• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4078روز قبل
تاریخ

آداب و رسوم‌ پیش از نوروز

آداب و رسوم‌ پیش از نوروز

خانه‌ تكانی

اصطلاح خانه تكانی را بیشتر در مورد شستن، تمیز كردن، نوخریدن، تعمیر كردن ابزارها، فرش‌ها و لباس‌ها كه به مناسبت فرا رسیدن نوروز صورت می‌گیرد، به‌كار می‌گیرند. در خانه ‌تكانی كه سه تا چهار هفته طول می‌كشد، باید تمام وسیله‌هایی كه در خانه است جابه‌جا، تمیز و تعمیر بشوند و دوباره در جای خود قرار بگیرند. بعضی از وسیله‌های سنگین وزن مثل؛ فرش‌ها، تابلوها، پرده‌ها و وسیله‌های دیگر فقط سالی یك‌بار، آن هم در خانه‌تكانی نوروزی جا به جا و تمیز می‌شوند. در برخی از شهرهای آذربایجان، نخستین چهارشنبه‌ی ماه اسفند (چهارشنبه موله) به شستن و تمیز كردن فرش‌های خانه اختصاص دارد.

آداب و رسوم‌ پیش از نوروز

پنج‌شنبه‌ی آخر سال

یكی از آیین‌های كهن پیش از نوروز، یاد كردن از مردگان است؛ به ویژه خانواده‌هایی كه در طول سال، عزیزی را از دست داده‌اند. رفتن به زیارتگاه‌ها و زیارت اهل قبور در پنج‌شنبه و نیز روز پیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال، رسمی همگانی است. همچنین رسم است كه ایرانیان در موقع سال تحویل به زیارت حرم امامان (ع) و امامزادگان می‌روند.

آداب و رسوم‌ پیش از نوروز

كاشتن سبزه

اسفند، ماه پایانی و زمستانی، هنگام كاشتن دانه و غلّه است كاشتن«سبزه‌ی عید» به صورت نمادین، از روزگاران كهن، در همه‌ی خانه‌ها و در بین همه‌ی خانواده‌ها مرسوم است. در ایران كهن، بیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام برپا می‌كردند؛ یك ستون گندم، یك ستون جو، و به ترتیب برنج و باقلا، كاجیله (گیاهی است از تیره‌ی مركبات، كه ساقه‌ی آن به 50سانتی‌متر می‌رسد)، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، گنجد، عدس و ماش می‌كاشتند. در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی این سبزه ها را  می‌كندند و برای فرخندگی به هرسومی پراكندند. امروز در همه‌ی خانه‌ها رسم است كه ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرف‌های كوچك و بزرگ، كاسه، بشقاب، پشت كوزه و ... دانه‌هایی چون گندم، عدس، ماش و ... می‌كارند. در برخی از شهرهای آذربایجان، سومین چهارشنبه به خیس كردن و كاشتن گندم و عدس برای سبزه‌های نوروزی اختصاص دارد.

آداب و رسوم‌ پیش از نوروز

سفره‌ی هفت‌سین

جمع شدن همه‌ی اعضای خانواده در موقع سال تحویل در كنار سفره‌ی هفت‌سین از رسم‌ها و باورهای قدیمی است. در سفره‌های هفت‌سین، هفت روییدنی خوراكی قرار دارد كه نام‌آنها با حرف«س» آغاز می‌شود، مانند؛ سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سركه، سمنو و مانند اینها كه نماد فراوانی فرآورده‌های كشاورزی است. علاوه بر آن،قرآن، آینه، شمع، ظرفی شیر، ظرفی آب كه نارنجی در آن است. تخم‌مرغ رنگ شده، ماهی قرمز، نان و سبزی، گلاب، گل، سكه و قرآن نیز زینت بخش سفره‌ی هفت‌سین است كه در بیشتر خانه‌ها تا روز سیزده پهن است.

 

برگرفته از مجله: سلام بچه‌ها

تنظیم برای تبیان: مریم فروزان كیا

سه شنبه 8/12/1391 - 21:35
آموزش و تحقيقات

ماهی قرمز از كجا آمده است؟

ماهی قرمز

ماهی‌های قرمز از كجا آمده‌اند؟

ماهی قرمز یكی از آبزیان تزیینی برای سفره‌ی عید است كه همه علاقه‌ به خریدن آن دارند و زییابی خاصی به سفره‌ی عید می‌دهد. مشكلی كه هست، نگهداری آن چند روز بیشتر طول نمی‌كشد و آنها می‌میرند. نگران نباشید! در اینجا راه‌هایی هست كه بتوانید این ماهی‌های زیبا را تا مدت‌ها نگهداری كنید و از دیدن آنها لذت ببرید. ماهی قرمز با گلدفیش

ماهی قرمز

به خاطر رنگ طلایی آن شهرت یافته است. این ماهی می‌تواند تا اندازه‌ی 40سانتی‌متر رشد كند. طول عمر 10 تا 20 ساله برای این ماهی غیرمعمول نیست. طول عمر بیش از 40 سال نیز برای گلدفیش ثبت شده است. اصالت ماهی قرمز معمولی به شرق آسیا میرسد و رنگ برونزه دارد و قادر به تحمل آب كم اكسیژن و بقا و تولید مثل در آبگیرهای كوچك است. بنابراین اینها انتخاب مناسبی بودند كه چینی‌ها در حدود هزاران سال پیش (زمان كه در جستجوی ماهی‌هایی كه بتوانند به عنوان محصولات غذایی پرورش یابند) به آن برخوردند. با اصلاح نژاد، اندازه‌ی آنها افزایش یافت، ولی پس از مدتی، از نظر ارزش اقتصادی، آنها تبدیل به جانوران تزیینی شدند. پرورش دهندگان برای اصلاح و بهتر شدن نوع طلا ماهی سعی كردند و پرورش آنها برای خوراك منسوخ گردید. پرورش طلا ماهی در چین و نیز ژاپن برای مدت 700 سال ادامه یافت و در سال 1961 به اروپا از آنجا به ایران آمد.

اصالت ماهی قرمز معمولی به شرق آسیا میرسد و رنگ برونزه دارد و قادر به تحمل آب كم اكسیژن و بقا و تولید مثل در آبگیرهای كوچك است

ظرف نگهداری

ماهی قرمز

اولین موضوعی كه می‌تواند به عنوان یك عامل مهم در عمر بیشتر ماهی موثر باشد محل زندگی آن است. ظروفی كه در آنها ماهی فروخته می‌شود، اغلب كوچك‌اند و نباید اشتباه كرد و ماهی را در همان ظروف كوچك نگاه داشت. ماهی‌ها به اكسیژن موجود در آب احتیاج دارند و این اكسیژن از طریق سطح هوایی كه با آب در تماس است وارد آب می‌شود. هر چه سطح مقطع بالای تنگ كوچك‌تر باشد، اكسیژن كمتری می‌تواند وارد آب شود. پس سعی كنید تا آنجا كه ممكن است از ظروف بزرگ‌تر و با دهانه‌ی پهن‌تر استفاده كنید.

 

برگرفته از مجله: سلام بچه‌ها

تنظیم برای تبیان: مریم فروزان كیا

 

سه شنبه 8/12/1391 - 21:34
تاریخ

طبیعت در ادبیات فارسی 3


خصایص عمومی عناصر طبیعت درصورخیال (عصرمنوچهری و فخر الدین گرگانی) 400 تا450 هجری            

گل

نیمه اول قرن پنجم از نظر فراوانی شعرهای موجود، و هم از نظر وجود چند شاعر برجسته از قبیل منوچهری وفرخی و فخر الدین گرگانی وناصر خسرو (اگر چه مقداری از زندگی وی در نیمه دوم این قرن گذشته) وقطران تبریزی و هم از نظر گسترش دامنه  تصاویر شعری سرشارترین دوره های شعر فارسی است. زیرا در این دوره خصایص برجسته صور خیال شاعران دوره قبل هنوز در شعر گویندگان درجه اول از قبیل منوچهری و فرخی و ناصر خسرو دیده می شود و از سوی دیگر نشانه‌های بعضی تازگی ها نیز در اسلوب ارائه تصاویر بیش و كم دیده می شود كه درحد اعتدال است، ولی از سوی دیگر شاعران درجه دومی نیز در این عصر زیسته اند كه از شعرشان سندی قابل توجه در دست نیست.

ذهن شاعران بیشتر می كوشد، در ساختن تصاویر مادی، در تركیب عناصر طبیعت تصرف كند و از این روی در این دوره مجموعه ای از «تشبیهات خیالی» داخل شعر فارسی می شود كه نمونه وسیع آن را در تصاویر شعر منوچهری می بینیم و در شعر دیگر گویندگان نیز بیش وكم وجود دارد و در دوره بعد در شعر ازرقی به حد افراط می رسد. این خصوصیت كه در واقع صورت متبلور و اغراق آمیز رنگ اشرافی تصاویر شعر فارسی است، در دوره قبل بسیار كم بود، ولی در این دوره شیوع بیشتری دارد و می بینیم كه در شعر منشوری سمرقندی از دریای مشكی كه آبش زر است و موجش زرین و نهنگش از سندروس و تمساحش نیز زرین است سخن به میان می آید و هچنین از عبهر سیمین و سرو یاقوتین درین تصویر آتش :

       گهی چون عبهری سیمین همی بر آسمان یازد            گهی چون سرو یاقوتین همی بالد با بر اندر

 

با همه توجهی كه نسبت به تشبیهات خیالی در شعر این دوره دیده می شود و همچنین گرایشی كه ذهنها به تصویرهای انتزاعی دارد، باز هم سهم عمده اجزاء خیال از طبیعت گرفته می شود و این دوره، همچنان ادامه دوره طبیعت در شعر فارسی است و وجود منوچهری و فرخی در این عصر ـ از نظر تصاویر طبیعت ـ به حدی دارای اهمیت است كه روزگار ایشان را باید دوره كمال شعر طبیعت در شعر فارسی به شمار آورد.

از این روی حركت و پویایی در نوع تصاویر شاعران این دوره نسبت به دوره قبل امری است آشكار. اغراقها گسترشی بیشتر یافته ولی درحوزه طبیعت و تشبیهات و استعارات، هنوز به حد تفریط و افراط نرسیده اما در زمینه مدح شاعران اغراق و غلو را وسعت داده اند.

پروانه

بر روی هم دو جریان در شعر این دوره وجود دارد كه نماینده یكی از آنها عنصری است و نماینده دیگری منوچهری. كوشش منوچهری و اسلوب او بر این است كه گرد تصاویر موجود گویندگان دوره قبل، نگردد و تخیل خویش را، در زمینه طبیعت و اشیاء به كار وا دارد و هر چیز را از دیدگاه خود بنگرد و كوشش عنصری بیشتر بر این است كه تصاویر دیگران را بگیرد و با تصرفی عقلانی آن را به صورتی تازه جلوه گر كند و در حقیقت از صنعت به جای طبع، كمك بگیرد.

با اینكه تصویرها تنوع بیشتری یافته و محدودیت دوره قبل ـ كه فقط به تشبیه نظر داشتند ـ در شعر گویندگان این عصر دیده نمی شود، هنوز تزاحم تصویرها در شعر این دوره به حدی نیست كه ایجاد پیچیدگی و تضاد كند و اغلب وصف ها حسی و طبیعی می نماید و این دوره را نیز باید دوره «تصویر به خاطر تصویر» خواند زیرا كوشش اصلی شاعران در همین راه محدود می شود.

با كوشش عنصری و اقمار او تصویرهای تلفیقی در شعر این دوره آغاز می شود و صورت افراطی آن را در شعر نیمه دوم قرن پنجم خواهیم دید. با این همه در كنار این جریان، همانگونه كه یاد شد، دسته ای دیگر از شاعران  از قبیلمنوچهری و فخر الدین اسعد وقطران تا حدی به تجربه های شخصی خود نظر دارند.

از صور خیال، كه در این دوره نسبت به دوره قبل شیوع بیشتری یافته، یكی تمثیل است كه بیشتر در زمینه های غیر وصفی و غیر طبیعت مورد استفاده قرار می گیرد و هر چه شاعران از وصف ها و تصویرهای طبیعت دورتر می شوند و به اندیشه و به خصوص معانی حكمی روی می آورند، شیوع بیشتری می یابد و در دوره های بعد رواج آن بیشتر می شود. (شفیعی كدكنی. محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی،خلاصه صفحات474 تا 485)

 

خصایص عمومی عناصر طبیعت در صورخیال (عصر بلفرج رونی و ازرقی هروی)450 تا 500 هجری

در این دوره شعر فارسی در دو جهت سیر می كند، یك دسته از شاعران همان اسلوب متقدمان را ادامه می دهند و خصوصیات تصاویر شعری ایشان، همان خصایص تصاویر گویندگان دوره قبل است، با این تفاوت كه در صور خیال اینان هیچ یك از تشبیهات و یا استعارات حاصل تجربه مستقیم گوینده نیست و آنچه هست همان تصاویر رایج دوره قبل است كه با نوعی تصرف عقلی و منطقی ـ چنانكه عنصری در دوره قبل می كرد ـ همراه شده و در حقیقت دوره مضمون سازی است. از نمایندگان این گونه شعرها لامعی و معزی را باید نام برد كه در سراسر دیوان این دو تن كمتر می توان به تصویری برخورد كه برای نخستین بار در شعر فارسی عرضه شده باشد و چنانكه خواهیم دید این گونه شاعران جز زیر و بالا كردن تصاویر رایج شاعرانی از قبیل منوچهری و فرخی كاری ندارند، در حقیقت دوره تصویرهای تلفیقی است كه پیش از این درباره اش سخن گفتیم.

دسته دیگر از شاعران می كوشند در اسلوب تصاویر شعری خود تجدید نظری كنند و این تجدید نظر طلبی در شعر ازرقی رنگی دارد و در شعر بلفرج رنگی دیگر. ازرقی از رهگذر توجه به تصویرهای خیالی در صور خیال خود نوعی تازگی ایجاد می كند كه تا قرنها اهل ادب این گونه تشبیهات را از خصایص كار او می شمارند و بعضی مانند رشید وطواط به شدت از آن انتقاد می كنند.

طبیعت

در همین عصر،مسعود سعد سلمان ـ كه بزرگترین شاعر این دوره باید به حساب آید ـ بیش و كم تمایلاتی به همین اسلوب دارد، اگر چه از جهتی دیگر وی به اسلوب عنصری ـ كه تلفیق منطقی تصاویر و دیگران بود ـ متمایل است و در شعرهای غیر حسی او ـ كه تجربه مستقیم ندارد ـ رنگ تقلید و تكرار چیزی است آشكارا.

این دوره، دوره ختم تجربه های حسی در زمینه طبیعت است و شاعران بیشتر از دیوانهای پیشینیان خود مایه خیالها می گیرند و به همین جهت است كه هیچ یك از وصفهای طبیعت كه در شعر این دوره آمده آن زیبایی و لطف شعر دوره قبل را ندارد و اغلب تصاویری است مرده، مثل گلی كه از جای خود آن را در آورده باشند و در جای نامناسبی كاشته باشند و آن گل در نتیجه این تغییر جا پژمرده باشد و به همین جهت است كه تصاویر شعری از تناسب و هماهنگی با یكدیگر محرومند و چنانكه در شعر  معزی دیده می شود. وی به علت دوری از تجربه های حسی، تصاویری در شعر خود آورده كه یكدیگر را نفی می كنند و با اینكه این دوره یكی از پر شعرترین دوره های ادب فارسی است و حوزه جغرافیایی زیست شاعران از دوره های قبل وسیع  تر است ؛ رنگی محلی را به هیچ روی در تشبیهات و وصفهای گویندگان این عصر نمی توان دید. (شفیعی كدكنی. محمدرضا صور خیال در شعر فارسی، خلاصه صفحات577 تا612)

 

خصایص عمومی عناصر طبیعت در صور خیال( عناصر معنوی شعر) 500 تا600

اگر عامل اصلی را در محدودیت خیالهای شعرهای فارسی در اواخر قرن پنجم و حتی قرن ششم ـ جز در مورد یكی دو تن ا زچهره های استثنایی ـ این تصور غلط ادبا و شعرا ندانیم (اغلب تصور می كرده اند كه اگر كوششی برای تازگی و ابداعی انجام شود بایددر جهتی از جهات تعیین شده به وسیله ادیبان باشد)، بی گمان یكی از عوامل برجسته، همین تصور محدودی است كه از جداول امكانات برای ایجاد خیال شاعرانه در ذهن ایشان وجود داشته است. اینان به جای اینكه عناصر تازه ای از طبیعت و زندگی را در داخل شعر كنند و كوشش خود را صرف گسترش حوزه عناصر خیال خود سازند، همواره در حوزه ارتباطهای جدولی میان همان عناصری كه قدما داخل شعر كرده بودند، می اندیشیدند، و از این روی در تمام شعرهای آنها نوعی حساب شدگی و ریزه كاریهایی كه فقط حاصل اندیشه است، نه احساس، دیده می شود. این عامل یكی از عوامل این طرز تصور از خیالهای شاعرانه است، زیرا می بینیم كه هنگامی كه خاقانی در عناصر خیال تجدید نظر می كند، شعر او و شعر كسانی كه در حوزه او هستند تا مدتها از محدودیت شاعران اواخر قرن پنجم رهایی می یابد. اما پیش از او، و با پذیرفتن عناصر ثابت شده به وسیله قدما، هر گونه كوششی كه انجام شده به سامانی نرسیده است و بهترین نمونه ازرقی است كه در همه جا و درهمه تذكره ها به شعر او اشاراتی دارند كه وی تجدید نظری در خیال شاعرانه انجام داده است، اما این كوشش او فقط و فقط در این بوده است كه اغلب یك سوی خیال را از مفاهیم

طبیعت

انتزاعی و غیر موجود در خارج، به اعتباری وهمی، برگزیده است؛ اما حوزه تصویرهای شاعرانه او از نظر عناصر اصلی، همان حوزه شعر قدماست، یعنی اگر رودكی از نرگس و ارتباط آن با چشم و دیگر خیالهای وابسته بدان سخن می گفت، او از نرگس زرین، كه مفهومی اعتباری و وهمی است، سخن گفته است و به همین جهت كوشش او جز در حد همین ابداع به سامانی نرسیده است.از این روی می توان در رابطه با میزان تاثیر از محیط اجتماعی و سیاسی و... یا طبیعت و صورتهای آن سخن گفت به طور مثال تحقیق این كه آیا عناصر طبیعت كه مواد سازنده بعضی از این خیالها هستند، تا چه اندازه از قلمرو جغرافیایی و محیط زیست شاعر مایه گرفته و چه مقدار از رهگذر سنت داخل شعر او شده است، و آیا میان تصویرها و خیالهای شاعرانه او مناسبتی با مورد استفاده ا زآنها وجود دارد یا نه و این تناسب تا چه حدی است.( شفیعی كدكنی. محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی.,خلاصه صفحات23تا50)

در ادامه با مفهوم طبیعت در شعر شاعران به تفكیك یاد خواهیم كرد.


نویسنده : سعیده ره پیما

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان

سه شنبه 8/12/1391 - 21:34
تاریخ

طبیعت در شعر فارسی 5


طبیعت در شعر فرخی

بهار

فرخی

هم از نظر تنوع حوزه خیالهای شاعرانه و هم از نظر لطافت تصویرها، شاعری است ممتاز. از پیشینیان و معاصران او تنها منوچهری است كه در جهاتی قابل سنجش با اوست اما شعر منوچهری اگر در زمینه طبیعت و تصاویر مربوط به آن، غنی تر از شعر فرخی باشد هیچ گاه از ارزش تصویرهای شعر فرخی نمی كاهد چرا كه تنوع تصویرهای فرخی در زمینه شعرهای غنایی نكته ای است كه شعرش را در كنار شعر منوچهری از نظر تصاویر ارزش و اعتبار می بخشد.

در شعر فرخی، تصویرها نرم و لطیف است و ذهن او بیشتر می كوشد كه از عناصر موجود در خارج در دو سوی تصاویر خود استفاده كند، از این روی تصویرهای او به دقت تصاویر منوچهری  نیست، زیرا منوچهری برای هر یك از عناصر طبیعت از ذهن خویش برابری فرض می كند و این  معادل فرضی، چندان از نظر رنگ و هندسه دقیق خارجی قابل تطبیق با موضوع وصف اوست كه دو روی تصویر دقیقا" در برابر یكدیگر قرار می گیرند به حدی كه گویی آیینه ای در برابر اشیاء نهاده است، اما فرخی با اینكه وصفهای او دقیق و سرشار از تازگی است این مایه دقت را نشان نمی دهد.

با اینكه گلها و پرندگان و میوه های شعرش، گسترش گلها و پرندگان و میوه ها و دیگر عناصر طبیعت را در دیوان منوچهری ندارد اما از نظر نمونه‌های وصف به ویژه وصف باغ ـ چه در بهار و چه درخزان ـ دیوانش یكی از غنی ترین دیوانهای شعر فارسی است.

با اینكه این دوره ـ یعنی شعر فارسی قرن های سوم  و چهارم و پنجم ـ را، دوره طبیعت خواندیم در سراسر این سه قرن اگر دو شاعر به عنوان نمایندگان تصویرهای طبیعت بخواهیم انتخاب كنیم بی گمان یكی از آنها فرخی است، زیرا تصویرهای تازه و زنده طبیعت در دیوان او بیش از هر شاعر دیگری است و او در زمینه وصف طبیعت مجموعه ای از تصاویر خاص به وجود آورده كه در شعر فارسی به صورت كلیشه در آمده و گویندگان قرن های بعد آنها را به طور تكراری در شعر خویش آورده اند از قبیل :

تا بر آمد جام های سرخ رنگ از شاخ گل

پنجه ها چون دست مردم سر بر آورد از چنار

بر روی هم قیاس انسان با طبیعت و طبیعت با انسان و حلول شاعر در اشیاء و عناصر طبیعت، از ویژگی‌های شعر فرخی است و جز منوچهری هیچ شاعری از این نظر به پایه او نمی رسد و اگر قدرت تصاویر او در القاء حالتها و مسائل وجدانی مورد نظر قرار گیرد او را در این راه بر یك یك شاعران این دوره باید برتری داد. (شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات486 تا500)

شعر همیشه از عالم خارج و طبیعت مایه گرفته و شاعر مشهودات خویش را چنان كه خود دریافته و در خاطر پرورانده به مدد كلمات بیان كرده و خوانندگان آثارش را در احساسات و تاثیراتی كه داشته با خویشتن شریك و همدل گردانده است. پس توصیف طبیعت و زیبایی های آن چیزی نیست كه از فرخی شروع شده باشد. حتی می توان گفت در میان شعرایی كه در آن روزگار به شیوه او، یعنی به سبك خراسانی سخن می گفتند از این نظر وجوه اشتراكی درآثار آنها دیده می شود. اوصاف فرخی نقاشی هایی كامل، نزدیك به واقع و با شكوه تر و جاندارتر از طبیعت است. وصف ابر در ابیات زیر، به خصوص توصیف های دقیق و متنوع از یك مضمون، نمایش حالات مختلف ابرها و رنگ آمیزیهای كه شاعر كرده بسیار زیبا و قابل توجه است :

 

برآمد قیرگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی، میان آب آسوده
چو گردان گردبادی تندگردی تیره اندر وا

 

( طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی.191)

 

طبیعت در شعر منوچهری

بیایان

منوچهری را باید شاعر طبیعت خواند دیوان او گواه این دعویست. كودكی او در دامغان با آن بیابانهای فراخ و بی كران كه پیرامون آن را گرفته است گذشت و بخشی از جوانی او نیز گویا در كناره های دریای خزر و دامنه های البرز به سر آمد. تاثیر این محیط عشق به طبیعت را به او القا كرد.

عشق به زندگی در توصیفهایی كه شاعر از گلها، مرغها و میوه ها می كند محسوس تر است. زندگی چیز تحقیر كردنی نیست زیرا از زیبایی آكنده است زیبایی آن در خزان نیز مانند بهار دریافتنی و پسودنی است روزهای پاییز (غم انگیز) شاعر را به تفكر و اندیشه نمی گذراند. گریز ایام اورا به عالم درون , عالم حكیمان وصوفیان نمی كشاند. شاید او نیز مثل بسیاری از واقع بینان در دنیای درون جز تیرگی و ابهام چیزی سراغ ندارد. دنیایی كه صوفیان در آن همه جذبه و شور وحال می دیدند بر روی یك شاعر عشرت جوی بی بند وبار بكلی بسته است. این منوچهری مرد خانقاه نیست مرد عشرت است اما آن شوق و جذبه ای كه در صومعه ها و خانقاه های بلخ و غزنه و نیشابور شور و ولوله می افكند در كاخهای امیران و باغ های خواجگان غزنه به خاموشی گرائیده بود. از این روست كه دنیای باطن برای او هیچ نیست. آنچه دوست داشتنی و دریافتنی است دنیای ظاهر است. دنیای زیبائیهای محسوس و مجرد است زندگی با همه مظاهر آن نیز از لطف و زیبائی آكنده است. در بهار آن , چشم زیبایی شناس شاعر همه جا بدایع و لطائف تازه كشف می كند. لطایف و بدایعی كه از فرو شكوه یك زندگی پر تجمل درباری یاد می آورد. میوه های خزان در دل انگیزی و فریبندگی از گلهای بهاری هیچ كم ندارد و آسمان گرفته و ابر آلود آبان ماه در زیبایی و طرب انگیزی آسمان روشن و شفاف اردیبهشت كمتر نیست.از این روست كه شاعر با همان شور و هیجانی كه زیباییهای بهار را می ستاید جادوییهای خزان را نیز توصیف می كند. آنچه در توصیف بیابانهای گرم و خشك در پاره ای از قصاید او به نظر می آید آفریده وهم وپندار نیست شاید شاعر در آن توصیف ها تقلیدی از شاعران عرب را در نظر داشته اما رنگ و گونه محلی در آنها بارز و هویداست این دشتها و بیابانها كه وصف آنها گاه موی بر اندام انسان راست می كند بسا كه در اطراف كومش و دامغان رهگذار شاعر بوده است وبارها از رنج و سختی جان او را به لب آورده است آنچه اورا به وصف و ستایش شتر وا می دارد تقلید از یك سنت ادبی شاعران عرب نیست بسا كه در كرانه های بیابان كومش و كویر دیدگان خسته و درد كشیده او حركت آرام و ملال انگیز این رهنورد بیابان ها را شاهد بوده است. خاطره اقامت در ری و كناره های دریای آبسكون نیز در توصیفهایی كه از زیباییهای كوه البرز و دامنه های سر سبز و شاداب شمال آن كرده است انعكاس دارد. روح او در برخورد با این زیباییهای و تازگیها با طبیعت آمیزگاری می یابد و در این جذبه های هنرمندانه است كه او با قدرت و ابتكار به تبیین و ادراك طبیعت می پردازد. رنگها و

بهار

آهنگ هایی كه در اشعار او چنان هنرمندانه توصیف شده اند از ذوق موسیقی و نقاشی او حكایت می كند. امواج رنگها نیز در چشم زیباپسند او انعكاس دلپذیری می بخشد. الوان ریاحین و سبزه ها و بدایع قوس قزح با خرده بینی خاصی در شعر او بیان می شود اما زیبایی گلها بیشتر از همه مظاهر جمال ذوق او را تحریك می كند و شیفتگی و دلدادگی او درباره این زیباییها خاموش و حساس چنان بارزو هویداست كه خواننده را به شگفتی می اندازد. منوچهری چون خیام و مولانا و سعدی و... وصف طبیعت را وسیله بیان معانی دیگر قرار نمی دهد توصیفهای منوچهری دریافت حواس است از زیباییهای جهان بی تقلید از دیگران و دگرگونه و یگانه. به بیان دیگر منوچهری با طبیعت محض و بیرونی سرو كار دارد. استادی منوچهری در رعایت هماهنگی بین محتوا و قالب در قصیده است وی با توجه به محتوا , وزن واژه ها را بر می گیرند مثلا در توصیف بیابان برای القای سكوت و تنهایی آن از تركیب مصوتهای بم استفاده می كند برعكس در اشعاری چون قصیده در وصف شب كه با توصیف باران و طوفان و سیل همراه است از وزن پر طنطنه و واژه های پر تحرك سود جسته است.

 

شعرها (در وصف بهار، بهار دل انگیز، نو بهار، شب و خزان و... )

از آنجا كه این دوره از شعر فارسی را باید دوره طبیعت و تصاویر طبیعت در شعر فارسی دانست منوچهری بهترین نماینده این دوره از نظر تصاویر شعری به شمار می رود، زیرا از نظر توفیق در مجموعه وسیعی از تصاویر گوناگون طبیعت با رنگها و خصایص ویژه دید شخصی شاعر، او توانسته است شاعر ممتاز این دوره و بر روی هم، در حوزه تصویرهای حسی و مادی طبیعت، بزرگترین شاعر در طول تاریخ ادب فارسی به شمار آید.

تصاویر شعری او اغلب، حاصل تجربه های حسی اوست و از این نظر طبیعت در دیوان او زنده ترین وصف ها را داراست، چرا كه بیان مادی و حسی او از طبیعت با كنجكاوی عجیبی كه در زوایای وجودی هر یك از  اشیاء دارد، چندان قوی است كه هر تصویر او از طبیعت چنان است كه گویی آیینه ای فرا روی اشیاء داشته و از هر كدام تصویری در این آیینه ـ كه روشن است و بی كرانه ـ به وجود آورده است.

بی هیچ گمان تجربه های حسی او در زمینه های گوناگون طبیعت، متنوع ترین و تازه ترین تجربه های شعری در ادب فارسی است و میزان تجربی بودن تصاویر او را در قیاس با تصاویر شعری دیگر گویندگان به طور محسوس تری می توان دریافت و هر كس در همان نمونه های تصویر باران دقت كند در خواهد یافت كه مجموعه آن تصاویر حاصل تجربه یك روز بارانی است و از قیاس آنها با این تصاویر باران كه در فضای دیگری ارائه شده و باران دیگری است :

 

 

فرو بارید بارانی ز گردون
چنان چون برگ بارد به گلشن
و یا اندر تموزی مه ببارد
جراد منتشر بر بان و برزن  

 

در میان تصویرهای او آنها كه هر دو سوی تصویر از طبیعت گرفته شده و جنبه خیالی ندارد، اگر چه كمتر است اما زنده تر و زیباتر است.

شبی گیسو فرو هشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

طلوع

آورده و در آنجا طلوع خورشید به مانند دزدی است خون آلود كه از كمین گاه به در آید یا چراغی كه هر لحظه روغنش بیفزاید و آمدن مه چنان است كه در هزاران خرمن تر به عمدا" آتش در زنند و در همین گونه تصاویر است كه او بیشتر می كوشد طبیعت مرده را با طبیعت زنده در كنار هم قرار دهد و از این رهگذر حركت و حیات عجیبی در تصاویر او دیده می شود.

منوچهری نه تنها به تصویرهایی از طبیعت كه در حوزه مبصرات و نیروی بینایی است پرداخته، بلكه نسبت به معاصرانش توجه بسیاری به مساله اصوات در طبیعت دارد، از این روی در دیوان او تصاویری در باب آهنگ ها و نغمه های مرغان دیده می شود كه خود قابل توجه است و یكی دیگر از عوامل زنده بودن طبیعت در شعر او همین توجهی است كه به  اصوات دارد. زیرا از راه گوش و از راه چشم، هر دو، خواننده را به موضوعات وصف خود نزدیك می كند.( شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات501تا525)

در ادامه با ویژگی های توصیف طبیعت در شعر دیگر شعرای سبك خراسانی آشنا می شوید...


نویسنده : سعیده ره پیما

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان

سه شنبه 8/12/1391 - 21:33
تاریخ

طبیعت در ادبیات فارسی 4


 

طبیعت از دیدگاه شاعران

طبیعت در شعر رودكی

بهار

در زمان ساسانیان به سبب مهارتش در داستان سرایی و غزل استاد شاعران نام گرفت. گذشته از قدرت بی مانند شاعری سخت خوش آواز بود و بر بط نیكو می نواخت. گذشتكان از جمله عوفی نابینای مادرزادش دانسته اند اما با توجه به اینكه طبیعت با تمام زیبائیهایش به همراه دنیای شگفت انگیز رنگها در شعر او جلوه تمام دارد پذیرفتن این سخن دشوار است.( نوبخت. نظم و نثر فارسی درزمینه اجتماعی)

شعر رودكی نمونه كامل شعر سبك خراسانی قرن چهارم یعنی شعر عهد سامانی است. روح حماسی كه از مختصات مهم سبك خراسانی است برای نخستین بار به صورت كامل در شعر او دیده می شود. در ادبیات زیر از قصیده ای كه در وصف بهار سروده شده است روح حماسی او مورد بررسی قرار داده می شود :

 

 

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
    با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
چرخ بزرگوار یكی لشكری بكرد    
  لشكرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفاظ برق روشن و تندرش طبل زن     
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
خورشید را ز ابرو مدد روی گاه گاه
چو نان حصاری كه گذر دارد از رقیب

 

 شعرها

اولین دشواری، در برابر كسی كه بخواهد از چگونگی تصویرها وخیالهای شاعرانه در دیوان رودكی سخن بگوید، مساله انتساب ابیات و عدم انتساب آنها بدوست. زیرا از این شاعر پر شعر عصر سامانی جز ابیاتی چند كه در دیوانی به نام او گرد آمده سندی در دست نیست و از میان آنچه به نام اوست، جز چند قطعه را به یقین نمی توان از آن او دانست و درباره شعرهای دیگری كه به او منسوب است باید با احتیاط سخن گفت.

رودكی نماینده كامل و تمام عیار شعر عصر سامانی و بر روی هم اسلوب شاعری قرن چهارم است. خیال شاعرانه در دیوان او بیش و كم در قلمرو عناصر طبیعت سیر می كند و آنگاه كه از نفس طبیعت سخن می گوید او را بیشتر با انسان و طبیعت جاندار می سنجد و از این روی تصویرهای شعر او متحرك، جاندار و زنده است. در نظر او بهار دارای خصایص حیات انسانی و زندگی آدمیزاد است كه چرخ بزرگوار لشكری فراهم آورده است، در این لشكر، كه ابر تیره است، باد صبا نقیب لشكر است، برق روشن به منزله نفاط است و تندر طبل زن است (دیوان رودكی) و ابر به مانند انسان سوگوار می گرید و رعد چون عاشق كثیب و خورشید نیز از زیر ابر، آنگاه كه چهره می نماید و پنهان می شود، حصاری است كه از مراقب خود حذر دارد روزگار بیمار بود و اینك بهبود یافت و بوی سمن داروی او شد خندیدن لاله از دور، به مانند سرانگشتان حنا بسته عروسی است ژاله بر لاله چون اشك مهجوران است ردیف درختان بادام و سرو در كنار جوی مانند قطار اشتران است از همین نمونه ها به خوبی می توان دریافت كه عناصر خیال او را، در وصف طبیعت بی جان، انسان و جانوران دیگر كه دارای حس و حركتند تشكیل می دهد و همین امر سبب زنده بودن طبیعت در شعر اوست، حتی شراب نیز در شعر او دارای شخصیت و جان و زندگی است و در خم می جوشد و مانند اشتر مست كفك به لب می آورد، از هوش می رود و به هوش می‌آید .

بهار

او تصویر را مثل شاعران اواخر قرن پنجم و یا حتی اوایل قرن پنجم خلاصه نمی كند. از این روی در دیوان او استعاره بسیار كم است و اگر وجود داشته باشد حاصل تشبیهی بسیار معروف و محسوس است كه به ذهن هر كسی می رسد :

  •              به حجاب اندرون شود خورشید            
  • چون تو برداری از دو «لاله» حجیب

در میان صور خیال او كمتر چیزی از عناصر غیر طبیعی وجود دارد، تاثیر علم را به هیچگونه در خیال او نمی توان جستجو كرد و اگر مساله كور مادرزاد بودن او امری مسلم باشد، در تمام صور خیال او جای شك باقی می ماند كه از ریشه های دیگری گرفته شده باشد زیرا این گونه تصویرها كه از طبیعت ارائه می دهد جز از رهگذر چشمی بینا كه تجربه حسی دارد، قابل قبول نیست مگر این كه بگوییم او نیز مانند شاعران دوره های بعد اجزای خیال خود را از شعر دیگران گرفته و فقط در ذهن خود آنها را با تخیل شاعرانه خویش تغییر داده و از خیالهای دیگران خیالهای تازه ای ابداع كرده است. (شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات414 تا438 )

 

طبیعت در شاهنامه

نخستین نكته ای كه در باب تصویرهای شاهنامه باید یادآوری كرد این است كه شاعر(فردوسی) بر خلاف هم روزگارانش ـ كه تصویر را به خاطر تصویر در شعر می آورده اند ـ می كوشد كه تصویر را وسیله ای قرار دهد برای القاء حالتها و نمایش لحظه ها و جوانب گوناگون طبیعت و زندگی، آنگونه كه در متن واقعه جریان دارد.

در سراسر شاهنامه وصفهای تشبیهی یا استعاری ـ كه سخن را دراز دامن می كند ـ به دشواری می توان یا فت یعنی از آن دست وصفها كه در آثار مشابه شاهنامه به وفور دیده می شود در شاهنامه به دشواری مشاهده می شود زیرا هر یك از تصاویر طبیعت یا لحظه های حیات، چنان در تركیب عمومی شعر حل می شود كه خواننده وجود انفرادی آن را در نمی یابد. در طول حوادث این حماسه، بارها خورشید طلوع وغروب می كند و با اینكه او مجال هر گونه دراز سخنی و اطناب در این زمینه را دارد، از حد نیازمندی مقام هیچگاه تجاوز نمی كند و اغلب با ترسیم یك خط، تركیب عمومی شعر را از هنجار پسندیده ای كه دارد، بیرون نمی آورد، هیچ شب و صبحی چه در آغاز یك حادثه  و چه در خلال آن از دو بیت تجاوز نمی كند و بیشترین نمونه های تصویر صبح یا سپیده یا شب، در سراسر كتاب از این گونه است :

بدانگونه كه دریای یاقوت زرد

زند موج بر كشور لاجورد

یا :

چو خورشید تابنده بنمود تاج

بگسترد كافور بر تخت عاج  

یا :

چو شد روی گیتی ز خورشید زرد

بخم اندر آمد شب لاژورد 

 

بهار

بسیاری از گویندگان زبان فارسی، عنصر اغراق را در شعر به كار گرفته اند اما جهت دید آنان متوجه جزئیات ریزه كاری های تصویر بوده از این روی حاصل تصاویر ایشان چیزی است گاه زیبا اما كوچك و اندك تاثیر، بر خلاف شاهنامه كه در همه تصاویر آن، اجزای سازنده تصویر وسیع ترین عناصر هستی است : كوه است و دشت، ابر و دریا و خورشید و ماه و اسنادهای مجازی برخاسته از تصاویر او، به گونه پدیده های عظیم هستی با ز می گردد وبیابان و سیاهی و سكوت و لشكری كه به نیروی اسناد مجازی تصویرمی كند چندان وسیع است كه عناصر سازنده آن همه جا ابر است و آفتاب و دریا و سپهر و ستاره زمان و زمین و او هیچ گاه، در اغراقها، جهت دید خود را متوجه جزئیات و ریزه كاریهای كوچك نمی كند و همیشه از مظاهر عظمت و بیكرانگی و ابدیت كمك می‌گیرد و این خود یكی از علل اصلی توفیق او در سرودن حماسه شاهنامه است.

در سراسر شاهنامه نمی توان یافت كه اجزای سازنده آن به طور طبیعی در خارج وجود نداشته باشد مگر به ندرت از قبیل دریای یاقوت زرد كه زند موج بر كشور لاژورد و این نكته كه از ویژگیهای اصلی شعر عصر سامانی است در دوره فروسی بیش و كم در شعر فارسی رعایت نمی شده و دیوان بسیاری از شاعران مانند منوچهری پر است از تصویرهایی كه فقط اجزاء آن در خارج قابل تصور است نه تركیبات آن. (شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات440 تا470)

كامل ترین وصف خزان در شاهنامه این است كه بهرام گور می سراید و آسمان را بسان پشت پلنگ می بیند كه تشابه بهار و خزان در تصویر فردوسی از جهت تنوع رنگها یكسان است.

چو بینم رخ سیب بیجاده رنگ

شود آسمان همچو پشت پلنگ

تصاویر مربوط به زمستان را در مواضع مختلف شاهنامه می توان یافت. فردوسی مخصوصا" مهارت تام دارد وقتی كه با چند كلمه بوران تندی را می نمایاند كه فورا" می رسد. مثلا" :

بدان لشكر دشمن اندر فتاد

چنان كندر افتد به گلبرگ باد

فردوسی بیشتر بهار را توصیف می كند. چشمه ها و رودها و نباتات به جهت بارانهای بهاری دوباره قوت می گیرند.

عجیب است كه فصل تابستان در شاهنامه غائب است، البته در جایی می گوید :

بخندید تموز با سرخ سیب

همی كرد بار برگش عتیب

بهار

فردوسی در عصری كه وصف طبیعت یكی از موضوعات اصلی است، از این موضوع غافل نبوده است. گویی شاعری كه به اطراف خود می نگرد به ناچار انعكاس زیبایی های عینی و خارجی را نمی‌تواند به صورت تخیل شاعرانه در نیاورد     «لیكن فردوسی در اوصاف طبیعت كوشش نمی كند كه طبع شعر خود را نشان دهد و مقصدش در این اوصاف آن است كه زمان و مكان حوادث حماسه خود را مقرر نماید.

تعداد صحیح عده ادبیات شاهنامه كه در آنها وصف طبیعت ظاهر می شود، مشكل است. با وجود این اگر تشبیهات و استعارات عدیده را كه اصلاحات آن از طبیعت گرفته شده كنار بگذارند، می توان گفت در دویست و پنجاه موضوع شاهنامه به درستی وصف طبیعت می كند». (دیوان ص 49)

در تشبیهاتی كه فردوسی از فصول سال به ویژه بهار و خزان دارد عنصر رنگ و حركت نمود بیشتری دارند كه نشان از تخیل زنده و پویای شاعر است. به ویژه كه این تصاویر زمینه ساز حركتی پر شتابترند كه همان صحنه های حماسی است.

 

 

كه مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد
كه در بوستانش همیشه گل است
به كوه اندرون لاله وسنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون

 

بی جهت نیست كه تنی چند از هزاران شاعر فارسی زبان را جز اركان ادب فارسی شمرده اند و یكی از آنها فردوسی است و همین نشاط و پویایی در شعر مولوی هم با روحیاتی دیگر و با مضامین شعری متفاوت در توصیف طبیعت به چشم می خورد، وقتی كه می سراید : «بهار آمد بهار آمد بهار خوشگوار آمد» و یا «آب زنید راه را این كه نگار می رسد ».( طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی.136و137)

در ادامه با مختصات طبیعت در شعرفرخی و منوچهری آشنا خواهید شد ...


نویسنده : سعیده ره پیما

تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان

سه شنبه 8/12/1391 - 21:33
شعر و قطعات ادبی

شعر امام خمینی (قدس سره) درباره نوروز

 

حضرت امام خمینی(قدس سره) درباره آئین باستانی نوروز شعری سروده اند.

شعر ایشان از نظر شیوه سبک عراقی است در این سبک شعر از سطح به عمق راه یافته و زیبایی های جان را توصیف می کند. به همین دلیل بیشترین سروده های عرفانی فارسی در قالب سبک عراقی سروده شده است.

باد نوروز وزیدست به کوه و صحرا جامه عید بپوشید چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نَبُود راه به دوست نازم آن مطربِ مجلس که بُوَد قبله نما

صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا

همه در عید به صحرا و گلستان بروند منِ سرمست ز میخانه کُنم رو به خدا

عید نوروز مبارک به غنی و درویش یارِدلدار ز بتخانه دری را بگشا

گر مرا ره به در پیر خرابات دهی به سر و جان به سویش راه نوردم، نه به پا

سالها در صف ارباب عمائیم بودم تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا

 

سه شنبه 8/12/1391 - 21:28
اخلاق
امام روح الله و نوروز

حضرت امام خمینی اهتمام ویژه و قلبی به بزرگداشت نوروز داشتند و به وضوح می توان این حس باطنی را پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پیامهای نوروزی که هم تبریک بود و هم مشخص کردن مسیر حرکت در سال پیش رو ، مشاهده نمود. در اینجا به خاطراتی از اطرافیان ایشان در همین زمینه اشاره می کنیم.

حجه الاسلام والمسلمین رحیمیان، که یکى از اعضاى دفتر امام بودند، مى نویسد: ما روز نوروز به اتاق حضرت امام وارد شدیم… امام حدود ساعت نه صبح، با نشاط تر از روزهاى گذشته و متبسم و با قباى نو وارد شدند, و به افراد حاضر که در مجموع با دکترها پنج نفر بودیم, چند بار مبارک باشد گفتند. سپس خودشان سراغ سکه هاى یک ریالى را گرفتند و کف دست قرار دادند, افراد حاضر نیز بعد از دست بوسى, هر کدام چند عدد برداشتند. مشابه این برنامه در نوروز سال هاى دیگر نیز تکرار مى شد. ۱

حضرت امام خمینى(ره) با این که در نوروز جلوس داشتند و تبریک مى گفتند و تبریک دیگران را مى پذیرفتند و در پیام تلویزیونى خود دعاى معروف «یا مقلب القلوب والابصار…» را مى خواندند، ولى از به کار بردن واژه «عید» براى نوروز امتناع مى ورزیدند. در اواسط فروردین ۱۳۶۲، متنی از سوی دفتر به منظور پاسخ و تشکر از تمام کسانی که به مناسبت نوروز و یوم‏الله ۱۲ فروردین برای امام تلگراف و پیام تبریک فرستاده بودند، تهیه شد. متن مزبور جهت تصویب خدمت ایشان قرائت شد. در متن کلمه عید نوروز آمده بود، امام فرمودند عید را حذف کنید. فقط نوروز بنویسید.۲

از مرتضی اشراقی نوه حضرت امام در کتاب «پدر مهربان» نقل شده است که «منزل امام در نوروز سال ۱۳۶۸ خیلى شلوغ بود، من و یاسر و محمدتقى در خانه دایی ‏ام، داشتیم بازى میکردیم و منتظر بیرون آمدن امام بودیم. یکدفعه حسن آقا از در وارد شد و گفت: عیدى گرفتید؟ گفتیم: نه. گفت: سریع بروید که آقا شما سه تا را صدا کرده. ما با سرعت به آنجا رفتیم. عیدى امام به ما در سال هاى ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ سیصد تومان بود، ولى سال ۱۳۶۸ به ما هزار تومان عیدى دادند. امام همیشه وقتى می‏خواستند عیدى بدهند هیچ وقت نمیگفتند: بگیر. می ‏گفتند: بیا جلو. ما را یکى یکى در بغلشان می ‏نشاندند و بعد عیدى میدادند و یک دستى روى سر ما مى ‏کشیدند و بعد مى‏ رفتیم.۳

علی قادری در کتابش می نویسد: از رفته‏گر کوچه‏ اش پرسیدم آیا هرگز او را دیده‏ اى؟ گفت: دو بار اما در هر عیدى، عیدی ام در یک پاکت دربسته مى‏ رسید. پرسیدم آخرین عیدى را کى گرفتى؟ گفت: یک هفته قبل از نوروز با یک نامه که قابش کرده‏ام و یک جفت جوراب که پا نکرده‏ ام. حلقۀ مفقوده‏ ام در اینکه به اعیاد ملى چه مقدار بها مى‏ داده از این جا پیدا شد و وقتى به آثارش رجوع کردم دیدم از کثرت ظهور چنین مطلبى پنهان مانده است… مردى که یک نسل پیش نوجوان بود گفت: هفته‏ هاى آخر اسفند ۱۳۳۵ براى خانواده ما هفته بدى بود. پدر نداشتم، مادرم نتوانسته بود لباس نو تهیه کند. غروبى غمگین کسى درِ خانه‏مان را کوبید برق شادىِ چشم‏هاى مادرم، خانه را روشن کرد. بقچه ‏اى را که حاج آقا روح الله فرستاده بود باز کرد. براى همۀ اعضاى خانواده لباس فرستاده بود. چه لباس هایى! هرگز بلوز و شلوارى به زیبایى هدیه او نپوشیده‏ام.۴

همچنین می آورد: وقتى خیلى کوچکتر بود از دوستانش شنیده بود که هنگام تحویل سال زمین تکانى مى‏ خورد، چرا که هر سال نوبت یک حیوان عظیم‏ الجثه است که زمین را از حیوانى که یک سال آن را بر دوش کشیده تحویل بگیرد. شاید اصولاً واژه «تحویل سال» ابتدا از این رموز چینى به افسانه ‏هاى ایرانى راه یافته بود و بعدها خیام و خواجه نصیر آن را بصورت علمى به کار برده ‏اند. بهر حال بچه‏ ها از بزرگترهایى که نمى ‏دانستند تحویل سال یک امر کاملاً اعتبارى است شنیده بودند که اگر به یک کاسۀ پر از آب خیره شوند لحظه تحویل، کاسه تکانى مى‏ خورد و موج برمى‏ دارد. اگر یک ماهى در آب باشد ماهى بسرعت خواهد چرخید. روح‏ الله با این شنیده یک سال یک ماهى قرمز را با غربال از حوض خانه گرفته و در طشتى بزرگ که مادر پر آبش ساخت انداخته بود تا شخصاً آن را تجربه کند. ساعت‏ ها به ظرف و ماهى خیره مانده بود و هر بار که ماهى تکانى مى‏ خورد او با هیجان و فریادکنان مادر را صدا مى‏ کرد تا بیاید و کشف فرزند خویش را ببیند. مادر هم هربار مى‏ آمد ولى مى‏ گفت حالا زود است. گویا آن سال در نیمه‏ هاى شب آنگاه که او هفت مَلِک و مَلَک را خواب دیده بود سال تحویل شد و صبح که از خواب برخاست قبل از شستن دست و صورت بر سر تشت رفت اما ماهى را گربه یا کلاغ برده بود. دزد ماهى ‏بر ماهى ‏خوار، اوقات روز اول سال نوى او را تلخ ساخته بود. اما شاید اولین بحث شیرین آکل و مأکول فلسفى در همان روز در ذهنش جرقه خورده باشد و بعدها که با عرفان ترکیب شد این قطعات حسابى به دلش مى‏ نشست:

از جمادى مردم و نامى شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانى و آدم شدم پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم۵

و نیز می خوانیم: تقریباً در تمام دنیا رسم حکم می‏کند که اول کوچکترها به دیدار بزرگترها بروند. ولى در عید نوروز همۀ اقوام به خانۀ هم سر میزنند. البته تلاش می‏شود اول کوچکترها به خانۀ بزرگترها و سپس بزرگترها به خانۀ کوچکترها بروند ولى اگر ممکن نشد، تقدم و تأخر بازدیدها را کسى به دل نمى ‏گیرد. آقا‏روح ‏الله که کوچکترین عضو خانواده بود، لباس پوشید تا به دیدار همسایگان و اقوام و دوستان برود. آقا‏مرتضى و آقا‏نورالدین تنهایش نگذاشتند. وقتى به در حیاط نزدیک مى ‏شدند، اولین مهمان که معلم مکتبش بود کوبه را کوفت. لحظاتى بعد دومین و سومین و چهارمین… مهمان نیز آمد. روز اول میسر نشد که از خانه خارج شوند. روز دوم و سوم نیز همین طور براى چهارمین روز قرار شد دو نفر در خانه بمانند و یک نفر به دیدار اقوام برود. آقا‏روح ‏الله و آقا‏نورالدین در خانه ماندند. آن روز کسى نیامد. فردا آقا‏روح‏ الله و آقا‏مرتضى ماندند. باز هم کسى نیامد. روز سوم آقا‏مرتضى و آقا‏نورالدین ماندند. باز هم کسى نیامد. روز چهارم هر سه ماندند. تا غروب آنقدر مهمان آمد که هر سه برادر از عهدۀ پذیرایى برنمى ‏آمدند. بر سر سفرۀ شام به دنبال علت این ماجراى نسبتاً تعجب‏ انگیز، سه برادر بحث‏ هاى پراکندۀ زیادى کردند تا خروس بال برهم زد و آواز سحر سر داد. وقت نماز شب گذشته بود. نماز صبح را به امامت آقا‏مرتضى خواندند و بعد نماز شب را به تنهایى قضا کردند و بى‏ آنکه بحث‏ ها نتیجه‏ اى داده باشد لباس هاى رو را در آوردند و هر سه ردیف در کنار هم به خواب رفتند. ۶


۱- محمدحسین رحیمیان، در سایه آفتاب، موسسه فرهنگی پاسداران اسلام، قم،۱۳۷۰، ص۲۲۸٫

۲- همان ، ص۲۲۷٫

۳- احمد میربان، پدر مهربان، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، تهران، ۱۳۸۴، ص۴۷٫

۴- علی قادری، خمینی روح‌الله، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، موسسه چاپ و نشرعروج، تهران، ۱۳۷۸، ج۱، ص۴۹٫

۵- همان، ص۲۸۸٫

۶- همان، ص289
سه شنبه 8/12/1391 - 21:28
تاریخ
 نوروز در احادیث تشیع

شیخ کلینى در الکافى روایت مى کند:

عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد جمیعاً، عن ابن محبوب، عن ابراهیم الکرخى، قال: سألتُ أباعبداللّه(علیه السلام) عن الرجل تکون له ضیعه، فإذا کان یوم المَهرَجان أو النَّیروز، أهدوا الیه الشى‏ء لیس هو علیهم، یتقرّبون بذلک الیه. فقال(علیه السلام): ألیس هم مُصلّین؟. قلتُ: بلى. قال: فلیقبل هدیّتهم و لْیُکافِهِم؛ فإنّ رسول اللّه(صلوات الله علیه) قال: لو أهدى الیّ کراع لقبلتُ، و کان ذلک من الدین، ولو أنّ کافراً أو منافقاً أهدى الیّ وسقاً ما قبلت، و کان ذلک من الدین. أبى اللّه عزّ وجلّ لى زبد المشرکین والمنافقین وطعامهم.

ابراهیم کرخى مى گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم که: شخصى مزرعه اى دارد. روز مهرگان یا نوروز، هدایایى به او داده مى شود و قصد تقرب جستن به وى را ندارند [آیا بپذیرد؟]. فرمود: آیا نمازگزار هستند؟ گفتم: آرى. فرمود: باید هدیه آنان را بپذیرد و تلافى کند. به درستى که رسول خدا فرمود: اگر برایم ران بزى هدیه آورند، مى پذیرم و این، جزو دیندارى است و اگر کافر یا منافقى ران گاو یا گوسفندى برایم هدیه آورد، نخواهم پذیرفت و این هم جزو دیندارى است. خداوند، خوراک و دستاورد مشرک و منافق را براى ما روا نداشته است.

 

* شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه:

أتى على(علیه السلام) بهدیه النَّیروز، فقال(علیه السلام): «ما هذا؟». قالوا: یا أمیرالمؤمنین! الیوم النَّیروز. فقال(علیه السلام): إصنعوا لنا کلّ یوم نَیروزاً.

براى على(علیه السلام) هدیه نوروز آوردند. فرمود: این چیست؟. گفتند: اى امیرمؤمنان! امروز، نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید.

* و نیز نقل مى کند:

روى أنّه قال (علیه السلام): نیروز ناکل یوم.

روایت شده است که على(علیه السلام) فرمود: هر روز ما نوروز است.

* نعمان بن محمد تمیمى در کتاب دعائم الاسلام روایت مى کند:

عنه [على]( علیه السلام) أنّه اُهدى الیه فالوذج، فقال: ماهذا. قالوا: یوم نیروز. قال: فَنَیرزوا إن قدرتم کلَّ یومٍ [یعنى تهادوا و تواصلوا فى اللّه ]. براى على(علیه السلام) فالوده هدیه آوردند. فرمود: این چیست؟. گفتند امروز، نوروز است. فرمود: اگر مى توانید، هر روز را نوروز سازید [یعنى به خاطر خداوند، به یکدیگر هدیه بدهید و به دیدار یکدیگر بروید. ]

* شیخ طوسى در مصباح المتهجد:

عن المُعلَّى بنِ خُنیس، عن مولانا الصادق(ع) فى یوم النَّیروز، قال(ع): إذا کان یوم النیروز، فاغتسل و البس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائماً، فإذا صلّیت النوافل والظهر والعصر فصلّ بعد ذلک أربع رکعات، تقرأ فى أوّل کلّ رکعه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ إنّا أنزلناه فى لیله القدر، و فى الثانیه فاتحه الکتاب و عشر مرّات قل یا أیها الکافرون، وفى الثالثه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ قل هو اللّه أحد، و فى الرابعه فاتحه الکتاب و عشر مرّاتٍ المعوّذتین، و تسجد بعد فراغک من الرکعات سجده الشکر و تدعو فیها، یغفر لک ذنوب خمسین سنه.

امام صادق(علیه السلام) در روز نوروز فرمود: هنگامى که نوروز شد، غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامى که نماز ظهر و عصر و نافله هاى آن را به جاى آوردى، نمازى چهار رکعتى بگزار که در رکعت اوّل آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را مى خوانى. در رکعت دوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره کافرون را مى خوانى. در رکعت سوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید را مى خوانى و در رکعت چهارم، سوره حمد را با سوره هاى فلق و ناس. پس از نماز هم سجده شکر مى گزارى و دعا مى کنى. [بدین ترتیب، ] گناهان پنجاه ساله‏ات بخشوده مى شود.

* ابن فهد حلى در کتاب المهذب البارع چنین آورده است:

و ممّا ورد فى فضله و یعضد ما قلناه، ما حدّثنى به المولى السید المرتضى العلاّمه بهاء الدین على بن عبدالحمید النسّابه دامت فضائله ، ما رواه بإسناده إلى المعلّى بن خُنیس عن الصادق(علیه السلام): إنّ یوم النوروز، هوالیوم الّذى أخذ فیه النّبى(صلوات الله علیه) لأمیرالمؤمنین(علیه السلام) العهد بغدیرخم، فأقرّوا له بالولایه، فطوبى لمن ثبت علیها والویل لمن نکثها، وهو الیوم الّذى وَجَّه فیه رسول اللّه(صلوات الله علیه) علیّاً(علیه السلام) إلى وادى الجن، فأخذ علیهم العهود والمواثیق. وهو الیوم الذى ظفر فیه بأهل النَّهروان، و قتل ذَا الثَدْیه. وهو الیوم الذى یظهر فیه قائمنا أهل البیت وولاه الأمر و یظفّره اللّه تعالى بالدجّال، فیصلبه على کناسه الکوفه. و ما من یوم نوروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیّامنا حفظه الفرس وضیَّعتموه. ثم إنَّ نبیّاً من أنبیاء بنى إسرائیل سأل رَبَّه اَنْ یُحییَ القوم الّذین خرجوا من دیارهم وهم اُلوف حذر الموت فأماتهم اللّه تعالى، فأوحى إلیه أنْ صُبِّ علیهم الماء فى مضاجعهم، فصَبَّ علیهم الماء فى هذا الیوم، فعاشوا وهم ثلاثون ألفاً، فصار صبُّ الماء فى یوم النیروز سنّه ماضیهً لایعرف سببها إلاّ الراسخون فى العلم. وهم أوّل یوم ٍ من سنه الفرس.

قال المعلّى: وأَملى علیّ ذلک، فکتبته من إملائه.

از آنچه در فضلیت نوروز روایت شده و گفته ما را تأیید مى کند، حدیثى است که علامه سید بهاءالدین على بن عبد الحمید، با سند خود از مُعلّى بن خُنیس نقل کرده است که: روز نوروز، همان روز است که پیامبر(صلوات الله علیه) در غدیرخم براى امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت گرفت و مسلمانان به ولایت وى اقرار کردند. خوشا به حال آنان که به این بیعت، استوار ماندند و واى بر آنان که آن را شکستند. و این، همان روزى است که پیامبر(صلوات الله علیه) على(علیه السلام) را به منطقه جنّیان روانه ساخت و از آنان عهد و پیمان گرفت. و همان روز است که على(علیه السلام) بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. و همان روز است که قائم ما و صاحبان حکومت، ظهور مى کنند و خداوند، او را بر دجّالْ پیروز مى گرداند و دجال را در زباله دان کوفه به دار مى آویزد. ما در هر نوروز، امید فرج داریم؛ چرا که نوروز، از ایام ماست که پارسیان آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نمودید.

همچنین پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل، از خداوند خواست که گروهى چند هزار نفره را که از بیم مرگ، دیار خویش را ترک گفتند و گرفتار مرگ شدند، زنده سازد. خداوند، بر آن پیامبر، وحى فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشد. پیامبر در روز نوروز، چنین کرد. سپس زنده شدند و تعدادشان سى هزار نفر بود. از همین روز، پاشیدن آب در نوروز، سنتى دیرینه شد که سبب آن را جز آنان که دانشى پایدار دارند، ندانند و همان، آغاز سال پارسیان است.

معلى گوید: امام صادق(علیه السلام) این سخنان را بر من املا کرد و من نوشتم.

* علامه مجلسى در بحارالأنوار آورده است:

رأیت فی بعض الکتب المعتبره، روى فضل اللّه بن على بن عبید اللّه بن محمد بن عبداللّه بن محمد بن محمد بن عبید اللّه بن الحسین بن على بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن على بن أبى طالب، عن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوریستی، عن أبی محمد جعفر بن أحمد بن علی المونسی القمی، عن علی بن بلال، عن أحمد بن محمد بن یوسف، عن حبیب الخیر، عن محمد بن الحسین الصائغ، عن أبیه، عن مُعَلّى بن خُنَیس، قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد(علیه السلام) یوم النَّیروز، فقال(علیه السلام): «أتعرف هذا الیوم؟». قلت: جعلت فداک، هذا یومٌ تعظّمه العجم وتتهادى فیه. فقال أبو عبداللّه الصادق(علیه السلام): «والبیت العتیق الذی بمکه، ما هذا إلاّ لأمر قدیم اُفسّره لک حتى تفهمه». قلت: یا سیدی! إن علم هذا من عندک أحب إلیّ من أن یعیش أمواتی و تموت أعدائی. فقال: «یا مُعلّى! إن یوم النیروز هو الیوم الذی أخذ اللّه فیه مواثیق العباد أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئاً، و أن یؤمنوا برسله و حججه، و أن یؤمنوا بالأئمه(علیه السلام)». وهو أوّل یوم طلعت فیه الشمس، و هبت به الریاح، و خلقت فیه زهره الأرض. وهو الیوم الذی استوت فیه سفینه نوح(علیه السلام) على الجودی. و هو الیوم الذی أحیى اللّه فیه الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوفٌ حذر الموت، فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحیاهم. وهو الیوم الذی نزل فیه جبرئیل على النبی(صلوات الله علیه). و هو الیوم الذی حمل فیه رسول اللّه(صلوات الله علیه) أمیرالمؤمنین(علیه السلام) على منکبه حتى رمى أصنام قریش من فوق البیت الحرام فهشمها، و کذلک إبراهیم(علیه السلام). و هو الیوم الذی أمر النبى(صلوات الله علیه) أصحابه أن یبایعوا علیاً(علیه السلام) بإمره المؤمنین. و هو الیوم الذی وجه النبی(صلوات الله علیه) علیاً(علیه السلام) إلى وادی الجن یأخذ علیهم البیعه له. وهو الیوم الذی بویع لأمیرالمؤمنین(علیه السلام) فیه البیعه الثانیه. و هو الیوم الذی ظفر فیه بأهل النهروان و قتل ذا الثدیّه. وهو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا و ولاه الأمر. وهو الیوم الذی یظفر فیه قائمنا بالدجال فیصلبه على کناسه الکوفه. و ما من یوم نَیروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیامنا وأیام شیعتنا، حفظته العجم وضیّعتموه أنتم.

وقال(علیه السلام): إن نبیاً من الأنبیاء سأل ربه کیف یحیی هؤلاء القوم الذین خرجوا، فأوحى اللّه إلیه أن یصب الماء علیهم فی مضاجعهم فی هذا الیوم، وهو أول یوم من سنه الفرس، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صب الماء فی النیروز سنّه.

فقلت: یا سیدی! ألا تعرّفنی جعلت فداک أسماء الأیام بالفارسیه؟ فقال(علیه السلام): یا مُعَلّى! هی أیام قدیمه من الشهور القدیمه، کلّ شهر ثلاثون یوماً لا زیاده فیه ولا نقصان.

مُلّى پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز، بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم. فرمود: آیا این روز را مى شناسى؟. گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامى مى دارند و به یکدیگر هدیه مى دهند. فرمود: سوگند به خانه کعبه که این، رمزى دیرینه دارد و برایت روشن مى سازم تا آگاه گردى. گفتم: سرورم !آموختن این امر از شما برایم بهتر از آن است که مردگان زنده شوند و دشمنانم بمیرند.

آن گاه فرمود: اى معلّى! روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان ایمان آورند. این همان روز است که خورشید طلوع کرد، بادها وزیدن گرفت و گل هاى زمین روییدند. این همان روزى است که کشتى نوح(علیه السلام) بر ساحل جودى آرامش یافت و همان روزى است که خداوند، گروهى چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها بیرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن که آنان را میرانده بود. این، روز فرود جبرئیل بر پیامبر اسلام است و روزى است که پیامبر(صلوات الله علیه) امام على(علیه السلام) بر دوش گرفت تا بت هاى قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز، ابراهیم، بت ها را شکست. این همان روزى است که پیامبر به یارانش دستور داد با على(علیه السلام) بیعت کنند و در همین روز، على را براى بیعت گرفتن از جنیان فرستاد. در همین روز، دومین بیعت با امیرالمؤمنین انجام شد. در همین روز بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در این روز، قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام کنند و در همین روز، قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد. در هر روز نوروزى، ما آرزوى فرج داریم؛ چرا که آن از روزهاى ما و شیعیان ماست. فارسیان، آن را گرامى داشتند و شما آن را ضایع کردید.

و فرمود: یکى از پیامبران بنى اسرائیل از خداوند پرسید چگونه مردمانى را که خارج شدند، زنده مى کند. خداوند بدو وحى کرد که در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد و آن، اولین روز سال فارسیان است و آنها زنده شدند، در حالى که سى هزار نفر بودند. از همین جا پاشیدن آب در نوروز، سنّت شده است.

گفتم: آیا نام هاى روزهاى فارسى را به من تعلیم نمى‏دهى؟ فرمود: اى معلّى! اینها روزهایى کهن از ماه هایى کهن است. هر ماه، سى روز است، بدون کم و کاست.

* محدث نورى در مستدرک الوسائل به نقل از کتاب حسین بن همدان آورده است:

عن المفضّل بن عمر، عن الصادق(علیه السلام)، قال له فى خبر طویل فى جمله کلامه(علیه السلام):أ فأوحى اللّه الیه: یا حزقیل! هذا یوم شریف عظیم قدره عندى، و قد آلیت أن لایسألنى مؤمن فیه حاجه الا قضیتها فى هذا الیوم و هو یوم نیروز.

مفضّل، فرزند عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که: خداوند بر حزقیلْ وحى فرستاد که: این روز، روزى گرامى و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد کرده ام هر مؤمنى در این روز از من حاجتى بخواهد آن را برآورده سازم و آن روز، نوروز است.

* بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۹۲

در روایتى منسوب به حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) آمده است که مى فرماید: نوروز، روزى است که پروردگار از بندگان پیمان گرفته است او را عبادت کنند و بدو شرک نورزند و به فرستادگانش و امامان(علیهم السلام) ایمان آورند. نوروز، روزى است که خورشید در آن طلوع کرده و هیچ نوروزى نیست مگر این که ما در آن روز در انتظار از میان رفتن سختیهاییم; زیرا نوروز از روزهاى ما و شیعیان ماست.

* وسائل الشیعه، ج ۷، صص ۳۴۶

در روایتى دیگر از معصوم(علیه السلام) وارد است: چون نوروز فرا مى رسد، غسل کنید، لباس پاکیزه بپوشید، خود را معطّر سازید و در آن روز، روزه گیرید.

* بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۱۰۰

البته در روایتی که از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که ایشان در جواب در خواست منصور عباسی که از ایشان خواسته بود هنگام عید نوروز در جایى بنشیند و به دیگران تبریک و تهنیّت گوید، مى فرماید: در اخبار جَدّم رسول الله(صلوات الله علیه) خبرى از این روز(نوروز) نیافتم.

مرحوم مجلسى پس از ذکر این روایت، مى گوید: ممکن است بتوانیم این خبر را حمل بر تقیّه کنیم.

 

سه شنبه 8/12/1391 - 21:27
تاریخ
 نوروز در شعر فارسی

وجود نوروز و آمدن بهار و طراوت دوباره طبیعت به خودی خود انگیزه ای خواهد شد تا روح لطیف شاعر را به پرواز در آورد و سبب سراییدن منظومه هایی بس زیبا و شکیل و لطیف شود. با کنکاش در طول تاریخ شعر و ادب پارسی گنجینه های فراوانی از این دست را می توان مشاهده کرد که با سبکها و قالبها و انگیزه های متفاوتی سروده شده اند. در ادامه به چند مورد از لطیفترین اشعار شعرای برجسته پارسی اشاره ای داریم. شعرایی که از آنها یاد می کنیم عبارتند از : فردوسی، رودکی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، خیام نیشابوری، بوالفرج رونی، مسعود سعد سلمان، جمال الدین عبدالرزاق، بابا طاهر، عطار نیشابوری، حافظ، هاتف، قاآنی، سعدی، مولوی و ملک الشعرای بهار

* فردوسی

جمشید نام پادشاهی است از پادشاهان قدیم ایران و چهارمین پادشاه، بعد از پایه گذاری سلسله پادشاهی توسط کیومرث که پس از پدرش تهمورث، به پادشاهی رسید. وی در اول “جم” یعنی سلطان و پادشاه بزرگ نام داشت. سبب “جمشید” نامیدن آن شد که او سیر عالم می کرد و چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب به نقطه حمل آمده و بهار آغاز شده بود ، دستور داد که تخت مرصعی را در جای بلند گذاشتند و تاج جواهر نشان بر سر نهاد و بر آن تخت نشسته و چون آفتاب طلوع کرد و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد، شعاعی در نهایت روشنی پدید آمد و چون به زبان پهلوی شعاع و انوار نور را “شید” می گویند، این لفظ را بر جم افزودند و وی را “جمشید” گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی عظیم برپا کردند و آن را روز را “نوروز” نام نهادند.

جهان انجمن شد بر تخت اوی فرومانده از فره بخت اوی

به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند

* رودکی

رودکی یکی از بزرگترین شاعران فارسی دری ایران است از ابیات ، قطعات ، قصائد و غزلهای معدودی که از رودکی باقی مانده است، می توان به نیکی دریافت که این شاعر در فنون تصنیف شعر، استاد و ماهر بود و سخنان وی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف آن، کم نظیر است و لطافت، متانت و انسجام خاصی در آنها مشاهده می شود.

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب با صد هزار زینت و آرایش عجیب

لاله میان کشت ، درخشد همی ز دور چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

بلیل همی بخواند اندر شاخسار بید سار از درخت سرو ، مر او را شده مجیب

* فرخی سیستانی

شاعر اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است. بخشی از یک ترجیع بند بلند در باره نوروز :

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید کلید باغ ما را ده که فردامان بکار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید

چو اندر با غ تو بلبل بدیدار بهار آید ترا مهمان ناخوانده بروزی صد هزار آید

کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید

بهر امسال پنداری همی خوشتر ز یار آید از این خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید

بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

* منوچهری دامغانی

شاعر نیمه اول قرن پنجم هجری است. در شعر وی نوعی موسیقی و آهنگی خاص وجود دارد چنانکه در حین خواندن شعر او نوعی موسیقی نیز به خواننده القا می شود.

بر لشکر زمستان نوروز نامدار کردست رای تاختن و قصد کار زار

وینک بیامدست پنجاه روز پیش جشن سده طلایه نوروز نامدار

آری هر آنگهی که سپاهی شود برزم ز اول بچند روز بیاید طلایه دار

این باغ و راغ ملکت نوروز ماه بود این کو و کوهپایه و این جوی و جویبار

جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار

بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهار زند سبزه بهار

آمد نوروز و هم از بامداد آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد مرد زمستان و بهاران بزاد

روی گل سرخ بیاراستند زلفک شمشاد بپیراستند

کبکان برکوه بتک خاستند بلبلکان زیر و ستا خواستند

آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز کامگارا گیتی ، تازه از سر گیر باز

و در مسمط دیگری گفته:

نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز زیرا که بـود نوبت نوروز به نوروز

برزن غزلی نغز و دل‌انگیز و دلفروز ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز

کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زانکوز بر قافیه خوب همی خواند اشعار

* عمر خیام نیشابوری

حکیم عمر خیام در قرن پنجم می زیسته و یکی از آثار مهم وی رباعیات است که شهرت عالمگیر دارد. حکیم خیام کلامش مملو از استدلال و آگاهی دادن است و هر خواننده ای را وادار به تفکر می کند.

برچهره گل شبنم نوروز خوش است در صحن چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است.

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه تست فردا همه از خاک تو برخواهد رست .

بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده

در سایه گل نشین که بسیار این گل از خاک برآمده است و در خاک شده

* بوالفرج رونی

جشن فرخنده فروردین است روز بازار گل و نسرین است

آب چون آتش عود افروزست باد چون خاک عبیر آگین است

باغ پیراسته گلزار بهشت گلبن آراسـته حورالعین است

* مسعود سعد سلمان

رسید عید و من از روی حور دلبر دور چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

رسید عید همایون شها به خدمت تو نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور

برسم عید شها باده مروق نوش به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور

* جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری

گر تماشا می‌کنی برخیز کاندر باغ هست با چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری

عرض لشکر می‌دهد نوروز و ابرش عارض است وز گل و نرگس مراد را چون ستاره لشکری

* بابا طاهر

در قرن پنجم و در همدان می زیسته است . بابا طاهر از شعرای نامی وعارف بزرگ، ساده و بی پیرایه است. بابا طاهر دو بیتی هایش را به لهجه ای سروده که نشان دهنده زبان پهلوی است و بیگمان محبوبیت و شهرت باباطاهر مرهون توجهی است که به این زبان و کشور خود داشته است و در نهایت سادگی با آهنگ دلنشین، روح ایرانی را تسلی بخشیده است.

عزیزان موسم جوش بهاره چمن پر سبزه و صحرا لاله زاره

دمی فرصت غنیمت دان در این فصل که دنیای دنی بی اعتباره .

بمو واجی چرا ته بی قراری چو گل پرورده باد بهاری

چرا گردی بکوه و دشت و صحرا بجان او ندارم اختیاری .

گلان فصل بهاران هفتهٔ بی زمان وصل یاران هفتهٔ بی

غنیمت دان وصال لاله رویان که گل در لاله زاران هفتهٔ بی

* عطار نیشابوری

شاعر عارف و نامداری است که در قرن ششم در نیشابور می زیسته و بیشتر اشعارش حال و هوای عرفانی دارد و شاعران عارف بعد از وی از اشعار عطار الهام گرفته اند.

جهان از باد نوروزی جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شد

شمال صبحدم مشکین نفس گشت صبای گرم رو عنبر فشان شد

تو گویی آب خضر و آب کوثر ز هر سوی چمن جویی روان شد

*حافظ شیرازی

عارفی که اشعارش در نهایت لطافت ، همراه با ایجاز و موسیقی کلام و فصاحت تمام است . ازغزلیات شیوا ، عارفانه و عاشقانه حافظ خوش سخن در باره نوروز، گلزار و صحرا و چمن و غنچه و گل ، چند بیت در اینجا نقل می کنیم:

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

بصحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی بگلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی .

ساقیا سایه ابرست و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود بگوی .

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم سخن اهل دلست این و بجان بنیوشیم .

افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن مقدمش یارب مبارک باد بر سرو چمن

*هاتف اصفهانی

نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا

ز فیض ابر آزادی زمین مرده شده زنده ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا

بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا…

همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی

* قاآنی

رساند باد صبا مژده بهار امروز ز توبه توبه نمودم هزار بار امروز

هوا بساط زمرد فکند در صحرا بیا که وقت نشاطست و روز کار امروز

سحاب بر سر اطفال بوستان بارد به جای قطره همی در شاهوار امروز

رسد به گوش دل این مژده‌ام ز هاتف غیب که گشت شیر خداوند شهریار امروز

* سعدی

رسیدیم به استاد سخن. استادی که گرمای کلامش در پس هفت قرن به سردی نگراییده و به راستی که استاد سخن سعدی است. طبع لطیف و ذوق بیمانند و استعداد شگرف سعدی که بخشش ایزدی است، نیک پرورش یافت و به کمال نزدیک شد. بیگمان آب و هوای فرح بخش شیراز و صحراهای سبز و خرم و دشتهای پرگل و لاله و مرغان خوش نوا نیز در الهام گرفتن وی از جمال طبیعت، تاثیر فراوان داشته است .

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران بعیش بنشستند

بساط سبزه لگد کوب شد به پای نشاط ز بس که عارف و عامی برقص برجستند.

برآمد باد صبح و بوی نوروز بکام دوستان و بخت پیروز

بهاری خرمست ای گل کجائی که بینی بلبلان را ناله و سوز .

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی بغلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی .

بوی گل و بانگ مرغ برخواست هنگام نشاط و روز صحراست

فراش خزان ورق بیفشاند نقاش صبا چمن بیاراست .

وقتی دل سودائی میرفت ببستانها بیخویشتنم کردی ، بوی گل و ریحانها

گه نعره زدی بلبل ، گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم ، از یاد برفت آنها

* مولوی

مولوی معتقد است که غم و شادی دو پدیده طبیعی روح بشر است و هرگز نمیتوان آن را از قاموس زندگی بشر حذف کرد . بهر حال غم وشادی ، هر دو برای رشد و کمال شخصیت آدمی لازم است . مولوی با الحام از وضعیت بهار و سرسبزی گلستان و روئیدن گلهای و برآمدن شکوفه ها ، به این نکته اشاره دارد :

آتش و آبی بباید میوه را واجب آید ابر و برق این شیوه را

تا نباشد برق دل و ابر دو چشم کی نشیند آتش تهدید و خشم ؟

کی بروید سبزه ذوق وصال کی بجوشد چشمه ها ز آب زلال؟

کی گلستان ، راز گوید با چمن کی بنفشه عهد بندد با یاسمن

کی چناری کف گشاید در دعا کی شکوفه سرفشاند در هوا ؟

کی شکوفه آستین پر نثار برفشاند گردد ایام بهار ؟

کی ز درد لاله را رخ همچو خون کی گل از کیسه برآرد زر برون

کی بیاید بلبل و گل بو کند کی چو طالب، فاخته کوکو کند ؟

*ملک الشعرای بهار

شاعر معاصر است که در زمان مبارزات مشروطیت زندگی می کرده و بخشی از اشعار وی درباره مبارزه با استبداد است. در سال ۱۳۱۷ قصیده بلندی در وصف نوروز و زیبا ئی های طبیعت سروده که بخشی از آن در اینجا آورده می شود :

بهار آمد و رفت ماه سپند نگارا درافکن بر آذر سپند

به یکباره سر سبز شد باغ و راغ ز مرز حلب تا در تاشکند

بنفشه ز گیسو بیفشاند مشک شکوفه به زهدان بپرورد قند

به یک هفته آمد سپاه بهار ز کوه پلنگان به کوه سهند

جهان گر جوان شد به فصل بهار چرا سر سپید است کوه بلند ؟

حیف باشد دا آزاده به نوروز غمین این من امروز شنیدم ز زبان سوسن

هفت شین ساز مکن جان من اندر شب عید شکوه و شین و شغب و شهقه و شور و شیون

هفت سین ساز کن از سبزه و سنبل و سیب سنجد و ساز و سرود و سمنو سلوی من

هفت سین را به یکی سفره دلخواه بنه هفت شین را به در خانه بدخواه فکن

صبح عید است برون کن ز دل این تاریکی کاخر این شام سیه ، خانه نماید روشن

رسم نوروز به جای آر و از یزدان خواه کاورد حالت ما باز به حالی احسن

نوبهار دلپذیر و روز شادی و خوشیست خرما نوروز و خوشا نوبهار دلپذیر

بر نشاط گل وقت سپیده دم به باغ فاخته آوای بم زد ، عندلیب آوای زیر

سه شنبه 8/12/1391 - 21:27
تاریخ
اعمال اسلامی نوروز

امام صادق(ع) به معلی بن خنیس تعلیم دادند: که چون نوروز شود؛ غسل کن و پاکیزه ترین جامه های خویش را بپوش و با بهترین بوهای خوش، خود را خوش بو گردان و در آن روز روزه بدار. پس چون از نماز پیشین و پسین و نافله های آن فارغ شوی ، چهار رکعت نماز بگذار یعنی هر دو رکعت به یک سلام. و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره ان انزلنا بخوان و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایها الکافرین ، در رکعت سوم بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه سوره فلق و ناس بخوان و به سجده ی شکر برو .

( برگرفته از کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی (ره) )

شاید خواندن سوره قدر در این نماز اشاره به نزول برکات وخواندن معوذتین اشاره به درخواست رفع انواع بدی ها باشد.

از دیگر اعمال عید نوروز برقراری ارتباط خالصانه با خالق هستی و تقاضای تغییر در رفتار و گفتار و تمام احوال با دعای تحویل سال می باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم،یا مقلب القلوب و الابصار،یا مدبر الیل و النّهار،یا محول الحول و الاحوال،حَوّل حالنا الی احسن الحال.

فقهای بزرگوار اسلام به پیروی از اخبار و احادیث روزه گرفتن در روز عید نوروز را مستحب پسندیده دانسته اند؛همچنین عموم فقها غسل کردن در نوروز را مستحب و ممدوح شمرده اند.

و همچنین می توان هفت سین قرآنی را ذکر کرد. هفت آیه ای را که با کلمه سلام آغاز شده اند:

سوره رعد آیه ۲۴ : سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار

سوره یس آیه ۵۸ : سلام قولا من رب الرحیم

سوره صافات آیه ۷۹ : سلام علی نوح فی العالمین

سوره صافات آیه ۱۰۹ : سلام علی آل ابراهیم

سوره صافات آیه ۱۲۰ : سلام علی موسی و هارون

سوره صافات آیه ۱۳۰ : سلام علی آل یاسین

سوره قدر آیه ۵ : سلام هی حتی مطلع الفجر

سه شنبه 8/12/1391 - 21:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته