دانستنی های علمی
محققان موفق به ابداع اتومبیلی شدند که با استفاده از سیستم محاسباتی مورچهها برای یافتن منزل خود بدون نیاز به راننده...
محققان موفق به ابداع اتومبیلی شدند که با استفاده از سیستم محاسباتی مورچهها برای یافتن منزل خود بدون نیاز به راننده حرکت میکند.
گروهی از دانشمندان دانشگاه "لالاگونا" در جزایر قناری موفق به ساخت اتومبیلی خودکار بر اساس سیستم مسیریابی در موچهها شدند.
اتومبیل
"وردینو" نمونه اولیه از یک اتومبیل اصلاح شده زمینهای گلف است که با
استفاده از یک دوربین خارجی، سطح مسیر را احساس کرده و با استفاده از
سیستم محاسباتی در مورچهها برای تعیین مسیر به صورت اتوماتیک اتومبیل را
هدایت میکند.
به گفته محققان مورچهها با استفاده از ردیابی
فرومونهای به جا مانده از دیگر اعضای گروه خود مسیر را مییابند و
دانشمندان با استفاده از این شیوه و شیوه محاسباتی مورچهها موفق به هدایت
این اتومبیل بدون نیاز به راننده شدند.
بر اساس گزارش اسپیس لایو،
دانشمندان بر این باورند که این اتومبیل قابلیت استفاده در زمینههای
مختلف از جمله استفاده در مراکز خرید و مناطق صنعتی و توریستی را داشته و
در عین حال افراد مسن یا بیمار و یا ناتوان حرکتی میتوانند از این وسیله
که در حال سپری کردن دوره آزمایشی خود به سر میبرد برای حمل و نقل خود
استفاده کنند .
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ
سه شنبه 24/9/1388 - 11:19
ایرانگردی
...
فرحزاد، این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده
است... قلهک، کلمه قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که...
سید خندان
سید
خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است. سیدخندان
پیرمردی دانا بوده که پیش گوییهای او زبانزده مردم در سی یا چهل سال پیش
بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.
فرمانیه
در
گذشته املاک زمینهای این منطقه متعلق به کامران میرزا نایبالسلطنه بوده
است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.
فرحزاد
این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.
شهرک غرب
دلیل
اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمعهای مسکونی این منطقه
با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمعهای مسکونی آمریکایی
بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است.
آجودانیه
آجودانیه
در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا میکند. آجودانیه متعلق
به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا
آجودان مخصوص شاه بوده است.
اقدسیه
نام
قبلی اقدسیه (تا قبل از 1290 قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه
زمینهای آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه
اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف
شد.
جماران
زمینهای
جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر
الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوههای این محله از
قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده میآمدند و
دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و
کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگهای بزرگ به دست می آمده
است، آنجا را جمران، یعنی محل به دست آمدن جمر نامیدهاند.
پل رومی
پل
رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل میکرده
است. عدهای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلالالدین رومی گرفتهشده
است.
جوادیه (در جنوب تهران)
بسیاری
از زمینهای جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او
جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این
منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است.
داودیه (بین میرداماد و ظفر)
میرزا
آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش، میرزا داودخان، خرید و آن
را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر
شده داودیه نام گرفت.
درکه
اگر
چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به
نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی
«درگ» نامیده می شده است دانستهاند.
دزاشیب (در نزدیکی تجریش)
روایت
شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام « آشِب » وجود داشته است و در
گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو میگفتند.
زرگنده
احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکهها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.
قلهک
کلمه
قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله، مخفف
کلات به معنای قلعه است. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی
قلهک که سه راه گذرگاههای لشگرک، ونک و شمیران بوده است، به آن( قله-
هک) گفته شده است.
کامرانیه
زمینهای
این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان، وزیر امور خارجهتعلق داشت، و سپس
کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه، با خرید زمینهای حصاربوعلی،
جماران و نیاوران، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمینها کرد و سپس آن جا
را کامرانیه نامید.
محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)
در
این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام
او عباس بوده آنرا عباسیه میگفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از
دولت خرید و به نام پسرش، محمودخان احتشامالسلطنه، محمودیه نامید.
نیاوران
نام
قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام
این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا"
(حد، عظمت و قدرت) ؛"ور" (صاحب) و "ان" علامت نسبت است و در مجموع یعنی
کاخ دارای عظمت.
ونک
نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر میشود.
یوسف آباد
منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفیالممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی
قبل
از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا
شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازهها، دروازه شمیران
بود با خندقهایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن، از پلی چوبی
استفاده میشد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست، اما
این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران
نظریات
مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان
شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و « ران » به معنای جایگاه
است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به
معنای جای گرم است.
همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در
این منطقه به آن شمیران میگفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از
نه ولایت ری را شمع ایران میگفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.
گیشا
نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) میباشد.
منیریه (در جنوب ولیعصر)
منیریه
در زمان قاجار یکی از محلههای اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن
از نام زن کامرانمیرزا، یکی از صاحبمنصبان قاجر، به نام منیر گرفته
شدهاست.
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ سه شنبه 24/9/1388 - 11:14
ایرانگردی
کتایون همسر خویش را در انبوه خلق با پرتاب سیبی زرین به سوی او برگزید. پس از گزینش همسر، باید به حضور پدر دختر رفت و...
نگاهی به یافتن همسر در ایران باستان
در
لابهلای تاریخ، اساطیر و باستان شناسی ایران همواره خانواده به عنوان
مهمترین واحد اجتماعی و نگهدارنده رابطه خویشی و پایگاه عاطفی نقش
مهمیایفا میکند. «مان» در مفهوم خانواده، از صورت اوستایی «نمانیه»، در
واژه «خانمان» به معنی خانه و خانواده باقی مانده است.
در
آثار باستانشناسی ایران، در گورهای مختلف آثار مادری که فرزندش را بغل
کرده است و حتی یک نمونه از تپه حسنلو، پایینتر از دریاچه ارومیه، آثار
زن و مردی که یکدیگر را در آغوش گرفتهاند، به دست آمده است که خود تاکیدی
است بر مفهوم خانواده و عشق.
خانواده که امروز نیز از مقدسترین و
محترمترین نهادهای اجتماعی به شمار میرود، همواره در این سرزمین از
اهمیت والایی برخوردار بوده است. تا بدان جا که در اعتقادات ایرانی تشکیل
خانواده به صورت تکلیفی دینی در آمده است.
خانواده از نظر اقتصادی، اشتراک منافع و همیاری و امداد مادی و معنوی را تضمین میکند و عشق و محبت مایه استواری این پیوند میگردد.
در
آن زمان که زنربایی و حتی خرید زن در میان بسیاری از ملل و اقوام هند و
اروپایی معمول و متداول بود، ازدواج ایرانی در سایه نظم و نسقی که آیین
زرتشت آورده بود، نتیجه عقد بود.
وجود ایزد بانوانی چون آناهیتا و اشی و نقش آنان در تفکرات ایرانی اهمیت خانواده را بیشتر مینمایاند.
آناهیتا
با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی، به صورت ایزد بانوی عشق و باروری نیز
در میآید، زیرا چشمه حیات از وجود او میجوشد و بدین گونه «مادر خدا»
نیز میشود. و اشی نماد توانگری و بخشش، ایزد بانویی است که پیشرفت و
آسایش به خانهها میبرد و خرد و خواسته میبخشد.
به نظر ایرانیان، ازدواج نتیجه تراضی زن و مرد بود و این ازدواج در آن واحد معنی مذهبی و اجتماعی داشت.
مومن
که تن به قیود زناشویی میدهد، برای روح خود سعادت جاودانی فراهم میآورد
و برای خویشتن راهی خجسته به سوی زندگی آینده میگشاید. چرا که مومن باید
در گسترش و توسعه آفرینش نیک سهیم باشد و به این منظور، چه وسیلهای
شایستهتر و نیکوتر از ازدواج و به بارآوردن موجودات «اهورایی» خواهد بود؟
با این اعتقاد، تجرد در آیین زرتشتی مجاز نیست. زناشویی بیعقد مایه دهشت
است و نزد ایرانیان پذیرفتنی نبوده است. به همین خاطر فرزندان حاصل از این
گونه پیوندها از وراثت بیبهره بودهاند.
زندگی زناشویی و خانواده از
لحاظ اجتماعی نیز از اهمیت والایی برخوردار بود تا بدانجا که در زمان
ساسانیان، شاهنشاهان، به عنوان نمایندگان راستین اهورامزدا در روی زمین از
ازدواج مردم حمایت میکردند.
دولت هر سال برای عده زیادی از
دوشیزگان نیازمند جهاز فراهم میآورد و دختران بیصاحب و بیجهاز را به
خرج خود شوهر میداد و در انجام دادن این گونه نیکوکاریها خسرو انوشیروان
سرآمد دیگر پادشاهان ساسانی بود.
ایرانیان آنچنان به خانواده
اهمیت میدادند که از مشاغلی که مستلزم تجرد بود یا از زندگی حادثه جویانه
که مردان را مدتی دراز از کانون خانواده دور نگه میداشت، مانند دریانوردی
و بازرگانی، خوششان نمیآمد.
حتی سربازان ایرانی همه زن داشتند و
دلبسته اجاقهای خانوادگی خود بودند و هر سال، جز چند ماهی خدمت به شاه
مملکت دینی به گردن نداشتند.
خانواده از چنان بنیان محکمیبرخوردار بود
که حتی بچهدار نشدن و نازایی زن دلیلی بر برهم خوردن پیمان زناشویی نبود.
زرتشتیان در این گونه موارد به راحتی بچهای را به فرزندی میپذیرفتند.
گرچه بنابر دین خود مجاز به انتخاب همسر دیگری با رعایت حقوق همسر اول
بودند. اما در همه متن پهلوی «مادیکان هزار دادستان» تنها یک نمونه از دو
زنه بودن میبینیم و این امر دلیل آن است که چنین کاری نادر بوده است.
نکته
جالب دیگر در تفکر ایرانیان، همین مساله به فرزندی پذیرفتن است که تنها در
مورد خانوادههای بیاولاد صدق نمیکند. آوردن بچهای به آغوش خانواده
منشا مذهبی دارد. این عمل ثواب به شمار میآید و به منزله عبادت است. از
این رو، خانوادهای که چند فرزند هم داشته باشد، اگر ببیند بچهای از
پرستاری و مواظبتی شایسته برخوردار نیست یا بر سر راه مانده، مکلف است آن
بچه را به فرزندی بپذیرد.
مساله مهم دیگر در بدو تشکیل خانواده به چشم
میخورد. پدر و مادر در انتخاب همسر برای دختر خود دخیل بودند اما دختر هم
حق داشت در صورتی که داماد منتخب پدر و مادر را نپذیرفت، دست رد بر سینه
او بزند. قوانین دوره ساسانی ازدواجی را که به زور صورت میگرفت، به منزله
جرم و خیانت میشمرد. و این امر، از پیشرفتهای بزرگ حقوق ساسانی بود. این
در حالی است که در سرزمینهای هممرز ایران، دختر از این آزادی خبر نداشت.
در بابل، دختر میبایست مردی را بپذیرد که پدرش برای وی در نظر گرفته بود
و در هند، دختر مثل کالایی به مردی داده میشد که بیشترین پول را پرداخته
بود. در چنین شرایطی، دختر ایرانی از امتیازهایی بیش از همه دختران مشرق
زمین برخوردار بود و میتوانست یار و همدم زندگیش را به میل و اراده خویش
برگزیند. نمونههای چنین آزادی و اختیاری در شاهنامه کم نیستند.
شاهدخت
رودابه هاماوران مخالف با نظر پدر، کاوس را به همسری خود برگزید، منیژه
زیبا هم، به همین گونه، به سوی بیژن پهلوان، دشمن سوگند خورده پدرش
افراسیاب نگریست.
کتایون همسر خویش را در انبوه خلق با پرتاب سیبی
زرین به سوی او برگزید. پس از گزینش همسر، باید به حضور پدر دختر رفت و
مراسم خواستگاری را به جا آورد. در این مرحله، کسان دختر بیش از هر چیز
دیگر نگران خلق مادر شوهر بودند که خوشبختی نوعروس سراپا به آن بسته بود و
این نگرانیها نشان میدهد همانگونه که احترام به بنیان خانواده و قدر و
منزلت آن در ایران باستان ریشه دارد، دعوای عروس و مادرشوهر هم ریشهای بس
کهن داشته است!
مقام زن در ایران باستان
در
ایران باستان همیشه مقام زن و مرد برابر و در کنار هم ذکرشده است، حتی
گروهی از ایزدان مانند آناهیتا زن هستند و در میان امشاسپندان، امرداد و
خرداد و سپندارمذ، که صفات اهورامزدا است زن میباشند.
آنچه در اوستا
آمده است همه نشانه ای از همسنگی زن و مرد است، در فروردین یشت چنین آورده
شده: اینک فروهر همه مردان و زنان پاک را میستائیم آنان که روان هایشان
در خور ستایش و فروهرهایشان شایسته است اینک فروهر همه مردان و زنان
پاکدین را میستائیم.
در زمان شاهنشاهی هخامنشیان، براساس لوح های گلی
تخت جمشید زنان هم دوش مردان در ساختن کاخ های شاهان هخامنشی دست داشتند و
دستمزد برابر دریافت مینمودند، پیشه بیشتر زنان در دوره هخامنشیان صیقل
دادن نهائی سنگ نگاره ها و همچنین دوخت و دوز و خیاطی بوده است. بنابراین
در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی با برابری و تساوی حقوق زنان با مردان سر و کار
داریم.
باید خاطرنشان کرد که زنان در زمان بارداری و با بدنیا آوردن
کودکی برای مدتی از کار معاف میشدند، اما از حداقل حقوق برای گذران زندگی
برخوردار میگشتند و علاوه بر آن اضافه حقوقی بصورت مواد مصرفی ضروری
زندگی دریافت مینمودند، همچنین در گل نوشته های تخت جمشید شاهد آن هستیم
که در کارگاههای خیاطی، زنان بعنوان سرپرست و مدیر بودند و گاه مردان
زیردست زنان قرار میگرفتند.
اما زنان خاندان شاهی از موقعیت دیگری
برخوردار بودند، آنان میتوانستند به املاک بزرگ سرکشی کنند و کارگاه های
عظیم را با همه کارکنانش اداره و مدیریت میکردند و درآمدهای بسیار زیاد
داشتند، اما باید خاطرنشان کرد که حسابرسی و دیوان سالاری هخامنشی حتی
برای ملکه هم استثنا قائل نمیشد و محاسبه درآمد و مخارج از وی مطالبه
میکرد.
در یکی از گل نوشته ها (لوح های گلی) رئیس تشریفات دربار
داریوش بزرگ دستور تحویل 100 گوسفند را به ملکه صادر میکند تا درجشن بزرگ
تخت جمشید که 2000 مهمان دعوت شده بودند، بکار روند.
دریکی از مهرهای
بدست آمده از تخت جمشید زنی بلندپایه در صندلی تخت مانندی نشسته و پاهایش
را روی چهارپایه ای گذارده و گل نیلوفری در دست دارد و تاجی برسرنهاده که
چادری روی آن انداخته شده است و به تقلید از مجلس شاه، ندیمه ای در برابر
او ایستاده و عود سوزی در آن دیده میشود. این مهر یکی از زنان ثروتمند
دربار هخامنشی است که نقش مهمی در مدیریت جامعه داشته است و دستورات خود
را به این مهر منقوش میکرده است.
بنابراین با کمک گل نوشته های تخت
جمشید تصویری کاملا نو از زنان و ملکه های هخامنشی بدست میآوریم که
برخلاف ادعای نویسندگان یونانی، که آنها را عروسکهایی محبوس در حرم سراها
میدانستند، نه تنها همدوش مردان در آئین های مذهبی شرکت میکردند، بلکه
در صحنه زندگی و در اداره امور کشور هم نقش و شخصیت مستقل خویش را حفظ
میکردند. بررسی دقیق لوح های دیوانی تخت جمشید نشان میدهد، که زن در
دوران فرمانروائی هخامنشیان بویژه در زمان شاهنشاهی داریوش بزرگ از چنان
مقامی برخوردار بودند که در میان همه خلق های جهان باستان نظیر نداشت.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ سه شنبه 24/9/1388 - 11:12
دانستنی های علمی
در
میدان ستونها در کوی هفت دستگاه هفت قندیل در کنار همدیگر قرار گرفته اند
که با ضربه زدن به هر کدام صدای یک نت موسیقی به گوش میرسد ...
ما
در این مجموعه سعی داریم به اجمال غارهای دیدنی ایران را معرفی کنیم و در
آینده برآنیم به تفصیل غارهای ایران را برای دوستداران طبیعت و جاذبه های
ایران معرفی کنیم تا به این وسیله بستری برای آشنایی بیشتر با جاذبه های
توریستی ایران فراهم کنیم .
چال نخجیر
چال نخجبر در8 کیلومتری شمال نراق در استان مرکزی قرار گرفته است.جزو
غارهای مرطوب افقی میباشد.قدمت آن به 70 میلیون سال قبل ودوره سوم زمین
شناسی بر میگردد.حدود 18 سال قبل کشف شده است.14 کیلومتر از دالانهاو
راهروهای آن ایمن سازی شده و1200متر آن کف سازی ونورپردازی شده و آماده
بازدید برای عموم میباشد.
درون غار عموما"کریستالیزه بوده ودیواره
های آن پوشیده از اسفنج بلورین است.غار دارای دالانها،دهلیزها،کریدورها و
ترازهای متعدد و حوضچه های آب زیبایی میباشد.نمونه های نادر رسوبات
دولومیتی به مقدار قابل توجهی به صورت لایه های سفید کف این مسیر ها را
پوشانده اند.در عمق 60 متری از دهانه غار و در فاصله 140 متری آن دریاچه
عمیقی وجود دارد.
علیصدر
در75
کیلومتری شمال غربی همدان و درمجاورت روستای علیصدر از توابع کبودر آهنگ
واقع شده است .زمان شکل گیری آن مربوط به دوران دوم زمین شناسی میباشد .
غار علیصدر از سال 1342 مورد کاوش قرار گرفته وتا بحال 12.4 کیلومتر آن
شناسایی شده است. این غار بزرگترین غار آبی دنیا میباشد واز معدود غارهایی
است که براحتی میشود در آن قایقرانی کرد.آب آن ازقناتها و چشمه های
زیرزمینی منشا گرفته است. 2.7 کیلومتراز گذرگاهها ایمن سازی و نورپردازی
شده وآماده بازدید عموم میباشد.محوطه اصلی غار از شمار زیادی تالار بزرگ
وکوچک پیچ درپیچ شکل گرفته است که بوسیله راهروها و دالانها به هم متصل
شده اند.سقف غار که در مناطقی به ارتفاع 10 متراز سطح آب میرسد از رسوبات
کربنات کلسیم خالص و مخلوط به اشکال مختلف تزیین شده است.
قوری قلعه
در
فاصله 87 کیلومتری کرمانشاه به سمت پاوه به عمیق ترین غار آسیا میرسیم
که عمرش به 65 میلیون سال میرسدوحدود 30سال قبل مورد شناسایی قرار گرفته
است. این غار بیشتر شبیه یک تونل میباشد که از زیر آن آب با عمق حدود 2متر
جاری میباشد .فعالیتهای رسوبات آهکی منجر به تشکیل استلاکتیت ها
واستلاگمیت های بسیار زیبا و تالارهای متعددومسیرهای دیدنی گردیده است.طول
این غار 13 کیلومتر وستون فقرات آن 3140 متر میباشد و در حال حاضر حدود
500 متر آن ایمن سازی ونور پردازی شده است که شامل تالارهای مریم وکوهان
شتر میباشد . آماده بازدید عموم میباشد . قسمت های دیگر مسیر برزخ که از
نقاط خوفناک غار میباشد وتالارهای بلور وعروس میتوان نام برد.
ازخصوصیات این غار وجود آثار زندگی از حدود 8 هزار سالا قبل تا بحال در
این محل میباشد.که از آنها میتوان از جمجمه مربوط به دوره پارینه سنگیٰ،
2 قطعه شیی کتیبه دار دوره ساسانی،ظروف نقره ای بیضی ومدور که منقوش به
پرندگان در حال شکار و طرح اسطوره ای شیر ، نقش تزیینی اسلیمی و گل های
لوتوس ،نام برد.
کتله خور
در
80 کیلومتری جنوب خدابنده در دامنه کوه ساقیزلو در جنوب شرقی شهر گرماب از
استان زنجان قرار گرفته است.این غارکه در 100 کیلومتری غار علیصدر ودر
راستای آن قرار گرفته و عمری معادل آن دارد . در ابتدا حاوی آب بوده ولی
تشکیل طبقات منجر به نفوذ آب به طبقات زیرین شده وبه غاری تقریبا" خشک
تبدیل شده است.
غار در سال 1340 توسط کمالی زنجانی به ثبت رسیده ودر
سال 1365 مورد کاوش اساسی قرار گرفته است و تا بحال حدود 30 کیلومتر از
دالانهای متعدد آن شناسایی شده ومسیری تقریبا"2 کیلومتری برای بازدید
آماده میباشد . رسوبات آهکی زیبایی که در بعضی نقاط به هم رسیده و نقش
ستون را برای غار بازی میکنند در دالانها ودهلیز ها وتالارهای غار
خودنمایی میکنند . میدان شیر خوابیده،میدان بیستون، میدان چهل ستون،سه
راهی کوهی،میدان پنج شیر تالار عروس....قسمتی از زیباییهای این غار است.در
میدان ستونها در کوی هفت دستگاه هفت قندیل در کنار همدیگر قرار گرفته اند
که با ضربه زدن به هر کدام صدای یک نت موسیقی به گوش میرسد
غار کتله
خور از غارهای منحصر بفرد چند طبقه دنیا مباشد تا بحال 3 طبقه آن شناسایی
شده وگمان میبرند که 7 طبقه داشته باشد.استلاکتیت ها واستلاگمیت های در
گذرگاههای غار دیده میشود که در رنگهای مختلف وبطور شفاف دیده میشود که
مورد اخیر از اختصاصات کتله خور میباشد.100 متر ابتدایی غار محل زندگی
انسانهای نخستین بوده و80 اسکلت از آنها که پیدا شده همچنان در این محل
نگهداری میشود.
سهولان
این غار در 35 کیلومتری شهرستان مهاباد ودر جاده مهاباد –بوکان از
استان اذربایجان غربی قرار گرفته است . قدمت آن به دوران دوم زمین شناسی
وحدود70 میلیون سال قبل میرسد . در زبان کردی سهول به معنای یخ میباشد و
کنایه ای از زمستانهای سخت محل میباشد.
اولین بار زاک مورگان 90 سال
قبل با کمک اهالی محل از راه آبی وارد شده واز سمت خشکی خارج شده است
ونقشه ای از آن کشیده که تا حدودی با آن مطابقت دارد.بعدا"در
سالهای1350و1370بار دیگر غار مورد شناسایی قرار گرفته است . این غار از
انواع آبی –خاکی میباشد که300متر از مسیر آبی و250متر از مسیر خشکی آن کشف
گردیده است.
غار در ارتفاع 2000 متری قرار گرفته و هوایی سرد و مرطوب
دارد از دهانه ورودی لانه کبوتران که وارد میشویم باید 106 پله به سمت
پایین رفته تا به اسکله قایقها برسیم و با آن از سه تالار و راهرو گذشته و
در طی مسیر از رسوبات آهکی که به اشکال متنوع و زیبا شکل گرفته اند مثل
خوشه انگور،هشت پا،لاکپشت، دلفین و.. تا به تالار اصلی که چهارمین و
بزرگترین تالار میباشد برسید که، ارتفاع سقف حدود 50 متر .25 متر عمق
دریاچه و500متر وسعت آن میباشد وپس از آن به قسمت خشکی ودالانهای تنگ و
باریک رسیده و از دهانه فرعی کونه مانلان پس از بالا رفتن از 170 پله
خارج میشوید.
پیداشدن سفالهایی مربوط به دوره اشکانی وجام مسی پیه
سوز دوره ایلخانیان نشانه های استفاده از این غار از قدیم الایام میباشد
در دوره معاصر نیز روستا ییان بخاطر تجاوزات روسها مدتی در این غار زندگی
کرده اند.
تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
سه شنبه 24/9/1388 - 11:10
ایرانگردی
اگر
غرب زدگی نامطلوب است عوامزدگی نیز نامطلوب است. به نظر من برداشتن نماد
شیر و خورشید از سر عوامزدگی صورت گرفت و نباید سمبل...
نماد شیر و خورشید قرنها قبل از روی کار آمدن سلسله پهلوی در ایران و از زمان سلجوقیان بر روی پرچم کشور نقش بسته بود.
پنج
شنبه 17 مرداد ماه سال جاری پس از سی سال دو تندیس شیر سر در مجس شورای
اسلامی بی آنکه خورشیدی به همراه داشته باشند، در سکوتی خالی از هرگونه
استقبالی به جای خود بازگشتند و دوباره شمشیر به دست روبروی یکدیگر بر
بالای ورودی اولین پارلمان ایران قرار گرفتند تا خوش آمدگوی چشمهایی
باشند که به دیدار پارلمانی میآیند که بزرگترین دست آورد مشروطه و
خونهای ریخته شده در راه آن بود.
اما این "بازگشت در سکوت"،حکایت از
وجود دیدگاه های متضاد و البته جدی در مورد اصل وجود آنها در میان کسانی
داشت که تصمیم ساز هستند. تضاد و عدم تفاهمیکه عاقبت با حذف دوباره
شیرهای بیخورشیدی که تنها 4 روز بر جای خود آرمیده بودند، بروز و ظهور
کرد.
گذشته از چگونگی بازگشت و حذف نماد شیر و خورشید بر بالای ورودی
مجلس مشروطه، اساسا این سوال مطرح است که جایگاه نماد شیر و خورشید در
فرهنگ و باور و بخصوص تاریخ مردم ایران در کجا قرار دارد؟ آیا شیر و
خورشید نمادی در خدمت حاکمان و حکومت های سابق بوده و از این رو تداعی
کننده حکومت آنهاست و یا آنکه نماد شیر و خورشید متعلق به فرهنگ و باور
مردم بوده و این حکومت پیشهگان بودند که برای استوار کردن پایههای حکومت
خود به آن از این نماد تمسک میجستند؟! در گفتگو با سه تن از کارشناسان و
پژوهشگران حوزه تاریخ به ارزیابی این موضوع پرداختیم.
شیر و خورشید هیچ آسیبی به مفاهیم دیگر ما نمیرساند
یعقوب
توکلی مورخ و عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و اندیشه اسلامی، تلقی مردم از
نماد شیر را به عنوان نمادی از جامعه ایرانی دانست و گفت: در کتاب های
مختلفی که از سوی نویسندگان غربی در حوزه رابطه ایران و آمریکا به نگارش
درآمده است، تعبیر شیر و عقاب به کار رفته است.
این نویسنده و پژوهشگر
تاریخ معاصر در گفت و گو با عصرایران افزود: هر جامعه ای دارای نمادهای
مختلفی است، برخی از این نمادها دینی، برخی نمادهای ملی و برخی نیز
نمادهای قومی است، از این رو نمیتوان نمادهایی را که از سویی جنبه پذیرش
عمومیدارند و از سوی دیگر تضادی با اخلاق و حیات ملی مردم کشور ندارند
حذف کرد، کما اینکه این نمادها میتواند در جای خود قابل استفاده و مورد
بهره برداری قرار گیرد.
وی انتقال مفاهیم ملی و برداشت های تاریخی و
اسطوره ای در جهت کمک به هویت ملی کشور از طریق نمادها را مورد تاکید قرار
داد و افزود: وقتی امکان چنین بهره برداری هایی به نفع منافع ملی کشور
وجود دارد چه اشکالی دارد که از این نمادها استفاده شود؟
توکلی نماد
شیر در باور ایرانیها را اینگونه تعریف کرد: در اذهان ایرانی ها شیر نشان
شجاعت، شهامت همراه با عقل و تدبیر است، بر همین اساس ایرانی ها باور
دارند که درنده خویی که در سایر موجودات تعریف میشود در شیر کمتر معنا
میشود.
عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: قطعا کسانی که این
نماد را انتخاب کردند یک آگاهی اینچنینی داشتند، از این رو بهره برداری از
نماد شیر و خورشید هیچ آسیبی به مفاهیم دیگر ما نمیرساند.
این نویسنده
و پژوهشگر تاریخ اظهار امیدواری کرد که برداشته شدن مجسمه های شیر از سر
در مجلس شورای اسلامیبه علت مسایل فنی بوده باشد و در رابطه با اعمال
سلیقه برخی افراد در این رابطه گفت: دلیلی وجود ندارد که بر سر مساله ای
که اختلافی در مورد آن وجود ندارد و در شرایط فعلی کشور نیز از اهمیت
چندانی برخوردار نیست چنین اعمال سلیقه هایی صورت بگیرد. از سویی دیگر به
نظر نمیرسد هیچ یک از جناح های سیاسی کشور در مورد نمادهایی که در کشور
وجود دارد و به جهت تاریخی نیز پذیرفته شده است، اختلافی با یکدیگر داشته
باشند.
یعقوب توکلی منسوب کردن نماد شیر و خورشید به رژیم پهلوی و
تحریم آن به این دلیل را مغایر با مستندات تاریخی دانست و القاء چنین
باوری را دور از منطق ارزیابی کرد و در این باره گفت: نماد شیر و خورشید
هیچ ربطی به رژیم پهلوی ندارد چرا که این نماد در دوره های قبل از رژیم
پهلوی نیز مورد استفاده قرار میگرفت. این درست مثل این است که بگوییم یک
پلی وجود داشته که رژیم پهلوی هم از آن استفاده میکرده است و حالا چون
این پل مورد استفاده این رژیم بوده باید به تخریب آن بپردازیم، قطعا چنین
باوری غلط است و این در حالی است که مردم ایران از عقلانیت بسیار بالایی
برخوردار هستند.
مظاهر گذشته در حال بازگشت است
غلامعلی
رجایی کارشناس تاریخ و عضو سازمان فرهنگ و توسعه ارتباطات اسلامی، اما
نظری بر خلاف یعقوب توکلی دارد و ضمن مثبت ارزیابی کردن حذف تندیس های شیر
از سر در مجلس شورای ملی گفت: مظاهر گذشته اندک اندک و بدون تابلو در حال
بازگشت به جامعه است، امروزه تیم فوتبال "پیروزی" را به راحتی
"پرسپولیس"مینامند و توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامیعنوان "پایتخت" به
شهر تهران اتلاق میشود، هر چند کلمه پایتخت یک عنوان قراردادی است ولی
مساله اصلی این است که مواردی که در سالهای گذشته دارای حرمت بود، این
روزها حریم آنها در حال شکسته شدن است.
این کارشناس تاریخ در ادامه
اظهارات خود خاطرنشان ساخت: در سالهای اخیر از سوی وزارت خارجه و وزارت
ارشاد هزینه ای که برای برپا ساختن جشن نوروز در خارج از کشور میشود به
مراتب از جشنهایی در واسطه با اعیادی چون غدیر و بعثت پیامبر و حتی دهه
فجر بیشتر است.
وی با اشاره به تشکیل ستادی در وزارت خارجه با عنوان
ستاد نوروز گفت: برای این ستاد بودجه کلانی اختصاص داده شده و این در حالی
است که حضرت امام نوروز را عید نمیدانستند! و تنها به آن به عنوان روزی
که باید به آن پرداخت توجه داشتند.
شیر نماد ایران است
خسرو
معتضد مورخ و پژوهشگر در تاریخ ایران نیز با اظهار تاسف از حذف تندیس های
شیر از سر در مجلس شورای ملی به ارزیابی تاریخی علل برداشتن مجسمه شیر و
خورشید از این محل در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامیپرداخت و در
این ارتباط به خبرنگار عصرایران گفت: در ماههای اول پیروزی انقلاب در یک
شرایط خاصی به دلیل سوءاستفاده های موجود و شوونیسم شاه پرستانه که فاقد
هرگونه اصالت و واقعیت بود، امام خمینی طی فرمایشاتی برای از بین بردن
مظاهر حکومت سلطنتی و دستور به حذف آثاری که یادآور و یا نماد حکومت سابق
بود، دادند.
وی روحیه تملق گویی در دربار که باعث شد علامت تاج بالای
نماد شیر و خورشید در کلیه اوراق رسمی کشور در رژیم پهلوی قرار گیرد را
موجب به وجود آمدن این باور که نماد شیر و خورشید متعلق به خانواده پهلوی
است دانست و افزود: نماد شیر و خورشید قرنها قبل از روی کار آمدن سلسله
پهلوی در ایران و از زمان سلجوقیان بر روی پرچم کشور نقش بسته بود.
این
پژوهشگر حوزه تاریخ در ادامه اظهارات خود به ارزیابی باورهای دیرینه مردم
ایران در مورد نماد شیر و خورشید پرداخت و گفت: همواره این باور در میان
مردم وجود داشته که شیر و خورشید را نماد حضرت علی ابن ابی طالب علیه
السلام دانسته اند و به آن "اسد الغالب" خطاب میکردند، از سوی دیگر از
قدیم هر کشوری معمولا یک حیوان را به عنوان نماد تعیین میکرد، بر همین
اساس از گذشته های دور شیر نماد و مظهر ایران بوده است.
معتضد نماد
ایران در دوره هخامنشی را عقاب معرفی کرد و در مورد جایگزین شدن نماد شیر
به جای نماد عقاب در ایران گفت: از آنجا که در قرن های گذشته شیر در ایران
فراوان بود و به نوعی مظهر جانواران ایران محسوب میشد، به جای نماد عقاب
قرار گرفت.
وی در ادامه به کار گیری نماد شیر و خورشید در پرچم ایران و
تصویب آن توسط مجلس مشروطه را مورد اشاره قرار داد و گفت: اگر ما انقلاب
مشروطه را قبول داریم باید توجه داشته باشیم که در پشت انقلاب مشروطه
کسانی مثل سید عبدالله بهبهانی که جان خود را در این راه داد وجود داشت و
یا آیت الله سید محمد طباطبایی و یا آیت الله شیخ فضل الله نوری که علی
رغم اختلاف با آیات دیگر مجاهدت زیادی برای برقراری مشروطه کرد. ما مشروطه
را نه به عنوان یک رفرم سلطنت طلبی بلکه به عنوان نقطه عطفی که به استبداد
پایان داده میشناسیم، باید توجه داشت که از سوی همین مجلسی که دست آورد
انقلاب مشروطه بود به کار گیری نماد شیر و خورشید تصویب شد.
خسرو معتضد
در ادامه افزود: مرحوم حسن شاه چراغی مدیر مسوول اسبق روزنامه کیهان
همواره میگفت اگر غرب زدگی نامطلوب است عوام زدگی نیز نامطلوب است. به
نظر من برداشتن نماد شیر و خورشید از سر عوام زدگی صورت گرفت و نباید سمبل
هزار ساله ایران را حذف میکردیم.
این پژوهشگر حوزه تاریخ سوءاستفاده
معاندین از نماد شیر و خورشید را مورد توجه قرار داد و در این رابطه گفت:
اگر ما از نمادهایی که در بین مردم پذیرفته شدهاند و مورد احترام قرار
میگیرند استفاده نکنیم نااهلان و معاندین استفاده لازم را خواهند کرد، در
حال حاضر نیز دارودسته منافقین و گروههای التقاطی کمونیستی که پیش از این
پرچم داس و چکش و ستاره سرخ را دست میگرفتند نماد شیر و خورشید را علم
کرده اند، چرا که میدانند این نماد در میان مردم از مقبولیت و احترام
برخوردار است.
استفاده از نماد شیر و خورشید در اذهان عمومیبه عنوان
شاخص کشور ایران در میان دیگر کشورها یکی دیگر از مواردی بود که خسرو
معتضد به آن پرداخت و در این رابطه خاطر نشان ساخت: در بین کشورهای دنیا
در رابطه با سازمانهای بهداشتی و درمانی دو نماد صلیب سرخ و هلال احمر
وجود دارد، این در حالی است که در سالهای قبل از انقلاب شیر و خورشید سرخ
نیز به عنوان نماد سازمان بهداشتی و درمانی ایران در بین دیگر کشورهای
دنیا جایگاه ویژهای داشت و ایران را در میان دیگر کشورها شاخص میکرد،
این در حالی است که اخباری که حکایت از تلاش اسراییل برای قبولاندن ستاره
شش پر داوود که نماد این دولت اشغالگر است به جای صلیب سرخ و هلال احمر به
محافل جهانی به گوش میرسد و جای تاسف دارد که ما در این میان ساکت بمانیم
و تلاش برای ظهور و بروز نمادهای شاخص ملت ایران نکنیم.
گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
سه شنبه 24/9/1388 - 11:8
ایرانگردی
کلمه
معلق که برای این باغها استفاده میشود در حقیقت به این معنی نیست که
باغها بهوسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر متصل بودهاند بلکه...
باغهای
معلق بابل یا باغهای معلق سمیرامیس و دیوارهای بابل (عراق کنونی) یکی از
عجایب هفتگانه میباشد. هردو این آثار ظاهراً به دستور بختالنصر دوم در
حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد ساخته شدهاست. این آثار در نوشتههای مورخان
یونانی مانند استرابو و دیودوروس سیکولوس ذکر شدهاست ولی همچنان در مورد
وجود آنها ابهاماتی هست. در حقیقت در هیچ یک از نوشتههای بابلی در مورد
وجود این باغ مطلبی ذکر نشدهاست. در طول قرنها این منطقه با باغهای نینوا
درآمیخته ولی در حکاکیهای موجود در آن نواحی روشهای انتقال آب رودخانه
فرات به ارتفاعی که برای این باغها احتیاج بودهاست آورده شدهاست. این
باغها برای خوشحال کردن همسر بختالنصر که بیمار بودهاست ساخته شدهاند.
آمیتیس دختر ایختو ویگو(اژی دهاک) و نوهٔ هوخشتره(پادشاه ماد) با
بختالنصر ازدواج کرد تا میان دو قوم صلح پایدار برقرار گردد. سرزمین ماد
که آمیتیس از آن میامد سرزمینی سرسبز و کوهستانی و پوشیده از گیاهان و
درختان مختلف بود ولی سرزمین بابل در منطقهای مسطح و فلاتی خشک قرار
گرفته بود. یکی از دلایل بیماری آمیتیس هم دوری او از سرزمین خوش آب و
هوای خود بود بنابراین بختالنصر تصمیم گرفت باغهای معلق بابل را در
ارتفاع برای همسر خود بسازد کلمه معلق که برای این باغها استفاده میشود
در حقیقت به این معنی نیست که باغها بهوسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر
متصل بودهاند بلکه احتمالاً ترجمه اشتباه کلمهای یونانی به معنای تراس
یا بالکن بودهاست. استرابو در قرن اول قبل از میلاد مینویسد: تراسها در
طبقاتی روی یکدیگر واقع شده بودند و هرکدام دارای ستونهای سنگی مکعب شکل
توخالی بودهاند که توسط گیاهان پوشیده شده بود. تحقیقات بیشتر در منطقه
بابل منجر به یافتن پایههای این ستونها شدهاست.
منطقه ای که امروزه با منابع فراوان نفت و گازش تحت عنوان خاورمیانه
می شناسیم و در عین حال قدیمی ترین تمدنهای مشرق زمین،ایران و بین النهرین
نیز در آن قرار دارند ، کهن ترین نمونه ها از کاربردهای نفت و گاز در
روزگار باستان را به نمایش می گذارند و با وجود این شواهد و مستندات دیگر
نمی توان تاریخ نفت در این منطقه را محدود به دوران معاصر و یکصد ساله
اخیر نمود...
هر
چند ظاهرا آشنایی جهانیان با نفت و گاز و مشتقات نفتی با آغاز قرون جدید و
حفاری های صنعتی یکصد ساله اخیر صورت پذیرفته اما شواهد فراوان باستانی
در اختیار داریم که خصوصا در منطقه ایران و بین النهرین (عراق کنونی
)مردمان با نفت و گاز و مشتقات نفتی آشنایی داشته اند و معماری باغ های
معلق بابل که بعنوان یکی از عجایب هفتگانه دنیای قدیم محسوب می شده اند ،
یکی از جلوه های این آشنایی و کاربرد های مشتقات نفتی در معماری روزگار
باستان محسوب می شوند.
بین النهرین و بابل
بین
النهرین و بابل بعنوان یکی از مهمترین شهرهای آن در روزگار باستان ، در
میان دو رود دجله و فرات در سرزمین عراق فعلی واقع بود .این منطقه در
ابعاد مختلف تمدنی ، فرهنگی و سیاسی و ساختار معماری و ساختمان سازی اش
ویژگی های منحصر بفردخود را داشت .از این میان باید به بابل اشاره کنیم
که در عهد عتیق نیز از آن با همین نام یاد شده است .این شهر به استناد
کشفیات باستان شناسی ، نخستین شهر جهانی تاریخ بشریت محسوب می شود و قبل
از هر چیز به خاطر ویژگی های خاص معماری خود مورد توجه است هرودت که یک
قرن و نیم پس از روزگار رونق بابل از آن دیدن کرده در توصیف آن می نویسد :
...
بر جلگه پهناوری قرار دارد و بر گرد آن بارویی به طول تقریبی نود کیلومتر
کشیده شده .نهر فرات که نخلستانهایی دو کرانه آن را پوشانیده بود از میان
شهر می گذشت .مسافری که به این شهر نزدیک می شد چنان می دید که بر بالای
کوهی از ساختمان برج بزرگ مدرج –زیگورات – هفت طبقه ای قرار دارد که نوک
آن دویست متر از سطح زمین بلندتر است .در بابل سه اثر معماری بیش از
همه برجسته بوده اند : برج بابل/حصار بابل و مهمتر ازاین دو ، باغهای
معلق بابل
دلایل ساخت باغ های معلق بابل
منابع
به ما می گویند زمانی که باغهای معلق به وجود آمد ، بابلی ها تاریخی به
قدمت تقریبا"سه هزار سال را پشت سر گذاشته بودند . بابل ، نخست مسکن
سومریها بود(قومی که حدود سه هزار سال پیش از میلاد در بین النهرین می
زیستند)، سپس توسط مهاجران اکدی، که حدود دو هزار و ششصد سال قبل از
میلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخیر شد و پانصد سال پس از آن توسط
اقوامی که از شمال بین النهرین به آنجا آمدند ،تحت سلطه قرار گرفت و مأوا
و مسکن آنها شد.پس از یک دورانِ کوتاه شکوفایی تحت سلطنت شاه حمورابی
(1728 تا 1686 پیش از میلاد)، هیتی ها و سپس کاسی ها بر بابل تسلط
یافتند و سر انجام به تصرف آشوریها در آمد.در سال 626 پیش از میلاد ،
نبوپولاسار ، یکی از شاهزادگان اقوام کلدانی که در جنوب بابل زندگی
میکردند ، بابل را از زیر حکم آشوریان بیرون آورد و در آن سلسله مستقلی را
تاسیس کرد
بوپولاسار
در رونق بابل بسیار کوشید .او با اتحاد با هوخشتر پادشاه ماد توانست نینوا
را محاصره و فتح نماید و پس از آن نیز این اتحاد قطع نشد بلکه با ازدواج
سیاسی دختر پادشاه ماد با ولیعهد بابل این اتحاد محکم تر گردید. هنگامی
که در سال 605 پیش از میلاد نبو پولاسار در گذشت ، ولیعهد او « بختنصر
» که داماد پادشاه ماد نیز بود بر تخت نشست.او کشور خود را با جنگ های
بی شمار ، تبدیل به قدرت جهانی زمانِ خود کرد و همزمان پایتخت کشورش «بابل
» را تبدیل به بزرگترین ، جدید ترین و پرشکوهترین شهر جهان در آن روزگار
کرد.
بختنصر علاوه بر کشورگشایی بابل را بزرگترین و با شکوه ترین
پایتخت جهان قدیم ساخت و معماری شهر را که پدرش پی ریزی کرده بود تکمیل
نمود.
باغهای معلق بابل نیز که بعنوان سومین ویژگی خاص و معرفه ی
بابل از آن یاد کردیم و یونانیان آنرا دومین اثر از عجایب هفتگانه دنیای
قدیم می دانستند ، در دوران حکمرانی همین پادشاه به وجود آمد.
این بنا احتمالاً هدیه ای از طرف بختنصر به همسر ایرانی اش امی تیس دختر سابق الذکر پادشاه ماد بود .
بنا
بر گزارشهای تاریخی موجود ، بخت النصر دستور داد باغهای معلق را بسازند تا
غیبتهای طولانی خود را نزد ملکه جبران کند ، و همچنین برای همسرش در جلگه
ی یکنواخت فرات ، خاطره ی کوچکی از کوهستانهای پوشیده از جنگل وطنش ایران
را فراهم آورد . باغ های معلق بابل تا زمان اسکندر نیز هنوز وجود داشته،
اما پس از آن دیگر نشانی از باغ ها نبود. طغیان فرات در روزگار باستان
بابل و باغ های آن را برای مدتهای طولانی زیر رسوبات آبرفتی قرار داد و
اطلاعات پیرامون بابل و باغ های معلق آن تا قرن ها تنها محدود به گزارشات
یونانیان و روایات افسانه ای محلی بود تا اینکه حفاری های باستانشناسی
در عراق آغاز شد.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
سه شنبه 24/9/1388 - 11:7
ایرانگردی
در دوره ساسانی ( 633-224 م) باغسازی گسترش فراوانی مییابد. جایگاه والای طبیعت در تفکر زرتشت به ویژه پرستش آب موجب گردید تا...
باغ
ایرانی به عنوان یک ساختار کامل، بیانگر رابطه تنگاتنگ میان بستر فرهنگی و
طبیعی است و نشانهای از سازگار نمودن و همسو کردن نیازهای انسان و طبیعت
است.
در گذشته باغ ایرانی بروز توان نهفته محیط و ادراک پیچیدگیهای
آن بود. خالق باغ با اتکا به دانش تجربی خود فضایی را ایجاد میكرد که
باعث بقا و پویایی بستر طبیعی میشد.
باغهای تاریخی از آثار مهم
گذشته در ایران، به خاطر ارزشهای چند گانه محیطی، سودمندی و زیباییشناسی
که کلیه حواس پنجگانه را درگیر میکند به عنوان میراث ملی و سندی با ارزش
از هویت تاریخی و فرهنگی بایست شناسایی، فهرستبندی و به طور پویا و
پیوسته حفاظت و نگهداری گردد.
آغاز انتظامبخشی به باغ را باید در زمان
هخامنشیان جستجو نمود. در باغهای سلطنتی پاسارگاد (قرن 6 قبل از میلاد)
با توجه به شبکه منظم مسیر سنگفرش آبروها میتوان ادعا نمود که شکل چهار
باغ و نظم چهار قسمتی در اینجا به ظهور رسیده است و در دوران پس از اسلام
منشاء باغهای چهار قسمتی اسلامی بوده است.
در دوره ساسانی ( 633-224
م) باغسازی گسترش فراوانی مییابد. جایگاه والای طبیعت در تفکر زرتشت به
ویژه پرستش آب موجب گردید تا علاوه بر انتظام انسانی در باغ چشماندازها و
انتظام بستر طبیعی نیز مطرح گردد. باغ قصرهای این دوره همانند تخت سلیمان
و کاخ فیروزآباد بیستون در بسترهای طبیعی جذاب مانند دریاچه و چشمه
مکانیابی گردیدند.
تنوع هندسی مشخصترین ویژگی باغهای این دوره است.
انتظامهای محوری، مرکزی و چهار بخشی در باغهای این دوره دیده میشود. با
استقرار تمدن اسلامی در دوره بنیامیه در سامره و اندلس باغهایی احداث
گردیدند که همچنان باغهای ساسانی مورد الگو برداری قرار گرفته بود.
بسیاری
از محققین با شکوهترین عصر باغسازی در ایران را در دوره صفوی میدانند.
در این دوران باغات در گستره شهر به عنوان عنصر شکلدهنده ساختار فیزیکی
شهر بودند و همچون منظومهای سبز تمامی ساختار شهر را تحت تاثیر قرار
میدادند.
باغسازی در دوران صفویه از قزوین شروع شد. این شهر به عنوان
پایتخت صفوی انتخاب گردید و به صورت باغ شهر سازمان یافته بود که اکنون از
باغهای درباری بجز چند ساختمان چیزی باقی نمانده است. در زمان شاه عباس،
پایتخت از قزوین به اصفهان تغییر مکان داد.
در اصفهان از همنشینی
فضاهای شهری، خیابان، میدان و باغ ساختار هندسی این باغ شهر شکل گرفت.
میدان نقش جهان به شکل مستطیل و خیابان چهارباغ به صورت خطی عمود بر
رودخانه زاینده رود، 2 عنصر اصلی شکل دهندة شهر اصفهان بودند. در واقع
نظام کالبدی شهر از تقاطع دو محور چهار باغ و رودخانه شکل گرفت.
سیر
تحول طراحی باغ در دوره صفویه نیز هماننده زنجیرهای به دورة تیموریان
مرتبط بوده و در دوران قاجاریه به علت ارتباطات فرهنگی گسترده ایران با
اروپا نشانههایی از الگوی باغسازی اروپایی در باغهای ایران نفوذ كرد و
در دوران پهلوی به علت سهولت تردد بین ایران و دیگر كشورهای اروپایی احداث
باغها و پاركهای اروپایی و یا آمیخته ای از آنها رواج یافت.
ابتداییترین
و سادهترین اصل هندسی باغ ایجاد محوری در میانه باغ و به موازات طول آن
میباشد. بطور معمول دو طرف این محور درختان سایهانداز کاشته شده است.
هندسه باغ از تقسیمات راست گوشه تشکیل شده است. مهمترین این تقسیمات،
انتظام چهار بخشی است.
انتظام باغ بر اساس هندسه محوری و تقارن است.
این انتظام در قالیهای ایرانی نیز قابل جست و جو میباشد و عناصر این
انتظام (آب، گیاه و معماری) در نگارگری ایرانی موجوداند و تصویری ایدهآل
از باغ ایرانی را ارائه میدهند.
شکل باغ ایرانی شامل انتظام آب، انتظام گیاه و انتظام معماری است.
سه شنبه 24/9/1388 - 10:49
ایرانگردی
روانشاد جعفر شهری در کتاب تهران قدیم میگوید: «به بازار بزازها، بازار «بدذاتها» هم میگفتند، زیرا...
واژهی
« بازار» که اصل آن در پهلوی (واچار) است و هنوز هم در گیلان و نطنز به
صورت واچار به کار میرود، اصلا ً فارسی است و کلمه ی بازارگان (بازرگان)
هم از آن به دست میآید. این واژه به دلیل تجارت ایرانیان با پرتغالیها
وارد زبان پرتغالی شده و از آنجا به فرانسه و انگلیس راه یافته، چنانکه
آنان هم مرکز خرید و فروش خود را بازار میگویند.
امروزه
هرگاه بازار تهران را به یاد میآوریم، بی درنگ راهروی سر پوشیده ای در
نظرمان مجسم میشود با دو ردیف دکان که روبروی هم زیر آن سقف مشترک قرار
دارند. اما این تجسم با هویت اصلی بازار در تهران قدیم بسیار متفاوت است،
چرا که در آن زمان چون ارتباط مردم با هم بسیار محدود و سنتی بود، بازار
نه فقط یک مرکز داد و ستد، بلکه یکی از مراکز عمده ی رابطههای اجتماعی و
سیاسی میان مردم - از هر طبقه و دسته ای - به شمار میرفت و جایگاه
وسیعی در قلب تهران قدیم، نزدیک به کاخهای سلطنتی ( ارگ ) و دیگر مراکز
حکومتی داشت و همچنین نزدیک به مسجد جامع بود. زیرا که هر یک از این دو
مکان عمومی(بازار و مسجد) باعث تقویت یکدیگر میشدند. البته امروز هم
بازار تهران تا حدودی موقعیت خود را حفظ کرده است.
فکر ساختن
بازار ابتدا در ذهن آقا محمد خان قاجار افتاد و در زمان فتحعلیشاه قاجار،
در مرکز تهران قدیم، میان دو محله ی «سنگلج» در غرب و «عود لاجان» در شرق،
شکل گرفت و در دوره ی ناصر الدین شاه به رونق رسید.
بنای بازارکه هنوز
هم معماری ویژه ی خود را با راهروهای پیچ در پیچ، طاقهای ضربی و
هواکشهای سنتی حفظ کرده است، در آغاز کار زیاد هم پیچیده نبود اما به
مرور زمان گسترش یافت چنانکه درآن سراها و چارسوقهای تو در تو و پیچیده
و مرتبط بوجود آمد. مکانهای عمومیچون قهوه خانه و زور خانه و حمام و
حسینیه و سقّاخانه ساخته شد. راستهها ایجاد گردید و هر راسته ای که خود
در حکم بازار کوچکتری بود، به صنف خاصی تعلق گرفت و بطور جداگانه صاحب
تکیه و مسجد و حمّام و غیره و برنامههای خاص خود شد و در برگزاری جشنها
و سوگواریهای مذهبی، برای جلب بیشتر مردم با راستههای دیگر به رقابت
پرداخت. بنابراین بازار بزرگ که از اجتماع این راستهها فراهم آمده بود،
در مسیر جنب و جوش بیشتری قرار گرفت و مردم بیشتری را به سوی خود کشید.
از
طرف دیگر چون معماری بازار بگونه ای بود که زمستانها گرما و تابستانها
خنکا را حفظ میکرد، کم کم به صورت پایگاه مطبوعی برای مردم در آمد و
مرکز ملاقات آنان گردید. مردم در بازار یکدیگر را میدیدند، از حال و وضع
هم با خبر میشدند، اخبار اجتماعی و سیاسی را به گوش هم میرساندند و گاهی
از صبح تا غروب یعنی تا زمان بسته شدن دکانها در بازار وقت میگذراندند و
بدینگونه بود که بازار چونان شهری پر شور در دل شهر تهران قرار گرفت و قلب
تپنده ی آن شد.
اما امروزه بر اساس نیازهای اجتماعی، بسیاری از آن
راستهها از میان رفته است مثلا ً اکنون دیگر از بازار مسگرها، بازار
مرغیها و بازار توتون فروشها اثری نیست و بعضی از آنها هم چون بازار
زرگرها و بازار حلبی سازها کوچکتر شده. و حتا از بازار خندق هم که در
گذشته، معروفترینشان بود، رد پایی وجود ندارد. ( به بازار خندق؛ بازار
شتر گلو و یا بازار مفت برها هم میگفتند.)
جهانگردان خارجی
که به ایران آمدهاند از قبیل «کنت دو گو بینو» و «اورُسل متولد ۱۸۵۸
میلادی» جهانگرد بلژیکی که در زمان ناصر الدین شاه به ایران آمده و در
مورد بازار بزرگ تهران، گفتههایی شنیدنی دارند. مثلا ً «اورسل» در مورد
موقعیت بازار مینویسد:
« از سبزه میدان به وسیله ی سه مدخل میتوان
وارد بازار شد. بازار تهران خود به تنهایی به منزلهی یک شهر است که
روزانه در حدود بیست تا بیست و پنج هزار نفر را در خود جای میدهد و
کوچهها، مهمان خانهها و مساجد مرتبی دارد. راهروها ی وسیع پیچ در پیچ
سر پوشیده اش زیر گنبدهای روزنه داری قرار گرفته است و این روزنهها طوری
ساخته شده که نور و هوا به داخل بازار نفوذ میکند.
بازار گذشته از این
که بزرگترین مرکز کسب و تجارت تهران است، برای بیکارهها نیز گردشگاه
مناسبی به حساب میآید و میعادگاه انواع و اقسام مردمیاست که در آنجا
یکدیگر را میبینند تا امور را ارزیابی کنند، اخبار روزانه را بشنوند و
شایعات و دروغهایی را که بلافاصله دهان به دهان میگردد و یک کلاغ چهل
کلاغ میشود، پخش کنند.
بازار تهران دارای کاروان سراها ی متعددی است
که از نظر ساختمان همه شکل هم هستند: یک حیاط چهار گوشه که در میان آن یک
حوض نسبتا ً وسیع و گِردی وجود دارد که آب از آن جاری است. دورتادور حوض
را درختان انبوه گرفته و دور تا دورحیاط هم ساختمانهایی دوطبقه یا یک
طبقه و در اطراف این حیاط هم بستههای کالاست که بر روی هم انباشته شده
است.
در میان این کاروانسراها، کاروان سرای «حاجب الدوله» که در زمان
ناصر الدین شاه بنا شده، از همه دیدنی تر است. جایی وسیع، پر از گونه گونه
چلچراغها و انواع کالاهای بلور، و گردشگاه و محل تجمع صاحبان ذوق که حتا
از میان اعیان و اشراف نیز کسانی بدشان نمیآمد که گاهی سری به آنجا بزنند.
در
بازار مساجدی نیز وجود دارد و در تقاطع دالانهای آن چار سوقهای سر
پوشیده ای که گنبد و دیوارههای آن با کاشیهای زیبا به طرزی چشمگیر تزیین
شده است. چارسوق تیمچه یکی از آنها ست که حجرههای اطرافش اختصاص به کتاب
فروشها دارد و لاجرم محل مراجعه و اجتماع روحانیون و میرزاها و
روشنفکران است.
کسبه روی قالیهایی که در حجرههای خود گسترده اند، دو
زانو یا چهار زانو بر مخده ای مینشینند و کالاهای خود را با سلیقه ی
چشمگیری- که ما مغرب زمینان از آنان تقلید کرده ایم و آن را به کمال
رسانده ایم – میچینند و مردم را به خرید دعوت میکنند.
در جایی دیگر
اورسل مینویسد: در بازار مسجدهایی نیز وجود دارد، به نظرم در حدود چهار
باب. ولی در این مورد اطلاعات من نمیتواند دقیق و درست باشد زیرا روزی
وسوسه شدم یکی از آنها را از نزدیک ببینم، بلافاصله از هر طرف فریاد
«اجنبی، اجنبی!» بلند شد. در همان لحظه باربری گریبانم را سخت گرفت و مرا
پیش مرد معممیبرد. این معمم با تمام زوری که در بازو داشت، مرا به سوی
کوچه پرت کرد. خوشبختانه افسری از آنجا میگذشت که توانستم کمرش را بگیرم
و تعادل خود را حفظ کنم. این سرمشق خوبی بود که تا دیگر به فکر بازدید
مسجدی نیافتم.
گاهی بعضی از اشخاص با دیدن یک خارجی خود را کنار
میکشند تا لباس شان به علت تماس با لباس او آلوده نشود، یا بعضی از
بازاریان جواب این نجسها را نمیدادند و حتا حاضر نمیشدند، سکه یا نشانی
را که روی آن آیه ای از قرآن و یا فقط کلمه ی الله نوشته شده بود، به آنان
بفروشند. «سفرنامه ی اورسل»
« کنت دوگوبینو » در سفرنامه ی خود درباره ی بازار تهران مینویسد:
«مردم
گوناگونی در این بازارها در رفت و آمدند: لوطیها که کلاه را کج گذاشته،
تکمه ی پیراهن را گشوده و خودنمایانه دست بر قبضه ی قمه ی خود نهاده اند.
فروشندگان میوه و کره و پنیر و آجیل که متاع خود را بر دراز گوشهای سفید
بار کرده و تبلیغ کالای خود را به الحان گوناگون میخوانند، نابینایان و
گدایان اشعار شاعران سلف را در مایهها و آهنگهای متنوع میسرایند و
نقالان که هر یک در گوشه ای معرکه گرفته، باد به گلو انداخته و از
پهلوانیها افسانه میگویند. گاه میرزایی که قلمدان از پر شالش دیده
میشود، شتابان برای خود راهی باز میکند. آن سو ترک درویشی که تخته پوستی
به پشت انداخته و تبرزینی بردوش نهاده، با خراطی که سخت مشغول تراشیدن تنه
ی قلیانی است، سرگرم گفتگوست و شاهزاده ای افغانی، که خود سوار است و
نوکرانش پیاده او را در میان گرفته اند، با جلال و جبروت تمام میگذرد.
بخش عمده ای هم زنان خانه دارند که بخصوص در بازار کفاشان و بّزازان بیشتر
از جاهای دیگر اجتماع میکنند.
ناگهان قطار شتری که از اعماق دوردست
کویرهای بی پایان رسیده با قافله ای از استران که کالای مازندران را به
پایتخت آورده است، درهم گره میخورند و در میانهای و هوی و فریاد
ساربانان خسته و کاروانسالاران بی حوصله و آواز آشفته ی زنگ و زنگوله ی
شتر و قاطر پیشاهنگ که در شلوغی بازار و عدم حرکت آزادانه ، نظم تفکرانگیز
آهنگ خود را از دست داده است راه آمد و شد مسدود میشود ... من نمیدانم
این قطار شتر و قاطر چگونه در این معبر تنگ توفیق مییابند که از کنار
یکدیگر بگذرند. اما از آنجا که در این کشور باستانی هیچ کاری نیست که عملا
ً امکان ناپذیر باشد، نه تنها قطارها راه خود را ادامه میدهند بلکه مردم
هم به راحتی از میان دست و پای شتر و قاطر برای عبور خود راهی مییابند.
در
این میان سیاسیون ( = سیاسیها) شهر و کسانی که خود را در هر مورد آگاه و
صاحب اطلاع میدانند، در حجرههایی که پاتوق آنهاست در باب مسائل دولتی و
پیچیدگی امور کشوری سخن میگویند و تصمِیمات تازه ی شاه و صدر اعظم را
بررسی میکنند و از وقایع حرمسرای شاه که بیش از همه چیز شنونده دارد،
گفتگو مینمایند.
مردم پول میدهند و پول میگیرند. قرض میکنند و اثاث
خانه ی خود را به گرو میگذارند. علاوه بر اینها قلیانچیهای دوره گرد بی
وقفه قلیانها را در بازار میگردانند و قهو ه چیان استکانهای شستی کوچک
را که چون برج و بارویی عظیم بر یک دست بر هم چیده اند، به کاسبان و
مشتریان عرضه میکنند و شاگردان چلو پزیها که در برابر چلو پز خانهها
ایستاده اند، عابران را به صرف ناهار میخوانند.
گاهی هم یکی از
جارچیان حکومتی در گوشه ای میایستد و آخرین احکام حکومت را به صوت بلند
برای آگاهی عامه اعلام میکند، زیرا مردم به ندرت میتوانند بنویسند یا
بخوانند.»
(کنت دوگوبینو / سه سال در آسیا۱۸۵۸-۱۸۵۵/ص ۶۲ تا ۶۴)
اورسل در سفرنامه ی خود در مورد اتفاقهایی که در بازار رخ میدهد اینگونه مینویسد:
«گاهی
یک خبر عجیب که از کاخ سلطنتی سرچشمه میگیرد از ابتدا تا انتهای بازار
دهان به دهان میگردد: اعلیحضرت به بازار میآیند! آنگاه شاهنشاه در حالی
که درباریان و ملتزمین زیادی دور و برش را گرفته اند به چپ و راست گشتی
میزند و رای مبارکش به سوی مغازه ای متمایل میشود و از صاحب مغازه
میخواهد که با شاه شریک شود. صاحب مغازه با کمال اشتیاق میپذیرد. بعد
اعلیحضرت دستور حراج میدهد. درباریان و اشخاص ثروتمندی که همراه شاه
هستند برای اینکه نظر مبارک شاهانه را بیشتر به سوی خود جلب کنند با شور
عجیبی در بالا بردن قیمتها با هم رقابت میکنند و آن زمان است که یک
کالای تجملی که سه یا چهار فرانک بیشتر قیمت ندارد، به مبلغ هزار یا دو
هزار فرانک به فروش میرسد و خریدار هم حتما ً باید پول نقد بپردازد.
وقتی تمام اجناس مغازه به فروش رسید، شاه با شریک یکروزه ی خود تسویه حساب
میکند، به این صورت که سه چهارم مبلغ عایدی را به جیب مبارک میگذارد و
یک چهارم را به صاحب مغازه میدهد و آن وقت خوشحال و تر دماغ به کاخ
مراجعه میکند.
از غروب آفتاب به بعد درهای حجرهها را تخته کرده و بر
آنها قفلهای سنگین میزنند و تنها چند شمع روشن میکنند که در سایه روشن
آنها به زحمت میشود تک و توک مردم را دید که با رداهای بلند و تیره،
آرام آرام در دالانها و چارسوقها میلغزند. دست آخر گزمهها سراسر بازار
را که دیگر جنبنده ای در آن نیست تحت نظارت میگیرند.
از تجّار بعضی
یکراست به خانههای خود میروند و بعض دیگر بر نیمکتهایی که کنار خیابان
نقاره خانه گذاشته شده، مینشینند و شاگرد قهوه چی با سرعتی عجیب، با
سینیهای پر چای دور مشتریها میچرخد و با مهارت قابل تحسینی جلوی هر شخص
تازه وارد استکانی چای میگذارد. قلیانها دست به دست میگردد و در طرفی
نوازندهها اشعار حافظ یا فردوسی را میخوانند و درویشها سرگذشت خود و
ماجراهایی را که در سفرهای دور و دراز بر سرشان آمده با بیانی گرم تعریف
میکنند و بازاریها همچنان که در ذهن خود به حساب سود و زیان خویش
میرسند، به این آوازها و داستانها جسته و گریخته گوش میدهند و چای
مینوشند و قلیان میکشند.»
سفر نامه ی اورسل/ ص ۱۴۰ و ۱۴۱
اکنون جا دارد به دو راسته ی مهم که هر یک نام بازار را به خود گرفته است، سری بزنیم :
بازار بزّازها :
بازار
بّزازها هم یکی دیگر از راستههای مهم در تهران قدیم بود که ادامه ی آن
به بازار امیر میرسید و علت اینکه در بعضی مراجع این سه بازار را یکی
میدانند، همین است. بازار بزازها که قسمت اعظم آن هنوز هم باقی است، در
گذشته از انتهای خیابان ناصر خسرو فعلی شروع میشد و تا میدان محمدیه (
=اعدام ) امتداد مییافت. طول آن را تا پنج کیلومتر نوشته اند. در بازار
بزازها انواع و اقسام پارچههای نخی و پشمیو ابریشمی، از قبیل پارچههای
چیت ( پارچه ی پنبه ای و نقش دار، مزین به نقش گلهای کوچک و بزرگ)، چلوار
(پارچه ی پنبه ای سفید و آهار دار و بسیار پر مصرفی که از آن پیراهن و
زیرجامه و ملحفه و روبالشی تهیه میکردند)، کرباس (= کرپاس، پارچه ی پنبه
ای سفید و درشت بافت که غالبا ً زنان و مردان روستایی از آن جامه
میساختند و برای کفن نیز به کار میرفت )، متقال (پارچه ی پنبه ای سفید
شبیه به کرباس اما از آن لطیف تر)، کتان (پارچه ای که از الیاف ساقه ی
کتان ساخته میشود. کتان گیاه علفی یکساله ای است دارای برگهای سبز مات و
ساقه ی متشکل از الیاف نرم و بلند. از این الیاف نخ کتانی هم به دست
میآورند)، مخمل( پارچه ای نخی یا ابریشمیکه یک روی آن صاف و روی دیگر
دارای پرزهای لطیف و نزدیک به هم و به یک سو خوابیده است.)،حریر (پارچه ی
ابریشمینازک )، ململ، (نوعی پارچه ی نخی لطیف و نازک و سفید)، ماهوت
(پارچه ای ضخیم تمام پشم، نرم، کمیبراق، با سطح پرز دار)، کریشه(پارچه ی
سبک نخی دارای گلهای برجسته)، کلوکه (پارچه ی نخی که بیشتر برای چادر
مشکی بکار میرفت)،کرپدوشین (یا کربدوشین پارچه ای از خانواده ی کرپ که
از ابریشم خام بافته میشد)،آغبانو (=آقبانو ، پارچه ای نازک و پنبه ای
که بیشتر برای چارقد و چادر به مصرف میرسید)، گاواردین( نوعی پارچه ی
معتبر و مرغوب انگلیسی که بیشتر به مصرف کت و شلوار مردانه میرسد.)، دبیت
( پارچه ای نخی که بیشتر آستر لباس و رویه ی لحاف میشد و نوع علی اکبری
آن از همه مرغوب تر بود. حاج علی اکبر شخصی بود که دبیت را به کارخانههای
دبیت بافی لندن سفارش میداد)، مخملهای کاشان، زربفتهای یزد (=
زربفتهایی که به دست زنان زردشتی یزد بافته میشد.)، بورسا (بروسا یکی
از بنادر معروف ترکیه است که محصولات ابریشمیآن شهرت جهانی داشت.)،
شالهای کشمیر (این شالها را به تقلید از شالهای کشمیر با پشم شتر در
کرمان میبافتند.) ، پارچههای زری دوزی شده ی اصفهان، قدک نخی قزوین،
وال، تور، فاستونی،عبای لار و بسیاری از چیزهایی از این دست به معرض
فروش گذاشته میشد. مشتریان این بازار بیشتر خانمها بودند که دسته دسته
به مغازهها هجوم میآوردند، پارچه ای را قیمت میکردند و بعد وارد مغازه
ی دیگری میشدند و دوباره قیمت میکردند و چانه میزدند و سر انجام هم
ممکن بود آن را نخرند. از این رو مغازه داران سعی میکردند مشتریان واقعی
(به قول خودشان مشتریان بخر) را بشناسند و با آنها با زبان چرب و نرم تری
گفتگو کنند و چنانکه معمول شان بود جنس را به چند برابر قیمت آب نمایند.
روانشاد
جعفر شهری در کتاب تهران قدیم میگوید: «به بازار بزازها، بازار
«بدذاتها» هم میگفتند، زیرا بی ایمانی با خون فروشندگان آن عجین شده و
پایبند هیچ مذهب و آیینی نبودند. این بازار چرخ سیاست مملکت را
میچرخانید و پولهای کلا نی که از جانب ارباب و صاحب میرسید، اول در این
بازار تقسیم میشد. بازار بزازها در وضع سیاسی آن زمان تأثیر کلی داشت و
باز و بسته بودنش میتوانست شهر را به آشوب بکشد یا آرام کند. فروشندگان
آن بسیار حقه باز بودند و در این بازار حتا اگر کسی جنسی را به ثلث قیمت
هم میخرید، باز سرش کلاه رفته بود. » طهران قدیم /ج ۳ / ص ۲۳۳
بازار امیر یا بازار خیاطها:
بازار
خیاطها در قدیم، در ادامه ی بازار بزازها قرار داشت و اصلا ً در بسیاری
از کتابها، از جمله کتاب «تهران در گذشته و حال/ صفحه ی ۱۴۷» آن دو
بازار را یکی میدانند و میانشان تفاوتی نمیگذارند.
کتاب دارالخلافه ی طهران، در شرح این بازار مینویسد :
بازار
امیر یادگار امیر کبیر، صدر اعظم بزرگ ناصر الدین شاه است. هنگامیکه امیر
کبیر به دسیسه ی اجانب مغضوب و به کاشان تبعید شد، چون احساس کرد که مرگش
نزدیک است، وصیت نامه ای نوشت و در آن ثلث اموال خود را به حاج شیخ
العراقین که از مجتهدان معروف تهران بود واگذار کرد تا به مصرف امور خیریه
برساند. پس از مرگ وی وصیتش اجرا گردید و شیخ عبدالحسین از محل یک سوم
اموال او، مسجد و مدرسه ای ساخت که هنوز هم در انتهای بازار ارسی دوزها
باقی است و برای اداره ی مسجد و مدرسه نیز بازار امیر را وقف کرد. به این
بازار، بازار خیاطها نیز میگویند . سبب این نامگذاری از آن جهت است که
در گذشته معروف ترین خیاطهای پایتخت در آن راسته بودند و بدون استفاده از
چرخ خیاطی که هنوز وارد نشده بود، با نخ و سوزن لباس و پوشاک میدوختند.
بعدها مظفر الدین شاه که از سفر فرنگ بازگشت یک خیاط قفقازی را با خود به
تهران آورد که ده دستگاه چرخ خیاطی به همراه داشت و لباس درباریان را با
ماشین خیاطی میدوخت. این عمل، ابتدا با مخالفت عده ای از روحانیون رو به
رو شد، ولی بعد با آن موافقت کردند و اندک اندک استفاده از چرخ خیاطی در
بازار خیاطها باب شد.
سه شنبه 24/9/1388 - 10:48
ایرانگردی
این تصاویر برگرفته از آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر میباشد...
مغازه عطاری در تهران قدیم
نان فروشی (سنگك) در اواخر دوره قاجاریه
گوشهای از یک قهوه خانه
دكانهای لباس فروشی و ملزومات خانگی در گوشهای از بازار تهران قدیم
دستفروشی لباسهای كهنه در تهران قدیم
مرد خارفروش در دوره قاجاریه
حجره فرش فروشی
یك عطار دوره گرد در اواخر دوره قاجاریه
مغازه سفالگری در تهران قدیم
مغازه توتون فروشی در عهد قاجار
حجره بلور و لوسترفروشی در بازار تهران در دوره مظفرالدینشاه
سه شنبه 24/9/1388 - 10:46
دانستنی های علمی
راست
و دروغش با عبداله مستوفی که تعریف کرده رضاخان مهندس را صدا کرده کاخ
سعدآباد و گفته این جا یک سنگ بگذار، مهندس هم گذاشته، رفتهاند جلوتر،
باز گفته یک سنگ بگذار، گذاشته...
عبداله مستوفی در کتاب خاطراتش (شرح زندگانی من) ماجرای ساخته شدن خیابان پهلوی (ولیعصر(عج)) را این طوری تعریف کرده که رضا شاه
تصمیم میگیرد کاخ تابستانیاش را در سعدآباد یک جوری به کاخ زمستانیاش
(کاخ مرمر) وصل کند. مهندس فردوسی، یکی از مهندسان شهرداری تهران که خیلی
از خیابانهای آن سالها را ساخته بود، برای این کار انتخاب شد. راست و
دروغش با عبداله مستوفی که تعریف کرده رضاخان مهندس را صدا کرده کاخ سعدآباد
و گفته این جا یک سنگ بگذار، مهندس هم گذاشته، رفتهاند جلوتر، باز گفته
یک سنگ بگذار، گذاشته، همین طور رفتهاند و مهندس سنگ گذاشته تا قنات باغ
فردوس. آن جا دیگر رضاخان گفته حالا همین راه را بگیر و برو تا تهران!
خیابان ولیعصر(عج) این طوری متولد شد.
چه کسی چنار را کاشت؟
22
آبان 1312 در مجلس شورای ملی قانونی تصویب میشود با عنوان احداث و توسعه
معابر و خیابانها. این قانون راه را برای شهردار رضاخان، کریم بوذرجمهری،
باز میکند تا دستور تخریب دیوارها و دروازههای تهران را بدهد و تهران
کوچک قجری را به تهران درندشت امروزی تبدیل کند. قبل از آن فقط یک جاده
خاکی بود که از پیچ شمیران در مرز شمالی تهران (خیابان انقلاب) راه داشت
به دهات شمیران و مناطق خوش آب و هوا و اعیان نشین آنجا. آن موقعها به آن
میگفتند جاده قدیم و امروز اسمش خیابان دکتر شریعتی است. بعد که این
خیابان ساخته شد، راه جدید شمیران محسوب میشد. البته قبل از آن، در زمان
قاجار، پایینترهای خیابان ولی عصر(عج) به صورت تکه تکه وجود داشت که آنها
هم جزو خیابانهای جدید و خارجکی شهر و برای قدم زدن شاهزادهها و اعیان
بود و دور و برش کاخها و باغهای نامداران قجری؛ از باغ فرمانفرما و کامران میرزا گرفته تا باغ اقبالالدوله
(این باغها حالا به ترتیب شدهاند کاخ مرمر، دانشکده افسری و بیمارستان
نجات). رضاخان که آمد، اول کلی باغ قجری را صاف کرد و خیابان را تا راه
آهن ادامه داد. بعد هم بوذرجمهری خندقها و دیوارهای دور تهران را درب و
داغان کرد و راه را برای ادامه دادن جاده باز شد. تا 1311 شمسی جاده هنوز
خاکی بود. با رسیدن آسفالت به تهران، این خیابان و چند خیابان مهم دیگر
تهران آسفالت شدند تا راه برای عبور ماشینهای مرفهین بیدرد، درست شود،
اگر چه هنوز کسی آن بالاها زندگی نمیکرد. بعد از 1320 که شهر تهران برای
توسعه شتاب گرفت، هرکسی وضعش بهتر بود، در امتداد دو خیابان منتهی به
شمیران (جاده قدیم یا شریعتی و جاده پهلوی یا ولیعصر (عج)) بالا رفت و هر
کس وضعش ناجورتر بود، در امتداد دو خیابان منتهی به ری (خیابان ری و جاده
قم) پایین رفت. تهران بزرگ و بزرگتر شد و آن خیابان قدیمی آرام آرام به
ولیعصر (عج) امروزی تبدیل شد.
مُهر مِهر امامزاده صالح (ع)
درباره یکی از خاطره سازترین مکانهای این خیابان
امیرحسین
مدرس: روزگاری آنها که از تکیه بازارچه تجریش دست دلشان را میگرفتند و
پس از تسبیح فروش سر نبش، قصد ورود به امامزاده صالح بن موسی الکاظم (ع)
میکردند، درختی ستبر، قد بلند و پر شاخسار سلامشان میکرد. گویی استقبال
کنندهای کهنسال که یادگار سالها نیاز و درماندگی و شوق زائران را در
لابلای شاخه و برگش نهفته، آغوش گشوده است. اکنون اما از آن پیر سال و ماه
که وفادار یار بود، اثری نیست و به جایش گنبد و گلدستهای است که از دور
چشم را مینوازد و دعوت میکند به بوسهای بر ضریح و دستی به نشان ارادت
بر سینه. به پندار من، تهران همچون طومار گستردهای است با میلیونها
امضای رنگارنگ و در تردد که آغاز و انجام این طومار را حضرت امامزاده صالح
(ع) در شمیران و حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در ری مهر مهر زده اند. آستان
مطهر حضرت صالح (ع) پناهگاهی است برای هر آنکه آستین پاره ای دارد و دل
شکستهای و جان نیازمندی. کم پیش نیامده که به هنگام تشرف، کسی را در حال
رازگویی و اشکباری و نیاز ندیده باشی و چه حاجتها که به واسطه فیض این
بزرگزاده روا شده است... . آنجا را دوست دارم؛ همان گونه که بارگاه جلالی
و جمالی حضرت سلطان توس علی بن موسی الرضا (ع) را و همان گونه که آستان
ارجمند حضرت سید الکریم عبدالعظیم حسنی (ع) را؛ به ویژه آنکه زمانی در
غبار روبی ضریح مطهر حضرت صالح(ع) مشرف بودهام و همچنین توفیق زیارت قبر
آن جناب در سرداب و زیرزمین را داشته ام. ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید/
هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند...
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
سه شنبه 24/9/1388 - 10:45