• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1260128

پرسش

سلام و خسته نباشید
من مشکل دارم و ازتون کمک میخوام
15سالم بود که ازدواج کردم حاصل ازدواج ما2فرزند 1دختر و 1پسر دارم مدت 9ماه میه خارج از کشور مهاجرت کردیم و الان چهار ماه میشه از همسرم جدا شدم از لحاظ مالی وضعیت خوبی داریم اما من حالم خوب نیست از خودم متنفرم نمیتونم با بچه هام ارتباط داشته باشم همیشه دعواشون میکنم وقتی از خودم عکس میگیرم هربار پاک میکنم و دوباره میگیرم آخر سر هم پشیمان میشم شبها خواب ندارم موهامو کوتاه کردم تا یه تغییری کنم اما کارم شده فقط گریه که چرا اینکارو کردم خودم سیلی میزنم که چیزی نیست ایراد نداره همیشه کسل هستم نمیخوام وضعیت همین جوری پیش بره من هنوز 23ساله هستم میخوام زندگی کنم کمکم کنید

پاسخ


باسلام
دوست گرامی علایمی که بیان می کنید نشانه حالات روحی است که عمدتا بعد از جدایی در زوجین خصوصا زن رخ می دهد و  شبیه به علایم افسردگی است.نمی دانم به چه دلیل جدا شده اید ولی ای کاش فرصت دوباره به یکدیگر دهید و به این راحتی و با وجود دو فرزند، زندگی تان را بر هم نزنید.
البته قبل از شروع مجدد زندگی حتما به اتفاق هم نزد مشاوره زناشویی مراجعه داشته باشید.
من یک سری توصیه در زمینه بهبود روحیه تان ارایه می دهم اما باز هم تاکید می کنم زندگی تان را با همسرتان از نو بسازید و اینقدرزود برای از  هم پاشیدن یک زندگی نوپا اقدام نکنید.
برای بهبود روحیه تان این راهکارها را حتما دنبال کنید:
خودتان را محبوس نکنید. ظاهرا خروج از تعاملات اجتماعی واکنش‌هاس استرسی و منفی مغز را افزایش می‌دهد. بنابراین در دوران افسردگی با دوستان و اطرافیان قابل اعتماد خود معاشرت کنید و اجازه دهید که درگذر از این بحران به شما کمک کنند.
مواد غذایی مفید بخورید. در این زمینه حتما با یک پزشک، حداقل پزشک عمومی یا داخلی مشورت داشته باشید.ویتامین D می‌تواند افسردگی، زوال عقل و دیابت را کاهش دهد. اما برای درمان افسردگی مصرف مواد مغذی دیگری هم می‌تواند کمک‌کننده باشد که خوشبختانه به صورت روزانه کم و بیش این مواد به بدن ما می‌رسند. موادی نظیر اسیدهای آمینه، فولات، ید، آهن، منیزیم، اسیدهای چرب، امگا ۳، سلنیوم، ویتامین B و روی.
و البته در کنار این مواد مفید، مواد غذایی وجود دارد که موجب اختلال در سطح قند خون، سیستم عصبی و یا صدمه به مغز می‌شود که باید از خوردن آن‌ها حتی الامکان اجتناب کرد. موادی نظیر کافئین، شیرین کننده‌های مصنوعی، روغن هیدروژنه، مواد غذایی فرآوری شده، قند تصفیه شده و غذاهای غنی شده با سدیم.
ورزش را اصلا فراموش نکنید. انجام مرتب و منظم تمرینات ورزشی با شدت و ریتم مناسب باعث بالا رفتن سطح آمادگی جسمانی و در نتیجه توانا شدن قلب و عروق شما می‌شود که خود باعث کاهش پاسخ به استرس های قلبی- عروقی شده و پاسخ های هیجانی و روانی شما را نسبت به استرس نیز کاهش می‌دهد. به عبارتی با ایجاد و توانایی فیزیکی و بدنی به وسیله تمرینات ورزشی این تفکر مثبت که «من قوی هستم و در مقابل سختی‌ها و مشکلات مقاوم شده‌ام» قوت گرفته و از لحاظ روانی نیز شما را در موقعیت خوبی برای مواجهه و مقابله با استرس قرار می‌دهد که خود، واکنش‌های فیزیولوژیک مثبتی را در پی خواهد داشت.
با تشکر از تماس شما
 

مشاور : خانم عطاريان | پرسش : پنج شنبه 20/3/1395 | پاسخ : سه شنبه 25/3/1395 | | راهنمايی | 23 سال | اعتماد به نفس | تعداد مشاهده: 193 بار

تگ ها : افسردگی طلاق اعتماد به نفس

مشاوره های مرتبط

سلام وقتتون بخیر
من فرزند اول خانواده هستم و فوق لیسانس فناوری اطلاعات که به تازگی حدودا 6 ماه است مشغول کار شده ام. مجرد هستم.
من مشکلی که دارم اینه که به راحتی اجازه می دهم دیگران حقم را بخورند و دم نمی زنم. یعنی از حق خودم آگاه نیستم که بخواهم از آن دفاع کنم و از این بابت خودم را سرزنش می کنم... مثلا اگر ماهیانه حقوق کم بگیرم، دنبالش نمی روم و می گوییم شاید حقم بوده که بهم اینقدر داده اند. کلا برای گرفتن حقم خیلی کمرو هستم. ممنون میشم منو راهنمایی کنید و راهکاری در این مورد به من بدهید.

در کارهایم پشتکار ندارم، هدفی را انتخاب میکنم ابتدای راه هم برای موفقیت بسیار تلاش میکنم ولی وسط راه کم می آورم، خسته و عصبی و مضطرب میشوم و کار را نصفه رها میکنم، فرقی هم نمیکند هدفم کوچک باشد یا بزرگ، در تمام اهدافم چه کوچک و چه بزرگ روشم همین است، سعی هم میکنم اهدافم را به قسمتهای کوچک تقسیم کنم با این حال باز هم موفق نمیشوم تا به این عادت بی پشتکاری ام غلبه کنم. لطفا راهنمایی ام کنید.

سلام.من 16 سالمه دوم دبیرستان هستم.خودم حس میکنم اعتماد به نفس خیلی کمی دارم و خجالتی ام. در مدرسه و در کلاس خجالت میکشم سوالاتم را بپرسم و انگار یک عاملی باعث میشود و نمیذاره من صحبت کنم و نظر بدم.وروابط اجتماعی کمی هم دارم درست مثل بابام.بابام میگه تو جمع صحبت کنم که مثل او نشم اما نمیتونم. نمیدونم چیکار کنم؟

UserName