• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5960روز قبل
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

داستانی از عاشورا

خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد
نام مباركش عمرو بن عبد اللّه صائدى و از دلاوران و شجاعان قبیله هَمْدان ، و از پیروان و شیعیان خاص امیر مؤمنان (علیه السلام) بود ; و در همه امور و مشاهد و مجاهدت ها با ولى اللّه الاعظم ، صاحب ولایت كلیّه و جانشین بلافصل رسول اسلام (صلى الله علیه وآله)همراهى داشت ; و ملازم ركاب سرور عارفان و امام عاشقان و چراغ روح پاكان بود .
پس از شهادت امیر مؤمنان(ع) با همه وجود و خالصانه و عاشقانه در محضر حضرت مجتبى (علیه السلام)قرار گرفت و جانانه از آن حضرت در امور دین و دنیا متابعت كرد .
پس از هلاكت معاویه و قرار گرفتن آن نابكار در چاه هاویه شیعیان از جمله ابوثمامه در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند و به وسیله نامه از حضرت حسین (علیه السلام) براى آمدن به كوفه براى مبارزه با امویان و تشكیل حكومت اسلامى دعوت كردند تا به دل گرمى نامه هاى آنان ، نماینده ویژه آن حضرت ، جناب مسلم بن عقیل در كوفه مستقر شد .
به روایت فقیه بزرگ و محدث سترگ و دانشمند كم نظیر ، شیخ مفید در كتاب « ارشاد » ، ابوثمامه براى مسلم بن عقیل اسلحه مى خرید و ابزار جنگ فراهم مى ساخت و در این كار كوششى چشم گیر و سعى كامل و تلاش جامع داشت ، و اموالى كه براى مسلم مى آوردند به دستور جنابش به وسیله ابوثمامه ، هزینه تهیه اسلحه و ساز و برگ جنگى مى شد .
ابن اثیر در كتاب خود معروف به « كامل » مى گوید : چون ابن زیاد وارد كوفه شد و یاران مسلم به سرپرستى او آماده مبارزه با آن جرثومه پلیدى و فساد شدند ، مسلم بن عقیل ابوثمامه را به سرپرستى یك بخش از چهار بخش لشگر خود به سوى آن غدّار نابكار گسیل داشت و پرچمى به نام ابوثمامه برافراشت و او را سردار قبیله هَمْدان و تمیم نمود .
ابوثمامه دلاور ، آن رزمنده جنگ آور عبیداللّه بن زیاد را در قصر دارالاماره محاصره كرد ، و چندان كه توانست در این محاصره پافشارى ورزید . و نیت و اراده اش این بود كه آن دشمن خدا را با همه عوامل و دست یارانش از پاى در آورد ، ولى حیله گرى ابن زیاد و ترس مردم كوفه ، مسلم را غریب و تنها گذاشت ، و او را به ناچار در تاریكى شب به خانه طوعه كشانید ، و ابوثمامه هم پس از بىوفایى مردم و عقب نشینى آنان ، از مبارزه با دشمنان خدا در قبیله خود پنهان شد .
ابن زیاد به جستجوى ابوثمامه برخاست ، و در این زمینه اصرار و پافشارى داشت ; و اگر به او دست مى یافت بى درنگ آن انسان والا را به سخت ترین مرحله دچار شكنجه و سپس او را قطعه قطعه مى كرد . ولى آن عارف عاشق ، و صادق پاك دل و وضو گرفته از چشمه عشق ، در كمال شجاعت و بدون واهمه به صورتى پنهان از راه و بیراه از كوفه بیرون آمد و خود را میان راه به معشوق ابدى و امام حقیقى و مطلوب واقعى اش حضرت حسین (علیه السلام)رسانید و دل از غم دنیا و آخرت رهانید ، و به همه جهانیان ثابت كرد كه در هر شرایطى ، و در هر موقعیتى مى توان صراط مستقیم را طى كرد ، و به دامان معشوق آویخت ، و گوى سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت با كوششى اندك و زحمتى خالصانه و بى درنگ به دست آورد .
طبرى و دیگران روایت كرده اند : چون عمر سعد با ارتش نحس خود به كربلا رسید ، مى خواست فرستاده اى را نزد حضرت حسین (علیه السلام) گسیل دارد ، تا راز آمدن آن حضرت را به آن سرزمین بفهمد ، ولى افراد لشگر از رفتن نزد آن جناب امتناع مى كردند و عذر و بهانه مى آوردند كه ما با نامه نوشتن از او دعوت به كوفه كردیم و حیا مى كنیم به عنوان سفارت نزد او رویم !
كثیر بن عبداللّه شعبى به پا خاست و گفت : مرا انتخاب كن تا نزد حسین بروم و پیغامت را به او برسانم و اگر بخواهى سر بریده اش را نزدت بیاورم !
عمر سعد گفت : نمى خواهم سربریده اش را بیاورى فقط نزد او برو و بگو براى چه به این سرزمین آمده اى ؟
او به جانب حضرت حسین (علیه السلام) روانه شد . ابو ثمامه وقتى چشمش به كثیر بن عبداللّه افتاد روى به حضرت حسین (علیه السلام) كرد و گفت :
یا اباعبداللّه ! همانا شریرترین و بى باك ترین مردم به سوى شما مى آید ، سپس به سرعت به سوى كثیر بازگشت و سر راه بر او گرفت و به او فرمان داد : شمشیرت را بگذار آنگاه نزدیك بیا .
كثیر گفت : نه به خدا سوگند تو را نمى رسد كه این سخن با من گویى ، من هرگز اسلحه خود را از خود جدا نمى كنم ، من پیام آورى از سوى ابن سعد هستم ، اگر مى خواهى با همین صورت پیامم را برسانم وگرنه بازگردم .
ابوثمامه گفت : من اجازه نمى دهم با اسلحه به محضر مولایم برسى ، پیامت را به من بگو تا من به مولایم برسانم ، تو مرد فاسق و فاجر و خونریزى هستى و لیاقت رسیدن به محضر حسین را ندارى .
كثیر برآشفت و دشنام داد و مراجعت كرد .
در بیشتر كتاب هاى مقتل آمده : در گرماگرم روز عاشورا ، در حالى كه دو بخش از یاران حضرت حسین (علیه السلام) به شرف شهادت رسیده بودند و جز اندكى باقى نبودند ابوثمامه وسط میدان جنگ و كنار شهیدان به خون خفته به محضر حضرت حسین (علیه السلام) آمد و گفت :
یا ابا عبداللّه ! نَفسى لك الفِداء . إنى أرى هؤلاء قَد اقْتَرَبُوا مِنْكَ وَلا وَاللّه لاتُقتَل حتّى اقتل دونَك إنشاءَ اللّه ، وَاُحبُّ أن ألقى رَبّی وَقدْ صَلّیتُ هَذِه الصَّلاةِ قَدْ دَنى وَقْتُها .
اى ابا عبداللّه ! جانم فدایت ، اگر چه پرچم مقاتلت افراخته اند ، و تنور جنگ افروخته اند ، به خدا سوگند تو كشته نشوى تا من به خون خود نغلطم ، دوست دارم خدایم را دیدار كنم در حالى كه این نمازى كه وقتش رسیده با جماعت با تو بگذارم ! !
قالَ : فَرَفَعَ الحُسینُ رَأسَهُ ثم قَالَ : ذَكرتَ الصَّلاةَ جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ المُصَلّینَ الذّاكِرینَ ، نَعَمْ هذا أوّلُ وَقتها . ثُمَّ قالَ سَلُوهُمْ أنْ یَكُفُّوا عَنّا حَتّى نُصَلّی .
امام (علیه السلام) سر به جانب آسمان برداشت و فرمود : ابوثمامه آرى ، هنگام ظهر است خدا تو را از نمازگزاران به حساب آورد كه وقت نماز را متذكر شدى ، اكنون از این مردم بخواهید كه مهلت دهند تا ما به نماز قیام كنیم ، سپس جنگ را ادامه دهیم .
حبیب بن مظاهر در برابر لشگر یزید آمد و فریاد برداشت : آیا شرایع اسلام را از یاد برده اى ؟ آیا از جنگ و قتال باز نمى ایستى تا ما اقامه نماز كنیم ؟ و پس از نماز جنگ را ادامه دهیم ؟
حصین بن نمیر فریاد برداشت : یا حسین ! هر چه مى خواهى نماز به جاى آر كه نماز تو مورد پذیرش خدا نیست ! !
حبیب فریاد برداشت : اى فرزند زن شراب خوار ! آیا نماز تو پذیرفته مى شود و نماز فرزند رسول خدا به درگاه خدا قبول نمى شود ؟ !
دیگر اصحاب نیز پاسخى دندان شكن به دشمن دادند ، از پى این گفتگو جنگ سختى درگرفت كه حبیب بر اثر آن به شرف شهادت نایل آمد .
ابو ثمامه پس از اداى نماز خوف آماده جان فشانى شد ، به محضر حضرت حسین (علیه السلام)عرض كرد :
إنّی قَدْ هَمَمتُ أنْ الْحِق بِأصحابی وَكَرِهْتُ أنْ أتَخَلَّفَ وَأراكَ وَحیداً مِنْ أهْلِكَ قَتیلاً ، فَقالَ الحُسَینُ (علیه السلام) : تَقَدَّم یَا أباثُمامة فَإنّا لاحِقُونَ بِكَ عَنْ سَاعَة :
همانا من آماده شده ام كه خود را به یارانم برسانم و به آنان ملحق شوم ، و دوست ندارم كه از راهى كه آن بزرگواران رفتند باز بمانم و مرا طاقت نیست كه تو را این گونه غریب و بى مدد كار یا مقتول ببینم ، حضرت فرمود : اى ابوثمامه ! قدم پیش بگذار كه ما هم به همین نزدیكى به شما ملحق خواهیم شد .
در این هنگام ابوثمامه چون سیل سراشیب و شیر مهیب خود را به سپاه دشمن زد و از چپ و راست بر آن روبهان بى ریشه و اساس حمله برد و گروهى را به خاك هلاك انداخت ، تا بر اثر جراحت زیاد به لقاء اللّه پیوست .
در زیارت ناحیه مقدسه آمده :
السَّلامُ عَلى أبی ثُمَامة عَمْرو بْنِ عَبدُاللّهِ الصَّائِدی .
آرى ، او ثابت كرد كه مى توان نماز واجب را در میدان هر حادثه سنگین و خطرناكى گرچه پاى از دست دادن جان باشد حتى با جماعت به جاى آورد . و ثابت كرد كه در دل همه سختى ها مى توان شیعه واقعى و پیرو امام زمان خود بود . و ثابت كرد كه مى توان در سخت ترین موقعیت ها از حق دفاع كرد ، و در برابر دشمن غدّار ایستاد ، و با او تا فروش جان به حضرت جانان و رسیدن به لقاى حضرتش ، و قرار گرفتن در جنّت ذات مقابله كرد .

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 21:15
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

ورود امام به مكه
روز سوم شعبان سال ‪ ۶۰قمری (‪ ۱۷اردیبهشت سال ‪ ۵۹شمسی و ‪ ۴مه سال ‪۶۸۰ میلادی) امام حسین (ع) با كاروان خود وارد مكه مكرمه شدند.
مكه در آن روزگاران مركز ثقل قلمروی اسلام بود و به همین دلیل تمام تحولات آن به دقت توسط مسلمانان دنبال می‌شد.
مردم كوفه نیز از حركت امام و ورود ایشان به مكه آگاه بودند. نامه‌های بسیاری را برای آن حضرت نوشتند و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند.
امام با یاران و خاندان خود بیش از یك ماه در مكه ماندند و در آنجا علیه دستگاه حكومتی یزید سخنان زیادی را عنوان كردند.
جاسوسان هر روز گزارش مكه را به یزید می‌رساندند و از این قصد امام آگاه بودند، هرچند امام قبل‌از آغاز مناسك حج تصمیم به عزیمت كوفه داشتند، اما بنا به دلایلی این قصد را در مناسك حج آشكار ساختند.
پیش از سفربه كوفه بسیاری از نزدیكان وی از رفتن ایشان به كوفه ابراز نگرانی می‌كردند و به همین دلیل امام را از رفتن به كوفه برحذر می‌داشتند.
از جمله این افراد "محمد حنفیه" برادر ایشان بود كه امام را از سفر به كوفه منع می‌كرد.
"سید بن طاووس (ره)" از امام صادق (ع) نقل می‌كند: در آن شبی كه حسین (ع) می‌خواست صبح آن از مكه خارج شود، محمد حنفیه نزدش آمد و عرض كرد، ای برادر تو اهل كوفه را می‌شناسی كه با پدرت و برادرت بی‌وفایی كردند و من می ترسم با تو همان طور رفتار كنند، اگر تصمیم بگیری در مكه بمانی تو در حرم خدا عزیزترین و محفوظترین افراد هستی."(لهوف سید طاووس، ص
۵۵)
امام فرمود: درباره آنچه گفتی فكر می‌كنم.
سحر گاه هشتم ذی الحجه بود كه امام بعد از آنكه در صحرای عرفات بالای جبل الرحمه(تپه‌ای در نزدیكی صحرای عرفات) اهل بیت خود را دور خود جمع كرد و آنها را از تصمیم خود آگاه كرد، به سمت مسجد خیف ( مسجدی در همان ناحیه كه امروزه به رغم نوسازی در بیشتر ایام سال به دلایل نامعلوم بسته است ) رفت و در آنجا خطبه‌ای معروف را علیه یزید خواند.
خبر به محمد خنفیه رسید و او خود را به امام رساند و مهار شتر امام را گرفت و گفت : " یابن رسول الله ! مگر شما وعده ندادید كه درباره آنچه من گفتم، فكر كنید؟" و امام فرمود:آری، ولی بعد از آنكه تو رفتی رسول خدا نزد من آمد و فرمود; "برو كه خدا خواسته تا تو را كشته ببیند." محمد حنفیه عرض كرد: حال تو با این وضع بیرون می‌روی ، همراه بردن این زنان و كودكان چه معنایی دارد؟ و امام در جواب گفت كه "مشیت خدا بر آن تعلق گرفته كه آنان را اسیر ببیند."
آنگاه با محمد حنفیه خداحافظی كرد و به‌سوی كوفه روانه شد.(همان مدرك)

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 21:14
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

حركت امام حسین (ع) از مدینه به مكه
در شب ‪ ۲۸رجب سال ‪ ۶۰هجری قمری (یازدهم اردیبهشت سال ‪ ۵۹شمسی ، ‪۲۸ آوریل ‪ ۶۸۰میلادی) امام‌حسین (ع)  تصمیم گرفت به همراه خاندان و تعداد زیادی از یاران و پیروانش مدینه را به مقصد مكه ترك نماید.
مقدمه این امر نیز به دلیل عدم بیعت امام با یزید بن معاویه بن ابو- سفیان ...بن عبد شمس و به سه دلیل عمده بود. اول اینكه این سفر مقدمه سفر حج به شمار می‌رفت، دوم‌اینكه مكه حریم امن الهی بود و احتمال آسیب رساندن به امام بسیار كم بود و سوم اینكه مكه مكان مناسبی برای تبلیغ و احیای دین اسلام (امام حسین(ع) بعدها حركت خود را به سمت كربلا در راستای احیای دین جدش خواند) بود.
ایشان در شب خروج از مدینه در كنار قبر پیامبر (ص) آمده و عرض كرد:
"سلام بر توای رسول خدا(ص)، من حسین پسر فاطمه(س)، فرزند تو و فرزند دختر تو هستم و سبط توام كه مرا در میان امتت جانشین خود كردی ، بر این مردم گواه باش ! مرا تنها گذاشتند و امر مرا تباه ساختند و به تو از دست این مردم شكایت می‌كنم تا به تو بپیوندم"  . (بحارالانوار، ج ‪ ، ۴۴ص‪۳۲۷)

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 13:19
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

واقعه‌ای همیشه زنده

واقعه جانگذاز عاشورا و شهادت حسین بن علی(ع) به‌همراه ‪ ۷۲تن از یاران بافاویش نه تنها نزد شیعیان بلكه در نظر بسیاری از آزادمردان جهان، در عین تلخی، حاوی نكات مهمی است كه هر یك از این نكات، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام به شمار می‌رود.
این واقعه چنان تاثیر بسزایی در تاریخ اسلام از خود برجای گذاشت كه دشمنان سعی زیادی برای نابود كردن و یا به انحراف كشاندن آن داشته و دارند.
شناخت صحیح آنچه كه در روز جمعه دهم محرم سال ‪ ۶۱هجری قمری (‪ ۱۶مهر ‪ ۵۹هجری شمسی و پنجم اكتبر ‪ ۶۸۰
میلادی) اتفاق افتاد، نه تنها كمك بزرگی به اصلاح برخی رفتارهای غلط به خصوص هنگام عزاداری در ایام محرم خواهد كرد بلكه مانع هرگونه سوء‌استفاده دشمنان نیز خواهد شد.
در مقوله حاضر و ادامه آن كه در روزهای بعد منتشر خواهد شد، سعی شده است به اختصار و صرفا با بیان تاریخی به شرح این واقعه مهم در تاریخ اسلام پرداخته شود.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 13:19
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

یزید، حاکم لاابالی

یزید بن معاویه بن ابوسفیان دومین خلیفه اموی است که در سال 25 هجری متولد شد. مادر او میسون دختر بجدل ابن انیف کلبی است.

در اواخر سلطنت معاویه، گروهی از یارانش مانند مغیره بن شعبه از او خواستند تا یزید را به جانشینی خود منصوب نماید.


معاویه نیز در سال 56 هجری او را به ولایتعهدی خود برگزید و از مردم برای بیعت با او پیمان گرفت یزید جوانی بود هوسباز که از فسق و فجور در ملاء عام هیچ گونه باکی نداشت و علناً شراب می خورد و با میمون بازی می کرد.


پس از مرگ معاویه، چهار نفر از بیعت با او سر باز زدند:امام حسین علیه السلام، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابوبکر و عبدالله بن عمر. این چهار تن در مدینه بودند.


یزید به حاکم مدینه نوشت که حتماً از حسین بن علی و عبدالله بن زبیر برایش بیعت بگیرد وگرنه آنها را بکشد. امام حسین حاضر به بیعت نشد و از مدینه همراه با اهل بیت پیامبر خارج شد که این حرکت بعدها به واقعه کربلا و شهید شدن ایشان منتهی گردید.


فاجعه کربلا در نخستین سال خلافت یزید رخ داد در ابتدا یزید از کشتن آن حضرت و سرکوبی قیام کربلا بسیار خوشحال بود، اما پس از مدتی به سبب خشم و نفرتی که مردم نسبت به او پیدا کردند سخت از این کار پشیمان گشت.


در سال 63 هجرت مردم مدینه بر ضد او شورش کردند. لذا او مسلم بن عقبه را مامور سرکوبی این شهر کرد. مسلم بن عقبه شهر مدینه را ویران و مردم آن را قتل عام نمود و به سپاهیانش اجازه داد هر کاری که می خواهند با مردم مدینه انجام دهند. این واقعه هولناک در تاریخ به نام واقعه حره معروف است.


او در چهاردهم ماه ربیع الاول سال 64 هجری در سن 38 سالگی در گذشت. پس از او فرزندشمعاویه دوم به خلافت رسید.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 13:18
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

زمینه های قیام سیدالشهداء(علیه السلام) - 1

حوادث اجتماعی هرچند بزرگ باشند علل و ریشه های آنها هم عمیق تر خواهد بود. از جمله مسائلی كه در واقعه عاشورا توجه به آن لازم است بررسی علل وزمینه های پیدایش آن است، امری كه چه بسا كمتر مورد توجه و دقت نظر قرار می گیرد.

عوامل پیدایش برخی از رویدادهای سیاسی اجتماعی به روزها و ماهها قبل برمی گردد در حالی كه علل برخی دیگر از آنها را باید در دهها سال قبل از تاریخ وقوع، جستجو كرد.

«قیام سید الشهداء به عنوان بزرگترین حادثه تاریخ اسلام پس از رحلت رسول خدا(ص) از قبیل دوم است»

ریشه یابی عاشورا در سقیفه

بعد از رحلت رسول خدا(ص) آنچه در سقیفه بنی ساعده رخ داد، ریشه در حوادث قبل از اسلام داشت و آنچه در آغاز سال 61 هجری در كربلا رخ داد نیز سرچشمه ای جز سقیفه نداشت.

مهیار دیلمی در غدیریه خود می گوید:

اضالیل ساقت مصاب الحسین             و ما قبل ذاك وما قد تلا

فیوم السقیفه یابن النبی                      تطرق یومك فی كربلا

و غصب ابیك علی حقه                     و امك حسن ان تقتلا

گمراهی و حیرت ها به حدی رسید كه مصیبت حسین و وقایع قبل و بعد از آن را به پا كرد.

ای زاده مصطفی! این خود روز سقیفه بود كه راه كربلا را هموار نمود.

و از آنجا كه حق پدر و مادرت غضب كردید، كشتن تو(برای قاتلانت) نیكو شد.

بررسی آنچه در سقیفه گذشت این امر را روشن می سازد که پس از رحلت رسول خدا(ص) هیچ گونه پایبندی از جانب امت، به دست آوردهای اسلام وجود نداشت و یا لااقل در آن موقعیت خاص صلاح خود را در این نمی دیدند که به دفاع از حقیقت بپردازند واین لاابالی گری، امت را به کشتن ولی خدا واداشت. به جرأت می توان ادعا کرد که پس از رحلت رسول خاتم همان ویژگیهای جاهلی عرب دوباره زنده شد و از زیر اسلامهای غیرحقیقی سر برآورد. امام علی(ع) در این باره می فرمایند:

" الا و ان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیه " (1)

« آگاه باشید! تیره ورزی های شما بازگشته است به همان شکلی که در ابتدای بعثت پیامبر دچار آن بودید

این کلام مولی الموحدین(ع) گواه صادقی است بر اینکه همه بدبختی ها، بدعت ها و انحرافاتی که متوجه اسلام گردید و همه ستم هایی که بر اولیاء خدا رفت به سقیفه می رسد.

از جمله عناصری که این امر را دامن زدند صنادید قریش بودند که اسلامشان جز از روی نفاق نبود. امیرالمومنین(ع) درباره ایشان می فرماید:

"... ما اسلموا و لکن استسلموا و اسروا الکفر، فلما وجدوا اعوانا علیه اظهروه"(2)

« اینان مسلمان نشدند بلکه فقط تظاهر به مسلمانی کردند و کفر در دل پروراندند و آنگاه که یار و همدستانی یافتندکفر پنهان خویش را آشکار نمودند .»

رویدادهای پس از رحلت رسول خدا(ص) این حقیقت را تصدیق می­کند که عوامل رجعت طلب برای برگرداندن سنت­ها و عقاید دوران کهن با جدیت تلاش کردند و عده­ای از افراد ضعیف الایمان نیز بخاطر سستی اعتقاد با سکوت خویش زمینه را برای قدرت یابی آنان فراهم نمودند و به تدریج جامعه اسلامی به تباهی کشیده شد. البته این ارتجاع دور از انتظار نبود زیرا علاوه بر اینکه مشرکین به طور کلی در حجاز ریشه کن نشده بودند تعدادی از صحابه پیامبر نیز تظار به اسلام می­کرده و ایمان واقعی به رسالت حضرتش نیاورده بودند .

اصولا در هر انقلاب فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی چنین پدیده­ای قابل پیش­بینی است زیرا در هر نهضتی اولاً تحول اعتقادی – اخلاقی در افراد به کمال نمی­رسد ، ثانیاً همه افراد ، مشمول تحول نمی­شوند در نتیجه هم بقایای آثار اعتقادی – اخلاقی گذشته تا حدی در فرد مومن باقی می­ماند و هم عناصر تحول ناپذیر نقش ایفاء می­کنند و زمینه بازگشت جامعه به نظام پیشین را فراهم می­نمایند.

1 – نهج البلاغه، خطبه 16 .

2 – همان.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 13:16
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حمله سپاه یزید بن معاویه به مدینه

شهر رسول خدا در سال 63 هجری شاهد یکی از تکان دهنده ترین وقایع تاریخ خود بود که به واقعه حره معروف است.

واقعه حره از جنایات بزرگ امویان پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام است. این واقعه مربوط به شورش مردم مدینه در بیست و ششم یا بیست و هفتم ذیحجه سال 63 هجری قمری است که توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شدند.

برای این شورش سه علت اصلی بر شمرده اند:

1.  بیعت بسیاری از مردم باعبدالله بن زبیر  که در آن زمان درمکه بود و ادعای خلافت داشت.

2.  زمانی که عثمان بن محمد والی مدینه گردید، یکی از مأموران یزید بن معاویه به مدینه آمد تا اشیای گرانبهای بیت المال را برای یزید ببرد. گروهی از مردم که اموال را حق خود می‌دانستند، جلوگیری کردند و این، منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید .

3.  گروهی از بزرگان مدینه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند و پس از بازگشت، از یزید بدگویی کردند و اعمال ناپسند او را برای مردم توصیف کردند:

« دین ندارد، مشروب می‌خورد، بساط ساز و آواز به راه انداخته و با سگان بازی می کند» مردم مدینه هم گفتند دیگر حاضر به اطاعت از او و پذیرش امارتش نیستند و شورش کردند.

بنی امیه از مردم مدینه که در قتلعثمان شریک بودند، دل خوشی نداشتند؛ متقابلاً مردم مدینه نیز از بنی امیه که برخلاف خلیفه دوم به آنها توجه نشان نمی‌دادند، راضی نبودند. بنابراین ظهور ابن زبیر در صحنه سیاسی و ضعف بنی امیه در حجاز پس از واقعه کربلا، زمینه شورش مردم مدینه را فراهم کرد. یزید در آغاز کوشید تا توسط کسانی چون عبدالله بن جعفر و نعمان بن بشیر، مردم مدینه را به آرامش و اطاعت از خود دعوت کند، اما مردم نپذیرفتند. شورشیان، امویان و یاران آنها را که تقریباً حدود هزار نفر بودند، در خانه مروان بن حکم محاصره کردند و پس از آن با خفت و خواری از شهر بیرون راندند؛ اما با این شرط که قسم یاد کنند همراه سپاه شام باز نگردند. امویان پذیرفتند، گرچه افرادی چون مروان بعداً عهد خود را شکستند.

رهبر این شورشیان، عبدالله حنظله غسیل الملائکه، از طرف عبدالله ابن زبیر حاکم مدینه شد. یزید سپاهی 5 هزار نفری را به سمت مدینه فرستاد. فرماندهی این سپاه با مسلم بن عقبه بود که به دلیل قتل عامی که کرد، به « مسرف » شهرت یافت .

یزید به سپاهیان شامی گفته بود پس از پیروزی می‌توانند به غارت شهر بپردازند و آنچه را که می‌خواهند، از خانه‌های مردم تصاحب کنند؛ به علاوه، سهمیه‌شان از بیت المال را با صد دینار اضافی به آنها پرداخته بود.
مردم مدینه در ورودی شهر در محلی که رسول خدا خندق کنده بود، یعنی فاصله بین حره شرقی و غربی، خندقی حفر کردند تا بتوانند از شهر دفاع کنند.


رهبران آنها عبدالله مطیع، معقل بن سنان و در رأس آنها عبدالله حنظله بود که در حین درگیری، خود و فرزندانش کشته شدند. زمانی که سپاهیان شام به مدینه رسیدند، با مشورت عبدالملک بن مروان که او نیز همراه سایر بنی امیه از شهر اخراج شده بود در منطقه حره مستقر شدند و به کمک مروان توانستند با وعده و وعید مالی، گروهی از بنی حارثه را فریب دهند و از طریق آنها به داخل شهر نفوذ کنند. به این ترتیب درگیری آنها کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان در آمد.




اموال شهر، طبق وعده یزید، سه روز برای سپاهیان شام، حلال شمرده شد و آنها از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. در این میان علاوه بر کشته شدن عده زیادی از مردم، به بسیاری از نوامیس نیز تجاوز شد. مسلم بن عقبه بسیاری از اسیران را که شامل تعدادی از قریشیان بودند، به قتل رساند و در میان مقتولین کسانی از میان صحابه پیامبر نیز بودند.

در تاریخ، تعداد کشته‌های این ماجرا مختلف روایت شده؛ از شش هزار تا ده هزار نفر. در جریان حره تنها انصار نبودند که مورد دشمنی امویان قرار گرفتند، بلکه تعدادی از خانواده‌های مهاجرین نیز از بین رفتند.
سپاه شام پس از قتل و غارت مردم مدینه روانه مکه شد تا ابن زبیر و یاران او را نیز به همین سرنوشت دچار سازد.

در نیمه راه، مسلم بن عقبه جان داد و طبق دستور یزید، کار به دست " حصین بن نمیر " افتاد. او به سوی مکه رفت و مدت چند ماه آنجا را محاصره کرد و از روی بلندی، با منجنیق به حرم خدا سنگ‌هایی آتشین پرتاپ کرد. اما سرانجام وقتی خبر مرگ یزید به سپاه شام رسید، دست از محاصره شهر برداشت و همراه سپاهش به شام بازگشت.

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

شنبه 22/10/1386 - 13:16
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

حیات پس از مرگ صفحه 91 الی 95

علامه مجلسی رحمه‏الله در «بحار الانوار»، بدن مثالی را به اجسام جن و ملائكه تشبیه نموده است؛1 یعنی، همانگونه كه جن و ملائكه از قالبی لطیف(حتی لطیف‏تر از هوا) برخوردارند، قالب مثالی انسان در برزخ نیز به همین صورت است.

***

برای تبیین سیمایی روشن‏تر از قالب مثالی، روایاتی را در این‏باره یادآور می‏شویم:

از امام صادق علیه‏السلام چنین سؤال شد: آیا درست است كه می‏گویند: «روح مؤمن، در سنگدان مرغهای سبز رنگ قرار دارد؟»

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «خیر. مؤمن، در نزد خدا عزیزتر از آن است كه روحش را در قیافه یك مرغ جلوه دهد؛ بلكه در بدنهایی همانند دنیاشان قرار می‏گیرند».2

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «هنگامی كه خداوند، مؤمنی را قبض روح كند او را در قالبی همانند دنیا قرار می‏دهد كه با آن می‏خورد،

________________________________________

1 . «بحار»، ج6، ص217:

«ثم تتعلق الروح بالاجساد المثالیة اللطیفة الشبیهة بأجسام الجن و الملائكة».

2 . «الكافی»، ج3، ص244. «بحار»، ج6، ص268. «المحجة البیضاء»، ج8، ص300:

«عن ابی ولاّدالحنّاط، عن ابی عبداللّه‏ علیه‏السلام ، قلت له: جعلت فداك یروون انَّ ارواح المؤمنین فی حواصل طیور خضر حول العرش!

فقال علیه‏السلام : «لا. المؤمن اكرم علی اللّه‏ من أن یجعل روحه فی حوصلة طیر؛ لكن فی أبدان كأبدانهم».

________________________________________

می‏آشامد و اگر تازه وارد آشنایی بیاید، او را به همان شكل كه در دنیا بوده است، می‏شناسد».1

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «همانا ارواح مؤمنان در برزخ، مانند اجساد دنیاشان از نعمتهای بهشتی برخوردارند و كسانی كه در دنیا با هم آشنا بودند، اینك همدیگر را می‏شناسند و هنگامی كه تازه‏واردی از دنیا به دیار آنان قدم نهد، ابتدا گویند: رهایش كنید؛ زیرا او اكنون راه سخت و دشواری را پیموده است.

[پس از اینكه قدری استراحت كرد] از او پرسند: فلان كس چطور است؟ فلان كس چه شد؟

اگر پاسخ دهد كه او را زنده ترك گفتم، امید پیوستن به ایشان را دهند؛ و اگر پاسخ دهد كه او مرده است، گویند: های! های! هلاك شد».2

 

________________________________________

1 . «لئالی الاخبار»، الشیخ محمد نبی التویسركانی، ج4، ص256، مكتبة المحمدیة:

«فاذا قبضه‏اللّه‏ (عزوجل)، صیر تلك الروح فی قالب كقالبه فی الدنیا، فیأكلون و یشربون؛ فاذا قدم علیهم القادم؛ عرفوه بتلك الصورة التی كانت فی الدنیا».

2 . «الكافی»، ج3، ص244. «بحار»، ج6، ص269:

«ان ارواح المؤمنین فی صفة الاجساد فی شجرة فی الجنة؛ تعارف و تسائل. فاذا قدمت الروح علی الارواح، تقول: دعوها، فانها قد افلتت من هول عظیم. ثم یسألونها: ما فعل فلان؟ و ما فعل فلان؟

فإن قالت لهم: تركته حیا؛ ارتجوه، و إن قالت لهم: قدهلك؛ قالوا: قد هوی، هوی!».

________________________________________

پاداش و كیفر حقیقی

عالم مِثال (برزخ)، برزخی است میان موجودات مادی دنیا و موجودات مُجرّد آخرت؛ یعنی، مانند این عالم مادی نیست؛ لیكن به صراحت تجرد آخرت هم نمی‏باشد و برخی از لوازم ماده (همچون شكل و عرض فعلی) را داراست.

از اینكه گفته می‏شود «برزخ ماده ندارد»، برخی می‏پندارند كه پاداش و كیفر جهان برزخی، وَهم و خیالی بیش نیست و هیچگونه وجود خارجی ندارد! این پندار هم فی‏نفسه باطل است و هم انحرافی است در درك مقصود.1

علی ایّ حال، وضع برزخ همان است كه در گفتارهای پیشین بیان داشتیم و اینك، به چند حدیث كه حقیقی و واقعی بودن پاداش و كیفر برزخ را با صراحت بیشتری بیان می‏دارد، اشاره می‏كنیم:

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «ارواح مؤمنین در خانه‏های بهشتی زندگی می‏كنند، از طعامهای بهشتی می‏خورند و از شربتهای آن می‏آشامند».2

________________________________________

1 . برگرفته از: «حیات پس از مرگ» ص 29 ـ30، علامه طباطبایی (دفتر انتشارات اسلامی).

2 . «كافی»، ج3، ص244. «بحار»، ج6، ص269:

« [ان ارواح المؤمنین] لفی حجرات فی الجنة. یأكلون من طعامها و یشربون من شرابها».

________________________________________

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «دری از آتش جهنم به روی مجرمین و كفار گشایند و آنها را در آب گرم جوشان اندازند».1

ابوبصیر گوید كه از امام صادق علیه‏السلام پرسیدم: ارواح مشركین در برزخ چگونه است؟

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «در آتش، عذاب می‏شوند».2

ارتباط با ارواح

از جمله مسائلی كه در بحث «حیات برزخی» مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامی است، گفت و گو و ارتباط با ارواح است.

روایات وارد شده در این باب بسیار است كه از باب نمونه یك روایت را یادآور می‏شویم:

«در جنگ بدر (نخستین نبرد مسلمانان با مشركان كه موجب پیروزی و سرافرازی سپاه اسلام گردید) كشتگان قریش را به دستور پیامبر اكرم در چاهی انداختند. پیامبر بر سر آن چاه آمد و خطاب به سران كفار (ابوجهل، عتبه، شیبه، امیه و...) فرمود:

ای كفار! شما همسایگان خوبی برای پیامبر خدا نبودید. او را از

________________________________________

1 . «امالی الصدوق»، ص229. «بحار»، ج6، ص223:

«... یفتحان له بابا إلی النار و وینزلان الیه الحمیم من جهنم».

2 . «الكافی»، ج3 ص245 ـ «بحار»، ج6 ص270:

«عن ابی بصیر، عن ابی عبداللّه‏ علیه‏السلام ، قال: سألته عن ارواح المشركین. فقال علیه‏السلام : «فی النار یعذبون،...».

________________________________________

دیار خود بیرون راندید و به ستیز و جنگ با او برخاستید؛ من اینك وعده پروردگارم را حق یافتم. [شما چطور؟].

عمربن خطاب كه سخنان پیامبر را می‏شنید به آن حضرت اعتراض كرد: [اینها بدنهایی مرده و بی‏جانند] چگونه با آنان سخن می‏گویید؟

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: بس كن! سوگند به خدا كه تو از آنان شنواتر نیستی؛ آنان می‏شنوند؛ ولی توانایی پاسخ گفتن را ندارند. اینك كه از آنان روی برگردانم، فرشتگان عذاب با گرزهای آهنین بر سرشان می‏كوبند».1

جهان بیداری

از روایات استفاده می‏شود كه برزخیان به اندازه مقام و منزلت خویش از دنیا دیدن می‏كنند:

امام كاظم علیه‏السلام فرمود: «انسانهای برزخی، در شكل پرنده‏ای لطیف به دیوار خانه‏هایشان فرود می‏آیند. اگر كردار نیكی از خانواده‏هایشان ببینند، خوشحال می‏شوند و اگر كردار بدی از خانواده‏هایشان سرزند؛ اندوهگین می‏گردند».2

________________________________________

1 . «بحار الانوار»، ج6، ص254 ـ 255.

«سخن گفتن پیامبر گرامی با سران كفار قریش، از مسلمات تاریخ و حدیث است؛ از میان محدثان گروهی آن را نقل كرده‏اند كه به برخی اشاره می‏كنیم:

الف ـ «صحیح بخاری»، ج5، ص97، 98 و 110 (در سرگذشت جنگ بدر).

ب ـ «صحیح مسلم»، ج4، ص77 (كتاب جنت).

ج ـ «سنن نسایی»، ج4، ص89 و 90.

د ـ «مسند امام احمد»، ج2، ص131.

ه•• ـ «سیره ابن هشام»، ج1، ص639.

و ـ «مغزی واحدی»، ج1، (غزوه بدر).

ز ـ «بحار الانوار»، ج19، ص346.

و... (نقل از: «اصالت روح از نظر قرآن»، ص158)

2 . «الكافی»، ج3، ص230. «بحار»، ج6، ص257:

برگرفته از کتاب حیات پس از مرگ به نویسندگی علــی‏محمّد اســدی

شنبه 22/10/1386 - 13:14
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چگونه به امام مهدى ( عج ) سلام كنیم ؟

امام جعفر محمد صادق (علیه السلام) مى فرماید :

اگر كسى از شما آن قدر ماند تا اینكه او را ببیند ، آنگاه كه او را دید بگوید :

السَّلامُ عَلَیْكُمْ أَهْلَ بَیْتِ الرَّحْمَةِ وَالنُّبُوَّةِ ، وَمَعْدِنَ الْعِلْمِ ، وَمَوضِعَ الرِّسالَةِ ، السَّلامُ عَلَیْكَ یَا بَقِیَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِهِ .

درود بر شما اى خاندان مهر ورزى و پیامبرى و سرچشمه دانش و قرارگاه پیغام گزارى ، درود بر تو اى بازمانده خداوند در زمین .

اگر ابعاد اخلاقى ـ انسانى حماسه بلند مهدى موعود نیك تصویر و ترسیم شود ، بى گمان انتظار ، كردارى هدفمند و فعال و پر بار و با شكوه خواهد بود .

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

جمعه 21/10/1386 - 10:45
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رشد عقلى و توسعه علمى و اخلاقى

امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) :

« چون قائم ما قیام كند ، دستش را بر سرهاى بندگان مى نهد كه بدین طریق خردهاى آنان را جمع مى كند ( و به تشتت آرا پایان مى دهد ) و اخلاقشان را كمال مى بخشد »

امام محمد باقر (علیه السلام) :

« چون قائم ما قیام كند ، دستش را بر سر بندگان مى گذارد كه از این راه خردهاى آنان را ( با از بین بردن اختلاف آرا ) جمع مى كند و خردهاى آنان كمال مى یابند »

امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) مى فرماید :

« قائم ما اگر قیام كند ، خداوند حواس بینایى و شنوایى شیعیان ما را توسعه مى دهد تا جایى كه ( نیاز به ) وسیله اتصال میان آنان و قائم نباشد ، با آنان سخن مى گوید و آنان او را مى شنوند و به او نگاه مى كنند »

امام جعفر صادق (علیه السلام) :

« علم بیست و هفت بخش است . هرآنچه پیامبران آورده اند ، دو بخش است و تا امروز مردم چیزى بیش از آن دو بخش را نمى دانند . اگر قائم ما قیام كند آن بیست و پنج بخش را برمى آورد و در میان مردم پراكنده مى كند و دو بخش یاد شده را ضمیمه كرده ، تا آنچه مى پراكند بیست وهفت بخش گردد »

ارزیابى نهایى

امام جعفر صادق (علیه السلام) مى فرماید :

« دولت ما واپسین دولت است و هیچ خاندان صاحب دولتى نخواهد بود مگر اینكه پیش از ما فرمانروایى كنند تا اگر سیرت ما را دیدند نگویند چنانچه فرمانروایى از ما بود همانند سیره اینان رفتار مى كردیم ، این همان سخن خداوند است كه : « فرجام كار خاص متقیان است » » .

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان (بخش مقالات استاد) به نشانی Erfan.ir

جمعه 21/10/1386 - 10:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته