• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 201
تعداد نظرات : 716
زمان آخرین مطلب : 4990روز قبل
محبت و عاطفه
با قايق غمهايم
براي تو از پنجره کوچک تنهاييم حرف میزنم
از پشت شكاف ديوارهاي سنگي
در رودخانه اشکهايم
براي يافتن تو تا انتهاي ظلمت پارو ميزنم
چشمان مهربان تو از لابلاي شهر ستاره ها
باز هم قصه اميد را مي گويند
اما قلب کوچک من سالهاست
که حرفهاي شاد را در کوير خود نديده است
از خود خانه و سرپناهي ندارم
و در جستجوي آن نيز نيستم
اما در بطن جان آرزوي من اينست
که خانه اي در دل آسمان داشته باشم
اگر چه به مساحت يک قلب...
فقط يك قلب......................
عاشقان نقطه پرگار وجودند ولي       عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
يکشنبه 2/2/1386 - 16:28
محبت و عاطفه
از همان اول دلم را در تب و تاب آفرید
 
                 خاک بود اما مرا از آتش و آب آفرید
 
کفش های کهنه ی تنهاییم را جفت کرد
 
                 نیمه ی گم کرده ی من را چه نایاب آفرید
 
مانده ام حافظ تو را در چندمین دفتر سرود 
 
                مانده ام سعدی تو را در چندمین باب آفرید
 
آستین بالا زد امشب پلک هایم تا تو را
 
                آنچنانی که خودش می خواست درخواب آفرید
 
ماه نیم دیگرش را جستجو کرد و نیافت
 
                بعد جای آن خودش را در دل آب آفرید
عاشقان نقطه پرگار وجودند ولي       عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
دوشنبه 27/1/1386 - 19:17
محبت و عاطفه
 ((بگویید بر گورم بنویسند
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود
ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد
در آبگیر قلبش جنب و جوش بود
ولی کس بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد
و خلاصه بنویسید
زنده بودن را برای زندگی کردن دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن!!!
عاشقان نقطه پرگار وجودند ولي       عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
دوشنبه 27/1/1386 - 19:17
محبت و عاطفه
ومن تورا به كسي هديه مي دهم ، كه از من عاشق ترباشد و از من
براي تو مهربان تر
من تورا به كسي هديه مي دهم كه صداي تو رااز هزار فرسنگ
راه دور ، در خشم ، در مهرباني در دلتنگيدر هزار همهمه
 دنيايكه و تنها بشناسد
من تو را سخاوتمندانه به كسي هديه مي دهم ، كه رازآفتاب گردان
و تمام سخاوتهاي عاشقانة اين گل معصوم را
بداند ، و ترنمدلپذير هر آهنگ
هر نجواي كوچك ، برايش يك خاطره مشترك باشد
او بايد از رنگينكمان چشمان تو ، تشخيص بدهد كه امروز هواي
دلت آفتابي است ، يا آن دلي كهمن
برايش مي ميرم ، سرد و باراني است
اي بهانة زنده بودنم ، توراسخاوتمندانه به كسي هديه مي دهم ، كه
قلبش بعد از دو بار ديدن تو ، باز هم بهديوانگي
و بي پروائي اولين نگاه من بتپد
همانطور عاشق
همانطور مبهوتوقار وجمال بي مثالت
آيا كسي پيدا خواهد شد ؟ از من عاشق تر و از من مهربانتر
براي تو
تورا سخاوتمندانه ، با خود خواهم بخشيد
تو را فقط و فقط به خداميسپارم
تو را فقط به قلب عاشقم هديه خواهم داد....
جمعه 24/1/1386 - 11:40
محبت و عاطفه
روزها رفتم و سازم تنهاست
                     زخمه هایم خراب این شبهاست
گوش کردم ولی دلم پوسید
                     جرم این دل شکستن ازلبهاست
دوشنبه 20/1/1386 - 19:21
آموزش و تحقيقات
سلام این شعرو تقدیم میکنم به همه اونایی که به خاطره عشقشون رفتنسربازی...
البته اينو توي سربازي ياد گرفتم . گفتم بد نيست براتون بنويسم!!
 
اگه اينجا موندگارشدم عزيزم
اگه پادگان شده راهه گريزم
يا اگهتنهايي اينجا اشک ميريزم
فقط و فقط واسه تو بود که ميرم
آره اينجا جرمه عاشقي، ميدونم
هر چي باشه من از عشقه تو ميخونم
اگه تبعيديه اين عشقه محالم
تا کهخون به رگ باشه واست ميبارم
اشک من تو اين روزا فقط يه روده
تا غروب ميشينهبراي تو ميخونه
ستاره هم توي آسمون نشونه
آخه اون ياد تو بود با منميمونه
پادگان براي من يه راهه دوره
آره سربازمو اين دلم ديوونه
اگه عاشقتشدم مست و ديوونه
واسه ابروي عاشقيست بمونه
اگه حسرت ميخورم تو اينتباهي
اگه روي سر داريم ابر سياهي
باشه انتظار شده درسه جدايي
پادگان همشده يک قفس کجايي
هر روز از عمق نگاه برات ميخونم
سربازي ميرم اگرچه دورميمونم
منتظر بمون واسه عشقه ديوونم
ميدونم يه روز ميام پيشت ميمونم
کاشببيني آسمون اينجا بزرگه
پيدا کردنه ستاره اينجا جرمه
زير آسمون ميرم بياستاره
بيا چشمکي بزن دلم بباره
شده ديوار ميونمون زمونه
يادگاريمون شدهعشقه بي خونه
يه روزي ميام بهت ميگم عزيزم
سربازخونه دلم شدهويرونه
يکشنبه 19/1/1386 - 17:4
محبت و عاطفه
 

عشق يعني چه من تازه از آخر عشق آمده ام

عشق يعني شکستن غرور در برابر يک آدم مغرور

يعني فرياد زدن همه احساس مقابل يک آدم بي احساس

 يعني با تمام وجود خواستن و نرسيدن

يعني يک غروب غم انگيز يک پاييز برگ ريز

آري عشق يعني بي وفايي در جواب ...

جمعه 17/1/1386 - 10:41
محبت و عاطفه
طاقچه ی پنجره و برف و بهانه
چشم تو چشم آسمون بی ستاره
عادت شب های بعد از رفتن تو
چشم به راه... تا مرگ آخرین ستاره ؛
 
پرده ی آخر یک قصه ی عشقی
مردن یه عاشق ِ، همینه ... هیچی...
مثل پرواز یه پروانه ی عاشق
سوختن و شمع ِ و شعله های آتیش ؛
 
عشق تو ، آدم ِ برفی زمستون
صبح تا شب می سازم ومی ره چه آسون
کم نذاشتم توی عاشقی ، می دونی ؛
من نبودم واس ِ تو یه چیکه بارون ؛
 
همیشه می پرسم از دفترچه ی خاطره ها
چرا رفتش عشق من تو اون شب ها
صدای سکوت این دفتر من
می گه تو یه قصّه ای ، ختم کلام ؛
 
تو بگو دیگه می خوای چی کار کنی
خانوم جون نمی خوادت ، باید دیگه تمومش کنی
آسمون مگه همین یک ستارسکه می‌خوای زندگیتُ فداش کنی ؟
 
رفتنش برای تو شاید شده یه فاجعه...
دل تو شکسته و دوا و درمون نداره ،
امّا عشق تو دل اون نا آشناس
 تو باشی یا نباشی فرقی واس ِ اون نداره ...
يکشنبه 12/1/1386 - 9:11
محبت و عاطفه
كاش آن زمان كه عشق در خانه قلب هامان رخنه مي كرد اول اجازه مي گرفت.
كاش آن زمان كه قلب تندتر مي تپيد اول از عقل فرمان مي گرفت.
كاش آن زمان كه نفرت به بارگاه قلبت هجوم مي آورد از اشك من شرم داشت.
كاش آن زمان كه مي رفتي خاطرة نگاه پر تمنايت را با خود مي بردي.
كاش آن زمان كه گلويم از بغض مي سوزد و قلبم از سردي هوا منجمد مي شود
كلاغ هاي خبر چين خبر نابودي مرا به تو برسانند.كه بداني چه آرام و بي صدا افكار پسرك تنهايي را ربوده و با خود در فراسوي زمان زنداني كرده اي.تو شايد به مانند آن داستاني باشي كه كسي ديوارهاي هزار قلعه را خراب مي كند و ذره اي خاك هم بر تنش نمي نشيند.لحظه اي كه نباشي اشك هاي من وام دار ديدار دوباره ات خواهد بود.
قصر مرا به لمحه اي در هم شكستي- بي اعتنا عبور مي كني- تو را بيم دل شكستن خيال كودكانه اي بيش نيست!
من مي ترسم از فردايي كه ديگر نتوانم بي تو در آن نفس بكشم.از فردايي كه در ميان تنديس هاي پر تمنا ترنم آواي تو در انعكاس افق هايم گم شود.
بيا باز هم بال بگشاييم گرچه خوب مي دانم تو را براي هم پروازي من نيافريده اند.بيا در اين هوس پر نياز كودكانه باز هم مرا شناور كن.بيا با هم قايقي بسازيم مي دانم زود خيس و نابود مي شوم...
من آنقدر با رؤيايت زندگي كرده ام كه دلم در واقعيت هم برايت تنگ مي شود و شايد اين از بدترين گناهان رؤيا باشد.
زودترها فكر مي كردم بسيار قوي تر از اين قصه ها خلق شده ام ولي انگار انكار حسي كه هيچ گاه نبود خيلي ساده تر از به فراموشي سپردن توست.ذره ذره ذوب مي شوم...
شايد شبي شمع هم دلش برايم بسوزد.تو در سنگي و سردي قافيه ها هم نمي گنجي .
آنقدر مات و يخ زده اي كه سوزش و ضجه ي تلخم از پنجره هاي خانه ات رخصت ورود ندارند.
تمنايم در پس واژه ها...
بغضم از ترس رسوايي به حنجره ام راه ندارد...
و تا دم آخر همواره گويم:
كاش آن زمان كه عشق در خانه قلب هامان رخنه مي كرد اول اجازه مي گرفت.
شنبه 11/1/1386 - 15:49
محبت و عاطفه

...عشق يعني

سر هواي يار دارد، من كيم؟

لب نواي يار دارد، من كيم؟

چشم با اشكش بگويد، من كيم؟

دل هماره خود بجويد، من كيم؟

من كيم؟ يك عاشق زار و نزار

هوشم از كف رفت و گرديدم خمار

لاله را ديدم بسان لعل او

سوسن صحرا چو او از رنگ و بو

سرورا دانم كمان از قامتش

دست من كي مي رسد بر ساحتش

مذهب او نيست راندن از بَرَش

عاشق خود كي براند از درش

عشق خواندم كار خود را!؟ واي واي!

پس روا باشد بگريم هاي هاي

در بَرش راضي شدم بر بندگي

مانده ام اينجا ز شور زندگي

سرورم آيا به پيش پاي خود

مي شود خواني مرا شيداي خود؟

گربخواني، پر گشايم بر فلك

آنچنان تا من شوم رشك ملك

گويمت: آقاي من، مولاي من

اي فداي پاي تو بالاي من

آهوي وحشّي طبعم پا گرفت

ذكر «يا مهدي» من بالا گرفت

گر كني بهر شكارش پهن دام

دام تو در چشم او مانند جام؛

جام مي، لبريز و سرشار از سرور

مي رود در دام با فخر و غرور

مي كند سر را بلند او از فرود

خواند او با خود؟ نه، با تو اين سرود:

آمده اينك به سويت واله ات

شمع من بنگر منم پروانه ات

گر بِراني من بگويم مرحبا

وركشي اينك بگويم هَبَّذا

كشتنم؟ آري، بُود تفسير عشق

بهر كشتن چيست به؟ شمشير عشق

عشق تنها مردن و خنديدن است

عشق تنها مرگ را بوسيدن است

عشق يعني گريه چون ابر بهار

عشق يعني سالها در انتظار

عشق يعني گريه بر راه عزيز

عشق يعني سر به درگاه عزيز

عشق يعني جستجويي ناتمام

عشق يعني گفتگويي با امام

عشق يعني بهر او زندان شدن

عشق يعني جانب يزدان شدن

عشق يعني استغاثه از خدا

عشق يعني از جهان گشتن جدا

عشق يعني فارغ از دنيا شدن

عشق يعني بهر او هر جا شدن

عشق يعني جستجو از بهر يار

عشق يعني عاشقي چون مهزيار

عشق يعني با خودش گفتن نياز

عشق يعني بهر او رفتن حجاز

عشق يعني سينه را فانوس كن

چشم خشك خويش اقيانوس كن

عشق يعني باب مهرش بازكن

عشق يعني دردِ دل آغاز كن

عشق يعني يك شبي بي خواب شو

عشق يعني از تبش بي تاب شو

عشق يعني قفل دل را باز كن

عشق يعني نغمه ات را ساز كن

عشق يعني در گذشتن از سها

عشق يعني رفتنت تا سامرا

سامرا گفتم دلم بي تاب شد

فكر و ذكرم باز آن سرداب شد

آتش عشقش مرا سوزانده تن

أيها النّاس! اسمعوا لي لحظةً

آخر اي مردم! كجا غايب شد او؟

آخر اي مردم! چرا غايب شد او؟

آخر اي مردم! فراقش تا به كي؟

دوري از رخسار ماهش تا به كي؟

آخر اي مردم! يتيمي تا به كي؟

گفتن از درد قديمي تا به كي؟

آخر اي مردم! جفا را كم كنيد

گونه را گُل، اشك را شبنم كنيد

دست برداريد از بهر دعا

رحمت واسع بخواهيد از خدا

رحمت واسع، خدا را مهدي است

ديگر اينجا، ني گه بد عهدي است

آري، آري، مهدي آن ساقّي عشق

كرده ما را با نگه باقّي عشق

عشقِ مهدي را ز مهد آموختيم

از شرار عشق او، خود سوختيم

او گُل و ما بلبلان عاشقش

او چو شمع و ما همه پروانه اش

گر بيايد جان خود را مي دهيم

سر به درگاه جلالش مي نهيم

سرورم، مهدي، گُل باغ وجود

اي همه عالم به پايت در سجود

روز و شب از جام عشقت گشته مست

هر كه مهرت گوشه ي قلبش نشست

جان ما قرباني ديدار شد

بي مه رويت جهان غمبار شد

مهديا! بازآ و ما را شاد كن

نغمه ي آزادگي فرياد كن

مهديا! بگذر كلامم قاصر است

عشق تو، آري، همويم ناصر است

عاشقان نقطه پرگار وجودند ولي       عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
پنج شنبه 9/1/1386 - 10:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته