• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5961روز قبل
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

حقیقت ایمان

آنان كه گمان مى كنند ایمان حقیقتى بسیط ، و یك واقعیت خالص قلبى است گمانشان بى پایه ، و اساس تصورشان از ایمان تصورى باطل ، و گفتارشان در این زمینه گفتارى بى دلیل و برهان است .

ایمان ـ چنان كه از صریح آیات قرآن و روایات استفاده مى شود ـ حقیقتى مركّب از سه بخش است :

1 ـ اعتقاد و باور كه جنبه ى ریشه و پایه دارد .

2 ـ حقایق عملى ، که به انجام وظایف می انجامد.

3 ـ حسنات اخلاقى ، که رفتار نیک اجتماعی را به دنبال دارد .

مؤمن حقیقى كسى است كه قلبش بر باور و یقین و اعتقاد صحیح مى تپد ، و اعضایش سرسبز به عمل صالح ، و باطنش آراسته به زیبایى هاى اخلاق است .

آیات و روایات گاهى ایمان و مؤمن را یك جا توضیح داده اند ، و به جلوه هاى باطنى و ظاهرى ایمان در وجود مؤمن اشاره كرده اند .

ایمان در قرآن و روایات

قرآن مجید ایمان را مركّب از « باور داشتن خدا و قیامت و فرشتگان و قرآن و پیامبران ، و پرداخت مال ـ در عین عشق ورزى به آن ـ به خویشاوندان و یتیمان و از كار افتادگان و در راه ماندگان و سائلان و در راه آزادى بردگان ، و برپا داشتن نماز ، و هزینه كردن زكات ، و وفاى به پیمان ، و استقامت و صبر در كارزار ، و هنگام مصیبت و رنج و بلا و درد و تهیدستى و فقر »(1) مى داند .

قرآن مجید مؤمنان را چه در حال قیام ، چه در حال نشستن ، چه در حال خفتن ، غرق یاد خدا ، و در مقام اندیشه ى صحیح در مورد آفرینش آسمان ها و زمین و درك این حقیقت كه مجموعه ى آفرینش بر اساس حق و درستى است معرفى مى كند ، و مى گوید :  مؤمنان درخواستشان از مولایشان این است كه آنان را از آتش دوزخ حفظ كند . به پروردگارشان مى گویند : هركس را تو در آتش اندازى او را به خفت و خوارى دچار كرده اى و براى ستمكاران به آیات تو هیچ یار و یاورى نخواهد بود .

و نیز به پروردگارشان مى گویند : « صداى نداكننده اى كه انسان ها را به ایمان آوردنشان به پروردگارشان دعوت مى كرد شنیدیم و ایمان آوردیم ،پس گناهانمان را بیامرز و بدى هایمان را بپوشان و ما را در زمره ى نیكان قبض روح كن »(2) .

قرآن مجید مؤمنان را « خاشع در نماز ، روى گردان از كارها و سخنان بیهوده ، و پرداخت كننده ى زكات ، و حافظ عفت و پاكدامنى ، و امین و وفادار به پیمان ، و محافظت كننده ى بر نمازهاى واجب »(3) معرفى مى كند .

امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید :

 المُؤمِنُ وَقورٌ عِنْدَ الهَزَاهِزِ ، ثَبوتٌ عِنْدَ المَكَارِهِ ، صَبُورٌ عِنْدَ البَلاءِ ، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ ، قَانِعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللهُ ، لاَ یَظْلِمُ الأعداءَ وَلاَ یَتَحامَلُ لِلأصدِقاءَ ، النَّاسُ مِنْهُ فِى راحة ، وَنَفْسُهُ فِى تَعَب(4).

مؤمن در برابر حوادث و مصایب و فتنه ها و آشوب ها بردبار و باوقار است ، و در برابر امور ناخوشایند پابرجا و شجاع است ، شكیبایى در بلا ، و سپاسگزار در فراخى و گشایش و قانع به روزى خداست ، به دشمنان ستم نمى ورزد ، و بار سنگینى بر دوستان نیست ، مردم از او در راحتند ، و خود او براى راحت مردم در سختى و مشقت است .

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :

المُؤمِنُ مَنْفَعةٌ ، اِنْ ماشَیْتَهُ نَفَعَكَ ، وَاِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَكَ ، وَاِنْ شَارَكْتَهُ نَفَعَكَ ، وَكُلُّ شَىء مِن أمْرِهِ مَنْفَعَةٌ(5) .

مؤمن سود محض است ، اگر به سوى او قدم بردارى تو را سود رساند ، و اگر با او مشورت كنى تو را سود دهد ، و اگر با او مشاركت نمایى تو را سود بخشد ، و هر چیزى از كار مؤمن سود محض است .

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در توصیف مؤمن فرموده است :

حركاتش لطیف و نرم و محضرش شیرین است ، از میان امور ، برترینش را مى طلبد ، و از اخلاق رفیع ترینش را مى جوید ، بر كسى كه با او دشمن است ستم نمى ورزد ، و به خاطر كسى كه به او عشق دارد گناه نمى كند ، هزینه ى زندگیش اندك ، و یاریش به مردم بسیار است ، عملش را نیكو انجام مى دهد چنان كه گویى ناظرى بر او نظارت دارد ، از حرام چشم فرو مى پوشد ، داراى جود و سخاوت است ، سائلى را محروم نمى كند ، كلامش را سنجیده مى گوید ، زبانش از باطل گویى لال است ، باطل را از دوستش نمى پذیرد ، و حق را بر ضد دشمنش برنمى گرداند ، جز براى دانا شدن نمى آموزد ، وجز براى عمل كردن دانا نمى شود ، اگر با اهل دنیا قرار گیرد ، زیرك ترین آنان است و اگر با اهل آخرت سلوك كند پرهیزكارترین آنان است(6) .

امام صادق (علیه السلام) در وصف مؤمن فرمود :

المُؤمِنُ حَلیمٌ لاَ یَجْهَلُ ، وَاِن جُهِلَ عَلَیْهِ یَحْلُمُ وَلاَ یَظْلِمُ ، وَاِنْ ظُلِمَ غَفَرَ وَلاَ یَبْخَلُ ، وَاِنْ بُخِلَ عَلَیْهِ صَبَرَ(7 ) .

مؤمن بردبارى است كه جهل نمى ورزد ، و اگر بر او جهل ورزند بردبارى نشان مى دهد و ستم نمى كند ، و اگر بر او ستم شود گذشت مى كند و بخل نمىورزد ، و اگر بر او بخل ورزند شكیبایى پیشه مى كند .

با توجه به این گونه آیات و روایاتى كه گفته شد تردیدى نمى ماند كه ایمان حقیقتى مركّب از عقیده ، عمل و اخلاق است ; و مؤمن كسى است كه از این سه حقیقت به اندازه ى طاقت و وسعش برخوردار باشد .

این سه حقیقت به طور واضح در آیات و روایات تفسیر شده است و مردم را به دقایق و لطایفش آگاهى داده اند ، تا جایى كه براى تحصیل سعادت و خوشبختى چیزى را فروگذار نكرده اند ، و اسلامى كامل و دینى جامع و مكتبى انسان ساز و قوانینى فراگیر نسبت به تمام شؤون زندگى ارائه نموده اند .

انسان با آراسته شدن به حقایق دینى ، موجودى برتر از همه ى موجودات( 8) . وخلیفة الله(9)، و مظهر اسما و صفات حق(10) و امین الله(11) ، مى شود ، و لایق بزم ملكوت و همنشینى با فرشتگان و رفاقت و دوستى با پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان است(12) .

تفسیر دین در كلام پیامبر اسلام

پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) در كلامى حكیمانه دین را چنین معرفى نموده است :

عَنِ النَّبِىّ (صلى الله علیه وآله وسلم) أنَّهُ قَالَ : أَلاَ اِنَّ مَثَلَ هَذَا الدّینِ كَمَثَلِ شَجَرَة نَابِتَة ثابِتَة ، الاِیمَانُ اَصْلُهَا ، وَالزَّكَاةُ فَرْعُهَا ، وَالصَّلاَةُ مَاءُهَا ، وَالصِّیَامُ عُرُوقُهَا ، وَحُسْنُ الخُلْقِ وَرَقُهَا ، وَالاِخَاءُ فِى الدِّینِ لِقَاحُهَا ، وَالحَیاءُ لِحَاؤُهَا ، وَالكَفُّ عَن مَحَارِمِ اللهِ ثَمَرَتُهَا ; فَكَما لاَ تَكمُلُ الشَّجَرَةُ اِلاّ بِثَمَرَة طَیِّبَة، كَذَلِكَ لاَ یَكمُلُ الاِیمَانُ إِلاَّ بِالكَفِّ عَن مَحَارِمِ اللهِ(13) .

آگاه باشید وصف این دین مانند وصف درخت روییده ثابت و پابرجاست ، ریشه اش ایمان ، شاخه اش زكات ، آبش نماز ، رگ هایش روزه ، برگ هایش حسن خلق ، عامل ثمردهى اش برادر بودن مسلمانان بر پایه ى دین ، جلد و پوستش حیا ، و میوه اش خوددارى از حرام هاى خداست ; پس همانگونه كه درخت جز با میوه ى پاكیزه كامل نمى شود ، هم چنین ایمان جز با خوددارى از حرام هاى خدا كامل نمى گردد .

شاخه ى وجود انسان هنگامى كه از راه تفكّر و معرفت و مطالعه و بصیرت و نشست و برخاست با علماى ربّانى و اراده و اختیار و عشق و علاقه با دین خدا ـ كه همان اسلام قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) است ـ پیوند بخورد ، این هشت حقیقتى كه در كلام پیامبر آمده است از انسان ظهور مى كند .

به عبارت دیگر وقتى افق وجود انسان در برابر خورشید دین قرار گیرد این هشت نور از این افق طلوع مى كند ، و انسان منبعى از خیرات و بركات براى خود و دیگران مى شود .

ایمان ، ریشه و اساس

در كلام نورانى رسول خدا از ایمان تعبیر به ریشه و پایه و اصل شده است ; زیرا اگر ایمان نباشد بناى دین استوار و مستحكم نخواهد بود ، و یقیناً فتنه ها و فتنه گران میان انسان و دین جدایى خواهند انداخت .

قرآن ، انسان را در دین دارى هم چون اولیاى خدا مى خواهد كه دین و عمل و اخلاقشان بر ریشه و بنیانى چون ایمان و باور و یقین قرار داشت ، و به این سبب در برابر فتنه ها و آشوب ها و اغواگرى ها و وسوسه ها سالم ماندند ، و استوارى و ثابت قدمى نشان دادند . و اگر به جایى مى رسیدند كه حفظ دینشان در گرو نثار جانشان بود هم چون آسیه ، حبیب نجار ، یاسر ، سمیّه ، میثم تمار ، رشید هجرى ، عمر بن حمق خزاعى ، حجر بن عدى ، و از همه برتر و والاتر اصحاب و اهل بیت حضرت حسین (علیهم السلام) ، جانشان را نثار رضاى دوست مى كردند ; و این نثار جان كه عاشقانه انجام مى گرفت نبود مگر به سبب ایمانى كه به حقایق داشتند .

دیدن روى تو و دادن جان مطلب ماست *** پرده بردار ز رخساره كه جان بر لب ماست

بت روى تو پرستیم و ملامت شنویم *** بت پرستى اگر این است كه این مذهب ماست

گرچه در مكتب عشقیم همه ابجد خوان *** شیخ را پیر خرد طفل ره مكتب ماست

نیست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنى *** در همه سال و مه این قصه ى روز و شب ماست

چرخ عشقیم و تو ما را چو مهى زیب كنار *** خون دل چون شفق و اشك روان كوكب ماست

این كه نامش به فلك مهر جهان افروز است *** روشن است این كه یكى ذرّه ز تاب و تب ماست

خواستم تاكه شوم بسته فتراكش گفت*** فرصت این بس كه سرت خاك سم مركب ماست(14)

تاثیر ایمان  

ایمان یعنى : باور داشتن خدا و صفات جلال و جمال او .

كسى كه خدا را باور دارد ، به فرامین و قوانین و خواسته هایش گردن مى نهد .

كسى كه خدا را باور دارد ، در خلوت و آشكار از زشتى و بدكارى مى پرهیزد .

كسى كه خدا را باور دارد، وجود خود را مطلع الفجر اسما وصفات او قرار مى دهد.

كسى كه خدا را باور دارد ، از كسب نامشروع و لقمه ى حرام و ظلم و ستم ، و دغل و خیانت مى پرهیزد .

كسى كه باور دارد خدا رزاق است ، به رزق پاك او قناعت مى كند و سهم دیگران را به غارت نمى برد .

كسى كه خدا را باور دارد ، در مدار عبادت و طاعت به سر مى برد ، و از این كه سر به خاك درگاه محبوب مى ساید لذّت مى برد . كسى كه خدا را باور دارد ، به مراقبت و نظارت او نسبت به خویش در همه ى حالات توجه دارد .

كسى كه قیامت را باور دارد ، از گناهان مربوط به چشم و زبان و گوش و دست و شكم و پا و شهوت مى پرهیزد .

كسى كه قیامت را باور دارد ، از ترازوهایى كه براى سنجش اعمال ـ گرچه به وزن ذره باشد ـ مى نهند هراس دارد .

كسى كه قیامت را باور دارد ، خود را در این دنیا مسافر مى بیند و هم چون مسافر از مسیر دنیا به آخرت سبك بار ادامه ى سفر مى دهد .

كسى كه قیامت را باور دارد ، در پر كردن پرونده اش از عبادات و طاعات و خیرات مى كوشد و سعى مى كند شرّى در پرونده اش ثبت نشود .

كسى كه قیامت را باور دارد ، وزین و مواظب و مراقب و سالم زندگى مى كند و از این كه از جانب او به دیگران حتى به حیوانات زیانى وارد شود به شدت مى پرهیزد .

كسى كه قیامت را باور دارد ، از شهوات حرام و لذت هاى نابه جا و نگاه هاى آلوده و اعمال ناهنجار و رفتار ناپسند ـ گرچه به قیمت از دست دادن جانش تمام شود ـ خوددارى مى كند .

نثار جان براى حفظ عفت

هنگامى كه در شهر بصره ستمكارى به نام برقعى خروج كرد ، گروه زنگیان و اوباش گرد او جمع آمدند . روزى دخترى علوى تبار را گرفتند و آوردند تا با وى درآمیزند و دامن عفتش را لكه دار كنند . دختر چون خطر تباهى دید به برقعى گفت : مرا نجات ده تا دعایى به تو بیاموزم كه شمشیر بر تو كارگر نیفتد ! برقعى گفت : بیاموز . دختر گفت : تو چه دانى كه دعا مستجاب مى شود یا نه ، پس نخست بر من امتحان كن . آن گاه دعایى خواند و بر خود دمید ، سپس برقعى با ضربتى سخت شمشیرى بر دختر نواخت كه در جا كشته شد !! برقعى دانست كه هدف دختر حفظ عفت و پاكدامنى خود بوده است(15) .

------------------------------------------

1 ـ ( وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینَ وَابْنَ الْسَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ )بقره ( 2 ) : 177 .

2 ـ ( رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلاِْیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَیِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ )آل عمران ( 3 ) : 193 .

3 ـ ( قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ) مؤمنون ( 23 ) : 1 ـ 9 .

4  بحار الانوار : 75 / 27 ، تتمه باب 15 ، حدیث 94 ; میزان الحكمه : 1 / 392 ، الایمان ، حدیث 1408 .

5 ـ كنز العمال : 692 ; میزان الحكمه : 1 / 396 ، الایمان ، حدیث 1434 .

6ـ التمحیص : 74 ، باب فى اخلاق المؤمنین ، حدیث 171 ; بحار الانوار : 64 / 310 ، باب 14 ، حدیث 45 ; میزان الحكمه : 1 / 398 ، الایمان ، حدیث 1458 .

7ـ كافى : 2 / 235 ، باب المؤمن و علاماته ، حدیث 17 ; میزان الحكمه : 1 / 394 ، الایمان ، حدیث 1422 .

8 ـ ( فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ) مؤمنون ( 23 ) : 14 .

9ـ ( وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً )بقره ( 2 ) : 30 .

10- ( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ كُلَّهَا ) بقره ( 2 ) : 31 .

11- ( إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنسَانُ ) احزاب ( 33 ) : 72 .

12-( وَمَن یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً ) نساء ( 4 ) : 69 .

13-جامع الاخبار : 37 ، الفصل التاسع عشر فى الاسلام ; مستدرك الوسائل : 11 / 279 ، باب 23 ، حدیث 13013 .

14- نشاط اصفهانی .

15- گزیده جوامع الحكایات : 62 .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 3/10/1386 - 14:32
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

غزوه بنی قریظه

«بنی قریظه» نام یکی از قبایل یهودی مدینه و نیز نام یکی از غزوه‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود. گفته می‌شود که آنان در روزگار «عادیا بن سموئل » یهودی شدند، سپس در کوهی به نام « قریظه » اقامت کردند. بنا بر نظر برخی دیگر از مورخین، « قریظه » نام جد اعلای آنها بود.

پیامبر اکرم پس از هجرت به مدینه، با یهودیان بنی قریظه پیمان صلح و عدم تجاوز بست، ولی آنان بارها عهد و پیمان خود را شکستند و سرانجام با حمله احزاب به مدینه در سال پنجم هجری قمری، کعب بن اسد، رییس بنی قریظه، به وسوسه‌ یحیی بن اخطب، از بزرگان بنی نضیر ، پیمان خود را با پیامبر و مسلمانان شکست و به قریش و هم پیمانان آنها پیوست.

پیامبر خدا سعد بن عباده(1)، رئیس خزرج، را با دو تن دیگر از مسلمانان نزد بنی قریظه فرستاد تا درباره این مسئله تحقیق کنند. رئیس بنی قریظه پیمان خود با مسلمانان را انکار کرد و زبان به دشنام گشود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فرمان خداوند مأمور شد کار بنی‌قریظه را، که ستون پنجم کفار بود، یکسره کند.

موذن اذان گفت و پیامبر نماز ظهر را با مسلمانان اقامه کرد؛ آن‌گاه به مؤذن دستور داد که چنین بگوید:« آنان که پیرو محمد صلی الله علیه و آله هستند، باید نماز عصر را در محله بنی‌قریظه بخوانند » .

سپس پرچم را به دست علی علیه السلام داد و مسلمانان روانه محله بنی قریظه شدند. پس از محاصره یک ماهه قلعه‌ بنی‌قریظه، پیامبر فرمود:« بنی قریظه باید بدون هیچ قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند.» (زیرا که هیچ بعید نبود آنها نیز مانند بنی نضیر هنگامی که از تیررس مسلمانان خارج شدند، باز با تحریک اعراب بت‌پرست، اسلام و مسلمانان را با خطرات بزرگی روبرو سازند و باعث شوند خون عده زیادی ریخته شود.(

بالاخره بنی قریظه تصمیم گرفتند بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند و بی‌چون‌و‌چرا آنچه را که سعد بن معاذ (2) درباره آنها حکم کند بپذیرند.

سعد بن معاذ که بر اثر تیری که به دستش خورده بود، در خیمه‌ای بستری بود، به محضر رسول خدا رسید و نظر داد که سربازان بنی قریظه اعدام شوند، اموالشان تقسیم شود و زنان و فرزندانشان اسیر شوند(3).

 ------------------------------------

1 - سعد بن دلیم ابن حارثه خارجی، ملقب به ابوثابت، از صحابه مهم پیامبر بود. او رئیس قبیله خزرج و از امرا و بزرگان مدینه در دوره جاهلیت و همچنین اسلام به شمار می‌رفت. سعد به دلیل داشتن مهارت در کتابت، تیر اندازی و شنا به «کامل» مشهور بود. در بیعت عقبه رئیس انصار بود و در جنگ احد و جنگ خندق و جنگ‌های دیگر در سپاه اسلام شرکت داشت. پس از رحلت پیامبر، او ذلت انصار را پیش بینی کرد، لذا به شام رفت و در سال 15 هجری در زمان خلافت عمر در همان جا در گذشت.

مشهور است که او به امر عمر به قتل رسید و شایع شد که توسط طایفه جن کشته شده است.
پسر او، قیس بن سعد، از یاوران مخلص امام علی و امام حسن علیهماالسلام شد.

 

 

2 - کنیه سعد بن معاذ، ابوعمرو بود سعد حدود 32 سال قبل از هجرت، در طایفه «بنی عبد الاشهل» از قبیله اوس در شهر مدینه در خانواده ای بزرگ به دنیا آمد. پدرش قبل از اسلام از دنیا رفت ولی مادرش تا زمان نبوت پیامبر اسلام زنده ماند و مسلمان شد.

سعد مردی مدبر و شجاع و شخصیتی بانفوذ در میان قبیله خود بود. از این رو در همان دوران جوانی به مقام

ریاست قبیله اوس برگزیده شد.

مسلمان‌شدن سعد تاثیر شگرفی در گسترش آیین پیامبر در مدینه داشت؛ به گونه ای که با تدبیر وی در یک روز تمامی مردم بنی الاسهل مسلمان شدند. او از آن هنگام تا زمان شهادت در راه گسترش و ترویج اسلام لحظه‌ای از پا ننشست، تردیدی به دل راه نداد و در تمامی صحنه‌ها حضور یافت.

پس از نبرد بدر، در جنگ احد، غزوه بنی قینقاع، سریه قتل کعب بن الاشرف، غزوه بنی نضیر شرکت کرد. آخرین صحنه رزم وی، میدان جنگ خندق در یوم الاحزاب بود که بازویش آسیب دید و به مقام جانبازی نایل آمد.
مورخان نوشته اند که در جنگ خندق تیری نیز به رگ اکحل (رگ حیاتی) سعد اصابت کرد و او از شدت خونریزی بی‌حال شد و بر زمین افتاد. پس از پراکنده شدن لشگر احزاب، پیامبر خدا به فرمان خداوند، یهودیان بنی قریظه را که عهد شکسته و با مشرکان مکه در جنگ احزاب همکاری کرده بودند، محاصره نمود. آنان مدتی بعد به قضاوت و حکم سعد بن معاذ تن دادند.

سعد که در بستر بیماری بود، خود را به آنجا رساند و درباره بنی‌قریظه چنین داوری کرد:«مردان بالغ آنان کشته شوند، زنانشان اسیر و اموالشان میان مهاجران فقیر مدینه تقسیم گردندحکم سعد مورد تائید پیامبر اکرم قرار گرفت و اجرا شد.

سعد بن معاذ پس از این داوری بر اثر جراحت همان تیر، در سال پنجم هجرت در مدینه دار فانی را وداع گفت. پیامبر در مراسم غسل و کفن و تشییع جنازه وی شرکت کرد و تجلیل فراوانی از او به عمل آورد. وی در هنگام شهادت حدود 37 سال داشت. (الاستیعاب،‌ ج 2‌،‌ ص 27؛ الاصابه،‌ ج 2، ص 27؛ اسدالغابه، ‌ج 2،‌ ص 273؛ الطبقات، ‌ج 3، ص 420؛ قاموس الرجال،‌ ص 65؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 230؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 272 ).

3- المغازی واقدی، ج2، ص496 ؛ سیره ابن هشام، ج3، ص244 ؛ فروغ ابدیت، ج2 .

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 3/10/1386 - 14:31
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

اخلاص ، کیمیای عمل

باارزش ترین و مفیدترین و نجات بخش ترین عمل مؤمن ، عملى است كه با هیچ هدفى جز به دست آوردن خشنودى حق انجام نگیرد و مایه ى آن جز رضاى خدا چیزى نباشد و مدح و مذمت مردم در انجام یا تركش اثر نداشته باشد و از هر جهت خالص و بى غل و غش و پاك از همه ى شوائب براى خدا انجام گیرد .

مؤمن باید با به كارگیرى معرفت و بصیرتش و با به میدان آوردن اراده و همتش و با مواظبت كامل از رفتار و منشش پیوسته زبان قال و عملش به پیشگاه پروردگارش اعلام كند :

( إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُكِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(1) .

بى تردید نمازم و همه ى عباداتم و حیات و مرگم فقط براى خدا ، پروردگار جهانیان است .

عبادت كننده باید این حقیقت را به خود تلقین كند كه : كدام چرخ در آسمان ها و زمین به اراده ى مردم مى چرخد ، كدام فعل و انفعالات در عرصه ى هستى به خواست مردم انجام مى گیرد ، كدام موجود به اراده ى مردم به وجود مى آید و مى میرد ، كدام كلید از كلیدهاى بهشت و دوزخ به دست مردم است كه من عبادت و كار خیرم را براى خوشایند آنان و جلب نظرشان انجام دهم ؟!

اخلاص ورزیدن در همه ى كارها بویژه عبادت و طاعات از آثار سودمند فراوانى برخوردار است از جمله : رساندن انسان به مقام قرب و سبب پذیرفته شدن اعمال و نجات از دوزخ و راه یافتن به بهشت و به خصوص باز شدن چشمه هاى حكمت از قلب و جارى شدنش بر زبان ، چنان كه حضرت رضا (علیه السلام)از پدرانش از پیامبر اسلام روایت كرده است :

مَا أخلصَ عبدٌ للهِ عَزّ وَجلّ أربَعین صَباحاً إلاّ جَرَت یَنابِیعَ الحِكمةِ من قَلبِهِ عَلى لِسانِه(2) .

بنده اى چهل روز نسبت به خدا اخلاص نورزید مگر این كه چشمه هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى شد .

اسماعیل بن یسار مى گوید : از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم مى فرمود :

إنّ رَبَّكُم لَرَحیمٌ ، یَشكُرُ القلِیلَ ; إنّ العبدَ لَیُصلِّى الركعتَیْنِ یُریدُ بِها وجهَ اللهِ فَیُدخِلهُ اللهُ به الجَنّةَ(3) .

همانا پروردگارتان مهربان است ، عمل اندك را پاداش مى دهد ، عبد دو ركعت نماز به خاطر خشنودى خدا به جا مى آورد ، خدا به سبب آن او را وارد بهشت مى كند .

حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمود :

أفضلُ العِبادَةِ الإخلاَص(4) .

برترین عبادت اخلاص است .

و نیز حضرت امام عسكرى (علیه السلام) فرمود :

لَو جَعلْتُ الدُّنیا كُلَّها لُقْمَةً وَاحِدةً ولَقَمْتُها من یَعبُدُ اللهَ خَالِصاً لَرَأَیْتُ أنِى مُقَصِّرٌ فى حقِّهِ(5) .

اگر همه ى دنیا را یك لقمه كنم و آن را در دهان كسى كه خدا را خالصانه عبادت مى كند بگذارم فكر مى كنم در حق او كوتاهى كرده ام !! »

حضرت صدیقه ى كبرى فاطمه ى زهرا (علیها السلام) مى فرماید :

مَن أصعَد إلى اللهِ خالِصَ عِبادَتِه ، أهبَط اللهُ عزّ وجلّ إلیه أفضلَ مَصلَحَتِهِ(6) .

كسى كه عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد ، خداى ( عز و جل ) برترین مایه ى شایستگى و صلاحیت او را به سوى او فرود آورد .

سفارش پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به معاذ

پیامبر در ضمن روایتى بسیار مفصل ، به معاذ بن جبل براى خالص شدنش سفارشاتى دارند كه دانستنش بر همه ى مؤمنان واجب است . در بخشى از آن روایت به معاذ مى فرماید :

زبانت را از بدگویى به برادران دینى ات و قاریان قرآن قطع كن ، گناهانت را بر عهده ى خود گیر ، بر عهده ى برادران دینى ات بار مكن ، با زشت گویى از دیگران خود را از عیوب پاك مدار ، با پایین بردن برادرانت خود را بالا مبر ، با كارهایت ریا مكن ، با امور دنیایى و مادى آخرت نمایى نداشته باش ، در نشست و برخاستت فحش مده كه به خاطر اخلاق بدت از تو بپرهیزند ، در حالى كه كسى نزدت قرار دارد درِ گوشى با كسى حرف نزن ، بر مردم تكبّر نورز كه همه ى خوبى هاى دنیا از تو قطع مى شود ، وحدت مردم را به پراكندگى نینداز كه سگان دوزخ پاره پاره ات خواهند كرد . . .  .

معاذ مى گوید به پیامبر خدا گفتم : چه كسى طاقت این خصلت ها را دارد ؟ فرمود : معاذ بر كسى كه خدا بر او آسان گیرد آسان است(7) .

در هر صورت اخلاص در نیت و عمل چه در پنهان و چه در آشكار از توصیه هاى بسیار مهم حضرت حق به رسول باكرامت اسلام و به همه ى امت است .

معناى اخلاص

هنگامى كه انسان در زندگى اش نسبت به همه ى امور ، خدا را مورد نظر قرار دهد و هر كار پسندیده اى را بدون توجه به مردم و تنها براى طلب خشنودى خدا انجام دهد ، خورشید اخلاص از افق قلبش طلوع مى كند و این اخلاص به هر كارى كه انجام مى دهد ، ارزشى فوق العاده مى بخشد و آن را به نقطه ى قبولى حق مى رساند و سبب ورود انسان به حیات طیّبه در دنیا و ورود به بهشت و رضوان الهى در آخرت مى گردد .

براى این كه بدانیم آیا اخلاص در دل ما ظهور كرده است یا نه ، باید تعریف و ستایش و مذمت و سرزنش مردم را نسبت به كار مثبت خود ملاك و معیار قرار دهیم ، اگر از تعریف و ستایش مردم خوشحال شویم و از مذمت سرزنش آنان رنجیده خاطر گردیم هنوز به مقام اخلاص دست نیافته ایم ، و اگر ستایش و سرزنش مردم براى ما تفاوتى نداشته باشد و هر ستایش و سرزنشى نسبت به حال ما یكسان باشد به توفیق حق به نقطه ى اخلاص رسیده ایم .

امام صادق (علیه السلام)در این زمینه روایت بسیار جالب و كلامى حكیمانه به این مضمون دارند :

لاَ یصیرُ العَبدُ عَبداً خالِصاً للهِ عَزّ وَجلّ حتّى یَصیرَ المَدحُ وَالذمُّ عِندَه سَواءٌ ; لاَِنّ المَمدوحَ عِند اللهِ ( عَزّ وَجلّ ) لاَ یصیرُ مَذموماً بِذمِّهِم وَكَذلِكَ المذمومُ ، فَلاَ تَفرَحْ بِمدحِ أحد ; فَإنّه لاَ یزیدُ فِى منزِلَتِك عِندَ اللهِ ( عَزّ وَجلّ ) وَلاَ یُغنیكَ عَن المَحكومِ لَك وَالمَقدورِ عَلَیك(8) .

هیچ بنده اى به مقام اخلاص ، نسبت به بندگى خداى ( عزّ و جلّ ) نایل نمى شود مگر این كه مدح و ستایش و مذمّت و سرزنش نزد او یكسان گردد ، زیرا انسانى كه نزد خدا مورد ستایش است با مذمت مردم مذموم نمى شود و كسى كه نزد خدا مذموم است با مدح مردم ممدوح نمى گردد ، هرگز به مدح مردم شادمان مشو ، زیرا مقام و منزلتت را نزد خدا نمى افزاید و آن حكم و مقدرى را كه درباره ى تو لازم شده از تو برطرف نمى كند .

مخلصین آن چهره هاى برجسته اى هستند كه با معرفت كامل راه زندگى را طى مى كند و با مقید كردن هوا و شهوت به قیود الهى و ملكوتى عمر خود را با عمل كردن به دستورات و فرمان هاى حق مى گذرانند و دیگران را هم با نفس پاك و دم الهى خود به حقایق دعوت مى كنند .

از پیام سلیمان به ملكه ى سبا استفاده مى شود كه آن حضرت بر اساس اخلاص و مقام نبوت خود ، به ملكه ى سبا اعلام مى كند كه هم اكنون برخیز و بیا ، من پیامبرم و كارى جز عمل به فرمان هاى حق و سر نهادن به پیشگاه ربّ و دعوت به سوى خدا ندارم ،ریشه ى وجودى ام مانند ابراهیم خلیل و دیگر پیامبران بت شكنى است .

اگر روزى گذر ما به بتكده افتد ، نه تنها به بت سجده نمى كنیم بلكه بت در آن معبد پیش پاى ما به سجده مى افتد . آرى ، چنین است آن چهره ى برجسته ى اخلاص و عمل  ، محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و آن برده ى هوا و شهوت  ، ابوجهل ، هر دو گام به بتخانه گذاشتند ولى تفاوت زیادى است میان آن دو گام !

پیامبر اسلام قدم در بتخانه گذاشت و بت ها همگى در برابرش روى زمین افتادند ، در حالى كه ابوجهل از اعماق جانش براى سجده ى بر بت ها سر به زمین سایید .

این جهان كه نام دیگرش شهوت سراست بتخانه اى است كه آشیانه ى هر دو گروه متضاد پیامبران و كفّار است ، با این تفاوت كه شهوت ، برده ى پاكان اولاد آدم است ، چنان كه آتش طلا را نمى سوزاند تا تبدیل به خاكسترش كند هم چنان شهوت نمى تواند پاكان اولاد آدم را بسوزاند و تباهشان سازد(9) .

اخلاص بى نظیر امام مخلصان

دشمنان خدا و پیامبر و مخالفان حق و حقیقت هنگامى كه از متوقف كردن دعوت رسول اسلام مأیوس شدند ، تصمیم گرفتند از چهل قبیله ى پرقدرت عرب چهل نفر را براى كشتن پیامبر استخدام كنند تا در تاریكى شب دزدانه به خانه ى حضرت هجوم برند و او را از میان بردارند تا قریش براى خونخواهى از آن حضرت نتواند در برابر چهل قبیله مقاومت كند و در نتیجه آن خون پاك و پرقیمت پایمال گردد .

پیامبر اسلام از جانب حضرت حق مأمور به هجرت شد . داستان هجرت و اجتماع كافران را براى كشتنش با على (علیه السلام) كه در آن زمان بیش از بیست سال از عمر مباركش نگذشته بود در میان گذاشت و از او دعوت كرد كه براى حفظ حالت طبیعى خانه در بسترش بخوابد تا او بتواند از مكه به مدینه برود و دعوتش را براى نجات مردم از كفر و شرك و گناه و فساد ادامه دهد .

على (علیه السلام) جانش را نثار خدا كرد و وجودش را به طاعت خدا فروخت و براى بذل كردن خون مباركش براى رهایى پیامبر از شرّ دشمنان اعلام آمادگى كرد .

او با این نیت در بستر پیامبر آرمید . دشمنان خانه را محاصره كردند و منتظر فرصت ماندند تا ناجوانمردانه به آن بستر هجوم كنند و نیت شوم خود را عملى سازند .

اگر چنین داد و ستدى اتفاق نمى افتاد ، تبلیغ دین ناتمام مى ماند و جان پیامبر در معرض خطر قرار مى گرفت و براى همیشه چراغ دین خاموش مى شد و حسودان نابكار و دشمنان غدّار به اهداف شوم خود دست مى یافتند !

دشمنان ، اوّل طلوع سپیده به خانه هجوم بردند . وقتى على را دیدند كه در برابر آنان مقاومت كرد پراكنده شدند و از كشتن او منصرف شدند ; تدبیرشان نابود شد و خانه ى خیالات باطلشان فرو ریخت و به یأس و ناامیدى دچار گشتند و آرزوهایشان بر باد رفت . پیامبر به سلامت به مدینه رفت و امور دین نظام گرفت و چراغ اسلام ابدى شد و بناى ایمان به استوارى رسید و شیطان به بند شكست افتاد و كافران و مشركان خوار شدند و این فضیلت و كرامت ـ كه احدى را در عالم هستى در آن شركت نیست ـ براى امیرالمؤمنین حضرت على (علیه السلام) ثبت شد و این آیه ى شریفه براى نشان دادن اخلاص آن امام مخلصان نازل گشت(10) :

( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ )(11) .

كس دیگر از مردم براى جشن خشنودى خدا جان خویش را فدا كند . خدا بر این بندگان مهربان است .

در این بیع وشرا وخرید وفروش وداد وستد، فروشنده امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خریدار خدا ، جنس جان ، و قیمت نه بهشت بلكه رضا و خشنودى خدا بود و شاید معناى ( وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ) این باشد كه من با آفریدن على و این كارى كه او در آن شب انجام داد زمینه ى استوارى دین و رساندن رحمتم را براى شما فراهم آوردم ! و از طریق وجود على راه نجات از مهالك و جاده ى رسیدن به سعادت ابد را براى شما آماده ساختم .

اخلاص بنا كننده ى مسجد گوهرشاد

این مسجد در زمان شاهرخ میرزا به وسیله ى زنى باكرامت كنار حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) ساخته شد . شبانه روز چند هزار نفر در آن نماز واجب و مستحب مى خوانند و صدها نفر از مواعظ و سخنرانى هایى كه عالمان ربّانى ایراد مى كنند استفاده مى نمایند ، و ده ها نفر كنار كرسى فقه و اصول و تفسیر علماى بزرگ بهره ها مى برند و میلیون ها نفر به هنگام ازدحام زائران رو به حرم حضرت رضا در آن مكان شریف زیارت مى خوانند و این همه حكایت از اخلاص سازنده ى آن دارد ; زیرا اگر اخلاص او نبود این همه سود معنوى از آن چشمه ى زلال ملكوتى جارى نمى شد .

 جوشش اخلاص از پاكدلى گمنام

عالمى بزرگوار و صاحب نفسى بردبار برایم حكایت كرد : اهل خیرى ، كریم بزرگوارى مسجدى را در محلّى مورد نیاز بنا كرد و آن را براى اقامه ى نماز و مجالس مذهبى آماده نمود ، ولى از این كه آن را بر اساس علاقه اش به جاى گلیم و موكت مفروش به فرش هاى قابل توجه كند به خاطر كمبود مال بازماند .

خادم مسجد گفت : شبى به منزل یكى از اقوامم كه فاصله اى بسیار دور با مسجد داشت مهمان بودم ، به خاطر گذشتن وقت نتوانستم به مسجد بازگردم ، نزدیك اذان صبح جهت آماده كردن مسجد براى نماز جماعت به مسجد بازگشتم ، دیدم به جاى قفل درب زنجیرى به آن بسته شده ، به نظرم آمد دزدى به مسجد زده و آنچه را توانسته برده ، وقتى وارد مسجد شدم و چراغ ها را روشن كردم دیدم تمام محوطّه ى نمازخانه با فرش هاى دست بافت شهر مشهد مفروش شده و چندین جعبه و كارتن كه محتوى انواع ظروف جهت پذیرایى از چند صد نفر است در گوشه ى مسجد قرار دارد و نامه اى به این مضمون روى یكى از جعبه ها نهاده شده : اى خادم ! چند شب بود مسجد را زیر نظر داشتم تا شب گذشته دیدم مسجد را رها كردى و رفتى ، با استمداد از حق تمام شبستان را فرش كردم و این ظروف را براى مصرف در مجالس مذهبى محرم و صفر و افطار ماه رمضان آوردم ; اگر بخواهى مرا بشناسى كه كیستم و از كجایم ، قیامت از محضر حق بپرس ، اگر صلاح بود مرا معرفى مى كند ، اگر صلاح نبود معرفى نمى نماید و من این كار را در دنیا فقط براى رضاى محبوب انجام دادم و بس !!

اخلاص ، مرتفع ترین قله ى معنویت

قرآن مجید مردم را از نظر عقاید و اعمال به چهار دسته تقسیم كرده است : مؤمن ، مشرك ، كافر ، منافق .

مؤمن انسانى است كه باورهایش بر اساس حق و اعمالش پاك و همراه با نیت صادقانه و براى همیشه اهل نجات و سعادت است .

مشرك انسانى آلوده باطن است كه باورهایش شرك آلود و اعمالش ناخالص است ، و اگر توبه نكند براى همیشه دچار شقاوت و عذاب الیم است .

كافر موجودى است كه باورهایش بر اساس گمان باطل و خیال فاسد و اعمالش شیطانى و براى همیشه اگر به خدا رجوع نكند بدبخت و خوار و اهل آتش است .

و منافق آلوده قلبى است كه از نظر قرآن از مشرك و كافر بدتر و عذابش دردناك تر و منزلتش از همه ى موجودات پست تر است . ولى قرآن مجید مى گوید اگر منافق توبه ى واقعى كند و مفاسد گذشته اش را اصلاح نماید و به خدا تمسّك جوید و عبادتش را براى خدا خالصانه انجام دهد از گروه مؤمنان محسوب خواهد شد و به اجر عظیم خواهد رسید .

( إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً * إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً )(12) .

بى تردید منافقین در گودترین و پست ترین جایى از آتش دوزخند ، و براى آنان یاورى نخواهى یافت ، مگر كسانى كه توبه كنند ، و ظاهر و باطن خود را اصلاح نمایند و به خدا تمسّك ورزند ، و عبادتشان را براى خدا خالص نمایند ، اینان در نتیجه با مؤمنان خواهند بود ، و خدا به زودى مؤمنان را پاداش بزرگ خواهد داد .

با خالصان باش

خداى متعال از این كه ثروتمندان و صاحبان مال و جاه و زر و زیور نمى پسندند پیامبر بزرگ اسلام با فقیران مؤمن و تهیدستان پاك دل و خالصان مطیع حق نشست و برخاست داشته باشد و آنان را در محضر مباركش بپذیرد ، اظهار نفرت كرد و خواسته ى بى جاى آنان را مردود شمرد ، و در آیه اى بسیار بسیار مهم وظیفه ى پیامبر عزیز اسلام را در رابطه با آن چهره هاى نورانى و آن آلوده دلان بیان داشت :

( وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً )(13) .

با آنان باش كه پیوسته پروردگارشان را در شب و روز عبادت مى كنند و تنها خشنودى و رضاى او را مى خواهند و دیده از آنان برمگیر و روى از آنان برمتاب و از كسى كه دلش را از قرآنم و یادم بى خبر كرده ام و هواى نفسش را پیروى مى كند و سراسر زندگى اش زیاده روى است پیروى مكن .

خدا و شیطان

پیامبر بزرگ اسلام در روایتى بسیار باارزش آنچه خوبى از انسان صادر مى شود و شرایط لازم در آن جمع است خالص و پاك براى خدا مى داند و آنچه زشتى از آدمى سر مى زند گرچه صورتى حق به جانب داشته باشد از شیطان به حساب مى آورد ; او مى فرماید :

 أیُّها النّاسُ إنَّما هُو اللهُ وَالشَّیطانُ وَالحقُّ وَالبَاطِلُ وَالهُدَى وَالضَّلالَةُ وَالرُّشْدُ وَالغَىُّ وَالعاجِلَةُ وَالآجِلَةُ وَالحَسناتُ وَالسَّیِّئاتُ ، فَما كَانَ مِن حَسَنات فَللهِِ وَما كَانَ مِن سَیِّئات فَلِلشَّیطانِ لَعَنهُ اللهُ(14) .

اى مردم خدا و شیطان و حق و باطل و هدایت و گمراهى و رشد و بیراهه ، دنیا و آخرت ، خوبى ها و بدى ها ، پس آنچه از خوبى هاست براى خداست و آنچه از بدى هاست براى شیطان است كه لعنت خدا بر او باد .

----------------------------

1 - ـ انعام ( 6 ) : 162 .

2 ـ عیون اخبار الرضا : 2 / 69 ، باب 31 ، حدیث 321 ; بحار الانوار : 67 / 242 ، باب 54 ، حدیث 10 .

3 ـ بحار الانوار : 67 / 244 ، باب 54 ، حدیث 16 .

4 ـ عدة الداعى : 233 ; بحار الانوار : 67 / 245 ، باب 54 ، حدیث 19 .

5 ـ مجموعه ى ورام : 2 / 109 ; بحار الانوار : 67 / 245 ، باب 54 ، حدیث 19 .

6 ـ عدة الداعى : 233 ; بحار الانوار : 67 / 249 ، باب 54 ، حدیث 25 .

7 ـ فلاح السائل : 124 ; بحار الانوار : 67 / 248 ، باب 54 ، حدیث 20 .

8 - سفینة البحار : 8 / 34 ، باب المیم بعد الدال ، النهى عن المدح .

9 ـ شرح مثنوى معنوى : 10 / 26 .

10 ـ جریان لیلة المبیت و نزول این آیه شریفه در شأن حضرت امیرالمؤمنین على بن أبى طالب (علیه السلام) در مصادر شیعه و سنى به نحو اجمال یا تفصیل ذكر شده است : تفسیر كبیر ( فخر رازى ) : 6 / 223 ; مجمع البیان : 2 / 390  ; تفسیر عیاشى : 1 / 101 ، حدیث 292 ; تفسیر برهان : 2 / 150 ; تفسیر فرات : 65 ، حدیث 32 ; تفسیر قمى : 1 / 70 ; تفسیر المیزان : 2 / 148 ; امالى طوسى : 446 ، حدیث 996 ; روضة الواعظین : 1 / 104 ; ارشاد مفید : 1 / 51 .

11 ـ بقره ( 2 ) : 207 .

12 ـ نساء ( 4 ) : 145 ـ 146 .

13 ـ كهف ( 18 ) : 28 .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 3/10/1386 - 13:17
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

تولد زمین درکلام امیر المؤمنین(ع)

حضرت علی (ع) در خطبه 90 نهج البلاغه به بیاناتی زیبا و تعابیری دقیق ، داستان زمین و آنچه بر آن گذشته را چنین بیان می فرماید :

خداوند زمین را در امواج شدید و با صولت و در دریاهاى پر آب فرو برد، در حالى كه موجهاى عظیم آن دریاها به هم مى خوردند، و امواج بلند آن كه در حال تدافع یكدیگر بودند به هم مى كوفتند و همانند شتران نر در موقع هیجان و مستى كف بهوجود مى آوردند. پس سركشى آب به خاطر سنگینى زمین حالت فروتنى گرفت، و چون زمین به سینه خود به روى آب قرار گرفت اضطراب و هیجان آب فرو نشست و چون با شانه خود مانند حیوانى كه در خاك بغلتد بر روى آب درغلتید آب آرام گرفت. آب پس از هیجان و اضطراب امواجش آرام و مغلوب شد، و در دهنه خوارى مطیع و اسیر گشت. زمینِ گسترده شده در میان آن آب پرموج ساكن شد، و آب را از نخوت و كبر و از باد دماغ و سركشى و تجاوز بازداشت، و دهان آن را كه پر موج بود بست، و آب از آن همه هیجان و هیبت و جست و خیز به جاى خود نشست.

پس از آنكه هیجان آب از زیر اطراف زمین ساكن شد، و كوههاى بلندسركشیده را كه بر دوش زمین قرار داشت بر روى خود حمل نمود، خداوند آبهاى چشمه ها را از بالاى بینى هاى زمین (قله كوهها) به جریان انداخت، و در پهن دشت ها و رودخانه ها سرازیر ساخت، و حركات زمین را با كوههاى لنگر انداخته، و به وسیله صخره هاى بزرگ سر به فلك برداشته تعدیل نمود. زمین به علّت نفوذ كوهها در پهنه آن، و به خاطر فرو رفتن ریشه كوهها در اعماق آن، و سوار شدن آن صخره هاى بزرگ بر گردن و طبقات زیـرین آن آرامش و استقرار یافت.

خداوند میان زمین و جوّ را فراخ نمود، و هوا را براى تنفس ساكنان آن مهیّا فرمود، و تمام نیازمندیهاى اهل زمین را از دل زمین بیرون آورد. سپس بلندیهاى زمین را كه بى گیاه بود و آب چشمه ها به آن نمى رسید، و جویبارها وسیله اى براى رساندن خود به آن زمین هاى مرتفع نمى یافتند رها نساخت، بلكه ابرهایى آفرید تا عرصه هاى مرده آن بلندیها را احیا كنند، و گیاهش را برویانند. ابرها را پس از پراكندگى قطعاتش و جدایى پاره هایش به هم الفت و التیام داد، تا چون آب درون ابر به جنبشى سخت برآمد، و در حواشى آن برق بدرخشید، و درخشش برق در میان قطعات ابر سپید و انبوه خاموش نشد، خداوند آن ابر پرباران را در حالى كه قطعاتش به هم پیوسته بود فروفرستاد، در حالى كه به زمین نزدیك شدند، و بادها بارانهاى آن را پى در پى همچون دوشیدن شیر از سینه حیوانات دوشیدند و به شدت به زمین ریختند. زمانى كه ابرها سینه خود را به زمین ساییدند، و آنچه از باران داشتند بر زمین پاشیدند، خداوند در زمین هاى خشك گیاه، و در دامن كوهها سبزه رویاند، در این وقت زمین با آرایش مرغزارهاى خود به شادى نشست، و از پرده لطیفى از شكوفه هاى خوشبو و زیبا كه بر خود پوشیده بود، و از نظم دقیق شكوفه ها و بوته هاى باطراوت كه چهره آن را مى آراست به نشاط و بهجت برخاست، و خداوند آن نباتات و گلها را توشه آدمیان و روزى چهارپایان قرار داد. و نیز راههاى فراخ در اطراف زمین باز كرد، و براى روندگان نشانه هایى نهاد تا به هر جا كه بخواهند آمد و شد كنند.

هنگامى كه زمین را براى زندگى آماده كرد، و فرمان خود را جارى ساخت، آدم(ع( را از میان مخلوق خود اختیاركرد، و او را اولین نوع از آفرینش انسان قرارداد ...

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 3/10/1386 - 13:14
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

برترین انسانها از منظر اسلام

انسان ، به عنوان مخلوق ویژه خداوند بر روی زمین دارای زوایای پیچیده شخصیتی است که ارزشهای او را رقم میزند . راهیابی به عمق این ارزشها و درک مفهوم اصلی انسانیتِ انسان امری شیرین و در عین حال بسیار سخت و دشوار است که تلاش صاحبان خرد را می طلبد .

 اندیشمندان و خردورزان در هر برهه ای از تاریخ برای رسیدن به این معنی که ارزش و فضیلت انسان در چیست و کدام برنامه می تواند او را در رسیدن به این هدف رهنمون گردد در تکاپوی فکری بوده اند . اما کوتاه بودن فکر اولیه بشر و اندیشه تربیت نیافته اش موجب گشته تا در هر نایی نوایی و در هر کویی صدایی طنین افکن شود و آنهایی که تنها دست خویش را در دست خرد نهاده اند به  گمان درک واقعیت انسان و روح الهی او به طرح مسایلی واهی و به دور از شخصیت ناب آدمی بپردازند . عده ای ، ارزش انسانها را در رنگ پوستشان و گروهی در نژاد و خونشان و بعضی در ثروت اندوزی و تکاثرشان دیدند ، و یا فضیلت آنها  را در زیبایی ها و جمال و جلال ظاهری شان جستجو نمودند و بر پایه آن قوانین ، برنامه ها و مزایایی وضع کرده و به پایمالی حقوق دیگر افراد جامعه پرداختند .

 اما در فرهنگ گرانسنگ اسلامی ، ملاك فضیلت و ارزش انسانها بر یکدیگر ایمان ، دانش و تقوای آنهاست . مردم مؤمن از همه انسان ها با ارزش ترند و عالمان و دانشمندان اهل عمل ، به درجاتى از گروه مؤمنان برتر و بالاترند و اهل تقوا كه تقواى آنان در نقطه اوج است از همه با فضیلت تر و باارزش ترند . قرآن مجید و روایات در این سه زمینه اشارات لطیف و عبارات دقیقى دارند :

 

اهل ایمان

" . . .یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ " ( 1 )

 . . .تا خدا مؤمنان از شما را به درجه اى و دانشمندانتان را به درجاتى  عظیم و باارزش  بلند گرداند و خدا به آنچه انجام مى دهید ، آگاه است .

ارزش مؤمن تا جایى است كه آیات قرآن و روایات ، محبت به مؤمن را محبت به خدا و رسول و كمك به مؤمن را كمك به خدا و رسول و خوشحال كردن مؤمن را خوشحال نمودن خدا و رسول و آزار مؤمن را به هر شكلى آزار به خدا و رسول مى دانند !

 

حضرت امام باقر (علیه السلام) از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت مى كند :

مَنْ سَرَّ مُؤمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَمَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ . (2)

كسى كه مؤمن را خوشحال كند ، بى تردید مرا خوشحال كرده و كسى كه مرا خوشحال كند به یقین خدا را خوشحال كرده است .

حضرت امام باقر (علیه السلام) همچنین فرمود : 

مَا عُبِدَ اللّهُ بِشَیء أَحَبَّ إلَى اللّهِ مِن إدخالِ السُّرورِ عَلَى المؤمِنِ. (3)

خدا به چیزى نزد او محبوب تر از وارد كردن خوشحالى و سرور بر مؤمن عبادت نشده است .

 امام صادق (علیه السلام) نیز می فرماید :

 لَقَضَاءُ حَاجَةِ امْرِئ مُؤمِن ، أَحَبُّ إلَى اللّهِ مِن عِشرِین حَجَّةً ، كُلُّ حَجَّة یُنفِقُ فِیهَا صَاحِبُها مِائةَ ألف .(4)  

هر آینه برآوردن حاجت مؤمن نزد خدا از بیست حج كه زائرش در هر حج آن صد هزار دینار انفاق كند بهتر است .

 و نیز آن حضرت فرمود :

 أنْ أُشْبِعَ رَجُلا مِن إخوانِی ، أَحبُّ إلَیَّ مِن أَنْ أدْخُلَ سُوقَكُم هذَا فَأَبْتَاعَ منها رَأْساً فَأُعْتِقُهُ.(5)

بى تردید اگر مردى از برادران مؤمنم را با غذایى سیر كنم ، نزد من از اینكه وارد این بازار شما شوم و برده اى را بخرم و در راه خدا آزاد كنم ; محبوب تر است .

 اهل علم

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) درباره برترى عالم مى فرماید :

 فَضلُ العَالِمِ عَلَى سَائِرِ الناسِ كَفَضلِی عَلى أدنَاهُم.(6)

برترى دانشمند بر دیگر مردمان چون برترى من بر پایین دستترین و حقیرترین آنان است .

 و نیز آن حضرت فرمود :

 فَضلُ العَالِمِ عَلَى العَابِدِ كَفَضلِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْكَواكِبِ .(7)

برترى دانشمند بر عبادت كننده  بى دانش  مانند برترى ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است .

 و نیز آن حضرت فرمود :

ثَلاثَةٌ یَشْفَعُونَ إلى اللّه عَزَّوَجَلَّ فَیُشَفَّعُونَ : الأنبِیاءُ ثُم العُلَماءُ ، ثُم الشُّهَداء. (8)

سه طایفه در قیامت شفاعت مى كنند كه شفاعت آنان پذیرفته مى شود : پیامبران ، سپس دانشمندان ، آنگاه شهیدان .

حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود :

عَالِمٌ یَنتَفِعُ بِعِلمِه ، أفضَلُ مِن سَبْعِینَ ألفَ عَابِد. (9)

دانشمندى كه از دانشش سود برد از هفتاد هزار عبادت كننده بى دانش برتر است.

 

اهل تقوا

قرآن کریم درباره اهل تقوا مى فرماید :" إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ "

 . . . بى تردید گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزكارترین شماست . . .

پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) مى فرماید خدا در قیامت به مردم خطاب مى كند :

أَمَرتُكُم فَضَیَّعتُم مَا عَهدتُ إلَیكُم فِیهِ ، وَرَفَعتُم أنسَابَكُم فَالیَومَ أرْفَعُ نَسبِی وَأَضَعُ أنسَابَكُم ، أیْنَ المُتَّقُونَ ؟ إنَّ أَكْرَمَكُم عِنْدَ اللّهِ أتقَاكُمْ.

شما را  به عبادت و بندگى و دورى از طاغوت  فرمان دادم ، ولى شما این حقیقت را كه نسبت به آن با شما پیمان داشتم ضایع و تباه كردید و نسب هاى خود را  كه دردى از دنیا و آخرت شما دوا نمى كرد  بالا بردید ; من امروز نسبى كه بندگانم را با من پیوند مى دهد رفعت مى دهم و نسب و پیوند شما را  با نیاكانتان  فرو مى نهم  و از ارزش و اعتبار مى اندازم  اهل تقوا كجایند ؟ هر آینه گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزكارترین شمایند .

آنچه از کلام خداوند و معصومین (ع) بدست می آید این است که در درگاه با عظمت ربوبی حضرت حق نمی توان به ملاکات دنیایی و ظواهر بی اساس مرتبت با آن دل خوش نمود ، چون در این صورت ، بلال حبشی ، مؤذن رسول خدا نمی شد و سلمان فارسی به فضیلت " منا اهل البیت " نایل نمی گشت .

آنچه خداوند برای انسان می پسندد و سبب کرامت حقیقی او می گردد ایمان اوست که با کمک آن به مقام فرهیختگی و دانش الهی رسیده و مراحل تقوا و بندگی را بپیماید

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 2/10/1386 - 13:27
دعا و زیارت
 

پیامبر اکرم (ص) فرمود :

مرگ را بسیار زیاد یاد کنید ، زیرا یاد مرگ گناهان را پاک نموده و انسان را به دنیا بی اعتنا می کند .

يکشنبه 2/10/1386 - 13:26
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

شكست بنیان خانواده در غرب

بسیاری از پدران انگلیسی، فرزندان شخص دیگری را بزرگ می‌كنند این عنوان یكی از فصل نامه‌های انگلستان است.
به دلیل روند افول اخلاق از هر 5 پدر انگلیسی یك نفر بدون آنكه بداند فرزند فرد دیگری را به عنوان فرزند خود بزرگ می‌كند.
به گزارش این فصلنامه كه در زمینه‌های ژنتیكی و بیولوژیكی تحقیق می‌كند یافته‌های آزمایشات ژنتیكی در كشورهای غربی و اروپایی حاكی از آن است كه درصد بالایی از مردان بدون آنكه بدانند در اثر خیانت همسرانشان، فرزند شخص دیگری را بزرگ می‌كنند.
یافته‌های این محققان حاكی از آن است كه در كشورهایی كه قواعد خانوادگی سالم‌تر هستند این میزان به یك درصد كاهش می‌یابد حال آنكه در جوامعی كه گرفتار معضلات خانوادگی هستند این آمار به 20 تا 30 درصد افزایش می‌یابد.
محققان این مركز در بررسی ژنتیكی  310490  مورد از پدران و فرزندان در كشورهای غربی دریافتند كه از هر 5 پدر انگلیسی یكی بدون آنكه بداند، فرزند شخص دیگری را به عنوان فرزند خود بزرگ می‌كند.

نقش تقوا در خانواده
با بررسی این وضعیت اسف بار شاید بهتر بتوان به اهمیت دیدگاه اسلام درباره خانواده  پی برد مجموعه ای  که باید با محوریت تقوا کانونی سراسر مهر و صفا و یک رنگی بیافریند  و به تربیت نسل هایی پاک و الهی بپردازد  .
در نظام خانواده ایده آل اسلامی زن و مرد مکمل یکدیگرند که دست در دست هم این مجموعه مقدس را به سوی کمال هدایت می کنند .
اکسیر تقوا در این میان می تواند نقشی اساسی ایفا کند .گاهی عشق با تمام قدرت و عظمتش نمی تواند جلوی فروپاشی بنیان الهی خانواده را به تنهایی بگیرد مخصوصا عشقهایی که بی اساس و بنیان است و بر پایه ملاکات گذرا و ضد اخلاقی  استوار است . لذا نقش تقوا در حفظ خانواده و پیشگیری از هرزگی ها و به خطر افتادن نسل ها امری انکار ناپذیر است 


زن و شوهر با تقوا
مرد باتقوا، براى تأمین مخارج خانه، جز به كسب حلال روى نمى آورد، و به غیر از مال حلال مالى قبول نمى كند، او با تحصیل حلال الهى مقیّد به رعایت حقوق تمام افرادى است كه از طریق كسب و تجارت با او سروكار دارند، و به عبارت دیگر از وجود او در بیرون از خانه به بندگان خدا ضرر و زیان نمى رسد، او به خاطر تقواى الهى دور حرام نمى گردد، و گنج عفت نفس و قناعت را از دست نمى دهد.
مرد باتقوا چون از كسب و كار فارغ شود، و به خانه بازآید، تمام كوفتگى و خستگى خود را كنار درب خانه مى ریزد، و با نشاط و شادى و خوشدلى و خوشحالى وارد خانه مى شود، به همسرش لبخند محبت مى زند، و زحمات روزانه او را نسبت به نظافت خانه، و پخت و پز، و نگهدارى فرزندان خسته نباشید مى گوید، و وى را ارج مى نهد، و با او و بچه ها با مهربانى و محبت برخورد مى كند، و هر یك را درخور شأنش احترام مى نماید.
مرد باتقوا گاهى حلال و حرام، و معروف و منكر، و حسنات و سیئات را به اهل بیتش گوشزد مى كند، و نمى گذارد آنان در مسئله دین و دیندارى دچار غفلت شوند.
مرد باتقوا، همه عمر و وقت خود را صرف بیرون نمى كند، و خنده و نشاط خود را تنها براى دوستان نمى برد، و در مسجد رفتن و شركت در جلسات مذهبى راه افراط نمى پیماید.

مرد باتقوا به این نكته توجه دارد، كه اسلام رعایت اعتدال و اقتصاد را در تمام امور حتى در عبادات سفارش فرموده، و از كم گذاشتن از حق زن و فرزند به بهانه رفت و آمد با دوستان، یا شركت در مجالس نهى فرموده است.
در هر صورت مرد باتقوا، در همه شئون زندگى آداب لازم را رعایت مى نماید، و از این راه به استحكام بناى خانواده، و جلب محبت زن و فرزند كمك مى نماید.
زن باتقوا، عفت و عصمت و پاكدامنى خود را حفظ مى كند، با شور و شوق به كارِ خانه مى رسد، زمینه رفع خستگى شوهر را كه محصول كار بیرون است فراهم مى نماید، از فرزندان خود به نحو شایسته نگهدارى مى كند، با شوهر و فرزندان بر اساس اخلاق اسلامى رفتار مى كند، از عبادتش غفلت نمى ورزد، خانه را كانون عشق و صفا، مهر و محبت، و شور و شوق مى نماید.
زن باتقوا از همسرش با تكیه بر اصول الهى اطاعت مى كند، به خواسته هاى بحق او پاسخ مثبت مى دهد، از عصبانیت و خشم و كبر مى پرهیزد، با اقوام شوهرش با مهر و محبت و اخلاق اسلامى روبرو مى شود، بوقت آمدن شوهر از عرصه كار و كسب تا درب خانه به استقبال مى رود، و به وقت خروج شوهر وى را بدرقه مى كند، و از وى مى خواهد جز حلال خدا به خانه نیاور، كه ما به حلال خداوند گرچه اندك باشد قناعت مى كنیم، و زیر بار حرام نمى رویم، مبادا به بهانه داشتن زن و فرزند، و خرج و مخارج از محدوده مقررات الهى تجاوز كنى، و زندگى را به حرام آلوده نمائى.
زن باتقوا از چشم همچشمى پرهیز دارد، و شوهرش را به خاطر همرنگ شدن با زندگى اقوام خود، یا اقوام شوهرش در تنگنا قرار نمى دهد و او را خجالت زده نمى كند.
چنین زن و شوهرى مقبول حق، و منبع خیر، و نمونه بارز انسان الهى هستند، و در سایه آن دو همان خانه اى بوجود می آید كه خدا مى خواهد، و در فضاى آن خانه فرزندانى تربیت مى شوند كه حق، طلب مى كند، در هر صورت زن و شوهر در تمام امور زنگى بر اساس معارف الهى و قواعد اسلامى و قوانین فقهى باید همچون اولیاء الهى هواى یكدیگر را داشته باشند.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 2/10/1386 - 13:25
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

نمونه هایى برجسته از اخلاق امیرمؤمنان (علیه السلام) قسمت دوم 

اخلاق در بازار

امیرالمؤمنین (علیه السلام) همواره در بازار به تنهایى راه مى رفت و گم شده را به مقصد ، راهنمایى مى نمود و ناتوان را یارى مى داد و بر فروشندگان و بقالان عبور مى كرد و قرآن را بر آنان باز نموده ، این آیه را قرائت مى كرد: 

( تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ).

آن سراى  پرارزش  آخرت را براى كسانى قرار مى دهیم كه در زمین هیچ برترى و تسلّط و هیچ فسادى را نمى خواهند ; و سرانجام  نیك  براى پرهیزكاران است .

 پیاده ها دنبال سواره نباشند

حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : امیرالمؤمنین در حالى كه سواره بود در میان یارانش ظاهر شد . یاران پشت سر حضرت به راه افتادند . امام به آنان رو كرده ، فرمود حاجتى دارید ؟ گفتند : نه یا امیرالمؤمنین ! مشتاقیم همراه تو حركت كنیم ، حضرت فرمود : برگردید ، پیاده رفتنِ پیاده همراه ، با سواره موجب فساد براى سواره و سبب ذلت و خوارى براى پیاده است.

مسلمان شدن یهودى

هنگامى كه امام (علیه السلام) بر مردم حكومت داشت و منصب داورى و قضا با شُریح بود ، حضرت با شخصى یهودى به دادگاه آمد تا شریح میان آن حضرت و یهودى داورى كند . در دادگاه به یهودى گفت : این زرهى كه در دست توست زره من است ، من نه آن را فروخته ام و نه بخشیده ام ، یهودى گفت : زره ملك شخص من و در اختیار من است .

شریح از امیرالمؤمنین (علیه السلام) گواه و شاهد خواست ، حضرت فرمود : این قنبر و حسین گواهى مى دهند كه زره از من است ، شریح گفت : گواهى فرزند به سود پدر قابل قبول نیست و گواهى غلام به نفع مولایش پذیرفته نیست ، این دو نفر مى خواهند آنچه به سود توست به سوى تو جلب كنند !

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : اى شریح ! واى بر تو از جهاتى خطا كردى ; اما یك خطایت اینكه من پیشواى توام و تو به سبب فرمان بردن از من خدا را فرمان مى برى و مى دانى كه من هرگز باطل گو نیستم ، با این وصف سخنم را رد كردى و ادعایم را باطل انگاشتى ! آنگاه بر ضد قنبر و حسین ادعا كردى كه آنان در این دادگاه به نفع خود گواهى مى دهند ! من جریمه باطل انگاشتن ادعایم و تهمت زدن به قنبر و حسین را بر تو روا نمى دارم ، جز اینكه سه روز میان یهود به داورى و قضا برخیزى .

پس او را به سوى منطقه یهودى نشین فرستاد و او سه روز در آنجا میان یهود به داورى پرداخت سپس به محل كارش باز گشت .

وقتى یهودى این جریان را شنید كه على (علیه السلام) با داشتن گواه از قدرتش سوء استفاده نكرده و حكم قاضى بر ضد او صادر شده است ، گفت : شگفتا ! این امیرالمؤمنین است ، نزد قاضى رفته و قاضى بر ضد او حكم رانده است ! مسلمان شد و سپس گفت : این زره امیرالمؤمنین است كه روز جنگ صفین از شتر خوش رنگ سیاه و سپیدش افتاده و من آن را براى خود برداشتم.

برابرى طرفین دعوا در دادگاه

مردى نزد عمر از امیرمؤمنان (علیه السلام) شكایت كرد در حالى كه آن حضرت در گوشه اى نشسته بود ، عمر به آن بزرگوار گفت : اى ابوالحسن ! برخیز و نزد طرف دعوایت قرار گیر ، حضرت برخاست و كنار طرف دعوایش نشست سپس هر دو با یكدیگر گفتگو كردند و نهایتاً مرد از ادعایش دست برداشت و امیرالمؤمنین به جاى خود باز گشت .

عمر چهره حضرت را متغیر یافت و پرسید : اى ابوالحسن ! چرا تو را متغیر مى بینم ؟ آیا از آنچه پیش آمده ناراحتى ؟ فرمود : آرى ، گفت : چرا ؟ فرمود : مرا در حضور طرف دعوایم به كنیه صدا زدى ! چرا نگفتى یا على ! برخیز و كنار طرف دعوایت بنشین ؟! عمر سر حضرت را به آغوش گرفت و میان دو چشمانش را بوسید سپس گفت : پدرم فدایت باد ! خدا به واسطه شما ما را هدایت نمود و به وسیله شما ما را از تاریكى ها به سوى روشنایى بیرون آورد. 

قناعت در معیشت

در كتاب با ارزش مناقب ابن شهرآشوب نقل شده است كه : هنگامى كه امیرمؤمنان  پس از جنگ جمل  خواست به جانب كوفه عزیمت كند ، در میان مردم بصره به پا خاسته ، فرمود : اى بصریان ! چرا از من ناخشنود هستید ؟  و به پیراهن و ردایش اشاره كرده ، گفت :  به خدا سوگند این پیراهن و ردا از نخ ریسى خانواده ام مى باشد ، از چه مى خواهید بر من خرده بگیرید ؟ و اشاره به كیسه اى كرد كه در دستش بود و خرجى زندگى اش در آن قرار داشت سپس فرمود : به خدا سوگند این از محصولات من در مدینه است ، پس اگر از نزد شما بروم و بیش از آنچه مى بینید با من باشد نزد خدا از خیانت كارانم! !

جود و سخا

شعبى مى گوید : در زمان كودكى با همسالانم به منطقه رحبه رفتیم ، در این هنگام مشاهده كردیم على (علیه السلام) بالاى  انبوهى  از طلا و نقره ایستاده و تازیانه در دست ، مردم را به عقب مى راند . على (علیه السلام) سپس به سوى اموال بازگشت و اموال را بین مردم تقسیم كرد و چیزى از آنها را به خانه اش نبرد !

من به سوى پدر برگشتم و گفتم : اى پدر ! من امروز بهترین و یا نابخردترین مردم را مشاهده كردم ! پدرم گفت : او كیست ؟ گفتم : امیرالمؤمنین على (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را براى پدر نقل كردم . پدرم گفت : اى فرزند ! تو بهترین مردم را دیده اى.

بى رغبتى به مال دنیا

زاذان مى گوید : من با قنبر خدمت على (علیه السلام) رسیدیم ، قنبر گفت : برخیز یا امیرالمؤمنین ! من براى شما چیزى پنهان كرده ام ، فرمود : چیست ؟ گفت : با من برخیز ، على برخاست و با قنبر به سوى اتاق رفت ناگهان در آنجا كیسه هایى دیدند كه پر از ظروف طلایى و نقره اى بود .

قنبر گفت : یا امیرالمؤمنین ! شما همه اموال را تقسیم مى كنید و چیزى باقى نمى گذارید ! من اینها را براى شما ذخیره كرد م. على (علیه السلام) فرمود : شما دوست دارید كه آتش فراوانى وارد منزل من كنید ؟ در این هنگام شمشیرش را برهنه كرده ، بر آن فرود آورد كه با آن ضربه ظرفها پراكنده شدند در حالى كه برخى از نیمه و برخى از ثلث ، گسسته شده بود . و بعد گفت : همه را با سهمیه بندى تقسیم كنید پس از آن فرمود : اى سپیدها و زردها ! غیر مرا گول بزنید.

عدالت و انصاف

فضیل بن الجعد مى گوید :

قطعى ترین سبب در بازماندن عرب ها از یارى امیرمؤمنان « مال » بود . او شریف را بر وضیع یا عرب را بر عجم ترجیح نمى داد و با رئیسان و امیران قبائل ـ چنانكه پادشاهان مى كنند ـ سازش نمى كرد و كسى را به خود متمایل نمى ساخت .

معاویه بر خلاف این بود ، از این رو مردم ، على را واگذاشتند و به معاویه پیوستند .

على (علیه السلام) از یارى نكردن اصحاب خود و فرار برخى از آنان به سوى معاویه به مالك اشتر شكوى كرد ، اشتر به امام (علیه السلام) گفت : اى امیرمؤمنان ! ما به كمك اهل كوفه با بصریان جنگیدیم و با كمك اهل بصره و اهل كوفه با شامیان درافتادیم ، در آن هنگام مردم یك رأى داشتند ، پس از آن مردم به اختلاف افتادند و با هم دشمن شدند و نیت ضعیف شد و تعداد كاستى گرفت و شما در چنین فضایى با مردم به عدالت رفتار مى كنید و حق را در نظر مى گیرید و تفاوتى میان شریف و فرومایه نمى گذارید از این رو شریف نزد تو با منزلتى برترى نمى یابد .

در این هنگام گروهى كه همراه تو بودند به خاطر عدالت و انصافت به ناراحتى نشستند و چون نتوانستند عدالت تو را تاب بیاورند و رفتار معاویه با اشراف و توانگران دیدند بدین جهت به سوى معاویه شتافتند و كسانى كه طالب دنیا نباشند ، كم شمارند و اكثر اینان از حق بیزار و خریدار باطل اند و دنیا را مقدم مى دارند ; اگر مال را بخشش كنید مردان به سوى تو روى مى آورند و خیرخواه مى شوند و دوست راستین مى گردند . . .

یا امیرالمؤمنین ! خداوند راه شما را هموار نماید و دشمنانت را سركوب كند و آنان را از هم پراكنده سازد و مكر و حیله آنان را سست كند و اتحاد و یك پارچگى شان را از میان بردارد و « او به آنچه انجام مى دهند ، آگاه است ».

على (علیه السلام) در پاسخ او فرمود : اما آنچه را كه درباره عمل و رفتار ما به عدل گفتى ، خداوند عزوجل مى فرماید :

« كسى كه كار شایسته انجام دهد ، به سود خود اوست ، و كسى كه مرتكب زشتى شود به زیان خود اوست ، و پروردگارت ستمكار به بندگان نیست ».  

و من از اینكه در آنچه گفتى كوتاهى كنم ، بیمناكترم و اما گفته ات به اینكه حق بر آنان سنگین است از این رو از ما جدا شدند ، خداوند مى داند كه به خاطر ستم از ما جدا نشدند و وقتى از ما جدا شدند ، به عدل پناه نبردند .

آنان به خاطر رسیدن به مال و منال دنیاى پست ، ما را رها كردند ، دنیایى كه از دستشان خواهد رفت و سرانجام آن را ترك خواهند كرد . روز قیامت از آنان پرسش خواهد شد كه مقاومت آنان براى دنیا بود یا براى خدا !

اما اینكه گفتى ما از بیت المال و غنائم چیزى به آنان نمى دهیم و افراد را به سوى خویش با بخشش و عطا جذب نمى كنیم ، ما نمى توانیم كه از اموال و غنائم بیش از آنچه استحقاق دارند به آنان بپردازیم . خدا مى فرماید : 

چه بسا گروه اندكى كه به توفیق خدا بر گروه بسیارى پیروز شدند ، و خدا باشكیبایان است.

خداوند محمّد (صلى الله علیه وآله) را تنها به رسالت برانگیخت ، اطرافیانش اندك بودند ولى بعد از آن زیاد شدند و پیروان او را كه ذلیل و خوار بودند عزت داد و اگر خدا اراده كند ما را در این امر یارى مى كند ، مشكلات را برطرف مى سازد و غم آن را آسان مى كند . من از آراى تو آنچه مورد رضاى خداست مى پذیرم تو امین ترین افراد و خیرخواه ترین و مورد اعتمادترین آنان نزد من هستى ان شاء اللّه.

احتیاط شدید در هزینه كردن بیت المال

شبى على (علیه السلام) وارد بیت المال شد و تقسیم اموال را مى نوشت طلحه و زبیر به حضورش رسیدند ، چراغى كه در برابرش بود خاموش كرد و فرمان داد تا چراغى از خانه اش آوردند . طلحه و زبیر سبب این كار را پرسیدند ، پاسخ داد : روغنِ چراغ از بیت المال بود ، شایسته نیست در روشنایى آن با شما هم صحبت شوم!  

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

شنبه 1/10/1386 - 13:19
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم 

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

نمونه هایى برجسته از اخلاق امیرمؤمنان (علیه السلام) قسمت اول

میانجى شدن حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر خرمافروشان گذشت ، ناگاه كنیزى را در حال گریه دید ، فرمود : سبب گریه ات چیست ؟ گفت : آقایم مرا با یك درهم براى خرید خرما فرستاد ، از این شخص خرما را خریدم و نزد  خانواده  آقایم بردم ، ولى نپسندید ، هنگامى كه به ایشان برگرداندم از پس گرفتن سر باز زد .

حضرت به خرمافروش گفت : اى بنده خدا ! این یك خدمتكار است و از خود اختیارى ندارد ، درهمش را باز گردان و خرما را پس بگیر ، خرمافروش از جا برخاست و مشتى به حضرت زد .

مردم گفتند :  چه كردى  این امیرالمؤمنین (علیه السلام)است ؟ ! مرد از شدّت ترس به تنگى نفس افتاد و رنگ چهره اش زرد شد و خرما را از كنیز گرفت و درهم را به او باز گردانید سپس گفت : اى امیرالمؤمنین ! از من راضى شو ، حضرت فرمود : چه چیزى بیشتر از اینكه ببینم تو خود را اصلاح كرده اى مرا راضى مى كند ؟

و كلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این صورت آمده است : من در صورتى از تو راضى مى شوم كه حقوق مردم را تمام و كامل بپردازى .

گذشتى زیبا

امیرمؤمنان (علیه السلام) براى دستگیرى لبید بن عطارد تمیمى ـ به خاطر گفتن سخنانى ـ مأمور فرستاده بود . مأموران از  كوى  بنى اسد مى گذرند كه نعیم بن دجاجه اسدى برخاسته ، لبید را از قبضه مأموران رها مى كند .

امیرمؤمنان (علیه السلام) براى دستگیرى نعیم بن دجاجه مأمورانى را گسیل مى كند كه بعد از آوردن وى امام به تنبیه بدنى او فرمان مى دهد ، در این حال نعیم مى گوید : آرى ، به خدا قسم كه با تو بودن خوارى و دورى جستن از تو كفر است !

امام (علیه السلام) فرمود : از تو گذشت كردیم ، خداوند مى فرماید :

« به شیوه نیكو بدى را دفع كن ».

اما سخنت : بودن با تو ذلت است ، بدى بود كه بدست آوردى و اما گفته است كه جدایى از تو كفر است ، نیكى است كه بدان دست یافتى پس این به این.

  اوج ایثار

امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خاطر پاره اى از امورش وارد مكه شد . در آن جا اعرابى را دید كه به پرده كعبه آویخته ، مى گوید : اى صاحب خانه ! خانه ، خانه توست و مهمان ، مهمان تو ، براى هر مهمانى از سوى مهماندارش وسیله پذیرایى مهیاست ، امشب پذیرایى از سوى خودت را نسبت به من آمرزش قرار ده .

امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یارانش فرمود : آیا سخن این اعرابى را نمى شنوید ؟ گفتند : آرى ، فرمود : خدا بزرگوارتر از این است كه مهمانش را از پیشگاهش دست خالى برگرداند !

چون شب دوم شد او را آویخته به همان ركن دید كه مى گوید : اى عزیز در عزتت ! عزیزتر از تو در عزتت نیست ، مرا به عزّ عزتت در عزتى عزیز بدار كه احدى نداند آن عزت چگونه است ! به تو روى مى آورم و به تو توسّل مى جویم . به حق محمّد و آل محمّد بر تو ، چیزى به من عطا كن كه غیر تو آن را به من عطا نكند و آن چیز را از من بگردان كه غیر تو آن را برنگرداند .

راوى گوید : امیرالمؤمنین (علیه السلام)به یارانش فرمود : به خدا سوگند ! این جملات نام بزرگ تر خدا به لغت سریانى است .

حبیبم رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مرا به آن خبر داده است . امشب این عرب از خدا درخواست بهشت كرد ، پس به او عطا فرمود و درخواست برگرداندن آتش دوزخ از خود كرد ، پس خدا آتش را از او برگردانید !

هنگامى كه شب سوم شد باز او را آویخته به همان ركن خانه دید كه مى گوید : اى خدایى كه مكانى او را در برنمى گیرد و هیچ مكانى از او خالى نیست ، آنكه بدون كیفیت بوده است ; به این عرب چهار هزار درهم روزى فرما .

امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش آمده ، فرمود : اى عرب ! از خدا پذیرایى خواستى ، تو را پذیرایى كرد ; بهشت طلبیدى ، به تو عنایت نمود ; بازگردانیدن آتش خواستى ، از تو بازگردانید ; امشب از او درخواست چهار هزار درهم دارى ؟

عرب گفت : كیستى ؟ فرمود : من على بن ابى طالب هستم ، عرب گفت : به خدا سوگند تو مطلوب منى و رفع نیازم به دست توست ، حضرت فرمود : اى اعرابى ! بخواه ، عرب گفت : هزار درهم براى مهریه مى خواهم و هزار درهم براى اداى قرضم و هزار درهم براى خریدن خانه و هزار درهم براى اداره امور زندگى ام ، حضرت فرمود : اى عرب ! انصاف در خواسته ات را رعایت كردى ، هرگاه از مكه بیرون آمدى به مدینه رسول بیا و در آنجا از خانه من بپرس .

عرب یك هفته در مكه ماند و سپس به جستجوى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مدینه آمد و فریاد مى زد : چه كسى مرا به خانه امیرالمؤمنین على راهنمایى مى كند ؟ حسین بن على (علیهما السلام) از میان كودكان پاسخ داد : من تو را به خانه امیرالمؤمنین مى برم ، من فرزند او حسین بن على هستم ، عرب گفت : هان ! پدرت كیست ؟ گفت : امیرالمؤمنین على بن ابى طالب ، پرسید : مادرت كیست ؟ گفت : فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان ، گفت : جدّت كیست ؟ فرمود : پیامبر خدا محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلب . گفت : جدّه ات كیست ؟ فرمود : خدیجه دختر خویلد ، گفت : برادرت كیست ؟ فرمود : ابومحمّد حسن بن على ، عرب گفت : سرتاسر دنیا را به دست آورده اى ! ! به سوى امیرالمؤمنین برو و به او بگو : اعرابى كه رفع نیازش را در مكه ضمانت كرده اى كنار خانه ایستاده .

حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد خانه شده ، گفت : پدرم ! اعرابى كه گمان مى كند در شهر مكه در ضمانت شما قرار گرفته است ، كنار درب خانه ایستاده است .

امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود : غذایى نزد شما هست كه این اعرابى بخورد ؟ فاطمه (علیها السلام) گفت : نه . على (علیه السلام) لباس پوشید و از خانه درآمد و فرمود : ابو عبداللّه سلمان فارسى را صدا كنید .

چون سلمان آمد حضرت به او فرمود : اى ابا عبداللّه ! باغى كه پیامبر براى من غرس كرد براى فروش به تاجران عرضه كن .

سلمان به بازار رفت و باغ را به دوازده هزار درهم فروخت امیرالمؤمنین (علیه السلام)مال را آماده كرد و اعرابى را فرا خواند ، چهار هزار درهم جهت نیازش به او پرداخت و چهل درهم براى مخارجش .

خبر عطاى على (علیه السلام) به نیازمندان مدینه رسید ، آنان هم نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام)اجتماع كردند .

مردى از انصار به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) رفت و این واقعه را به آن حضرت خبر داد ، حضرت فرمود : خداوند براى راه رفتنت اجرت دهد .

پس حضرت على (علیه السلام) نشسته بود و درهم ها در برابر حضرت ریخته شده بود تا اینكه یارانش جمع شدند ، مشت مشت مى كرد و به تك تك مردان مى داد تا جایى كه درهمى با او باقى نماند . . .!

  گذشتى كریمانه

پس از پایان جنگ جمل ، فرزند طلحه ( موسى بن طلحه ) را نزد آن حضرت آوردند ، حضرت به او فرمود : سه بار بگو : « استغفر اللّه و أتوب إلیه » ، آنگاه او را آزاد كرده و فرمود : هر جا كه خواستى برو و در لشكرگاه از اسلحه و خیل اسبان آنچه یافتى براى خود بردار و در آینده زندگى ات از خدا پروا كن و در خانه ات بنشین .

 توجه عاشقانه به یتیمان

وجود مبارك امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اینكه به همه اوضاع و احوال كشور و مردمش آگاه بود و به ویژه یتمیان و مستمندان و بیوه زنان و نیازمندان را لحظه اى از نظر دور نمى داشت ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام كارى را هم چون فردى عادى انجام مى داد .

روزى زنى را دید كه مشكى پر از آب به دوش مى كشید . مشك را از او گرفت و تا جایى كه آن زن بنا داشت ، برد و آنگاه از وضع آن زن جویا شد ، زن گفت : على بن ابى طالب شوهرم را به بعضى از مرزها فرستاد و كشته شد ، برایم كودكانى یتیم به جا گذاشت و من براى اداره امور آنان چیزى ندارم ، به این خاطر ضرورت و احتیاج مرا به انجام كار براى مردم ناچار كرد .

حضرت به خانه برگشت و شب را با دغدغه خاطر و ناآرامى گذراند ، هنگامى كه صبح شد زنبیلى از طعام براى آن خانواده با خود حمل كرد ، بعضى از یارانش گفتند : آن را در اختیار من بگذار تا برایت بیاورم ، فرمود : چه كسى در قیامت بار سنگین مرا به جاى من حمل مى كند ؟

آنگاه به درِ خانه آن زن رفت و در زد . زن گفت : كیست كه در مى زند ؟ حضرت فرمود : همان عبدى هستم كه مشك پرآب را براى تو به دوش كشید ، در را باز كن كه چیزى براى كودكان همراه دارم . زن گفت : خدا از تو خشنود باشد و میان من و على داورى كند !

حضرت وارد شد و فرمود : علاقه دارم پاداش الهى به دست آورم میان خمیر كردن آرد و پختن نان و بازى كردن با كودكان یكى را انتخاب كن . زن گفت : من به پختن نان بیناترم و تواناتر ، ولى این تو و این كودكان ، با آنان بازى كن تا من از نان پختن آسوده شوم .

زن مى گوید : من به سوى آرد رفتم و آن را خمیر كردم و على (علیه السلام) به جانب گوشت رفت و آن را پخت و با دست مباركش گوشت پخته و خرما و خوراكى دیگرى به دهان كودكان مى گذاشت ، هرگاه كودكان چیزى از آن خوراكى ها را مى خوردند مى گفت : فرزندانم ! على را از آنچه براى شما پیش آمده ، حلال كنید !

هنگامى كه آرد خمیر شد ، زن گفت : اى بنده خدا ! تنور را روشن كن ، على (علیه السلام)به جانب تنور شتافت و آن را شعلهور ساخت چون تنور شعله كشید صورتش را نزدیك برد و حرارت آتش را به آن تماس داده ، مى گفت : یا على ! بچش ، این پاداش كسى است كه حق بیوه زنان و یتیمان را وا گذاشته .

ناگاه زنى ( از زنان همسایه ) على (علیه السلام) را دید و او را شناخت و به مادر كودكان گفت : واى بر تو ! این امیر مؤمنان است ; زن به جانب حضرت شتافت و پى درپى مى گفت : از شما بس شرمنده ام اى امیرمؤمنان ! حضرت فرمود : من از تو بس شرمنده ام اى كنیز خدا كه در مورد تو كوتاهى كردم .

حمل بار براى خانه

على (علیه السلام) در شهر كوفه از بازار خرمافروشان خرما خرید و آن را به وسیله گوشه اى از رداى مباركش حمل كرد . مردم براى گرفتن آن بار سنگین به سویش شتافته ، گفتند : یا امیرالمؤمنین ! ما آن را براى شما حمل مى كنیم ، حضرت فرمود : دارنده زن و فرزند به حمل بار براى آنان سزاوارتر است.

  پاى برهنه در پنج موقعیّت

زید بن على مى گوید : على (علیه السلام) همواره در پنج مورد با پاى برهنه حركت مى كرد و نعلین خود را به دست چپ مى گرفت : روز عید فطر ، روز عید قربان ، روز جمعه ، هنگام عیادت بیمار و زمان تشییع جنازه و مى فرمود : این پنج موقعیّت ، جایگاه خداست و من دوست دارم در آنها پا برهنه باشم.

 برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

شنبه 1/10/1386 - 13:19
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

گوشه ای از فضائل زینب کبری سلام الله علیها

حضرت زینب كبری (س) همانند پدرش علی (ع) و مادرش (س) در عبودیت همتائی نداشت در شب وحشت زای عاشورا تا صبح به نماز و عبادت پروردگارش ایستاده بود و در شب خونین و تاریك یازدهم محرم با اینكه سرهای عزیزانش روی نیزه دشمن می درخشید و بدنهای طیب و پاك شهیدان راه حق روی خاك افتاده بود نسیم ملایم شب بر آنها می وزید و عطر جان افزائی را در آن بیابان پراكنده می كرد و ناله و زاری اطفال و زنان داغدیده در میان خیمه های نیم سوخته بلند بود باز دختر علی (ع) و یادگار زهرای اطهر همانند شب گذشته مشغول نماز و بجا آوردن تهجد و نوافل شب بود.

یاد خدا و ذكر خدا داغها و مصائب طاقت فرسایش را تسكین می داد و آن شب وحشت زای را بدین ترتیب بپایان آورد.

امام چهارم (ع) فرمود در آن شب عمه ام زینب از شدت تأثر و مصیبت نمازها را نشسته انجام می داد و گویای توانائی ایستادن نداشت.

به راز و نیاز و بسوز و گذار                   *******                   تو گوئی كه زهرا بود در نماز

چنانست كه هرگز ندیده غمی زیاد خدا نیست غافل دمی

در راه آزادگی و آزادی پرچم پر افتخار پیروزی را بر دوش توانای خود گرفت و در این درس تمام ملتها را غرق در تحیر و تعجب نمود.

یك لحظه پس از شهادت برادر بزرگوارش در اجرای برنامه استوار و تنظیم شده اش آرام نبود.

مشعلی فروزان و پر فروغ از خون شهدای راه حق و آزادی بر دست توانای خویش گرفت و با لباس اسارت به خونخواهی آن سوگ بزرگ بپا خواست.  

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

جمعه 30/9/1386 - 14:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته