• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5945روز قبل
دعا و زیارت
 

((((( بسم الله الرحمن الرحیم ))))) *****

حیات پس از مرگ صفحه 20 الی 26

فرشتگان [رحمت] بر آنان فرستاده شوند [و به ایشان، مژده دهند] كه هیچ ترسی و اندوهی نداشته باشید و بهشت نوید داده شده، بر شما بشارت باد.

«الَّذین تَتَوفّاهُمُ الْمَلائِكةُ طَیِّبین یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُم تَعمَلُون»1

فرشتگان [رحمت] وقتی جان انسانهای پاك را گیرند، به آنها درود فرستند و گویند: به جهت اعمال نیكتان، اكنون به بهشت درآیید.

***

به روایاتی در این‏باره توجه فرمایید:

قال أمیرُالْمُؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ كانَ مِنْ أَهْلِ الطّاعَةِ، تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحهِ مَلائكةُ الرَّحْمَةِ».2

امیرمؤمنان علیه‏السلام فرمود: «فرشتگان رحمت، جان انسانهای نكوكردار را می‏ستانند».

قالَ السّجاد علیه‏السلام : «مَا الْمَوْتُ [لِلْمؤْمِن] اِلاّ قَنْطَرَةٌ تُعَبَّرُبِكُمْ عَن البُؤسِ والضَّرّاءِ اِلی الْجَنانِ الْواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائمة».3

حضرت امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «مرگ برای مؤمن، همچون گذشتن از تیره‏روزی‏ها و زیانها، به سوی بهشت پهناور و نعمتهای جاودان است».

________________________________________

1 . نحل (16) آیه 32.

2 . «بحار الانوار»، ج6، ص 141.

3 . «معانی الاخبار»، ص289.

________________________________________

سُئلَ عَنِ الصّادِق علیه‏السلام : «صِفْ لَنَا الْمَوْتَ؟

قالَ: «لِلْمُؤمِن كَأطیب ریحٍ یَشُمُّهُ، فَیَنْعَسُ لِطیبهِ، وَ یَنْقَطِعُ التّعَبُ وَاْلاَلَمُ كُلُّهُ عَنْه».1

از امام صادق علیه‏السلام راجع به «توصیف مرگ» سؤال شد:

حضرت فرمود: «مرگ برای مؤمن، همانند بو كردن بهترین گلهاست كه با بوی آن به خواب می‏رود؛ و با مرگ، تمام درد و رنجهای او از بین می‏رود».

ب ـ نسبت به بدكاران:

«وَلَوْتَری اِذْ یَتَوفّی الَّذینَ كَفَروا الْمَلائِكَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُم وَاَدْبارَهُم وَذُوقوا عَذابَ الحَریقِ ذلِك بِما قَدَّمَتْ اَیْدیكُم»2

اگر سختی حال كافران را، هنگامی كه فرشتگان جان آنها را می‏ستانند، بنگری [خواهی دید كه] بر رو و پشت آنان می‏زنند و به آنها می‏گویند: مزه سوزنده آتش را به جهت كردار زشت دنیاتان بچشید.

«فَكَیْفَ اِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكةُ یَضْرِبُونَ وُجوهَهُم وَاَدْبارَهُم»3

پس[بدكاران] با چه حال سختی روبه‏رو شوند، هنگامی كه فرشتگان [عذاب] جانشان را می‏گیرند و بر پشت و روی آنها [تازیانه] می‏زنند.

________________________________________

1 . «معانی الاخبار»، ص 287. «بحار الانوار»، ج6، ص 152.

2 . انفال (8) آیه 50 ـ 51.

3 . محمد (47) آیه 27.

________________________________________

«اِذا بَلَغَتِ التَّراقی وَقیلَ مَنْ راقٍ وَظَنَّ اَنَّهُ الفِراقُ وَالْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ»1

وقتی، جان بدكاران به گلوهایشان رسد، گویند: چه كسی می‏تواند ما را از این درد و رنج برهاند؟ [و كسی فریاد رسشان نیست!] این حادثه بر آنها بسی‏ناگوار است. آنگاه یقین می‏كنند كه اینك زمان فراغ از دنیاست و شدت مرگ چنان است كه ساقهای پاهایشان به هم در پیچد.

***

به روایاتی در این‏باره نیز توجه فرمایید:

قالَ اَمیرُالمؤمنین علیه‏السلام : «مَنْ كانَ مِنْ اَهْلِ الْمَعْصِیَةِ، تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحهِ مَلائكةُ النَّقْمَة».2

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: «هر كس اهل معصیت باشد، فرشتگان عذاب، جانش را می‏ستانند».

قالَ السَّجادُ علیه‏السلام «[اَلْمَوْتُ] لِلْكافِرِ، كخَلْعِ ثِیابٍ فاخِرَةٍ؛ والنَّقلِ عَنْ مَنازِلَ اَنیسَةٍ؛ وَاْلاسْتِبدالِ بَاَوْسَخِ الثّیابِ وَ اَخْشَنِها وَأَوْحَشِ المنازِل وَاَعْظَمِ الْعَذابِ!».3

حضرت امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «مرگ برای كافر، همانند بركندن جامه‏های نیكو و پوشیدن جامه‏های چركین و تن‏آزار و همچون كوچیدن از خانه‏های آرامش بخش به خانه‏های ناآرام و دهشتناك است».

________________________________________

1 . قیامت (75) آیه 26 ـ 29.

2 . «بحار الانوار»، ج6، ص141.

3 . «معانی الاخبار»، ص 289.

________________________________________

قالَ الصَّادِق: «[اَلْمَوْتُ] لِلْكافِر، كَلَسْعِ الاَفاعی وَلَذْغِ العَقارِب اَوْاَشدَّ!».1

حضرت امام صادق علیه‏السلام فرمود: «مرگ، برای كافر، بدتر [از زخم و جراحتهای ناشی] از نیش مار و عقرب است».

***

در اینجا، حكایتی شگفت از سیمای فرشته مرگ را نسبت به بدكاران یادآور می‏شویم:

حضرت ابراهیم علیه‏السلام ، ازعزرائیل درخواست كرد كه چهره خود را به هنگام گرفتن جان كفار و بدكاران به او نشان دهد! عزرائیل گفت: روی برگردان تا نشانت دهم! ابراهیم نیز چنین كرد.

وقتی، «عزرائیل» خودش را بدان شكل درآورد، «ابراهیم» مردی سیه‏چرده را دید كه موهایش (مانند سیخ) ایستاده، بسیار بد بو و بدلباس است و از دهان و بینی‏اش دود و آتش زبانه می‏كشد؛ لذا از شدت ترس و هراس، غَش كرد و بر زمین افتاد.

«عزرائیل» به شكل اولش ـ كه به سراغ مؤمن می‏آید ـ درآمد و او را به هوش آورد.

ابراهیم علیه‏السلام فرمود: اگر كافران و بدكاران، غیر از این كیفر، هیچ عذاب دیگری نداشته باشند، آنها را بس است.2

 

________________________________________

1 . «معانی الاخبار»، ص278. «بحار الانوار»، ج6، ص152.

2 . «المحجة البیضاء»، ج8، ص259:

قال ابراهیم علیه‏السلام لملك الموت: «هل تستطیع ان ترینی الصورة التی تقبض فیها روح الفاجر؟

قال: فاعرض عنی؛ فاعرض عنه؛ ثم التفت فاذا هو برجل اسود قائم الشعر، منتن الریح، اسود الثیاب، یخرج من فیه و منخریه لهب النار و الدخان؛ فغشی علی ابراهیم علیه‏السلام ثمَّ افاق وقد عاد ملك الموت الی صورته الاولی.

فقال: «یا ملك الموت! لولم یلق الفاجر عند موته الاصورة وجهك؛ لكان حسبه».

________________________________________

نخستین منزلگاه

از آیات و روایات چنین استنباط می‏شود كه انسان، پس از مرگ، یكباره وارد جهان اخروی نمی‏شود؛ بلكه وقوع «قیامت كبری» همراه با یك سری انقلابها و دگرگونی‏ها در كل نظام هستی و موجودات جهان است ـ كه ان‏شاءاللّه‏، در گفتار دهم از آن بحث خواهیم كرد.

البته، تصور نشود كه در فاصله مرگ تا قیامت، انسانها در خاموشی، بی‏حسی و بی‏حیاتی به سر می‏برند؛ بلكه در فاصله بین دنیا و قیامت، عالمی ـ به مراتب ـ برتر از دنیای كنونی هست كه دارای حیات همراه با لذت و سرور برای نیكوكاران و رنج و اندوه برای بدكاران است.

عالم واسطه بین دنیا و آخرت ـ كه این نوشتار را به انگیزه بحث از آن نگاشته‏ایم ـ «برزخ» نام دارد.

«عالم برزخ» نسبت به آخرت (قیامت بزرگ)، «قیامت كوچك» نامیده می‏شود. از این رو در روایت آمده است:

قال النَّبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «الْمَوتُ، الْقیامَة؛ مَنْ ماتَ، فَقَدْ قامَتْ قیامَتُه».1

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «مرگ، آغاز قیامت است؛ هر كس بمیرد، قیامتش بر پا می‏شود».

بنابراین، مراد از قیامت در این روایت، قیامت كوچك (عالم برزخ) است؛ نه، قیامت بزرگ (عالم آخرت).

به یاری خداوند، در گفتارهای آتی، از برخی حقایق آن جهان ـ تا حد امكان ـ پرده برخواهیم داشت و شما عزیزان را با این عالم شگفت ـ كه به مراتب، اندیشه و یاد آن، از اندیشه و یاد مرگ هم سازنده‏تر است ـ آشنا می‏كنیم.

________________________________________

1 . «المحجة البیضاء»، ج8، ص 297.

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

دوشنبه 10/10/1386 - 13:9
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

عبادت بى ثمر

نوشته اند شیطان هزاران سال در كنار ملائكه به عبادت حق مشغول بود(1) ، عبادتى كه بالاتر از آن تصور نمى شد ، چون خداى متعال آدم را آفرید به همه ملائكه فرمان داد : این مخلوق ارزشمند مرا سجده كنید ، همه سجده كردند جز ابلیس كه از سجده ابا كرد و در برابر امر حق تكبر ورزید(2) .
داستان شیطان در قرآن
خداوند در سوره « ص » داستان ابلیس را كه دچار یكى از رذایل اخلاقى ; یعنى تكبر در برابر حق شد ، و در نتیجه اعمال عبادى چندین هزار ساله خود را در كاسه اى از شراب حسادت سركشید ، چنین شرح مى دهد :
«  [ خدا ] فرمود : اى ابلیس ! تو را چه چیزى از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت خود آفریدم ، بازداشت ؟ آیا تكبّر كردى یا از بلند مرتبه گانى ؟ * گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش آفریدى و او را از گل ساختى . *  خدا  ]گفت : از آن [ جایگاه  ]بیرون رو كه بى تردید تو رانده شده اى ; * و حتماً لعنت من تا روز قیامت بر تو باد . * گفت : پروردگارا ! مرا تا روزى كه مردم برانگیخته مى شوند ، مهلت ده . * [ خدا  ]گفت : تو از مهلت یافتگانى تا زمانى معین و معلوم . * گفت : به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى كنم ، * مگر بندگان خالص شده ات را . * [ خدا ] گفت : سوگند به حق و فقط حق را مى گویم * كه : بى تردید دوزخ را از تو و آنان كه از تو پیروى كنند ، از همگى پر خواهم كرد »(3) .
آرى! شیطان در درجه اول كمر به آلوده كردن انسان به تكبر و نخوت و خودبینى و خودفراموشى بسته و مى خواهد دیگران را هم مانند خود، در همه زمینه هاى زندگى ، حتى در خط عبادت ، آلوده به كبر و ریا و خودبینى و خودفراموشى كند.
نكته دیگرى كه ذكر آن خالى از لطف نیست این است كه شیطان با استفاده از انواع راه ها و ابزارها انسان را به رذایل نفسانى و زشتى هاى اخلاقى مى كشاند . هر لحظه به شكلى و هر آن در قالبى با وسوسه ها و دعوت هاى ماهرانه خود ، در پى انحراف انسان مى كوشد .
« انسان » ناخواسته در جنگ نابرابرى قرار گرفته است كه چاره اى جز مقابله و دفاع از حریم قداست خویش ندارد . نابرابرى این جنگ از آن جهت است كه :

الف : دشمن به چشم دیده نمى شود :
معمولاً در جنگ هاى فیزیكى دشمن مقابل انسان قرار مى گیرد ، در این حال با دیدن دشمن ، انسان مى تواند در دفع ضربات او خود را حفظ نماید و حتى مقابله كند ; اما در جنگ میان انسان و شیطان دید و نگاه یك طرفه است و تنها شیطان است كه مسلط بر انسان شده و در حالى كه پنهان است به فكر حمله كردن و از پاى درآوردن آدمى است . خداى متعال در قرآن مى فرماید :
( إِنَّهُ یَریكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ ) (4)
« او و دار و دسته اش شما را از آنجا كه شما آنان را نمى بینید مى بینند » .
ب : انسان تنها است و دشمن، داراى یاران سواره و پیاده است :
قرآن در این باره مى فرماید :
( أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِى وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ )(5)
« آیا او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مى كنید در حالى كه آنها دشمن شما هستند ؟ »
با توجه به مطالب فوق اگر انسان بخواهد در این جنگ نابرابر پیروز شود ، ابتدا باید در سنگر و دژ محكمى قرار گیرد و پس از مسلح شدن به سلاح هاى « اخلاص » ، « توكل » و « صبر » به مبارزه با او برخیزد . آن سنگر و دژ محكم چیزى جز تمسك به ولایت و محبّت اهل بیت (علیهم السلام) نیست . تولى و تبرى و پذیرش ولایت و محبّت آن بزرگواران سند پیروزى انسان و حصن حصین نجات انسان است .
به هر روى ، باید دانست كه شناخت حسنات و سیئات اخلاقى و آراسته شدن به آن تنها از راه ارتباط و اتصال به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) امكان پذیر است ; زیرا تنها دین خداست كه همه فضایل و رذایل را برشمرده و به انسان نیروى جلب حسنانت و دفع سیئات را در پرتو اتصال عنایت كرده است ; بنابراین پى جویى از قواعد پاك اخلاقى در مكتبى غیر از مكتب اهل بیت (علیهم السلام) ، پى جویى از آب در كویر بى آب است .
عبودیت و بندگى
بى تردید انسان از خط بندگى نمى تواند گریز داشته باشد ، و در هیچ لحظه اى از لحظات زندگى ، از مسئله بندگى و عبودیت آزاد نیست . چیزى كه هست این است كه بندگى انسان ممكن است به دو صورت شكل بگیرد : یكى بندگى صحیح و دیگر بندگى و عبادت غلط .
در صورتى كه عبودیت انسان صحیح صورت بگیرد ، یعنى انسان به حقیقت، تابع برنامه هاى سعادت بخش پروردگار مهربان عالم باشد ، تمام استعدادها ، هنرها و مایه هاى اصالت و معرفت انسان شكوفا خواهد شد ، و از این موجود محدود خاكى ، وجودى الهى و ملكوتى و بنده اى متصل به خداى متعال كه صفاتش نامحدود است ساخته خواهد گشت.
« بنده من ! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خود قرار دهم ، من زنده اى هستم كه هرگز نمى میرم ، تو را نیز زنده اى قرار مى دهم كه هرگز نمیرى ، من بى نیازى هستم كه هرگز محتاج نمى شوم ، تو را نیز بى نیازى قرار دهم كه هرگز محتاج نشوى ، من هرگاه به چیزى بگویم باش پس مى باشد ، تو را نیز چنان قرار دهم كه هرگاه به چیزى بگویى باش مى باشد » .(6)
آثار شوم بندگى غلط
انسان در صورت دچار شدن به بندگى غلط ، یعنى گرفتار آمدن به بند طاغوت ها و هواى نفس ، تمام استعدادها و حقایق عالى وجودیش بسته خواهد ماند ، و در این رشته ، انسان تبدیل به شرورترین موجود زمین خواهد شد ، قرآن مجید مى فرماید :
( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ )(7) .
« بدترین جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه اندیشه نمى كنند » .
در این حال انسان منبعى از شر و پلیدى و ظرفى از پستى و شقاوت مى شود ، به طورى كه جنبندگان دیگر از او جز شر و ضرر ، چیزى نخواهند دید .
انسان هنگام دچار شدن به بندگى غلط ، حتى به نزدیكترین افرادش ، كه زن و فرزندان هستند ، رحم نخواهد كرد ، عدم ترحم او به معناى نپرداختن نفقه آنان نیست ، ممكن است از نظر مادى به بهترین صورت خانواده خود را اداره كند ; اما از نظر تربیت و معنویت ، بزرگترین لطمه را به آنان خواهد زد ; زیرا وقتى سرپرست خانواده ، داراى مسیرى غلط و راهى شیطانى باشد ، به ناچار افراد تحت تكفّلش به راه او كشیده مى شوند و در گمراهى و ضلالت خواهند افتاد .
البته هر كدام از افراد خانواده ، خودشان انسان هاى مسئولى هستند و باید تكالیف الهى خود را به طور شایسته اى انجام دهند ; ولى این طور نیست كه اثرپذیر از سرپرست خود نباشند ، قطعاً پدر در شكل دادن شخصیتى آنان اثر دارد ، و بیشتر اوقات ، زن و فرزند تصور مى كنند راه پدر خانواده راه صحیحى است و این گونه پدران خائن همانانى هستند كه قرآن مجید درباره آنان و شكایت زن و فرزند از جنایات آنان مى فرماید :
( وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِیراً )(8) .
« ما از فرمانروایان و بزرگانمان اطاعت كردیم ، در نتیجه گمراهمان كردند .* پروردگارا ! آنان را از عذاب دو چندان ده ، و كاملاً از رحمتت دورشان ساز » .
گناه گمراه كردن دیگران به اندازه اى سنگین است كه در تأویل آیه 32 سوره « مائده » گفته اند گمراه كردن یك انسان ، یا به یادگار گذاشتن یك روش غلط كه دیگران دچار آن شوند ، مساوى با كشتن تمام مردم است(9) .
در روایات آمده است كه مراد از « قتل » در آیه مورد نظر فقط كشتن نیست ; بلكه قتل عقل ، فطرت ، روح و روان ، و به تعبیر دیگر پیشگیرى از رشد و كمال دیگران است .
در هر صورت در عبودیت غلط ، هم نابودى واقعیات اصیل انسانى خود انسان و هم تباه شدن مایه هاى تربیتى دیگران مطرح است ، و انسان در طول تاریخ گناهى بزرگتر و پر خطرتر از این گناه به خود ندیده است .
مهمترین نوع بندگى
راویان احادیث از امام باقر (علیه السلام) نقل مى كنند ، كه حضرت در ترجمه بندگى فرموده است :
« هر كس سخن گوینده اى را بشنود و به آن عمل كند او را بندگى كرده است ، اگر سخن را از منبع صحیح شنید و به اجرا گذاشت بندگى صحیح ورنه دچار عبودیت غلط شده است »(10) .
بندگى گویندگان
گویندگان را در یك تقسیم مى توان به دو گروه تقسیم نمود :
1 ـ گوینده صادق ، حكیم ، عادل ، خیرخواه ، عالم ، بینا و دلسوز .
2 ـ گوینده كاذب ، خائن ، غارتگر ، شقى و گمراه .
خداوند بزرگ متكلمى است كه مستجمع جمیع صفات كمال است ، و همانند او كسى طالب خیر دنیا و آخرت بشر نیست ، البته براى رسیدن به كمالات و حقیقت گفتار او ، باید دست به دامن سه نفر زد : پیامبر ، امام معصوم ، فقیه جامع  الشرایط . پیامبر و امام با تفسیر و توضیحشان بر قرآن ، و فقیه با اجتهادش در روایات و عرضه اجتهاد از مسائل الهى خبر مى دهند .
انسان با شنیدن سخن پیامبر ، امام و فقیه و به اجرا گذاشتن آن ، در حقیقت خدا را عبادت كرده ; زیرا پیامبر ، امام و فقیه فقط مبلّغ فرهنگ حقند ، و در این خط، انسان جز عبادت خدا عبادت دیگرى ندارد ; زیرا در قرآن مجید اطاعت از پیامبر و امام و عالم ربانى ، در حقیقت اطاعت از خدا شناخته شده چنانچه در قرآن آمده است :
( مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(11) .
« هر كه از پیامبر اطاعت كند ، در حقیقت از خدا اطاعت كرده » .
و نیز قرآن دستور داده از « اُولِى الاَْمْر » كه عبارت از امام معصوم و فقیه عادل است اطاعت كنید ; چرا كه اطاعت از اینان اطاعت از خداست .
اما اگر انسان از اطاعت خدا ، پیروى از پیامبر ، امام و فقیه جامع الشرایط سر باز زند ، این طور نیست كه از بندگى و فرمان برى آزاد شود و به خیال خود راحت گردد ; بلكه در این زمینه ، مطیع غیر خدا خواهد شد ، حال این غیر یا طاغوت هاى بیرونى و یا طاغوت درون كه هواى نفس است مى باشد .
مطیع خدا و تسلیم حق ، راهى براى فرمان دادن غیر خدا در شئون حیاتش باقى نمى گذارد ، و مطیع و فرمانبر غیر ، راهى براى برنامه هاى الهى در زندگیش قرار نمى دهند ، و در صورت دو شكل اطاعت ، هم اطاعت از خدا و هم اطاعت از غیر خدا ، انسان را به پلیدى شرك دچار مى كند .
در صورت نشنیدن فرمان خدا كه باعث رشد و كمال انسان است ، آدمى دچار شنیدن خواسته هاى خود و خواسته هاى دیگران شده و متّصف به صفت بندگى غیر مى گردد . تعبیراتى از قبیل عبد هوى ، عبد دنیا ، عبد شكم ، عبد مال ، عبد طاغوت در قرآن و روایات زیاد آمده و خلاصه باید گفت : بیرون آمدن از خط نورانى بندگى حق ، انسان را به ناچار دچار بندگى ذلت بار شیطانى ، در همه چهره هایش و بندگى هواى نفس مى كند و نقطه شروع خسارت انسان هم از همین جاست . قرآن مى گوید: كسى كه خود را از حق محروم كند ، در قید ولایت طاغوت خواهد رفت :
( وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ )(12) .
« و كسانى كه كافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند » .
یا جاى دیگر مى فرماید :
( أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ )(13) .
« پس آیا كسى كه معبودش را هواى نفسش قرار داده دیدى ؟ » .
همرنگ با حق
در شنیدن كلام خدا ، از طریق قرآن و سخنان پیامبر و گفتار امامان و فقیهان جامع الشرایط ، آدمى آیینه منعكس كننده صفات حق گشته و به قول قرآن به رنگ حق در خواهد آمد :
( صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ )(14) .
« [ به یهود و نصارى بگویید :  ]رنگ خدا را [ كه اسلام است ، انتخاب كنید  ]و چه كسى رنگش نیكوتر از رنگ خداست ؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوییم » .
انسان در صورتى كه مستمع كلام حق باشد ، اهل حق و عدل ، نور و روشنایى ، حقیقت و واقعیت ، اصالت و معرفت و اهل شرف و وجدان گشته و مصداق واقعى خلیفة الله خواهد شد .
انسان در صورت فرمان بردن از فرامین خدا ، منبعى از بركت ، ظرفى از
فضیلت ، موجودى وارسته ، بشرى پیراسته و شخصیتى الهى خواهد شد .
ولى در صورت مستمع غیر شدن ، اعم از اینكه مستمع خواسته هاى خود و یا خواسته هاى غیر خود گردد ، منبعى از شر ، موجودى پست ، انسانى رذل ، و ظرفى پر از زشتى ها خواهد شد .
زمانى كه انسان از كلام حق جدا شود ، حركت انتقالى ; یعنى حركت انسانى و اینكه هر روز او از روز دیگر بهتر شود نخواهد داشت ; بلكه مانند اسب عصارخانه ، تنها حركت وضعى ، یعنى حركت به دور شكم و شهوت خود خواهد داشت ، و با این حركت است كه به خوشبختى خود پشت پا زده و پس از هفتاد یا هشتاد سال فعالیت و حركت ، برایش روشن خواهد شد كه نه تنها چیزى به دست نیاورده ; بلكه تمام سرمایه هاى عالى انسانى و الهى خود را نیز از دست داده است .
حركات صعودى
با توجه به فرامین خداست كه انسان داراى حركت انتقالى مى گردد ; یعنى از ذلت به عزت ، از پستى به بلندى ، از شقاوت به سعادت ، از جهل به علم ، از ظلمت به نور ، از كبر به تواضع و از بخل به جود ، منتقل خواهد شد ; اما در حركت وضعى كه فقط گشتن و گردیدن به دور خود است ، انسان جز به بدن عنصرى خود نمى افزاید ، بدنى كه پس از سال ها با مرگ متلاشى مى گردد و چون قیامت به انسان برگردد فقط درخور عذاب خدا خواهد بود ، چه خیانتى بالاتر از این است كه انسان اصل عالم را كه خداست بگذارد و از او جدایى كند و به فروعاتى كه مایه اى براى رشد انسان در آنها نیست متصل گردد .
راستى اگر شاخه وجود انسان از ریشه عالم قطع گردد و به جاى دیگر بپیوندد ، راهى براى شكوفا شدن انسان و به كمال رسیدنش هست ؟
شنوندگان سخن غیر حق
انسان وقتى مستمع كلام الله نباشد ، ناچار است مستمع خود یا غیر گردد ، در این مسیر است كه تمام زحمت انسان صرف ساختن یك خانه ، فراهم آوردن چند قطعه زمین ، بپا كردن چند تجارت خانه ، جمع كردن مقدارى اثاث شده و در پایان باید همه را بگذارد و برود . چه قبیح است كه همه همت انسان صرف مواد بى جان گردد و نسبت به مقام و موقعیّت خود و سایر انسان ها ، به مملكت و ملت و حوادثى كه بر آن مى گذرد ،و به خیانت خائنین و استعمار و استبداد و یورش هاى ظالمانه ستمگران به دین و فرهنگ و حقوق انسان ها بى تفاوت باشد ، و به جز بلوغ جنسى به بلوغ دیگر كه بلوغ انسانى و اخلاقى و عملى است نرسد ، و در سن هفتاد یا هشتاد سالگى ، همان طفل چند ساله باشد كه سرگرمى او جز تعدادى اسباب بازى چیز دیگرى نیست .
از منظر قرآن
قرآن مجید درباره این گونه مردم كه عبادتى به جز عبادت هوا و پرستش شكم و شهوت و پیروى از خواسته هاى شیطانى خود و دیگران نداشتند مى فرماید :
« آیا خبر حادثه هولناكى كه [ همه انسان ها را از هر سو ] فرا مى گیرد ، به تو رسیده است ؟ * در آن روز چهره هایى زبون و شرمسارند ; * [ آنان كه همواره در دنیا  ]كوشیده اند و خسته شده اند [ و سرانجام سودى نیافته اند ] * در آتشى سوزان درآیند . * آنان را از چشمه اى بسیار داغ مى نوشانند ; * براى آنان طعامى جز خار خشك و زهرآگین وجود ندارد * كه نه فربه مى كند و نه از گرسنگى بى نیاز مى نماید »(15) .
راستى چه بدبختى خطرناكى است ، كه انسان عمرى بكوشد و نتیجه كوشش و محصول زحماتش عذاب خدا شود .
خداى متعال در مقابل، از گروهى نام مى برد كه در خط بندگى الله بودند و كلامى جز كلام حق نشنیدند ، گروهى كه در قیامت به خوشحالى غیر قابل وصفى مى رسند . درباره آنان مى گوید :
« در آن روز چهره هایى شاداب و باطراوت اند * از تلاش و كوشش خود خشنودند * در بهشتى برین اند * در آنجا سخن لغو وبیهوده نشنوند * در آن چشمه اى روان است * [ و ] در آنجا تخت هایى بلند و با ارزش قرار دارد * و [ در كنار چشمه هایش ] قدح ها نهاده شده است * و [ دیگر از نعمت هایش  ]بالش هایى پهلوى هم چیده [ براى تكیه زدن بهشتى ها  ]است * و فرش هایى زربفت و گسترده [ كه روى آن مى نشینند .  ] »(16) .

----------------------------------------
1 ـ قال على (علیه السلام) : فَاعْتَبِرُوا بما كانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِاِبْلِیسَ اذا اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ وَجَهْدَهُ الْجَهیْدَ وَكانَ قَدْ عَبَدَاللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة لا یُدْرى اَمِنْ سِنَىِ الدُّنْیا اَمْ مِن سِنَىِ الاْخِرَةِ .  نهج البلاغه : خطبه 192.
2 ـ ( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ ) بقره (2) : 34.
3 – (إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّى خَالِقٌ بَشَراً مِن طِین * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِى فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلِیسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ * قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَىَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ * قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَار وَخَلَقْتَهُ مِن طِین * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ * وَإِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتِى إِلَى یَوْمِ الدِّینِ * قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِى إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ * قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ * قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ * لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ )  ص (38) : 70 ـ 85.
4 - اعراف (7) : 27.                                                    5 -  كهف (18) : 50.
6 - یَابْنَ آدَمَ اَنَا غَنِیّاً لا اَفْتَقِرُ اَطِعْنِى فِیمااَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ غَنِیّاً لا تَفْتَقِر یابْنَ آدَمَ اَنَا حىٌّ لا اَُمُوتُ اَطِعْنِى فِیما اَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ حیّاً لا تَمُوتُ ، یابْنَ آدَمَ اَنَا اَقُولُ لِلشَّىء كُنْ فَیَكُونُ اَطِعْنِى فِیما اَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّىء كُنْ فَیَكُونُ.  بحار الانوار:90 / 376.
7 - انفال (8) : 22.                                                    8 - احزاب (33) : 67 ـ 68 .
9 ـ ( مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِى الاَْرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً ) .
« هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل یا فساد در روى زمین بكشد ، چنان است كه گویى همه انسان ها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهایى بخشد چنان است كه گویى همه مردم را زنده كرده است » .
10 ـ قال الباقر (علیه السلام) : « مَنْ اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبْدَهُ فَاِنْ كانَ النّاطِقُ یُؤَدى عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَاِن كانَ النّاطِقُ یُؤَدّى عَنِ الشَّیطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیطانَ »  كافى : 6/434.
11 ـ نساء (4) : 80 .                                                12 ـ بقره (2) : 257 .
13 ـ جاثیه (45) : 23 .                                               14 ـ بقره (2) : 138 .
15ـ ( هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذ خَاشِعَةٌ * عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ * تَصْلَى نَاراً حَامِیَةً * تُسْقَى مِنْ عَیْن آنِیَة * لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیع * لاَ یُسْمِنُ وَلاَ یُغْنِى مِن جُوع ) [ غاشیه (88) :1 ـ 7  .
16 ـ ( وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَاعِمَةٌ * لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ * فِى جَنَّة عَالِیَة * لاَ تَسْمَعُ فِیهَا لاَغِیَةً * فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ * فِیهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ * وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ * وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ * وَزَرَابِىُّ مَبْثُوثَةٌ )  غاشیه (88) : 8 ـ 16 ] .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 9/10/1386 - 17:27
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

دنیا در نگاه حکیمان

 دنیا از مهمترین و اساسی ترین نعمت های الهی بر موجودات و نیز انسان است که تحقق حیات مادی آنها بدون آن ممکن نمی باشد. این عروس هزار داماد بیش از همه چیز سزاوار شناخت است چرا که در کلام اهل حقیقت و بزرگان دین از سویی مورد ملامت است و از طرفی مورد ستایش. از این رو جا دارد که این دنیا را که گاهی از آن به گذران فریبنده تعبیر می شود و گاه به مزرعه آخرت، بهتر بشناسیم.
امام صادق(علیه السلام) در روایتی می فرماید:
الدُّنْیا بمَنْزِلَةِ صُورَة رَأسُهَا الْكِبْرُ ، وَعَیْنُها الْحِرْصُ ، وَأذُنُهَا الطَّمَعُ ، وَلِسانُهَا الرِّیاءُ وَیَدُهَا الشَّهْوَةُ وَرِجْلُها الْعُجْبُ ، وَقَلْبُهَا الْغَفْلَةُ ، وَلَوْنُهَا الْفَناءُ ، وَحاصِلُهَا الزَّوالُ .
فَمَنْ أحَبَّها أوْرَثَتْهُ الْكِبْرُ ، وَمَنِ اسْتَحْسَنَها أوْرَثَتْهُ الْحِرْصَ وَمَنْ طَلَبَها أوْرَثَتْهُ الطَّمَعَ وَمَنْ مَدَحَها ألْبَسَتْهُ الرّیاءَ وَمَنْ أرادَها مَكَّنَتْهُ مِنَ الْعُجْبِ وَمَنِ اطْمَأنَّ إلَیها أرْكَبَتْهُ الْغَفْلَةَ وَمَنْ أعْجَبَهُ مَتاعُها فَتَنَتْهُ وَلا تَبْقى لَهُ ، وَمَنْ جَمَعَها وَبَخِلَ بِها أوْرَدَتْهُ مُسْتَقَرَّها وَهِیَ النّارُ .(1)
دنیا به منزله نقشى است ، كه سر او كبر ، و چشمش حرص ، و گوشش طمع ، و زبانش ریا ، و دستش شهوت ، و قدمش عجب ، و قلبش غفلت و بى خبرى ، و رنگش فنا و حاصل و آخرش از دست رفتن است .
تخصیص هركدام از این صفات خبیثه به عضوى از اعضا بى علت نیست .
چون سر محل قواى ظاهره و باطنه است ، و باطنش مركز بسیارى از امور از جمله تخیّل است ، و خیالات مخالف واقع منشأ كبر و تكبر است ، از این جهت كبر را به سر نسبت داده است . و منشأ حرص غالباً چشم است ، با چشم احوال كسانى كه به حسب دنیا بر او زیادتى دارند مى بیند ، و ملاحظه مى كند كه در خوراك و پوشاك و مسكن بسیارى افراد بر او مقدم اند ، بتدریج حال و هواى مثل آنان شدن در او زنده مى شود ، و همین حركت او را به حرص بر دنیا دچار مى سازد .
در اینجاست كه شریعت مقدسه به انسان مى گوید : در مراتب دنیائى پست تر از خود را ببین ، تا شاكر گردى ، و در مراتب آخرتى بالاتر از خود را ببین تا حالت حرصت جهت مثبت بگیرد .

و چون طمع اكثر اوقات از گوش ناشى مى شود ، مثل شنیدن اینكه فلان كس كریم است و عطایاى او اكثر مردم رسیده و مى رسد ، و رد سائل نمى كند ، او نیز بشنیدن این خبر رغبت دیدن او مى كند ، و در مقام تلاش تحصیل آشنائى او مى شود ، و رفته رفته از اهل طمع مى شود ، از این جهت طمع را نسبت به گوش مى دهد .
و چون ریا اعلام عمل خیر به غیرست ، و این اعلام تحقق پیدا نمى كند مگر به زبان ، ریا را به زبان نسبت داده است .
و چون اصل و عمده خواهش هاى دنیوى متعلق است به اخذ و تناول و پس از بدست آوردن و مصرف كردن منشعب به لذات دیگر مى شود ، مثل خوردن و آشامیدن و پوشیدن و شهوت راندن ، از این جهت شهوت را به دست نسبت داده است . و چون عجب و بزرگ بینى متعلق است به محسوسات و به عبارت دیگر چون ظهور عجب اكثراً در حركات است از این جهت عجب را به پا نسبت داد ، مسئله قلب و غفلت آن ، و فناپذیرى دنیا و زوال آن نیز مسائل روشنى است كه نیاز به توضیح فوِ العاده ندارد .

چهره دنیا
گاهى گفته مى شود دنیا ، و منظور آن عبارت است از نظام شگفت انگیز موجودات ارضى و سمائى اعم از جمادات و نباتات ، و آنچه كه هست ، بدون ملاحظه رابطه انسان با این نظام ، در این صورت درباره دنیا هیچ بحثى نیست كه در این مرحله براى دنیا نه رنگ تصدیق هست نه جهت تكذیب .
و گاهى گفته مى شود دنیا ، و در این مرحله رابطه انسان با آن لحاظ مى شود ، در اینجا باید چهره دنیا را بر اساس رابطه انسان با آن به دو صورت ترسیم كرد ، چنانچه آیات قرآن مجید ، و روایات اصیل اسلامى بر این مسئله دلالت دارد .
اگر رابطه انسان با دنیا بر مبناى قواعد الهى باشد ، یعنى راه تحصیل و خرجش هماهنگ با قواعد عالى اسلام صورت گیرد بدون شك اینگونه رابطه با دنیا رابطه اى است خدائى ، و به عبارت دیگر این چهره از دنیا خیر محض و سازنده آخرتى آباد است ، و اینگونه دنیا و آخرت همان دنیا و آخرتى است ، كه تمام انبیا براى برپا كردن آن مبعوث به رسالت شده اند ، و پیامبر عزیز اسلام مكرر در مجالس مكه به مردم گوشزد كردند :
فَانّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ .(2)
و اگر رابطه انسان با دنیا بر اساس خواسته ها و امیال و غرائز و شهوات آزاد باشد ، و براى تحصیل و خرجش هیچ حقى از هیچ كسى ملاحظه نشود ، البته این گونه دنیا شرّ محض و مخرب آخرت است و آیات كتب آسمانى بخصوص قرآن مجید ، و همه انبیا وائمه (علیهم السلام) از این شكل رابطه منع كرده اند .
رابطه با مقام دنیائى اگر رابطه یوسفى و سلیمانى و امیرالمؤمنینى است این رابطه خیر و خیر ساز و مقدمه اى براى رسیدن به نعیم آخرت است ، چرا كه در این رابطه شخص رابط از مقام و قدرتش براى استقرار حق و فرهنگ حق و پاسخ به دادخواهى مظلوم استفاده مى كند .
و اگر رابطه با مقام دنیائى رابطه فرعونى و نمرودى و شدادى و ابوسفیانى و یزیدى و هیتلرى و ریگانى است ، این رابطه شرّ و شرساز است ، و حاصلى جز رساندن انسان به عذاب ابدى آخرت ندارد ، چرا كه در این نوع رابطه حق مطرح نیست ، بلكه نابودى و پایمال كردن حق و حقیقت مطرح است ، در ارتباط با علم و مال و منال هم این دو صورت مطرح است .
على (علیه السلام) در قسمتى از خطبه 133 نهج البلاغه این دو شكل رابطه را چه عالى ترسیم مى نماید :
وَإنَّما الدُّنْیا بَصَرِ الاْعْمى ، لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَالْبَصیرُ یَنْفُذُها بَصَرُهُ وَیَعْلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها ، فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ وَالاْعْمى إلَیْها شاخِصٌ ، وَالْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَالاْعْمى لَها مُتَزَوِّدٌ .
دنیا در نظر كور دلان آخرین مرز آفرینش است ، كه فراسوى آن چیزى نمى بیند
، به همین خاطر تمام همتش و ماهیت و وجودش و حیثیّت و هویّتش خرج آن مى گردد و پس از بدست آوردن آن ناگهان از دست داده و با دست تهى از دنیا مى رود ، اما روشن دل و انسان بصیر و بینا دیده اش را به حقیقت باز مى كند و آن را مى بیند و مى یابد كه پس از آن جهان دیگرى است ، چرا كه نظام عالى علم و بخصوص وضع حیات انسان اقتضا دارد كه حتماً و بدون شك پس از این دنیا دنیائى دیگر براى رسیدن به نتیجه اعمال باشد .
بینا به وسیله بندگى و طاعت و ترك معصیت از افتادن به دام دنیا مى گریزد و نابینا با ترك طاعت و آلوده شدن به گناه دچار اسارت این خانه فریبنده مى گردد .
شخص بینا براى آینده اش از دنیا توشه مى گیرد ، و نابیناى بدبخت تمام وجودش را براى فراهم كردن توشه براى دنیا خرج مى كند و به عبارت دیگر دنیا برده بینا و حاكم و مولاى نابیناست .
رابطه بینا با دنیا براساس عفاف و كفاف و انفاِ و رابطه نابینا و كور دل با دنیا بر مبناى حرص و طمع و بخل است و این دنیا كجا و آن كجا ، كه در این مرحله دنیا هلاك كننده و در آن مرحله دنیا سازنده و پرداخت كننده است .
اگر دنیا و شئونش را فقط و فقط به خاطر حضرت حق بخواهید ، نه طاعتى از دست مى رود و نه به گناهى از گناهان كبیره آلوده مى گردید .
تمام بدبختى هاى انسان در این دنیا با دست خودش فراهم مى گردد ، و آن هم محصول رابطه غلط او با دنیاست ، این دنیا همان دنیائى است كه انبیاء و ائمه در آن زندگى كردند و هر یك به سهم خود از آن بهره بردارى نمودند ، از خوراك و مسكن و پوشاك و مقامش و سائر شئون آن استفاده كردند و سپس با كمال عزت و با كوله بارى از فیض و رحمت حضرت حق به سوى عالم بقا شتافتند ، بیائید شما هم با این دنیا همانند انبیاء و ائمه رابطه برقرار كنید ، با مال و منالش و جاه و مقامش و زر و زیورش و زن و فرزندش همسان با آن بزرگواران عمل كنید ، تا هم در این دنیا و هم در آن دنیا از عمر و از حركات و اعمال و اخلاِ خود بهره مند شوید .
قرآن و دنیا
به نظر مى رسد در این زمینه نیاز به بحث مفصلى نباشد ، حداقل براى عزیزان مسلمان و مؤمن روشن است كه دنیاى حق چیست ؟ و دنیاى باطل كدام است ؟
ولى از باب توجه و تذكر لازم است به قسمتى از آیات قرآن به خصوص آیاتى كه مردم را از دنیاى باطل یعنى دنیائى كه از راه نامشروع بدست مى آید بر حذر مى دارد اشاره شود .
قرآن مجید در زمینه خرید دنیا به قیمت فروش آخرت یعنى غرِ شدن در دنیا به تحریك شهوات و امیال و آرزوها و غرائز شیطانى مى فرماید :
أُوْلئِكَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالاْخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ .(3)
اینان همان كسانى هستند كه متاع دو روزه دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت خریدند ، پس در آخرت تخفیفى در عذاب ندارند ، و هیچ كس از آنان یارى نخواهد كرد .
وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهَ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الاْخِرَةِ وَأَنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ * أُولئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ .(4)
آنكس كه باختیار خودش و به متابعت از هواى نفس دلش آكنده به ظلمت كفر شد ، برایش غضب خدا و عذاب سخت دوزخ خواهد بود .
این غضب و عذاب براى آن است كه حیات فانى دنیا را بر آخرت برگزید و خلاصه آخرت را فداى دنیا كرد ، خدا هرگز كافران را هدایت نمى كند ، اینان هستند كه خداوند بر دلها و گوش و چشم هایشان مهر قهر زده و اینان همان مردم غافل اند .
قرآن در زمینه وضع مردمیكه دنیا را مقدمه آخرت قرار داده اند مى فرماید :
الَّذِینَ آمَنُوا وَكَانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لاَ تَبْدِیلَ لِكَلِمَاتِ اللهَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (5)
آنان كه اهل ایمان و اجتناب از محرمات هستند ، براى آنها در زندگى دنیا پیوسته بشارت است و ر آخرت به نعمت ابد حق خوشحالى ، براى كلمات خداوند تغییر و تبدیلى نیست ، این بشارت در دنیا و آخرت پیروزى بزرگى است .
إِنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْی لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلاَ یَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ(6)
زندگى دنیا جز بازیچه و هوس رانى چیزى نیست ، شما اگر در این دنیا به ایمان و تقوا آراسته باشید ، خداوند پاداش اعمالتان را كه بر اساس ایمان و پرهیزكارى انجام گرفته خواهد داد ، و چیزى از اموال شما نخواهد خواست

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلاَدِ كَمَثَلِ غَیْث أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ یَكُونُ حُطَاماً وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللهَ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ (7)

بدانید زندگى دنیا بحقیقت بازیچه است طفلانه و یك سرگرمى ، و تفاخر و خودستائى با یك دیگر در حرص افزودن مال و اولاد ، این است حقیقت كار دنیا و در مثل مانند بارانى است كه به موقع ببارد ، و گیاهى از پى آن در زمین بروید ، كه دهقان را به شگفت آورد ، سپس بنگرى كه زرد و خشك شود و بپوسد ، در عالم آخرت وضع دنیاپرستان چنین است كه دنیا از كفشان رفته و خشك و پوسیده شده و خیرى براى آنان جز عذاب شدید نمانده ، ولى آنان كه با دنیا رابطه صحیح داشتند به مغفرت و رضوان خدا مى رسند ، بدانید كه منهاى ایمان و تقوا دنیاى شما جز متاع فریب و غرور چیزى نیست .

روایات و دنیا
لحن روایات نسبت به دنیا همانند قرآن دو لحن است ، گاهى از دنیا تعریف مى كند و منظور دنیاى پاكان و صالحان و بیداران و عاشقان است ، و گاهى دنیاى دنیاپرستان ، و مسرفان و مبذران و بى خبران و جاهلان و گمراهان ، در این زمینه لازم است به هر دو لحن اشاره شود .
(علیه السلام) در ضمن محكوم كردن كسى كه دنیا را مذمت مى كرد فرمود :
إنَّ الدُّنْیا دارُ صِدِْق لِمَنْ صَدَقَها ، وَدارُ عافِیَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْها ، وَدارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها ، وَدارُ مَوْعِظَة لِمَنْ اتَّعَظَ بِها ، مَسْجِدُ أحِبّاءِ اللهِ ، وَمُصَلّى مَلائِكَةِ اللهِ ، وَمَهْبِطُ وَحْیِ اللهِ ، وَمَتْجَرُ أوْلیاءِ اللهِ اكْتَسَبُوا فیها الرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فیهَا الجَنَّةَ .(8)
دنیا سراى راستى و درستى است براى كسیكه آن را تصدیق به این حقیقت كند ، و سراى ایمنى از هر عذابى است براى كسى كه آن را بفهمد ، و سراى توانگرى است براى كسى كه بیدار توشه برداشتن باشد ، و سراى پند و عبرت و موعظه است براى آن كه پندگیر باشد ، مركز عبادت عباد خدا و نماز ملائكه الهى است ، جایگاه نزول وحى و تجارت عاشقان خداست ، اینان در دنیا به كسب رحمت حق موفق شدند ، و سود تجارتشان بهشت الهى بود .
آرى معامله با دنیا به این كیفیت كه حضرت على (علیه السلام) بیان مى دارد معامله اى است كه سودش ابدى ، و این چنین دنیا ، دنیائى است كه هر لحظه آن داراى ارزشى ما فوِ تمام ارزشهاست ، و این گونه دنیا همانست كه رسول گرامى اسلام درباره آن فرموده :
الدُّنْیا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ .(9)
قال (علیه السلام) فی صِفَةِ الدُّنْیا : الدُّنْیا تَغُرُّ وَتَضُرُّ وَتَمُرُّ ، إنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَرْضَها ثَواباً لأوْلِیائِهِ وَلا عِقاباً لاِعْدائِهِ وَإنَّ أهْلَ الدُّنْیا كَرَكْب بَیْنا هُمْ حَلّوا إذْ صاحَ بِهمْ سائِقُهُمْ فارْتَحَلُوا .(10)
امام على (علیه السلام) درباره دنیا فرموده :
با زینت و آرایش خود فریب مى دهد « كسانى را كه از معرفت و ایمان برخوردار نیستند » و سپس زیان مى رساند ، آنگاه با شتاب و سرعت مى گذرد .
خداوند سبحان راضى نشد كه دنیا را پاداش دوستان و كیفر دشمنانش قرار دهد .
اهل دنیا مانند كاروانى هستند كه در بین فرود آمدن ، ناگاه جلودارشان بانگ مى زند كه ، پس كوچ مى كنند .
إنَّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ وَسَبیلانِ مُخْتَلِفانِ فَمَنْ أحَبَّ الدُّنْیا وَتَوَلاّها أبْغَضَ الاْخِرَةَ وَعاداها وَهُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِِِ وَالْمَغْرِبِ وَماش بَیْنَهُما كُلَّما قَرُبَ مِنْ واحِد بَعُدَ مِنَ الاْخَرِ وَهُما بَعْدُ ضَرَّتانِ .(11)
دنیائى كه بدون هماهنگى و مسائل ملكوتى و قواعد الهى بدست آمده ، با آخرت دو دشمن ناجور و دو راه جداى از همند ، راه بهشت و راه دوزخ ، پس كسیكه اینگونه دنیا را دوست داشت و به آن دل بست ، آخرت را دشمن داشته و از دست مى دهد ، این دنیا و آخرت همانند مشرِ و مغرب هستند ، كه رونده بین آن دو بهر كدام نزدیك شود از دیگرى دور مى گردد .
با این اختلافى كه بین اینگونه دنیا و آخرت هست ، مانند دو زن مى مانند كه داراى یك شوهر باشند ، هیچ وقت با هم سر سازگارى ندارند .
كسیكه به حلال دنیا ازحرامش قناعت كند ، و از شب و روزش در جهت عبادت و خدمت به خلق بهره گیرد ، دنیائى پر ارزش نصیبش شده ، و عاقبت این گونه دنیادارى آخرتى خوش و سعادتى ابدى و جاودانى است .
رسول گرامى اسلام به گوسپند مرده اى گذشت ، فرمود : مى بینید كه این گوسپند چگونه از نظر صاحبش افتاده و از شدت سبكى قیمتى برایش نیست .
عرضه داشتند : آرى ، به همین خاطر هم هست كه صاحبش از آن دست برداشته .
فرمود : به خدائى كه جانم در اختیار اوست ، این دنیا در پیشگاه حضرت حق از این گوسپند مرده نزد صاحبش بى ارزش تر است ، اگر اینچنین دنیا به اندازه بال مگسى ارزش داشت ، به اندازه شربت آبى به كافر داده نمى شد ، از اینكه قسمتى از این دنیا با تمام زرِ و برقش در اختیار دشمنان اوست معلوم است در نزد حضرتش ارزشى ندارد ، براى آن دنیائى است كه به دستور خود او بدست آمده باشد و در راه او به خرج گذاشته شود به همین خاطر فرمود :
الدُّنْیا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ ما فیها إلاّ ما كانَ للهِِ مِنْها .(12)
دنیا از نظر خدا مطرود است ، و آنچه در اوست نیز مطرود است ، مگر آنچه براى خداست .
و نیز فرمود :
الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَجَنَّةُ الْكافِرِ .(13)
دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است .
قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله علیه وآله) :
مَنْ أحَبَّ دُنْیاهُ أضَرَّ بِآخِرَتِهِ وَمَنْ أحَبَّ آخِرَتَهُ أضَرَّ بِدُنْیاهُ فَآثِرُوا ما یَبْقى عَلى ما یَفْنى .(14)
پیامبر فرمود : هر كس عاشق دنیایش باشد ، به آخرتش ضرر مى زند ، و هر كس عاشق آخرت باشد بسیارى از مظاهر فریباى دنیا را از دست مى دهد ، بیائید آنچه را باقى است بر آنچه فانى است انتخاب كنید .
وَقالَ (صلى الله علیه وآله) : حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ كُلِّ خَطیئَة .(15)
و نیز آن حضرت فرمود : دلبستگى شدید به دنیا سر همه لغزش هاست .
وَقالَ (صلى الله علیه وآله) : یا عَجَباً كُلَّ الْعَجَبِ لِلْمُصَدِِِّق بِدارِ الْخُلُودِ وَهُوَ یَسْعى لِدارِ الْغُرُورِ .(16)
و نیز آن حضرت فرمود : اى عجب همه عجب از كسى كه تصدیق كننده آخرت ابدى است ، با اینحال تمام كوشش خود را صرف خانه غرور مى كند .
پیامبر در كنار مزبله اى ایستاد ، سپس فرمود : بیائید دنیاست ، آنگاه لباس و استخوانى كه كهنه شده بود از آن مزبله برداشت و فرمود : این است دنیا .
عیسى (علیه السلام) به حواریون فرمود : دنیا شیرین و سرسبز است ، خدا شما را در آن قرار داده ، پس متوجه شماست كه چگونه عمل مى كنید ، بنى اسرائیل زمانى كه بساط دنیا برایشان پهن شد و همه چیز آماده گشت سرگشته و گم گشته زیور و زن و خوشمزگیها و لباس آن شدند ، و از این راه خود را به بدبختى دچار كردند .
و نیز آن حضرت فرمود :
دنیا را مالك و همه كاره خود نگیرید كه شما را به بندگى خویش مى كشد ، گنج خود را نزد كسى بگذارید كه ضایعش نمنى كند ، دنیادار بر آفت مى ترسد ، و آنكه گنجش نزد خداست از آفت وحشت ندارد .
و نیز فرمود :
اى جمعیت من ، آگاه باشید كه دنیا را براى شما به رو در انداختن ، تا شما را نفریید ، پس از من آن را از جا برندارید ، از خباثت دنیا اینست كه خانه معصیت است ، آخرت جز با ترك آن بدست نمى آید ، از دنیا عبرت بگیرید ، خیلى پى آبادى آن نروید ، بدانید كه اصل هر گناهى عشق به دنیاست ، و چه بسا شهوت ساعتى كه غصه طولانى بدنبال دارد .
سلیمان با مركب حكومتى در حركت بود ، پرندگان بر سرش سایه داشتند ، اجنه و مردم از دو طرفش در حركت بودند ، به عابدى از عباد بنى اسرائیل گذشت ، عابد گفت : پسر داود بخدا قسم ، خداوند ملك عظیمى به تو عنایت كرده .
سلیمان فرمود : یك تسبیح در نامه عمل مؤمن بهتر است از ظواهرى كه به فرزند داود داده شده ، آنچه به پسر داود داده اند از دست مى رود ، ولى تسبیح خدا در نامه انسان باقى مى ماند .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود :
دنیا خانه كسى است كه خانه ندارد ، و به عبارت دیگر خانه كسى است كه دل به آخرت نبسته ، و مال كسى است كه مال ندارد ، جمع كننده آن بى خرد است ، كسیكه آگاهى ندارد بر آن نیست به دیگران دشمنى مىورزد ، و كسیكه فهم ندارد بخاطر آن حسادت مى كند ، و كسى كه یقین ندارد براى آن مى دود .
و نیز آن جناب فرمود :
كسیكه صبح كند و تمام همّتش دنیا باشد ، نزد خدا آدم بى مقدارى است ، در این حالت خداوند دلش را خانه چهار خصلت مى كند :
1 ـ غصه اى كه قطع نشود. 2 ـ گرفتارى به صورتى كه از آن آزاد نگردد .  3 ـ فقرى كه غنا بدنبالش نباشد .  4 ـ آرزوئى كه به آخرش نرسد .
پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) روزى به جمع اصحاب وارد شد و فرمود :
از شما كسى علاقه دارد ، خداوند كور دلیش را معالجه ، و وى را صاحب بصیرت كند ؟
بدانید هر كس تمام میلش بجانب دنیا رود ، و آرزویش در این خانه دراز شود ، به همان مقدار كور دلى پیدا مى كند ، و هر آن كس نسبت به دنیا زهد بورزد ، و آرزویش را كوتاه نماید ، علم بدون معلم پیدا مى كند ، و هدایت بدون هادى مى یابد ، بعد از من جمعى خواهند آمد ، كه مملكت جز به خونریزى و تكبر بدست نیاورند ، و ثروت جز با فخر و بخل نیابند ، و محبت به غیر خدا جز به پیروى از هوا بدست نیاورند ، هر كس چنین زمانى را دید و بر فقر حوصله كند در حالیكه توان غنى شدن داشته باشد ، و بر دشمنى بر غیر حق استقامت كند در حالیكه قدرت بر محبت در او باشد ، و بر ذلت بندگى پایدارى نماید ، در حالیكه مى تواند عزت ظاهرى تحصیل كند ، و این همه را براى خدا بخواهد ، پروردگار عالم ثواب پنجاه صدیق به او عنایت كند .
شخصى به على (علیه السلام) گفت : دنیا را برایم وصف كن ، فرمود : چه بگویم از خانه اى كه سالم در آن ایمن نیست ، و مریض در آن پشیمان است ، كسیكه در آنجا دچار فقر شود به غصه نشیند ، و هر كس دارى آن گردد گمراه شود ، در حلالش حساب و در حرامش عقاب است .(17)
---------------------------------------
1 – بحارالانوار:70/105.                                               2 – امالی طوسی/583.
3 – بقره : 86.                                                              4 – نحل:106- 108.
5 – یونس:63 – 64.                                                      6 – محمد: 36 .
7 – حدید: 20.                                                              8 – نهج البلاغه ، حکمت 131.
9 – عوالی اللئالی: 1 /267.                                             10 – نهج البلاغه، حکمت 415.
11 - نهج البلاغه، حکمت 103.                                        12 – کنز العمال: 3 / 185.
13 –  معانی الاخبار/289.                                               14 – مسند احمد: 4/412.
15 –  کافی :2/131.                                                      16 – الدر المنثور:5/149.
17 – عرفان اسلامی ، جلد هشتم.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 9/10/1386 - 17:20
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

ورود حضرت معصومه(س) به قم

 یك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود كه آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حكومت حیله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدین جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت كه از پشتیبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان كاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم كردند.
به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى كرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اكنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن كه دیدگان مباركش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین كه قبر مهیا شد دراین كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیك آمدند و پس از خواندن نماز یكى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.

 بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این كه حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدین سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.                                

جایگاه حضرت معصومه(س)
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود:آن حضرت در روایتى فرمود:
«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى.» (ناسخ التواریخ، ج ٣، ص ٦٨، به نقل از كریمه اهل بیت، ص ٣٢)
«هركس معصومه را در قم زیارت كند،مانند كسى است كه مرا زیارت كرده است.»
این لقب، كه از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.
 امام رضا(ع) در روایتى دیگر مى فرماید:
هركس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت كند كه ثواب زیارت مرا در مى یابد. (زبدة التصانیف، ج ٦، ص ١٥٩، به نقل از كریمه اهل بیت، ص ٣ .)
ب دیگر حضرت معصومه(س) «كریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یكى از بزرگان، از سوى اهل بیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است :
مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه مند بود كه محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت كرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و یا امام صادق (ع) مشرّف شد.
امام به ایشان فرمودند:
«عَلَیْكَ بِكَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیت ِ.»
یعنى
به دامان كریمه اهل بیت چنگ بزن .

ایشان به گمان اینكه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى كه از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت كریمه اهل بیت ترك كرد.(کریمه اهل بیت ، ص 43 )

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 9/10/1386 - 13:37
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق در محیط خانه (2)

گذشت و عفو

زن و شوهر ممكن است گاهى نسبت به یكدیگر مرتكب خطا و اشتباه شوند، زن امكان دارد در مسئله خانه دارى، پخت و پز، توجه به فرزندان، رعایت حق شوهر دچار خطا گردد، مرد نیز ممكن است در رفتار و كردار، اخلاق و روش، كارگردانى نسبت به منزل، قضاوت در حق زن دچار اشتباه شود، اشتباه و خطائى كه از هر دو طرف قابل گذشت و اغماض و عفو است، كه جاى گذشت و عفو هم در همین مورد است، در مواردى كه زندگى مسیر طبیعى خودش را طى مى كند، موردى براى عفو وجود ندارد، بر مرد لازم اخلاقى و شرعى است كه از همسر خود در موارد لازم گذشت كند، بر زن هم لازم اخلاقى و شرعى است كه از شوهر خود عفو كند، در این زمینه كبر و سخت گیرى و خودپسندى و بى توجهى به شخصیت طرف، و روى گردانى از دستورات حق و انبیا و ائمه در مسئله گذشت و عفو امرى ناپسند، و در بعضى از موارد حرام و موجب عقاب الهى است.

عفو و گذشت از موارد احسان، و آراسته به احسان به فرموده قرآن محبوب خدا است :

و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین.[1]

عفو وگذشت به اندازه اى مهم است كه قرآن مجید اجر عفوكننده را بر خدا مى داند :

فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه.[2]

كسى كه گذشت كند و اصلاح نماید، اجرش بر خداست.

امام صادق (علیه السلام) فرمود :

ثَلاثٌ مِنْ مَكارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ : تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ، وَ تَحْلُمُ اِذا جُهِلَ عَلَیْكَ.[3]

سه چیز از مكرمت هاى دنیا و آخرت است : گذشت از كسى كه بر تو ستم كرده، صله رحم با رحمى كه با تو بریده، بردبارى نسبت به آنكه در حق تو به نادانى رفتار كرده.

 

رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

اِنَّ اللّهَ عَفُوٌ یُحِبُّ الْعَفْوَ.[4]

همانا خدا گذشت كننده است و گذشت را دوست دارد.

و نیز فرمود :

مَنْ اَقالَ مُسْلِماً عَثْرَتَهُ اَقالَ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ.[5]

كسـى كه از لغـزش مسـلمانى بگـذرد، خـداوند در قـیامت از لـغزش او خواهد گذشت.

امام صادق (علیه السلام) فرمود :

اِنّا اَهْلُ بَیْت مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا.[6]

ما اهل بیتى هستیم كه جوانمردى ما، گذشت از كسـى است كه بـر مـا سـتم روا داشته.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

تَجاوَزُوا عَنْ ذُنُوبِ النّاسِ یَدْفَعِ اللّهُ عَنْكُمْ بِذلِكَ عَذابَ النّارِ.[7]

از خطاهاى مردم گذشت كنید، خداوند به این خاطر عـذاب جهنم را از شـما دفع مى كند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :

قِلَّةُ الْعَفْوِ اَقْبَحُ الْعُیُوبِ، وَ التَّسَرُّعُ اِلَى الاِْنْتِقامِ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ.[8]

كم گذشتى زشت ترین عیب، و عجله در انتقام از بزرگترین گناهان است.

و آن حضرت فرمود :

شَرُّ النّاسِ مَنْ لا یَعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لا یَسْتُرُ الْعَوْرَةَ.[9]

بدترین مردم كسى است كه از لغزش طرف خود گذشت نكند، و عیب را نپوشاند.

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید :

عَفْواً مِنْ غَیْرِ عُقُوبَة، وَ لا تَعْنیف، وَ لا عَتَب.[10]

عفو باید بدون جریمه و خشونت و نكوهش و سرزنش انجام بگیرد.

بر اساس آیات قرآن و روایات : عفو محبوب خدا، اجر عفوكننده بر خدا، از مكارم دنیا و آخرت، موجب نجات از جهنم، و همرنگى با اهل بیت، و كم گذشتى نشان بیمارى و عیب باطن، و شرارت نفس انسان است.

چرا زن و مرد در زندگى خود، به هنگام پیش آمدن خطا از یكدیگر گذشت نكنند، تا محبوب خدا شده، از اجر الهى بهره مند گشته، و منبع مكارم دنیا و آخرت شناخته شوند، و با امامان معصوم همرنگى نشان داده، و جزء آنان محسوب گردند، این همه محصول یك تجارت الهى و معنوى است كه از دست دادنش عاقلانه نیست، و آراسته شدن به آن كارى سهل و آسان، و عملى ساده و بى زحمت است.

مرد و زن اگر به وقت خطا عفو و گذشت را شیوه خود كنند، و این حقیقت عرشى را مدتى كوتاه به تمرین بگذارند، در آنان قوّت مى گیرد، و پس از اندك زمانى به این صفت ملكوتى آراسته مى شوند.

                        

تغافل یا خود به فراموشى زدن

از صفات بسیار پسندیده و والا و باارزش، كه آراسته به آن در میان مردم بسیار كم است تغافل مى باشد.

دیدن خطا و تقصیر، مشاهده عیب و نقص، و خود را به فراموشى زدن، به شكلى كه طرف مقابل یقین كند، انسان از مسئله به هیچ عنوان مطلع و آگاه نشد، از عالیترین حالات روحى و پرقیمت ترین صفات انسانى است.

این نهایت مكرمت و بزرگوارى و شخصیت است كه مرد از زن خود خطائى ببیند، و زن از شوهر خود اشتباهى ملاحظه كند، و خود را در كمال جوانمردى و آقائى و كرامت، عمداً به فراموشى بزند، و این به فراموشى زدن را در تمام پیش آمدهاى آینده حفظ كند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :

اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ، وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ.[11]

نیمى از وجود عاقل و خردمند تحمل و صبر و بردبارى، و نیم دیگرش خود به فراموشى زدن است.

و فرمود :

اَشْرَفُ اَخْلاقِ الْكَریمِ كَثْرَةُ تَغافُلِهِ عَمّا یَعْلَمُ.[12]

شریفترین اخلاق انسان باكرامت، كثرت تغافل او از چیزى است كه مى داند.

و نیز آن حضرت فرمود :

لا عَقْلَ كَالتَّجاهُلِ، لا حِلْمَ كَالتَّغافُلِ.[13]

تدبیرى مانند خود را به بیخبرى زدن، و حلمى همچون خود را به فراموشى زدن نیست.

ذره بینى، ذره به حساب آوردن، توقع عصمت همه جانبه داشتن، بى گذشتى، به رخ كشیدن خطا، و به قول معروف متّه در خشخاش گذاشتن همه و همه خلاف اخلاق، و به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) باعث ناگوارى زندگى است.[14]

عفو و گذشت، و از آن بالاتر تغافل و خود را به فراموشى زدن، براى زن و شوهر امرى لازم و واجب است، و با این گونه صفات پسندیده، و اخلاق حمیده عیش و زندگى همراه با لذت و خوشى برقرار، و اعصاب در آرامش كامل، و جسم و جان در مصونیت همه جانبه در مقابل هجوم بسیارى از امراض و بیماریهاست.

عفو و گذشت و تجاهل و تغافل میوه شیرین فروخوردن خشم و به فرموده قرآن مجید كظم غیظ، و دورى از خشم و غضب و فرار از عصبانیت و از كوره در رفتن است.

خشم و غضب و ممارات و لجبازى، و بگو و مگو كردن طولانى و بیجا، مورد نفرت حق، و نشانه اى از شعله هاى جهنم، و صفتى ناپسند، و خوئى ددمنشانه، و موجبى براى در هم ریختن بناى زندگى و در نهایت علّت طلاق و جدائى، و غرق شدن در منجلاب بسیارى از معاصى و گناهان، و آلوده شدن به هر شرّ و شرارت است.

در زشتى بگو مگو كردن، و لجبازى با یكدیگر در روایت بسیار مهمى آمده : مردى به حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با لحنى زننده گفت : بیا بنشین تا در مسئله دین با هم مناظره و مجادله كنیم، حضرت فرمود : اى مرد، من نسبت به دینم آگاهم، و هدایت حق براى من، مانند روز روشن و معلوم است، تو اگر در این زمینه دچار جهلى برو و جهل خود را علاج كن.

مالى وَ لِلْمُماراةِ.

مرا چه نسبت با بگو مگو كردن و جدال و جار و جنجال، كه این نیست مگر وسوسه شیطان[15]، براى انداختن انسان در گناه و معصیت!!

بگو و مگو و جدال و دعواى لفظى اگر براى اثبات حق باشد، و از مصادیق جدال احسن، بدون تردید مانعى ندارد، بلكه زمینه پیشرفت علم و دانش، و كشف حق و حقیقت است و امرى عقلى و علمى و شرعى است، ولى اگر از باب لجبازى، و كوبیدن یكدیگر، و ضربه زدن به شخصیت، و به هم ریختن آرامش باشد، بدون شك حرام، و مرتكب آن عاصى و مستحق عقاب است.

حضرت رضا (علیه السلام) به عبدالعظیم حسنى فرمود :

دوستانم را از طرف من سلام برسان، و به آنان بگو، براى شیطان نسبت به وجود خود راهى قرار ندهید، آنان را به راستى در گفتار، و اداء امانت، و رعایت سكوت، و ترك مجادله و بگو مگو در آنچه كه براى آنان سودى ندارد امر كن.[16]

-------------------------------------------------------------------- 

1- آل عمران/134.

2- شورى/40.

- بحار، ج 71، ص 400.  3

4 - میزان الحكمة، ج 6، ص 367.

5 - همان مدرك.

6 - همان مدرك.

7 - میزان الحكمة، ج 6، ص 368 ـ 370.

8 - همان مدرك.

9 - همان مدرك.

10 - همان مدرك.

11 - میزان الحكمة، ج 7، ص 268.

12 - همان مدرك.

13 - همان مدرك.

14 - همان مدرك.

15 - بحار، ج 2، ص 135.

- بحار، ج 74، ص 230.  16

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 9/10/1386 - 13:31
دعا و زیارت
 

((((( بسم الله الرحمن الرحیم ))))) *****

کتاب حیات پس از مرگ صفحه 1 الی 20

فصل اول

در آستانه ورود

در آستانه ورود به مبحث «برزخ» موضوعاتی چند را به اختصار بـررسی خواهیم كرد.

اندیشه مرگ

یاد مرگ و سرای پس از آن، بهترین موعظه، سازنده‏ترین اندرز و نیكوترین پند برای هر انسان است و غفلت از آن موجب می‏شود كه انسان به بیراهه رود و از حركت در مسیر كمال بازماند.

در اخبار و روایات وارد شده از معصومان علیهم‏السلام به یاد سرای دیگر و پرهیز از غفلت بسیار توجه شده است؛ از جمله:

سُئِلَ النَّبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : أیُ المُؤمنینَ اَكْیَسُ؟

قال: «اَكْثَرُهُم ذِكْرا لِلْمَوْتِ وَ اَشَدُّهُم لَهُ اسْتِعْدادا».1

از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال شد: هوشیارترین مؤمنان كیانند؟

حضرت فرمود: «هوشیارترین مؤمنان كسانی هستند كه بیشتر به یاد مرگ باشند و خود را برای آن آماده كنند».

سُئِلَ النَّبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : مَنْ اَزْهَدُ النّاس؟

قالَ: «مَنْ لَمْ یَنْسَ المَقابِرَ و الْبَلی؛ وَ تَرَكَ فَضْلَ زینَةِ الدُّنیا؛ وَآثَرَ مایُبْقی علی مایُفنی، وَلَمْ یَعُدَّ غَدا مِنْ اَیّامِهِ؛ وَعَدَّ نَفسَهُ فی المَوتی».1

از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال شد: پرهیزكارترین مردم كیست؟

حضرت فرمودند: «پرهیزكارترین مردم كسی است كه قبر و عذابهای آن را از یاد نبرد؛ زینتهای دنیا او را نفریبد؛ سرای جاودان را بر این دنیای گذران برگزیند؛ فردا را از عمر خویش نشمرد و خود را آماده مرگ كند».

قال الصادق علیه‏السلام :« ذِكْرُالْموتِ، یُمیتُ الشَّهواتِ فی النَّفسِ؛ ویُقَطِّعُ مَنابِتَ الغَفْلَة؛ وَیُقوّی القلبَ بمواعِدِ اللّه‏ِ؛ و یَرُقُّ الْطَبعَ؛ و یُكسِّرُ اَعلامَ الهَوی؛ و یُطْفی نارَالْحِرصِ؛ وَیُحَقِّرُالدّنیا».2

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «یاد مرگ، خواهشها و هوسهای نفسانی را می‏میراند؛ ریشه‏های غفلت را قطع می‏كند؛ دل را به نویدهای الهی نیرو می‏دهد؛ خوی بندگی را در نهاد انسان می‏آفریند؛ نقش و نگارهای دلباختگی به دنیا را به هم می‏زند؛ شعله‏های حرص و طمع را فرو می‏نشاند و دنیا را پست و كوچك می‏گرداند».

بنابراین «اندیشه مرگ» انسان را از گناه باز می‏دارد؛ او را به سوی

كارهای نیك فرا می‏خواند؛ ایمان را در دل می‏آفریند و به زندگی و حیات انسان معنا و جهت می‏دهد.

مرگ چیست؟

آیا «مرگ» نیستی، نابودی، فنا و انهدام است؛ یا تحول، تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی دیگر؟

این پرسش، همواره برای بشر مطرح بوده، هست و خواهد بود و هر كس از دیر زمان مایل بوده است پاسخ آن را بیابد و یا به پاسخی كه دیگران داده‏اند، ایمان و اعتقاد پیدا كند.

ما، چون مسلمانیم و به قرآن ایمان داریم؛ پاسخ آن را از كلام خداوند تعالی می‏گیریم:

الف ـ قرآن، در این باره (ماهیت مرگ) كلمه «توفّی» را به كار می‏برد.

واژه «توفّی» در شكلهای گوناگون از ماده «وَفی» 66 بار به كار رفته است و در چهارده آیه، رسما از مرگ به «توفّی» تعبیر می‏شود.1

در «قاموس قرآن» وَفی و تَوفّی چنین معنا شده است:

«وفاء و ایفاء به معنی تمام كردن است ـ وفای به عهد، یعنی اینكه آن را بدون كم و كاست و مطابق وعده انجام دهی و توفّی به معنای اخذ به‏طور تمام و كمال است (تَوَفَّیتُ الْمال؛ یعنی، تمام مال را

بدون كم و كسر دریافت كردم)».1

انسان، در هنگام مرگ با تمام شخصیت و واقعیتش تحویل فرشتگان الهی می‏گردد و آنها نیزبه طور كامل و تمام او را دریافت می‏دارند؛ لذا از مرگ تعبیر به «وفات» یا «توفّی» می‏شود؛ بنابراین، مرگ از دیدگاه قرآن، نیستی، نابودی و فنا نیست؛ بلكه انتقال از جهانی به جهانی و از خانه‏ای به خانه‏ای دیگر است.

به آیاتی در این‏باره، توجه فرمایید:

«حتّی اِذا جاءَ اَحَدَكُم الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا»2

آنگاه كه مرگ یكی از شما فرا رسد، فرستادگان ما، او را [به تمام و كمال[ دریافت می‏كنند.

«قُل یَتَوَفّاكُم مَلَكُ الْمَوتِ الَّذی وُكِّلَ بِكُم ثُمَّ اِلی رَبِّكُم تُرْجَعُونَ»3

بگو: همانا فرشته مرگ كه مسؤولیت گرفتن جانها به او سپرده شده است، در هنگام مرگ [به تمام و كمال] شما را دریافت می‏دارد.

«اَعْبُدُ اللّه‏َ الّذی یَتَوفّاكُم»4

خدایی را عبادت می‏كنم كه مرگ همه شما به امر اوست.

ب ـ واژه «توفّی» گاهی به معنای «خواب» نیز در قرآن به كار رفته است:

«وَهُوَالَّذی یَتَوفّاكُم بِاللَّیلِ وَ یَعْلَمُ ماجَرَحْتُم بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُكُم فیه لِیُقْضی اَجَلٌ مُسَمّیً ثُمَّ اِلَیْه مَرْجِعُكُم ثُمَّ یُنَبِّئُكُم بِما كُنْتُم تَعْمَلُونَ»1

اوست خدایی كه چون شب هنگام به خواب می‏روید، شما را [موقت[ می‏میراند و پس از آن شما را بیدار می‏كند تا آنگاه مرگتان ـ كه نزد او معین است ـ فرا رسد، به سوی او باز می‏گردید تا شما را از نتیجه كردارتان آگاه نماید.

«اللّه‏ُ یَتَوفَّی الانَفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِكُ الّتی قَضی عَلْیهَا الْمَوْتَ وَ یُرسِلُ الاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمَّی»2

خداوند، جانها را در هنگام مرگ و آنكه مرگش فرا نرسیده در هنگام خواب، دریافت می‏كند؛ سپس كسی را كه حیاتش در دنیا به سرآمده، در نزد خود نگه می‏دارد و دیگری را تا وقت معین [كه مرگش فرا رسد] به دنیا باز می‏فرستد.

این دو آیه، شباهت خواب با مرگ ـ و همچنین شباهت بیداری دنیا و آخرت ـ را بیان می‏كنند؛ همانگونه كه هنگام مرگ، روح انسان، عالم ماده را در می‏نوردد و به عالمی دیگر سیر می‏كند، در

هنگام خواب نیز روح انسان وارد جهانی دیگر می‏شود.

به عبارت دیگر، تفاوت خواب و مرگ در این است كه هنگام خواب، روح به طور موقت دریافت می‏گردد و پس از پایان خواب، باز گردانده می‏شود؛ ولی روح در هنگام مرگ، به طور دائم دریافت می‏گردد و دیگر به دنیا بازگشت نمی‏كند.

به جهت شباهت زیادی كه از جهت «توفّی»(دریافت روح) بین خواب و مرگ وجود دارد، گاهی از خواب به «مرگ كوچك» و از مرگ به «خواب بزرگ» تعبیر می‏شود.

ج ـ در روایات نیز به رابطه نزدیك میان خواب و مرگ، چنین اشاره شده است:

قال السجاد علیه‏السلام : «عَجَبٌ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْكَرَالْمَوْتَ وَ هُوَ یَری مَنْ یَمُوتُ كُلَّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ...».1

حضرت امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «بسیار شگفت‏آور است كه كسی مرگ را انكار كندو حال آنكه در هر شبانه روز، مرگ [خود را به هنگام خواب[ می‏بیند».

سُئِلَ عَن الْباقِر علیه‏السلام مَا المَوْتُ؟

قالَ: «هُوَ النَّومُ الَّذی یَاْتیكُم فی كُلِّ لَیْلَةٍ؛ إلاّ اَنَّهُ طَویلٌ مُدَّتُهُ».2

از حضرت امام باقر علیه‏السلام سؤال شد: مرگ چیست؟

فرمود: «مرگ، همان خوابی است كه هر شب به سراغتان می‏آید؛ با این تفاوت كه مدتش طولانی است».

مأموران مرگ

مأمور مرگ كیست؟ یا به عبارت دیگر مأموران مرگ چه كسانی هستند؟

پاسخ را در قرآن پی‏جویی می‏كنیم:

«اللّه‏ُ الَّذی یَتَوفّاكُم»1

خداست كه شما را می‏میراند.

«تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»2

فرستادگان ما، او را می‏میرانند.

«یَتَوفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوت»3

«فرشته مرگ، شما را می‏میراند».

از این آیات، چنین فهمیده می‏شود:

الف ـ میراننده اصلی خداست؛ لذا در برخی از آیات، این امر به

آن ذات اقدس نسبت داده شده است.

ب ـ مأموریت اصلی به عهده «فرشته مرگ» (عزرائیل) است.

ج ـ منظور از فرستادگان، همان فرشتگان است كه دستیاران فرشته مرگ هستند.1

مرگ و سیمای فرشتگان

از برخی آیات و روایات استفاده می‏شود كه مرگ و سیمای فرشتگان مرگ، نسبت به نیكوكاران و بدكاران یكسان نیست:

الف ـ نسبت به نیكوكاران:

«تَحِیَّتُهُم یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَاَعدَّلَهُمْ اَجْرا كَریما»2

هدیه مؤمنان و پذیرایی از آنان، در هنگام نیل به رحمت حق، سلام خدا و بشارت لطف الهی است؛ و برای آنها، پاداشی بزرگ آماده شده است.

«اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُنَّا اللّه‏ُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ علیْهِمُ الْمَلائكةُ اَلاّ تَخافُوا وَ لاتَحْزَنوا وَاَبْشِروا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُم تُوعَدُونَ»3

آنان كه می‏گفتند پروردگار ما خداست، و بر این ایمان، پایدار ماندند،

1 . «بحارالانوار»، العلامة المجلسی، ج6، ص141، دارالكتب الاسلامیة:

قال علی علیه‏السلام : «للملك الموت اعوان من ملائكة الرحمة و النقمة؛ یصدرون عن امره و فعلهم فعله».

علی علیه‏السلام فرمود: «عزرائیل، دارای همكاران و دستیارانی از فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب می‏باشد كه زیر نظر او كار می‏كنند».

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

يکشنبه 9/10/1386 - 13:29
ازدواج و همسرداری
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاق در محیط خانه (1)

از عمده مسائل قابل و شایسته طرح در مورد محیط الهی خانواده، مساله اخلاق است که بحثی کاملا طرفینی و اجتماعی قلمداد می شود. آنچه شالوده خانواده و نظام زیبای آن را تعادل می بخشد، رعایت حقوق اخلاقی اطرافیان و آراستگی ادبی در برخورد با آنهاست. در این نوشتار به بیان نقش اخلاق و جایگاه آن در منابع اسلامی خواهیم پرداخت.

 

ارزش اخلاق حسنه

زن و شوهر به خاطر خود و سعادت فرزندانشان، لازم است یك سلسله مسائل اخلاقى را، كه قرآن مجید و روایات بر آن تأكید فراوان دارند رعایت نمایند.

رعایت اخلاق حسنه، و خوددارى از زشتى هاى اخلاق كار طاقت فرسائى نیست.

بكارگیرى واقعیات اخلاقى، و پرهیز از پلیدیهاى اخلاقى در مدتى اندك، ریاضت قابل تحمّلى است، كه ره سپردن در این راه الهى را بر انسان آسان، و پیوند زناشوئى را محكم، و محبت به یكدیگر را استوارتر می کند و درسى عملى براى دیگران بخصوص فرزندان خانواده است.

اجراى حقایق اخلاقى نسبت به یكدیگر، فضائى از صفا و صمیمیت، پاكى و سلامت، راحت و امنیت، عشق و محبت بوجود مى آورد و زندگى را در تمام شئون، بر زن و شوهر از عسل شیرین تر مى كند.

در رابطه با آراسته بودن به حسنات اخلاقى، و بكارگیرى آن، قرآن مجید در آیات متعددى پیامبر بزرگوار را ستوده :

فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولك . . .[1]

جلوه رحمت خداست كه بر مردم، نرمخو و مهربانى، اگر تندخوى و سخت دل بودى، مردم از حول محور وجود تو پراكنده مى شدند.

  و انَّك لعلى خلق عظیم.[2]

و همانا تو آراسته به خلق عظیم و بزرگى هستى.

رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلُقِ.[3]

اسلام اخلاق نیك است.

و نیز آن حضرت فرمود :

اَوَّلَ مایُوضَعُ فى میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیامَةِ حُسْنُ خُلُقِهِ.[4]

اول چیزى كه در قیامت در ترازوى عبد مى گذارند، اخلاق نیك اوست.

و آن حضرت فرمود :

اِنَّ اَحَبَّكُمْ اِلَىَّ وَ اَقْرَبَكُمْ مِنّى یَوْمَ الْقِیامَةِ مَجْلِساً اَحْسَنُكُمْ اَخْلاقاً وَ اَشَدُّكُمْ تَواضُعاً.[5]

محبوبترین شما نزد من، و نزدیكترینتان به من در قیامت، خوش خلق ترین شما، و آن كسى است كه داراى شدیدترین تواضع باشد.

حضرت مجتبى (علیه السلام) فرمود :

اِنَّ اَحْسَنَ الْحَسَنِ، اَلْخُلُقُ الْحَسَنُ.[6]

خوبترین خوبیها، اخلاق نیك است.

على (علیه السلام) فرمود :

حُسْنُ الْخُلُقِ رَأْسُ كُلِّ بِرٍّ.[6]

اخلاق نیك سر همه خوبیهاست.

امام ششم (علیه السلام) فرمود :

لا عَیْشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ.[7]

زندگى و عیشى گواراتر از اخلاق نیك نیست.

رسول حق به امیرالمؤمنین فرمود : ترا به شبیه ترینتان به اخلاق خودم خبر دهم؟ عرضه داشت آرى ; فرمود :

اَحْسَنُكُمْ خُلُقاً، اَعْظَمُكُمْ حِلْماً، وَ اَبَرُّكُمْ بِقَرابَتِهِ، وَ اَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ اِنْصافاً.[8]

خوش خلق ترین شما، بردبارترین شما، نیكوكارترینتان به نزدیكانش، و شدیدترین شما در انصاف دهى به دیگران از جانب خودش.

مكارم اخلاق و حسن خلق آنچنان باارزش و والاست كه رسول باكرامت اسلام آن را علّت بعثت خود اعلام فرموده :

اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ.[9]

این است و جز این نیست كه مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را كامل كنم.

مكارم و حسنات اخلاقى شعاع صفات حق، و حالات انبیاء و امامان معصوم (علیهم السلام) ، و موجب خیر و بركت براى دارنده آن است.

سیئآت اخلاقى، حالاتى ابلیسى و شیطانى، و علت تلخى زندگى و به هم خوردن عیش و عشرت، و باعث ناامنى و تفرقه و جدائى و نفرت مردم از یكدیگر و خرابى دنیا و آخرت است.

رعایت برخی مسائل در خانه از جانب زن و شوهر لازم است و موجب استحكام زندگى، و تداوم صفا و صمیمیت است که در ادامه به آن اشاره می کنیم.

 

محبت و اعلام آن

اصل محبت و علاقه و عشق را، حضرت حق در قلب زن و شوهر نسبت به یكدیگر قرار داد، و آن را از نشانه هاى وجود خود دانست، و این حقیقت نمایشگر عظمت و بزرگى مسئله محبت زن و مرد، بخصوص عشق و علاقه مرد به زن است.

و من آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا الیها و جعل بینكم مودَّة و رحمة انَّ فى ذلك لآیات لقوم یتفكّرون.[10]

از نشانه هاى وجود خداوند این است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید، تا در كنار آنها بیاسائید، و بین زن و مرد دوستى و مهربانى برقرار كرد، در این برنامه نشانه هائى براى مردم اندیشمند است.

این محبت و عشق و علاقه در ابتداى ازدواج، و حتى قبل از عقد، شكوفا مى شود، و به نهایت مى رسد، بر مرد و زن است، كه این نعمت باطنى، و این حالت عالى قلبى كه موجب خوشى در زندگى و عیش و عشرت، و صفا و پاكى است، به توسط جانبدارى از هم، و گذشت و عفو، و خوش اخلاقى و تعاون، و توقع به اندازه از یكدیگر، و حفظ شخصیت و شئون طرفین، و پرهیز از بگو و مگوهاى بى قدر و قیمت حفظ كنند، و از عللى كه باعث ضربه خوردن به عشق و محبت است بپرهیزند، كه حفظ بناى عشق عبادت، و خراب كردن خانه محبت بدون تردید گناه و معصیت و موجب عقاب الهى در قیامت، و باعث عذاب در زندگى دنیائى است.

حضرت صادق (علیه السلام) براى كسى كه هنر جلب محبت دیگران را نسبت به خود دارد دعا كرده :

رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اِجْتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ اِلى نَفْسِهِ . . .[11]

خداوند رحمت كند انسانى كه دوستى مردم را به جانب خود جلب مى كند.

تبدیل محبّت وعشق وعلاقه به كینه ونفرت وبغض ودشمنى در صورتى كه ملاك عقلى و شرعى در كار نباشد، تبدیل نعمت حق به ناسپاسى است، و حفظ محبت و اعمال و سرایت دادن آن به یكدیگر سبب خوشحالى در دنیاو آخرت است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود :

وَیْلٌ لِمَنْ یُبَدِّلُ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْراً، طُوبى لِلْمُتَحابّینَ فِى اللّهِ.[12]

واى بر كسى كه نعمت خدا را به ناسپاسى تبدیل كند، و خوشبختى و نیكى باد بر آنان كه فى اللّه نسبت به یكدیگر محبت مى كنند.

انسان دستور دارد به همه كسانى كه مستحق عشق و دوستى و محبت و

علاقه اند محبت داشته باشد چه رسد به نزدیك ترین افراد خودش كه همسر و فرزندان او هستند.

در حدیث قدسى آمده :

اَلْخَلْقُ عِیالى فَاَحَبُّهُمْ اِلَیَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَاَسْعاهُمْ فى حَوائِجِهِمْ.[13]

آفریده ها عیال من هستند، محبوبترین آنها نزد من، مهربانترین ایشان به آفریده من است، و آنكه در راه برطرف كردن نیازشان سعى و كوشش بیشترى دارد.

بر اساس مطالب گذشته، محبت در قلب زن نسبت به مرد، و عشق در قلب مرد نسبت به زن از نشانه هاى وجود خدا، و از نعمت هاى خاص حضرت حق است، و بهترین علت براى برپائى عیش سالم و تداوم زندگى، و ظهور صفا و صمیمیت در صحنه حیات است، روى این حساب حفظ و ازدیاد آن لازم، و دورى از علل نابودى آن واجب است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود :

مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِیاءِ حُبُّ النِّساءِ.[14]

محبت به زنان از اخلاق انبیاء خداوند است.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنى فِى الصَّلاةِ، وَ لَذَّتى فِى الدُّنْیَا النِّساءُ، وَ رَیْحانَتى اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ.[15]

نور چشمم در نماز، و لذت و خوشی دنیایی ام در زنان، و گل خوشبویم حسن و حسینند.

حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : مردم لذّتى در دنیا و آخرت بیش از لذّت از زن نمى برند و این است قول حق .

زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنین . . .[16]

سپس فرمود :

اهل بهشت به چیزى از بهشت لذیذتر از نكاح لذت نمى برند نه از خوراكى

و نه از آشامیدنى.[17]

رسول اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ اِنّى اُحِبُّكِ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً.[18]

گفتار مرد به همسرش : همانا من ترا دوست دارم، هرگز از قلبش محو نمى گردد.

امام صادق (علیه السلام) فرمود :

اَلْعَبْدُ كُلَّما ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً اِزْدادَ فِى الاْیمانِ فَضْلاً.[19]

هر چه محبت همسر در قلب شوهرش زیادتر شود، ایمانش زیادتر مى شود.

البته باید به این حقیقت توجه كرد، كه عشق و محبت به زن جنبه افراط، به خود نگیرد، كه محبّت در حدّ افراط انسان را از پیمودن راه حق، و انجام عمل صالح، و خیرات و مبرّات باز مى دارد، بخصوص اگر زن از طریق عشق مرد به خودش بخواهد بر مرد حكومت كند، و خواسته هاى اضافى خود را بر مرد تحمیل نماید.

علاقه و محبت به زن و به هر چیزى باید تابع ایمان انسان به حضرت حق و روز قیامت باشد، و مانع حركت انسان به سوى كمالات، و انجام اعمال صالحه نشود.

اگر محبت به زن بخواهد بسترى براى معصیت و گناه، و اسراف و تبذیر، یا بخل و امساك، یا خوددارى از انجام فرائض حق گردد، باید تعدیل شود، كه اینگونه محبت، آمیخته با حالت شیطانى، و بدور از رضا و خوشنودى حق است.

 

كم توقعى

هر مرد و زنى از نظر جسمى و روحى داراى قوت و قدرتى مخصوص به خود است، درك این قدرت و قوت، بستگى به مدتى معاشرت و برخورد طبیعى و اخلاقى دارد.

زن و شوهر پس از مدتى اندك، یكدیگر را تا اندازه اى درك مى كنند، و به موقف بدنى و موقعیت روحى همدیگر آشنا مى شوند.

زن و شوهر باید به این حقیقت الهیه توجه داشته باشند، كه حضرت حق، در مسئله بسیار مهم ارائه تكلیف به انسان، دو واقعیت را منظور فرموده :

آنچه را كه مقدور انسان نبوده، و از تحمل و طاقتش بیرون بوده به انسان تكلیف ننموده، ثانیاً تكـالیف و مسئولیت هاى شرعـى و اخلاقـى را با ملاحظه وسع، كه به فرموده محققین مرحله اى كمتر از دایره قدرت است بر دوش انسـان قرار داده.

این نیست مگر جلوه رحمت و لطف و عنایت او بر بندگان، و همه انسانها تا روز قیامت.

در سوره بقره آیه 233 و 286 و انعام آیه 152 و اعراف آیه 42 و مؤمنون آیه 62 به این حقیقت اشاره فرمود :

لاَ تُكَلِّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها.

هیچ كس را تكلیف جز به اندازه وسع نكنند.

لاَ یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها.

خداوند احدى را جز به اندازه سعه وجودیش تكلیف ننماید.

روى این حساب زن و شوهر، باید در مسئله درخواستها و توقعاتشان از یكدیگر، این اخلاق كریمانه، و صفت رحیمیه حضرت حق را سرمشق و الگوى خود قرار دهند.

اوّلاً خارج از قدرت و طاقت چه در امور مادى، چه در امور معنوى از یكدیگر چیزى نخواهند، كه تحمیل خواسته، بیرون از حدّ قدرت، و درخواست كارى غیر قابل تحمل ظلم است، و ظلم ظلمت روحى، و موجب عقاب الهى است.

ثانیاً قدرت و توان یكدیگر را در خواسته ها ملاحظه ننمایند، بلكه توقعات، و خواسته هاى خود را به اندازه وسع و طاقت موجود قرار داده، و تكالیف طبیعى و روزمره را در حدى به یكدیگر ارائه دهند، و از هم بخواهند، كه به شیرینى، و با شوق و اشتیاق انجام بگیرد.

اگر بتوانند، كه مى توانند از یكدیگر كم توقع باشند، كه كم توقعى اخلاق حق، و خوى انبیاء و امامان، و از ویژگیهاى اولیاء الهى است.

پُرتوقعى گاهى همان ارائه تكلیف بیش از حد طاقت است، و بدون شك وقتى خواسته پرتوقع از طرف همسر تحقق پیدا نكند، موجب كدورت، و رنجش دل، و در نهایت كینه و نفرت، و در نتیجه تلخ شدن زندگى، و خرابى ساختمان صفا و صمیمیت، و عشق و محبت است.

پُرتوقعى صفتى ناپسند، و محصول كبر و غرور، و یك بیمارى روحى و روانى، و برنامه اى خارج از محدوده انسانیت، و خصیصه اى زشت است.

كم توقعى محصول وقار و ادب، و نتیجه معرفت و كرامت، و میوه شیرین فروتنى و تواضع است.

اگر بخواهید زندگى شیرین تر از عسل گردد، و هیچ گاه اختلاف مورد توجهى پیش نیاید، و همسر شما دچار رنجش نگردد، و تحقیر شخصیت نشود، و این رنجش و تلخى به اطرافیان سرایت نكند، در تمام امور زندگى نسبت به یكدیگر كم توقع باشید، و بدانید كم توقعى چون جلوه رحمت حق در زندگى است، موجب جلب خوشنودى و رضایت حق نسبت به شما مى شود.

در هر صورتى زن و شوهر باید نرمخو، باصفا، منبع عشق و محبت، و نسبت به یكدیگر امور زندگى را آسان بگیرند، كه این آسان گرفتن بابى از ابواب معروف است، و آنان كه اهل معروف، و پاك و پاكیزه از منكرات روحى و اخلاقى هستند، مورد توجه حق، و مستحق اجر و جزاى جمیل از جانب پروردگارند.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

اَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ الْمَعْرُوفُ وَ اَهْلُهُ وَ اَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ.[20]

معروف و اهـلش اول وارد بهشت و اوّل وارد بر من در كـنار حـوض كوثـر هستند.

امام صادق (علیه السلام) فرمود :

اِنَّ لِلْجَنَّةِ باباً یُقالُ لَهُ : اَلْمَعْرُوفُ، لا یَدْخُلُهُ إِلاّ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ، وَ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الدُّنْیا هُمْ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الاْخَرَةِ.[21]

براى بهشت درى هست به نام معروف، از آن در جز اهل معروف وارد نمى شوند، و اهل معروف در دنیا، اهل معروف در آخرتند.

رسول خدا فرمود :

كُلُّ مَعْرُوف صَدَقَةٌ . . .[22]

هر معروفى صدقه است.

قرآن مجید مزد هر معروف و انجام هر حسنه اى را ده برابر اعلام نموده است :

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها.[23]

كم توقعى نوعى معروف، حسنه اى از حسنات روحى، و صدقه اى از صدقات اسلامى، و داراى ده برابر مزد است، چرا زن و شوهر در این تجارت پرسود شركت نكنند، و تا پایان عمر خود، از این حقیقت الهیه بهره مند نگردند، كه ممنوع نمودن خویش از عنایت حق و رحمت دوست ظلمى سنگین و گناهى بزرگ و خسارتى غیرقابل جبران است.

----------------------------------------------

1 - آل عمران/159.

2- قلم/4.

3 - میزان الحكمة، ج 3، ص 137 ـ 138.

4 - -بحار، ج 71، ص 385.

5- همان.

6- میزان الحكمة، ج 3، ص 137 ـ 138.

7 – همان .

8- بحار، ج 77، ص 58.  

9- میزان الحكمة، ج 3، ص 149.

10- روم/21.

11- میزان الحكمة، ج 2، ص 205. 

12- وسائل الشیعه، ج 16، ص 171. 

13- كافى، ج 2، ص 199.

14- وسائل الشیعه ، ج 20، ص 22 ـ 23. 

15- همان.

16- آل عمران/14. 

17- 19 وسائل الشیعه، ج 20، ص 23 ـ 24.

20- همان ، ج 16، ص 303. 

21-22- وسائل، ج 16، ص 304 ـ 305.

23 - انعام/160. 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 8/10/1386 - 15:17
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر ما کیست؟

اولین دلیلی که انسان را به انسانیت رساند و مقام خلیفه اللهی را نصیبش کرد، عنایت حضرت پروردگار به او بود که اگر این عنایت حضرت رب شامل حالش نمی گردید، هرگز آدم و فرزندانش به محوریت در عالم امکان دست نمی یافتند و اشرفیت بر جمیع مخلوقات را تجربه نمی نمودند.

در میان فرزندان آدم و حوازادگان عالم، یکدانه ای است که اقلیم بالا برایش فرش است و عشق حضرت دوست برایش عرش، فاتح قله (فکان قاب قوسین) و ساکن مقام حبیب اللهی، یتیم مدینه محمد بن عبد الله(صلی الله علیه و آله وسلم) که عالم امکان و تمام هستی، به طفیل وجودش به موهبت وجود نائل آمدند و در زمره کائنات شدند.

محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) کسی است که مقام بندگی(1) ایمان(2) عصمت(3) طهارت(4)رسالت(5) حکومت(6) اولویت(7) و  اول المسلمین و اخلص الموحدین و اخشع العابدین(8) بودن، و دارا بودن خصائصی چون فضل عظیم(9) مانع عذاب(10) مؤید به نصر الهی(11) رؤوف و رحیم(12) مسافر معراج(13) رحمه للعالمین(14) اسوه حسنه(15) و خاتم النبیین(16) بودنش، او را چو خورشیدی بی مانند کرده است.

محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) بهانه رحمت پروردگار بر عالمیان و واسطه فیض قدسی اوست، هرچند که بی خردانی از همان زمان طلوع اسلام و آغاز برآمدن صدای دلنشین دعوتش، قلب رئوفش را به بی ادبی ها و ستیزه های جاهلی رنجه کردند. اما این پیامبر رحمت و این فرستاده مبارک، هماره نوید دهنده رحمت الهی است و بی شک قلب مهربانش، خواسته ای جز هدایت بشریت ندارد.

هتاکی امروزه بی خردانی از تبار اعراب جاهلی که در بیچارگی غوطه ورند و شنیدن صدای دلربای محمدی(صلی الله علیه وآله و سلم) را بر نمی تابند یادآور همان بی مهری های سالهای نخستین تولد اسلام است که روز را در پیش چشمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم) چون شب ظلمانی می نمود اما هماره دعای خیر او بدرقه راه آنان بود.

آنکه امروز محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) را نمی شناسد را چه گناهی است؟ هرچند که هتاکی مزدوران شیطان را راه توجیهی نمی توان یافت اما آیا مسلمانان توانسته اند چهره پیامبر عزیز خود را آنچنان که شایسته است به جهانیان بشناسانند؟ آیا خردمندی یافت می شود که او را بشناسد و از صمیم قلب زبان به ستایش او نگشاید؟ 

بی شک آنکه بیش از دشمن دانا مورد نکوهش است، دوست نادان است که چهره ای عبوس از پیامبر رحمت به نمایش می گذارد و یا از معرفی چهره ملکوتی او آنسان که باید، عاجز است.

در سال پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله و سلم) پیگیری این هدف که به جهانیان بگوییم پیامبر ما کیست، از اولویت خاصی برخوردار است. موقعیت های مسلمانان بسیار بیشتر از آن است که تصور می شود و این واقعیت، اقتضای آن را دارد تا هر مسلمانی در راه شناساندن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) ، قدمی در خور توان خود بردارد.

نوشتار زیر به بیان شمه ای از ویژگیهای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) می پردازد که بیان آن میتواند راهکاری برای شناساندن آن جلوه آسمانی باشد.

 

اخلاق و سیره پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) كاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.

در عظمت آن حضرت همین بس كه خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مینماید: «لَقَدْ كانَ لَكُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در(سیره و سخن) پیامبر خدا براى شما الگوى نیكویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى كامل و جامعِ تمام فضایل و كمالات انسانى بود.

خدایش او را چنین مى ستاید: «إِنّك لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»; «اگر تندخو و سخت دل مى بودى مردم از اطرافت پراكنده مى شدند.» از این رو، یكى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیكو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.

در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.

در مقام نیایش همیشه مى گفت: «خدایا از بیكارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم.»، و مسلمانان را به كار كردن تحریض مى نمود.

او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مى كرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمى شد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمى كرد و با كسى مجادله و لجاجت نمى نمود و كار خود را به گردن دیگرى نمى انداخت.

او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مى دانست و مى فرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأكید و تأیید شده است.

در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.
مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى كردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى كنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به كسى ستم كند!

پیامبران سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى كه چشمها را خیره مى دارد ساطع است ، پرتویى كه همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.

ساده ترین نگاهها آن را به سادگى مى بینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى مى توانند یافت.

روحهایى كه در برابر زیبایى و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچون گرماى یك «عشق»، برق یك «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مى كنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستى بخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سكوتشان و زندگى كردنشان مى بینند، مى یابند و لمس مى كنند.

و به روانى و شگفتى، «الهام» در درونشان جریان مى یابد و از آن پُر، سرشار و لبریز مى شوند.
و این است كه هر گاه بر بلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پى این چهره هاى ساده امّا شگفت مى بینیم كه «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسى و عیسى، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند.

امّا محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)كه خاتم الانبیا است چگونه است؟

در برابر كسانى كه با وى به مشاجره برمى خاستند وى تنها به خواندن آیاتى از قرآن اكتفا مى كرد و یا عقیده خویش را با سبكى ساده و طبیعى بیان مى كرد و به جدل نمى پرداخت.

زندگى اش، پارسایان و زاهدان را به یاد مى آورد.

گرسنگى را بر سیری ترجیح میداد گاه خود را چندان گرسنه مى داشت كه بر شكمش سنگ مى بست تا آزارِ آن را اندكى تخفیف دهد.

در برابر كسانى كه او را مى آزردند چنان گذشت مى كرد و بدى را به مِهر پاسخ مى داد كه آنان را شرمنده مى ساخت.

هر روز، از كنار كوچه اى كه مى گذشت، یهودى اى طشت خاكسترى گرم از بام خانه بر سرش مى ریخت و او بى آنكه خشمگین شود، به آرامى رد مى شد و گوشه اى مى ایستاد و پس از پاك كردن سر و رو و لباسش به راه مى افتاد.

روز دیگر با آنكه مى دانست باز این كار تكرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمى كرد.
یك روز كه از آنجا مى گذشت با كمال تعجّب از طشت خاكستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.

گفت: باید به عیادتش رفت.

بیمار در چهره محمّد كه به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس كرد كه گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد.

مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یكباره احساس كرد كه روحش شسته شد و لكّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به كجى و خیانت از ضمیرش پاك گردید.

چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبّر را به اعجاب وامى داشت.

زندگى اش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقى اش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام مى داد.

سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنى اش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمى كاست.

هر دلى در برابرش به خضوع مى نشست و هر غرورى از شكستن در پاى عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب مى شد.

در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.»

 

صفات و ویژگیهاى پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

از آشكارترین صفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود كه غرورِ پیروزى او را نمى گرفت، چنان كه در بازگشت از نبرد بدر و فتح مكّه نشان داد، و نیز از شكست نا امید نمى شد، همان طور كه شكست احد بر وى تأثیر نداشت، بلكه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنى قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیرى نگذاشت، بلكه او را ثابت قدم گردانید.

از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود كه نیروى دشمن را بدین وسیله ارزیابى كرده، براى مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست مى زد.

حتّى هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمى داد، بلكه مراقب و هوشیار بود.

صفت دیگر او نرمى همراه با صلابت بود كه در شرایط متغیّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احكام جدیدى صادر مى كرد.

سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمركز فرماندهى، توجّه و تأكید فراوان داشت.

با یاران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت مى كرد.

به كوچك رحم مى كرد، بزرگ را گرامى مى داشت، یتیم را خشنود كرده و پناه مى داد، به فقیران و مسكینان نیكى و احسان مى كرد، حتّى به حیوانات هم ترحّم مى نمود و از آزار آنها نهى مى كرد.

از مهمترین نمونه هاى انسانیّتِ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود كه آن حضرت نیروهایى را كه براى سرایا و جنگ با دشمن اعزام مى كرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش مى فرمود.

او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح منقاد كند، نه این كه مردانِ ایشان را بكشد.

آن حضرت سفارش مى كرد تا پیر مردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را شكنجه و مُثله نكنند.
وقتى قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ایشان، براى تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود.

او به صلح كامل در جهان دعوت مى كرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهیز داشت.
نامه هایى كه به سوى پادشاهان مى فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را براى آغاز كلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود.

پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یك فرمانده تعیین مى كرد، ضوابطى دقیق براى فرماندهى لشكر و تقویت آن قرار مى داد و بین اصول سیاسى و نظامى ارتباط برقرار مى ساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقیاد و فرمانبردارى مى دانست.

او برنامه ریزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهى لشكر را بر اساس شایستگى و شناخت برگزید.

لشكر را به طور یكسان در فرماندهى خود جمع كرد، و از آنچه كه در وسع و توانایى رزمندگان بود بیشتر به آنان مى بخشید.

----------------------------------

1 – بقره : 23 .                                 

 2 – بقره :285.                    

3 – اسراء: 74.                     

4 - احزاب : 33.

5 -  آل عمران:164.                          

6 – نساء : 65.                      

7 – احزاب : 6.                    

8 – انعام: 161-163.

9-  نساء: 113.                                 

10 -  انفال:33.                     

11 – توبه : 40.                   

12 – توبه : 128.

13 – اسراء : 1.                                

14 – انبیاء: 107.                   

15- احزاب : 21.                   

16 – احزاب : 40.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

 

شنبه 8/10/1386 - 15:15
دعا و زیارت
 

«من كنت مولا فهذا علی مولاه»

عید غدیر را به تمامی شیعیان جهان تبریک و تهنیت می گویم

شنبه 8/10/1386 - 12:44
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چهل حدیث از امیرالمؤمنین على(علیه السلام)

از میان سخنان سازنده امام(علیه السلام)، چهل حدیث را كه هر كدام درسى از معارف پربار آن «انسان كامل» است برگزیدم، باشد كه در پرتو اشعّه تابناك آن خورشید هدایت و ولایت، فضاى تاریك جهل و ضلالت را بشكافیم و به رشد و تعالى كاملِ انسانى خویش نائل آییم.

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ أَبیطالب(علیه السلام) :

1- خیر پنهانى و كتمان گرفتارى
مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا وَ كِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهاى بهشت; نیكى كردن و پنهان نمودن كار[نیك] و صبر بر مصیبتها و نهان كردن گرفتاریها (یعنى عدم شكایت از آنها) است.
2- ویژگى هاى زاهد
أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ.
زاهد در دنیا كسى است كه حرام بر صبرش غلبه نكند، و حلال از شكرش باز ندارد.
3- تعادل در جذب و طرد افراد
«أَحْبِبْ حَبیبَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَعْصِیَكَ یَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغیضَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَكُونَ حَبیبَكَ یَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بیا، بسا كه روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا كه روزى دوستت شود.
4- بهاى هر كس
قیمَةُ كُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ.
ارزش هر كسى آن چیزى است كه نیكو انجام دهد.
5- فقیه كامل
«اَلا أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقیهِ حَقَّ الْفَقیهِ؟ مَنْ لَمْ یُرَخِّصِ النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَ لَمْ یُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللّهِ وَ لَمْ یَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ، وَ لا خَیْرَ فى عِبادَة لَیْسَ فیها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَیْرَ فى عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَكُّرٌ. وَ لا خَیْرَ فى قِراءَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ.»
آیا شما را از فقیه كامل، خبر ندهم؟ آن كه به مردم اجازه نـافرمانى خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نومید نسازد، و از مكر خدایشان آسوده نكند، و از قرآن رو به چیز دیگر نكنـد، و خیـرى در عبـادت بدون تفقّه نیست، و خیـرى در علم بدون تفكّر نیست، و خیرى در قرآن خواندن بدون تدبّر نیست.
6- خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس
«إِنَّما أَخْشى عَلَیْكُمْ إِثْنَیْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوى، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِى الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چیز مى ترسم: درازى آرزو و پیروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و امّا پیروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.
7-مرز دوستى
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِكَ صَدیقًا فَتَعْدى صَدیقَكَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو كه [با این كار] با دوستت دشمنى مى كنى.
8-اقسام صبر
«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَى الْمُصیبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَىالطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ.»
صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترك] معصیت.
9- تنگدستى مقدَّر
مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ، فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِكَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولاً.
وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِكَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.
هر كه تنگدست شد و نپنداشت كه این از لطف خدا به اوست، یك آرزو را ضایع كرده و هر كه وسعت در مال یافت و نپنداشت كه این یك غافلگیرى از سوى خداست، در جاى ترسناكى آسوده مانده است.
10- عزّت، نه ذلّت
اَلْمَنِیَّةُ وَ لاَ الدَّنِیَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ یَوْمانِ: فَیَوْمٌ لَكَ وَ یَوْمٌ عَلَیْكَ فَإِذا كانَ لَكَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا كانَ عَلَیْكَ فَلا تَحْزَنْ فَبِكِلَیْهِما سَتُخْتَبَرُ.
مردن نه خوار شدن! و بى باكى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مكن، و چون به زیانت گردید غم مخور، كه به هر دوى آن آزمایش شوى.
11- طلب خیر
ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.
هر كه خیر جوید سرگردان نشود، و كسى كه مشورت نماید پشیمان نگردد.
12- وطن دوستى
عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستى وطن آباداند.
13- سه شعبه علوم لازم
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.
دانش سه قسم است: فقه براى دین، و پزشكى براى تن، و نحو براى زبان.
14- سخن عالمانه
تَكَلَّمُوا فِى الْعِلْمِ تَبَیَّنَ أَقْدارُكُمْ.
عالمانه سخن گویید تا قدر شما روشن گردد.
15- منع تلقین منفى
لا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستى و طول عمر را به خود تلقین نكن.
16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ كُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.
دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او كفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.
17- فقر جانكاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیْشِ.
فقر و ندارى بزرگترین مرگ است! و عائله كم یكى از دو توانگرى است، كه آن نیمى از خوشى است.
18- دو پدیده خطرناك
أَهْلَكَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چیز مردم را هلاك كرده: ترس از ندارى و فخرطلبى.
19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعینُ عَلَیْهِ وَ الرّاضِىُ بِهِ شُرَكاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمكار و كمك كننده بر ظلم و آن كه راضى به ظلم است، هر سه با هم شریكاند.
20- صبر جمیل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ حَسَنٌ جَمیلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْكَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصیبت كه نیكو و زیباست، و بهتر از آن صبر بر چیزى است كه خداوند آن را حرام گردانیده است.
21- اداى امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلى قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.
امانت را بپردازید گرچه به كشنده فرزندان پیغمبران باشد.
22- پرهیز از شهرت طلبى
قالَ(علیه السلام) لِكُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَكَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَكَ لا تُذْكَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیْكَ إِذا عَرَّفَكَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَكَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار كه شناخته نشوى، یاد گیر تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هیچ باكى نیست، آن گاه كه خدا دینش را به تو فهمانید، كه نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (یعنى، گمنام زندگى كنى).
23- عذاب شش گروه
إِنَّ اللّهَ یُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبیَّةِ وَ الدَّهاقینَ بِالْكِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِیانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش كس را به شش خصلت عذاب كند:عرب را به تعصّب، و خان هاى ده را به تكبّر، و فرمانروایان را به جور، و فقیهان را به حسد، و تجّار را به خیانت، و روستایى را به جهالت.
24- اركان ایمان
أَلاِْیمانُ عَلى أَرْبَعَةِ أَرْكان: أَلتَّوَكُّلِ عَلَى اللّهِ، وَ التَّفْویضِ إِلَى اللّهِ وَ التَّسْلیمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ایمان چهارپایه دارد: توكّل بر خدا، واگذاردن كار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضاى الهى.
25- تربیت اخلاقى
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَكُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَى الْمَكارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَكُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبى ها كنید و به بزرگوارى هایشان بكشانید و خود را به بردبارى عادت دهید.
26- آسانگیرى بر مردم و دورى از كارهاى پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَكُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زیاد خرده گیرى نكنید، و قدر خود را با كناره گیرى از كارهاى پست بالا برید.
27- نگهبانان انسان
«كَفى بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ یَحْفَظُونَهُ أَنْ لا یَتَرَدّى فى بِئْر وَ لا یَقَعَ عَلَیْهِ حائِطٌ وَ لا یُصیبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَجَلِهِ.»
آدمى را همین دژ بس كه كسى از مردم نیست، مگر آن كه با او از طرف خدا نگهبان هاست كه او را نگه مى دارند كه به چاه نیفتد، و دیوار بر سرش نریزد، و درنده اى آسیبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.
28- روزگار تباهىها
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یُؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّیًا و ذلِكَ یَكُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبیانِ.»
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن ارج نیابد، مگر فرد بى عرضه و بى حاصل، و خوش طبع و زیرك دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستكار و امین! در چنین روزگارى، بیتالمال را بهره شخصى خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسیله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و این وقتى است كه زنان، حاكم و كنیزان، مشاور و كودكان، فرمانروا باشند!
29- زیركى به هنگام فتنه
«كُنْ فِى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَیُرْكَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش كه نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند.
30- اقبال و ادبار دنیا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنیا عَلى أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنیا به كسى روى آرد، نیكویى هاى دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبى هایش را برباید.
31- ناتوان ترین مردم
«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوانترین مردم كسى است كه توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او كسى است كه دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.
32- فریاد رسى و فرح بخشىِ گرفتار
«مِنْ كَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ.»
از كفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.
33- نشانه كمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.»
چون خرد كمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.
34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیاهُ. وَ مَنْ كانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ كانَ عَلَیْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن كه میان خود و خدا را اصلاح كند، خدا میان او و مردم را اصلاح مى كند و آن كه كار آخرتِ خود را درست كند، خدا كار دنیاى او را سامان دهد. و آن كه او را از خود بر خویشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.
35- افراط و تفریط
«هَلَكَ فِىَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاك شدند: دوستى كه اندازه نگاه نداشت و دشمنى كه بغض ـ مرا ـ در دل كاشت.
36- روایت و درایت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایَة لاعَقْلَ رِوایَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ كَثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.»
هر گاه حدیثى را شنیدید آن را با دقّت عقلى فهم و رعایت كنید، نه بشنوید و روایت كنید! كه راویان علم بسیارند و رعایت كنندگانِ آن اندك در شمار.
37- پاداش تارك گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فى سَبیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ الْعَفیفُ أَنْ یَكُونَ مَلَكًا مِنَ الْمَلائِكَةِ.»
مُزد جهادگرِ كشته در راه خدا بیشتر نیست از مرد پارسا كه ـ معصیت كردن ـ تواند ـ لیكن ـ پارسا ماند و چنان است كه گویى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.
38- پایان ناگوار گناه
«أُذْكُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به یاد آرید كه لذّتها تمام شدنى است و پایان ناگوار آن بر جاى ماندنى.
39- صفت دنیا
«فى صِفَةِ الدُّنْیا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنیا فرموده است:مى فریبد و زیان مى رساند و مى گذرد.
40- دینداران آخر الزّمان
«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقى فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ یَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُكّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِى الْخَطیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.
وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیْها.
یَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِكَ فِتْنَةً أَتْرُكَ الْحَلیمَ فیها حَیْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»
مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ویران. ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین اند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد.
آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند، و آن كه از آن پس افتد به سویش برانند.
خداى تعالى فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنین كرده است، و ما از خدا مى خواهیم از لغزش غفلت درگذرد.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

شنبه 8/10/1386 - 12:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته