى عبدالله بن سنان با حضرت امام صادق (علیه السلام) در این زمینه گفتگو داشت و نظیر این سؤالات را با حضرت مطرح كرد ، امام صادق (علیه السلام) در پاسخ او به سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) استناد جست كه ایشان فرموده اند :

« إنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِى المَلائِكَةِ عَقْلا بِلا شَهْوَة ، وَرَكَّبَ فِى البَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْل وَرَكَّبَ فِى بَنِى آدَمَ كِلْتَیْهِما ، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ المَلائِكَةِ وَمَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ ».

خداى عزّ و جلّ در ملائكه فقط عقل نهاده است  خواهش هاى نفسانى كه به سوى گناه و معصیت مى كشاند و سبب آلودگى معنوى مى شود ندارند و در حیوانات فقط میل و خواهش نهاده است ، ولى به فرزندان آدم عقل و خواهش هاى نفسانى داده است ، پس كسى كه عقلش بر خواهش هایش پیروز گردد  و زندگى اش در مسیر عقلانیت دینى و انسانى قرار گیرد  از فرشتگان برتر و بالاتر و بهتر است و هركس خواهشش بر عقلش چیره شود از چهارپایان بدتر است .

با دقت در آیات كریمه قرآن و اینگونه روایات كه در كتاب هاى اصیل و پرقیمت نقل شده است روشن مى شود كه خدا تا چه اندازه به انسان زمینه و میدان ترقى و استعداد و قابلیت رشد و كمال عنایت كرده است .

انسان ، اگر عقلش را با نبوت پیامبران و امامت امامان و به آیات خدا پیوند زند ، یقیناً از طریق این پیوند برتر و بهتر از فرشتگان مى شود و اگر عقل را تعطیل كند و فقط به امور مادى بپردازد و بر حیاتى چون حیات حیوانات تكیه زند و شخصیت الهى و انسانى خود را به اسارت هوا و هوس و خواهش هاى بیجا و شیطانى دهد خود را در معرض سقوط و هلاكت قرار داده و وجودش را از همه حیوانات برى و بحرى و وحوش صحرایى و بیابانى پست تر كرده و اضافه بر همه این امور به صف ناسپاسان و كفران كنندگان نعمت پیوسته است .

آرى ; ارزش و والایى ویژه مؤمنان آگاه و دلدادگان بیناست ، بخصوص مؤمنانى كه پیامبران و امامان را ندیده اند ولى از طریق آیات و روایات منقّش روى صفحات كاغذ به حقیقت و راستى مؤمن شده اند و در راه ایمان ، در میدان هر نوع حادثه و بلا استقامت مىورزند و ثبات قدم به خرج مى دهند .

در روایتى آمده :

روزى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) از جمع اصحاب پرسیدند : چه ایمانى شگفت تر است ؟ برخى پاسخ دادند : ایمان فرشتگان ; حضرت فرمود : مگر چه چیز شگفت انگیزى در كیفیت ایمان فرشتگان است ؟ آیا وحى خدا بر آنان نازل مى شود ؟ اصحاب عرض كردند : پس ایمان ما شگفت انگیز است ! حضرت فرمود : چه شگفتى در ایمان شما وجود دارد با توجه به اینكه شما مرا مى بینید و با دیدن من ایمان آورده اید و اینگونه ایمان آوردن هنرى به حساب نمى آید این بار یاران جوابى ندادند و عرض كردند : خود پاسخ ما را بفرمایید .

حضرت فرمود :

« إیمانُ قَوم فى آخِرِ الزَّمانِ بِسَواد عَلى بَیاض ».

عجیب ترین و شگفت آورترین ایمان ها و باورها ، ایمان گروهى از مردم آخر الزمان است كه به وسیله خطى سیاه بر كاغذى سپید ایمان مى آورند .

یعنى با اینكه معصوم و معجزاتش را ندیده اند و زمان او را درك نكرده اند فقط با تكیه بر آیات و روایات كه روى صفحات كتاب هاست دین باور و معتقد به معاد و دیگر اصول و فروع دین مى شوند و از این راه خود را با تمام وجود به رحمت رحیمیه حق مى رسانند .

 

نقش پیامبران در سعادت انسان

پیامبران و امامان به اذن حق از مردم دعوت مى كنند تا بذر توحید و اعتقاد به قیامت را در دل خاكیان بكارند ، به این امید كه خاكیان ، افلاكى شوند و از حالات حیوانى درآیند و در گردونه حالات ملكوتى قرار گیرند و نصیب عظیمى از رحمت و لطف حضرت حق را در دنیا و آخرت به خود اختصاص دهند .

بى تردید حضرت حق به عبادت و بندگى و طاعت و خدمت ما نیاز ندارد زیرا او غنى مطلق و بى نیاز حقیقى است ، این ما هستیم كه براى تكمیل كرامت و شرافت و شخصیت انسانى خود و تأمین سعادت دنیا و آخرتمان به الطاف او و به پرستش او و به بندگى و عبادت و طاعت و خدمت ، سخت نیازمندیم و اگر این نیاز را كه در جهت معنوى عین گرسنگى مادى است پاسخ ندهیم به هلاكت ابدى و شقاوت همیشگى دچار مى شویم و همه راه ها به روى ما مسدود مى شود و در ظلمتى فوق ظلمت ها قرار مى گیریم .

پیامبران الهى و امامان معصوم ـ كه هر یك مظهر اسماى حسناى حق اند ـ نیز مانند خدا بشر را براى اهداف شخص خود نمى خواستند ، بلكه انسان را براى رساندنش به سعادت و رستگارى دعوت مى نمودند و شگفت اینكه به دعوتِ تنها اكتفا نكردند بلكه در راه دعوت از همه هستى خود حتى جانشان براى خدا و تحقق توحید گذشتند .

دعوت آسمانى كه همه جلوه هایش در كتاب هاى الهى و به ویژه قرآن مجید و افق نبوت و امامت دیده مى شود گوشه اى از فضل و رحمت بى نهایت حق نسبت به انسان است كه انسان اگر به این دعوت دقت عقلى كند و با گوش جان آن را بشنود ، بدون شك آن را اجابت مى كند و نسبت به آن قدرشناسى مى نماید و حاضر مى شود همه هستى و جانش را در تحقق آن بكار گیرد ، ولى متأسفانه اكثر مردم در پرده غفلت به سر مى برند و لباس كبر بر اندام باطنشان كه مانع رسیدن نداى حق به گوش دلشان است و هواى نفس و خواهش هاى بیجا و جاذبه هاى دنیایى آنان را از پاسخ گفتن به دعوت حق محروم كرده است .

 

لیاقت انسان براى راه یابى به پیشگاه ربوبى

از میان آفریده هاى بى شمار ، جن و فرشته و انس لایق و اهل عبادت ویژه اند و از میان این سه گروه ، انسان در این زمینه جایگاه خاصى دارد و نردبانى براى اوست كه مى تواند از دیگران بالاتر رود ، تا جایى كه ملكوت عالم را بشناسد و به اسرار آن آگاه شود و به بارگاه ربوبى راه یابد و به مقام قرب حق برسد ، لحظه اى توجه به این همه لطف و مهر خداوندى ، انسان را سرمست و دیوانه مى كند و به حقیقت سوگند ، جا دارد به سبب همین توفیق همه هستى خود را وقف عشق و پرستش حق كند .

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) كه معنى انس با خدا و شیرینى و لذّت عبادت را چشیده است ، در مقام مناجات به حضرت محبوب عرضه مى دارد :

اى خدایى كه به من اذن و اجازه دعا و سخن گفتن با خود را داده اى .

اگر حضرت او اجازه مناجات به درگاهش را نمى داد چه كسى جرأت و قدرت دعا و سخن گفتن داشت ؟

« أَیْنَ التُّراب وَرَبُّ الأَرْباب ؟ ».

انسان خاكى كجا و پروردگار همه فرمانروایان كجا ؟ !

و نیز آن حضرت به محبوب ازل و ابد عرض مى كند :

« إلهى ! تَصاغَرَ عِنْدَ تَعاظُمِ آلائِكَ شُكرى وَتضاءَلَ فى جَنْبِ إكرامِكَ إیّاىَ ثَناىَ وَنَشرِى ».

معبودا ! در برابر بزرگى نعمت هایت سپاسم اندك و كوچك مى نماید و ستایش و گزارشم در برابر آن همه اكرام و احترامى كه بر من نهادى كم و ناچیز است .

در هر صورت كرامت و ارزش كامل و حقیقى انسان هنگامى تحقق مى یابد كه دعوت حضرت حق را اجابت كند و به تكالیف و مسؤولیت هاى شرعى و انسانى اش عمل نماید و در برابر دعوت شیطان و حزب او ، به ویژه در این عصر پر از فساد و فتنه و آشوب « نه » بگوید و به سینه نامحرم دست ردّ بزند .

 

عصر ارتباطات ، عصر دعوت به غیر حق

این روزگارى كه ما در آن به سر مى بریم اگر آن را روزگار دعوت ها بنامیم سخنى بى جا نگفته ایم .

از آغاز صبح كه یك شهروند از خواب برمى خیزد و دو گانه اى براى یگانه به جاى مى آورد و برگى از برنامه هاى حیات بخش قرآن را تلاوت مى كند ، اگر پیچ رسانه هاى تبلیغى میان منزل را باز كند با انواع فرستنده ها و دعوت ها مواجه مى شود و با پا نهادن به بیرون منزل و كوچه و خیابان ، انواع دیوارنویسى ها ، اطلاعیه ها ، پوسترها و تابلوهاى الكتریكى و . . . از چهار طرف او را به خود جلب مى كنند و با اشاره و چشمك زدن ها براى شكار فكر و عقیده او هجوم مى آورند .

در روزمرّه اگر با رسانه هاى نوشتارى و روزنامه ها و مجلات سر و كارى داشته باشد با انواع بیشترى از بنگاههاى تبلیغاتى مواجه مى گردد و بالاخره اگر اهل رسانه هاى مدرن ، پرظرفیت و جهانى مثل اینترنت و خبرگزارى ها باشد غرقاب اقیانوس هایى از خواهندگان و دعوت كنندگان و خوانندگان خواهد شد .

دعوت كنندگان به این هم قناعت نكرده اند ، بلكه براى دانش ارتباطات و رسانه ها دانشكده هاى ویژه اى تأسیس و بالاترین ظرافت ها و پیش رفته ترین ابزار و صنایع را نیز به كار مى گیرند .

باید به این همه ، بهره گیرى از انواع هنر و استفاده از احساسات بشرى و . . . را نیز اضافه كرد تا قدرى نحوه دعوت هاى پنهان نمایان گردد ، بدیهى است دعوت كنندگان و اهدافشان یكسان نیستند ، دروازه هاى این غوغاسراى پر زرق و برق به روى همه باز است ، از تبلیغ كالا و تجارت گرفته تا انواع مكتب ها و مذهب ها و احزاب و فلسفه ها عرضه مى شود و از من و شما دعوت مى شود ، صد رحمت به تبلیغات بازرگانى كه اهدافشان روشن و تا حدى كم غلّ و غش تر از دگران است ، معلوم است كه دنبال رونق بازار و جذب مشترى و كسب سود و كاسبى هستند ، ولى احزاب سیاسى ، مكتب هاى اجتماعى ، فلسفه هاى گوناگون شرقى و غربى ، چپ و راست و . . . مى كوشند تا اهداف اصلى خویش را كه جدا كردن انسان از حق در همه زمینه هاست پشت نقاب خدمت به ما پنهان كنند و ماهیت حقیقى خود را پوشیده نگه دارند .

من و شما باید به این واقعیت توجه كنیم كه مشتریان مشرك و كافر فراوانى بر سر بازار یوسف فكر ما و دین ما صف كشیده اند و بازار بورس بسیار داغى داریم و خطر و حساسیت آن جاست كه آن ابزار در اختیار رجال سیاسى و اجتماعى آخر الزمان و انسان هاى شیطان صفت ، بیشتر قرار گرفته است .

در این میان كه بیشترین سرمایه گذارى تبلیغاتى براى خرید جان انسان و فكر و عقل و دین و آیین اش و به عبارتى عاشقانه در پى دلبرى من و شما هستند ، خداى مهربان كه آفریننده ما و روزى دهنده به ماست و نهایتاً بازگشت ما به سوى اوست نیز ما را دعوت مى كند ، تنها با یك تفاوت كه همه دعوت كنندگان زمینى ما را براى خود و حمل بار شهوات و امیال و خواسته هاى بى منطقشان مى خواهند و مى طلبند ، ولى حضرت حق ما را براى خودمان و كمال و رشدمان و سعادت دنیا و آخرت و وصل شدنمان به رحمت و لطفش و رسیدنمان به وصال و قربش مى خواهد .

دگران اعم از شرقى و غربى و . . . مشترى فكر و دل و دین ما هستند و با انواع ابزار و وسائل ما را دعوت مى كنند تا شیفته و فریفته آنان شویم و پس از پذیرش دعوت و مجذوب شدن و خود فروختن به آنان ، كارگرى داوطلب و اجیرى بى اجرت و مزدورى بى مزد در پى ترویج اهداف و خواسته هایشان باشیم . یك فرد مادى یا سیاسى ، یك حزب یا یك سازمان ، یك دفتر یا مكتب مى كوشد تا با تبلیغات و دعوت یارگیرى كند و از آراء بیشترى برخوردار گردد و صاحب كرسى ها و منصب هاى حكومتى بیشتر در یك كشور ، یا در یك منطقه و حتى در جهان گردد تا افسار خر مراد به دستش آید و آن را هر جا كه دل خواه اوست گرچه به زیان یك ملت یا ملت ها ، براند !

رحمت حق به انسان در قرآن

در آیاتى كه به فضل و رحمت نسبت به انسان اشاره شده است حقایق عظیمه و معارف شریفه و مسائل كریمه اى مطرح است كه نشان مى دهد فضل و رحمت خدا در حیات انسان جایگاه ویژه و موقعیّت خاصى دارد .

. . . فَلَوْ لاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ.

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، ...

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

سه شنبه 11/10/1386 - 11:43
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

رحمت الهی(برگرفته از كتاب جلوه های رحمت الهی)

  رحمت و مهر حق به همه موجودات و به ویژه انسان، حقیقتى است كه چون روز روشن و خورشید تابناك در برابر دید هر عاقل منصفى است و به نظر نمى رسد كه نیازى به توضیح و تفصیل و شرح و بیان داشته باشد.
ولى از آنجا كه گاهى دیو غفلت به انسان حمله مى كند و چشم او را از تماشاى حقایق فرو مى بندد و بیمارى خطرناك نسیان از حقایق را بر انسان چیره مى سازد، تذكر واقعیاتى كه در زندگى آدمى نقش مثبت دارد خالى از فایده و سود عظیم نیست.
رحمت و مهر حق هم از جمله حقایقى است كه ممكن است در معرض غفلت و فراموشى قرار گیرد و از این ناحیه ضربه غیر قابل جبرانى به انسان وارد گردد، به همین خاطر تذكر این حقیقت چه با زبان از باب  تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ و چه با قلم امرى لازم و ضرورى به نظر مى رسد، باشد كه با شنیدن رحمت و مهر و حق و جلوه هاى تابناكش و با مطالعه این واقعیت جاوید و سرمد، كه در رگ و پى همه عناصر موجودات چون چشمه آب شیرین جارى است، بیدارى به انسان دست دهد و از پى این بیدارى به شهر بینایى برسد و با رسیدن به شهر بینایى به تماشاى زیباترین مناظر معنوى و مظاهر ملكوتى كه همانا جلوه هاى رحمت او در افق وجود و حیات موجودات است موفق گردد و علاوه بر علاج بیمارى غفلت و مرض نسیان در میدان تأمین سعادت دنیا و آخرت قرار گیرد.
از معارف الهیه استفاده مى شود كه شروع آفرینش بر پایه رحمت بوده، تا جایى كه مى گویند مجموعه هستى و همه مخلوقات ظهور رحمت حق اند و تداوم حیاتشان ـ چه در مرحله مادى و چه در میدان هدایت و معنویت ـ به رحمت حضرت اوست.
آسمان ها و زمین و آنچه در آنهاست جلوه رحمت حق است و كتاب هاى آسمانى و نبوت پیامبران و امامت امامان ، مظاهر رحمت حضرت ارحم الراحمین است.
او بنابر آیات و روایات به دشمنان و مخالفان نیز براى زمینه سازى نجاتشان چشم محبت دارد و دوست دارد آنان هم چون دیگر بندگان به راه مستقیم آیند و به عبادت و اطاعت گردن نهند و به توبه واقعى موفق آیند.
محبت و مهر او در این زمینه تا جایى است كه نقل شده:
«أوَّلْ ما خَلَقَ الله القَلَم، أوَّل ما كَتَب القَلَم أنا التَّوّابُ أتُوبُ على مَنْ تابَ» 
توّابى او ـ كه به معناى قبول كردن توبه اهل توبه است ـ عین رحمت و مهر او به تائبین است و این گنهكارانند كه باید فرصت عظیم توبه را ـ كه از مظاهر رحمت و مهر حضرت محبوب است ـ غنیمت بشمارند و خود را در معرض این نسیم ویژه ملكوتیّه قرار دهند.

رحمت و مهر حضرت او ، بنا بر اعتقاد اهل دل و متخصصان علوم اسلامى و معارف الهیه داراى جلوه عام و جلوه خاص است، كه از جلوه عامش تعبیر به رحمت رحمانیه و از جلوه خاصش تعبیر به رحمت رحیمیه مى شود، توضیح رحمت عام و رحمت خاص نیاز به كتابى به پهناى آفرینش و همه صفحات هستى دارد
آب دریا را اگر نتوان كشید هم به قدر تشنگى باید چشید
مسائلى از جلوه رحمت عام و جلوه رحمت خاص به رشته تحریر آمده تا براى خوانندگان عزیز نشان اندكى از دریاى بى پایان مهر و رحمت حق باشد، شاید از این رهگذر دست دوستى به حضرت حق دهند و از شیطان و حزبش كه دشمنان سرسخت انسان اند دست بردارند و به راه مستقیم كه همان راه پیامبران و صدیقان و صالحان و شهیدان است درآیند و عمر به ایمان و اخلاق و عمل صالح سپرى نمایند.
رحمت عام الهى

رحمت عام اقتضا دارد كه انواع نعمت هاى مادى و رزق و روزى ظاهرى را بر پهن دشت زمین قرار دهد و هر كسى را با هر مسلك و موقعیتى بر سر این سفره عام بار دهد و او را در بهرهورى و سود جویى از آن برابر نیاز و حقى كه دارد آزادى دهد ولى استفاده كردن از این سفره در صورتیكه مقدمه اى براى بندگى و عبادت و خدمت به خلق نباشد هیچ ارزش و اعتبارى به انسان نمى دهد .
قصر و كاخ ، منزل و مسكن ، پوشاك ابریشمى و حریر ، لباس هاى گران و رنگارنگ ، سفره هاى پر از غذاهاى لذیذ ، مركب هاى كم نظیر ، فرش هاى زربافت ، باغستان و گلستان ، كارگاه و كارخانه و . . . در صورتى كه فقط براى تأمین نیاز بدن و شهوت به كار گرفته شود ، مفت و مجانى اش گران و كم و زیادش یكسان و وسعت و تنگى اش برابر و ابداً ملاك ارزش و اعتبار نیست .
ارزش واقعیت ها
تیمور گوركانى در اوج قدرت و عظمت و پادشاهى و سلطنتش با لُنگى كه به كمر بسته بود و در آن زمان دویست دینار طلا ارزش داشت وارد حمام شد ، از پیرمردى كه در حمام مشغول شست و شوى خود بود پرسید : پدر جان قیمت و ارزش مرا مى دانى ؟ پیرمرد با كمال شجاعت پاسخ داد : آرى ; امیر تیمور گفت : ارزشم را بگو ; پیرمرد گفت : دویست دینار ; تیمور گفت : پیرمرد ! فقط لنگ من دویست دینار ارزش دارد ; گفت : قربان ارزش شما را با لنگى كه به كمر بسته اید حساب كردم ! !
آرى ; اگر انسان از ویژگى هاى انسانى تهى باشد و از صفات عالى اخلاقى بهره اى نداشته باشد و محروم از ایمان و عمل صالح زندگى كند و به خلق خدا سودى نرساند با دارا بودن همه عناصر مادى و رزق و روزى ظاهرى تهیدست و فقیر و بدبخت است و ارزش و اعتبارى براى او نخواهد بود .
سفره عام سفره اى نیست كه كسى را از آن محروم كنند و در عطا كردنش نسبت به آن دریغ ورزند ، این سفره اى است كه كافر و مؤمن ، مشرك و مسلمان ، مخلص و منافق مى توانند از آن بهره مند شوند ، براى بنده كمال و ارزشى نیست كه سر سفره عام پروردگار باشد چرا كه خداوند از روى فضل خود همه را بر سر این سفره دعوت كرده ، بار عام داده است .
 كُلاًّ نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً.
هر یك از دو گروه دنیا طلب و آخرت خواه را  در این دنیا  از عطاى پروردگارت یارى دهیم وعطاى پروردگارت  در این دنیا از كسى  ممنوع شدنى نیست .
اى كریمى كه از خزانه غیب *** گبر و ترسا وظیفه خور دارى
دوستان را كجا كنى محروم  ***  تو كه با دشمنان نظر دارى
 
گستره رحمت عام

عطاى مادى و رزق ظاهرى حق نه فقط به انسان هاى صالح و غیر صالح مى رسد ، بلكه همه جنبندگان از آن نصیب و بهره دارند .
 وَمَا مِن دَابَّة فِى الاَْرْضِ إِلاَ عَلَى اللهِ رِزْقُهَا . . .
و هیچ جنبده اى در زمین نیست مگر اینكه روزىِ او برخداست .
گستره رحمت الهیه و مهر ربانیه ، به گونه اى است كه همه مخلوقات و موجودات در گستردگى و سعه آن قرار دارند و از همین باب است كه هیچ مخلوقى را بى نصیب از راه رشد و تكامل مخصوص به خود رها نكرده است و در این زمینه به انسان عنایت ویژه شده است .
میلیاردها چرخ در جهان هستى با نظم و حسابى دقیق مى چرخد و انواع نعمت ها را سر سفره انسان مى گذارد تا زمینه رشد و تعالى و تكامل انسان در پرتو عمل به خواسته هاى حق فراهم آید .
اینكه انسان را رها نكرده و به خود وا نگذاشته است نشان از مهر گسترده و رحمت واسعه او به این موجود دارد .
در قرآن هشدار مى دهد كه ما شما را به بازیگرى نیافریده ایم و علاوه بر این دنیا كه براى شما خانه تكلیف و مسؤولیت است آخرتى هم قرار داده ایم تا نیكان به پاداش نیكى و عاصیان به عذاب عصیانشان برسند .
 أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ.
آیا پنداشته اید كه شما را بیهوده و عبث آفریدیم و اینكه به سوى ما بازگردانده نمى شوید ؟
بى تردید خداى عالِم و دانا و حكیم و توانا هیچ موجودى را بى هدف نیافریده ، به ویژه انسان را ـ كه از او به عنوان گل سرسبد آفرینش تعبیر مى شود ـ از مشتى خاك آفریده و از روح خود در او دمیده تا این ظرف ذاتاً پاك ، به دانش و دانایى و عبادت و بندگى و احسن عمل و نهایتاً به رحمت رحیمیه حق در دنیا و آخرت برسد .
حال اگر كسى محروم از دانش و عبادت و احسن عمل و در نتیجه محروم از رحمت حق شود و به خاك تیره بختى و سیه روزى بنشیند ، بلاى عظیم محرومیت را خود براى خود فراهم آورده و زمینه شقاوت ابدى را به دست خود بر ضد خود مهیا نموده است .
 
بحثى پیرامون رحمت

چون دو اسم شریف رحمن و رحیم از اسماى محیطه است كه تمام دار تحقق در ظل این دو اسم شریف به اصل وجود و كمال آن رسیده و مى رسند و رحمت رحمانیه و رحیمیه شامل جمیع دار وجود است ، حتى رحمت رحیمیّه كه جمیع هدایت هادیان طریق توحید از جلوه آن مى باشد شامل همه هست ، جز آنكه افرادى كه از فطرت استقامت خارج شده اند به سوء اختیار خود و به خواست خود ، خود را از آن محروم نمودند ، نه اینكه این رحمت شامل حال آنان نیست حتى در عالم آخرت كه روز دروى كِشته هاى زشت و زیباست ، آنانكه كِشته هاى زشت دارند خود قاصرند كه از رحمت رحیمیه استفاده نمایند.
 
رحمت الهى به موسى و فرعون

افسوس كه ما از قرآن تعلیم نمى گیریم و به این كتاب الهى نظر تدبّر و تعلّم نداریم و استفاده ما از این ذكر حكیم كم و ناچیز است ، اكنون تفكر در آیه شریفه ذیل راه هایى از معرفت و درهایى از امید و رجا را به قلب انسان مفتوح كند .
 اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَكَّرُ أَوْ یَخْشَى.
هر دو به سوى فرعون بروید ; زیرا او  در برابر خدا  سركشى كرده است . * پس با او سخنى نرم سخن گویید ، امید است كه هوشیار شود و  آیین حق را بپذیرد  یا بترسد  و از سركشى باز ایستد .
طغیان فرعون به جایى رسید كه گفت :
 . . . أَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلَى.
 . . . من پروردگار بزرگ تر شما هستم .
و علوّ و فسادش بر پایه اى قرار گرفت كه درباره او نازل شده :
 . . . یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیى نِسَاءَهُمْ . . ..
 . . . پسرانشان را سر مى برید و زنانشان را  براى بیگارى گرفتن زنده مى گذاشت . . .
و به مجرّد خوابى كه دید و كَهَنه و سَحَره به او خبر دادند كه موسى بن عمران (علیه السلام) طلوع خواهد كرد ، زن ها را از مردها جدا كرد و بچه هاى بى گناه را ذبح نمود و آن همه فساد مرتكب شد ! !
خداى رحمان به رحمت رحیمیه خود در جمیع زمین نظر كرد و متواضع ترین و كامل ترین نوع بشر یعنى نبى عظیم الشأن و رسول عالى مقام مكرّمى مانند موسى بن عمران على نبیّنا و آله و علیه السلام را انتخاب فرمود و او را با دست تربیت خود تعلیم و تربیت نمود چنانكه مى فرماید :
 وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِى الْمُـحْسِنِینَ.
چون به توانایى  جسمى و عقلى  خود رسید و رشد و كمال یافت ، به او حكمت و دانش دادیم ; و اینگونه نیكوكاران را پاداش مى دهیم .
و پشت او را به برادر بزرگوارى چون هارون قوى فرمود و هر دو بزرگوار را كه از گل هاى سرسبد عالم انسانیت بودند انتخاب فرمود ، چنانكه در قرآن مى فرماید :
 وَأَنَا اخْتَرْتُكَ . . ..
و من تو را  به پیامبرى  برگزیدم . . .
و مى فرماید :
 . . . وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِى.
با مراقبت كامل من پرورش یابى  و ساخته شوى .
و مى فرماید :
 وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى * اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآیَاتِى وَلاَ تَنِیَا فِى ذِكْرِى.
و تو را براى  اجراى اهداف  خود ساختم  و انتخاب كردم . * تو و برادرت با معجزات من  براى هدایت گمراهان  بروید و درباره ذكر من  كه ابلاغ وحى است  سستى نورزید .
و دیگر آیات شریفه كه در این موضوع وارد شده است و از حوصله بیان خارج است و قلب عارف را خصوصاً از این دو كلمه شریفه  وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِى ،  وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى .
نصیبى است كه گفتنى نیست !
تو نیز اگر چشم دل باز كنى یك نغمه روحانى لطیفى مى شنوى كه جمیع مسامع قلبت و سراسر وجودت از سرّ توحید پر مى شود .
و بالجمله با همه تشریفات خداى تعالى این همه را تهیه دید و موساى كلیم را به ورزش هاى روحانى ورزیده فرمود چنانكه مى فرماید :
 . . . وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً . . ..
 . . .و چنانكه باید امتحانت نمودیم . . .
و سال ها او را در خدمت شعیب پیامبر ـ مرد راه هدایت و ورزیده عالم انسانیت ـ فرستاد ، چنانكه مى فرماید :
 . . . فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِى أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَر یَا مُوسَى.
 . . . پس سالیانى در میان اهل مدین ماندى ، سپس اى موسى ! بر اساس تقدیر الهى  براى انتخاب شدن به مقام پیامبرى اینجا  آمدى .
و پس از آن براى اختیار و افتتان بالاترى ، او را در بیابان در طریق شام فرستاد و او راه را گم كرد و باران بر او فرو ریخت و تاریكى را بر او چیره فرمود و درد زایمان را بر همسرش عارض كرد و چون جمیع درهاى طبیعت به روى او بسته شد و قلب شریفش از كثرات منفجر گشت و به جبّلت فطرت صافیه به حق منقطع شد و سفر روحانى الهى در این بیابان ظلمانى بى پایان به آخر رسید ، از سوى كوه طور آتشى دید .
 . . . آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً . . . فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِىَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الاَْیْمَنِفِى الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَى إِنِّى أَنَا اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.
 . . . از جانب طور آتشى دید ، . . . * چون نزد آن آمد ، از جانب راست آن وادى در آن جایگاه مبارك از آن درخت ندا رسید كه : اى موسى ! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان .
پس از این همه امتحانات و تربیت هاى روحانى براى چه هدفى خداى تعالى او را آماده كرد و پرورش داد ؟ براى دعوت و هدایت و ارشاد و نجات دادن یك طاغى یاغى كه كوس  أنَا رَبّكُم الأعلىمى كوفت و آن همه در زمین فساد مى كرد ! !
 
رحمت خاص الهى

شرح رحمت خاص حق و احسان و فضل ویژه او كه افق طلوعش ایمان و اخلاق و عمل و توبه است و تا انسانى برخوردار از این حقایق الهیه و واقعیات ملكوتیه و امور معنویه نباشد طلوع رحمت غیر ممكن است ، درخور یك كتاب و دو كتاب و چند كتاب نیست ، تفسیر این حقیقت كتابى را مى طلبد كه صفحات و اوراقش بى نهایت باشد ، زیرا شرح رحمت بى نهایت كتابى داراى صفحات بى نهایت مى خواهد .
كار شرح و تفسیر رحمت خاص حق از عهده هیچ انسانى هر كه باشد و هر چه باشد برنمى آید ، چون همه انسان ها داراى حدود و نهایت اند و موجود محدود هرگز قدرت بیان كیفیت حقیقتى نامحدود و بى نهایت را ندارد ، به ناچار باید درخور ظرفیت و استعداد و توان و استطاعت ، در این دریاى ژرف بى نهایت غواصى كرد و به اندازه اى كه بتوان خیر دنیا و آخرت و سعادت و خوشبختى امروز و فردا را تأمین نمود و به صید گوهرهاى این دریاى معنوى بى نهایت برخاست .
البته باید به این نكته اساسى توجه داشت كه ورود به این دریا ، بى كمك قرآن و بدون فرهنگ پاك و ثمربخش اهل بیت (علیهم السلام) كه دو نعمت عظیم خداوند براى انسان است ، میسّر نیست و هركس جداى از قرآن مجید و اهل بیت كریم با تكیه بر عقل خود كه هرگز قدرت ندارد به همه حقایق احاطه پیدا كند وارد دریاى معارف الهیه شود خود را به هلاكت مى اندازد و دیگران را هم به دنبال خود به وادى هلاكت مى كشاند :
 أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.
آیا كسانى را كه  شكر  نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبدیل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند ، ندیدى ؟
 
افق رحمت خاص

قرآن مجید بیان كننده این حقیقت است كه افق طلوع رحمت خاص و فضل و احسان ویژه حق و محل ظهور این واقعیت ، ایمان و عمل صالح و اخلاق و توبه است ، كه همه آنها محصول پربركت اطاعت از خدا و پیامبر اوست .
انسانى كه دلش از ایمان خالى است و عملش عمل غیر صالح است و از اخلاق حسنه و حالات انسانى فقیر و تهیدست است و نمى خواهد به خدا بازگشت كند و به توبه آراسته گردد و گذشته فاسد خود را جبران نماید ، هرگز رحمت رحیمیه و فضل و احسان الهیه در او طلوع نخواهد كرد و راهى به رضایت حق و بهشت عنبرسرشت نخواهد یافت .
توقع دریافت رحمت خاص حق هنگامى توقعى صحیح و انتظارى بجاست كه وجود انسان به ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه آراسته باشد ، یا سالكى جدّى و راهروى عارف و عاشق در راه توبه براى رسیدن به مقامات معنوى گردد كه دو آیه از آیات كریمه قرآن بیانگر در این دو زمینه یعنى ایمان و عمل صالح و اخلاق و نیز توبه كه از بزرگ ترین الطاف و عنایت حضرت حق به عبد است و اینكه این حقایق سبب طلوع رحمت ویژه از افق وجود انسان است مى باشد .
 وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْض یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَیُطِیعُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ سَیَرْحَمُهُمْ اللهُ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ.
مردان و زنان با ایمان دوست و یار یكدیگرند ; همواره به كارهاى نیك و شایسته فرمان مى دهند و از كارهاى زشت و ناپسند بازمى دارند و نماز را برپا مى كنند و زكات مى پردازند و از خدا و پیامبرش اطاعت مى نمایند ; به زودى خدا آنان را مورد رحمت قرار مى دهد ; زیرا خدا تواناى شكست ناپذیر و حكیم است .
 إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.
مگر كسانى كه توبه كردند و  مفاسد خود را  اصلاح نمودند و  آنچه را پنهان كرده بودند  براى مردم روشن ساختند ، پس توبه آنان را مى پذیرم ; زیرا من بسیار توبه پذیر و مهربانم .
بر خوانندگان این نوشتار روشن باشد كه این نوشتار مى خواهد به توضیح گوشه اى از رحمت خاص خدا و فضل و احسان ویژه او بپردازد و پرده اى از این صفت جمالیه الهیه را بنمایاند و شما را تا حدّى با این حقیقت آشنا كند و به شناخت شما نسبت به جلوه اى از جلوات عینى این واقعیت در زندگى انسان مؤمن و تائب و مطیع خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله)كمك دهد .
شناخت رحمت ویژه خدا و فضل و احسان حضرت حق و لطایف و ظرایفش و افق هاى باارزش طلوعش به انسان بصیرت و بینش شگرفى مى دهد و زندگى او را با تحول و دگرگونى عجیبى دمساز مى كند و دریچه اى از عالم ملكوت و جهان غیب و دنیاى الهامات و سراى كرامات به روى این میهمان خاك نشین و شایسته خلافت و لایق هدایت و سزاوار كرامت و درخور دانایى بصیرت و مسجود فرشتگان و مورد توجه كروبیان مى گشاید .
انسان زمانى كه مورد رحمت و فضل حق قرار گیرد ، از سنگین ترین خسارت و زیان كه بر باد رفتن سرمایه وجود اوست و نیز از دچار شدن به فقر و تهیدستى معنوى در دنیا و آخرت كه سبب گرفتار آمدن به عذاب دردناك همیشگى است و همچنین از غرق شدن در مفاسد ظاهرى و باطنى و لگدمال شدن صفات و آثار انسانى در امان مى ماند و نهال وجودش در كشتزار دنیا و باغستان حیات و گلستان تكلیف و بوستان وظیفه و مسؤولیت ، با باغبانى پیامبران و امامان و جذب حقایق آیات و روایات و تغذیه از ایمان و عمل و اخلاق به رشدى مطلوب مى رسد و به فرموده قرآن تبدیل به شجره طیبه همراه با میوه و محصول دائم با ریشه اى ثابت و تنه و شاخ و برگى به وسعت آسمان ها مى گردد .
. . .  كَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ * تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِین بِإِذْنِ رَبِّهَا. . ..
 . . . مانند درخت پاك است ، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است . * میوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى دهد . . .
 


نقش رحمت در مراحل انسانیت
آرى ; اگر رحمت و احسان خدا نبود طى مراحل انسانیت و منازل آدمیت امكان نداشت و در بساط زندگى و سفره حیات جز خسارت و زیان چیزى نمى ماند و سیرت انسانى به شكل دیوى بسیار بدمنظر و غیر قابل تحمل تغییر قیافه مى داد !
قرآن مجید در ضمن آیاتى به فضل و رحمت خدا و آثارش اشاره دارد و توجه عمیق انسان را به صفت رحیمیه حق كه درى به سوى خیر دنیا و آخرت است معطوف مى دارد :
 . . . فَلَوْ لاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ.
 . . . و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، البته از زیانكاران مى شدید .
 . . . وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً.
 . . . و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، یقیناً همه شما جز اندكى از شیطان پیروى مى كردید .
 فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَة مِنْهُ وَفَضْل وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً.
اما كسانى كه به خدا ایمان آوردند و به او تمسّك جستند ، به زودى آنان را در رحمت و فضلى از سوى خود درآورد و به راهى راست به سوى خود راهنمایى مى كند .
 . . وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِن أَحَد أَبَداً وَلكِنَّ اللهَ یُزَكِّى مَن یَشَاءُ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.
 . . . و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هرگز احدى از شما  از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند  پاك نمى شد ، ولى خدا هر كه را بخواهد پاك مى كند ; و خدا شنوا و داناست .
 
رحمت الهى ، پاداش اعمال

از معانى فضل ، عطاى بیش از استحقاق است كه این عطاى بیش از استحقاق را حضرت حق نسبت به بندگان مؤمنش از باب رحمت و كرم و بزرگوارى اش جریان مى دهد و مجراى جریان این عطاى بیش از استحقاق هم ایمان و عمل و اخلاق و توبه بنده مؤمن است .
با اینكه عبد از خود چیزى ندارد و مالك حقیقى چیزى هم نیست ، هستى و همه آثارى كه از هستى اش ظهور دارد از خداست ، هر عمل خیرى كه انجام مى دهد و هر حالت و اخلاق حسنه اى كه بكار مى گیرد و هر قدم مثبتى كه برمى دارد و مایه مادى و معنوى و توفیقى كه رفیق راه اوست همه و همه از ناحیه خداست و اگر با دقت عقلى بنگرد مى یابد كه مالك خود و جان و دل و حیات و هستى و عبادات و آثار مثبت خود نیست و بر این اساس از حضرت حق نسبت به ذره اى از اعمال و اخلاق و كارهاى خیرش هیچ طلبى ندارد .
ولى كرم و بزرگوارى حق و آقایى و عنایت و لطف و رحمت او اقتضا كرده كه بین خود و بنده اش نسبت به حالات و اعمال و اخلاق مثبت او سخن از بیع و شراء و تجارت و كسب و ثمن و مثمن و قرض الحسنه به میان آورد و در این بیع و شراء پاداش و مزد و ثمن مقابل جنس را بر پایه فضل و تفضل یعنى : « عطاى بیش از استحقاق » قرار دهد و وعده ثمن معنوى و مادى را یا مساوى و یا برابر جنس ، یا چند برابر ، یا ده برابر ، یا هفتصد برابر یا بى حساب و بى شمار بدهد !
 إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ . ..
یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خریده . . .
راستى شگفت آور است ، مالك حقیقىِ جان و مال انسان خداست ، ولى گویا جان و مال را هم چون دو جنسى كه مالك حقیقى اش انسان است به حساب آورده و خود با قیمتى چون بهشت به بازار خرید آمده و اعلام مى كند من این جان و مال را از اهل ایمان به قیمت بهشت ابدى و جاویدان مى خرم !
جانى محدود و مالى اندك در صورت تحقق بیع و شراء در برابر عطایى بیش از استحقاق و ثمنى همیشگى و بى حساب ! !
 مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِیلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَة مِاْئَةُ حَبَّة وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ.
مَثَل آنانكه اموالشان را در راه خدا انفاق مى كنند ، مانند دانه اى است كه هفت خوشه برویاند ، در هر خوشه صد دانه باشد ; و خدا براى هر كه بخواهد چند برابر مى كند و خدا بسیار عطا كننده و داناست .
 إِن تُقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حَسَناً یُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ وَاللهُ شَكُورٌ حَلِیمٌ.
اگر به خدا وام نیكو دهید ، آن را براى شما دو چندان مى كند و شما را مى آمرزد و خدا عطا كننده پاداش فراوان در برابر عمل اندك مى باشد و بردبار است .
شگفتا در این آیه دست نیازمند و محتاج به قرض را چون دست خود به حساب آورده ، صریحاً اعلام مى دارد : قرض الحسنه اى كه به برادر دینى خود یا هم نوعتان مى دهید در حقیقت به خدا مى پردازید ، ثمن این داد و ستد را خدا به چند برابر به شما عطا مى كند چرا كه خدا در برابر عمل اندك ، پاداش بسیار مى بخشد !
اگر انسان براى به دست آوردن فضل و رحمت خاص حق ـ كه با آراسته شدن به ایمان و عمل شایسته و اخلاق حاصل مى شود ـ بكوشد و به تلاش برخیزد ، گوى سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت را از میدان حیات برده و خود را به درجه اى رسانده كه در آخرت لیاقت همنشینى با پیامبران و صدیقین و شهداء و صالحان را پیدا كرده است و براى همیشه در بهشت عنبرسرشت جاى خواهد داشت و همه ارزش و اعتبار و كرامت و شرف انسان به این است كه افق طلوع رحمت خاص و فضل و احسان حضرت حق شود و در غیر این صورت طلوع رحمت عام كه در چهارچوب امور ظاهرى و مادى است و سبب طلوعش فقط و فقط جنبه ظاهرى و عنصرى و بدنى و جسمى است و جز رشد مرحله حیوانى میوه دیگرى ندارد مایه اعتبار و ارزش و قدر و قیمت انسان و زمینه قرب و منزلت او نیست.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

سه شنبه 11/10/1386 - 11:42
دعا و زیارت
 

((((( بسم الله الرحمن الرحیم ))))) *****

حیات پس از مرگ صفحه 27 الی 35

فصل دوم

«برزخ» چیست؟

تعریف برزخ

اگر چیزی میان دو شی‏ء واسطه و فاصله شود، «برزخ» نامیده می‏شود.

الف ـ «راغِب اصفهانی» در «مفردات» می‏نویسد:

«حد و فاصله بین دو چیز را برزخ گویند و از این جهت به فاصله بین مرگ تا روز قیامت نیز برزخ گفته شده است».1

ب ـ در «مجمع الْبَحرین» چنین آمده است:

«ما بین دنیا و آخرت ـ از هنگام مرگ تا برانگیختن اخروی ـ را برزخ

________________________________________

1 . «معجم مفردات الفاظ القرآن»، الراغب الاصفهانی، ص41، المكتبة المرتضویة:

«البرزخ، الحاجز والحد بین الشیئین، و قیل: اصله برزه، فعرب... و قیل: البرزخ ما بین الموت الی القیامة».

________________________________________

گویند و هر كس بمیرد وارد آن می‏شود».1

ج ـ «شیخ طبرسی» در تفسیر نفیس «مجمع البیان» سه احتمال برای برزخ بیان داشته است:

«1 ـ واسطه و فاصله میان مرگ تا برانگیختن از قبر.

2 ـ واسطه و حائل میان مردگان و اهل دنیا تا روز قیامت.

3 ـ فاصله و مدت زمان قبر تا روز قیامت».2

د ـ در «تفسیر قمی» نیز چنین آمده است:

«فاصله و میانه دو چیز را برزخ گویند؛ و منظور از آن، ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است».3

ه•• ـ نویسنده «قاموس قرآن» در معنای «برزخ» می‏نویسدسنّت، 2سنّت پی می‏گیریم:

________________________________________

1 . «مجمع البحرین»، الشیخ فخرالدین الطریحی، ص430، المكتبة المرتضویة.

«هو ما بین الدنیا و الاخرة من وقت الموت الی البعث، فمن مات فقد دخل البرزخ».

2 . «مجمع البیان»، الشیخ الطبرسی، ج7، ص118، مكتبة العلمیة الاسلامیة:

«ای حاجز بین الموت و البعث فی یوم القیامة من القبور (عن ابن زید)؛ و قیل: حاجز بینهم و بین الرجوع الی الدنیا و هم فیه الی یوم یبعثون (عن ابن عباس و مجاهد)؛ و قیل: البرزخ، الامهال الی یوم القیامة و هو القبر و كل فصل بین شیئین هو برزخ (عن علی بن عیسی).

3 . «تفسیر القمی»، علی‏بن ابراهیم قمی، ج2، ص94، انتشارات علامه. بحارالانوار، ج6، ص214:

«البرزخ، هوامر بین امرین؛ و هو الثواب و العقاب بین الدنیا و الآخرة».

________________________________________

الف ـ این واژه سه بار در قرآن آمده است:

«مَرجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لایَبْغیانِ»1

خداوند، دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو، فاصله‏ای قرار داد تا از مرز خود خارج نشوند.

«وَجَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخا وَ حِجْرا مَحْجورا»2

بین آب این دو دریا حائلی قرار داد تا همیشه از هم جدا باشند.

«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرزَخٌ اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»3

از لحظه مرگ تا روز برانگیختن، فاصله است.

این سه آیه به خوبی معنای برزخ را آشكار می‏كند؛ ولی این لفظ به گونه‏ای كه در آیه سوم استعمال شده است، به كار می‏رود و در

________________________________________

1 . رحمان (55) آیه 19 ـ 20.

2 . فرقان (25) آیه 53.

3 . مؤمنون (23) آیه 100.

________________________________________

همان معنا، ویژگی یافته است.

برخی از كلمات دارای دو معنا هستند: 1 ـ معنای لغوی؛ 2 ـ معنای اصطلاحی؛ مانند: «صلات، زكات، حج و جهاد» كه در لغت به معانی «دعا، رشد، قصد و كوشش» می‏باشند؛ اما در معانی مصطلح كنونی ویژگی یافته‏اند.

لفظ «برزخ» نیز اینگونه است: در لغت به معنای واسطه و فاصله بین دو چیز است؛ اما در اصطلاح به معنای عالم قبر (حیات برزخی) استعمال می‏شود.

از این رو، هنگامی كه پرسیده می‏شود: برزخ چیست؟ امام صادق علیه‏السلام در پاسخ می‏فرمایند:

«از لحظه مرگ تا وقتی كه از قبر خارج می‏شویم».1

امام نیز لفظ برزخ را در معنای ویژه و اختصاصی آن به كار می‏برند؛ نه در معنای لغوی آن.

بنابراین، از این پس، هر جا لفظ «برزخ» را استعمال می‏كنیم، مراد همین معنای اصطلاحی است.

ب ـ در «نهج البلاغه» این واژه دو بار ذكر شده است:

«سَلَكُوا فی بُطُونِ الْبَرزَخِ سَبیلاً؛ سُلِّطَتِ الارْضُ عَلَیْهِمْ فیه، فَاَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهم وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمائِهم...».2

 

________________________________________

1 . «تفسیر نور الثقلین»، العروسی الحویزی، ج3، ص554، مطبعة الحكمة. «بحارالانوار»، ج6، ص267.

2 . «نهج البلاغه»، خ 212 ص 695 (مطابق شرح و ترجمه فیض الاسلام).

________________________________________

در درون برزخ راهی را پیمودند كه در آن راه، زمین بر آنها چیره شده؛ گوشتهایشان را خورده و از خونهایشان آشامیده است.

«فكَانَّما قَطَعُوا الدُّنْیا اِلی الاْخِرَةِ وَ هُمْ فیها؛ فَشاهَدُوا ما وَراءَ ذلك؛ فَكَانَّما اطّلَعُوا غُیُوبَ اَهْلِ البَرزخِ فی طُولِ الإِقامَةِ فیه...».1

[بندگان شایسته] گویا دنیا را به پایان رسانیده فراسوی آن را می‏نگرند و امور اخروی را مشاهده می‏كنند؛ و گویی بر احوال پنهانی برزخیان و مدت اقامت آن سامان آگاهند.

ج ـ این واژه در روایات نیز به صورت متعدد به كار رفته است؛ از جمله:

قالَ الصّادق علیه‏السلام : «اَلْبرزَخُ، اَلْقَبْر؛ وَ هُوَالثَّوابُ وَالعِقابُ بَیْنَ الدُّنیا وَالآخِرَة».2

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «برزخ، عالم قبر است كه عبارت از ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است».

قالَ الصّادق علیه‏السلام : «وَاللّه‏ِ ما اَخافُ عَلَیْكُمْ اِلاّ الْبرزخ».3

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «سوگند خدای را كه جز از عالم برزخ بر شما بیم ندارم».

________________________________________

1 . «نهج البلاغه»، خ 213، ص 704.

2 . «تفسیر نورالثقلین»، ج3، ص 553. «بحار»، ج6، ص 218.

3 . «تفسیر نورالثقلین»، ج3، ص 553. «بحار»، ج6، ص 214.

________________________________________

آرای اندیشمندان

حتمی بودن پاداش و كیفر در فاصله میان دنیا و آخرت ـ كه از آن به عالم برزخ، حیات برزخی، جهان برزخی، زندگی قبر، عالم مثال1 و تعابیری از این قبیل یاد می‏شود ـ مورد اتفاق تمام اندیشمندان و فرهیختگان اسلامی است.

از باب نمونه، به آرای برخی از بزرگان ـ در این باره ـ اشاره می‏شود:

الف ـ «شیخ صدوق» در كتاب «اعتقادات» می‏نویسد:

«به عقیده ما، پرسش قبر، حق است».2

در «امالی» نیز با ذكر حدیثی از امام صادق علیه‏السلام می‏نویسد:

«هر كه پرسش قبر را انكار كند؛ شیعه ما نیست».3

ب ـ «محقق طوسی» در «تجرید» چنین می‏نویسد:

«عذاب قبر، به جهت امكان وقوع و تواتر اخباری كه دلالت بر آن دارد؛ حتمی است».4

________________________________________

1 . یكی از نامهای برزخ، «عالم مثال» است و این نامگذاری بدین جهت است كه ثواب و عذاب برزخی، نمونه و مثل پاداش و كیفر آخرت است.

2 . «عقائد الصدوق»، ابن بابویه قمی، ص 16، چاپ قدیم. گفتار صدوق، ترجمه صدر رضوانی، ص35، انتشارات مصطفوی.

3 . «امالی الصدوق»، الشیخ الصدوق، ص301، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات. «بحار»، ج 6، ص 223.

4 . «تجرید» خواجه نصیرالدین طوسی (به نقلِ «كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، العلامة الحلی، ص296، انتشارات الجعفری). «بحار»، ج6، ص272.

________________________________________

ج ـ «علامه حلّی» در «شرح تجرید» چنین می‏نگارد:

«عذاب قبر، موردِ اجماع تمام مذاهب اسلامی است».1

د ـ «علامه مجلسی» در «بحار الانوار» از قول «شیخ مفید» چنین بیان می‏دارد:

«عذاب قبر به دلیل اخبار و روایات ثابت است؛ و دلیل اثبات آن، عقلی نیست».2

***

اخبار و روایات وارد شده در این باب، به گونه‏ای صراحت و دلالت دارد كه تمام مذاهب اسلامی، راجع به بودن چنین عالمی سخن گفته‏اند؛ حتی «گروه وَهّابیّه» كه منكر بسیاری از اندیشه‏های مسلّم اسلامی است و از نظر اكثر مذاهب اسلامی، مطرود می‏باشند؛ در این زمینه، كتابی به نام «الرّوح» ـ توسط یكی از سردمداران خود ـ نگاشته‏اند كه در این كتاب، روایات زیادی پیرامون «مسأله برزخ» به چشم می‏خورد.3

 

________________________________________

1 . «كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص296. بحار، ج6، ص272.

2 . «بحار»، ج6، ص272.

3 . این كتاب (الروح)، تألیف «ابو عبداللّه‏ شمس الدین ابن قیّم» شاگرد «ابن تیمیّه»(مؤسس گروه عقاید وهابیه) است و وهابیان امروز حجاز (عربستان)، از او به احترام یاد می‏كنند و او را پس از «ابن تیمیّه» استاد مذهب خود می‏شمارند. فهرست فصول كتاب «الروح» به شرح زیر است:

1 ـ اموات، احیا را می‏شناسند(ص5).

2 ـ میت، با مشایعان انس می‏گیرد(ص9).

3 ـ ارواح موتی از احیا سؤال می‏كنند(ص12).

4 ـ میت، تلقین را می‏فهمد(ص13).

5 ـ ارواح با یكدیگر ملاقات و مذاكره می‏كنند(ص17).

6 ـ ارواح با یكدیگر تلاقی دارند(ص20).

7 ـ بدن می‏میرد؛ روح نمی‏میرد(ص34).

8 ـ روح، هنگام سؤال به جسم باز می‏گردد(ص41).

9 ـ پیامبر، در شب معراج با ارواح پیامبران سخن گفت(ص44).

10 ـ كیفیت عذاب قبر(ص51)

(به نقلِ: اصالت روح از نظر قرآن، جعفر سبحانی، ص170 ـ 171، نشر وحی).

 

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

سه شنبه 11/10/1386 - 11:41
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مؤمن و فاسق(1)

فضایل و رذایل :
فضایل ، ارزش هاى خدادادى است كه از آنها به عنوان ارزش هاى فطرى و طبیعى یاد شده است ; ارزش هایى كه انسان از راه معرفت و دانش و تمرین هاى عملى و  ریاضت هاى شرعى آنها را به دست مى آورد . و هر آنچه ضد آن است ، و قرار داشتنش بر صفحه ى وجود انسان از قدر و قیمت او مى كاهد و وى را به شرارت و گناه و مزاحمت براى دیگران و پایمال كردن حقوق انسان ها مى كشاند ، رذایل نامیده شده است .
انصاف و عدل ، جود و كرم ، تواضع و فروتنى ، صدق و صداقت ، امانت دارى و وفاى به عهد ، شجاعت و عفت ، مهرورزى و ادب از جنس فضایل ; و ظلم و ستم ، بخل و حرص ، تكبر و خودبینى ، نفاق و دورویى ، ترس و شهوت رانى ، و كینه و بى تربیتى از جنس رذایل است .
از آنجا كه بر اساس آیات قرآن و روایت اهل بیت (علیهم السلام) فضایل ، پرتو و شعاع ایمان و رذایل ، نشانه ى كوردلى و تاریكى درون و حالت بسیار زشت فسق است ، بایست دیدگاه قرآن و روایات را در مورد این دو صفت دانست و ما در قدم اول تلاش كرده ایم مؤمن و فاسق را ـ كه یكى برخودار از فضایل و دیگرى آلوده به رذایل است ـ از نگاه قرآن و روایات بشناسیم و بررسى نماییم .
 پرسش و پاسخى از حضرت حق

وجود مبارك حضرت حق در یكى از آیات سوره مباركه سجده پرسش زیر را مطرح كرده و به آن پاسخ مى دهد .
 أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ(1)
آیا كسى كه مؤمن است همچون كسى است كه از فرمانِ { خداى } بیرون رفته ؟! هرگز برابر نیستند .
سبب این كه خود به آن پاسخ مى دهد این است كه : غیر او به حقایقى كه در این پرسش نهفته است آگاهى ندارد . و پس از آن در آیات دیگر ، تفسیر و توضیحى نسبت به آیه اى كه حاوى پرسش و پاسخ است مى آورد .
حضرت حق در این آیه ى شریفه مى پرسد : آیا كسى كه مؤمن است ، یعنى اعتقاد به خدا و قیامت دارد و داراى فضایل اخلاقى است و كارهاى پسندیده انجام مى دهد ، با كسى كه از مدار طاعت حق بیرون افتاده ، و از فضاى پاك انسانیت خارج شده ، و از حوزه ى امن خدا گریخته و به ناچار اسیر شیطان ها و دیوان و غولان و هوا و هوس شده ، و از اعتقاد به خدا و قیامت تهى گشته ، و به رذایل اخلاقى دچار آمده و به كارهاى ناپسند روى آورده مساوى ویكسان است؟

پاسخ مى دهد : هرگز این دو نفر برابر و مساوى نیستند ; زیرا :

مؤمن در اوج ارزش و فاسق در نهایت پستى است .
مؤمن مقرب حضرت حق و فاسق در دورى از درگاه دوست است .
مؤمن سزاوار پاداش و فاسق مستحق كیفر و عذاب است .
مؤمن اهل نجات و فاسق محروم از نجات است .

حوزه ایمان و حوزه فسق
از تفاوت هاى بسیار مهمى كه در آیات و روایات درباره ى مؤمن و فاسق مطرح است این است كه : مؤمن هنگامى كه به عبادت و طاعت و انجام كار نیك و عمل صالح برمى خیزد ، براى او ـ به تناسب معرفت و عمل و ایمان و خلوصش ـ اجر و پاداشى مقرر است ، و اگر به علّتى دچار لغزش و خطا شود ، قابل آمرزش و مغفرت است . از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایتى به این مضمون نقل شده است :
هرگاه مؤمن قصد گناه كند ولى آن را انجام ندهد ، در پرونده اش ثبت نمى شود ; ولى اگر آن را انجام دهد هفت ساعت به او مهلت مى دهند تا در آن هفت ساعت توبه كند یا عمل خیرى چون نماز به جا آورد ، كه در صورت توبه یا انجام عمل خیر گناهش آمرزیده مى شود ، و خطایش مورد مغفرت و آمرزش قرار مى گیرد(2) .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید : از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدم كه مى فرمود :
یا على ! سوگند به خدایى كه مرا به درستى و راستى بشیر و نذیر فرستاد ، یقیناً هر یك از شما براى وضو برخیزد ، گناهان از اعضایش مى ریزد و هنگامى كه براى نماز به ظاهر و باطنش و به روى و به قلبش به سوى خدا مى رود ، از نماز فارغ نمى شود مگر مانند روزى كه مادر او را زاییده از همه ى گناهان پاك مى شود . و اگر میان دو نماز واجب خطایى به او برسد ، پس از اداى نماز دیگر به همان صورت گناهش بر او آمرزیده مى شود . . .
جایگاه پنج نماز واجب براى امت من همانند نهرى است كه بر در خانه ى یكى از شما جارى است ، اگر بر بدن یكى از شما چركى باشد آن گاه در روز پنج بار در آن نهر غسل كند ، آیا در بدنش چركى مى ماند ؟ به خدا سوگند نمازهاى پنج گانه براى امت من در پاك نمودن آنان مانند همان نهر است((3
ولى فاسق كه از دایره ى ایمان و انسانیت بیرون است ، اگر كار نیك و عمل صالحى انجام دهد مورد قبول و پذیرش حق قرار نمى گیرد و اگر گناهى مرتكب شود به مغفرت و آمرزش نمى رسد ; زیرا او با خدا معامله نكرده است . او خدا را باور ندارد و طلب آمرزش و مغفرت از خدا نكرده است ، پس مؤمن و فاسق در هیچ زمینه اى با هم برابر و یكسان نیستند .
اینان اگرچه در دنیا بر سر یك سفره اند ـ سفره ى طبیعت و نعمت ها ـ ولى در آخرت میان آنان جدایى ابدى خواهد بود . اهل ایمان همیشه در نعمت هاى جاوید بهشت و اهل فسق تا ابد در دوزخ جاى دارند .
سرنوشت مؤمنان در قیامت

قرآن مجید در بسیارى از آیات و روایات به بیان سرنوشت مؤمنان در قیامت پرداخته است و اگرچه لازم است انسان از همه ى آنها آگاه شود ، ولى این نوشتار چون گنجایش همه ى آن حقایق را ندارد به ذكر نمونه اى از آن آیات و روایات اكتفا مى شود .
قرآن مجید پس از پرسش و پاسخ درباره ى مؤمنان و فاسقان و این كه در هیچ موردى با هم یكسان و برابر نیستند در آیه ى بعد به سرنوشت مؤمنان در قیامت اشاره مى كند :
 أَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ ((4
اما كسانى كه ایمان آوردند و كارهاى شایسته انجام دادند ; به سبب این كه همواره در كار مثبت بودند جایگاهشان براى پذیرایى به وسیله ى هر نوع خوراكى و آشامیدنى ، بهشت هاست .
آیه ى شریفه به سه حقیقت بسیار باارزش اشاره دارد :
1 ـ ایمان و باور داشتن حقایق به تنهایى سبب نجات نیست . آنان كه به نجات خود در سایه ى ایمانِ تنها امید بسته اند ، امیدشان بى پایه است . عاشق نجات و مشتاق پاداش نباید به ایمان بدون عمل قناعت كند ، بلكه لازم است ایمان خود را به كارهاى شایسته چون واجبات و ترك محرمّات و خدمت به بندگان حق بیاراید تا زمینه ى جلب رحمت و ـ اگر خداى ناخواسته به گناهى آلوده باشد ـ زمینه ى جلب مغفرت براى او فراهم آید .
2 ـ جنات مأوى با تمام نعمت هایش در سیطره ى مالكیت آنان قرار مى گیرد . ( فلهم ) مالكیتى كه قابل سلب شدن و از دست رفتن نیست ، مالكیتى است ابدى و همیشگى و جاوید و دایمى و در حقیقت ظهور مالكیت حق نسبت به آن بزرگواران است ; این مالكیت به خاطر آن است كه از ابتداى بلوغ تا هنگام مرگ به طور پیوسته اهل ایمان و عمل صالح بودند .
3 ـ مهماندار و پذیرایى كننده از آنان خداست . چنان كه در سوره ى انسان به این حقیقت والا اشاره شده است :
عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّة وَسَقَاهُم رَبُّهُم شَرَاباً طَهُوراً )((5
بالا پوششان دیباى سبز نازك و ضخیم ، و آرایششان دستبندهایى از نقره است ، و پروردگارشان به آنان شراب پاك كه نه مستى و بیخودى و نه سر درد و رنج ایجاد مى كند به آنان مى نوشاند .
راستى چه بزم خوشى است ، بزمى دایمى و ابدى ، همراه با انواع لباس هاى زیبا وخوش منظره ، و آرایشى از دستبندهاى پر جلوه در جایگاهى چون بهشت و در كنار مهماندارى چون حضرت دوست ، كه خود با رحمت ویژه و محبت و عشق بى نهایتش ، از میهمانانِ باكرامتش ، پذیرایى مى كند . این پذیرایى كه با نعمت هاى ملموس انجام مى گیرد تا حدودى قابل درك است .
نوعى دیگر از پذیرایى جنبه ى معنوى دارد ، كه تا انسان به آن نرسد به هیچ صورت براى او قابل درك نیست . پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)ـ كه در دنیا هم از این نوع پذیرایى معنوى به طور كامل بهره مند بوده ـ در روایتى به این حقیقت اشاره فرموده است .
إنَّ النَّبِىَّ لَمَّا وَاصَلَ فِى صَوْمِهِ ، وَاصَلَ أصحَابُهُ اقْتِدَاءً بِهِ ، فَنَهَاهُم عَن صَومِ الوِصَالِ . فَقَالُوا : « فَمَا بَالُكَ أَنتَ یَا رَسوُل الله ؟ » فَقَالَ : « إنّى لَسْتُ كَأحَدِكُم ، إنّى اظَل عِندَ رَبّى یُطعِمُنى وَیسقِینِى »((6
هنگامى كه پیامبر روزه اش را بدون انقطاع و پى در پى قرار داد ، اصحاب هم به او اقتدا كردند ، پیامبر آنان را از روزه ى وصال نهى كرد . گفتند : « موقعیت و شأن تو چگونه است كه به چنین روزه اى متوسل شده اى ؟! » فرمود : « من مانند شما نیستم ، من پیوسته نزد پروردگارم به سر مى برم در حالى كه مرا اطعام مى كند و از آشامیدنى ویژه اى مى نوشاند »
آرى ! كسى كه اعلام كرده است :
أَدَّبَنِى رَبّى فَأحسَنَ تَأدِیبِى(7)
پروردگارم مرا به ادب آراست و نیكو مرا به ادب آراست .
باید به پاداش این كه همه ى موارد ادب را عاشقانه پذیرفت و به مرحله ى اجرا گذاشت ، و در این زمینه براى همه ى انسان ها اسوه و سرمشق شد ، از سوى محبوبش خوراكى و آشامیدنى ویژه ، كه جز خود او از كیفیتش خبر نداشت دریافت كند .
او انسان والا و عاشق و عارفى بود كه با همه ى وجودش به زبان حال به محبوبش مى گفت :
من نه آنم كه روم از پى یارى دیگر *** یا به غیر از تو دهم دل به نگارى دیگر
رهسپار غم عشق توام اى راحت جان *** زان نیارم كه روم از پى كارى دیگر
آتش روى تو بر دل زده یك باره شرار *** عشق تو سوخته جانم به شرارى دیگر
به خیال گل روى تو بهارى دل راست *** در وصال تو خود او را ست بهارى دیگر
امشب از دست روم گر كه تویى باده گسار *** لب میگون توام باده گسارى دیگر
حسن عهدت نگذارد كه گذارم پس از این *** سر تسلیم و رضا بر خط یارى دیگر
ارزش مؤمن

همه ى عنایات و الطاف خدا به مؤمن در دنیا و آخرت به خاطر ایمان و عمل و اخلاق اوست . ایمان و عمل و اخلاق كه از ارزش هاى ذاتى است به او ارزش بخشیده ، تا جایى كه وجود مؤمن فوق همه ى ارزش هاست ، و به خاطر این ارزش والاست كه مورد رحمت و مغفرت است ، و در قیامت جایگاهش بهشت و پذیرایى اش نعمت هاى ابدى است .
ارزش مؤمن در روایات اهل بیت(علیهم السلام)به صورتى اعجاب انگیز بیان شده است:
روایت شده پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به كعبه نظر كرد و گفت :
مرحبا به بیت ، چه بزرگ و عظیمى ، و چه بزرگ است حرمتت نزد خدا ، سوگند به خدا حرمت مؤمن از تو عظیم تر است ; زیرا براى تو یك حرمت است و براى مؤمن سه حرمت : حرمت در مال ، حرمت در خون ، و حرمت در شأن و اعتبار ، چون كسى حق ندارد به مؤمن گمان بد بورزد((8
و نیز آن حضرت فرمود :
إنَ اللهَ جَلَّ ثَناؤُهُ یَقولُ : « وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى مَا خَلَقْتُ مِن خَلْقِى خَلْقاً أحَبُّ اِلَىَّ مِن عَبْدِىَ المُؤمِنِ »( (9
خدا كه ثنایش بزرگ است مى فرماید : « سوگند به عزت و جلالم آفریده اى را در میان همه ى آفریدگانم محبوب تر از مؤمن نزد خود نیافریده ام»
و نیز فرمود :
اَلمُؤمِنُ أكْرَمُ عَلَى اللهِ مِن مَلاَئِكَتِهِ المُقَرَّبِینَ(10)
مؤمن نزد خدا از فرشتگان مقرب گرامى تر است .
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
مخلوقات ، توان رسیدن به حقیقت صفات خداى عزّ و جل را ندارند ، و چنان كه توان رسیدن به حقیقت صفات خدا را ندارند توان رسیدن به حقیقت صفات پیامبر خدا را ندارند ، و چنان كه توان رسیدن به حقیقت صفات پیامبر خدا را ندارند توان رسیدن به صفات امام را ندارند ، و چنان كه توان رسیدن به صفات امام را ندارند توان رسیدن به حقیقت صفات مؤمن را ندارند !! (11)
حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى كند كه رسول اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود :
مَثَلُ المُؤمِنِ عِنْدَ اللهِ تَعَالَى كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب ، وَاِنَّ المُؤمِنَ عِنْدَ اللهِ لاََعْظَمُ مِن ذَلِكَ . . .(12)
مؤمن نزد خداى عز و جل مانند فرشته ى مقرب است ، و در حقیقت مؤمن نزد خدا از فرشته ى مقرب هم بالاتر است .
 سرنوشت فاسقان در قیامت

قرآن كریم در بسیارى از آیات و نیز روایات فراوان ، به بیان سرنوشت فاسقان در قیامت پرداخته است ، كه نمونه هایى از آن را مى آوریم .
 وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِى كُنْتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ * وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ العَذَابِ الاَْكْبَرِ لَعَلَّهُم یَرْجِعُونَ )(13)
و اما كسانى كه فاسق بودند جایگاهشان آتش است ، هرگاه بخواهند از آن درآیند ، آنان را در آن برمى گردانند و به آنان گویند : عذاب آتشى كه همواره آن را انكار مى كردید بچشید .
و هر آینه عذاب نزدیك تر را ( كه عذاب دنیاست ) ، و غیر از عذاب بزرگتر است به آنان مى چشانیم ، باشد كه از فسق خود باز گردند .
نكات مورد توجه در آیه شریفه

این دو آیه ى شریفه داراى نكات بسیار مهمى است كه به آنها اشاره مى شود .
1 ـ أمّا الذین فسقوا
عرب ، خروج خرما را از پوستش فسق مى گوید ، و قرآن به همین مناسبت انسانى را كه از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانیت و آدمیت خارج شده فاسق مى نامد .
فاسق در همه ى امور باطنى ، و اعمال و حركات ظاهرى ضد مؤمن است .
مؤمن در دایره ى اطاعت و عبادت ، اخلاص و ایمان ، درستى و راستى و كرامت و فضیلت قرار دارد ، و بر این عقاید استقامت مى ورزد . او در این دایره بدون این كه تحت تأثیر حوادث شیرین و تلخ قرار گیرد ثبات قدم دارد ، و دست در دست كسانى كه بیرون از این دایره هستند نمى گذارد .
مؤمن با حقّ و حقّ با مؤمن است ، و مؤمن همیشه در آن جهتى است كه حق است .
مصداق اتم و اكمل این معیت و گردش ، وجود مبارك امیرالمؤمنین (علیه السلام)است . چنان كه پیامبر اسلام درباره ى او فرمود :
عَلىٌ مَعَ الحَق وَالحَقُّ مَعَ عَلى یَدُورُ حَیثَما دَار عَلى(14)
پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) كه مؤمن حقیقى هستند مانند امام بزرگوارشان همه جا و در همه ى شرایط با حق هستند ، و حق هم با آنان است و در آن جهتى حركت مى كنند كه حق حركت مى كند .
ولى فاسق بیرون از حوزه ى ایمان و خارج از دایره ى طاعت و عبادت و درستى و راستى به سر مى برد ، و دست در دست هر ابلیس و شیطان و مفسد و اغواگرى مى گذارد ، و بدون توجه و آگاهى ، دنیا و آخرتش را بر باد مى دهد ، و سرمایه ى وجودش را ضایع و تباه مى كند . از انجام واجبات و ترك محرمات روى مى گرداند و گامى به سوى انبیا و امامان و قرآن برنمى دارد . از آشنایى با حقایق مى گریزد و جز شكم و لذت خواهى هم چون شكم پرستى و لذت خواهى چارپایان نمى شناسد و با این روش و منش فاسقانه ـ كه تا لحظه ى مرگش ادامه مى دهد ـ زمینه ى ورود به آتش دوزخ را براى خود به دست خود فراهم مى آورد .
 چون به قیامت وارد شود جایگاهى جز آتش نخواهد یافت ، به ناچار به آتش كشیده مى شود . و چنان كه در دنیا هرگاه از گناهى فارغ مى شد دوباره با فراهم شدن شرایط به آن گناه باز مى گشت ، در قیامت هم هربار كه بخواهد از دوزخ درآید به آن بازش مى گردانند و به او مى گویند :
 ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(15)
عذاب آتشى را كه همواره انكار مى كردى بچش !!
2 ـ كُلّما أرادوا أن یخرجوا منها . . .
جاذبه ى درون و كشش باطن نسبت به حق كه گاهى از آن به عنوان فطرت یاد مى شود ، وقتى تقویت شود عشق به كمال در سراسر وجود انسان جلوه مى كند ، و زمینه ى رسیدن به كمال را به كمك عبادت و طاعت و ایمان و اخلاص فراهم مى آورد . جلوه ى كامل این كشش در قیامت ظهور مى كند و آنجاست كه میل مؤمن به لقاى حق و بهشت عنبر سرشت او را به دیدار وجه ربّ و رسیدن به بهشت یارى مى دهد .
ولى شخص فاسق چون فطرت و جاذبه ى باطنى خود را در دنیا با لبه ى تیز شمشیر گناه نابود كرده ، در قیامت نمى تواند او را براى رسیدن به لقاى معنوى و بهشت ابدى كمك دهد . مى خواهد كه از دوزخ درآید ، ولى قدرت و توانى در باطن و ظاهر او نیست كه به او كمك دهد تا از عذاب رهایى یابد .
3 ـ فمأواهم النار
اینان سزاوار آتش دوزخند ; زیرا سخن حق و وعده ى الهى را نسبت به قیامت و عذاب بدكاران با آن كه همراه با دلیل و برهان بود از روى تكبر و خودپسندى انكار كردند ، و در برابر حقایق از عقل خدادادى استفاده نكردند ، بلكه همواره هوا و هوس خود را میدان دار زندگى قرار دادند و بلا و مصیبتى غیر قابل درمان به سر خود آوردند .
اینان از ماه مبارك رمضان و محرم و صفر و ایام فاطمیه كه بهترین كلاس پرورش و آموزش بود بهره نگرفتند ، سخن پیامبر و امام و حكیم و عارف و مؤمنى را نسبت به هیچ امرى نپذیرفتند تا مرگ گریبانشان را گرفت و به جایى بدون داشتن راه نجات ، رهسپارشان كرد .
-----------------------------------------------------------
1 ـ سجده ( 32 ) : 18 .
2ـ عن حفص قال : سمعت اباعبد الله (علیه السلام) یقول : ما من مومن یذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فان هو تاب لم یكتب علیه شی وان هو لم یفعل كتب الله علیه سیئة . فاتاه عباد البصرى فقال له : بلغنا انك قلت : ما من عبد یذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فقال لیس هكذا قلت ولكنى قلت ما من مؤمن وكذلك كان قولی .
روایاتى با این مضمون در كافى : 2 / 439 ، باب الاستغفار من الذنب ، حدیث 9 ; وسائل الشیعه : 16 / 64 ، باب 85 ; مستدرك الوسائل  : 12 / 119 ، باب 85 ; بحار الانوار  : 68 / 245 ، باب 71 و . . . موجود مى باشد.
3 ـ قال : یا على ! والذى بعثنى بالحق بشیرا ونذیرا إن أحدكم لیقوم إلى وضوئه فتساقط عن جوارحه الذنوب فإذا استقبل الله بوجهه وقلبه لم ینفتل عن صلاته وعلیه من ذنوبه شیء كما ولدته أمه فإن أصاب شیئا بین الصلاتین كان له مثل ذلك حتى عد الصلوات الخمس ثم قال : یا على ! إنما منزلة الصلوات الخمس لأمتى كنهر جار على باب أحدكم فما ظن أحدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات فى الیوم أكان یبقى فى جسده درن فكذلك والله الصلوات الخمس لأمتى .
تفسیر عیاشى : 2/161 ، حدیث 74 ; عوالى اللآلى : 2/24 ، المسلك الرابع . . . ، حدیث 54 ; بحار الانوار : 79/220 ، باب 1 ، حدیث 41 .
4 ـ سجده ( 32 ) : 19 .
5 ـ انسان ( 76 ) : 21 .
6 ـ عوالى اللآلى : 4 / 118 ، الجملة الثانیة ، حدیث 189 ; مستدرك الوسائل : 7 / 552 ، باب 3 ، حدیث 8866 .
7 ـ نور الثقلین : 5 / 392 ; بحار الانوار : 68 / 382 ، باب 92 .
8 ـ مشكاة الانوار : 78 ، فصل الرابع فى منزلة الشیعه ; روضة الواعظین : 2 / 293 ، مجلس فى ذكر مناقب اصحاب ; بحار الانوار : 64 / 71 ، الاخبار ، حدیث 39 ; میزان الحكمه : 1 / 390 ، الایمان ، حدیث 1396 .
 9 ـ مشكاة الانوار : 33 ، فصل السابع فى الرضا ; بحار الانوار : 68 / 158 ، باب 63 ; میزان الحكمه : 1 / 390 ، الایمان ، حدیث 1399 .
10 ـ كنز العمال : 821 ; میزان الحكمه : 1 / 390 ، الایمان ، حدیث 1402 .
11ـ المؤمن : 31 ، باب 2 ، حدیث 59 ; بحار الانوار : 64 / 65 ، الأخبار ، حدیث 13 .
12ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 29 ، باب 31 ، حدیث 33 ; بحار الانوار : 6 / 21 ، باب 20 ، حدیث 15 .
13 ـ سجده ( 32 ) : 20 ـ 21 .
14ـ مناقب : 3/62 ، فصل فى أنّه مع الحق والحق معه ; بحار الانوار : 38 / 29 ، باب 57 . این روایت با عبارات مختلف و به یك معنا حدود 100 مورد در كتب شیعه و اهل سنت آمده است .
15 ـ سجده ( 32 ) : 20 .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 10/10/1386 - 13:11
ازدواج و همسرداری
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق در محیط خانه(3)

   خشم و غضب
روایات و معارف اسلامى، به دنبال آیات قرآن، همگان را از خشم و غضب، و عصبانیت و از كوره در رفتن برحذر مى دارند، و غضب را عاملى نابودكننده، نشانه سبك مغزى، علت هلاكت، و آتشى از سوى شیطان، و نوعى جنون و دیوانگى مى دانند، و آن را منشأ تمام شرور معرفى مى كنند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جملاتى حكیمانه به این معانى اشاره دارند :
اَلْغَضَبُ شَرٌّ اِنْ اَطْلَقْتَهُ دَمَّرَ.[1]
خشم و عصبانیت شرّى است كه اگر آن را در وجودت آزاد بگذارى نابودت مى كند.
اَلْغَضَبُ مَرْكَبُ الطَّیْشِ.[2]
خشم، مركب سبك مغزان است.
اَلْغَضَبُ یُثیرُ كَوامِنَ الْحِقْدِ.[3]
خشم و غضب آتش پنهانى هاى كینه را شعلهور مى سازد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلَّ شَرٍّ.[4]
خشم كلید هر زیانى است.
آرى خشمگین دچار هر نوع اشتباه مى شود، به شخصیت طرف مقابل حمله مى كند، به اعصاب و قلبش فشار وارد مى آید، چهره اش سرخ و خونین رنگ مى گردد، مى زند، خراب مى كند، آتش مى زند، طلاق مى دهد، ضربه وارد مى نماید، خسارت به بار مى آورد و  . . .

رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
الْغَضَبُ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیْطانِ.[5]
خشم، آتشى از شیطان است.
على (علیه السلام) فرمود :
اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لاَِنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ فَاِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكَمٌ.[6]
خشم و غضب نوعى از دیوانگى است، همانا دارنده این حالت، پشیمان مى شود، اگر نادم نشد دیوانگى او قوى و محكم است.
و آن حضرت فرمود :
اَلْغَضَبُ یُفْسِدُ الاَْلْبابَ وَ یُبْعِدُ مِنَ الصَّوابِ.[7]
خشم فاسدكننده مغزها و دوركننده انسان از حق و درستى است.
و در حمله شدیدى به این حالت شیطانى فرمود :
لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَمْلِكْ غَضَبَهُ.[8]
آنكس كه جلودار غضب و خشمش نباشد از ما نیست.
و نیز فرمود :
مَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَهُوَ فى حَیِّزِ الْبَهائِمِ.[9]
كسى كه خشم و شهوت بر او غلبه دارد در جرگه حیوانات است.
حضرت باقر (علیه السلام) در رابطه با فروخوردن خشم، و خوددارى از عصبانیت فرمود:
مَنْ كَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلى اِمْضائِهِ حَشَا اللّهُ قَلْبَهُ اَمْناً وَ ایماناً یَوْمَ الْقِیامَةِ.[10]
كسى كه خشم خود را فرو خورد، در صورتى كه قدرت خرج كردن آن را دارد، خداوند در قیامت قلبش را از آرامش و ایمان پر مى كند.
على (علیه السلام) فرمود :
مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ.[11]
كسى كه غضب خود را نگاهدارد، خداوند عیب او را مى پوشاند.
به حارث همدانى یار وفادارش نوشت :
وَ اكْظِمِ الْغَیْظَ، وَ تَجاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ، وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ، تَكُنْ لَكَ الْعاقِبَةُ.[12]
غیظ و غضب را فروخور، به وقت قدرت گذشت كن، به هنگام خشم بردبار باش، با داشتن تـوان و نـیرو بر خطاكار بپوشان، تا بـراى تو عاقبت بـخیرى میّسر گردد.
در روایات زیادى در كتاب شریف كافى، وسائل، بحار الانوار آمده كه مزد فروخوردن خشم ، ایمن شدن از غضب حق در قیامت، و اتصال به رحمت حق در محشر است.
از حضرت مسیح علت غضب را پرسیدند فرمود :
اَلْكِبْرُ، وَ التَّجَبُّرُ، وَ مَحْقَرَةُ النّاسِ. [13]
علت و ریشه و شروع غضب از سه چیز است : كبر و خود بزرگ بینى، خودخواهى، بى ارزش دانستن مردم.
در سفارشات رسول حق به امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده :
لاَتَغْضَبْ، فَاِذا غَضِبْتَ فَاقْعُدْ، وَ تَفَكَّرْ فى قُدْرَةِ الرَّبِّ عَلَى الْعِبادِ وَ حِلْمِهِ عَنْهُمْ، وَ اِذا قیلَ لَكَ اِتَّقِ اللّهَ فَانْبُذْ غَضَبَكَ وَ راجِعْ حِلْمَكَ. [14]
غضب مكن، چون غضب كردى بنشین، و در قدرت و تسلط حق نسبت به بندگان و بردبارى آن وجود مقدس در برابر آنان فكر كن، و چون در حال غضب داشتنت به تو گفتند : از خدا پروا كن غضب را دور انداز، و به حلم و بردبارى و عادى شدن حال برگرد.

فخر فروشى
از زشتى هاى اخلاق فخرفروشى به دیگران است، فخر فروشى در فرهنگ اسلام به عنوان گناه و معصیت شناخته شده، و فرد آلوده به این حالت شیطانى مستوجب عقاب الهى است، مگر اینكه توبه كند و به ادب و وقار و خضوع و فروتنى بازگردد.
زن و شوهرى كه نسبت به یكدیگر تعهد شرعى و اخلاقى دارند، و با دیدن یكدیگر قبل از ازدواج مورد پسند هم واقع شدند و اكنون با یكدیگر زندگى مى كنند، اگر موردى پیش آمد باید از به رخ كشیدن خانواده، و حسب و نسب و مال و ثروت و جوانى و زیبائى و علم و دانش، نسبت به یكدیگر سخت بپرهیزند، كه فخرفروشى ایجاد آزار روحى و سوز درون مى كند، و گاهى شرمندگى، و زمینه خشم و نفرت، و كینه و دشمنى و نشان دادن عكس العمل در طرف مقابل ببار مى آورد، و چه بسا كه به جنگ و دعوا، و كشمكش و نزاع و تفرقه و طلاق منجر شود، در این صورت بار سنگین این همه تبعات زشت به گردن کسی است که فخر فروشی کرده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :
لا حُمْقَ اَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ.[15]
حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى به دیگران نیست.
و در كلامى حكیمانه فرمود :
ضَعْ فَخْرَكَ، وَ احْطُطْ كِبْرَكَ، وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ.[16]
فخرفروشى را بگذار، و كبر را ترك كن، و بیاد قبرت باش.
آنقدر فخرفروشى زشت و ناباب است كه حضرت سجاد(ع) در دعاى نوزدهم صحیفه به پیشگاه حق عرضه مى دارد : وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ.
از اینكه نسبت به دیگران به وضع خود افتخار كنم مرا حفظ كن.
على (علیه السلام) فرمود :
ما لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرَ، اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جیفَةٌ، لا یَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لا یَدْفَعُ حَتْفَهُ.[17]
فرزند آدم را به فخر فروشى چه، ابتداى او نطفه و پایانش مردارى بدبو است، روزى او در اختیار دیگرى است، و قدرت دفع مرگ خویش را ندارد.
كتاب خدا در آیات متعددى متذكر این معناست، كه حضرت حق مردم متكبر و فخرفروش را دوست ندارد.
اِنَّ الله لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور.[18]
در هر صورت زن و شوهر باید نسبت به یكدیگر از افتخار به خانواده، جمال، مال و منال، اندوخته و ثروت، علم و دانش، بپرهیزند كه همه اینها از بین رفتنى است، و این اخلاق ابلیسى مایه درد سر و زحمت و رنجش خاطر، و موجب از بین رفتن عشق و علاقه، و باعث دعوا و نزاع، و افتادن از نظر رحمت حضرت حق است.                                   
 

رفتار
حركات زن و شوهر نسبت به یكدیگر باید محصول ادب و وقار، دوستى و رفاقت، تعاون و همكارى، عشق و علاقه، و تواضع و فروتنى باشد.
كردار زن و شوهر نسبت به هم باید بر اساس احترام متقابل، و ارج نهادن به شخصیت یكدیگر باشد.
مرد باید بداند زن از نظر خلقت و آفرینش ظریف، لطیف، كانون مهر و عاطفه، و منبع عشق و علاقه و حیا و شرم است، در رفتار با او لازم است تمام این خصوصیات را لحاظ كند.
زن باید بداند مرد از نظر خلقت موجودى است قوى، مقاوم، و داراى حالات و احوالاتى سنگین تر از زن، وخلاصه ساختمانى كه قوام زندگى متكى به وجود اوست.
الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم.[19]
مردان قوام زندگى زنانند، به واسطه برترى، كه خدا بعضى را بر بعض دیگر مقرّر داشته و به خاطر آنكه از اموال و ثروت خود براى زندگى خانواده و گذران امور همسر و فرزندان خرج مى كنند.
روى این حساب همسران باكرامت، و زنان بزرگوار، باید در رفتار خود نسبت به شوهران این معانى را رعایت نمایند، كه تحقق اصل عالى توافق و همزیستى مسالمت آمیز در سایه رعایت این واقعیات از جانب دو طرف امكان پذیر است.
سعى كنیم عمل و كردار و رفتار هر یك نسبت به دیگرى مصداق حقیقى عمل صالح و كردار شایسته باشد، تا هم امور زندگى را بگذرانیم، و هم از اجر و ثواب اخروى به خاطر عمل صالح و جلب رضایت یكدیگر بهره مند شویم.

گفتار
زن و شوهر سخن و كلامشان با یكدیگر باید آمیخته به عشق و محبت و بیان عاطفه و احساس، و جلوه شعور و عقل، و وجدان و انصاف باشد.
باید در سخن گفتن با یكدیگر از قول عدل[20]، قول حسن[21]، قول لیّن[22]، قول میسور[23]، قول احسن[24]، استفاده نمایند.
سخن وقتى رنگ خدائى داشته باشد، قضاوت وقتى صحیح باشد، كلام وقتى نرم و ساده و سهل باشد، گفتار وقتى ریشه در عدالت و انصاف داشته باشد، به زندگى، گرمى، استحكام، عشق و سلامت مى بخشد.
سخن وقتى سخن حق باشد، و لحن آن لحنى گرم و همراه با عاطفه و محبت باشد، مزدش باز شدن چشم بصیرت، و شنیدن آواى حق است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
لَوْ لا تَكْثیرٌ فى كَلامِكُمْ وَ تَمْریجٌ فى قُلُوبِكُمْ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ وَ لَرَأَیْتُمْ ما اَرى.[25]
اگر كثرت كلام شما نبود، و سرزمین قلب شما چراگاه شیطان قرار نمى گرفت هر آینه مى شنیدید آنچه را من مى شنوم، و مى دیدید آنچه را من مى بینم!
از سخن زیاد و كثرت كلام و اضافه گفتن، و بیان آنچه كه سود دنیائى و آخرتى ندارد بپرهیزید.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فیما لا یَعْنیهِ.[26]
از نیكوئى اسلام مرد، ترك سخن در چیزى است كه براى او فایده ندارد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر مردى پرگو گذشت به او فرمود: اى مرد پرونده اى را بدست حافظان عمل از سخن اضافى پر مى كنى، كه آن پرونده به حق عرضه مى شود، سخن در امور فایده دار بگو، و از بیان آنچه سودمند نیست بپرهیز.
ابوذر فرمود :
اِجْعَلِ الدُّنْیا كَلِمَتَیْنِ : كَلِمَةً فى طَلَبِ الْحَلالِ، وَ كَلِمَةً لِلاْخِرَةِ وَ الثّالِثَةُ تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ فَلا تَرِدْها.[27]
دنیا را دو كلمه قرار بده، سخنى در طلب حلال در تمام زمینه ها، و سخنى در طلب آخرت، سخن سوم زیانبار و بى منفعت است، در آن وارد مشو.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
كُلُّ كَلامِ اِبْنِ آدَمَ عَلَیْهِ لا لَهُ اِلاّ اَمْرٌ بِمَعْرُوف اَوْ نَهْیٌ عَنْ مُنْكَر، اَوْ ذِكْرُ اللّهِ.[28]
تمام سخن فرزند آدم به زیان اوست نه به سودش، مگر امر به معروف یا نهى از منكر، یا ذكر خدا.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :
مَنْ كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطاؤُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ خَطاؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ.[29]
كسى كه سخن و كلامش زیاد شود، خطا و اشتباهش فراوان مى شود، و آنكه خطایش زیاد گردد، حیا و شرمش اندك مى گردد، و آنكه حیاءش اندك شود، پارسائى اش كم مى شود، و هر كه پارسائى اش و ورعش كم شود دلش مى میرد، و آنكه دلش بمیرد وارد آتش جهنم مى شود!!
زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگویند، از مایحتاج خانه و نیاز یكدیگر و فرزندان حرف بزنند، نسبت به هم اظهار علاقه و محبت كنند، یكدیگر را به حق و صبر توصیه نمایند، اسرار یكدیگر را حفظ كرده و حرف خانه را به خانه پدر و مادر و اقوام و دوستان نبرند،
خانه را محل كلام حق، نماز، قرآن و پرهیز از دروغ، غیبت، و فحش و ناسزا، و تحقیر یكدیگر قرار دهند، كه از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود دروغ، غیبت، تهمت، ناسزا و فحش و تمسخر و تحقیر، انسان را از رحمت خدا دور، و مستحق عقاب الهى مى كند.
مرد از آوردن اهل گناه به خانه، و تشكیل مجالس خلاف حق در منزل بپرهیزد كه ابتدا زیان و ضررش به خود و زن و بچه اش باز مى گردد، آنگاه آخرت او و اهل بیت وى را به باد مى دهد.
زن باید از اسراف در امور زندگی، و انجام مخارج بیهوده، و خرج اضافى به بار آوردن كه گاهى محصول تلخ چشم همچشمى است بپرهیزد، كه هر ریال از مخارجی که می کند در قیامت حساب دارد.
مرد و زن باید با روش و اخلاق و گفتار و كردار خود، وقار و ادب، و دیندارى، و سلامت نفس را عملاً به فرزندان و اطرافیان خود سرایت دهند، كه ثواب هدایت یك انسان گرچه فرزند خود آدم باشد بمانند هدایت تمام انسانهاى آفریده شده است.
-------------------------------------------
1 - میزان الحكمة، ج 7، ص 231.
- 5 میزان الحكمة، ج 7، ص 230 ـ 231.  2
6 - 9میزان الحكمة، ج 7، ص 232 ـ 233.
10 - كافى، ج 2، ص 110.
11 - 12 میزان الحكمة، ج 7، ص 236.
وسائل الشیعه،ج15،362. -13
74،ص67.  بحارالانوار،- 14
15 - 16میزان الحكمة، ج 7، ص 414.
17- بحارالانوار، ج 73، ص 294.
18- لقمان/18.
19- نساء/34.
20 - انعام/152.
21 - بقره/83.
22 - طه/44.
23 - اسرا/28.
24 - فصلت/33.
25 - كنز العمال، خبر42542.
26 - 29میزان الحكمة، ج 8، ص 434 ـ 440.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 10/10/1386 - 13:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته