• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 896
تعداد نظرات : 412
زمان آخرین مطلب : 4335روز قبل
قرآن

روانشناسی رنگ ها در قرآن

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - روانشناسی رنگ ها در قرآن

چکیده
طبق تحقیقات جامعه شناسی ،رنگ ها ،نه تنها افراد را تحت تاثیر خود قرار می دهند بلکه منجربه پیشرفت ویا رکود یک جامعه نیز می شوند. با عدم جایگزینی صحیح رنگ در مکان خاص خود و به کارگیری نادرست آن در محیط های انسانی ،صدمات روحی شدیدی برانسان وارد خواهد آمد .«اصلاح املای کودک با خط قرمز توسط معلم »یا «چراغ قرمز هشدار دهنده،برای رانندگان»یا «سفید بودن پاکت شیر »،«رنگ آبی یا سبز روشن دیوارهای کلاس درس یا کتابخانه برای مطالعه بهتر»و«استفاده از پوشش سفید درعالم پزشکی و سبز برای بیماران» همه وهمه مؤید این مطلب است که یک ارتباط تنگاتنگ بین نظام خلقت انسان وطبیعت وجود دارد.
ولی در ماورای این طبیعت «حقیقت»چیز دیگری است در این میان می خواهیم به کاربرد رنگها در قرآن کریم و ارتباط آن با زبان قرآن بپردازیم و از ژرفای قرآن کریم دراین باره سخن به میان آوریم.

کلید واژه ها:
تفسیر موضوعی قرآن ،روانشناسی ،کاربرد رنگ ها در قرآن ،انواع رنگ ها .

مقدمه:
درژرفای اسرار قرآنی می توان از رموز و هر آنچه سبزوزرد،سیاه و سفید،سرخ و کبود دردل دارند وبا ما می گویند نام برد.«…ولا رطب ولا یابس إلا فی کتب مبین»؛(انعام۵۹)هیچ ترو خشکی در جهان نیست مگرآنکه در کتب مبین مستور است و گنجانده شده است.
فصول سال حاوی رنگ های مختلف و رنگ های مختلف درگیاهان نشانه هایی برای خردمندان است.«ألم ترأن الله …لذکری لاولی الالبب»؛(زمر۲۱)نمی بینی که خداوند آب باران را از آسمان فرو فرستاد و نهرها را در روی زمین جاری کرد و بعد انواع گیاهان به رنگ های مختلف را بدین وسیله رویاند وبعد از اینکه سبز و خرم شد آنرا می بینی که زرد شده است آنگاه خداوند آنرا چوب و علف خشک می گرداند؛همانا در آن صاحبان عقل متذکر شوند.
رنگارنگی درخوراکی ها نیز مشاهده می شود و خوردن آنها را لذت بخش تر می کند «…فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها…»(فاطر ۲۷)…سپس به واسطه باران میوه های رنگارنگ را خارج کردیم…با وجود اینکه آب باران یکی است اگر مقتضای بیرون آمدن میوه ها همین باران بود، باید همه میوه ها به یک رنگ باشند؛پس همین اختلاف رنگ ها دلیلی بر تدبیرالهی در این رنگ آمیزی است.(موسوی همدانی ،۱۳۶۳،ج۱۷،ص۶۲)
دگرگونی زبان ها و رنگ های مردم نیز آیتی برای دانشمندان دانسته شده است .«ومن آیاته خلق السموات …إن فی ذلک لایات للعلمین»،( روم۲۲)و یکی از نشانه های قدرت الهی خلقت آسمان و زمین و گویش ها و اختلاف در رنگ پوست مردم است،…همانا در این موارد نشانه هایی است برای دانشمندان آشکار است.
امام علی (ع) رنگارنگی پرهای طاووس را سبب بروز احساسی همچون «تکبر»در وی می داند. ایشان در خطبه ۱۶۴نهج البلاغه می فرمایند :«…کأنه قلع داری عنجه نوتیه ،یختال بألوانه…»گویا آن دم مانند بادبان کشتی است که کشتی بان آن را از جانبی به جانب دیگر می گرداند و او به رنگ هایش تکبرنموده به خود می نازد. اینگونه است که علم روانشناسی امروزه ثابت کرده است که هرکدام از رنگ ها نشانه و یادرمان هستند ودرایجاد جاذبه و دافعه توازن وتعادل بین ذرات عالم می توانند موثر باشند و حتی گاهی همین رنگ ها راز دل خلایق را رو می کنند؛به گونه ای که علاقه هر شخص به رنگی خاص حکایت از شخصیت درونی و ذوق او دارد.
گفته شده است که رنگ های روشن خوشحال کننده و رنگ های تیره غم انگیز هستندو رنگ های سرخ و قرمز ،تقویت کننده و محرک می باشند . پزشکان قرون وسطی نورقرمز را در معالجه آبله و سرخک و مخملک و بسیاری از بیماری های پوستی به کار می بردند . این رنگ اشتها آورنیزهست به همین جهت مناسب است دروسایل آشپزخانه به کار رود . روستاییان نیز به اینگونه رنگ ها بیشتر تمایل دارند . رنگ های سبز،آرامش دهنده و استراحت دهنده هستند و شهری ها اینگونه رنگ های سرد مثل آبی و سبز را می پسندند .
رنگ زرد، بسیاری از حشرات را دور می کند و حال آنکه اکثر گل ها به جهت وجود رنگ های مشتق از قرمز،جاذب حشراتی مانند زنبور می باشند.اگر این گل ها در دامنه ی تپه ای قرمزرنگ وجود داشته باشند،زنبورها مسلماً دریافتن مسیرخود به سمت گلهادچارمشکل واشتباه می شوند!!!
در بیمارستان های روانی بیماران تند خو را تحت تاثیرمداوم رنگ آبی و بیماران منزوی وبی تحرک را با رنگ زرد مداوا می کنند ؛زیرا این رنگ تحریک کننده ذهن و هوش نیزهست و شدیداً موجب تقویت فکرانسان می گردد.
رنگ آبی ،مشترک بین آسمان و زمین و مانند رنگ سبزموجب تقویت چشم است . خداوند این رنگ ها را برای تسکین و آرامش ناراحتی و خستگی ها آفریده است؛از این روست که پزشکان آنرا برای اتاق بیماران تب دار نیز تجویز می کنند.(۱)
طبق تحقیقات جامعه شناسی در نهایت رنگ ها، نه تنها افراد را تحت تاثیر خود قرار می دهند.بلکه منجر به پیشرفت و یا رکود یک جامعه می شوند.(رنگ وتربیت ،ص۱۹(با عدم جایگزینی صحیح رنگ درمکان خاص خود و به کارگیری نادرست آن در محیط های انسانی ،صدمات روحی شدیدی بر انسان وارد خواهد آمد .(رنگ و تربیت ،ص۲۶) «اصلاح املای کودک با خط قرمز توسط معلم »یا «چراغ قرمز هشداردهنده ،برای رانندگان »یا «سفید بودن پاکت شیر »،«رنگ آبی یا سبز روشن دیوارهای کلاس درس یا کتابخانه برای مطالعه بهتر»و «استفاده از پوشش سفید درعالم پزشکی و سبز برای بیماران »همه وهمه مؤید این مطلب است که یک ارتباط تنگاتنگ بین نظام خلقت انسان و طبیعت وجود دارد.ولی در ماورای این طبیعت ، «حقیقت »چیز دیگری است .حقیقتی که مولانا آن را اینگونه بیان می کند :
ندارد رنگ آن عالم ،و لیک از تابه دیده چو نور از جام رنگ آمیز ،این سرخ و کبود آمد

فصل آبی
آنجا که خداوند متعال فرمود :«فالق الإصباح و جعل الیل سکنا »؛(انعام ،۹۶) خداست شکافنده پرده صبحگاهان و او شب را برای آسایش خلق قرار داد .
رنگ شناسان معتقدند :رنگ آبی تیره (رنگ شب )ساختار آرامش و سکوت کامل است.این رنگ از یک تأثیر آرام بخش در سیستم اعصاب برخوردار است.فشارخون ،نبض و تنفس ،دراثر آن کاهش می یابد و درعین حال بدن ،تجدید قوا می کند و نیرو می گیرد .(لوشر ،روانشناسی رنگ ها ،۱۳۷۸)چنین به نظر می رسد که یکی از دلایل تأکید اسلام برای تهجد و شب زنده داری نیز همین باشد ؛چرا که انسان در لباس شب ،از آرامشی بهره مند می شود ،که حتی اثر آن به معاش در روزهم کشیده می شود.این رنگ ،یک رنگ مقدس است که در بین مردم محترم شمرده می شود .در واقع گنبدها و مناره های آبی پلی بین آسمان و زمین محسوب می شوند .(رنگ و تربیت ،ص۶۲)

فصل زرد
در سوره مبارکه بقره آیه ۶۹اشاره به درخواست قوم موسی از وی شده است :«قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما لونها قال إنه یقول إنها بقرة صفراءُفاقع لونها تسر الناظرین »؛گفتند :از پروردگارت بخواه که رنگ گاو (ی که باید ذبح شود )را مشخص کند و خداوند فرمود :گاوی که به رنگ زرد خالص است ؛به طوری که بینندگان را شادمانی و سرور می بخشد.
درعین حال در روانشناسی رنگ ها ،نیز رنگ زرد نشاط آور و چشمگیرعنوان شده است واثر آن به صورت روشنی و شادمانی و درخشانی ظاهر می شود ،.(لوشر ،روانشناس رنگ ها ،۱۳۷۸)
رنگ در بسترهای مختلف ،معانی متفاوتی دارند همچنان که درجای دیگر از قرآن کریم شراره های آتش به شتران «زرد مو »تشبیه شده است ؛تا این زردی ،شدت شراره های آتش را به تصویر کشد و بر روان آدمی اثر گذارد .«انها ترمی بشرر کالقصر (*)کانه جملت صفر »؛(مرسلات ،۳۳-۳۲)آن زبانه آتش مانند کاخی شراره می افکند گویی آن شراره (در بزرگی و رنگ )مانند شتران زرد موی است ».
برخلاف حیوانات ،رنگ زرد روشن در چهره انسان ،حکایت از ضعف وبیماری او دارد .چنانکه در دعایی از حضرت فاطمه زهرا (س)جهت در خواست نزول مائده آسمانی از خداوند برای خانواده اش آمده است که :«أن النبی دخل علی فاطمه (س)؛فنظرالی صفار وجهها و تغیر حدقتیها ؛فقال لها :یا بنیة ،ما الذی أراه من صفار وجهک و تغیرحدقتیک ؟فقالت :یا آبت إن لنا ثلاثا ما طعمنا طعاماً…»پیامبر (ص)داخل شدند و دیدند که دخترشان روی زرد و چشمان بیمارگونه دارد .به او فرمودند دخترم چرا اینگونه ای ؟حضرت زهرا (س)فرمودند :پدر !سه روز است که من و خانواده ام چیزی نخورده ایم(۲) …
در سنت پیامبر اسلام و ائمه اطهار به «کفش سیاه »و «نعل زرد رنگ »سفارش شده است ؛چنانکه در روایتی از امام جعفر صادق (ع)وارد شده است که :«من السنة الخلف الأسود و النعل الصفراء»(طباطبایی ،سنن النبی ،۱۳۳،از ملحقات لباس ص۱۳۲)و پیامبراسلام (ع)فرموده اند :«بر تو باد به نعل زرد که چشم را جلا می دهد و ذکر را سخت می کند (محکم و قوی می کند )و غم را برطرف می کند »(۳)امام باقر (ع)نیز می فرمایند :«کنا نلبس المصفر فی البیت »؛ما درخانه لباس زرد رنگ می پوشیم .(سنن النبی ،۱۳۹،از ملحقات ص۱۳۴)

فصل سبز
درمورد رنگ سبز نیز آیات زیادی وجود دارد ؛ خداوند در قرآن کریم فرموده است «الذی جعل لکم من الشجر الأخضر ناراًفاذا انتم منه توقدون ».(یس،۸۰)آن خدایی که برای بهره برداری شما از درخت سبز (تر وتازه )(۴)آتش قرار داده است ،تا وقتی که می خواهید برافروزید .بنابراین کشاورزی در اختیار صنعت قرار می گیرد ودر نتیجه سبزبه سرخ تبدیل می شود .(۵)
و همچنین در مورد لباس و تکیه گاه بهشتیان بربابش ابریشمی سبز و بساط زیبا تکیه زده اند .و نیز درآیه ۳۱سوره کهف چنین می فرماید :«و یلبسون ثیابا خضراً من سندس و استبرق …»؛و لباس های سبز از حریر و دیبا می پوشند .در دایرة المعارف تشیع درباره این رنگ آمده است که :«سبز شعار حیات و زندگی است و اهل بهشت پیوسته زنده اند .»
علاوه بر آن ،این رنگ نمایان گر عزم راسخ ،پایداری و مقاومت در برابر تغییرات نیز می باشد ..(لوشر ،روانشناس رنگ ها )مصداق این صبر و پایداری را در درختان سبز می بینیم .
در قرآن کریم رنگ درختان بهشتی را اینگونه توصیف می کند :«مدهامتان »؛(الرحمن ،۶۴)آن دو بهشت سبز پر رنگ و پر درخت »؛که ابتهاج (۷)درختانش به نهایت رسیده است .(موسوی همدانی ،۱۳۶۳،ج۱۷،ص۶۲)
و دردعای حضرت امیر (ع)این معنا از رنگ سبز درختان شده است که :«…فأنبتنا به حدائق ذات بهجه …»پس به وسیله باران باغ هایی شادی آور و نشاط آور ایجاد کردیم (۸)
در جایی دیگر ،ایشان نگاه به سبزه و چمن را دعا و تعویذی برای درمان بیماری ها دانسته اند و فرموده اند «و النظرألی الخضرة نشرة»(نهج البلاغه ،حکمت ۴۰۰)
امروزه نیز دانشمندان رنگ سبز را برای درمان بیماری های عصبی و اختلالات روانی به کار می برند و آنرا خنک کننده ،تعدیل کننده نورخورشید ،مسکن و هیپنوتیک توصیف کرده اند.رنگ سبز،در سیستم عصبی برای بی خوابی ها و خستگی ها موثراست .فشارخون را کم می کند و مویرگ ها را منبسط می سازد.(دایرة المعارف تشیع ،ج۹،ص۵۸)عده بسیاری از سادات در عصر حاضر به نشانه انتساب به خاندان پیامبر (ص)عمامه سبز می پوشند یا شال سبزبه گردن می اندازند؛ (دایرة المعارف تشیع ،ج۹،ص۵۸)زیرا روایات دراین زمینه موجود است که :پیامبرگرامی اسلام (ص)از لباس سبزخوششان می آمده و فرموده اند :«وکان یعجبه الثیاب الخضر».(۹)

فصل سیاه و سفید
«..ومن الجبال جدد بیض و حمرمختلف الوانها و غرابیب سود …»؛(فاطر ،۲۷)و از کوه ها نیز راه هایی خلق کرد سفید و سرخ و به رنگ های مختلف و گاه به رنگ کاملاًسیاه .طبق آیه مربوطه،کوه ها به رنگ سفید خالص نیستند ؛چنانچه در علم روانشناسی رنگ ها آمده است که :«رنگ سفید کامل ،حتی در مدت کم ،قدرت دید را (به علت خستگی اعصاب و عضلات چشم )تغییر داده و دچار حاد و مزمن می کند که در صورت مداومت ممکن است تا مرحله ی ایجاد کوری پیش رود ؛مانند تماس طولانی با برف یا منابع نورشدید طبیعی یا مصنوعی ».(صبور اردوبادی ،۱۳۶۸،ص۷۵)
و درادامه ی این آیه می فرماید :« و من الناس و الدواب و الأنعم مختلف الوانه کذلک إنما یخشی الله من عباده العلموا إن الله عزیزغفور »؛(فاطر ،۲۸)و همچنین آدمیان و جانوران و چارپایان را به رنگ های مختلف آفریدیم و از بندگان خدا ،تنها دانایان از او بیم دارند و خدا نیرومند و آمرزنده است.بدین معنا که بعضی از انسان ها و حیوانات نیز مثل کوه ها و میوه ها دارای رنگ های مختلف هستند ؛بعضی سفید ،بعضی سرخ و بعضی سیاهند و مختصر در این سه هم نیستند ؛(موسوی همدانی ،۱۳۶۳،ج۱۷،ص۶۲)«یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أُنثی و جعلنکم شعوباو قبائل لتعارفوا …»؛(حجرات ،۱۳)صرفاًبه خاطراینکه با این اختلاف رنگ و…مردم ،یکدیگر را بهتر بشناسند.
درآیاتی از قرآن کریم تضاد بین رنگ ها ،نشانه قرار گرفته است .«وکلوا واشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر…»(بقره ،۱۸۷)این آیه حکایت از این دارد که خط سفید و سیاه مرز مشخصی است که می تواند نشانه آشکاری از فجر برای بندگان باشد.
حتی درآیاتی سیاهی وسپیدی چهره انسان ها در قیامت هم علامت است :«یوم تبیض وجوه و تسود .وجوه فاما الذین اسودت وجوههم اکفرتم بعد ایمنکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون (*)و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمة الله هم فیها خالدون »؛(آل عمران ،۱۰۷-۱۰۶)روزی بیاید که گروهی روسفید و گروهی روسیاهند ؛اما سیه رویان را نکوهش می کنند که چرا بعد از ایمان آوردن ،بازکافر شدید ؛پس اکنون عذاب خدا را بچشید .اما روسفیدان در بهشت که محل رحمت خداست ،درآیند و در آن همیشه متنعم می باشند .علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیات می فرماید «چون مقام ،مقام کفر و ناسپاسی در برابر نعمت های الهی است و کفران نعمت هم خیانتی است که موجب انفعال و خجلت صاحبش می شود ،لذا خدای متعال در ذکرعذاب آخرتی اینگونه افراد ،آنرا که با خجلت وانفعال مناسب می باشد یادآوری نموده است؛ یعنی از سیاه شدن چهره گناه کاران نام برده است -که در دنیا هم سیاه شدن چهره را کنایه از همین خجلت می دانند.
همچنین در طرف مقابل که ثواب شاکرین را ذکر می فرماید، موضوع سفید شدن چهره را تذکر می دهد که آن هم مناسب با مقام شاکران است؛ همانطور که در دنیا نیز سفیدی چهره را کنایه از خشنودی وراضی بودن می دانند» (نیری بروجردی، ۱۳۶۴،ج۳،ص۶۱۰)
به همین دلیل در دعایی که از امیرالمؤمنین علی (ع) هنگام وضو گرفتن وارد شده است می خوانیم:
«اللهم ابیض وجهی یوم تسودّ فیه الوجوه ولا تسوّد وجهی یوم تبیضّ فیه الوجوه»؛ که نشانه همان بهجت وسرور وخوف وخجلت است.
رنگ سفید، روشن ترین رنگ ها و نمادی از شادی ونشانه ای از صلح وصفا و تسلیم وکنایه از پاکی وبی آلایشی وفضیلت وبزرگواری است ورنگ سیاه ،تیره ترین رنگ ها ودرمقابل رنگ سفید،نشانه هیبت و وقار وشعارحزن وعزا می باشد. (دایره المعارف تشیع ،ج۹،صص۱۹۳ و۴۵۱)همچنان که در دعای ۴۹ صحیفه سجادیه امام سجاد (ع) فرموده اند: «اللهم فإنّی أتقرّب إلیک بالمحمدّیة الرّفیعة والعلویّة البیضاء وأتوجّه إلیک بهما أن تعیذنی من شرّ کذا وکذا و…»؛ همانا من به سوی تو نزدیکی می جویم به واسطه مقام رفیع پیامبرت ومقام سفید ونورانی امام علی(ع) وبه تو توجه می کنم به واسطه آن دو بزرگوار، اینکه مرا پناه دهی از شرّ بدی هاو… این تعبیرنسبت به ولایت یا درجه ولای حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) کنایه از فضیلت وبزرگواری اوست.
روزهای ۱۳ و ۱۴ و۱۵ در هرماه را ایام البیض نامند چون ماه در این شب ها از اول تا آخرشب ، طالع است.( خرمشاهی؛ خانی، ۱۳۸۱،ج۹،ص۱۹۴)
در مورد رنگ سفید در سوره مبارکه صافات آیات ۴۵ و۴۶ نیزآمده است:« یطاف علیهم بکأس من معین بیضاء لذة لّلشّربین»؛به معنای جام شرابی زلال و صاف که برای نوشندگان لذت بخش است وآن را بربهشتیان دور می چرخانند. ویا در مورد معجزات حضرت موسی (ع) در سوره مبارکه شعراء آیه ۳۳ ذکر شده است: « و نزع یده فإذا هی بیضاء للنّاظرین» ؛ همه دیدند که دستش سفید وتابان ،از گریبان بیرون آمد.
واین ویژگی برای رنگ سفید در اینجا مطرح می گردد که اشیاء سفید در محیط ، به خصوص در تاریکی، حکم منبع نوری را پیدا می کنند که از خود نور پخش وساطع می کنند.(اردوبادی،۱۳۶۸ ،ج۲،ص۱۴۶)
درجایی دیگر برخلاف معانی سابق آمده است که حضرت یعقوب (ع) از کثرت اندوه .حزن از آنها روی بگردانید وگفت: « وتولّی عنهم وقال یأسفی علی یوسف وابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیم » ؛ (یوسف،۸۴) وا اسفا بر فراق یوسف عزیزم! واز گریه وغم چشمانش سفید گشت . همانطور که پیش از این ذکر گردید این رنگ سمبل خلوص،عفت، پارسایی، عصمت، بی گناهی وحقیقت ومهم تر از همه صلح وپایان جنگ می باشد. (۱۰) «استحباب پوشیدن لباس سفید در نماز » وهمچنین «پوشیدن لباس سفید احرام در مراسم حج» شاید به همین دلیل باشد. واز طرف دیگر امروزه ثابت شده است که رنگ سفید کفن، از شدت نفرت وکراهت وحساسیت روحی زندگان نسبت به اجساد مرده وبی جان می کاهد واثرات مطلوبی در روح خود میّت دارد؛ (اردوبادی، ۱۳۶۸،ج۲،ص۱۴۶) به طوری که در روایتی از حضرت رسول (ص) به انتخاب کفن سفید برای امواتمان ولباس سفید برای خودمان سفارش شده ایم وخود ایشان نیز بیشتر لباس سفید می پوشیده اند ؛ «وکان أکثر ثیابه بیاض ویقول ألسبوها أحیاکم وکفنوا فیها موتاکم».(۱۱)
واما از جمله آیاتی که به رنگ سیاه پرداخته است، سوره نحل آیه ۵۸ است که خداوند می فرماید: «وإذا بشّرأحدهم بالأنثی ظلّ وجهه مسودّا وهو کظیم»؛ هنگامی که به یکی از آنها خبر دختر زادن همسرش را می دهند ،از خشم چهره اش سیاه می شود. همچنین در مورد افرادی که مرتّباًمرتکب گناه می شوند در سوره یونس آیه ۲۷ آمده است: « … کأنما اغشیت وجوههم قطعا مّن الّیل مظلماً …»؛ گویی صورت آنها را پاره های تاریک شب پوشانیده است …. . در این رابطه امام باقر (ع) نیزمی فرمایند: «ما من عبد إلا وفی قلبه نکتة بیضاء فإذا أذنب ذنباً خرج فی النکتة نکتة سوداء فإن تاب ذهب ذلک السواد وأن تمادی فی الذنوب زاد ذلک السواد حتی یغطی البیاض فإن غطی البیاض لم یرجع صاحبه إلی خیر أبداً»؛ هر بنده ای در دلش نقطه سفیدی است که چون گناهی کند؛ خال سیاهی در آن پیدا می شود ؛ سپس اگر توبه کند آن سیاهی برود واگر به گناه ادامه دهد به آن سیاهی اضافه شود، تا جایی که روی سفیدی را بپوشاند ووقتی روی سفیدی پوشیده شد ، دیگر هرگز صاحب آن دل به سمت خیر نمی رود.(۱۲)
رنگ سیاه دارای اثرات مثبتی نیز می باشد که حتی ضروری ولازم به نظر می رسد. از آن جایی که این رنگ تحریکات روحی را خفیف می دهد ورنگی صامت وغیر متحرک است لذا نه تنها وسیله جلب توجه دیگران نمی شود ، بلکه کمک به انصراف وعدم توجه نیز می کند.(اردوبادی ،۱۳۶۸،ج۲،ص۱۴۶) استفاده از حجاب سیاه در بانوان در واقع از این اصل تبعیت می کند ، که باعث عدم توجه جنس مخالف می گردد.(۱۳)
وهمچنین انتخاب فطری سیاه پوشی در مقام عزا درحقیقت ،سمبل فقدان شوق وذوق بوده وشخص با اختیار کسوت سیاه در حقیقت عملاً می خواهد به دیگران اعلام کند که آمادگی برقراری روابط گرم اجتماعی ویا دوستی ، تحت این شرایط را ندارد.(اردوبادی ،۱۳۶۸،ج۲،ص۱۴۶)
اقدام همگانی جهت سیاه پوشی در سوگ ائمه اطهار و اولیاء الهی از طرف مسلمانان نیز، می تواند درزنده نگه داشتن خاطره فجایع دشمنان اسلام وظلم و ستم جباران وستمگران ورسوا ساختن آنها از یک طرف واحیاء یادبود فداکاری ها واز خود گذشتگی های بزرگان دینی از طرف دیگر منشأ اثر واقعی شود.(البته این سیاه پوشی به قصد ونیت تعظیم شعائرالهی است که اثر وارزش حقیقی پیدا می کند). (اردوبادی ،۱۳۶۸،ج۲،ص۱۴۶)
طرح یک سوال؛چرا سادات عمامه ی سیاه برسر می گذارند؟ در جواب باید بگوییم: عمامه سیاه بر سر گذاشتن علمای سادات به خاطراین است که پیامبر بزرگوار اسلام (ص) آنرا در روز عید غدیر خم بر سر امیرالمؤمنان علی (ع) قرار داد واز آن زمان به بعد به یادبود فرخنده عید سعید غدیر ،ائمه اطهار وعلما ومراجع تقلید سادات شیعه، عمامه سیاه بر سر می گذاشتند.(۱۴) به طورمثال آنچه از شواهد برمی آید این است که حضرت علی (ع) در جنگ صفین عمامه سیاه بر سر داشتند؛ «وهو معتم بعمامة سوداء» (۱۵) ویا در مناقب ابن شهر آشوب آمده است که : «دخل مکة یوم الفتح و علیه عمامة سوداء »؛ حضرت رسول (ص) هنگام ورود به شهر مکه برای فتح آن، عمامه سیاه بر سر داشتند.(۱۶)
پس رنگ سیاه به خاطر فقدان بازتاب نور، همیشه و درهمه جا آثار شوم ونامطلوب در زمینه روحی انسان برجا نمی گذارد؛بلکه در مواردی (مثلاً درعالم هنر) همان قدر ارزش واثر را پیدا می کند که «سکوت» در لابلای اصوات والحان موسیقی!( آئین بهزیستی اسلام ،ج۲،ص۱۴۹)
درمورد مذمت از رنگ سیاه ، روایات معتبری وارد شده است از آن جمله امام صادق (ع) است که : «وکان رسول الله ۹ یکره السوداء إلا فی ثلاثة: العمامة و الخفّ والکساء » ؛ رسول خدا در پوشیدن چیزی به رنگ سیاه اکراه داشت مگر در سه چیز :عمامه،کفش، عبا. (۱۷)
و در مورد مدح رنگ سیاه وارد شده است که : «قال رسول الله (ص) احبّ خضابکم إلی الله الحالک (الشدید السّواد)»؛ (۱۸)خداوند رنگ سیاه را برای خضاب بیشتر دوست می دارد.
ویا در روایتی به نقل از امام صادق (ع) آمده است که : «انّ رجلاًدخل علی رسول الله (ص) … وقد خضب بالسواد فضحک إلیه فقال هذا أحسن من ذاک وذاک»؛ مردی درحالی که ریش هایش را به رنگ زرد وبرای بار دوم به رنگ قرمز حنا وبرای بار سوم به رنگ سیاه خضاب کرده بود نزد رسول خدا (ص) آمد وایشان کار او را پسندیدند وبارسوم به او خندیدند وگفتند این رنگ برای خضاب از آن دو رنگ قبل بهتر است.(۱۹) شاید دلیل آن ، این باشد که استفاده از رنگ سیاه برای خضاب ، انسان را جوان تر وزیباتر می کند.

فصل قرمز
درمیان کلماتی که در سوره ی مبارکه فاطر آیه ۲۷آمده است ، کلمه حمر به معنای رنگ قرمز دیده می شود: « … و من الجبال جدد بیض وحمر مختلف ألوانها وغرابیب سود»؛ واز کوه ها نیزراه هایی به رنگ سفید وسرخ ورنگ های مختلف وهمچنین کاملاً سیاه خلق کرد. زیرا ترکیبات شیمیایی عناصر تشکیل دهنده کوه ها وسنگ ها به رنگ های مختلف مانند: سیاه ، سفید،خاکستری،آبی ،بنفش وحتی قرمز وجود دارد.
آزمایشاتی که بر روی افراد متفاوت انجام داده اند وآنها را وادار به تفکر بر رنگ قرمزسیرکرده اند، نشان داده است این رنگ ، سیستم عصبی را تحریک می کند؛ یعنی فشارخون را بالا می برد وتنفس وضربان قلب را سریع تر می کند. لذا رنگ قرمز از لحاظ تأثیری که بر سیستم اعصاب دارد، یک عامل محرک به شمار می آید ومعنای فیزیولوژیک آن ، داشتن آرزوهای بسیار ،شوروشوق زندگی وتهوّر وقدرت اراده است.(۲۰)
کاربردی که از رنگ قرمز در روایات شده است کمابیش با این معنا سازگار است؛ مانند: «الموت الاحمر» به معنای «مرگ سرخ» که همان کشتار وخونریزی ومرگ سخت وخونین است. (نهج البلاغه، خطبه۱۰۱) یا «یوماًاحمر»به معنای« روز سرخ»که همان روز قتل وعارت وانواع سختی هاست. (نهج البلاغه، خطبه۷۱) و یا «إحمرّ البأس » که کنایه از سخت شدن کارزار وجنگ است. (نهج البلاغه، نامه۹)
البته قرمز در روایات به معنای دیگر هم به کار رفته است؛ مانند: «حمر النّعم» به معنای «شتران سرخ موی» (که منظور بهترین چارپا وزینت دنیاست) ویا کبریت الاحمربه معنای کبریت روشن وسرخ (که منظوراکسیر کمیابی است که کیمیاگران در پی آن هستند).
درهرصورت آنچه از سنت رسول خدا (ص) دراین زمینه به ما رسیده ، کراهت ایشان دراستفاده از رنگ قرمز برای لباس بوده است مگر در مثل اعیاد ودر روز جمعه برای جشن وشادمانی که علت آنرا می توان درتأثیر این رنگ بر روان آدمی جستجو کرد؛ (که در بالا ذکر شد) (۲۱) واستفاده ایشان در زمینه هایی خاص از این رنگ به همان معنا برمی گردد مانند اینکه در کافی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «کان فی منزل رسول الله (ص) زوج حمام احمر؛ در خانه رسول خدا (ص) یک جفت کبوتر قرمز رنگ بود وایشان از آنها نگهداری می کردند».(۲۲) زیرا در روایت دیگری از امام صادق (ع) در کتاب مکارم الاخلاق آمده است که «لیس من بیت نبی إلاوفیه حمام لأن سفهاء الجن یعبثون بصبیان البیت فإذا کان فیه حمام عبثوا بالحمام وترکوا الناس»؛ در خانه همه انبیا کبوتر نگهداری می شده است ؛ زیرا سفیهان جن ، همواره با کودک خانه بازی می کنند و آنها را به خود سرگرم می کنند واگر کبوتر درآن خانه باشد، این جنیّان با کبوتران مشغول می شوند ودیگران را رها می کنند.(۲۳) شاید بشود اینگونه گفت که اگر این کبوتران قرمز رنگ باشند، به دلیل جاذبیت ومحرک بودن این رنگ ،مؤثرتر واقع شوند وجلب توجه بیشتری کنند.

فصل کبود

یکی دیگر از رنگ هایی که در قرآن کریم ذکری از آن به میان آمده است ،رنگ ازرق یا کبود است .به طور کلی این رنگ ،منفورترین رنگ ها در نزد عرب محسوب می شود ؛مخصوصاًاگر رنگ چشم کبود باشد ،زیرا اعراب صفت دشمن خود را می گویند:«أزرق العین »یعنی «چشم کبود »
علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان ذیل آیه ۱۰۲سوره طه یعنی :«یوم ینفخ فی الصور و نحشرالمجرمین یومئذ زرقا »روزی که در صور دمیده می شود و گناهکاران را در آن روز با چشم کبود محشور می کنیم .مراد از أزرق محشور شدن مجرمین و گناهکاران به صورت کور در قیامت است.زیرا وقتی چشم بینایی اش را از دست می دهد ،کبود می شود .(موسوی همدانی ،ج۱۴)پس کبودی چشم علامتی برای گناهکاران است.البته ممکن است از شدت تشنگی نیز چشم و یا بدن ،کبود شود همچنان که در کتاب لسان العرب نیز این نکته ذکر شده است.
در بیانات ارزنده ی امام صادق (ع)به مفضل به معنای مثبتی از این رنگ اشاره شده است.ایشان اینگونه فرموده اند :«فکر فی لون السمائ و ما فیه الصواب التدبیر .فإن هذا اللون أشد الألوان موافقة للبصر و تقویة حتی أن من صفات الاطباء لمن أصابه شئ و أصر ببصره إدمان النظر إلی الخضرة و ما قرب منها الی السواد و قد وصف الحذاق منهم کل بصره الإطلاع فی إجانة خضرإ مملوة ماءفانظر کیف جعل الله جل و تعالی أدیم السماء بهذا اللون الاخضر إلی السواد لیمسک الأبصارالمنقلبة علیه فلا ینکأ فیها بطول مباشرتها له …»؛در رنگ آسمان خوب فکرکن که موافق ترین رنگ هاست برای تقویت دیده و نور چشم تا آنجا که اطبا می گویند اگر کسی ضعف بینایی داشته باشد ،باید مرتب وپیوسته در تغار کبود رنگی نگاه کند که پر از آب است .پس فکرکن که چرا خداوند رنگ آسمان را به رنگ سبزمایل به سیاه (کبود )قرار داده است که مکرر نگاه کردن به آن برچشم ها ضرر نرساند .(بحارالانوار (توحید مفضل )،ج۳،ص۱۱)

نتیجه

آنچه از تأمل در آیات و روایات به وضوح به دست می آید این است که :
۱٫رنگ ها خیر و شر مطلق نیستند و هر رنگ دارای جنبه های روانی مثبت و گاه منفی در بسترهای متفاوت می باشد.
۲٫قرآن انطباق وحی با واقعیت است و فطرت انسانی با کلام خداوند متعال همواره یکسو وهم جهت می باشد.
آخرکلام اینکه بهترین رنگ ها از جانب خداوند متعال درقرآن کریم اینگونه معرفی شده است :«صبغة الله ومن أحسن من الله صبغة و نحن له عبدون »(بقره ،۱۳۸)بهترین رنگ ها ،رنگ خدایی است و ما بنده اوییم .امام صادق (ع)دراین زمینه فرموده اند :«الصبغة هی الإسلام ؛ آن رنگ آمیزی ،اسلام است »؛(اصول کافی ،ج۳،ص۲۳)و بندگی ما ،تنها با رنگ خدایی معنا دارد وبس.

 :21:48:432011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:45
شعر و قطعات ادبی

داود محمدی «شاهد» در لبیک به مطروحه رهبر انقلاب، شعری سروده است.

داود محمدی «شاهد» در لبیک به مطروحه رهبر انقلاب، شعری سروده  است. این شعر که «مطروحه‌ای آمد از پیر» نام دارد به شرح زیر است:

بشنو حدیث رهایی، از بوی میخانه دل
تا پر کند گوش جان را، از باده افسانه دل

دامست عالم برای، آنکس که شد عاشق تو
باور نداری؟ بپرسیم از پیر فرزانه دل

جادوی چشم نگارم، آن دلبر سربدارم
منصور جان را کشیده است بر دار دیوانه دل

جانبازی و جان‌نثاری رسم خوش عاشقان‌ست
سر می‌کشد عاشق دوست لاجرعه پیمانه دل

راهی بزن مطرب عشق، تا جان عاشق ببازیم

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - بشنو حدیث رهایی ، از بوی میخانه دل

در پای پیر خرابات، با حکم فرزانه دل

کردی ز جانانه یادی، قربان آن جان که دادی
دادی دل و جان خود را، در پیش جانانه دل

مطروحه‌ای آمد از پیر، آن مقتدای جهانگیر
فرمود شعری بگوییم، با لفظ رندانه دل

فارغ ز تزویر زاهد، عشقی نهان کرده «شاهد»
با شوقت ای رهبر جان، در گنج ویرانه دل21:43:102011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:40
اخلاق

عفت

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - عفت

۱٫ ارزش عفت
الحرفه مع العفه، خیر من الغنی مع الفجور. (نامه ۳۱)
تنگدستی همراه با عفت، بهتر از توانگری توام با زشتکاری است.

۲٫ حد پاکدامنی

قدر الرجل علی قدر همته … و عفته علی قدر غیرته .(حکمت ۴۷)
ارزش و اندازه مرد به اندازه همت او است و پاکدامنی او به اندازه غیرت اش.

۳٫ زینت فقر
العفاف زینه الفقر. (حکمت ۶۸)
عفاف زینت فقر است.

۴٫ مایه پاکدامنی
من العصمه تعذر المعاصی. (حکمت ۳۴۵)
ناتوانی بر گناه مایه پاکدامنی است.

۵٫ فرشته ای از فرشتگان حق
ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف: لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه .(حکمت ۴۷۴)
پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر نیست از پاداش کسی که با تمام توش ‍ و توانش پاکدامن باشد؛ گویی که شخص پاکدامن فرشته ای از فرشتگان خدا است.

۶٫ تشویق به عفت
الا و ان لکل ماموم اماما، یقتدی به و یستضیء بنور علمه؛ الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه، الا و انکم لا تقدرون علی ذلک، و لکن اعیونی بورع و اجتهاد، و عفه و سداد .(نامه ۴۵)
هان! هر پیروی را پیشوایی است که به او اقتدا می کند و از نور دانش اش پرتو می گیرد. بدانید که پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه کهنه و فرسوده و از خوراکش به دو گرده نان بسنده کرده است . البته شما از عهده چنین کاری بر نمی آیید، اما با پارسایی و سختکوشی در عبادت و عفت و درستکاری مرا یاری کنید.21:39:152011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:35
داستان و حکایت
پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - حکایت – نکته‏ای توحیدی از مرحوم شیخ

حکایت – نکته‏ای توحیدی از مرحوم شیخ

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - حکایت – نکته‏ای توحیدی از مرحوم شیخ

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید همه ما از جهت نظری، خداوند متعال را به عنوان علة العلل و مسبب الاسباب قبول داشته باشیم و بگوییم تا خواست و ارده‏ی الهی نباشد، هیچ علتی، تأثیر گزار نیست و زیاد این جمله را شنیده باشیم که «لا مؤثر فی الوجود الا الله». اما گاهی ممکن است خداوند در زندگی روزمره که با آن مواجهیم درس‏هایی به ما بدهد که بالعیان حقایقی را آشکارا ببینیم. نمونه‏ای از این درس‏ها داستانی است که در ذیل می‏خوانیم.

گفتند: «فلان طلبه خراسانی پشت بام خوابیده بود و غلطیده و از بام افتاده است.» من نیز به بالین او رفتم. دیدم صحیح و سالم است و تازه می خواهد از خواب بیدار شود.

آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی در کتاب داستانهای شگفت آورده اند:

از استاد بزرگ اخلاق مرحوم «شیخ مرتضی طالقانی» در مدرسه «سید» نجف اشرف شنیدم که فرمود:

در این مدرسه در زمان مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی دو ماجرای عجیب و متضاد مشاهده کردم؛ یکی آنکه در فصل تابستان که عده ای از طلاب در صحن و عده ای دیگر در پشت بام می خوابیدند، شبی از صدای هیاهوی طلاب از خواب بیدار شدم.

دیدم همه طلاب به سوی صحن میروند و دور یک نفر جمعند. پرسیدم: «چه خبر شده؟» گفتند: «فلان طلبه خراسانی پشت بام خوابیده بود و غلطیده و از بام افتاده است.» من نیز به بالین او رفتم. دیدم صحیح و سالم است و تازه می خواهد از خواب بیدار شود.

گفتم: «او را خبر ندهید که از بام افتاده است.» خلاصه او را به حجره بردیم و آب گرمی به او دادیم تا صبح شد و به اتفاق او در درس مرحوم سید حاضر شدیم و ماجرا را به مرحوم سید خبر دادیم.

سید خوشحال شد و امر فرمود گوسفندی بخرند و در مدرسه ذبح کنند و گوشتش را میان فقرا تقسیم نمایند.

پس از چند روز، در همین مدرسه همان طلبه یا طلبه‏ای دیگر (تردید از بنده است) در سرداب سن به روی تختی که ارتفاعش از دو وجب کمتر بود خوابیده و در حال خواب می‏غلطد و از تخت می‏افتد و بی فاصله می‏میرد و جنازه‏اش را از سرداب بالا می آوردند.

این دو ماجرای عجیب و صدها نظیر آن به ما می آموزد که تأثیر هر سببی موقوف به خواست خداوند است که اسباب را مؤثر قرار داده است؛ زیرا می‏بینیم افتادن از بام طبقه دوم مدرسه سید، که قاعدتاً باید موجب مرگ شود، اثری نمی‏گذارد؛ زیرا خدای عالم نخواسته است و به ‏عکس، افتادن از تختی کوتاه -یک وجبی- که قاعدتا نباید موجب آسیبی شود، به مرگ می‏انجامد.
این دو ماجرای عجیب و صدها نظیر آن به ما می آموزد که تأثیر هر سببی موقوف به خواست خداوند است که اسباب را مؤثر قرار داده است.

منبع: داستان‏های شگفت21:31:152011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:33
دانستنی های علمی

اشنایی با مسجد کوفه

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - اشنایی با مسجد کوفه

نام«مسجد کوفه»را بارها و بارها شنیده ای! وگاه وقتی مناجات زیبای «مولای یا مولای»(۱) امیرالمؤمنین(ع) درگوش جانت نشسته، دلت تا مسجد کوفه پرکشیده است . همان مسجدی که محرابش سحر گاه نوزدهم رمضان شاهد ضربت خوردن مولای پرهیز کاران بود و در و دیوارش «فزت و رب الکعبه»(۲) را به تماشا نشست. ما طبق قرار قبلی هتل را در «نجف»اشرف به مقصد «کوفه»ترک می کنیم .درکمتر از نیم ساعت می توانی به کوفه برسی. در راه به مکان های زیارتی کوفه فکر می کنیم. مسجد مقدس کوفه و مقام های انبیا و معصومان درآن،خانه امام علی(ع)، مزار «مسلم بن عقیل»،مزار«هانی بن عروه»،مزار«مختارثقفی»، مزار«ذی الکلفل نبی(ع)»، مزار «یونس نبی(ع)» در شریعه ی کوفه و مزار«میثم تمار».
همه ی این ها وقایع تاریخی فراوانی را به یادها می نشاند.
حالا دیگر به نزدیکی مسجد کوفه رسیده ایم، وارد محوطه ی «مسجد کوفه»می شویم. نخل ها ، داغ های شیعه را در دل مان تازه می کنند.

مسجد مقدس و زیبای «کوفه»با شکل هندسی مربع و با طول وعرضی در حدود۱۱۰و۱۱۶ متر و صحنی وسیع و بدون سقف و دیوارهایی به ارتفاع۲۲متر که دورتا دور محوطه اش هفتاد و شش غرفه وجود دارد. ۴ در برای ورود و خروج به مسجد به نام های:
۱٫ «باب السده» که معروف به باب امیرالمؤمنین(ع) است؛
۲٫ «باب الکنده»که در ضلع غربی مسجد واقع شده؛
۳٫ «باب الانماط»که محاذی(۳) قبله قرار دارد؛
۴٫ «باب الفیل» یا «باب الثعبان»، در میانه ی دیوار شمالی مسجد قرار دارد که در روایات آمده ، بهتر است از این در وارد شویم.
از آن جایی که در صحن مسجد کوفه جایگاه هایی به نام پیامبران و معصومان معلوم و مشهور است که به آن ها مقام می گویند و از آن جایی که مسجد کوفه و مقام هایش اعمال خاصی دارند، کاروان ها وگروه های زائر برای راهنمایی انجام این اعمال از یکی از روحانیان بومی که در مسجد کوفه مستقر هستند و«معلم»نامیده می شوند،کمک می گیرند.
در فاصله ای که منتظر جمع شدن همه ی افراد گروه ایستاده ایم،«آقای عابدی»یکی از مسئولان گروه، پاره ای ازروایاتی که درباره ی مسجد کوفه آمده است برای جمع باز گو می کند و می گوید:«یکی از چهار مسجد مهم و مقدس جهان اسلام ،مسجد کوفه است . پس از ظهور حضرت ولی عصر(ع) پایتخت ایشان شهر کوفه و مرکز قضاوت شان مسجد کوفه خواهد بود. خواندن نماز واجب در مسجد کوفه معادل به جا آوردن یک حج و نماز مستحبی در آن برابر با یک عمره است .قبله ی این مسجد باغی است از باغ های بهشت و دست راست و چپ آن نیز از بوستان های بهشت است .حتی نشستن در این مسجد نیز عبادت محسوب می شود. هیچ بنده ی صالح و پیامبری نبوده مگر آن که در این مسجد نماز خوانده است. در روز قیامت این مسجد اهلش را شفاعت خواهد کرد».
عصای «موسی(ع)»، شجره ی یقطین(۴)وانگشتر «سلیمان»در این مسجد است. هیچ گرفتار و محزونی در «مسجد کوفه»دست به دعا بر نمی دارد مگر این که دعایش مستجاب و غم و گرفتاری اش برطرف گردد. اعتکاف(۵)در این مسجد مانند اعتکاف در«مسجد الحرام»و «مسجد النبی(ص)» است و…
بعضی از قسمت های این مسجد مقدس را همان معلم عراقی برای ما توضیح می داد:

رُحبه ی امیر مؤمنان(ع)(۶)

سکویی در جلوی مسجد کوفه است که امام علی(ع) قبل از نماز یا زمان های دیگر بر آن می نشسته و سؤال های مردم را پاسخ می داده اند.

دکّه القضاء(۷)

محل قضاوت های مولا علی(ع) بوده وستون کوتاهی در آن جا قرار داشته که روی آن این آیه ی «قرآن»را نوشته بودند:«ان الله یامر بالعدل و الاحسان(۸)» این مقام در میان صحن مسجد و متمایل به جهت شرقی است. دو رکعت نماز و تسبیحات حضرت زهرا(س) و دعای آن جا را به جا می آوریم و به سمت «بیت الطشت»(۹) که در چند قدمی آن است، می رویم.

بیت الطّشت

این مقام که در میان صحن مسجد واقع شده، محل یکی از معجزات حضرت علی(ع) بوده که در آن جا به دستور حضرت،طشتی از لجن می گذارند و دختری را که مورد اتهام قرار گرفته بود، روی آن می نشانند. به این ترتیب زالو از شکم دختر خارج شده و بی گناهی او ثابت می شود.

مقام حضرت آدم(ع)

این جا همان جایی است که توبه ی آدم پذیرفته شد و جبرئیل به آدم (ع) آموخت که خدا را به پنج تن قسم دهد.حضرت امیر(ع) در کنار این ستون بسیار نماز می خوانده، از همین رو این مقام به مقام امیرالمؤمنین(ع) نیز معروف است.
«مقام حضرت ابراهیم»، «مقام جبرئیل»، مقام«زین العابدین(ع) و… از سایر مقام های این مسجد هستند.

خانه ی امیرالمؤمنین(ع)

این خانه در اصل متعلق به «امّ هانی»،خواهر علی(ع)،بوده که حضرت پس از انتقال به «کوفه»آن را منزل خود قرار دادند. این خانه در ضلع جنوب غربی بیرون از «مسجد کوفه» واقع شده است . خانه ای که خشت های آن گرچه قدیمی نیست، اما تا عمق تاریخ تو را عقب می برد.اتاق های کوچک و محقر یکی به نام امام حسن(ع) و یکی به نام امام حسین(ع)،یکی متعلق به ام البنین و دیگری به نام ابالفضل العباس(ع) و حضرت زینب(س)و از همه جان گدازتر محلی که جنازه ی مطهر مولای متقیان را امام حسن(ع) و امام حسین(ع) غسل دادند. گویی هنوز ناله های بچه ای علی(ع) در آن شب به گوش می رسد و چاهی که دردهای دل علی(ع) را می شنیده در میان این خانه واقع شده است.هر کسی در گوشه ای به نجوا و نماز و راز و نیاز ایستاده است و همه با همه ی وجود گویی حضور مولا را احساس می کنند.
مهلت هم به پایان می رسد و ما از میان انبوه زائران حرکت می کنیم تا به نجف برگردیم.21:28:392011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:25
داستان و حکایت

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - درس های زندگی

مرحوم قطب الدین راوندی روایت کرده است که روزی از امام جعفر صادق (علیه السلام)سؤال کردند: روزگار خود را چگونه سپری می نمایی؟
حضرت در جواب فرمود: عمر خویش را بر چهار پایه و رکن اساسی سپری می کنم:
۱- می دانم آنچه که روزی برای من مقدر شده است، به من خواهد رسید و نصیب دیگری نمی گردد.
۲- می دانم دارای وظایف و مسئولیت هایی هستم، که غیر از خودم کسی توان انجام آنها را ندارد.
۳- می دانم مرگ مرا درمی یابد و ناگهان بدون خبر قبلی مرا می رباید؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ باشم.
۴- و می دانم خدای متعال بر تمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود باشم. (۱)

دوشنبه 21/9/1390 - 21:21
عقاید و احکام

چرا شیعیان بر تربت سجده می‌کنند

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - چرا شیعیان بر تربت سجده می‌کنند

سجده بر خاک از موضوعاتی است که از دیرباز مورد اختلاف فقهای شیعه و اهل سنت بوده و به دقت مورد بررسی و کنکاش علمی قرار گرفته است. آیت‌الله العظمی سبحانی در پاسخ به سئوالی ابعاد این مسئله فقهی را بررسی کرده‌اند. این مرجع در پاسخ به این سوال که چرا شیعه در نماز بر تربت سجده می‌کند؟ گفت: از نظر شریعت مقدس اسلام، سجده فقط برای خدا شایسته و جایز است، و بر غیر او نمی‌توان پیشانی بر زمین سایید، و این سخنی است که همه فقهای اسلام بر آن اتفاق نظریه دارند.
آیت‌الله العظمی سبحانی در پاسخ به سئوالی ابعاد این مسئله فقهی را بررسی کرده‌اند. این مرجع در پاسخ به این سوال که چرا شیعه در نماز بر تربت سجده می‌کند؟ گفت: از نظر شریعت مقدس اسلام، سجده فقط برای خدا شایسته و جایز است، و بر غیر او نمی‌توان پیشانی بر زمین سایید، و این سخنی است که همه فقهای اسلام بر آن اتفاق نظریه دارند.
اگر اختلافی وجود دارد، به مورد دیگر مربوط می‌شود و آن این که از نظر فقه شیعی فقط می‌توان بر دو چیز سجده کرد:
۱- زمین، مانند خاک و سنگ و مانند آن دو
۲- چیزی که از زمین می‌روید، مشروط بر این که پوشیدنی و خوردنی نباشد
از نظر فقه سنی، دایره حکم وسیع‌تر است، آنها سجده بر منسوجاتی از پشم و پنبه و مو را جایز می‌دانند، تنها شافعی است که می‌گوید: بر گوشه دستار و اطراف جامه و آستین پیراهن سجده جایز نیست.

پیامبر کدام گفتار را تأیید می کند
اکنون باید دید روایاتی که از پیامبر گرامی (ص) در قلمرو گفتار و رفتار وی وارد شده است، کدام یک از دو نظریه را تأیید می‌کند. مسلماً پیامبر گرامی (ص) به حکم قرآن ، «اسوه و الگو» است و هیچ فردی نمی‌تواند رأی خود را بر گفتار و رفتار او مقدم بدارد.
بررسی احادیث اسلامی که در صحاح و سنن وارد شده، این مطلب را ثابت می‌کند که حکم نهایی سجدگاه و به تعبیر فقیهان «ما یَصِحُّ عَلیهِ السُجود»، در سه مرحله بیان گردیده است:
- مرحله نخست: در مرحله نخست فقط سجده بر زمین تشریع گردید و سجده بر غیر آن جایز نبود، و هر چه هم یاران پیامبر (ص) از گرمی سنگریزه‌های مسجد نبوی شکایت می‌کردند رسول گرامی (ص) به شکایت آنان ترتیب اثر نمی‌داد، وحتی اگر شخصی بر گوشه دستار خود سجده می‌کرد، رسول گرامی (ص) آن را از زیر پیشانی او می‌کشید و کراراً می‌فرمود: «ترّب!» یعنی صورت خود را خاک آلود کن.
به خاطر الزامی بودن سجده بر زمین، یاران رسول خدا (ص) برای پرهیز از گرما، سنگریزه‌ها را در دست خود نگاه می‌داشتند تا مقداری خنک شود آنگاه به هنگام فرود برای سجده، بر آنها سجده می‌کردند.
در این مرحله فقط و فقط سجده بر زمین، آن هم به صورت طبیعی جایز بود.
- مرحله دوم: در مرحله دوم، وحی الهی بنابر مصلحت، موضوع را توسعه داد و سجده بر حصیر و بوریا نیز تشریع شد، و همگی می‌دانیم که حصیر و بوریا از روییدنی‌ها است و از این جهت گشایشی در امر سجده پدید آمد.
- مرحله سوم: در مرحله سوم اجازه داده شد که به هنگام ضرورت و ناچاری، مانند گرمای شدید و غیره، بر گوشه دستار و مانند آن سجده کنند، و در غیر ضرورت از سجده کردن بر غیر زمین و روییدنی‌ها بپرهیزند. این مراحل سه‌گانه تشریع در موضوع سجده است.

فلسفه سجده بر خاک در بیانات پیامبر(ص)
نکته لازم به ذکر آن است که شخص رسول گرامی (ص) فلسفه سجده بر خاک را در حدیثی بیان کرده است و به روشنی می‌رساند که اصرار تشریع اسلامی بر سجده بر زمین، جنبة تربیتی داشته است.
حضرتش فرمود: «هرگاه کسی از شما نماز گزارد، پیشانی و بینی خود را بر زمین قرار دهد تا ذلت وخضوع خود را آشکار سازد».
هشام بن حکم از امام صادق (ع) فلسفه سجده بر زمین را پرسید. امام در پاسخ او چنین فرمود:
زیرا سجده، خضوع و فروتنی در برابر خدا است و هرگز شایسته نیست انسان پرستشگر، بر خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها سجده کند؛ زیرا معبود دنیاپرستان خوراک و پوشاک است. بنابراین نباید بر آنچه معبود دنیا پرستان است سجده کرد، در حالی که سجده بر خاک و زمین، بالاترین و برترین مظهر فروتنی و خضوع در برابر خداست.
از آنجا که سجده بر خاک مظهر کامل عبودیت و اظهار بندگی است، عمر بن عبدالعزیز بر حصیر تنها اکتفا نمی‌کرد، بلکه مقداری خاک بر حصیر می‌ریخت و بر آن سجده می‌نمود.
ابن حجر در شرح صحیح بخاری می‌گوید: کانَ عُمَرُ بْنُ عَبد العَزیز الخَلیفَةَ الأَموَی لا یکتَفی بالخَمرَة، بَلْ کانَ یَضَعُ عَلَیْها التُّرابَ وَیسجُد عَلَیه. حتّی عروة بن زبیر نیز جز بر زمین بر چیز دیگر سجده نمی‌کرد.
مسروق که یکی از تابعان است، به هنگام سفر، خشتی را با خود برمی‌داشت تا در کشتی بر آن سجده کند.
ابن ابی شیبه، شیخ بخاری می‌گوید: نماز بر «طنفسه» (که نوعی فرش کرک‌دار است) امری است جدید; و از رسول خدا به سند صحیح روایت شده است که بدترین امور، امر بی‌سابقه است و هر امر بی سابقه بدعت است.

سجده بر تربت امام حسین (ع)

در اینجا سؤالی مطرح است که چرا شیعیان از میان سرزمین‌های جهان، خاک کربلا را برگزیده‌اند و ترجیح می‌دهند به هنگام نماز بر آن سجده نمایند و چرا قطعه‌هایی از تربت یاد شده را در مساجد و خانه‌های خود یا به هنگام مسافرت با خویش به همراه دارند؟
پاسخ: پاسخ این پرسش روشن است و آن این که سجدگاه باید از هر آلودگی پاک باشد، و چون در همه شرایط سجده بر زمین پاک امکان پذیر نیست، به پیروی از تابعی بزرگ «مسروق بن أجدع» بخشی از خاک پاک را به صورت قطعه درآورده و همراه دارند تا در همه جا سجده بر خاک پاک امکان پذیر باشد، درست مانند کسانی که در حال سفر، مقداری خاک همراه خود می‌برند که اگر نیازی به تیمم پیدا کردند، بر آن تیمم کنند.
وامّا اینکه چرا از میان خاک‌ها، تربت کربلا را انتخاب کرده‌اند، علت آن است که وقتی نمازگزار پیشانی خود را بر آن خاک مقدس می‌گذارد، فداکاری‌های بی‌نظیر بزرگ‌مرد تاریخ از خاندان رسالت را به یاد می‌آورد که جان و مال و فرزندان خود را در راه اعتلای اسلام فدا نمود و زیر بار ظلم و ستم نرفت و درس آزادگی و حمیت و غیرت دینی به جهانیان آموخت.
سجده بر تربت حسین (ع) نه تنها انسان را از مسیر توحید خارج نمی‌سازد، بلکه به سجود او اخلاص می‌بخشد و او را برای فداکاری در راه دین که نماز جزئی از آن است آماده می‌سازد.
علی بن عبداللّه بن عباس که از تابعان است به «رزین» نوشت: أَن ابْعَثْ إِلَیّ بِلَوح مِنْ أَحجارِ المَروَة أَسْجُدُ عَلَیْهِ: «قطعه سنگی از سنگ‌های کوه مروه را برای من بفرست تا بر آن سجده کنم.»
چراکه کوه مروه شاهد فداکاری‌های زن باایمانی است که برای تهیه آب، هفت‌بار میان دوکوه دوید، ودر راه خدا، سختی‌ها تحمل کرد.
شیخ طوسی با سند خود از معاویة بن عمار نقل می‌کند امام صادق(ع) کیسه‌ زرد رنگی از جنس «دیبا» داشت که مقداری از تربت امام حسین (ع) در آن کیسه بود، به هنگام نماز آن را بر روی سجاده خود می‌ریخت و بر آن سجده می‌کرد.
کسانی که سجده بر تربت کربلا را نوعی پرستش انسان تلقی می‌کنند، «مسجود له» را از «مسجود علیه» باز نشناخته‌اند، در تمام احوال سجده برای خدا است و او «مسجود له» است، و چیزی که پیشانی بر آن می‌نهیم «مسجود علیه» است، خاک باشد یا فرش، خاک کربلا باشد، یا خاک مدینه و یا سنگ مروه.21:20:362011-12-12

دوشنبه 21/9/1390 - 21:19
آلبوم تصاویر
یکی از مهم ترین اهداف قیام امام حسین(ع) احیای امر به معروف و نهى از منكر بود

عالم همه قطره اند و دریاست حسین . . . خوبان همه بنده اند و مولاست حسین
ترسم که کند شفاعت از قاتل خویش . . . از بس که کَرَم دارد و آقاست
حسین


 
 
دوشنبه 21/9/1390 - 21:9
بهداشت روانی
با وسواس همسرم چه کار کنم؟



این بیماری از آن جهت كه هم به عنوان یك بیماری روان تنی شناخته شده است و هم زمینه ساز بسیاری از انحراف های

دینی در انسان است ، دارای روشهای درمانی متعدد است؛ مانند درمان دارویی، مشاوره و درمان روانی و توصیه های دینی.

مشاوره و درمان روانی: در درمان غیردارویى، از الگوهاى مختلف براى كاهش این اختلال بهره مى‏گیرند كه به برخى از آنها به طور اجمال اشاره مى‏كنیم زیرا از این تكنیك‏ها متناسب با نوع و شدت و ضعف بیمارى استفاده مى‏شود:

1- شناخت درمانى، در این روش طى جلسات مكرر و متعدد، بینش بیمار درباره تعارضهاى درونى خود به كمك روان‏درمان‏گر تغییر مى‏یابد.

2- رفتار درمانى: روشهاى متعدد و متنوعى است از كارشناس مربوطه بیمار را به كارها و فعالیت‏هایى جهت كاهش سطح اضطراب و در نتیجه فكر یا عمل وسواس او وا مى‏دارد.

3- گاهى نیز روانشناس با ایجاد ارتباط با خانواده بیمار به كاهش ناهماهنگى‏هاى احتمالى در خانواده و تصحیح ارتباطات خانوادگى آنها مى‏پردازد.

روشهای كلی درمان:

برای علاج و درمان این بیماری ابتدا باید نوع آن را شناخت و روش درمانی مناسب با آن را انتخاب نمود . ما در این قسمت به برخی از روشهای كلی مبارزه با این حالت اشاره می نماییم.

1- عدم پاسخ دهی: مهمترین و كلی ترین راه درمان وسواس، بی توجهی به پیام های آن و عدم پاسخ دهی عملی به آن است . این بیماری در صورتی ادامه می یابد و تشدید می شود كه به نداهای درونی آن كه مبتنی بر تكرار عمل ، یا دقت بی مورد و یا قضاوت غیر منطقی و افراطی نسبت به امور است، پاسخ دهی عملی شود. برای مقابله با این حالت بهترین راه بی اعتنایی به این پیامها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود ، به طور قطع از شدت ابتلا به آن كاسته خواهد شد.

2- تقابل به ضد: برای كسانی كه از آلودگی و نجاست هراس دارند و این هراس منشا اضطراب و وسواس در آنها شده است ، آلوده سازی عمدی شخص توسط خود او یا دیگران ، از راههای درمان و رفع حساسیت به این امر است . اگر این روش با تكرار تحمل شود به طور قطع موثر خواهد بود.

3- فرمان ایست: در منابع علمی جدید ، برای متوقف كردن افكار وسواسی ، علاوه بر درمانهای دارویی و قبل از آن درمانها ، از روشهای خاصی استفاده می شود كه مهمترین آنها روش توقیف فكر نام دارد، بدین ترتیب است كه از بیمار خواسته می شود كه به طور عمد افكار وسواسی خود را آزاد بگذارد و در این بین ناگهان درمانگر با صدای بلند و بیزار كننده ، فریاد می زند : ایست !؟! به نظر می رسد این عمل جریان فكر وسواسی را متوقف می كند .

درمان دارویی: بیماری وسواس چون دارای ریشه های هورمونی است و با فعالیت های هورمونی بدن نیز در ارتباط است ، پزشكان با تجویز داروهایی سعی می نمایند فعالیت های هورمونی بدن را متعادل سازند و از این طریق كمك می كنند تا فرد بتواند راحت تر با این مشكل طرف شود و آن را از خویش براند.
دوشنبه 21/9/1390 - 20:50
دانستنی های علمی
شما از چه نظر باهوش هستید؟

شما از چه نظر باهوش هستید

 

آلفرد بینه در سال ۱۹۰۵ اولین آزمون هوش را طراحی کرد تا استعداد بالقوه دانش آموزان دبستانی نه چندان ثروتمند را برای مقاطع بالاتر آموزشی تعیین کند. اساسا بینه آزمونی را برای پیش بینی موفقیت دانشگاهی طراحی کرد.

 

متاسفانه، اگرچه هوش از موضوعاتی است که در حوزه روان شناسی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، تعریف استانداردی درباره آن وجود ندارد. شاید بتوان به صورت کلی هوش را توانایی آموخیتن و کاربرد مهارت هایی تعریف کرد که برای سازگاری موفقیت آمیز با نیازهای فرهنگ و محیط فرد لازم است. وجه اشتراک بیشتر آزمون های هوشی آن است که ضریب هوش (IQ) انسان را اندازه گیری می کند. ضریب هوشی (IQ) به تنهایی نمی تواند هوش کلی افراد را اندازه گیری کند. زیرا IQ اساسا استعداد تحصیلی را اندازه گیری می کند.

 

به گفته هاوارد گاردنر، روان شناس مشهور دانشگاه هاروارد، هوش یک توانایی یک بعدی نیست. هوش های چندگانه وجود دارند. نظریه هوش چندگانه گاردنر توجه بسیاری را جلب کرده است. او هفت نوع اصلی هوش را معرفی کرد. تونی بوزان، نویسنده و محقق مشهور انگلیسی معتقد است که ده نوع هوش اولیه وجود دارد:

 

● هوش کلامی (زبانی):

 

به درک معنای واژه ها و استدلال از طریق کلمات اشاره دارد. شاعران، نویسندگان و سخنوران چیره دست به میزان زیادی این توانایی را دارند. موفقیت تحصیلی به این هوش بستگی دارد، بخش اعظم آزمون های پیشرفت و IQ این توانایی را می سنجیدند، در جوامع امروزی این هوش محور توجه است.

 

● هوش عددی:

 

نوعی توانایی ریاضی - منطقی است. دانشمندان، حسابداران و فیزیک دانان بیش از دیگران از این توانایی بهره مندند و موفقیت تحصیلی به آن بستگی دارد. بخش اعظم آزمون های IQ و پیشرفت براساس این توانایی بوده است، در جامعه تحسین برانگیز است، ولی دور از دسترس پنداشته می شود.

 

● هوش فضایی:

 

نوعی توانایی تجسم و عملیات فضایی است. بدون آن نمی توان اشکال پیچیده را دستکاری یا خلق کرد. صفحه آرایی ها، ساخت نمونه ها، ساختارها و طرح های گرافیکی به این هوش وابسته است. از طریق این هوش می توان نقشه را خواند و به مقصد رسید. مهندسان، ملوانان، معماران، مجسمه سازان، نقاشان، باغبانان و جراحان به وفور از این هوش بهره می برند.

 

● هوش میان فردی:

 

توایی مربوط به ارتباط با افراد و درک آنها. این هوش، به درک بهتر احساس و افکار دیگران منجر می شود. هوش بین فردی شاید پیچیده ترین توانایی و ضروری ترین ابزار برای موفقیت در زندگی باشد، مگر اینکه موفقیت صرفا کسب مدال های جهانی المپیاد ارزیابی شود. فروشندگان موفق، سیاستمداران، معلمان، مشاوران، رهبران مذهبی و رهبران دیگر گروه ها باید هوش میان فردی بالایی داشته باشند.

 

● هوش درون فردی:

 

چنان که گفتیم هوش میان فردی توانایی درک و سروکار داشتن با دیگران است، بنابراین هوش درون فردی توانایی درک و سروکارداشتن با خود است. نام دیگر این هوش، بینش شخصی است. درک خود برای همه ما بسیار مهم است. افرادی که با خود سازگارند هوش بین فردی زیادی دارند و کسانی که با خود در جنگ اند، در این بخش کاستی دارند. این هوش ضرورتا توام با دیگر هوش ها نیست. برای مثال برخی از افراد هوش عددی و کلامی بالایی دارند، اما رفتارهای خودتخریبی زیادی از خود نشان می دهند. هیچ یک از استعدادها و توانایی های ممتازشان در دیگر حیطه ها به شادی آنان نمی انجامد. زیرا یا هوش بین فردی آنان نقص دارد یا اینکه کاملا کاربردی (عملیاتی) نیست. به منظور موفقیت در زندگی، باید از خطاهای خود آگاه شویم و آرزوها و ویژگی های شخصی خود را ارزیابی کنیم. البته مشاوره با افراد متخصص به رشد هوش میان فردی و بین فردی کمک می کند.

 

● هوش فیزیکی (جسمی):

 

هوش فیزیکی توانایی استفاده درست از بدن و حرکات بدن است. برخی بر این باورند که ورزشکاران افراد باهوشی نیستن دو باید از طریق بازی کردن در گروه ورزشی پیشرفت کنند. اما در حقیقت، ورزشکاران ماهر، هوش فوق العاده ای دارند. ورزشکاران المپیک باهوش اند. هوش بدنی توانایی بالا و پیچیده ای محسوب می شود، زیرا نیازمند محاسبات زیاد، حرکات هماهنگ، تعادل ظریف، وضعیت مناسب اندام و فضاسازی در جهت هماهنگی با بدن شخص است.

 

● هوش حسی:

 

منظور از این هوش، توانایی استفاده از حواسی مانند بینایی، شنوایی و بویایی است. بسیاری از ما توانایی استفاده کامل از حس خود را نداریم. می بینیم، ولی مشاهده نمی نکیم؛ می شنویم، ولی گوش نمی دهیم؛ و لمس می کنیم، اما احساس نمی کنیم. ما در فضایی مه آلود زندگی می کنیم. برای آزمون این گفته یک چشم خود را ببندید. ملاحظه کنید با یک چشم چه میزان کمتر می بینید. متاسفانه، بیشتر اوقات ناخواسته این کار را انجام می دهیم. ما برای مدیریت محیط از حس های خود به طور کامل بهره نمی گیریم.

 

● هوش معنوی:

 

این هوش توانایی به وجود آوردن زندگی متعادل با جهان، طبیعت و محیط اطرافمان است. یعنی توانایی زیندگی هماهنگ با همه انسان ها و موجودات دیگر. هونش معنوی یعنی باورکردن قدرت خداوند، علاقه به انسانیت و پذیرش حضور یک قدرت والاتر. ثمره این هوش، عشق عالمگیر، مهربانی و ملاطفت به عنوان بخشی از ویژگی شخص است. انبیا، قدیسان و سایر رهبران معنوی دارای چنین هوشی بوده اند. اگر شما این خصیصه را دارید، باهوش اید.

 

● هوش خلاقانه:

 

توانایی توجه به موضوعات، اتفاقات و مسائل به شیوه ای کاملا تازه و بدیع حاصل این هوش است. افکار خلاق در مقابل افکار متعارف قرار می گیرند. گاهی بعضی از راه حل ها تنها می تواند از یک ذهن خلاق نشات بگیرد. وقتی می گوییم مشکلی قابل حل نیست، منظورمان این است که مشکل از طریق منطق متعارف قابل حل نیست، اما شاید این مشکلات با رویکرد متفاوت به مشکل قابل حل باشد. مثالی از قانون جاذبه زمین می زنیم. همه مردم می بینند که سیب از درخت می افتد، اما نیوتن افتادن سیب از درخت را از دریچه دیگری دید و نیروی جاذبه را کشف کرد.

 

آزمون های IQ و کلامی براساس تفکر و منطق متعارف است. در تفکر و منطق متعارف برای هر پرسش تنها یک پاسخ وجود دارد. اگر شما آن پاسخ خاص را بدهید، نمره می گیرید. تفکر خلاق یعنی دادن پاسخ های متفاوت؛ پاسخ هایی که از روی عادت به ذهن ما نمی آیند. به همین سبب معمولا افراد خلاق در دوران تحصیل مشکلاتی دارند. آنها اغلب به پاسخ هایی فکر می کنند که برای دیگران نامعقول و عجیب است.

 

● هوش هوش ها:

 

توانایی استفاده از سایر هوش ها و قابلیت استفاده از شیوه ای هدفمند، حاصل این هوش است. هیچ یک از ما سطوح کافی از این هوش را نداریم. بسیاری از ما حتی آنچه را که کسب کرده ایم نمی شناسیم. بسیاری با استعدادند و توانایی فوق العاده ای دارند، اما به ندرت به طور کامل از آن بهره می برند. اغلب مردم اولویت ها را نادیده می گیرند و زمانی طولانی را روی موضوعات ناچیز و بی نتیجه تلف می کنند.

 

بنابراین به نظر می رسد ده نوع هوش وجود دارد، شاید هم بیشتر، بهتر است بگوییم «چندین» هوش. دقیقا نمی دانیم چه تعداد. برای نمونه گاردنر نوع دیگری از هوش را شناسایی کرد: هوش موسیقی، نوابغ موسیقی که از کودکی توانایی فوق العاده ای در این زمینه از خود نشان می دهند دارای این هوش اند. همه افراد ترکیبی از این هوش ها را دارند. در یک برهه زمانی در یک جامعه خاص، برخی از هوش ها از دیگر هوش ها باارزش ترند.

 

خود را بشناسید و هوش های خود را پرورش دهید. علاوه بر این هوش ها سیال اند. به عبارت دیگر می توانید با تلاش هدفمند در بسیاری از زمینه ها هوش خود را ارتقا دهید. همه انسان ها به نوعی باهوشند، تنها داشتن مدال المپیاد نشان باهوش بودن افراد نیست.

دوشنبه 21/9/1390 - 20:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته