• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 896
تعداد نظرات : 412
زمان آخرین مطلب : 4337روز قبل
آلبوم تصاویر
دوشنبه 21/9/1390 - 23:4
آلبوم تصاویر
دوشنبه 21/9/1390 - 22:54
آلبوم تصاویر
دوشنبه 21/9/1390 - 22:42
اخلاق

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - زبان،مرکب سواری ابلیس

یک تکه گوشت کوچک است، اما امان از وقتی که نسنجیده به حرکت در آید؛ چه‌ها که نمی‌گوید! نگاهش که می‌کنی، می‌بینی ادعا خیلی دارد؛ اما حریف این تکه گوشت نمی‌شود… و چه درنده‌ای است این تکه گوشت کوچک در دهان که وقتی رها شود، از هجومش در امان نخواهی بود!

خوب که بنگری، می‌بینی اگر حرف نزده باشی، کلام و سخن و در اصل، این تکه گوشت در اختیار توست؛ گویی گروگان توست. اما وقتی لب به سخن می‌گشایی و زبان را رها می‌کنی تا در کام بچرخد … آنگاه تو در گرو آن هستی. ضرب‌المثل قدیمی‌ها را یادت هست: «حرف نگفته را همیشه می‌توان گفت». پس:

مزن بی‌تأمل به گفتار، دم  نکو گو، اگر دیر گویی چه غم؟

مراقب زبانت باش که اگر بی‌دقتی کنی، گاهی زبانت، حرف‌های درونی و اسرار پنهانی‌ات را فاش می‌کند و گاه با همین زبان، از زبان شیطان سخن می‌گویی و سخنگوی او می‌شوی که «شیطان تو را به عنوان مرکب سواری خویش قرار می‌دهد و به مزدوری خود می‌گیرد و از زبان تو، حرف خود را به دیگران می‌رساند».۱

مگر نه این‌که سخن گفتن جزء عمل است و درباره‌اش بازخواست خواهی شد و مگر نه این‌که اگر بیشتر سخن گویی، خطایت هم بیشتر خواهد شد! پس، کمتر سخن گوی که کم حرفی نشانه خردمندی است:

«إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکَلامُ»۲

مراقب زبانت باش که رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ ضمیر:

«مَا أضْمَرَ أحدٌ شیئاً إلاّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَصَفَحاتِ وَجْهِهِ ۳؛ هیچ کس چیزی را پنهان نمی‌کند، مگر آن ‌که از لغزش‌های زبانش و تغییرات چهره‌اش آشکار می‌شود».

وقتی طلا و نقره یا درّی گرانبها داری، می‌کوشی تا خوب نگه‌داری‌اش کنی و از گزند آفات محفوظش داری، اما برای زبانت چه کرده‌ای؟ چقدر کوشیده‌ای تا بیهوده لب به سخن نگشایی و سخن بی‌جا نگویی که نکند با سخنی نعمتی سلب شود یا کیفری فراهم آید؟…

… و این زبان … شگفتا از کارش که اگر مهار نشود و لجام گسیخته باشد، چه گناهان که نمی‌کند، چه آبروها که نمی‌ریزد، چه دوستی‌ها که به دشمنی بدل نمی‌شود، چه پشیمانی‌ها که پیش نمی‌آید، چه دل‌ها را که نمی‌شکند و چه اسراری را که فاش نمی‌کند… و به راستی اندیشه کردن که «چه بگویم؟»، به از پشیمان شدن که «چرا گفتم؟». ۴

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چـیزی که نپرسند تو از پیش مـــگوی
دادنـد دو گــوش و یـــک زبـان از آغــاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی ۵

تا ندانی که سخن عین صواب است، مگوی…

مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ الاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید22:34:492011-12-12
دوشنبه 21/9/1390 - 22:31
شهدا و دفاع مقدس

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - شهیدی که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات کرد

در اینجا متن وصیت نامه شهیدی را خواهید خواند که در وصیت نامه خود اعلام می نماید که موفق به دیدار حضرت صاحب الزمان (عج) شده است .این شهید که در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) دفن است، روزانه توجه زائران بسیاری را از اقصی نقاط کشور و حتی دنیا به زیارت مزارش جلب می نماید .

بسم الله الرحمن الرحیم

استغفرالله

من مصطفی ابراهیمی مجد دعای فوق را که در زیارت حضرت صاحب الامر آمده تا به انتها جزو اعتقاد خود دانسته و این زیارت را به این جهت بیشتر متذکر شدم چون در انتهای دعا امام عصر(عج) را شاهد و گواه بر شهادتین خود میگیرم و از شما میخواهم که دعای فوق را خوانده و در آنجا من شهادتین را به طور کامل پذیرفته ام و علت ذکر نکردن فقط به خاطر طولانی شدن وصیت نامه است.

اشهدک یا مولای انی اشهدان لااله الاالله وحده لا شریک له وان محمد عبده و رسوله لا حبیب الا هو واهله واشهدک یا مولای ان علیا امیرالمومنین حجته والحسن حجته والحسین حجته وعلی بن الحسین حجته و محمد بن علی حجته وجعفر بن محمد حجته وموسی بن جعفر حجته ومحمد بن علی حجته والحسن بن علی حجته فاشهد انک حجته الله انتم الاول والاخر.الی آخر… و سپس سلام بر نائب الامام الخمینی بزرگ وسلام بر شما همه بندگان پاکباز خدا و سلام بر شما شهیدان راستین اسلام.

برادران و خواهران دراین زمان ، رحمت خدا به تمامی بر ما نازل گشته و در این روزها خداوند بزرگترین لطف را برملت ما کرده است و اسباب و مرگ لقاء خود را برای ما فراهم ساخته است ومبادا که غافل باشید .

خدایا تو را شکر میکنم که عشق حضرت مهدی (عج) را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر میکنم که مرا به زیور ایمان آراستی و قبل از هر چیز لازم است از آنان که واسطه کسب معارف الهی من بوده اند از خدا برای این بزرگوران طلب اجر و علو مقام کنم و اینان بودند که قلب مرا روشن ساختند تا توانستم کلام پاک و گوهر بار امام امت،خمینی بزرگ را با تمام وجود دریابم که چه بسا دیگران را در درک کلام او عاجز میدانم خدایا این بزرگوار را برای مردم شیعه نگهدار باش.

بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان میگفتند:نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را مینویسم دیدار مجدد او نصیبم نگشت .
بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان میباشد از یاد او غافل نگردید دیگر در این مورد گریه مجالم نمیدهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفته ام مبادا که ریا شود و فقط که دیگر میگویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است ، واکنون به جبهه میروم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش بازسازم و امیدوارم که آن حضرت حکومتش را در زمان حیاتم ببینم (و ان حال بینی وبینه الموت) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و…(دعا را در ابتدا نوشته ام ).

بر روی سنگ مزار شهید نوشته شده است

اینجاخانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است

باری برادران میروم برای پیروزی و اگر در این راه شهادت بالهایش را گشود و مرا همراه خود به پرواز در آورد چه خوب و نیکوست. و مادر با تو میگویم مادر: از اینکه فرزندی را به پیشگاه خدا تقدیم داشتی رنجور و غمین مباش بلکه شاد و سراپا سرور باش مادر تو بر گردن من حقهایی داشتی و نیز تو پدر متاسفم از اینکه حقوق شما را آن چنانکه خدا بر من قرار داده بود نتوانستم انجام دهم مرا ببخشید و از خدا بر من طلب عفو کنید و نیز بخواهید که هر کس که بر گردن من حقی داشته که نتوانستم ادا کنم مرا ببخشد واما مادر بر گردن تو حقی را میگذارم و آن این است که اگر من شهید شدم که خود را لایق شهادت نمیدانم بلکه باید بگویم مرگ یا اجلی به سراغ من آمد مادر چون تو روزی آرزو داشتی که من ازدواج کنم و امر خدایی را انجام دهم ولی تا کنون اینطور نشده بعد از مرگم به جای آنکه گریه و زاری کنی کارت عروسی تهیه کن در یک طرف اسم و در یک طرف دیگر نام شهادت را بنویس و مانند دیگر کارتهای عروسی و کاملا شبیه به آنها با کلمات سرور و شادی زینت بده و برای آشنایان و دوستان بفرست و آنها در جشن این موهبت الهی که نصیب من و تو شده دعوت کن و با شیرینی و شربت از آنها پذیرایی کن.

مادر اشک را بر چشم تو هیچ کس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام شادان میکند پس گریستن دراین مورد امری است ناشایست.مادرم از اینکه شیر پاکت را حلالم کردی متشکرم و از اینکه چنین فرزندی داشتی سر افراز باش و لباس سرور به تن کن.

شما برادران و خواهرانم: فرزندانتان را به عشق مهدی (عج) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید. والسلام

منبع : سایت رجا نیوز22:32:302011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 22:29
عقاید و احکام

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - دلیل استحباب اذان و اقامه

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - دلیل استحباب اذان و اقامه

از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسیدند: چرا پیش از نماز اذان و اقامه مستحب است، ولی در مورد عبادات دیگر چنین نیست؟

حضرت فرمود: به خاطر این که نماز، شبیه حالتهای مختلف انسان در قیامت است. اذان به «نفخه ی اوّل» شباهت دارد که با نفخه ی اوّل (و دمیدن اسرافیل در صور) همه ی مردم می میرند و از همین جاست که نشستن و سجده کردن بعد از اذان، مستحب است، (سجده اشاره به مرگ و بازگشت انسان به خاک و زمین است) و اقامه ی نماز، شبیه «نفخه ی دوّم» است (که با دمیدن اسرافیل در صور، در مرتبه ی دوّم، مردگان زنده می شوند) که خدای متعال فرمود: «وَاستَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِ مِن مَّکانٍ قَرِیبٍ»۱ و گوش فراده و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد.

و قیام در نماز مانند برخاستن مردم از قبرهاست چنانکه فرمود: «یَومَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمین»۲ روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می ایستند.

و بلند کردن دستها هنگام گفتن تکبیرة الاحرام، شبیه دست دراز کردن برای گرفتن نامه ی اعمال در قیامت است، که خدای بزرگ فرمود: «إِقرأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسیباً»۳ (و به او می گویی) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی.

و رکوع نماز، به خضوع خلایق در پیشگاه خالق شباهت دارد؛ چنانکه فرمود: «وَ عَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَیِّ القَیُّومِ»۴ و (در آن روز) همه ی چهره ها در برابر خداوند حیّ قیّوم، خاضع می شود.

و سجودِ نماز، شبیه سجود بندگان برای خدای جهان (در قیامت) است که فرمود: «یَومَ یُکشَفُ عَن ساقٍ وَ یُدعَونَ اِلَی السُّجُودِ» ۵ (به خاطر بیاورید) روزی را که ساق پاها (از وحشت) برهنه می گردد و دعوت به سجود می شوند.

و تشهّدِ نماز شباهت دارد به زانو زدن خلایق در پیشگاه خدای متعال در روز قیامت.

منبع: تهرانی،عبدالحسین،اسرارالصلوه،ص۴۰-۴۱

:22:23:212011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 22:20
قرآن

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - ویژگی های جوان از نگاه قرآن

دوران نوجوانى و جوانى، دوران حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ى شخصیت فرد است. .چیزى که مى تواند این احساسات را در مسیر هدایت و هیجان و غرور را در طریق مثبت قرار دهد  قانون الهى، یعنى قرآن و احادیث معصومین(علیهم السلام) است.
دوران نوجوانى و جوانى، دوران حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ى شخصیت فرد است. در این دوران غرور، هیجان، احساسات، شهوت، ناپختگى عقلى و… بر شخص سایه مى افکند.چیزى که مى تواند این احساسات را در مسیر هدایت و هیجان و غرور را در طریق مثبت قرار دهد ، قانون الهى، یعنى قرآن و احادیث معصومین(علیهم السلام) است.در این بخش به برخى راهکارهاى قرآن و روایات در موفقیت و شخصیت جوان اشاره مى گردد.

قرآن کریم سیماى جوان شایسته را چگونه تبیین مى کند؟
جوانى بهترین و حساس ترین دوره ى عمر هر موجودى بهویژه انسان به حساب مى آید. در همین دوره است که انسان مى تواند سرنوشت خویش را رقم بزند و افق آیندهى خود را روشن و درخشان و یا آن را تیره و تار سازد.قالب وجودى یک انسان در دوره ى جوانى شکل مى گیرد و آینده ى او هم بر این اساس رقم مى خورد. در هر عصرى جوانان بیشتر مورد توجه اند و در شکل گیرى موضوعات مختلف در جوامع نقش مؤثرى ایفا مى کنند و در این میان برخى افراد، احزاب، قدرت ها و… از احساسات پاک، شور و تحرک و نیروى سازنده ى جوانان در راستاى منافع فردى و گروهى خود سود مى برند.
قرآن کریم و روایات اسلامى به دوره ى حساس نوجوانى و جوانى عمر انسان اهمیت ویژه اى داده اند. چنان که حضرت امام صادق(علیه السلام) به یکى از یاران خویش مى فرمایند:
بر تو باد توجه به جوانان; زیرا آنان به هر کار خیر از دیگران پیش تازترند.
هم چنین مى فرماید: چون جوان مسلمان قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته گردد و خداوند متعال او را در زمره ى پیامبران والامقام نزد خود قرار مى دهد و خداوند خود در قیامت مدافع وى باشد.
قرآن کریم با طرح الگوهایى از جوانان شایسته، همانند جوانان اصحاب کهف، و برخى از پیامبران جوان الهى و یادآورى برخى از داستان ها و نکات اخلاقى و تربیتى، سیماى جوان شایسته را ترسیم مى کند. گوشه هایى از تبیین سیما و ویژگى هاى یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم و نیز روایات اسلامى را در پى مى آوریم.
۱٫ پرهیزکارى و رعایت تقوا; قرآن کریم مى فرماید: (… وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ); … و از خدا پروا نمایید و بدانید خدا با پرهیزکاران است.
و در جایى دیگر مى فرماید: (… إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ …); … گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست…
یک جوان شایسته از نظر قرآن، کسى است که تقوا و پرهیزکارى را پیشه مى کند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: خداوند متعال به وجود جوان عبادت پیشه (و با تقوا) بر فرشتگان مى نازد و مى فرماید: «این بنده ى مرا بنگرید به خاطر من از هواى نفس خود دست کشیده است.
۲٫ داشتن ایمان و دورى از شرک; قرآن کریم مى فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ …); اى کسانى که ایمان آورده اید به خدا و پیامبرش و کتابى که بر او نازل کرده ایمان بیاورید…
و در جایى دیگر به نقل از سفارش هاى حضرت لقمان به فرزندش، همه ى انسان ها به ویژه جوانان را از هرگونه شرک برحذر مى دارد و مى فرماید: (یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ); … پسرم چیزى را همتاى خدا قرار نده که شرک، ظلم بزرگى است.
و به این ترتیب حضرت لقمان اساسى ترین رکن ایمان و دین دارى (توحید) را به فرزند جوانش یادآورى مى کند.
۳٫ عدالت طلبى و حمایت از مظلومان; از آن جا که جوان هنوز در نابرابرى هاى محیط غرق نشده و به آن خو نگرفته و آلوده نشده است، صفت عدالت طلبى و حمایت از مظلومان در او بیشتر تجلى دارد.قرآن کریم به نمونه هایى در این باره اشاره مى کند; از جمله ى این جوانان عدالت طلب و حامى مظلوم، حضرت موسى(علیه السلام)است. در سوره ى قصص، آیات ۱۵ و ۲۳ ـ ۲۸، آمده است که حضرت موسى(علیه السلام) جوانى عدالت طلب و حامى مظلومان بود. و به همین جهت در سرزمین مصر به حمایت از شخص مظلومى برخاست و در مدین نیز جوان مردانه به کمک دختران حضرت شعیب رفت و براى گوسفندان آن ها از چاه آب کشید.
۴٫ کوشش و تلاش; دوره ى جوانى زمان تلاش، کوشش، تحرک و نشاط است. قرآن کریم باز حضرت موسى(علیه السلام) را سمبل و الگوى یک جوان فعال، تلاشگر و پرتحرک معرفى مى کند که بدون سرمایه و ثروت، ولى با تلاش و کوشش، براى حضرت شعیب کار کرد و بعد از انتخاب همسر و تشکیل خانواده، با ثروت فراوان به شهر خود (مصر) بازگشت. بنابراین، یک جوان باید با اراده و پشت کارى قوى و عزمى راسخ بکوشد و از بحران ها و فراز و فرودهاى زندگى به سلامت عبور کند.
۵٫ حق پذیرى; جوانان زودتر به حقایق دل مى بندند و در عمل نیز بى باک و جسورند و اگر چیزى را حق ببینند، در تثبیت آن مقاومت مى کنند. قرآن کریم، برخى از جوانان اصحاب کهف را چنین مى داند و مى فرماید: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً); ما داستان آنان را به حق براى تو بازگو مى کنیم، آن ها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
و در جایى دیگر داستان جوانى (حضرت اسماعیل) را که حاضر شد در راه حق حتى جان خود را فدا کند یادآور مى شود و مى فرماید:
(فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ); هنگامى که (حضرت ابراهیم(علیه السلام)) با او (حضرت اسماعیل(علیه السلام)) به مقام سعى رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم، نظر تو چیست؟ گفت: هر چه دستور دارى اجرا کن; به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت.
از آیات یاد شده برمى آید که یک جوان مؤمن و شایسته باید در مقابل حقایق سر تعظیم و تسلیم فرود آورد.
۶٫ شهامت و شجاعت; از دیگر ویژگى هاى یک جوان از نظر قرآن، داشتن شجاعت و شهامت است. این دو از صفات کمال انسان است که بیشتر در جوانان نمود دارد. از جمله ى این جوانان مى توان حضرت داود و حضرت ابراهیم(علیهما السلام)را نام برد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) با شهامت و شجاعت کامل در مقابل بت پرستان ایستاد و بت ها را شکست. خداوند متعال در این باره مى فرماید:
(قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ); (گروهى) گفتند: شنیدیم جوانى از (مخالفت با) بت ها سخن مى گفت که او را ابراهیم مى گویند.
حضرت داود(علیه السلام) نیز با شجاعت و شهامت و تکیه بر ایمان به خدا با ظالمى به نام جالود که بسیار قوى بود به مبارزه پرداخت و او را شکست داد.
۷٫ عفت و پاکدامنى; از دیگر ویژگى هاى یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم عفت و پاکدامنى است. قرآن کریم، در جایى درباره ى حیا و عفت دختران شعیب(علیه السلام) مى فرماید:
(فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاء…); ناگهان یکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالى که با نهایت حیا گام برمى داشت …
در جایى دیگر حضرت یوسف(علیه السلام) را قهرمان پاکى و عفت معرفى مى کند که با وجود مهیا بودن تمام زمینه هاى انجام گناه، با عفت و پاکدامنى، از وسوسه ى شیطان به خدا پناه برد و با سرافرازى در آزمایش الهى پیروز شد.
بنابراین، یک جوان شایسته از نظر قرآن باید در برابر ناپاکى ها و هواهاى نفسانى عفیف و پاکدامن باشد.
۸٫ پرهیز از افراط و تفریط; از دیگر ویژگى هاى جوانان شایسته پرهیز از افراط و تفریط و رعایت اعتدال است; چنان که حضرت لقمان به فرزند جوان خود توصیه مى کند: (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ …); (پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن، و از صداى خود بکاه …
از آیه ى یاد شده برمى آید که یک جوان شایسته باید در تمام امور اعتدال را رعایت کند.
حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) مى فرمایند:خیر الامور اوسطها; بهترین کارها معتدل ترین و میانه ترین آن هاست.
جوانان در این مقطع از سن باید احساسات و شور جوانى را در خویش کنترل و هدایت کنند و از افراط و تفریط در امور بپرهیزند.
۹٫ خوش اخلاقى و تواضع در برابر مردم; حضرت لقمان به فرزند جوانش سفارش مى کند:
(وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور); (پسرم) با بى اعتنایى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.
۱۰٫ عبادت و امر به معروف و نهى از منکر; یک جوان شایسته باید در اقامه و به جا آوردن نماز بکوشد و مردم را از منکرات و زشتى ها نهى و به خوبى ها دعوت کند و در برابر سختى ها و مشکلات صبور باشد:
(یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ); پسرم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و در برابر مصایبى که به تو مى رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است.
۱۱٫ خداپرستى; یکى از ویژگى هاى جوانان شایسته، خداپرستى است; خداوند متعال مى فرماید:
(… وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً…); و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید….
۱۲٫ نیکى به پدر و مادر; از ویژگى هاى یک جوان خوب نیکى به پدر و مادر است; خداوند متعال در جاهاى متعدد جوانان را توصیه کرده که به پدر و مادر خویش نیکى کنند; چنان که مى فرماید:
(بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى …); … و به پدر و مادر نیکى کنید; هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و….
۱۳٫ یادآورى معاد و روز قیامت; یک جوان شایسته از نظر قرآن، هیچ گاه یاد مرگ و روز قیامت و حساب و کتاب اعمال آخرت را فراموش نمى کند; حضرت لقمان به فرزند جوانش مى فرماید:
(یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکُنْ فِی …); پسرم اگر به اندازه ى سنگینى دانه ى خردلى (عمل خوب یا بد) باشد و در دل سنگى یا در گوشه اى از آسمان ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى آورد; خداوند دقیق و آگاه است.
۱۴٫ تزکیه و تعلیم; یک جوان از نظر قرآن کریم باید با دو بال تزکیه و تعلیم به سوى آینده و کمال پرواز کند و خود را از هر جهت، به تقوا و علم مجهز سازد; قرآن کریم مى فرمایند:
(کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ); همان گونه ]که با تغییر قبله، نعمت را بر شما کامل کردیم[ رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آن چه را نمى دانستید، به شما یاد دهد.

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:
... هر که در جوانى، دانش آموزد، علم او هم چون نقشى است که بر سنگ حک شود و هر که در بزرگ سالى بیاموزد، کارش هم چون نوشتن بر روى آب است.

هم چنین حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند:
دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببینم: دانشمند یا دانش آموز; زیرا اگر چنین نباشد، کوتاهى کرده است و چون کوتاهى کند، ضایع گشته و چون ضایع گردد، گنهکار باشد و چون گنهکار باشد، سوگند به آن که محمد را به حق برانگیخت در آتش جاى گیرد.
در زمان ظهور امام زمان(علیه السلام) و حکومت آن حضرت، جوانان نقش مؤثرى دارند و از جایگاه ویژه اى برخوردار خواهند بود; چنان که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
اکثر یاران امام مهدى (عج) جوانان هستند.

مهم ترین وظیفه ى جوانان و نوجوانان در عصر حاضر از دیدگاه قرآن و روایات چیست؟
حسن رضا رضایى
دوران جوانى و نوجوانى، حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ى شخصیت انسان است. براى استفاده ى صحیح از جوانى، باید به یک راه نماى آگاه و آشنا به مسیر و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترین راه نما قرآن و احادیث صحیح معصومین(علیهم السلام)است.
قرآن دوران جوانى را دوران قوت و قدرت مى نامد:
(اللّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَیْبَةً); خدا همان کسى است که شما را آفریده در حالى که ضعیف بودید; سپس بعد از این ضعف و ناتوانى قوت بخشید، و باز بعد از قوت، ضعف و پیرى قرار داد ...
جوانان فطرتى پاک دارند و پاکى ها را مى پذیرند و به آن جامه ى عمل مى پوشانند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در اوایل دعوت خود، با جوانانى روبه رو شد که سخنان پاک او را بر فطرت پاک خود نوشتند. ایشان مى فرماید:
(اوصیکم بالشباب خیراً فانهم ارقّ افئده ...); من شما را به نیکى با جوانان توصیه مى کنم، به سبب این که آنها دلى رقیق و قلبى فضیلت پذیرتر دارند ... جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبّت بستند.

دوران جوانى و نوجوانى فرصتى بسیار ارزشمند و بى بدیل است. حضرت على(علیه السلام)مى فرمایند:
بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک; جوانى را قبل از پیرى، و سلامتى را قبل از مریضى دریاب.
برخى از فرصت طلبان از استعداد بکر و تازه ى جوانان سوء استفاده مى کنند و آنان را به سوى قدرت، ثروت و شهوت سوق مى دهند; اما اسلام با سه مقوله ى اخلاق، عقاید و احکام، دنیا و آخرت یک جوان را ترسیم نموده و وظایفى را اعم از دنیوى و اخروى براى جوانان و نوجوانان برشمرده است که در این جا به مهم ترین آن ها اشاره مى کنیم.

۱٫ تحصیل علم و دانش
اسلام به فراگیرى علم و دانش تأکید بسیار دارد و اولین آیه اى که نازل شده به خواندن و نوشتن امر کرده است:
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ) ; بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کسى که انسان را از خون بسته اى خلق کرد... همان کسى که به وسیله ى قلم تعلیم نمود و به انسان آن چه را نمى دانست یاد داد.
اصلاحات جوامع انسانى از قلم هاى مؤمن شروع مى شود و فساد و تباهى اجتماعات نیز از قلم هاى مسموم و فاسد مایه مى گیرد. بى جهت نیست که قرآن به قلم و آن چه با قلم مى نویسند، سوگند یاد مى کند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ) قلمى که مى توان به واسطه ى آن علم را منتشر و در سینه ى تاریخ ماندگار کرد.
البیان بیانان، بیان اللسان و بیان البنان و بیان اللسان تدرسه الأعوام و بیان الأقلام باق على مر الأیام; بیان دو گونه است، بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با گذشت زمان کهنه مى شود و از بین مى رود، ولى بیان قلم تا ابد باقى است.
قرآن تحصیل علم و دانش را پایه و مقدمه ى تربیت و تزکیه، و تعلیم را یکى از اهداف پیامبران بر مى شمارد و هیچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوى نمى داند.
(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ); آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند برابرند؟
معصومین(علیهم السلام) اهمیت خاصى براى تحصیل علم قایل بوده اند تا جایى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحصیل دانش را بر هر مسلمانى واجب دانسته و دانشجویان را مجاهد فى سبیل الله خطاب مى کنند و مى فرمایند:
هر کس در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است.
در جاى دیگر مى فرمایند:
زندگى جز براى دو کس فایده ندارد: یکى دانشمندى که نظرهاى او اجرا گردد و دیگرى دانش طلبانى که گوش به سخن دانشمندى دهند.
علم به دانشى گفته مى شود که در طریق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مایه ى غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قیل و قالى بیش نیست.
دوران فراگیرى دانش، نوجوانى و جوانى است و بیشتر توجه و خطاب قرآن کریم و معصومین(علیهم السلام) به جوانان است. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:
فراگیرى علم در دوران جوانى، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پیرى همانند نقش بر خاک است که سریع زایل مى گردد.
لذا جوانان باید با توجه به مبانى دینى، به تحصیل علم بپردازند و عقب ماندگى و رشد نیافتگى مسلمانان را که ریشه در ظلم حاکمان ظالم و فاسد و توطئه ى دشمنان اسلام دارد، جبران نمایند.

۲٫ کار و کوشش
جوان باید با نیرو و قدرت خود براى رسیدن به مقصود که تحصیل علم و هنر و یا آموختن صنعت و... است بکوشد. قرآن با برشمردن زمینه هاى تلاش و کوشش در همین کره ى خاکى ، به استفاده ى صحیح از آن توصیه مى کند:
(و رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ); خداوند شما را از نعمت هاى پاکیزه بهره مند ساخت; شاید شکرگزار باشید.
در آیه اى دیگر کار و تلاش براى کسب روزى هم ردیف جهاد فى سبیل الله معرفى شده است:
(وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ); گروهى دیگر براى به دست آوردن روزى الهى به سفر مى روند و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مى کنند.
على(علیه السلام) در تفسیر آیه ى (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا)» مى فرمایند:
سلامت، نیرومندى، فراغت، جوانى و نشاط و بى نیازى خود را فراموش منما و در دنیا از آن بهره ببر و متوجه باش که از آن سرمایه هاى عظیم، به نفع آخرتت استفاده کنى.
خداوند در قرآن صریحاً مى فرماید:
(وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ); ما تسلط و مالکیت و حکومت زمین را براى شما قرار دادیم و وسایل زندگى را براى شما فراهم ساختیم.
به این معنا که خداوند وسایل تلاش را فراهم نموده است و دسترسى نداشتن به آنها نشان کوتاهى و سستى خود ماست; لذا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند:
هر شب ملائکه به زمین مى آیند و ندا سر مى دهند که اى فرزندان آدم! تلاش و کوشش نمایید.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) با هر کسى روبه رو مى شدند مى پرسیدند: آیا شغلى دارى؟ و اگر جواب منفى مى داد، مى فرمودند: سقط من عینى; از چشمم افتاد . هم چنین امام کاظم(علیه السلام)مى فرمایند:
خداوند از انسان بى کار و پرخواب متنفر است.
جوانان مى توانند با استفاده از نیروى جوانى تلاش خود را در هر رشته اى مضاعف نمایند، تا به رفاه زندگى دنیا و آرامش ابدى آخرت دست یابند. امام باقر(علیه السلام) در دعاهایش مى فرماید:
اسئلک اللهم الرّفاهیة فى معیشتى ما ابقیتنى معیشة اقوى بها على طاعتک... ; پروردگارا، در زندگى ام آن چنان رفاهى قرار بده که با آن به اطاعت و بندگى تو توانا شوم.
البته تلاش و کوشش براى کسب روزى باید از طریق صحیح و مشروع باشد.
طلب الحلال فریضة على کلّ مسلم و مسلمة ; به دنبال رزق و روزى حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

۳٫ اهتمام به ازدواج

ازدواج یکى از محبوب ترین کانون نزد خداوند و از سنت هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است که با آن مى توان نصف دین خود را تضمین کرد. قرآن کریم امر به ازدواج مى کند و مى فرماید:
(وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ ); مردان و زنان بى همسر را همسر دهید و هم چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نیاز مى سازد; خداوند واسع و آگاه است.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) جوانان مجرد را مذمت مى کنند و مى فرمایند:
شرارکم عزائبکم ; بدترین شما مجردان اند.
خداوند صریحاً مسئله ى مالى خانواده ها را تضمین نموده است و جوانان نباید به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند:
الرزق مع النساء و العیال; روزى همراه همسر و فرزند است.
و در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، هر کسى از تنگدستى شکایت مى کرد، پیامبر امر به ازدواج مى نمودند و مى فرمودند:
هر کس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالى کند، به خدا گمان بد برده است.
جوان براى رشد خود نیازمند به آرامش روحى و فکرى است و این آرامش مى تواند در سایه ى ازدواج مهیا شود. علاوه بر آن، ازدواج اولین مرحله ى خروج از خودِ طبیعى و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است و انسان را پخته و شخصیت او اجتماعى مى سازد و ثمراتى چون حفظ و تقویت ایمان و معنویت، بهره مندى از نشاط جوانى، پاک ماندن از فساد و انحرافات جنسى، محفوظ ماندن از بیمارى هاى عصبى و روانى و... را به ارمغان مى آورد.

۴٫ دورى از هواى نفس و شهوت

بالاترین غریزه ى انسان، غریزه ى شهوت است که اوج آن در دوران جوانى است و بزرگ ترین مانع رشد یک جوان، شهوت پرستى و هواى نفس اوست. شهوت طلبى، وسوسه ى شیطانى است: که انسان را اسیر خود مى کند:
عبد الشهوة اسیر لاینفک أَسْرُهُ .
و چه بسا لحظه اى شهوت طلبى، ناراحتى دراز مدت به همراه دارد. على(علیه السلام) مى فرمایند:
رب الشهوة الساعة تورث حزناً طویلا.
نفس اماره ى انسان همان تمایلات غریزى است که بر اثر شدت یافتن، بر عقل غلبه مى یابد.حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند:
هر کس از شهواتش پیروى بنماید، به تحقیق در هلاکت به نفسش کمک کرده است.
قرآن نیز منشأ انحرافات را پیروى از نفس و کلید سعادت و خوش بختى را مخالفت با خواهش هاى نفسانى مى داند. یوسف کنعان نیز از نفس اماره به خدا پناه مى برد. حضرت على(علیه السلام) در دعاى صباح به خدا پناه مى برد و مى فرماید:
الهى قلبى محجوب... و هوائى غالب; خدایا قلبم ]با حجابى از گناه[ پوشیده شده… و هواى نفس بر من چیره گشته است.
براى فرار از خواهش هاى نفسانى و شهوت، لازم است ایمان و بندگى خدا را تقویت و معاشرت با دوستان منحرف را ترک کنیم و در پرورش عقل کوشا باشیم; زیرا هواى نفس دشمن عقل است; و علت انحرافات، اسیر بون عقل به دست امیال و هواهاى نفسانى است.

۵٫ عبادت و بندگى
جوانان به سبب فطرت پاک و استعداد براى پذیرش حقایق به ملکوت اعلى نزدیک ترند و مى توانند سریع تر از دیگران به خدا برسند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمودند: ان الله یحب الشاب الذى شبابه فى طاعة الله; خداوند جوانى را دوست مى دارد که جوانى اش را در اطاعت خدا مصرف نماید.و خداوند نیز یکى از اهداف خلقت بشر را عبودیت و بندگى معرفى کرده است: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ); من جن و انس را خلق نکردم، مگر براى عبادت.
خداوند عبادت جوان را بالاترین عبادت ها مى داند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در همین زمینه مى فرمایند:
خداوند هفت گروه را در سایه ى رحمت خود جاى مى دهد در روزى که سایه اى جز سایه اش نیست: اول، زمامدار عادل و دادگر; دوم، جوانى که در عبادت خدا پرورش یابد…

۶٫ خودسازى و تهذیب نفس
حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: قلب جوان مانند زمین خالى و مستعد است که هر چیزى را که در آن قرار مى گیرد مى پذیرد.
قرآن نیز به تزکیه و تهذیب نفس تأکید فراوان دارد: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها); کسى که تزکیه کند رستگار است.
جوان مى تواند با عهد و پیمان بستن با خود و مراقبت از اعمال روزانه، و محاسبه ى اعمال و رفتار، خود را در مسیر رهروان حق قرار دهد.
امام خمینى(رحمه الله) در نامه اى به فرزند خود مى نویسد: تا عمر و جوانى و قوت و اختیار باقى است اصلاح نفس کن و در عمل کوشش کن. اگر قید و بندهاى شیطانى در جوانى از آن ها غفلت شود، هر روز از عمر تو بگذرد ریشه دارتر و قوى تر مى شود.

۷٫ توبه و بازگشت
جوان به اقتضاى سن خود بیشتر در لغزش هاى گناه قرار مى گیرد، اما با توبه و برگشت به سوى خدا مى تواند آن را جبران و خود را مشمول عفو خداوند بخشنده و مهربان نماید.
(إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ); مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند، خداوند غفور و رحیم است.
و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) درباره توبه ى جوان مى فرمایند: ما من شىء احب الى الله تعالى من شاب تائب; هیچ چیز نزد خداوند دوست داشتنى تر از جوان توبه کار نیست.
حاصل سخن این که، دوره ى نوجوانى و جوانى، دوره اى حساس و سرنوشت ساز است و نیاز به یک راه نماى آگاه و عالم دارد و بهترین راه نما که بتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند، قرآن کریم و روایات معصومین(علیهم السلام) است.

نویسنده: على امیرخانى
منبع: نشریه صباح، شماره 22:11:08۱۹

دوشنبه 21/9/1390 - 22:8
عقاید و احکام

به گزارش رسا، حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید، عصر 

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - رانندگی بدون گواهینامه وحکم شرعی آن

دوشنبه ۹ اسفند ماه در دیدار سردار اسکندر مؤمنی، رییس لیس راهنمایی و رانندگی کشور

و شماری از فرماندهان راهنمایی و رانندگی بر رعایت هر چه بیشتر قوانین راهنمایی و رانندگی تاکید کرد و اظهار داشت: رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی واجب شرعی است و تخلف از آن جایز نیست.

وی با بیان این که در دین اسلام به احترام خون انسان بسیار تاکید شده است، افزود: در هیچ مکتبی به اندازه دین اسلام به احترام خون اسلام سفارش نشده است؛ اما متاسفانه برخی با رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی، از این مساله به راحتی عبور می کنند.

این مرجع تقلید کشته شدن بیش از ۲۳ هزار انسان بی گناه در تصادفات رانندگی را هشدار جدی برای مردم و مسوولان دانست و اظهار کرد: هم اینک با کشته شدن بیش از هزار نفر مردم بی گناه در لیبی، قذافی به عنوان جنایتکار جنگی معرفی می شود؛ اما در کشور ما سالانه ۲۳ هزار نفر کشته می شوند ولی ما به راحتی از کنار آن می گذریم.

وی ادامه داد: این زیبنده جمهوری اسلامی ایران نیست که ما در ردیف نخست آمار تلفات باشیم. مردم باید به قوانین راهنمایی و رانندگی پایبند باشند و از آن تخلف نکنند؛ زیرا عدم رعایت آن حرمت شرعی دارد.

حضرت آیت الله مکارم شیرازی تصریح کرد: بارها از ما سوال می کنند که گواهی نامه رانندگی نداریم، ما نیز اعلام کرده ایم که بدون گواهی نامه، رانندگی جایز نیست و باید به این قوانین پایبند باشید. شما نیز به شدت با این تخلفات برخورد کنید.

وی تاکید کرد: این که مردم تنها از ترس پلس مقرارت راهنمایی و رانندگی را رعایت کنند، نشان می دهد که ما هنوز به بلوغ فرهنگی نرسیده ایم و باید در این خصوص بیشتر فرهنگ سازی کنیم.

مدرس خارج فقه حوزه علمیه قم اظهار کرد: اگر کسی با وضع خطرناکی رانندگی کند و سبب کشته شدن خودش و دیگران شود، همچون کسی است که اقدام به کار انتخاری کرده و مسوول خون خود و دیگران خواهد بود.22:00:122011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:57
قرآن
پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - راز محبوبیت از نگاه قرآن

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - راز محبوبیت از نگاه قرآن

روش دعا را باید از ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بیاموزیم. او به خدای سبحان عرض می کند: (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ )۱ پروردگارا دلهای گروهی از مردم را متوجه ذریه و خانواده ی من کن، که آنان را دوست داشته باشند و بطلبند و محبوب بین مؤمنان گردند.
قرآن کریم راه محبوب شدن بین مؤمنان را بیان کرده فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا.»۲ آنان که از نظر عقیده مؤمن و از نظر اعمال صالح اند، خدا برای آنها محبت قرار داده و آنان را محبوب دلهای دیگران می کند.

چه ذخیره ای بالاتر از این که انسان محبوب دلهای مؤمنان گردد؟ این راه گر چه سخت و دشوار است؛ ولی کور و مبهم نیست؛ راه بسیار روشنی است.
صراط مستقیم به معنای راه آسان نیست، راهی را مستقیم گویند که استقامت می طلبد؛ که اگر طی شود ضرورتا پایانش سعادت بخش خواهد بود.
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمودند: اگر مؤمن با قلبش متوجه خدای سبحان شود، خدا هم وجه خود را متوجه او خواهد کرد و دلهای مؤمنان را نسبت به او دوست می کند۳ و چه چیز بهتر از این که انسان محبوب خدا شود و بندگان مؤمن او را دوست داشته باشند.
در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است که خدایا بین من و تو هیچ کس فاصله نیست. هر گاه که بخواهم، رازم را با تو در میان می گذارم و تو اگر بخواهی، به من لطف می کنی. بین من و تو هیچ حجاب و شفیعی نیست، فقط یک حجاب وجود دارد و آن خود من هستم.۴
و نیز از بیانات امام کاظم (سلام الله علیه) است: «احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور »۵ خدای سبحان بی پرده پوشیده است و او را چیزی نپوشانده است، گرچه او پوشیده است.و امیرمؤمنان فرمود: «لا حجاب بینه و بین خلقه»۶ هیچ حجابی بین خدا و خلق خدا نیست، از این رو گفته اند: «وجودک ذنب لا یقاس به ذنب».
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست * تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز۷
خوشا کسی که در این راه بی حجاب رودمنبع: مقاله راز محبوبیت در دعاهای اولیای خدا21:56:422011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:53
قرآن

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - حالت‏هاى قلب

بسم الله الرحمن الرحیم‏

معناى قلب و انواع آن
در مناجات شاکین، ابتدا از نفس امّاره و سپس از شیطان و در پایان از قلبى که معیوب باشد و حالت فطرى خودش را از دست داده باشد شکایت شده است. «قلب» مترادف کلمه‏ى «دل» در فارسى است. لفظ «دل» را دو جور به کار مى‏بریم. یکى همان قلبى است که در طرف چپ سینه هست. اما در ادبیات عمومى مخصوصاً آنجایى که جاى بحث‏هاى اخلاقى در میان است، دل، یک حقیقتِ درونى است که چیزهاى خاصى را به آن نسبت مى‏دهند. مى‏گویند: دلم مى‏سوزد یا غصّه‏دار است. یک سلسله احساسات و عواطف را به این موجود درونى خودمان نسبت مى‏دهیم. این یک قوه‏ى درونى است و مرتبه‏اى از روح انسان. بعضى وقت‏ها هم که کسى حالت فطرى و طبیعى نداشته باشد، مى‏گوییم: دلش مثل سنگ شده است. گاهى چیزهاى دیگرى هم به قلب نسبت مى‏دهند مثلاً ادراک و یافتن واقعیت در قرآن به قلب نسبت داده مى‏شود. این همان دلِ معنوى است: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها۱» مگر مردم در زمین سیر نکردند تا دلهایى داشته باشند که با آن تعقل کنند. در مقابل آن، آیه‏ى شریفه است که: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها۲»؛ از کسانى که دل دارند، امّا نمى‏فهمند مذمت مى‏کند، یعنى قاعده‏اش این است، کسى که دل دارد بفهمد. فقه که همان یافتن مطالب دقیق است، یا تعقل را به یک قوه‏ى باطنى انسان که اسمش قلب است نسبت مى‏دهد.

آفت‏هاى قلب
این قلب گاهى آفت مى‏بیند و مریض مى‏شود. قرآن مى‏فرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ۳»، یا «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ۴» و «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا۵»؛ یعنى خدایا دلهاى ما را منحرف نکن و به حالت طبیعى و فطرى نگه دار. گاهى به «زیغ» تعبیر مى‏شود، یعنى دیگر حقیقتى را درک نمى‏کند. در تعبیرات دیگر قرآن آمده است که روى دل‏هاى کسانى مهر خورده است و در نتیجه هیچ اثر خاصى از آن ظاهر نمى‏شود و فعالیتى که باید انجام بدهد نمى‏دهد و آثار مطلوب از آن ظهور نمى‏کند:
«خَتَمَ اللَّهُ۶» یا «طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ۷»؛ با اینکه شرایط ایمان آوردن برایشان فراهم است و انسان فطرى وقتى یک حقیقتى را درک کرد و دلایل متقن داشت، تسلیم مى‏شود اما اثر این مهر این است که اینها نمى‏پذیرند، «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ۸» عده‏اى هم هستند که هزار سال پیامبر آنها را ارشاد و هدایت کند هیچ تأثیرى ندارد، مى‏فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم»؛ خدا بر دلهاى اینها مهر زده است. و براى اینکه نشان بدهد اعمال گذشته‏شان موجب شده به این حالت بیفتند مى‏فرماید: «کَلاّ بَل رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ۹»، «رِیْن» حالت زنگ‏زدگى فلزات است. فلزى که زنگ مى‏زند، دیگر جلا بر نمى‏دارد. اعمالشان موجب زنگار دلشان شده و روى دلشان را پوشانده است. پوششى که با گردگیرى پاک نمى‏شود چون فاسد شده است.

علت زنگار دل
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً۱۰»؛ آن کسى که قبله و معبود خودش را هواى نفس قرار داده است، و فقط تابع هواى نفس است، خدا هم عکس العملى را در مقابلش نشان مى‏دهد، «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم»؛ خدا چنین کسى را گمراه مى‏کند. این گمراهى نتیجه‏ى همان رفتار دلخواهانه و خودپرستى است. به آنجا مى‏رسد که دیگر حقایق را درک نمى‏کند، خدا او را گمراه کرده و بر دلش مهر زده است. مثل نامه‏اى که مهر و موم مى‏کنند تا دیگر باز نشود. دیگر حقایق در او نفوذ نمى‏کند.

احساسات و عواطف
قرآن سه نوع خاصیت را به قلب نسبت مى‏دهد. یکى ادراک واقعیات بود، دیگرى احساسات و عواطف است: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ۱۱» قلب یا «غلیظ» است یا «لیّن». خدا مى‏فرماید: ما قلب تو را لیّن قرار دادیم چون اگر سخت و درشت بود و غلظت داشت مردم از دور تو پراکنده مى‏شدند. باید ملایم و نرم‏خو باشى، تا بتوانى اثر بگذارى. در همین راستا است که وقتى احساسات و عواطف در چنین اشخاصى رقیق است، به موقع هم حالتِ ترس پیدا مى‏شود. چون امکان ترس در وجود انسان هست، جایى باید اثر داشته باشد. امروز برخى در روان‏شناسى چنین وانمود مى‏کنند که ترس مطلقاً بد است و علامت ضعف است. یا مثلا خجالت و حیا بد است. مى‏گویند این‏ها آنرمال هستند. ولى از دیدگاه الهى، همه‏ى چیزهایى که در وجود انسان هست، اگر به جاى خودش مصرف بشود صحیح است و باید باشد. بله، اگر بى‏جا یا افراطى شد غلط است. ترس از خدا باید باشد، یعنى در واقع بر مى‏گردد به ترس از عقوبت گناهان: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ۱۲» با «انّما» هم معرفى مى‏کند، مى‏گوید: جز این نیست که مؤمن کسى است که وقتى ذکر خدا مى‏شود دلش مى‏لرزد. اگر طورى شد که انسان گناه، خدا، قیامت و عذابهاى آخرت را هیچ بیانگارد، یا بگوید من قبول دارم، قرآن هم درست است کتاب خداست، اما هیچ اثرى در او نمى‏بینید، این حالت «قساوت» قلب است. خدا به بنى اسرائیل مى‏فرماید: «فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً۱۳»؛ دلهاى شما از سنگ هم سخت‏تر شده است. پس یک حالتِ فطرى در دل، نرمى است. اصل فطرى‏اش این است که نرم و اثرپذیر باشد.

آرامش و تزلزل
از حالت‏هاى فطرى و طبیعى دل این است که وقتى دلایل قانع‏کننده‏اى برایش هست، آرامش و اطمینان پیدا مى‏کند و به یقین مى‏رسد. هر انسان فطرى که از آفات دور باشد، وقتى دلیلى اقامه کنید خیلى راحت مى‏پذیرد، امّا آدم‏هایى پیدا مى‏شوند که دلایل محکم برایشان اقامه مى‏شود، قبول هم دارد اما دلش آرام نمى‏شود. این همان حالت تردّد و نوسان است و به تعبیر قرآن رَیب و ارتیاب دارد: «وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ۱۴». قلب‏هایشان متزلزل است. انسان‏هایى که در نجاست و پاکى یا تمیزى وسواس دارند این گونه‏اند. بعضى‏ها هم وسواس فکرى پیدا مى‏کنند؛ مى‏گوید: دلیل درست است اما من مطمئن نمى‏شوم! این هم یک حالتِ غیر طبیعى و غیر فطرى است که در قلب پیدا مى‏شود. با اینکه دلیل کافى دارد ولى یقین و اطمینان پیدا نمى‏کند. حالت ارتیاب و تزلزل دارد و نهایتاً به جایى مى‏رسد که اصلاً حقایق را درک نمى‏کند. اگر انسان قلبش از حالت فطرى خارج بشود؛ در مقابل عواملى که باید انفعال پیدا کند سخت مى‏ماند؛ آنجایى که دلیل اقامه مى‏شود و باید یقین پیدا کند، یقینش تبدیل به شک مى‏شود؛ آنجایى که حقایق باید در آن منعکس بشود، زنگار گرفته و چیزى در آن منعکس نمى‏شود؛ و در واقع آنچه ملاک انسانیت است، در او نیست. او دیگر انسان نیست. به تعبیر امیرالمؤمنین در نهج البلاغه مى‏فرماید: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ۱۵»، در ظاهر شما آدم مى‏بینید ولى این انسان نیست. انسانیت به قلب است در حالى که قلبش یک قلب حیوانى است. ویژگى‏هاى قلب انسانى را ندارد.

در محضر مناجات
«إلهی إلَیْکَ أشْکُو قَلْباً قاسِیا»؛ خدایا به تو شکایت مى‏کنم از دلى که قساوت گرفته.
«مَعَ الوَسْواسِ مُتَقَلِّبا»؛ قلبى که با وسواس زیر و رو مى‏شود. قلب من با القائاتى که شیطان مى‏کند و شبهه‏هایى که در ذهن به وجود مى‏آید، آرام و اطمینان ندارد. بلکه دائماً در حال ارتیاب و تزلزل است.
«وَبِالرَّیْنِ وَالطَبْعِ مُتَلَبِّسا»؛ و به «رِیْن» و «طَبع» آلوده شده است. «رَیْن» همان زنگار است و «طبع» هم مهر زدگى است. نتیجه‏ى قلبى که قساوت پیدا مى‏کند بیش از هر چیز در چشم ظاهر مى‏شود. کسى که قلب سالم و فطرى و طبیعى دارد، دلش نرم مى‏شود و راحت اشک از چشمش جارى مى‏شود. این نشانه وجود زمینه‏ى ایمان است. قرآن درباره بعضى از نصارى مى‏فرماید: وقتى بفهمند که از طرفِ خدا آیه‏اى نازل شده از شوق اشک مى‏ریزند: «تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق» چون حق را شناختند به حالت وجد در مى‏آیند و اشک مى‏ریزند. اما کسانى هم هستند که غیر از زمان بچگى که کتک مى‏خورد و گریه مى‏کرد، دیگر یادش نمى‏آید که قطره اشکى از چشمش ریخته باشد! این همان قلب قاسى است. اثر قساوت قلب در چشم ظاهر مى‏شود، لذا بعدش مى‏فرماید: «وَعَیْناً عَنِ البُکاءِ مِنْ خَوْفِکَ جامِدة»؛ شکایت مى‏کنم از آن چشمى که از خوف تو نمى‏گرید. از خوف خدا گریه نمى‏کند، اما از چیزى که لذت مى‏برد، آنچنان خیره مى‏شود که دیگر چشم بر نمى‏دارد! «وَإلى ما یَسُرُّها طامِحَة». تا اینجا حضرت پیش خدا از سه عنصر شکایت مى‏کند.

شرط استجابت دعا
آن وقتى انسان در دعا کردن راست مى‏گوید که آنچه در توانِ خودش هست به کار بگیرد. فرض بفرمایید آتشى جلوى شما است، شما دست خودتان را در آتش مى‏برید و مى‏گویید: خدایا دست من را از آتش حفظ کن! هر که نگاه کند مى‏خندد. مى‏گوید: خدا را مسخره کرده‏اى؟ خدا به تو قدرت داده که دستت را عقب بکشى. نگذار تا نسوزد! اگر ما واقعاً ناراحتیم از اینکه چشم و دل ما معیوب است؛ ناراحتیم از اینکه هواى نفس بر ما غالب مى‏شود و شیطان ما را تسخیر مى‏کند آن اندازه که مربوط به خودمان است نباید کوتاهى کنیم. آدم اقدام به گناه بکند و بگوید: خدایا ما را از گناه نگه دار؟! این دعاها صرف لقلقه‏ى زبان نیست. بله، به یک جایى مى‏رسد که آدم واقعاً احساس عجز مى‏کند. آن قدر دشمن قوى است و حیله‏ها زیاد است یا آن قدر طغیان غریزه زیاد است یا مقاومت در مقابل شرایط اجتماعى سخت است که آدم احساس عجز مى‏کند. آن وقت است که دیگر فریاد انسان بلند مى‏شود، کمک! کمک! در این حال وقتى انسان مى‏گوید: خدایا کمک کن! خدا حتما کمک مى‏کند. اما اگر دعاى او صرف لقلقه‏ى زبانى باشد و همه کارهایى را که بر خلاف رضاى خداست انجام بدهد و دائماً دعا بخواند که خدایا من را حفظ کن! شبیه استهزاست. بگذریم از این که خیلى‏ها وقتى دعا مى‏خوانند نمى‏فهمند چه مى‏خوانند. فقط براى ثوابش مى‏خوانند. باز همین که دست کم این چند لحظه را دنبالِ شیطان نباشند و غیبت نکنند خوب است. اما این کجا و مناجات کجا؟ درد دل کردن و با خدا راز و نیاز کردن کجا؟ آن وقتى واقعیت دارد که انسان توان خودش را به کار گیرد. همان توانى هم که خدا به او داده مال خودش نیست؛ امانتى است از خدا تا در این مواقع از آن استفاده کند، آن را به کار بگیرد و اگر کم آمد بگوید: خدایا بیشتر بده! این است که وقتى حضرت سجادعلیه‏السلام به اینجا مى‏رسد و از اینها شکایت مى‏کند، مى‏گوید: «إلهی لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِقُدْرَتِک»، این خطرها سر راه من وجود دارد. هم نفس امّاره خطر است و هم شیطان و هم قلبِ با قساوت. اما جز با اراده‏ى تو و حول و قوه‏اى که از ناحیه‏ى تو باشد، من از پس اینها بر نمى‏آیم.
«وَلا نَجاةَ لِی مِنْ مَکارِهِ الدُّنْیا إلاّ بِعِصْمَتِک»؛ این گرفتارى‏هاى دنیا را هم که باعث مى‏شود ذهن مشغول شود و از انجام وظایف باز بماند هیچ کس نمى‏تواند رفع کند مگر اینکه تو مرا حفظ کنى.
«فَأسْألُکَ بِبَلاغَةِ حِکْمَتِکَ، وَنَفاذِ مَشِیَّتِک»؛ تو را قسم مى‏دهم به رسایى حکمتت، یعنى کار تو هیچ‏گاه بى حکمت نیست. تو را به آن حکمتى که رسا است و کمبود و کاستى ندارد قسم مى‏دهم، «وَنَفاذِ مَشِیَّتِک»؛ خواست تو کاملاً نافذ است. ما خواست‏هایى که داریم، هزار و یک شرط دارد تا جامه‏ى عمل بپوشد، اما مشیت خدا اینطور نیست: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ۱۶»؛همین که خدا چیزى را خواست، _البته خواستِ تکوینى_ دیگر هیچ شرط و قیدى ندارد. این است که مشیت خدا نافذ است. من تو را قسم مى‏دهم به آن مشیت نافذت؛
«أن لا تَجْعَلْنی لِغَیْرِ جُودِکَ مُتَعَرِّضا»؛ خدایا این توفیق را به من بده که فقط متعرّض جود تو باشم. یعنى خواسته‏ام از جود تو باشد و سراغ کس دیگرى نروم. فقط امیدم به تو باشد.
«وَلا تُصَیِّرنی لِلْفِتَنِ غَرَضا»، من را هدف و غرضِ فتنه‏ها قرار نده. گمراهى‏ها، انحرافات، ابهاماتى که در جریانات پیش مى‏آید. کانّه این فتنه‏ها تیرى است که انسان را هدف مى‏گیرد تا او را ساقط کند.
«وَکُنْ لِی عَلَى الأعْداءِ ناصِرا»؛ من را بر دشمنانم که بزرگترینش شیطان است پیروز کن.
«وَعَلَى الَمخازِی والعُیُوبِ ساتِرا»؛ عیب‏ها و رسوایى‏هاى من را بپوشان.
«وَمِنَ البَلاءِ واقِیا»؛ من را از بلاها حفظ کن.
«وعَنِ المَعاصِی عاصِما»؛ به من توحیدى بده که مرا از گناهان حفظ کند و تو من را از گناهان حفظ کن.
«بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ یا أرْحَمْ الرَّاحِمین».گزیده‏اى از سخنان حضرت آیة اللّه علامه مصباح یزدى(دامت برکاته) در دفتر مقام معظم رهبرى 21:53:212011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته