دعا و زیارت
و همو آورده كه ابن مردویه از ابى هریره روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در تفسیر جمله (ننقصها من اطرافها) فرمود: مقصود از ناقص كردن اطراف زمین ، از بین بردن علماء است .
و در مجمع از امام صادق (علیه السّلام ) روایت آورده كه در ذیل همین جمله فرمود: مقصود مرگ علماء و فقهاء و اخیار است .
و در كافى به سند خود از محمد بن على از شخصى كه او اسم برده ، از جابر از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: على بن الحسین (علیهما السلام ) همواره مى فرمود: این كلام خدا كه فرمود: (او لم یروا انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها) سرعت مرگ ، و یا كشته شدن ما خاندان رسالت را بر نفس من گوارا مى كند، آنگاه فرمود: مقصود از (نقص اطراف ) مرگ علماء است .
مؤ لف : گویا مراد این باشد كه در این آیه خداوند میراندن علماء را به خودش نسبت داده ، نه بغیر، و همین ، نفس را آرامش مى دهد و مرگ یا كشته شدن را در كامم گوارا مى سازد.
آیه 43 سوره رعد
و یقول الذین كفروا لست مرسلا قل كفى باللّه شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب (43) |
ترجمه آیه
كسانى كه كافر شدند مى گویند تو فرستاده خدا نیستى ، بگو خدا و آن كس كه علم كتاب نزد اوست براى گواهى میان من و شما بس است (43).
بیان آیه
این آیه ، آخرین آیه این سوره است ، و با حرف (و) گفتار در آن را عطف بر كلامى مى كند كه در ابتداء سوره آورده و فرموده بود: (و الذى انزل الیك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا یؤ منون ). و این سومین باریست كه بر منكرین حقیقت كتاب اللّه حمله نموده ، استشهاد مى كند به این كه خداوند و آنها كه علم به این كتاب دارند بر رسالت خاتم النبیین گواهند.
و یقول الذین كفروا لست مرسلا... |
زمینه گفتار در این سوره بیان این جهت بود كه كفار منكر حقیقت كتابند و آن را آیتى الهى نمى دانند، و لذا از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) درخواست آیتى غیر آن مى كردند، همچنانكه در این سوره در خلال آیاتش چند نوبت این معنا را از كفار حكایت نمود، و از جوابى داد كه كلامشان را به خودشان برگردانید،
و كانّه وقتى این جواب را شنیده و از آمدن آیتى غیر قرآن ماءیوس شدند، ناگزیر اصل رسالت را انكار كردند، چون آیت بودن قرآن را قبول نداشتند، و آیت دیگرى هم نیامد و لذا گفتند: (لست مرسلا - تو اصلا پیغمبر نیستى ).
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:28
دعا و زیارت
و در همان كتاب از فضیل بن یسار از امام صادق (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: خداى تبارك و تعالى كتابى نوشته كه در آن تمامى آنچه بوده و خواهد بود ثبت شده ، و آن را پیش روى خود نهاده ، هر چه را بخواهد جلو مى اندازد و هر چه را بخواهد تاءخیر مى اندازد، هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مى نماید، هر چه را كه او بخواهد موجود مى شود، هر چیز را نخواهد نمى شود.
باز در همان كتاب از ابن سنان از ابى عبداللّه (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: خداوند هر حادثه اى را كه بخواهد جلو مى اندازد و هر چه را بخواهد تاءخیر مى اندازد، هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مى كند، و نزد اوست ام الكتاب . و نیز فرمود: هر چه را كه خدا بخواهد قبل از اینكه ایجادش كند در علمش موجود است ، و هیچ چیزى براى او پیش نمى آید مگر آنكه قبلا در علمش موجود بوده براى او چیزى بدون اطلاع و علم پیش نمى آید.
مؤ لف : روایات در باب بداء از ائمه (علیهم السلام ) بسیار زیاد وارد شده ، و با كثرتى كه دارد دیگر نباید به گفته آنها كه گفته اند: خبر بداء خبر واحد است اعتناء نمود.
و این روایت بطورى كه ملاحظه مى فرمائید بداء به معناى علم بعد از جهل را نفى مى كند، و از نظر این روایات علم خداى تعالى كه عین ذات اوست مانند علم ما مبدّل به جهل نمى شود، بلكه بداء، به معناى ظهور امرى است از ناحیه خداى تعالى بعد از آنكه ظاهر مخالف آن بود. پس بداء عبارت است از محو اول و اثبات ثانى و خداى سبحان عالم به هر دو است .
و این حقیقتى است كه هیچ صاحب عقلى نمى تواند انكارش كند، براى اینكه براى امور و حوادث دو وجود پیش بینى و تصوّر مى شود: یك وجود به حسب اقتضاى اسباب ناقص از قبیل شرط و یا علت و یا مانعى است كه قابل تخلف است ، و یك وجود دیگرى بر حسب اقتضاى اسباب و علل تامه آن كه این وجود بر خلاف وجود اول وجودیست ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف .
و آن دو كتابى كه آیه مورد بحث معرفى مى كند، یعنى كتاب محو و اثبات و كتاب ام الكتاب ،
یا عبارتند از همین دو مرحله از وجود، و یا مبدء آن دو. هر چه باشد این مساله كه امرى و یا اراده اى از ناحیه خداى تعالى ظاهر گردد كه خلاف آن توقع مى رفت ، مساله ایست واضح كه جاى هیچگونه تردید در آن نیست .
و آنچه ما به نظرمان مى رسد این است كه نزاع در ثبوت بداء - همچنانكه از احادیث ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) برمى آید - و نفى آن ، همچنانكه دیگران معتقدند، نزاعى است لفظى كه با كمى دقّت خود به خود از بین مى رود. و به همین جهت بود كه ما در این كتاب بحث جداگانه اى اختصاص به این مساءله ندادیم ، با اینكه روش ما این بود كه براى هر مساءله علمى بحثى اختصاص دهیم .
دلیل ما بر اینكه نزاع در بداء نزاع لفظى است ، این است كه آنهاییكه منكر آنند، چنین استدلال مى كنند كه قول به بداء مستلزم تغیر علم خداست ، و حال آنكه این استلزام در بداء ما آدمیان است ، و در ما است كه مستلزم تغیر علم است ، و اما بداء به آن معنایى كه در روایات آمده مستلزم چنین اشكالى نیست .
و در الدّرالمنثور است كه حاكم از ابى درداء نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) آیه را به صورت (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت ) - بدون تشدید باء - قرائت مى كرد.
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:28
دعا و زیارت
در الدّرالمنثور است كه ابن شبیه ، ابن جریر، ابن منذر و ابن ابى حاتم از مجاهد روایت كرده اند كه گفته است : وقتى آیه (و ما كان لرسول ان یاتى بایه الا باذن اللّه ) نازل شد مشركین قریش گفتند: اى محمد گمان نمى كنیم كه كارى از تو ساخته باشد، و به حكم این آیه خداوند سرنوشت ما را و همه كس را تعیین كرده ، (خلاصه خدا ما را چنین كرده ، كه بر مسلك خود باقى باشیم ) خداوند در پاسخشان این آیه را فرستاد كه : (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت ) و تهدیدشان كرد به اینكه هر پیشامدى را كه بخواهیم براى او پیش مى آوریم .
مؤ لف : بیان آیه شریفه آنطور كه در سابق گفتیم اجنبى از مضمون این روایت است ، علاوه بر اینكه در ذیل روایت آمده كه خداوند هر چه را كه از ارزاق و مصائب و هر چیز دیگرى كه براى بندگانش مقدر كرده باشد، مى تواند بر همان تقدیرش باقى بگذارد، و مى تواند آن را محوكند. و در روایت دیگر از جابر نقل شده كه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در ذیل جمله مورد بحث فرموده (خداوند از رزق مردم یكى را محو و یكى را زیاد مى كند، و همچنین از اجلها و عمرها یكى را محو و یكى را زیاد مى كند) و حال آنكه آیه شریفه عمومیت دارد، ناگزیر باید بگوییم مساءله محو و اثبات ارزاق و آجال از باب مثال است .
و نیز در همان كتاب است كه ابن مردویه ، از ابن عباس روایت كرده كه شخصى از رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) از معناى آیه (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت ) سؤ ال كرد، حضرت فرمود: این در شب قدر و مربوط به فراز و نشیب محو و اثبات زندگانى و ارزاق بندگان است ، و اما حیات و مرگ و شقاوت و سعادت ، دستخوش ، تغییر نشده از آنچه تقدیر است زوال نمى پذیرد.
مؤ لف : این روایت علاوه بر اینكه معارض روایات بسیار زیادى است كه از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و ائمه اطهار (علیهم السلام ) و صحابه وارد شده ، با اطلاق آیه نیز معارض است ، و با دلیل عقلى هم سازگارى ندارد. نظیر آن از ابن عمر از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیز وارد شده كه در ذیل آیه مذكور فرموده : (مگر شقاوت و سعادت و حیات و موت ، كه قابل محو و اثبات نیست ).
و نیز در همان كتابست كه ابن مردویه و ابن عساكر از على (علیه السّلام ) روایت كرده اند كه فرمود: از رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) از این آیه پرسش نمودم حضرت فرمود: دیدگانت را با تفسیر آن روشن مى كنم ، و دیدگان امّتم را كه بعد از من مى آیند با تفسیر آن روشن مى سازم ، و آن این است كه صدقه در صورتى كه با شرائطش انجام شود، و احسان به پدر و مادر و به طور كلى كار نیك كردن ، شقاوت را به سعادت مبدّل نموده عمر را طولانى ، و از پیشامدهاى بد جلوگیرى مى كند.
مؤ لف : این روایت بیش از ذكر پاره اى از مصادیق چیز دیگرى ندارد.
و در كافى به سند خود از هشام بن سالم و حفص بن بخترى و غیر آن دو، از امام صادق (علیه السّلام ) روایت كرده كه در ذیل آیه (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت ) فرموده : و آیا جز این است كه چیزى كه ثابت است محو مى شود، و چیزى كه محو و نابود است اثبات مى گردد.
مؤ لف : این روایت را عیاشى هم در تفسیر خود از جمیل از آنجناب نقل كرده .
و در تفسیر عیاشى از فضیل بن یسار روایت آورده كه گفت : من از حضرت ابى جعفر (علیه السّلام ) شنیدم كه مى فرمود: پاره اى از امور، امورى حتمى هستند كه ناگزیر واقع مى شوند، و پاره اى دیگر امورى مشروط و موقوفند كه خداوند هر كدام را بخواهد پیش مى اندازد و یا محو مى كند و یا اثبات مى نماید، و هیچكس از این امور اطلاع ندارد. و اما آنچه كه به وسیله انبیاء خبر داده ناگزیر واقع خواهد شد، چون خداوند راضى نیست كه خود و یا ملائكه و یا انبیائش تكذیب شوند.
مؤ لف : این روایت در همان كتاب به طریق دیگرى نیز آورده شده . صاحب كافى هم آن را به سند خود از فضیل از آنحضرت نقل كرده است .
و در همان كتاب از زراره از حضرت ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: على بن الحسین همواره مى گفت : اگر آیه اى از كتاب خدا نبود هر آینه شما را به آنچه كه بوده و آنچه كه تا قیامت خواهد شد خبر مى دادم پرسیدم كدام آیه ؟ فرمود: آیه -(یمحو اللّه ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب ).
مؤ لف : معناى این حدیث این است كه از آیه شریفه برمى آید كه خدا خواسته است خلائقش با جهل به حوادث آینده زندگى كنند، تا به ضروریات زندگى خود قیام نمایند، چون اگر عالم باشند هدایت اسباب عادى را نمى پذیرند، و دو اصل اساسى زندگى كه همان خوف و رجاء است از اعتبار مى افتد. آرى ، اگر حوادث آینده بطور كامل براى آنان هویدا و مكشوف شود، این غرض الهى كه ادامه زندگى عادى بشر است فاسد مى شود.
و همین جهت باعث شده است كه امام از آینده خبر ندهد، نه اینكه اگر خبر مى داد خداوند با محو و اثبات و بداء خود، او را تكذیب نموده ، خلاف آنچه را كه او خبر داده بود پدید مى آورد، چون آنجناب از این جهت در امن بود. بنابراین تعارضى میان این روایت و روایات قبلى نیست .
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:27
دعا و زیارت
این كلام به منظور عبرت آمده . بعد از آنكه آنانرا به هلاكت تهدید كرده بعبرت از سرنوشت گذشتگان وادار مى نماید، و از آن استفاده مى شود كه پرداختن به زمین و كم نمودن از اطراف آن ، كنایه است از كشتن و هلاك كردن اهل آن ، و بنابراین آیه شریفه از نظر مضمون ، نظیر آیه ایست كه مى فرماید: (بل متعنا هولاء و آباءهم حتى طال علیهم العمر افلا یرون انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها افهم الغالبون ).
و اینكه بعضى گفته اند: مراد این است كه (مگر اهل مكه نمى بینند كه ما به سرزمین ایشان پرداختیم ، و یكى پس از دیگرى قراء و قصبات ایشان را از ایشان گرفته و براى مسلمانان فتح كردیم و چطور نمى ترسند كه به شهرهاى ایشان بپردازیم ، و از ایشان انتقام بگیریم ) صحیح نیست ، زیرا این سوره مكى است ، و وقتى نازل شده كه هیچ فتحى نصیب مسلمانان نشده بود، زیرا فتوحات مسلمین بعد از هجرت شروع شد.
علاوه بر اینكه آیات مورد بحث و تهدید آن ناظر به هلاكت آنان در جنگ بدر و احد و امثال آنست كه بعدها اتفاق افتاد نه به فتح مكه .
(و اللّه یحكم لا معقب لحكمه و هو سریع الحساب ) - مقصود از این جمله این است كه غلبه از خداى سبحان است ، اوست كه حكم مى كند و در قبال حكمش حكم احدى نفوذ ندارد، و در نتیجه نمى تواند از حكم او جلوگیرى كند. آرى ، خداى سبحان هر عملى را به مجرد وقوعش حساب مى كند، بدون اینكه فاصله دهد تا دیگران بتوانند در آن تصرف نموده و اخلال كنند. پس جمله (و اللّه یحكم ...) در معناى جمله (افهم الغالبون ) است كه در ذیل آیه سوره انبیاء گذشت .
و قد مكر الذین من قبلهم فللّه المكر جمیعا... |
یعنى كسانى هم كه قبل از ایشان بودند مكر كردند و لیكن مكرشان سودى به ایشان نبخشید و نتوانستند ما را از اینكه به زمین بپردازیم و از اطرافش بكاهیم مانع شوند، پس تنها خداى سبحان مالك مكر و همه آن است ، و مكر هر كس را به صاحبش برمى گرداند.
(یعلم ما تكسب كل نفس ) - این جمله در مقام تعلیل مالكیت خداى تعالى نسبت به همه مكرها است . به این بیان كه مكر وقتى صورت مى گیرد كه طرف یعنى شخص مكر شده از نقشه مكر كننده بى خبر باشد، وگرنه اگر بداند كه چه نقشه اى برایش ریخته شده در صدد برمى آید نقشه او را خنثى بسازد.
(و سیعلم الكفار لمن عقبى الدار) - این جمله حجت را تمام نموده ، ادعا مى كند كه مساءله انتهاى امور به عواقبش از مسائل ضرورى و بدیهى است كه در هیچ موردى تخلف نمى پذیرد، و بطور كلى هر امرى به عاقبتش منتهى مى گردد. و كفار به زودى خواهند دید كه سرانجام نیك از آن كیست ، بنابراین هیچ حاجتى نیست به اینكه براى فهماندن این حقیقت استدلال را تعقیب نموده ، طولانى كنیم .
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:27
دعا و زیارت
پس خلاصه مضمون آیه این مى شود كه : خداى سبحان در هر وقت و مدتى كتاب و حكم و قضائى دارد، و از این نوشته ها هر كدام را بخواهد محو و هر كدام را بخواهد اثبات مى كند. یعنى قضائى كه براى مدتى رانده تغییر مى دهد، و در وقت دیگر به جاى آن ، قضاى دیگرى مى راند، و لیكن در عین حال براى همیشه قضائى لا یتغیر و غیر قابل محو و اثبات هم دارد، و این قضاء لا یتغیر اصلى است كه همه قضاهاى دیگر از آن منشاء مى گیرند، و محو و اثبات آنها نیز بر حسب اقتضاى آن قضاء است .
بنابراین از آیه شریفه چند نكته روشن مى گردد:
اول اینكه حكم محو و اثبات حكمى است عمومى كه تمامى حوادثى كه به حدود زمان و اجل محدود مى شود - و بعبارت دیگر تمامى موجوداتى كه در آسمانها و زمین و ما بین آندو است - دستخوش آن مى گردند، همچنانكه فرموده : (ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمى ).
و این نكته از اینجا استفاده مى شود كه در آیه شریفه به طور اطلاق فرموده : (خداوند هر چه را بخواهد محو مى كند و هر چه را بخواهد اثبات مى نماید)، و صرف اینكه مورد آیه مساءله نبوت است باعث نمى شود كه ما از اطلاق آن صرفنظر نموده ، عمومیّت آن را تخصیص بزنیم ، زیرا مورد مخصص نیست . از همینجا فساد گفتار كسانیكه آیه را به معناى خاصى گرفته اند معلوم مى شود. آرى ، بعضى گفته اند: محو و اثبات همان نسخ احكام است . عدّه اى دیگر گفته اند: محو و یا اثبات مباحاتى است كه در نامه اعمال نوشته شده كه اگر خدا بخواهد آنها را محو نموده ، به جاى آن اطاعت و یا معصیت مى نویسد، تا عمل صاحبش بى جزاء نباشد. عدّه سوم گفته اند: محو گناهان مؤ منین و اثبات گناهان كفار است كه خداوند با آنان به فضل خود، و با اینان به عقوبت خود معامله مى كند. و عدّه دیگر گفته اند: مربوط به محنت ها و مصائب و تنگى معیشت و امثال آن از امورى است كه دعا و صدقه در تغییر آنها دخالت و اثر دارد.
بعضى دیگر گفته اند (محو) همان از بین بردن گناهان است ، نه توبه ، و (اثبات ) تبدیل سیئات است به حسنات . عده اى گفته اند: محو نسلهاى پیش ، و اثبات نسلهاى بعد است . و بعضى گفته اند مقصود محو ماه و اثبات آفتاب است ، كه آیت شب را محو نموده ، روز را كه وسیله بینایى است اثبات مى كند. و بعضى گفته اند: محو دنیا، و اثبات آخرت است . عده اى گفته اند: راجع به ارواح است كه خداوند در حال خواب آنها را مى گیرد، هر كدام را كه بخواهد رها مى كند و هر كدام را بخواهد نگه مى دارد. قول دیگر اینكه راجع به اجلهاى نوشته شده در شب قدر است كه هر كدام را بخواهد بهمان حال باقى مى گذارد و هر كدام را بخواهد تغییر مى دهد.
این اقوال و امثال آن اقوالى است كه در خود آیه دلیلى بر آنها نیست تا آیه را به آن معانى تخصیص دهیم ، و بدون هیچ تردیدى آیه اطلاق دارد. علاوه بر اینكه مشاهدات خود ما نیز به ضرورت و بداهت شاهد و مطابق آنست ، زیرا ما مى بینیم كه مساءله دگرگونى و تحوّل در تمامى اطراف عالم جریان داشته ، هیچ موجودى وقتى در دو زمان مقایسه شود به یك حالت باقى نمى ماند، و حتما دستخوش تغییر و تحوّل شده ، حالا یا ذاتش متحول شده ، و یا صفاتش ، و یا اعمالش . و در عین حال وقتى فى حد ذاته و بر حسب وقوعش اعتبار شود مى بینیم ثابت مانده ، و تغییر نیافته ، چون هیچ چیز از آن حالى كه بر آن حال واقع شده تغییر نمى پذیرد.
پس براى تمامى موجودات دیده شده دو جهت است ، یك جهت تغیر كه از این جهت دستخوش مرگ و زندگى ، و زوال و بقاء، و انواع دگرگونیها مى شود، و یك جهت ثبات كه از آن جهت بهیچ وجه دگرگونى نمى پذیرد. حال ، این دو جهت ، یا همان كتاب محو و اثبات و ام الكتاب است ، و یا دو چیز دیگریست كه از آثار آن دو كتاب و متفرع بر آنها است . به هر حال ، آیه شریفه قابل تطبیق بر این دو جهت هست ، و در نتیجه شامل تمامى موجودات مى گردد.
نكته دوم اینكه خداى سبحان در هر چیزى قضاء و قدرى ثابت دارد كه قابل تغییر نیست ، و همین خود دلیل فسادگفتار كسانى است كه گفته اند: هر قضائى قابل تغییر است و آنگاه استدلال كرده اند به روایات و دعاهاى متفرق كه دلالت دارد بر اینكه دعاء و صدقه مقدرات سوء را دفع مى كند، مانند دعائى كه از ائمه (علیهم السلام ) و از بعضى صحابه روایت شده كه گفته اند: (پروردگارا اگر اسم مرا در زمره اشقیاء نوشته اى از آنجا محو كن ، و در زمره سعداء بنویس )، و همچنین نظایر این مضمون . ولى باید بدانید كه این راجع به مقدرات غیر حتمى است كه ما نیز منكر آن نیستیم .
نكته سوم اینكه قضاء دو قسم است ، یكى قابل تغییر و یكى غیر قابل تغییر - كه ان شاء اللّه در آینده نزدیكى راجع به این مطلب بحث خواهد شد.
و ان ما نرینك بعض الذى نعدهم او نتوفینك فانما علیك البلاغ و علینا الحساب |
كلمه (ان ما) تركیب یافته از دو جمله : (ان ) شرطیه و (ما) ى زائده مفید تاءكید است ، دلیل زائده و تاءكید بودن آن این است كه در آخر فعل بعدیش نون تاءكید آمده .
این آیه وظیفه اى را كه به عهده رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) است روشن مى سازد، و آن این است كه تنها سرگرم كار انذار و تبلیغ باشد، و به هیچ وجه توجهى به هوى ها و خواسته كفار نكند، و مانند ایشان آرزوى رسیدن آیتى كه اقتراح كرده اند نكند، حتى منتظر اثر تبلیغات خود و یا نزول عذاب بر آنان نیز نباشد.
و این آیه دلالت دارد بر اینكه حساب الهى همانطور كه در آخرت برقرار مى شود در دنیا نیز برقرار است .
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:26
دعا و زیارت
و اینكه فرمود: (و عنده ام الكتاب ) معنایش این است كه نزد خدا اصل كتاب و ریشه آن وجود دارد، چون كلمه (ام ) به معناى اصل هر چیز است كه از آن ناشى گشته و بدان باز مى گردد.
این جمله توهّمى را كه ممكن است به ذهن كسى برسد دفع نموده ، حقیقت امر را بیان مى كند، چه اختلاف حال كتاب و محو و اثبات آن و دگرگون شدن احكام نوشته شده و قضاء رانده شده در آن ، چه بسا آدمى را به این توهّم وادارد كه قضایا و امور عالم نزد خداى سبحان هم وضع ثابتى نداشته ، حكم او هم تابع علل و عوامل خارجى است ، عینا مانند احكام ما آدمیان و صاحبان شعور، و یا به توهّم بیندازد كه اصلا احكام الهى گزاف و بیهوده است ، و نه خودش به حسب ذات تعین دارد، و نه چیزى از خارج در تعین آن اثر مى كند.
همچنانكه چه بسا صاحبان عقل بسیط و ساده لوحان توهم كرده اند كه خدایى كه ملك - بكسر لام - مطلق است ، سلطنتش مطلق ، و هر چه بخواهد مى كند، و با آزادى مطلق و بدون رعایت هیچ قید و شرطى ، و هیچ طریقه و نظامى هر عملى كه بخواهد انجام مى دهد، و با این حال دیگر نمى توان صورتى ثابت و نظامى معین براى افعال و قضایاى او تصوّر نمود. در حالى كه (بر خلاف این توهم ) خودش فرموده : (ما یبدل القول لدى ) و نیز فرموده : (و كل شى ء عنده بمقدار) و همچنین آیاتى دیگر.
در جمله مورد بحث این توهم را دفع نموده و فرموده : (و عنده ام الكتاب )، یعنى اصل و ریشه عموم كتابها و آن امر ثابتى كه این كتاب هاى دستخوش محو و اثبات بدان بازگشت مى كنند، همانا نزد اوست . و آن اصل مانند این شاخه ها دستخوش محو و اثبات نمى شود، و اگر آن هم دستخوش محو و اثبات مى شد دیگر معنا نداشت كه اصل كتابها خوانده شود، بلكه آن هم مانند اینها بود، و اگر این كتابها اصلى نمى داشت محو و اثبات آنها بخاطر یكى از دو جهت بود:
یا بخاطر این بود كه عوامل خارجى اقتضاء محو یكى و اثبات یكى دیگر را داشت و در محو و اثبات آنها اثر مى گذاشت ، كه در این صورت خداى تعالى مقهور و مغلوب عوامل و اسباب خارجى مى شد، عینا مانند ما ممكنات كه محكوم عوامل خارجى هستیم ، و این غلط است ، زیرا به حكم (لا معقب لحكمه ) خداوند محكوم چیزى نمى شود.
و یا بخاطر این مى بود كه اصولا كارهاى او تابع هیچ نظامى نبوده بلكه گزافى صورت مى گیرد. این نیز صحیح نیست ، زیرا گزاف بودن مستلزم اختلال نظام خلقت و تدبیر عام و واحدى است كه موجودات را به هم مربوط مى سازد، و ساحت ذات خداوندى بزرگتر و منزه تر از این معنا است ، همچنانكه فرموده : (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین ما خلقنا هما الا بالحق ).
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:25
دعا و زیارت
اینكه جمله (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت ) از یكطرف متصل شده به جمله (لكل اجل كتاب ) و از طرف دیگر متصل است به جمله (و عنده ام الكتاب ) قهرا ظهور در این یافته كه منظور از محو كتاب و اثبات آن ، در زمانهاى معین است ، پس كتابى كه خداوند در یك زمانى اثبات كرده ، اگر بخواهد در زمانهاى بعد آن را محو مى كند و كتاب دیگرى اثبات مى نماید. پس خداى سبحان لا یزال كتابى را اثبات و كتاب دیگرى را محو مى سازد.
بنابراین اگر ما نوشته هاى كتاب را عبارت بدانیم از آیت و معجزه و نشان دهنده اسماء و صفات خداوندى ، و در نظر بگیریم كه وجود هر چیزى آیت خداست ، در این صورت صحیح است بگوییم خداوند لا یزال و همواره و در هر آن مشغول محو آیتى و اثبات آیتى دیگر است ، همچنانكه خودش فرموده : (ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها) و نیز فرموده : (و اذ بدلنا آیه مكان آیه ).
پس اینكه فرمود: (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت ) با در نظر داشتن اینكه مطلق است و قیدى بدان نخورده نسبت به جمله (لكل اجل كتاب ) معناى تعلیل را افاده مى كند، و معنایش این مى شود: براى هر وقتى كتاب مخصوصى است ، پس كتابها به اختلاف اوقات مختلف مى شوند، و چون خداى سبحان در كتابى كه بخواهد تصرف نموده ، آن را محو مى كند، كتاب دیگرى به جایش اثبات مى نماید، پس اختلاف كتابها به اختلاف اوقات ناشى از اختلاف تصرفات الهى است ، نه اینكه از ناحیه خود آنها باشد كه هر وقتى كتابى داشته باشد كه بهیچ وجه قابل تغییر نباشد، بلكه خداى سبحان است كه آن را تغییر داده ، كتاب دیگرى به جایش اثبات مى نماید.
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:25
دعا و زیارت
بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را از پیروى اهل كتاب نهى فرمود: اینك حقیقت حال را به وى تذكر مى دهد، و او را از چنین طمعى ماءیوس ساخته ، وادار مى كند كه بر خدا توكل نموده ، در امورش به او بازگشت نماید.
و آن حقیقت این است كه سنت خدا بر این جریان یافته كه انبیاء (علیهم السلام ) از جنس خود بشر باشند، و اصولا مساءله ارسال رسل از طریق متعارف و مالوف صورت گیرد، نه اینكه انبیاء مالك غیب عالم و اختیاردار چیزى از مختصات آن باشند، مثلا داراى یك قوه غیبیه باشند كه با داشتن آن هر چه بخواهند بكنند. قادر على الاطلاق باشند و در نتیجه هر آیه و معجزه اى كه بخواهند و یا از ایشان طلب كنند بیاورند، بلكه ایشان مانند سایر مردم هستند و هیچ اختیارى از خود ندارند، و همه امور بدست خداست .
او است كه اگر بخواهد آیه و معجزه مى فرستد، و البته وقتى مى فرستد كه حكمت الهى اش اقتضاء بكند، و اینطور نیست كه همه اوقات در مصلحت و حكمت برابر باشند، و گرنه حكمت باطل گشته ، نظام خلقت مختل مى گردد، بلكه براى هر زمانى حكمتى است مناسب آن ، و حكمى است مساعد آن ، و بهمین جهت براى هر وقتى یك آیه مناسب است .
این است آن حقیقتى كه گفتیم جمله (و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و جعلنا لهم ازواجا و ذریه ) بدان اشاره مى كند. و جمله (و ما كان لرسول ان یاتى بایه الا باذن اللّه ) هم اشاره به آن مطلبى است كه گفتیم انبیاء قدرت غیبیه نداشته ،
در آنچه كه مى خواهند مستقل نیستند و تنها، كارى را مى توانند بكنند كه اذن خداوند یاورشان باشد.
و معناى اینكه فرمود: (لكل اجل كتاب ) این است : براى هر زمانى حكمى است رانده شده و مخصوص آن زمان كه این نیز اشاره است بهمان مطلبى كه استثناء (الا باذن اللّه ) و مساءله سنّت جارى خدا و تقدیرات او بدان اشاره داشت .
پس خداى سبحان است كه هر چه بخواهد نازل مى كند و بهر چه بخواهد اذن مى دهد، و لیكن همو در هر وقت و هر آیتى را نازل نمى كند و بدان اذن نمى دهد، زیرا براى هر وقتى كتابى است كه او نوشته و به جز آنچه در آن نوشته واقع نمى شود.
از آنچه گذشت برمى آید كه تفسیرى كه بعضى كرده و گفته اند: (جمله (لكل اجل كتاب ) از باب قلب است ، و اصل آن (لكل كتاب اجل ) بوده ، یعنى براى هر كتابى عمرى معین و وقتى مخصوص است كه در آن وقت نازلش مى كند و مردم باید بر طبقش عمل كنند، پس براى تورات وقتى ، و براى انجیل مدتى ، و براى قرآن سرآمدى معین است ) تفسیر صحیح و قابل اعتناء نیست .
یمحو اللّه ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب |
(محو) هر چیز به معناى از بین بردن آثار آنست ، وقتى گفته مى شود من نوشته را محو كردم ، معنایش این است كه خطوط و نقشه هاى آن را از بین بردم . و معناى اینكه در آیه 24 سوره شورى فرمود: (و یمحو اللّه الباطل و یحق الحق بكلماته ) این است كه خداوند آثار باطل را از بین مى برد، همچنانكه فرموده : (فاما الزبد فیذهب جفاء...)، و نیز فرموده : (و جعلنا اللیل و النهار ایتین فمحونا آیه اللیل و جعلنا آیه النهار مبصره )، یعنى اثر بینا كنندگى را از شب گرفتیم . پس معناى محو قریب به معناى نسخ است . وقتى گفته مى شود: (نسخت الشمس الظل ) معنایش این است كه آفتاب سایه و اثر آنرا از بین برد.
در آیه شریفه در مقابل محو، لغت اثبات آمده ، چون اثبات به معناى بر جا گذاشتن هر چیزیست به طورى كه از آنجایش تكان نخورد و نلغزد، مثلا وقتى گفته مى شود: (اثبت الوتد فى الارض )، معنایش این است كه من میخ را در زمین محكم كوبیدم آنچنان كه دیگر كنده نشود و تكان نخورد.
بنابراین نقطه مقابل اثبات محو است كه به معناى ازاله آثار چیزیست بعد از آنكه اثبات و جایگزین شده باشد، و لیكن بیشتر در نوشته استعمال مى شود.
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:24
دعا و زیارت
بنابراین منظور از جمله (و لئن اتبعت اهواءهم ...) نهى از پیروى خواسته هاى اهل كتاب است ، كه نه تنها در این آیه بلكه بارها در قرآن كریم از آن نهى فرموده ، و عمده جهت آن این است كه اهل كتاب از پیش خود معجزاتى دلبخواه غیر از معجزه قرآن پیشنهاد مى كردند، همچنانكه مشركین از آن حضرت معجزاتى طلب مى نمودند. علاوه بر اینكه اهل كتاب نسخ احكام را محال مى پنداشتند،
و انتظار داشتند رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) پیرو احكام دینى ایشان باشد. این دو جهت و مخصوصا جهت اولى عمده جهتى بود كه ایشان را به این طمع وامى داشت .
بنابراین معناى آیه چنین مى شود: همچنانكه بر اهل كتاب (یهود و نصارى ) كتاب نازل كردیم ، بر تو نیز این قرآن را نازل كردیم ، بزبان خودت ، و در حالیكه مشتمل بر حكم الهى ، و یا در حالى كه حاكم بین مردم است ، و تو اگر خواسته هاى اهل كتاب را پیروى كنى ، و مانند ایشان طمع بدارى كه بغیر قرآن آیت دیگرى بر تو نازل شود، و یا با ایشان مداهنه نموده ، به پاره اى از احكام منسوخه و یا تحریف شده ایشان تمایل كنى ، ما تو را به عقوبت مى گیریم ، و در آن وقت است كه بغیر خدا دادرسى نخواهى داشت و كسى تو را از عذاب خدا نجات نتواند داد. بنابراین مخاطب در این آیه تنها رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) است ، نه امت ، آنچنانكه بعضى خیال كرده اند.
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:23
دعا و زیارت
بعضى از مفسرین كلمه (كتاب ) را كه در آیه است به قرآن ، و جمله (الذین آتیناهم الكتاب ) را به اصحاب رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و كلمه (احزاب ) را به اعرابى تفسیر كرده اند كه علیه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) حزب تشكیل دادند - كه همان قریش و سایر قبایل بودند - و گرفتاریهایى براى آن حضرت درست كردند.
و لیكن این تفسیر صحیح نیست ، زیرا معهود نیست و سابقه ندارد كه قرآن كریم جمله (الذین اوتوا الكتاب ) را بر اصحاب رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) اطلاق كرده باشد. علاوه بر اینكه اگر آیه را اینطور تفسیر كنیم لازمه اش این است كه این معنى تكرار شود (زیرا آیه بعدى نیز همین معنى را ذكر مى كند).
و چه بسا گفته باشند كه مقصود از این جمله تنها یهود، و مقصود از كتاب ، تورات است ، و مراد از اینكه فرمود بعضى از احزاب پاره اى از قرآن را انكار مى كنند آن آیاتى است كه مشتمل بر احكامى خلاف احكام تحریف شده تورات است . و اگر بگویى انكار چنین آیاتى اختصاص به بعضى از یهود نداشت ، بلكه همه یهود آن را منكر بودند، مى گوییم درست است و لیكن بعضى از یهود بدون فرح و خوشحالى از نزول قرآن ، آن دسته از آیات را انكار مى كردند، و بقیه یهود هم خوشحال بودند و هم آن دسته را انكار مى كردند. آنگاه براى اثبات این معنا كلام را طولانى كرده اند.
و از بعضى از مفسرین نقل شده كه گفته اند: منظور از موصول (الذین ) عموم مسلمین ، و منظور از (احزاب ) یهود و نصارى و مجوس است . باز از بعضى دیگر نقل شده كه گفته اند در جمله (و الیه ماب ) تقدیر (و الیه مابى و مابكم ) است .
و لیكن این اقوال هیچ دلیلى از ظاهر لفظ آیه ندارند، و فائده اى هم در تعقیب آنها و پاسخ از آنها نیست .
و كذلك انزلناه حكما عربیا و لئن اتبعت اهواءهم بعد ما جاءك من العلم ما لك من اللّه من ولى و لا واق |
اشاره (كذلك ) به كتابیست كه در آیه قبلى بود، و مقصود از آن جنس و عموم كتابهاى نازل شده بر انبیاء گذشته است ، مانند تورات و انجیل .
و منظور از (حكم ) قضاء و فرمان است ، چون شاءن كتابى كه از آسمان نازل شود همین است . همچنانكه در آیه دیگر فرموده : (و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه ) پس كتاب از یك نظر حكم الهى است ، و از یك نظر حاكم میان مردم است ، و این است معناى حكم نه حكمت كه بعضى گفته اند.
كلمه (عربیا) صفت است براى حكم ، و اشاره است به اینكه اگر كتاب را به زبان عربى كه زبان رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) است نازل فرموده براى این بوده كه سنت او بر این جارى شده كه هر پیغمبرى را به زبان قوم خودش بفرستد، و در این باره فرموده : (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) و این معنا پوشیده نیست كه خود شاهد است بر اینكه مراد از اهل كتابى كه در آیه قبلى آمده یهود و نصارى است ، و اصولا روى سخن در این آیات به ایشان است همچنانكه آیات سابق متعرض حال مشركین بود.
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:23