• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1227
تعداد نظرات : 536
زمان آخرین مطلب : 5017روز قبل
ادبی هنری

جام جم آنلاین: «من هم از شاعران دهه چهل هستم» ، تازه‌ترین مجموعه شعر ساغر شفیعی امسال از سوی انتشارات آئینه جنوب به بازار نشر عرضه شده است.
شفیعی در این مجموعه 63 شعر سپید خود را از سروده‌های سال‌های 84 تا 87 برگزیده و به مخاطبان ارائه كرده است. در این نوشتار به این مجموعه و چند و چون تجربه‌های شاعر در تازه‌ترین كتابش نگاهی كرده‌ایم كه می‌خوانید.

 درباره رابطه پیوسته میان حس شاعرانگی و كودكانگی در شعر، حرف‌های جسته و گریخته زیادی شنیده‌ایم. این كه شاعر در حقیقت به كودكی خود رجوع می‌كند. زنده‌یاد قیصر امین‌پور هم كتابی دارد به نام «شعر و كودكی» كه در آن با اتكا به دیدگاه‌های روان‌شناسی و آموزه‌های پیاژه و فروید این انگاره مورد واكاوی قرار گرفته است.

از این دید وقتی مجموعه من هم از شاعران دهه چهل هستم را می‌خوانیم با كودكی روبه‌رو هستیم كه در بزرگسالی قلم به دست گرفته و شاعر شده است، اما نوع تماشای او به جهان و پیرامون و مواجهه با هستی و نظام‌های علیتی آن با منطق‌های كودكانه همراه شده است. به این اعتبار، ساغر شفیعی در سویه‌ای از شعر خود كه كمتر آگاهانه است، ذات كودكانه‌اش را برای مخاطب افشا می‌كند. جایی این كودك بی‌اعتنا به قطاری عصبانی كه دودكشان در حال نزدیك شدن به اوست، روی ریل‌ها صدای ترن را با سوت تقلید می‌كند و جایی شكایت می‌كند به چشم نمی‌آید بس كه كوچك است و در آغوشی جا نمی‌گیرد بس كه بزرگ است.

این تضاد میان شاعر بزرگسال كه حمل كننده توقعات اجتماعی، خانوادگی و فشارهای جهان پیرامونی است با كودك بازیگوشی كه پشت متن پنهان شده است در بخش بزرگی از سروده‌های ساغر شفیعی خود را در لجاجتی كم مانند نشان می‌دهد كه شاعر با بروز آن فشار درونی تضادهایی كه او و متن را در خود محاصره كرده‌اند، تخلیه می‌كند:

لعنت به شب و جواهراتش
لعنت به ماه
كه چشم بر نمی‌دارد از چشمم
بیا همه را ببر دوباره پشت همان ویترین بچین
خوشه پروینت را هم ترشی بیندازد

شاعر در این منظر گاهی حسود می‌شود (شعر صفحه 37) گاهی تنها با دنیای پیرامونی خود وارد یك بازی كودكانه می‌شود (شعر صفحه 66) و گاهی نیز نازكشی می‌كند و از لجاجت دست برمی‌دارد تا بازی به سرانجامی ‌برسد كه خواسته شاعر كودك است. (شعر صفحه 48)‌

در این رفت و برگشت میان دو وجهه از ناخودآگاه مولف، او هنگامی ‌نیز كه تحت فشار به چهره بزرگسالانه خود برمی‌گردد نمی‌توان قیافه‌ای معقول و موقر به خود بگیرد و در نتیجه زنی را پشت متن می‌بیند كه بهانه‌های بزرگسالانه زندگی را درگیر بازی حسی تازه‌ای می‌كند و از این منظر وقتی به جهان می‌نگرد، غروب را دستمال می‌كشد و برگ‌ها را گردگیری می‌كند، یعنی اسباب بازی‌های تازه‌ای كه در این بازی بزرگ برای كودك شاعر یافت می‌شود دیگر تمامی ‌اجزای جهان هستی است.

البته وجهی دیگر از این برخورد شاعر با هستی، پررنگ شدن گاه به گاه حس در متن است كه گاه آن را به سانتی‌مانتالیسم نزدیك می‌كند. سانتی‌مانتالیسم در فضای نقد ادبی ما به یك اتهام در برابر شاعران تبدیل شده، در صورتی كه این رویكردی است در كنار دیگر رویكردهای ادبی و در صورتی كه در فضای متن پاسخگوی نیاز شعر و مخاطب باشد می‌توان آن را با مولفه‌هایش بازشناسی كرد و پذیرفت. به همین دلیل به نظر می‌رسد شفیعی به اندازه‌ای از توان شاعری رسیده است كه هنگام آزاد كردن انرژی احساسات خود در متن آن را در خدمت ادبیات آن كنترل كند. به این شعر توجه كنید:

نوع تماشای ساغر شفیعی به جهان و پیرامون و مواجهه با هستی و نظام‌های علیتی آن براساس منطق‌های كودكانه شكل گرفته است
به تو می‌گویم كف بینی بلدم
تا به این بهانه دستت را بگیرم

این مدخل یك شعر رمانتیك مدرن است كه شاعر در ادامه آن نشان می‌دهد با استفاده از همه عناصر یك فضای آشنا در یك جهان متنی رمانتیك نظیر دختر كولی و خطوط دست معشوق می‌تواند شعری مدرن بیافریند:

چه داستان‌ها می‌توانم سر هم كنم
از خطی كه به دستان من ختم می‌شود

شفیعی البته در این محدوده نمی‌ماند. نگاه كودكانه توانایی جا به‌جا كردن همه عناصر معقول زمانی و مكانی را دارد و این همان چیزی است كه گاهی از آن به توانایی در صور خیال یاد می‌شود. شاید شاعر در استفاده از توانایی‌های كلاسیك خیال در محدوده بسیاری از همانندان خود در این روزگار باشد و نه بر دیگران برتری دارد یا از آنان كم می‌آورد. او از منظری دیگر به كائنات می‌نگرد (همان گونه كه كودك درك متفاوتی از روابط علی جهان دارد) به همین دلیل می‌تواند خیال را نه به عنوان یك قطعه از یك شعر بلكه به عنوان مولفه‌ای منتشر در سراسر متن به كار می‌گیرد. شعر صفحه 16 را اگر بخوانیم می‌بینیم شاعر كسی را از قاب عكسش دعوت كرده و روی صندلی نشانده است و پس از این كه رفتار او را نمی‌پسندد، عكس را برمی‌دارد و روی تاقچه می‌گذارد. همان گونه كه می‌بینیم منطق در اینجا همان منطق كودكانه است. شاعر در حقیقت یك بازی مبتنی بر خیال را با شخصیتی كه نیست، آغاز كرده و به پایان می‌برد. خیال در اینجا استفاده از تشبیه و استعاره نیست، بلكه اصولاً منطق متن بر شكستن فضای واقعیت و فراواقعیت استوار است و خیال در كلیت آن منتشر شده است.

نمونه‌ای دیگر از این شعرها، شعر صفحه 15 است كه از زبان یك مرده روایت می‌شود. از ابتدای شعر، او از مرده‌ای سخن می‌گوید كه در گوری خفته است، نه لبی دارد و نه دندانی. مخاطب نخست می‌پندارد با یك شعر آشنای وهم‌انگیز در فضای گورستان روبه‌روست، یك فضای بوف كوری كه در آن همه چیز توصیف مرگ است، اما وقتی به پایان شعر می‌رسیم می‌بینیم با دیوانه‌ای سر و كار داریم كه می‌خواهد تا سرحد مرگ به مردن فكر كند و در حال یك نوع بازی با مخاطب است.

البته همه شعرهای شفیعی این گونه نیست. به همان نسبتی كه شعر او از دایره ناخودآگاه شاعر جدا شده و به خودآگاهش نزدیك شده است، از این كیفیت در شعر او كاسته می‌شود و این گونه پاره‌های درخشان در شعر او كمتر و كمتر می‌شود:

سخت است
زندگی
در ملاعام

یا:

بال‌ها از فشار آزادی می‌شكند
پس از سال‌ها انس با قفس

در شعرهایی كه خودآگاه سروده شده است (از جمله مرثیه‌های شاعر) حتی توانایی‌های معمول شاعر در كشف روابط میان كلمات یا بهره‌مندی‌هایش را از ظرفیت بینامتنی كمتر و كمتر می‌بینیم. این گونه كشف‌هاو بهره مندی از روابط میان كلمات:

سایه دو تكه ابر
روی پلك‌ها

كه استفاده از رابطه میان كلماتی چون سایه و پلك هم به بهره‌مندی مخاطب از یك ظرفیت تازه در خیال می‌انجامد و هم حس زنانه متن را تقویت می‌كند. كاش شفیعی در همه شعرهایش به سراغ این ظرفیت‌های زبان می‌رفت تا این كه خود را موظف به سرودن شعرهایی كند كه كمتر حسی در مخاطب برمی‌انگیزد.

جمعه 18/10/1388 - 17:23
ورزش و تحرک

هر چهار سال یک بار و در آستانه برپایی رقابت‌های المپیک، کمیته برگزاری این بازی‌ها با تبلیغات گسترده در زمینه اهداف المپیک نظیر تفاهم ملت‌ها و مردم، انسان‌دوستی، شادابی و همکاری‌های بین‌المللی، تلاش می‌کنند که جنبه‌های سودجویانه و غیراخلاقی این رویداد پرسر و صدا را پنهان نمایند. نویسنده این مقاله با یادآوری حقایقی نظیر سودآوری هنگفت ابر شرکت‌ها از این بازی‌ها، فساد مالی دامنه‌دار مدیران کمیته بین‌المللی المپیک و دست‌اندرکاران برپایی این بازی‌ها، استفاده گسترده از داروهای غیرمجاز از سوی ورزشکاران، تبلیغ ملی‌گرایی افراطی، تشدید رقابت‌های سیاسی میان کشورها و تحریک طمع‌ورزی مخاطبان، معتقد است که پیوند زدن مسائل ملی کشورها با تعداد مدال‌های کسب شده از سوی یک کشور، واقعیت شرم‌آور این بازی‌هاست.

 
خانم دیانا کامنیز دونده یونانی دوی 800 متر، می‌گوید: «به نظر من که در المپیک آتن (2004) شرکت نمودم، این بازی‌ها را باید به عنوان مبنایی جهت دوستی و جشن انسانیت برشمرد.» وی چگونه به چنین دیدگاهی رسیده است؟

بدون توجه به جایگاه المپیک در گذشته و یا اذهان مردم، بدون تردید، امروزه این بازی‌ها در خدمت ملی‌گرایی نابودکننده و افراطی، تشدید رقابت‌های سیاسی بین‌المللی و در نهایت، فساد و طمع‌ورزی مالی قرار گرفته است.

امروزه حامیان مالی بازی‌های المپیک نظیر بانک‌های بزرگ و شرکت‌های تولیدکنندة نوشابه‌ها، میلیون‌ها دلار جهت حضور در شناخته شده‌ترین سمبل دنیا هزینه می‌کنند. البته آنان بدین دلیل در این رویداد شرکت می‌نمایند که بتوانند از منافع مالی هنگفت آن بهره گیرند. براساس اظهارنظر آقای کیث مک لنیتر از مشاوران شرکت تحقیقاتی «کی.مک آسوشیتدز»، ارتباط تجاری یک شرکت با لوگوی بازی‌های المپیک می‌تواند ارزشی معادل 15 تا 30 میلیون دلار در یک دوره هشت ساله به همراه داشته باشد.

همه ساله چه میزان صرف برنامه‌های آماده‌سازی و یا حمایتی ورزشکاران می‌شود؟ از هم اینک، بسیاری از شرکت‌های حامی این رقابت‌ها در صددند تا برای المپیک بعدی برنامه‌ریزی نمایند. هرچند کمیته بین‌المللی المپیک (IOC) که رسوایی‌های مربوط به رشوه‌گیری و اخذ پورسانت آن چندی پیش در رسانه‌ها افشا شد، بیشترین حجم این درآمدها را به خود اختصاص می‌دهد.

این ایده که افرادی از سراسر دنیا گرد هم آیند تا در رقابتی ورزشی با هم شرکت نمایند، لزوم توجه بیشتر به مفهوم «رقابت» را مشخص می‌کند. چراکه از دیرباز، استفاده از برتری جویی یک تیم علیه تیمی دیگر جهت نشان دادن سلطه‌طلبی یک کشور بر کشوری دیگر و یا یک حکومت سیاسی دیگر، وجود داشته است. در زمان‌های مختلف، ملت‌های دنیا از بازی‌های المپیک جهت تحریم کشورها (نظیر دولت نژادپرست آفریقای جنوبی)، یک دوره از بازی‌های المپیک (المپیک مسکو) و یا یک فرد (جودوکار اسراییلی که جودوکاری ایرانی از مسابقه با وی امتناع کرد) بهره گرفته اند. البته بسیاری از افراد فکر می‌کنند که استفاده از این بازی‌ها جهت اعمال فشار بر سایر دولت‌ها و افراد، کاری درست است،چرا که این افراد و کشورها باید مجازات شوند. اما چرا در بازی‌های المپیک 2004 آتن، حاضران در سالن بازی‌های بسکتبال، تیم آمریکا را هو می‌کردند؟ آیا این بازیکنان مسئول سیاست‌های خارجی دولتشان هستند؟ چه عاملی باعث شده که آنها از این روش بهره گیرند؟ این تماشاگران چگونه حق داوری در این مورد را به دست آورده‌اند؟ آیا هیچ گونه تبعیض نژادی در کشورهای فرانسه و یا عربستان سعودی و یا کانادا وجود ندارد؟ آیا اصولاً جایی در این کره خاکی وجود دارد که در آن خبری از ظلم و بدرفتاری و تجاوزگری نباشد؟

دراینجا باید به یک نکته مهم دیگر اشاره نمود که آن، عملکرد ورزشکاران است. چه کسی می‌داند که چه مقدار از این دستاوردها شرافتمندانه می‌باشد؟ و با وجود انبوهی از داروهای غیرمجاز نیروزا، نباید ما به هر رکورد ورزشی به دیده تردید بنگریم؟ و آیا کل فضای ورزش دنیا در‌هاله‌ای از تردید و شک و دودلی قرار ندارد؟ به علاوه، بازی‌های المپیک، نشانگر چه ارزش‌هایی هستند؟ پاسخ این سؤال، مطمئناً پیروزی به هر قیمتی است. لذا سخت کوشی و نتیجه‌گیری مناسب، اگر شما به مدالی دست نیابید، عملاً بی‌فایده خواهد بود. این واقعیت‌ها در جهان امروز واقعاً شرم‌آور هستند. بدین ترتیب، اتفاقی نظیر تغییر قوانین داوری رشته ژیمناستیک در المپیک آتن از سوی یک داور رومانیایی برای کسب مدال توسط یک هموطنش، چندان غیرطبیعی نیست. به علاوه، اگر المپیک مکانی است که در آن مردم دنیا پیروزی‌های شرافتمندانه یکدیگر را جشن می‌گیرند، عملکرد غرض‌ورزانه و جانب‌دارانه ورزشکاران و داوران این بازی‌ها را چگونه می‌توان توجیه نمود؟ و چگونه می‌توان برتری یک ورزشکار در یک صدم ثانیه زودتر از دیگران را نشانه‌ای از انسانیت دانست؟ بله، انسانیت و دوستی ملت‌ها، ایده‌آل‌هایی هستند که ارزش جشن گرفتن را دارند. به علاوه، مفاهیمی نظیر قدرتمندی، سلامتی، لیاقت، همکاری و تفاهم بین‌المللی را نیز باید بدان افزود، اما همه این مفاهیم، آنهایی نیستند که در بازی‌های المپیک تجلی می‌یابند.

جمعه 18/10/1388 - 17:22
ورزش و تحرک
براساس اسناد تاریخی، ورزش چوگان به 525 سال قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد. مهد و زادگاه این ورزش، ایران باستان است و نام چوگان نیز از آن دوران به یادگار مانده است. در ایران باستان این ورزش بازی شاهان نامیده شده است؛ زیرا بیش‌تر در میان پادشاهان و بزرگان رواج داشت.
نام چوگان از نام چوبی که در آن استفاده می‌شود گرفته شده است. این بازی در ابتدا شکل نظامی و جنگی داشت‌وسوارکاران ایرانی درآن استعداد اسب‌های جنگی خود را به نمایش می‌گذاشتند.
بعدها نیز ورزش‌هایی از قبیل، گلف و هاکی پدید آوردند که دسته‌های استفاده شده در این بازی¬ها به همان چوب چوگان برمی¬گردد.
این ورزش در ایران پس از صفویان کم‌کم روبه فراموشی رفت. بعد به علت ارتباط با اروپایی‌ها، چوگان دوباره مورد توجه قرار گرفت؛ ولی مانند گذشته رواج نیافت.
در این جا برخی از اصطلاح‌ها و قوانین مسابقه‌های چوگان را ذکر می‌کنیم:
زمین چوگان
طول زمین چوگان 274 متر و عرض آن 145 متر است. البته در آرژانتین و آمریکا این ابعاد، کمی از استاندارد رایج بزرگ‌تر است. طول دروازه هم 7 متر است.
مدت زمان مسابقه
یک بازی چوگان به 6 دوره‌ی زمانی (چوکه) که هر کدام 7 دقیقه است تقسیم می‌شود. این استاندارد مربوط به انگلستان است؛ ولی در آرژانتین و آمریکا این مدت زمان به هشت قسمت تقسیم می‌شود. بین هر «چوکه» استراحتی معادل 3 دقیقه و بین دو نیمه 5 دقیقه در نظر گرفته می‌شود.
تعداد بازی‌کنان
در هر تیم چهار نفر بازی می‌کنند. نفر اول یک مهاجم است و کار او حمله و کمک به مدافع است. نفر دوم هم مهاجم است؛ ولی وظیفه‌ی او در دفاع مهم‌تر است. نفر سوم که معمولاً بهترین بازی‌کن تیم است، وظیفه دارد تا حرکت‌های دفاعی را به ضدحمله تبدیل کند. نفر چهارم هم مدافع است و وظیفه دارد توپ را از دروازه دور کند. از آن جایی که چوگان بازی‌ای با روند سریع است، امکان دارد بازی‌کنان یک تیم در قسمت‌های مختلفی از زمین قرار گیرند که مربوط به وظیفه‌ی بازی‌کن دیگر باشد. در این حالت باید وظایف آن بازی‌کن را انجام دهند تا به جای خود بازگردند.
هدف و قوانین بازی
هدف این بازی فرستادن توپ به دروازه حریف است. هنگامی که توپ از پشت دروازه خارج می‌شود، پرتاب توپ به تیم مدافع تعلق می‌گیرد؛ مگر این که تیم مدافع توپ را بیرون زده باشد. در این صورت به تیم مقابل یک پرتاب آزاد (از 84 متری محل خروج) تعلق می‌گیرد. پس از هر گل، دو تیم زمین خود را تعویض می‌کنند و داور توپ را در مرکز زمین قرار می‌دهد. در صورتی که دو تیم برابر شوند، وقت اضافی به آن‌ها تعلق می‌گیرد. در وقت اضافه اولین تیمی که گل بزند برنده اعلام می‌شود. هنگامی بازی‌کن به سمتی که توپ در آن پرتاب شده است می‌تازد، تقدم با اوست. در صورتی که (و تنها در این صورت) توپ در سمت راست او باشد. در این صورت هیچ بازی‌کنی اجازه ندارد راه او را سد کند؛ مگر آن که در فاصله‌ی معقولی قرار گیرد که هیچ جای خطر نباشد.
خطاهای ورزش چوگان
1- قطع مسیر سوارکاری که در طول مسیر خود در حال زدن توپ است و با این کار ممکن است جان سوارکار به خطر افتد.
2- ضربه زدن از جهت مخالف (از سمت چپ).
3- سوارکاری و یا ضربه زدن به شکلی که برای سایر سوارکارها خطرناک باشد.
جریمه‌های بازی چوگان
1- به شمارآوردن یک گل برای تیم مقابل در صورت برخورد خطرناک و یا خطای عمد، در نزدیکی دروازه.
2- زدن یک ضربه‌ی آزاد از فاصله‌ی 27 متری در جهت مخالف دروازه، و قرار گرفتن مدافعین در پشت خط دروازه. (مدافعین تنها زمانی اجازه‌ی دخالت دارند که ضربه زده شود.)
3- زدن یک ضربه‌ی آزاد از فاصله‌ی 36 متری با همان شرایط.
4- زدن یک ضربه‌ی آزاد از فاصله‌ی 54 متری؛ به طوری که هیچ مدافعی تا فاصله‌ی 27 متری نقطه‌ی زدن توپ قرار نداشته باشد.
5- زدن یک ضربه‌ی آزاد از وسط زمین.
6- در چوگان ضربه‌ای مانند کرنر در فوتبال وجود ندارد؛ ولی حرکتی شبیه شکل زیر انجام می‌گیرد: یک ضربه‌ی آزاد از فاصله‌ی 54 متری دروازه؛ به این شرط که مدافعین در فاصله‌ی 27 متری از زدن ضربه قرار داشته باشند.
داوری
بازی چوگان را دو سرداور و یک داور قضاوت می‌کنند. سرداوران برای این که در کم و کیف بازی قرار داشته باشند سوار بر اسب هستند. در اتفاق‌های مهم و خطاهای خاص، در صورت توافق بین کاپیتان‌های دو تیم، می‌توان قضاوت را به دو سرداور واگذار کرد؛ ولی در صورت عدم توافق بین آن دو، تصمیم‌گیری حکم قطعی به عهده‌ی داور سوم است.
شروع مسابقه
در ابتدای مسابقه، هر دو تیم در میانه‌ی زمین و پشت خط میانی صف‌آرایی کرده، چیدمان مخصوص به خود را می‌گیرند. سپس داور توپ را از فاصله‌ی 4/6 متری میان آن‌ها پرتاب می‌کند و بازی با تصاحب توپ از طرف یکی از دو تیم شروع می‌شود.
توقف بازی
توقف مسابقه‌ی چوگان در شرایط معمولی فقط در زمان پایان چوکه، جهت استراحت و تعویض اسب‌ها صورت می‌گیرد؛ ولی اگر در میان یک چوکه یکی از اتفاق‌های زیر رخ دهد، داور می‌تواند دستور توقف بازی را صادر کند:
- زمین خوردن یکی از اسب‌ها در حین مسابقه.
- مصدوم شدن یک اسب بر اثر سانحه و یا اتفاق غیرمنتظره برای یکی از اسب‌ها. (در صورت زمین خوردن سوارکار از اسب اگر اتفاق جدی برای سوارکار رخ نداده باشد، بازی همچنان ادامه خواهد داشت.)
نحوه‌ی ثبت امتیازها
زمانی یک امتیاز برای تیمی ثبت می‌شود که توپ از خط دروازه آشکارا بگذرد و داور صحت آن را تصدیق کند. در صورتی که توپ به قسمت فوقانی دروازه برخورد کند، ثبت امتیاز مشروط به تأیید داور است.
اسب‌های چوگان
در ورزش چوگان معمولاً از اسب‌های کوتاه قد استفاده می‌شود. بلندبودن قد اسب از سختی‌های بازی چوگان به حساب می‌آید. آرژانتینی‌ها با پرورش نژاد «پونی» این مشکل را حل کردند. «پونی»‌ها اسب‌های کوتاه قدی هستند که ارتفاع آن‌ها بین 4/1 تا 6/1 متر است.
در یک بازی معمولاً از یک اسب، حداکثر در دو چوکه استفاده می‌شود. البته باید بین آن‌ها یک چوکه استراحت به اسب داده شود.
وسایل ضروری اسب
- بانداژ برای حفاظت چهار ساق اسب به منظور عدم برخورد توپ و یا چوب چوگان به ساق پای اسب.
- انتخاب افسار (دهنه، لگام) مناسب جهت کنترل هر چه بهتر اسب در حین مسابقه.
وسایل ضروری سوارکار
- کلاه ایمنی مخصوص چوگان.
- دست‌کش.
- شلاق چوگان که اندازه‌ی آن تقریباً 106 سانتی‌متر است و علت آن سهولت استفاده در حین مسابقه است.
- چکمه‌ی سوارکاری بدون بند.
- زانوبند.
اندازه‌ی چوب چوگان و توپ
چوب چوگان دارای 129 سانتی‌متر طول، که انتهای آن به صورت استوانه‌ای است. معمولاً برای ساخت آن از چوب بامبو یا چوب‌های سبک و مقاومی همچون چوب درخت خرمالو استفاده می‌شود. قطر توپ حدود 8/25 سانتی‌متر است و در حدود 127 تا 141 گرم وزن دارد. جنس توپ ازچوب بید و یا بامبوست البته دربازی‌های تمرینی از نوع پلاستیکی و فومی آن هم استفاده می‌شود.﷼
جمعه 18/10/1388 - 17:21
ورزش و تحرک

براساس تحقیقات و آمار جهانی 70درصد نوجوانان بزرگسالانی چاق خواهند بود و حتی این احتمال وجود دارد كه این افراد در بزرگسالی دچار چاقی مفرط شوند.

چاقی در دوران نوجوانی اغلب با افزایش خطر ابتلا به دیابت، بیماری‌های قلبی و عروقی و افزایش فشار خون در بزرگسالی همراه است.


چاقی در دختران به ویژه در سنین حساس بلوغ باعث می‌شود كه اكثر این دختران به رژیم‌های كاهش وزن رو بیاورند و همین مسأله ممكن است منجر به كوتاه ماندن قد آنان شود و به علاوه به كمبود ویتامین مبتلا شوند.


تاخیر رشد و تاخیر در بلوغ جنسی در اثر دریافت ناكافی غذا و كوتاهی قد باعث اختلالات جبران ناپذیری در دختران خواهد شد و سلامت آنان را به خطر خواهد انداخت.


عوامل ژنتیكی، فیزیولوژیكی، محیطی، عاطفی و روانی از عوامل متعدد بروز چاقی است و تمرینات منظم ورزشی به ویژه در دختران می‌تواند مانع از بروز چاقی در آنان شود.


در بسیاری از موارد گرفتن رژیم‌های غذایی ممكن است در كوتاه مدت وزن مناسب را به وجود بیاورد اما در دراز مدت ممكن است باعث چاقی بیش از حد و سایر اختلالات فیزیولوژیكی شود.


 فقط یك ساعت ورزش!


محققان اعلام كردند كه با توجه به افزایش بروز چاقی‌های دوران مدرسه میان دانش آموزان دختر، تنها یك ساعت ورزش در هفته می‌تواند منجر به كاهش اضافه وزن در دختران جوان شود.


مطالعات جدید نشان می‌دهد كه این افزایش چاقی در میان دانش‌آموزان پسر كمتر است، چرا به طور كلی تحرك جسمی آنها بیشتر از دختران است و ورزش مدارس می‌تواند نقش مهمی در جلوگیری از بروز چاقی و بهره‌مندی از پیامدهای سلامتی آن در دانش آموزان داشته باشد.


از آنجا كه 15درصد كودكان و نوجوانان ما مبتلا به اضافه وزن هستند، این مطالعات براهمیت سرمایه‌گذاری بر روی آموزش‌های جسمی روزانه در مدارس تاكید می‌كند.


اگر عواقب جسمی و احساسی ابتلا به چاقی برای افراد روشن شود، اهمیت توجه به ورزش مدارس جلوه می‌كند. بررسی‌های انجام شده بر روی دانش‌آموزان مدارس نشان می‌دهد كه تحرك جسمی بیش از یك ساعت در مدرسه در طول یك هفته می‌تواند 10درصد از چاقی دانش‌آموزان را كاهش دهد. البته این تحركات جسمی و تمرینات بدنی باید با عادات تغذیه‌ای مناسب با توجه به كنترل برنامه غذایی مدرسه و تنقلات بین روز همراه باشد.


به گفته معاون سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی، 84درصد از مردم كشور ما فعالیت فیزیكی لازم را ندارند و ورزش همگانی انجام نمی‌دهند. افراد مبتلا به اضافه وزن، 3 برابر كسانی كه دارای وزن متناسب هستند، دچار بیماری‌های قلبی، عروقی، دیابت و فشار خون می‌شوند و احتمال ابتلا به سرطان در این افراد بیش از 30درصد است، لذا ایجاد رژیم غذایی مناسب به همراه ورزش و تمرینات بدنی از همان اوان كودكی ضروری می‌نماید.


وی اضافه می‌كند: كودكان ایرانی كه تحت پوشش شیر مدرسه قرار دارند و از تحرك فیزیكی خوبی برخوردارند، نسبت به دیگر كودكان در بزرگسالی به بیماری‌های كمتری مبتلا می‌شوند.


یك روانشناس بالینی نیز در این زمینه می‌گوید: مهم‌ترین دوره‌ای كه باید در آن بهداشت روان را كاملاً منظور كرد، دوره پیش‌دبستانی است كه پایه‌های اصلی‌ رشد روانی در آن دوره بنا نهاده شده است.


امكانات ورزشی دختران ناچیز است!

دختران امروز پرورش دهنده افراد دیگری در آینده خواهند بود، بنابراین نیاز به تن سالم و روح سالم‌تری دارند. ورزش نه تنها در سلامت جسمی بلكه در سلامت روحی و فكری افراد به ویژه قشرهای جوان و نوجوان نقش بسزایی دارد و دانش‌آموزانی كه فعالیت‌های ورزشی انجام می‌دهند، در كلاس‌های درس از نشاط روحی و آمادگی ذهنی و پاسخگویی مطلوب‌تری نسبت به سایر دانش‌آموزان برخوردارند. به همین دلیل آگاهی عمومی نسبت به نقش ورزش در سلامت انسان امری مهم و خطیر می‌نماید و وظیفه مسئولان آموزشی كشور توجه به ورزش جوانان به ویژه در مدارس است.


اما آیا در حال حاضر فضای ورزشی برای دانش‌آموزان كه در سن حساسی به سر می‌برند، به اندازه كافی وجود دارد؟


آبا برای رشد قوای بدنی و سلامتی دختران كه مادران آینده جامعه هستند، به اندازه كافی امكانات و فضاهای مناسب ورزشی در نظر گرفته شده است؟


متأسفانه بودجه و امكانات ورزشی زنان در كشور بسیار ناچیز است و از مسئولان باید پرسید كه چه میزان برای ورزش دختران هزینه كرده‌اید؟


با توجه به رشد روز افزون جمعیت و گرایش هرچه بیشتر جامعه به ورزش اعتبارات و امكانات موجود جوابگوی نیازهای ورزشی دختران نیست و به همین علت است كه استعدادها و توانایی‌های دختران ما در زمینه‌های مختلف ورزشی رشد مناسب نداشته و بی‌نصیب مانده است.


ورزش و جلوگیری از گرایش به معضلات اجتماعی


كم تحركی و غفلت از فعالیت‌های ورزشی نه تنها جسم انسان را فرسوده می‌كند بلكه باعث ابتلا به انواع بیماری‌های روانی و روحی می‌شود.


به گفته محققان فعالیت بدنی و ورزش مانند دارو عمل می‌كند و نه تنها در بهبودی بیماری‌های جسمی موثر هستند كه استرس، افسردگی و بیماری‌های عصبی را نیز بهبود می‌بخشند.


افرادی كه فعالیت بدنی دارند، در هر شرایط سنی دارای ویژگی‌های خاص اخلاقی، رفتاری و نیز آمادگی جسمانی و فیزیكی هستند و به ناملایمات خارجی و مشكلات مختلف اجتماعی واكنش منطقی‌تر و بهتری می‌دهند.


شرایط مطلوب آموزشی و تمرینات منظم ورزشی در جلوگیری از ابتلا به بیماری‌های روانی‌ اثر به سزایی دارد و مدرسه در این میان با توجه به گزینش مربیان و معلمان سالم و متعهد كه از نظر روانی مسئول تعلیم و تربیت دانش آموزان هستند، از جمله عوامل موثر در كاهش ابتلا به بیماری‌های روانی و روحی است.


به همین دلیل مهم‌ترین وظیفه مسئولان برای ارتقا‌ء سطح بهداشت روان در جامعه، افزایش آگاهی مردم، بستر سازی فرهنگی، آموزش و ایجاد امكانات به منظور اشاعه ورزش در جامعه است و بهتر است پایه‌های این حركت عظیم و این هدف والا در مدارس گذاشته شود.


داشتن اعتماد به نفس، نداشتن اضطراب و افسردگی، نبود سوءظن و بدبینی، قاطعیت، انگیزه، شور و نشاط از مشخصه‌های نوجوانان و جوانانی است كه از سلامت جسمی، روانی خوبی برخوردارند و از گرایش به معضلات اجتماعی دوری می‌كنند. 
 

جمعه 18/10/1388 - 17:20
دانستنی های علمی

با اندكی تامل در شیوه تدریس برخی از اساتید دانشگاهی متاسفانه با نوعی تجدد و به ظاهر نوگرائی البته به شكل غربی آن برخورده و شاهدیم كه، این قبیل اساتید محترم با چنان شعف و خودشیفتگی كه مقهور غرب و تمدن ماشینی آن می باشند نسبت به امر تعلیم و تدریس اقدام نموده، و دانشجویانی كه تازه به این خانه بزرگ اجتماعی پا نهاده اند را با چالش جدی روبرو و برای شروع امر تدریس متاسفانه این مزرعه بكر و بدون آفت با بذر نومیدی و..... كشت می شود كه با رویكردهای جامعه دانشگاهی و اسلامی ما در تضاد بوده و می باشد.
آیا مقهور بودن و عدم اتكا به نیروهای خودی و وطنی نیز نوعی تجدد است؟ مطمئنا هستند بسیاری از اساتیدی كه برای جوانان و دانشجویان این مرز و بوم بعنوان الگوئی پایدار بوده و ضمن آموزش نحوه اتكا به منابع بی كران مادی و معنوی خویش، با تشویق ها و شیوه خوب تدریس (البته بدون شائبه غرب گرائی) خط بطلان به پندارها و اندیشه های غیر خودی كشیده اند. لازمه وجود چنین اساتیدی در زمان فعلی بییش از پیش احساس می شود تا دانشجویان با شیوه درست تحقیق و تدبر علمی آشنا شوند و ضمن رشد و بالندگی در جهت اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گام برداشته و در عرصه های مختلف جهانی نیز ظهور و بروز ویژه ای داشته باشند.
آیا شایسته نمی باشد كه رویكرد اساتید دانشگاهی و روند تدریس این بزرگواران در طول دوره تدریس در سه مقطع كوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت ارزیابی گردد؟ بی گمان اتكا به ارزیابی آن هم فقط در پایان دوره تدریس و ترم (روندی كه در حال حاضر در اكثر دانشگاه ها در حال اجراست)، رافع مسئولیتهای دست اندركاران دانشگاهی نبوده و در این پروسه متضرر اصلی از بابت «عدم نظارت جدی و موثر مسئولین»، دانشجویان و خیل جوانان جویای علم و آگاهی می باشند.
به راستی فقدان سیستمی جامع در خصوص برآیند شیوه های آموزشی و عدم نظارت صحیح در خصوص شیوه تدریس این اساتید محترم را چه كسی جبران می نماید؟ چرا سیستم های ستادی رویكردهای نظارتی خویش را آنچنان كه باید باشد انجام نداده و باز شاهد تدریس این قبیل اساتید با همان روشهای قبلی (بخوانید ضعیف) در دانشگاهها و موسسات عالی خویش می باشیم. استادی كه به جای تدریس در درس مربوطه خویش و برای رفع تكلیف و وقت گذرانی دانشجویان را به ناكجا آباد می برد و وقت عزیزانی كه سرمایه های بسیار غنی این مرز و بوم هستند را با.... و شعرخوانی و چه و چه كه ربطی به درس مورد تدریس او ندارد، می گذراند آیا قابل تقدیر است؟سیستم ها و نهادهای نظارتی دانشگاه ها آیا نمی توانند در خصوص این امر دخالت و با خاطی برخورد شایسته و بایسته را نمایند؟ البته نه در پایان دوره بلكه در ابتدای تخطی و به بیراهه رفتن استادی كه آمده وقت بگذراند.
نكته دیگر كه در خصوص شیوه های آموزشی دانشگاهی شاهد آن می باشیم عدم توجه به امر تحقیق و پژوهش علمی می باشد. در فرآیند آموزشی و روشهای آن نكاتی عملیاتی در جهت ایجاد و ساخت، تدوین منابع وجود دارد كه اكثر دانشجویان آنطور كه شایسته می باشد آموزش ندیده و نمی بینند تا با روش خوب علمی در امر تحقیق و پژوهش آشنا شوند و حتی گاهی موارد با نوعی بی تفاوتی با این موضوع (تحقیق و پژوهش) مواجهه می باشیم كه تاسف آور می باشد.
استادی را می بینید كه در امر تدریس آنچنان به جویای علم بها داده و او را تشویق می نماید كه باعث انبساط خاطر دانشجو و در پی آن شاهد ممارست بیشتر در فرآیند آموزشی و نهایتا شكوفه و بار دادن این شجره علم و آگاهی است و به عكس نیز شاهد رفتار و نحوه تدریس منفعلانه برخی از اساتید می باشیم كه با برخوردهای سرد و غیر مسئولانه خویش بذر نامیدی و یاس را..... بگذاریم و بگذریم.
آیا در شیوه های نوین آموزشی توجه به این قبیل موارد را نمی توان با اندكی برنامه ریزی و توجه بیشتر نهادینه نمود؟
جایگاه متولیان امر آموزش دانشگاهی در كجاست؟ آیا به واقع بعد نظارتی این مسئولین به روز و تاثیر گذار است؟
به لزوم توجه به امر تحقیق و تفحص و مباحثه دانشگاهی اشاره نمودم كه به نظر می آید كه عموم دانشگاهیان ما از این امر تهی می باشند، بله یك ربع پایان درس اساتید به بحث و مناظره درسی اختصاص یابد كه حاصلش نهادینه شدن علوم دانشگاهی می باشد كه نباید از آن غافل شد.
در امر تحقیق نكته دیگر استناد به منابع روشن و مبرهن می باشد كه گاهی اوقات شاهدیم كه بسیاری از چالشها و بحثهای علمی و درسی دانشگاهی، با استفاده از نظرات برخی از اندیشمندان خارجی است كه اگر در مقابل این فرد خارجی اندیشمندی دینی همانند متفكر و فیلسوف شهید استاد مرتضی مطهری را نام ببریم متاسفانه از سوی برخی از آقایان قابل قبول نمی باشد ! تازه در برخی از موارد اگر هم استنادی باشد نه از سوی منابع روشن بلكه مثلا می گویند فلان رفیق ما در كشور.... كه این مورد نیز از نظر عقلائی قابل قبول نمی شود.
به راستی چه لزومی دارد كه منابع و مستندات ما در سنگر دانشگاه همه اش با اتكا به بیگانگان باشد؟ نه منابع مكتوب، منقول و علمی داخلی و وطنی؟ آیا این خود نوعی غرب زدگی نیست؟
در نهضت تولید علم پیشرو بودن و شاخصه های آن كدام است؟ این اتكا و بیان همه موارد علمی به شكل غربی به چه معناست؟ چرا سعی نشده بستری فراهم گردد (حداقل برای شروع) كه اتكای اصلی اساتید دانشگاهی، محققین و اندیشمندان داخلی و وطنی باشد نه خارجی؟
شایسته آن است كه مسئولین امر نسبت به شناسائی سرفصلها و منابع تدریس دانشگاهی همت گمارده و با معرفی رفرنس های داخلی و كتابهائی كه شائبه غرب گرائی نداشته و ندارد اقدامی موثر نموده تا در امر تدریس شاهد حركتی رو به جلو در جهت پویائی جوانان و دانشجویان این مملكت باشیم. البته این به معنای نفی دیگر آثار علمی و نقطه نظرات افراد دیگر نیست بلكه مهم در مقوله تدریس بیان شبهه و پاسخ آن است كه این مهم با توجه به بعضی از آثار مكتوب علمی و دانشگاهی كه به تمامی موارد و جهات علمی پرداخته میسر می باشد نه آنكه شبهه و ایراد را بگوئی و دانشجو را با بحران فكری و شخصیتی روبرو كرد كه این مهم توجه ویژه مسئولین دانشگاهی را می طلبد.
در برخی از دروس شاهدیم كه از انقلابات فلان كشور و مستعمره غربی و اروپائی با چنان شعف و خود بزرگ بینی صحبت می شود (تعریفات و تمجیدهای زیاد) ولی هنگاهی كه بحث به انقلاب اسلامی و شاخصه های آن می رسد......
قشر روشنفكر دانشگاهی از چنان جایگاهی برخوردار است كه نباید به خود اجازه دهد كه عرصه فرهنگ این مرز و بوم با اینگونه تملق ها و چابلوسی های غیر وطنی عرصه هجمه و بی هویتی دینی و ملی گردد و مسئولین امر نیز می بایست بیش از پیش به بستر سازی در جهت رشد فرهنگی و ملی با توجه به آمیزه های اسلامی و ایرانی همت گمارده و از هدر رفت قوا و سرمایه های بس عظیم و خودجوش جوانان این مرز و بوم خود داری نمایند.
انشاالله با همت و تلاش مدیران و مسئولین خدوم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شاهد رشد و بالندگی بیشتر ایران اسلامی در كلیه صحنه های علمی و دانشگاهی باشیم.
 

 

جمعه 18/10/1388 - 17:18
ورزش و تحرک

هفته سوم لیگ قهرمانان آسیا در حالی به پایان رسید که به نظر می‎رسد تیم‎های ایرانی، به آن چه باید نرسیده‎اند، در این میان هرچند پرسپولیس توانست در گروه خود رتبه اول را به دست آورد، اما یکی از اهداف اصلی جام باشگاه‎های آسیا ایجاد درآمد برای اعضا بوده که در مورد باشگاه‎های ایرانی به نتیجه نرسیده است. یعنی ایرانی‎ها در پایان بازی‎های دور رفت، نه به رتبه خوبی رسیده‎اند و نه درآمد لازم را داشته‎اند.

در آخرین نشست‎ هماهنگی برگزاری رقابت‎های لیگ آسیایی، سوزوکی، مدیر این رقابت‎ها، پیشنهادهای جدیدی را ارایه کرد. از جمله آن‎که در زمینه حق پخش تلویزیونی شرایطی را فراهم کرد تا 20 درصد از رقم قرارداد، به فدراسیون‎ها و باشگاه‎ها اختصاص یابد. البته در ادامه این گزارش خواهیم دید که چگونه با ترفندهای صدا و سیما، باشگاه‎های ایرانی کمترین سود را در بحث حق پخش تلویزیونی برده‎‎اند.

 

WSG

شرکت World Sport Group با علامت اختصاری WSG، نام پیمان‎کار طرف قرارداد کنفدراسیون فوتبال آسیاست که به نوعی اسپانسر اصلی رقابت‎های لیگ قهرمانان بوده و فرآیند مالی مسابقات و پرداخت‎ها را به باشگاه‎های حاضر در این عرصه پذیرفته است. این شرکت در بحث حق پخش تلویزیونی به طور مستقیم وارد مذاکره با رسانه‎های هر کشور شده و قراردادهای مختلفی را که سهم باشگاه‎ها از طریق آن‎ها پرداخت می‎شود، به امضا رسانده است. در مباحثی چون فروش بلیت، پاداش نتایج و کمک هزینه سفر نیز شرکت WSG به صورت مستقیم طرف حساب باشگاه‎های آسیایی است. در مجموع AFC تلاش کرده است تا درآمدهای حاصل از این رقابت‎ها را بدون عبور از هرگونه فیلتری چون تلویزیون‎ها یا فدراسیون فوتبال کشورهای آسیایی، به صورت مستقیم به دست باشگاه‎ها، یعنی مالکان اصلی این درآمدها برساند و انتخاب یک شرکت بی‎طرف و بین‎المللی نیز در همین راستا قرار می‎‎گیرد. در ادامه فرمول‎های پیشنهادی AFC و سوزوکی، مدیر رقابت‎های لیگ قهرمانان آسیا، را برای درآمدزایی باشگاه‎های حاضر در لیگ قهرمانان مرور می‎کنیم.

 

حق پخش تلویزیونی

در لیگ قهرمانان مثل سایر لیگ‎های حرفه‎ای کشور، حق پخش تلویزیونی اولویت نخست درآمدزایی برای مسئولان برگزاری مسابقات و همچنین باشگاه‎های حاضر در آن است. در این دوره از رقابت‎ها شرکت WSG به صورت مستقیم با رسانه‎های تصویری کشورهای حاضر در لیگ قهرمانان آسیا وارد مذاکره شد. پیشنهاد شرکت WSG این بود که از کل قرارداد منعقد شده، 20 درصد به فدراسیون و باشگاه‎های همان کشور تعلق بگیرد تا بدین ترتیب مسئولان فدراسیون یا باشگاه‎ها برای گرفتن حقوق خود از امتیاز حق پخش تلویزیونی با رسانه‎های کشور خود کلنجار بروند. از سوی دیگر رسانه‎ها نیز مطلع می‎شوند که هرچقدر رقم قرارداد بالاتر باشد، سود بیشتری نصیب فدراسیون و باشگاه‎های آن کشور می‎شود. طبیعی است در سیستمی که به دنبال پیشرفت باشد، رقم قرارداد نیز بالاتر خواهد بود.

 

سهم ایران کم‎تر از همه!

شرکت WSG به هیچ عنوان حاضر به فاش کردن رقم قراردادهایی که با رسانه‎های کشورهای حاضر در لیگ قهرمانان منعقد شده، نیست، اما اطلاعات نشان می‎دهد که در منطقه شرق، رسانه‎های کره‎ای و ژاپنی و در منطقه غرب، رسانه‎های عربستانی، قطری و سپس اماراتی بالاترین رقم قرارداد را با این شرکت منعقد کرده‎‎اند و البته صدا و سیمای ایران هم با توجه به حداقل قیمت مطرح شده از سوی شرکت WSG، کمترین رقم را پرداخت کرده است. بدین ترتیب باشگاه‎های ایرانی و فدراسیون فوتبال ایران از دو جنبه متضرر شده‎اند.

بخش اول، توزیع درآمد حاصل از این قراداد است. طبق تعهد شرکت WSG، 20 درصد از رقم قرارداد منعقد شده با رسانه هر کشور به فدراسیون و باشگاه‎های هر کشور تعلق می‎گیرد که سهم فدراسیون ده درصد در نظر گرفته شده است و ده درصد دیگر هم میان باشگاه‎های حاضر توزیع می‎شود. بنابراین هرچه رقم قرارداد رسانه‎ای کشورها با این شرکت افزایش یابد، سهم فوتبال آن کشور نیز زیادتر می‎شود و هرچه رقم این قرارداد کاهش یابد (مانند ایران) سهم کم‎تری نیز نصیب فوتبال آن کشور می‎شود. نکته‎ جالب آن‎که کشوری مثل قطر که یکی از قراردادهای مالی را با حداکثر قیمت با این شرکت به امضا رسانده است، تنها دو نماینده در لیگ قهرمانان آسیا دارد، اما به لطف رسانه‎ای چون «الجزیره ورزشی» سهم هر کدام از این دو نماینده پنج درصد از مبلغ قرارداد خواهد بود. در حالی که با توجه به حضور چهار نماینده از ایران در لیگ قهرمانان آسیا، سهم هر باشگاه ایرانی از رقم کوچک قرارداد صدا و سیما با WSG، 5/2 درصد است.

البته در عربستان هم با وجود حضور چهار نماینده در لیگ قهرمانان، شبکه‎ قدرتمند Art به تنهایی یکی از بالاترین رقم‎های قراردادی را به امضا رسانده است تا سهم 5/2 درصدی باشگاه‎های این کشور رشد چشم‎گیری داشته باشد. اما جنبه‎ دیگر ضرر فدراسیون و باشگاه‎های ایران بحث تعدد شبکه‎ها و رقابت میان آنان است. در ایران شرکت WSG تنها با صدا و سیما به عنوان رسانه ملی و تنها تلویزیون موجود در کشور طرف بوده و تنها یک قرارداد با رقم پایین منعقد شده است. اما در کشوری چون امارات دو شبکه «ابوظبی اسپورت» و «دبی اسپورت» هر دو به صورت جداگانه متقاضی خرید این رقابت‎ها بوده و به دلیل رقابت با یکدیگر رقم‎های خوبی را نیز پرداخت کرده‎اند. بنابراین سهم باشگاه‎های اماراتی از دو قرارداد با رقم بالا پرداخت می‎شود. بدین ترتیب صدا و سیما که همواره دین پرداخت حق پخش تلویزیونی را در سالیان اخیر به گردن داشته است که آن هم با اجبار کنفدراسیون فوتبال آسیا بوده است، این بار نیز حمایت لازم را از باشگاه‎ها و فدراسیون فوتبال ایران به عمل نیاورد. جالب‎تر آن‎که صدا و سیما که در زمان قرارداد با WSG به دنبال حداقل پرداخت بود، برای تیزرهای تبلیغاتی قبل، میان و بعد از پخش زنده مسابقات لیگ قهرمانان آسیا بیشترین رقم تعرفه‎ها را در نظر گرفته است و البته چهار باشگاه ایرانی که به نوعی نمایش آنان سبب جلب این تیزرهای تبلیغی می‎شود، هیچ سهمی از درآمد حاصل از آن ندارند. در این میان شاید پرداختن به برخی روش‎های صدا و سیما در عقد قراردادها با رقم پایین جالب توجه باشد.

 

روش‎های صدا و سیما برای عقد کم‎ترین مبلغ قرارداد

نخستین روش، راهی است که نه تنها در لیگ قهرمانان آسیا، بلکه در زمان خرید امتیاز حق پخش رقابت‎های المپیک و جام جهانی نیز مورد استفاده قرار می‎گیرد. یعنی مسئول شورای هماهنگی سازمان صدا و سیما که طرف قرارداد خرید مسابقات است، تا 48 ساعت مانده به پایان مهلت واگذاری حق پخش، هیچ پیشنهادی ارایه نمی‎کند. این در حالی است که شرکت اسپانسر مسابقات در فاصله 48 ساعت مانده به پایان مهلت، همواره رقم قرارداد را تعدیل می‎کند و به همین دلیل صدا و سیما می‎تواند قراردادی را با رقم پایین‎تر منعقد کند. البته این‎گونه عقد قرارداد شرایط خاصی دارد. به عنوان نمونه صدا و سیمای ایران تنها حق پخش مستقیم بازی‎ها را خریداری کرده است و از امتیازاتی چون حضور گزارشگر در محل برگزاری مسابقات، ارتباط مستقیم پس از پایان بازی برای مصاحبه با مربیان و نمایش کنفرانس خبری صرف‎نظر می‎کند. تمامی این مسایل در کاهش رقم قرارداد تأثیرگذار است. بی‎شک به همین دلیل است که در جریان برگزاری رقابت‎های لیگ قهرمانان آسیا، در شرایطی که خبرنگاران ایرانی تا دقایقی پس از پایان بازی از حضور در کنار زمین منع می‎شوند، خبرنگاران و دوربین‎های عربی، حتی در بازی‎های داخل ایران، آزادانه مشغول تهیه گزارش هستند. چراکه رسانه‎های آنان در قرارداد با شرکت WSG به کیفیت کار خود، اهمیت می‎دهند نه به عقد قرارداد با رقمی کم‎تر.

 

فروش بلیت و کمک هزینه 30 هزار دلاری

پس از حق پخش تلویزیونی، فروش بلیت راه‎کار دیگری است که برای درآمدزایی باشگاه‎های حاضر در لیگ قهرمانان، مورد استفاده قرار می‎گیرد. در این‎جا کنفدراسیون فوتبال آسیا شرایط مناسبی را برای باشگاه‎ها ایجاد کرده است و هر باشگاه مبلغ کامل فروش بلیت دیدارهایی را که در آن میزبان است، به خود اختصاص می‎دهد. این مبلغ از سوی شرکت WSG، به عنوان مسئول برگزاری مسابقات پرداخت می‎شود. بدین ترتیب حضور هرچه بیشتر تماشاگران، سود بیشتری به باشگاه‎ها می‎رساند و در افزایش هواداران فوتبال تأثیر به سزایی دارد. راه‎کار دیگر AFC پرداخت کمک هزینه سفر از طریق شرکت حامی مالی مسابقات است. هر باشگاه برای دیدارهای خارج از خانه خود 30 هزار دلار دریافت می‎کند. با در نظر گرفتن سه بازی خارج از خانه برای هر تیم، در واقع باشگاه‎ها تا پایان مرحله‎ گروهی 90 هزار دلاری دو باشگاه بزرگ تهرانی، با توجه به تعداد تماشاگران خود، حداقل در هر بازی نزدیک به 40 میلیون تومان از محل فروش بلیت‎ها دریافت می‎کنند. البته این مزیت تنها برای دو باشگاه پرسپولیس و استقلال است و تیم‎های سپاهان و صبا با توجه به ظرفیت ورزشگاه‎های‎شان، به مراتب رقم کم‎تری را به خود اختصاص می‎دهند. البته طبیعی است که در صورت صعود هریک از این تیم‎ها مبلغ کمک هزینه سفر از فروش بلیت دیدارهای خانگی به حساب آن باشگاه‎ واریز می‎شود.

 

پیروزی‎های شیرین

اما در لیگ قهرمانان آسیا کسب برتری یا مساوی، علاوه بر کسب امتیاز، ازنظر مالی نیز سودآور است. یکی دیگر از تمهیدات برگزار کنندگان لیگ قهرمانان آسیا برای کمک به باشگاه‎های آسیایی، در نظر گرفتن مبلغی به ازای برد یا مساوی‎های یک تیم است. البته با توجه به بازی‎های داخل با خارج از خانه، مبلغ آن متفاوت بوده و جدا از مبلغی است که به تیم‎های راه یافته به مرحله دوم تعلق می‎گیرد. البته با توجه به این‎که هنوز این مبالغ به حساب باشگاه‎های ایرانی واریز نشده است، رقم دقیق این پاداش مشخص نیست.

 

در انتظار پول!

کنفدراسیون فوتبال آسیا و البته شرکت WSG، اصرار زیادی دارند تا حق مالی باشگاه‎ها بدون عبور از هرگونه فیلتری مستقیما به دست خود آن‎ها برسد. به همین دلیل در شرایطی که قرار بود مبالغ حاصل از حق پخش تلویزیونی، فروش بلیت، کمک هزینه سفر و پاداش پیروزی‎ها از طریق حساب فدراسیون کشورها به دست باشگاه‎ها برسد، شرکت WSG، در سومین هفته فروردین ماه سال جاری از باشگاه‎های ایرانی حاضر در لیگ قهرمانان آسیا خواست تا شماره حساب ارزی مربوط به خود باشگاه‎ها را برای واریز این مبالغ اعلام کنند.

در هر صورت تا کنون هیچ پولی به حساب چهار باشگاه ایرانی واریز نشده و هر باشگاه ایرانی حداقل یک کمک هزینه سفر و یک هزینه فروش بلیت بازی خانگی را طلب دارد، ضمن آن‎که دو باشگاه پرسپولیس و سپاهان به دلیل پیروزی و تساوی‎های خود در خارج از خانه چشم انتظار پاداش‎های خود نیز هستند.

درخواست شماره حساب از سوی پیمان‎کار برگزاری مسابقات، باشگاه‎های ایرانی را امیدوار کرده است که حداکثر تا پایان فروردین ماه، مبالغی به حساب‎های ارزی آن‎ها واریز می‎شود.

در همین زمینه پیمبری، سرپرست تیم صبا، می‎گوید: «تاکنون مبلغی به حساب باشگاه صبا واریز نشده است، البته شرکت WSG به تازگی از باشگاه درخواست شماره حساب کرده است و تصور می‎کنم این مبالغ به زودی در اختیار باشگاه صبا قرار گیرد.»

وی می‎گوید: «تمامی باشگاه‎های آسیا با هزینه‎های حرفه‎ای وارد لیگ قهرمانان شده‎اند و شرایط مالی این مسابقات نشان می‎دهد که دیگر نمی‎توان با نگاه‎های سطحی و بدون سرمایه‎گذاری حرفه‎ای در این رقابت‎ها شرکت کرد.»

«میرانی»، مسئول رسانه‎ای باشگاه استقلال در لیگ قهرمانان آسیا، نیز با تایید اعلام شماره حساب باشگاه به شرکت WSG گفت: «طبق قانون پرداخت کمک هزینه پس از بازی دوم، باید این پول به حساب باشگاه واریز می‎شد. البته شرکت مزبور به تازگی از باشگاه شماره حساب خواسته است و امیدورایم که به زودی این مبالغ و حق پخش به حساب باشگاه‎‎های ایرانی واریز شود. در هر صورت آن‎چه مسلم و واضح است، رویکرد جدید کنفدراسیون فوتبال آسیا می‎تواند روش جامعی برای درآمدزایی باشگاه‎هایی باشد که تحت عنوان حرفه‎ای در رقابت‎های لیگ قهرمانان آسیا شرکت می‎کنند.»

بی‎تردید اگر مسئولان و متولیان عرصه ورزشی و همچنین رسانه ملی این موضوع را با نگاه عمیق‎تر و ریشه‎ای کنکاش کنند، متوجه می‎شوند که حمایت معنوی و پشتیبانی مالی بیشتر نسبت به برگزار کنندگان این مسابقات، در واقع به سود فوتبال و باشگاه‎های ایرانی خواهد بود و ترفندهای مختلف چانه‎زنی با AFC، دست‎آورد ارزشمندی (حداقل برای جامعه فوتبال) به همراه نخواهد داشت.

 

 


 

جمعه 18/10/1388 - 17:17
اخبار

با گسترش سطح تأثیرگذاری علم و تکنولوژی در زندگی بشر امروز، اهمیت آموزش و تربیت نیروی انسانی به صورت روزافزون خود را نشان می دهد. در دنیای امروز، هر کشوری بخواهد بسترهای رفاه و توسعه را فراهم کند، باید نقش آموزش را جدی بگیرد. از همین رو است که از آموزش به عنوان زیربنای توسعه یاد می شود. چرا که در مسیر ایجاد توسعه پایدار و رشد متوازن و تقویت پایه های هویت ملی و بنیه های علمی فرهنگ و باورهای اصیل، آموزش و توسعه مراکز علمی و آموزشی از جایگاه اساسی برخوردارند. بحثی که بعد از انقلاب به درستی در کشور مدنظر قرار گرفته است.
باتوجه به امر و اهمیت تحصیلات عالیه در گستره ذهنی- هویتی حیات بشری، هر نوع راهبردی در این حوزه باید با تیزبینی و دقت، به دنبال گسترش فضای معرفت انسانی در عین حفظ سرشت کاربردی علوم باشد تا ترویج زندگی علمی مانع تحقق اهداف عادلانه و توام با آرامش و رفاه نباشد. زمینه سازی برای توسعه علمی نباید به ایجاد تنش ها و اضطراب های اجتناب پذیر منجر شود که خود نافی زندگی آرمان شهری در نظر همه تئوریسین های زندگی در عصر علم است. بر این اساس در مسیر گسترش علوم و فنون در کشور نکاتی چند باید مدنظر باشد:
1- شیوه ها و اصول آموزش باید بگونه ای تدوین گردد که در برون داد مراکز آموزشی تمایز نخبگان و استعدادهای برتر با دیگران به عینه مشاهده گردد و این امکان پذیر نیست مگر با افزایش کیفی آموزش و آزمون این مراکز. تا زمانی که مراکز علمی به جای آموزش و تربیت به تولید مدرک مشغول اند، در خروجی آنها تفاوت ها و تمایزها مشخص نخواهد شد و آنچه که در مراکز دانشگاهی کشور به صورت امر بدیهی درآمده این است که ورود در این مراکز دشوار و خروج و اخذ مدرک سهل است و این یعنی هیچ گونه ریزشی در استعدادها نداریم، مسئله ای که به لحاظ علمی و تجربی امکان پذیر نیست.
2- باتوجه به جذب دانشجو در مراکز مختلف علمی مانند دانشگاه های دولتی (روزانه، شبانه و پیام نور) و دانشگاه آزاد و مراکز علمی کاربردی و غیرانتفاعی، نباید فارغ التحصیلان این دوره ها از لحاظ علمی از یک زاویه نگریسته شوند؛ چرا که به جهت پتانسیل علمی، اساتید و جذب استعداد این مراکز به هیچ وجه یکسان نیست. این مسئله برای تأمین نیاز مراکز مختلف از اهمیت ویژه برخوردار است. آنچه که در مراکز تولیدی و اداری و خدماتی و مدیریتی موجبات نوآوری خلاقیت و بهره وری است بیش از هر چیز نیروی انسانی است. نیروی انسانی که در مراکز معتبرتر با گزینش پیچیده، دقیق و علمی و اساتید مجرب تربیت شده اند، در ایجاد بسترهای توسعه مؤثرترند تا نیرویی که در مراکز به اصطلاح علمی به دنبال مدرک است. این در حالی است که در کشور هیچ گونه تفاوتی بین فارغ التحصیلان مراکز مختلف نیست. نگرش شایسته به این پدیده امکان پذیر نیست، مگر اینکه مثل همه دنیا دانشگاه ها و مراکز آموزشی در کشور رتبه بندی علمی شوند. در دنیای توسعه یافته نوع دانشگاه افراد بیانگر میزان توان علمی آنها است و این مسئله در به کارگیری نیروهای متخصص در مراکز مهم و پایه ای نقش بنیادی ایفا می کند و عدم توجه به این موضوع در کشور، خود را در پایین بودن کارایی نیروی کار نشان می دهد. ضمن اینکه شکل گیری رتبه بندی علمی در سطح دانشگاهها زمینه رقابت علمی بین این مراکز را هم فراهم می آورد.
این نکته که رتبه بندی بحث عدالت علمی را زیر سؤال می برد یا باعث نوعی طبقه بندی اجتماعی است نیز چندان درست به نظر نمی آید. اگر بنا است در امر آموزش عدالت رعایت شود، باید در تنظیم و اختصاص امکانات و اساتید و نوع گزینش ها این اتفاق بیفتد و تا زمانی که در این حوزه ها تناسب رعایت نشود و فقط در نگاه به خروجی ها این مسئله را ببینیم این عین بی عدالتی است. از طرف دیگر تفاوت علایق و سطح هوش و استعداد افراد و انتخابی بودن نوع دانشگاه توسط افراد بیانگر این است که این رتبه بندی علمی امری بدیهی و بدون شائبه است. تفاوت اجتماعی ناشی از آن نیز منبعث از تفاوت های واقعی است نه صوری. (به عنوان مثال فردی که هفت سال بود پشت سد کنکور متوقف بود، با افزایش میزان پذیرش پیام نور با رتبه بالای 70000 در یکی از دانشگاه های پیام نور پذیرفته شد، آیا این فرد با یک فردی که با رتبه سه رقمی در سال اول شرکت در کنکور پذیرفته می شود باید به یک دید دیده شوند؟)
3- مبحث دیگر گسترش مراکز دانشگاهی بدون توجه به محتوا و کیفیت علمی است. اینکه آموزش زیربنای توسعه است و اینکه اگر تعداد کثیری از تحصیلات عالیه برخوردار شوند، زیرساختهای توسعه علمی تقویت می گردد بحث درستی است، اما گسترش بی رویه مراکز مذکور و ایجاد این توقع که همه جوانان با هر سطح از استعداد و توان باید وارد دانشگاه شوند مضرات بی شماری را متوجه ما می کند. چرا که بسیاری از افراد اگر قبل از ورود به دانشگاه وارد بازار کار شوند موفق تر خواهند بود، اما با ورود به دانشگاهها ضمن اینکه بخش مهمی از سرمایه ملی و عمر خود را تلف می کنند، پس از ورود به بازار کار نیز با داشتن مدارک عالی نه تنها از کارایی لازم برخوردار نیستند و چه بسا مسندی را که شایستگی آن را ندارند اشغال می کنند و فرد توان مندی را از رسیدن به آن جایگاه باز می دارند، این مسئله منجر به اشباع کاذب بازارکار از نیروی متخصص می شود. از سوی دیگر گسترش بی برنامه مراکز آموزشی، رقابت علمی در بین جوانان برای ورود به دانشگاهها را کاهش می دهد، به طوری که متقاضی مطمئن است با حداقلی از امتیاز می تواند وارد دانشگاه شود، این مسئله هم از عوامل افت فعالیت های علمی و پژوهشی در بین نسل جوان است.
این یک اصل پذیرفته شده است که هر کشوری هزینه های سنگین تربیت نیروی متخصص را صرف افراد نخبه و مستعد خود نماید و برای دیگران هم در حوزه اشتغال و خدمات و... که هزینه های کمتری دارد، کارآفرینی و سرمایه گذاری نماید. در حالی که در کشور ما بیشترین سرمایه گذاری برای جوانان در جهت گسترش آموزش عالی است، آموزشی که کیفیت در آن فدای کمیت شده و افراد با سطوح متفاوت استعداد و توان، به یک اندازه از تسهیلات آموزشی بهره می گیرند؛ امری که سبب اتلاف وسیع سرمایه ملی می شود.
غیرقابل انکار است که بسیاری از جوانان صرفاً به دلیل نبود شرایط کاری وارد دانشگاهها می شوند، نه به سبب انگیزه و دغدغه تولید علم و گسترش معرفت. در این شرایط دانشگاه ها با مراکز آموزش پیش از کار اشتباه گرفته می شوند، به طوری که فرد بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی انتظار دارد حکومت برای او از محل بیت المال کار هم فراهم کند. شایان ذکر است که اندک اقداماتی هم که در قالب مراکز فنی و حرفه ای و علمی کاربردی برای وارد کردن جوانان به بازار کار صورت گرفته تاکنون نتایج قابل توجهی نداشته تا جایی که مراکز علمی و کاربردی اکنون به عنوان یک مرکز تئوریک دانشگاهی فقط وسیله ارتقای رتبه و جایگاه کارمندان مراکز اداری شده است و این نشان از اهمیت مدرک و پز تحصیلات عالیه دادن در کشور دارد.
به گسترش بی رویه مراکز آموزش عالی باید عدم تناسب رشته های تحصیلی را هم افزود. برخی از رشته های تحصیلی دچار رشد قارچ گونه ای شده اند که جز افزایش سطح توقع فارغ التحصیلان برای اشتغال و درآمد و امکانات زندگی نفعی برای حوزه علم و فرهنگ ندارند. این نکته بخصوص در حوزه علوم انسانی نمود بیشتری دارد. به دلیل عدم نیاز این طیف از علوم به ابزارها و امکانات به اصطلاح تکنولوژیک به سرعت و با تأمین تعدادی مدرس نسبت به دایر کردن این رشته ها اقدام می شود؛ در حالی که این حوزه از علوم با دانش و معرفت عمیق بشری سر و کار دارند و باید حساسیت ویژه ای نسبت به سطح علمی اساتید و جذب دانشجو در آنها به خرج داده شوند. در حال حاضر نگاهی سطحی به علوم انسانی و اجتماعی آسیب های متعددی را متوجه کشور نموده است.
با مرور این مباحث به دنبال اثبات این امر هستیم که به مانند همه حوزه های تصمیم گیری که نیازمند برنامه ریزی سریع و با شتاب در عین حال متعادل و حساب شده هستیم، در دانش و فن آوری و تحصیلات عالیه اگر به دنبال ایجاد بسترهای توسعه و جبران عقب افتادگی ها باشیم، باید شتاب و سرعت و رعایت توان و استعداد و نیازمندی ها با هم دیده شوند؛ امری که خود از اصول اساسی فرایند توسعه محسوب می شود و عدم رعایت این تناسب ها می تواند تغییر و دگرگونی های شتاب زا و تنش های اجتماعی، فرهنگی بی شماری را به دنبال داشته باشد، مسائلی که خود سبب دوری هرچه بیشتر از توسعه و دوربرگردان به سمت عقب ماندگی و ضعف است.

 



 

جمعه 18/10/1388 - 17:15
فلسفه و عرفان

 گرایش چشمگیر جهان غرب به امور درونی و توانایی های باطنی انسان و پیدایش صدها فرقه كوچك و بزرگ در این راستا، اندیشمندان غرب را با موضوعی بسیار مهم، جدید و فراگیر روبه رو ساخته است. دنیای غرب پس از قرن ها توجه به عقلانیت ابزاری محض، ابتهاجات مادی و زندگی ماشینی اكنون موج بزرگی از باطن گرایی را در درون خویش احساس می كند كه برای مهار آن، باید آن را بشناسد.
حركت این موج مواج به سمت شرق اسلامی و ورود آن به كیان مسلمانان با بازتابی بسیار متفاوت با آنچه در غرب رخ داده، روبه رو شده است. تعالیم باطن گرایی قدیم و جدید همچون «ذن»، «یوگا»، «مدیتیشن» و... با استقبال نه چندان گرم مواجه شد. اگرچه گروهی شیفته این تعالیم شدند؛ ولی گروه بسیاری نیز با بی تفاوتی از كنار آن گذشتند و گروهی به مخالفت با آن پرداختند و این همه از آن رو بود كه شرق اسلامی، بنیان های محكمی از عرفان و معارف معنوی اسلامی را در خود داشته و هرگز بر آن پشت نكرده بود. شیفتگی گروهی از مسلمانان به تعالیم وارداتی هم چه بسا به علت كافی نبودن آگاهی ایشان از گنجینه گرانبهای معارف عرفانی باشد كه این فقدان هم معلول عدم عرضه عرفان اسلامی به زبان روز است.
اكنون برای رفع ناهمواری موجود در راه پذیرش این تعالیم، گروهی بر آن شده اند تا بین عرفان اسلامی و تعالیم باطن گرایی امروز دنیای غرب، سازشی پدید آورده و معجونی از این دو فراهم كنند كه به مذاق اغلب افراد خوش آید و سبب مقبولیت این تعالیم شود.
نویسنده این مقاله بر آن است تا ضمن تشریح مهم ترین بنیان عرفان اسلامی و باطن گرایی غربی، امكان پیدایش هرگونه تلفیقی بین این دو را نفی كند. مطلب حاضر از فصلنامه كتاب نقد شماره35 انتخاب شده است.

زمینه های پیدایش مكتب اومانیزم
بی توجهی به شأن، اختیار و حریت ذاتی آدمی و تنزیل او از مرتبت بلندش به مرتبه جانداری مجبور و مطیع در قرن وسطا، گروهی از اندیشمندان را بر آن داشت تا برای احیای مقام انسان، نهضتی فكری پایه ریزی كنند كه اومانیزم نام گرفت.
از آن جا كه این تحقیر درازمدت از سوی ارباب كلیسای كاتولیك مشروعیت یافته بود، این نهضت در گریز از دین رسمی جهان غرب جهت گرفت و با توجهی افراطی به انسان و ارزش ها و توانایی های او، خدا را از محوریت حركت فردی و اجتماعی خارج و انسان را جایگزین آن كرد تا آنجا كه گاه خدا از هرگونه نقش و تأثیر در زندگی و فكر انسان، نفی (اومانیزم الحادی) و گاه در نقش دوم نگاه داشته شد (اومانیزم غیر الحادی)؛ ولی آنچه در تمام اشكال اومانیزم مشهود بود، قرار گرفتن انسان در نقش اول هر حركت فردی و اجتماعی به عنوان محور اصیل و بلكه یكتا معیار سنجش و ارزیابی حركت بود.
با قرار گرفتن انسان در محور ارزشمندی همه حركت ها و بی مهری به دیانت رسمی، باب دنیاگرایی، التذاذ و ابتهاجات مادی بر بشر گشوده شد و كامیابی مادی در ردیف انگیزه های اساسی و بلكه اساسی ترین انگیزه های او قرار گرفت، علوم انتزاعی و دینی همچون ما بعدالطبیعه (الاهیات) و اخلاق با بی اعتنایی روبه رو شد و به جای آن، گرایش به تجربه اندیشی در حوزه علوم رواج یافت و از علوم، آن چه بهره برداری از دنیا را می آموخت، مورد علاقه، بررسی و رشد قرار گرفت، تا آن جا كه نام علم نیز از غیر آن سلب شد.
شاید بسیاری از ابعاد این تحول بزرگ دنیای غرب را بتوان در نامی كه نیچه فیلسوف آلمانی بر كتاب خود گذارد، «وقتی خدا مرد» دریافت؛ زیرا در غرب، نگاه ها از آسمان به زمین برگشت و همه چیز زمینی شد؛ حتی تلاشی جدی بر تفاسیر زمینی از مقولات دینی صورت گرفت. عشق مقدس الهی رنگ باخت و به عشق های زمینی تبدیل شد و مقولات دینی نیز تا آن جا كه امكان داشت، با چنین تأویلی عرضه شد. البته جای تردید ندارد كه با كنار رفتن خرافات مسیحیت و گشوده شدن فضا برای اندیشیدن، علوم رشد كرد، صنعت جان گرفت و تكنولوژی تولد یافت؛ ولی این شكوفایی بر پایه بهره مندی مادی انسان بود و او را به موجودی صرفاً لذت جو تبدیل كرد. این سیر ادامه یافت تا این كه روابط روحی- عاطفی انسان در مقیاسی وسیع، جای خود را به ارتباط های صرفاً ماشینی جامعه غرب داد و عصر ماشینیزم را به بار نشاند.
كاهش توجه به روابط فرامادی و مسخ شدن در زندگی ماشینی، احساس مبهم كمبودی آزاردهنده را در انسان این دوره پدید آورد كه برای رفع آن، هرچه بیشتر به دنیا روی آورد، كمتر نتیجه گرفت تا آن كه ماهیت كمبودش را در تحمل دردها و بحران های بزرگ فردی و اجتماعی شناخت؛ پس دیگر تاب نیاورد و آگاهانه بر مدرنیته شورید و به فضای پسامدرنیته گام نهاد. به عبارت دیگر به گذشته ای كه از آن گریخته بود، بازگشت تا با عقل مدرن و رشد یافته خویش به انتخاب معقول مایحتاجش از سنن گذشته بپردازد. البته این بازگشت به معنای سنتی شدن و رهیدن از زندگی مدرن نبود، بلكه توجهی به سنت های پیشین برای جبران كاستی های عصر مدرن بود؛ همانند همان توجهی كه اومانیست های آغازین برای احیای مقام انسان به دانش و ارزش گذشتگان شعر و ادب و هنر یونان كردند و این امر سرآغازی برای توجه همه گیر دنیای غرب به مسائل باطنی بود. انسان مدرن دریافت كه اگرچه با توجه صرف به عقل و استفاده ابزاری از آن، جهان را متحول ساخت و به تكنولوژی های حیرت آور و اعجاب انگیزی دست یافت، ولی پاسخی برای نیازهای روحی- روانی خویش كه مدت ها از آن غافل بود، نیافت؛ پس عزم خود را جزم كرد و به دنیای باطن خویش گام نهاد و به مسائلی از این قماش روآورد. اما همان گونه كه قرن ها با خودباوری ویژه ای با عنوان اومانیزم تربیت یافته و شالوده دنیای مدرن را بر این تفكر بنیان نهاده بود، با این پیش فرض به جست وجوی داروی درد خویش در سنت گذشتگان پرداخت و چیزی را طلبید كه با محوریت انسان منافات نداشته باشد و از بازگشت خدا و دین به جایگاه محوریت حیات ممانعت كرد و درست به همین علت است كه در خمیرمایه تعالیم باطنی امروز دنیای غرب، اثر چندانی از آموزه های ادیان الهی دیده نمی شود؛ (تعالیمی خالی از شرایع آسمانی و به عبارتی عرفان منهای شریعت.)

چگونگی راهیابی باطن گرایی غرب به شرق
اكنون باید به راهیابی باطن گرایی جدید غرب به شرق عالم بویژه شرق اسلامی توجه كرد.
از آن جا كه دنیای اسلام هیچ گاه همچون جهان غرب از معنویت عمیق و نابی كه در بطن خود داشت، فاصله نگرفت، به بحرانی شبیه آن چه در غرب رخ داد، مبتلا نشد؛ از این رو باطن گرایی جدید غرب با عكس العملی ویژه در شرق اسلامی روبه رو شد. جهان اسلام، مهد عرفانی عمیق و جایگاه عارفان بزرگی بود كه تعالیم جدید غرب در برابر آن تاب نمی آورد. اگرچه پیشرفت نسبی این آیین در بین مسلمانان، مرهون زبان جدید آن و فقدان زبان نو در معارف عرفانی خودی بود، ولی آشنایی دانشمندان و فرهیختگان مسلمان با عرفان و معنویت اسلام، راه را بر پذیرش این آیین جدید بست؛ همچنین از سویی تعالیم عمومی معارف معنوی دینی هم راه را برای پذیرش عمومی این آیین ناهموار كرد. در این جا بود كه استراتژی جدیدی برای ایجاد اقبال به باطن گرایی جدید به كار بسته شد و آن، تلفیقی از این آیین با برخی آموزه های معنوی- روحانی دینی است. اكنون پرسش آن است كه آیا می توان باطن گرایی جدید غرب را با آموزه های عرفان دینی در هم آمیخت و به تلفیقی قابل قبول و شكل كمال یافته ای از عرفان و معنویت دست یافت، آیا عرفان دینی قابلیت پذیرش و هضم تعالیمی همچون «ذن»، «یوگا»، «مدیتیشن»، «ریلكسیشن» و... را دارد؟

ماهیت عرفان اسلامی
برای پاسخ به پرسش هایی از این دست، لازم است به آن چه نقش محوری در عرفان و معنویت اسلامی دارد، توجه شود. عرفان اسلامی معرفت خدا را مقصود خویش می داند و برای وصول به آن، راهی ترسیم كرده و توصیه هایی می كند كه از آن به سیر و منازل سلوك یاد می كنند و آن گاه كه یافته های راه را در قالب گزاره هایی درآورده و به آن ساختاری شبیه به ساختار علوم می دهد، موضوع خود را ذات خداوند معرفی كرده و به تبع آن از اسماء و صفات و كیفیت تجلیات ذات و اسما بحث می كند.
اكنون با نگاهی به آموزه های علمی و گزاره های نظری آن می توان بخوبی دریافت كه عرفان اسلامی ماهیتی خدا محور دارد؛ به این معنا كه خداوند را یگانه موجود حقیقی و مطلوب و مقصود حركت ها دانسته و هرچه غیر از او را تجلی و اعتبار او می داند و در بین همه تجلیات، انسان را مظهر همه اسماء و صفات دانسته و برترین تجلی حضرت حق معرفی می كند. هم از این رو است كه آدمی را لایق خلافت الهی دانسته و شایسته مقام ولایت می داند؛ ولی این قابلیت از دیدگاه عارفان در انسانی بروز می كند كه بنده و سرسپرده محض خداوند شود. عرفان اسلامی كمال آدمی را در حركت پیوسته به سوی بندگی محض خدا می بیند و این بندگی هم فقط در سایه محبتی تام به خداوند و خالی ساختن قلب از حب خویش پدید می آید.
سالك راه معرفت باید از آغاز بكوشد انگیزه ای جز حب خداوندی در دل نپروراند. رسیدن به بهشت، گریز از دوزخ، دستیابی به مراتب و مقامات والای مقربان، توانایی بر كرامات و خوارق عادت، هیچ كدام نباید غرض از سلوك قرار گیرد؛ بلكه فقط بندگی است كه انگیزه سالك راستین است و تا دستیابی و حصولش، انگیزه سالك می ماند.
اما بندگی هم نزد عارفان در گرو شریعتمداری انسان است. بی مبالاتی مقتضای سركشی وگسستن طوق بندگی است. عمل به شریعت در نسبت با روح بندگی، هم نقش علی دارد و هم نقش علامی؛ زیرا عمل به فرمان است كه سبب پیدایش روح بندگی می شود و بازهمین عمل است كه نشانه ای بر وجود روح بندگی در آدمی است. عارفان مسلمان عمل به شریعت را برای وصول به حقیقت ضروری دانسته و متخلف را از حقیقت محروم می دانند.
ابن عربی می گوید: هركه از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم برسد، به چیزی از حقیقت نایل نمی شود. (ابن عربی، فتوحات مكیه، ج3، ص16)
و هم او می گوید:
«شریعت، جاده ای روشن و رهگذر نیك بختان و راه خوشبختی است. هركه از این مسیر رفت، نجات یافت و هركه رهایش كرد، نابود شد.” (همان، ص69).

تلفیق باطن گرایی جدید با عرفان اسلامی
اكنون كه به اجمال معیار، انگیزه و روش صحیح سلوك در عرفان اسلامی معلوم شد، زمینه برای پاسخ به پرسش های پیشین فراهم است كه آیا می توان تلفیقی قابل قبول بین تعالیم باطن گرایی امروز با عرفان اسلامی پدید آورد یا خیر؟ پاسخ به این پرسش از چند جهت ممكن است:
1- عرفان اسلامی ماهیت خدامحور دارد و تعالیم باطنی امروز در دنیای غرب، حقیقتی انسان محور دارند و پرواضح است كه بین دو ماهیت متضاد نمی توان جمع كرد. اومانیزم غرب، حتی درقالب معتدل دینی، توجهی اصیل به انسان داشته و داشته ها و توانایی های او را ملحوظ نظر و مقصود حركت قرار می دهد. حال آن كه در عرفان اسلامی، كمالات، همه ازآن خدایند و افراد صاحب كمال نیز فقط آینه كمالات الهی به شمار می روند. كوشش انسان در مسیر سلوك، او را به دارایی وتوانایی نمی رساند؛ بلكه او را به فقر خویش بینا می سازد. عارف واقعی هیچ گاه خود را صاحب كمالی ندیده و نخواهد دید. او بر این باور است كه چیزی نیست و نخواهدشد؛ بلكه دیگران هستند كه در او كمالات الهی را خواهندیافت. سلوك او هم برای بازشدن چشم دلش برهمین حقیقت بوده است.
خداوند تبارك و تعالی درقرآن كریم می فرماید:
«ان العزه لله جمیعا» (یونس 56.)
همانا همه عزت برای خداست.
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین» (منافقون-8)
و عزت برای خدا و برای فرستاده اش و برای اهل ایمان است.
انتساب تمام عزت به خدا در آیه نخست و انتساب عزت به خدا و پیامبر و اهل ایمان در آیه دوم گویای آن است كه این كمال فقط ازآن خداست و عزت منسوب به پیامبر و اهل ایمان، چیزی جز همان عزت الهی نیست.
2. با توجه به مطلب نخست، تنها مقصود صحیح از حركت در عرفان اسلامی، بندگی پروردگار است، به این معنا كه انگیزه سالك از حركت، باید «برای خدا بودن»، «برای او زیستن»، «برای او حركت كردن» و «برای او مردن» باشد؛ چنان كه خداوند در قرآن كریم فرمود:
«و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (الذاریات -56) جن و انسان را نیافریدیم، مگر برای بندگی كردن. چنان كه گذشت، بندگی در ندیدن خود و دیدن خدا حاصل می شود و فقط این، مقصود عارف واقعی است؛ درحالی كه توجه به خویش در باطن گرایی جدید غربی و محورقرارگرفتن خود با «بی خودشدن از خویش» در فرهنگ عرفان اسلامی تعارضی از سنخ تناقض دارد. اگرچه بیخودشدن در مرتبه ای بالا برای عارف پدید می آید، ولی او از همان آغاز باید بكوشد به خود بیندیشد وبرای خود گامی برندارد؛ درحالی كه باطن گرایی غرب، هدفی غیر از خود را با مخاطب تعالیمش درمیان نمی گذارد و غایاتی همچون رسیدن به آرامش روح، اعتماد بر خویش، دستیابی به نیروها و توانایی های خارق العاده باطنی و... را مقصود تعالیم خویش قرار می دهد.
3. با تنبیهات مداوم عرفان اسلامی و گریز از خود، انسان از خود دل كنده و به خدا و هرآنچه رنگ خدایی دارد دل می بندد، محبت از خود به سوی دیگران مصروف شده و قلب به عشق مقدس، دست می یابد. دراین هنگام عارف از شدت محبت به خدا، او را درهمه جا و با همه چیز می بیند. به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم كوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
(باباطاهرعریان: از مجموعه دوبیتی ها.)
عشق به خدا چنان توجه عارف را از خود به خدا مصروف می كند كه او را در هنگام جست و جوی خود نیز به خدا می رساند. پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری گفت:
«روزگاری او را می جستم، خود را می یافتم، اكنون خود را می جویم، او را می یابم.” (محمدجواد شریعت، خواجه عبدالله انصاری، ص841.)
حال آن كه با بذل توجه به خویش، محبت به خود فزونی می گیرد و قلبی كه خود را دوست بدارد، نمی تواند به عشق مقدس دست یابد؛ چنان كه خداوند فرمود:
«ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» (احزاب 4)
خداوند برای یك نفر دو قلب در درونش قرار نداده است.
4. بندگی زمانی پدید می آید كه آدمی جز نقص و كاستی در خود نیابد؛ به عبارت بهتر خود را فقیری بیابد كه فقرش به غنا تبدیل نمی شود، پس باید توقع بی نیازی را از دل زدود و به شهود غنای الاهی راضی شد كه:
سیه رویی زممكن در دو عالم /جدا هرگز نشد الله اعلم
خداوند بلندمرتبه در قرآن كریم فرمود:
«یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و الله هوالغنی الحمید» (فاطر-51.)
ای مردم! شما نیازمندان درگاه خدایید و فقط خدا بی نیاز است.
و این درحالی است كه درتعالیم باطن گرایی امروزی، انسان صاحب توانایی های بزرگی معرفی می شود كه باید از راه ریاضت و تمركزی ویژه به آن دست یابد، بدون آن كه تصریح یا اشاره ای برعدم تعلق این توانایی ها به انسان شود. البته در عرفان اسلامی هم انسان، مظهر تمام اسمای الهی معرفی شده است؛ ولی با این توجه كه هیچ یك از این كمالات و توانایی ها، متعلق به خود او نیست و چنان كه گذشت، درصورت بندگی، مظهر این توانایی ها خواهدشد. پس عرفان اسلامی و باطن گرایی جدید، دو نگاه كاملاً متفاوت به انسان دارند، اگرچه هر دو انسان را به معرفت خویش فرامی خوانند.
البته باید توجه داشت كه معرفت به خویش كه از توجه به خود واقعی پدید می آید و مستلزم معرفت الهی است (من عرف نفسه فقد عرف ربه) شناخت خود واقعی و به عبارتی شناخت واقعیت خود است كه همان فقر و نیاز است و این باتوجه به خودپنداری و به عبارتی نگاه پنداری به خود، متفاوت است. در نگاه واقعی، آدمی خود را مالك و صاحب چیزی نمی بیند و بنده مسكین و فقیری می یابد كه باید همتش را در ابراز فقر به پروردگارش مصروف دارد؛ چنان كه علی(ع) می فرماید:
بار الاها: من بنده ضعیف، خوار، كوچك، درمانده و بیچاره توام كه مالك سود و زیان، مرگ و زندگی دنیا و آخرت خویش نیست.
و آن گاه با این بینش هر كاری را با انگیزه فرمان برداری از خدا انجام می دهد و زیبایی های بندگی را می آفریند.
5. همان طور كه گذشت، بندگی اقتضای فرمانبرداری تام دارد و فرمانبرداری تام، چیزی جز عمل به موازین شریعت (اوامر و نواهی) نیست و این در حالی است كه بسیاری از فرقه های باطن گرای امروزی، مخاطبان خویش را به رفتارهایی خلاف شریعت دعوت می كنند.
«بعضی از آن ها مثل «اوشووسای بابا» هستند كه اعضای خودشان را مثل فداییان اسماعیلی تربیت می كنند. آن ها را از خانواده هایشان جدا می كنند و به خانه های تیمی و گروهی می برند و از آن ها اطاعت مطلق و سرسپردگی بی چون و چرا می خواهند. با آن ها ارتباط جنسی نامشروع برقرار می كنند یا آن ها را به بعضی از مواد افیونی معتاد می كنند تا كاملا تابع آن ها باشند. در بعضی فرقه ها، از اعضا پول می گیرند یا از آن ها می خواهند كه كل اموالشان را به رؤسای فرقه منتقل كنند.”
البته چه بسا گفته شود كه تلفیق مطلوب بین باطن گرایی جدید و عرفان اسلامی، تلفیقی است كه در آن به ضوابط شریعت عمل شود، بدون آن كه چیزی از آن فروگذار شود، شیوه های باطن گرایی هم بر آن افزوده شود؛ ولی با صرفنظر از تعارض هایی كه بین ضوابط شرعی با شیوه های باطن گرایی جدید وجود دارد، باید گفت حقیقت بندگی، مقتضی منحصر ساختن رفتارها به فرمان های الهی است؛ به این معنا كه بنده، جز فرمانبرداری از خدا را روا نداند و هرچه غیر از آن است را در تعارض با بندگی ببیند، اگرچه خداوند آن را در شمار محرمات عمومی شرعی نیاورده باشد. ولی سالك با تلاش بر بی توجهی به خود، هر مصلحت اندیشی و تدبیری را از خود سلب ساخته و فقط به راهنمایی خدا گوش می سپارد؛ چرا كه فقط او را مدیركل می یابد. پس عمل به شیوه های باطن گرایی امروز، اگرچه منافاتی با شریعت نداشته باشد، ولی از دید عارف واقعی نامطلوب و با روح بندگی ناسازگار است؛ زیرا عارف نه برای خود می اندیشد و نه از سوی خود می اندیشد؛ بلكه او همه چیز را تسلیم حق ساخته و سرسپردگی محض او را خواهان است.
استنباط و نتیجه گیری كه از مباحث گذشته می توان داشت در محورهای زیر ارائه می گردد:
تعالیم باطنی امروز دنیای غرب بنا بر دلایل ذیل با عرفان اسلامی قابل جمع نیست:
1. عرفان اسلامی ماهیتی خدامحور دارد و تعالیم باطنی غرب، حقیقتی انسان محور دارند.
2. در عرفان اسلامی، سالك راه از آغاز به بندگی و سرسپردگی در برابر خدا دعوت می شود؛ در حالی كه در تعالیم باطنی غرب، چنین نیست.
3. عرفان اسلامی در صدد نفی توجه آدمی به خویشتن و جلب آن به خدا است؛ در حالی كه تعالیم باطنی غرب، انسان را به خویشتن دعوت می كند.
4. عرفان اسلامی، عشق به خدا را در گرو خالی كردن دل از دوست داشتن خود می داند؛ در حالی كه تعالیم باطنی غرب، آدمی را به دوست داشتن و تكیه كردن بر خویش فرامی خواند.
5. عرفان اسلامی انسان را به فرمانبرداری محض از خدا فرامی خواند؛ در حالی كه تعالیم باطنی غرب، فرامین الهی نیستند.


 
نویسنده: ‌بهمن‌ - شریف زاده‌ 

منبع: روزنامه - کیهان

جمعه 18/10/1388 - 17:14
ورزش و تحرک

سرپرست فدراسیون بدمینتون در حكمی از سوی رییس جمهوری منصوب شد
محمدرضا پوریا در حكمی از سوی علی سعیدلو معاون رییس جمهوری و رییس سازمان تربیت بدنی به عنوان سرپرست فدراسیون بدمینتون منصوب شد.

به گزارش خبرنگار ورزشی ایرنا به نقل از روابط عمومی سازمان تربیت بدنی، در حكم سعیدلو خطاب به پوریا آمده است:

نظر به تعهد و تجربه وبه استناد اختیارات ذیل ماده ‪ ۱۰‬اساسنامه فدراسیون‌های ورزشی، شما را به عنوان سرپرست فدراسیون بدمینتون منصوب می‌كنم.

در این حكم آمده است: ضرورت دارد با هماهنگی معاون سازمان و رییس مركز توسعه ورزش قهرمانی و حرفه‌ای ضمن انجام امور محوله حداكثر در مدت شش ماه نسبت به فراهم نمودن مقدمات و برگزاری انتخابات فدراسیون اقدام فرمایید

   
 

 

جمعه 18/10/1388 - 17:12
دانستنی های علمی

بشر صاحب فرهنگ است، درست همان طور كه صاحب روح است. همه فرهنگ ها به طور پیوسته در حال تغییرند و این تغییرات، امروزه، هم سریع تر و هم عمیق تر از گذشته شده اند. تكنولوژی نوین ارتباطی در دنیای امروز باعث تحولات عظیم و پیچیده ای در روابط و مناسبات انسانی و ایجاد شكل جدیدی از الگوهای ارتباطی شده و به مقوله هویت نیز مفهوم جدیدی بخشیده است. حجم بالای اطلاعات و دانش های تازه به راحتی از طریق شبكه های اطلاعاتی و ارتباطی می تواند در اختیار افراد و سازمان ها در همه كشورهای جهان قرار گیرد و شبكه های اطلاعاتی در دسترس همگان قرار خواهد گرفت.

مرور تاریخچه وسایل ارتباطی در كشورهای جهان سوم نشان می دهد كه انتقال تكنولوژی همواره از سوی كشورهای پیشرفته صورت می گیرد و اغلب بر اساس به كار بستن نیازها و روش های مرسوم در كشورهای پیشرفته تر است. به علاوه انتقال تكنولوژی همیشه همراه با سلطه سیاسی بوده است. بنابراین میزان بهره وری كشورها از وسایل ارتباطی با میزان سلطه آنان بستگی تام دارد. گذشته از این اهداف، تكنولوژی به طور قطع بر فرهنگ جوامع تاثیر می گذارد و این از خصوصیات فرهنگ است. تكنولوژی خواه ناخواه وارد جامعه می شود و وقتی وارد شد روی نقطه نظرات و رفتارها اثر می گذارد. تكنولوژی بی رحم است و وقتی كه وارد شد به آسانی نمی توان از آن گذشت، اما می توان آن را در خدمت فرهنگ غیر مادی قرار داد و به جای رد یا طرد، از آن استفاده مطلوب و بهینه كرد. باید به این امر بیندیشیم كه چگونه می توان بجا و مناسب از تكنولوژی جدید بهره برد و راه صحیح استفاده از آن را به عموم مردم آموخت؟ چون اگر این ابزار، نابجا و نادرست و یا با سوء نیت به كار گرفته شود، می تواند به صورت نیرویی ویران كننده و مصیبت بار عمل كند.

باید فرض را بر این بگذاریم كه بزرگسالان كه نسل فعلی هستند و نوجوانان ما كه نسل آینده به شمار می آیند تحت تاثیر این تحولات قرار می گیرند و در نتیجه همه بخش های جامعه به ویژه رسانه ها نمی توانند و نباید نسبت به این تحولات بی اعتنا بمانند. نقش آموزش و پرورش و آماده سازی نسل جوان برای درك و پذیرش و استفاده صحیح از ابزار تكنولوژی و استفاده از نكات مثبت در جهت توسعه ملی اهمیت بسزایی دارد، زیرا آموزش و پرورش نه تنها گهواره علم و تكنولوژی است، بلكه فرهنگ یك جامعه نیز در بستر آن پرورش یافته و اشاعه پیدا می كند. باید گفت فرهنگی كه مدرسه و دانشگاه عرضه می كنند در واقع تجلی حیات جمعی ملت یا فرهنگ ملت است.

با توجه به ویژگی های تكنولوژی نوین كه قابل كنترل نیستند باید به تقویت بنیه های عقیدتی، باورها و ایمان افراد و به عبارت دیگر، درونی كردن ارزش ها توجه كرد. از آنجایی كه خانواده، جامعه اولیه فرد است، بنابر این آگاهی دادن به افراد و خانواده ها راه موثری در جهت استفاده صحیح از تكنولوژی است، زیرا نقش خانواده در تربیت فرزندان انكار ناپذیر است. همچنین شناخت و آگاهی از امكانات موجود، شیوه های بهتری را برای بهره برداری از امكان و یا طرد آن فراهم می كند.

در این بین، اینترنت نیز به عنوان یكی از مظاهر بارز تكنولوژی های نوین ارتباطی كه در طی سال های اخیر رشد چشمگیری داشته، تاثیر بسیار مهمی بر ساختار اجتماعی و فرهنگی جوامع امروزی داشته است.

امروزه محققان به چهار دلیل عمده به استفاده از اینترنت می پردازند؛

گسترش ارتباط با محققان دیگر در سطح ملی و بین المللی با استفاده از پست الكترونیكی.

گسترش همكاری های ملی و بین المللی از طریق انتشار آثار مشترك، مدیریت و نظارت بر برنامه های تحقیقی مشترك و همكاری با بخش صنعت.

دستیابی به منابع اطلاعاتی.

دستیابی به منابعی نظیر ابركامپیوترها، تلسكوپ ها و...

به باور كاستلز، حوزه فرهنگ با ظهور تكنولوژی های جدید، دستخوش دگرگونی های فراوان شده است؛ چرا كه سرعت انتقال جریان فرهنگ از طریق ارتباطات نوین افزایش می یابد. به اعتقاد كاستلز، جایگاه اینترنت به عنوان زیرساخت اساسی جامعه اطلاعاتی بسیار مهم است؛ چرا كه اینترنت به تقویت همه جانبه جامعه اطلاعاتی كمك فراوانی می كند. از نظر او، اینترنت باعث تمركز زدایی، تنوع بی شمار مطالب، مجازی بودن، كاهش اهمیت زمان و مكان و... می شود.

اینترنت همبستگی «درون گروهی» را كاهش می دهد، گفتگو با اعضای بیگانه را آسان می كند و در نتیجه ارتباطات «برون گروهی» را تسهیل می نماید. اینترنت به عنوان رسانه ای كه می تواند به كار تامین مقاصد سیاسی بیاید یا عاملی برای رشد اقتصادی باشد، می تواند موجبات تغییر فرهنگ جوامع را فراهم كند. از این جهات اینترنت به افراد میدان می دهد تا عقاید، نظریات و ارزش هایشان را به دیگران عرضه كنند و به این ترتیب به آنها امكان می دهد كه بهترین بهره را از این ابزار ببرند. اینترنت به دو شیوه موجب تغییر فرهنگی می شود؛ نخست، فرهنگ خودش را عرضه می كند و دوم، گذرگاهی برای سایر فرهنگ ها تدارك می كند. اینترنت، علاوه بر آنكه محیطی برای تبادل فرهنگی مهیا و گذرگاهی برای دسترسی كاربران به فرهنگ های دیگر تدارك می كند، خود نوعی فرهنگ یا خرده فرهنگ است كه همه فرهنگ ها را دربر می گیرد.

 

منابع:

- تاثیر اینترنت بر فرهنگ، نیره دلالی، 1375، انتشارات دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی

- اینترنت و تغییر فرهنگی، هلن صدیق بنای، 1385، مركز تحقیقات و مطالعات رسانه ای روزنامه همشهری -

- تاثیر فناوری های نوین ارتباطی بر تحول هویت فردی و گروهی، اسفند 1385، روزنامه كیهان

 

 نویسنده: هوشنگ - سلیمانی 

 منبع: روزنامه - رسالت
 
 

جمعه 18/10/1388 - 17:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته