• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3311روز قبل
ایرانگردی

چهره پوش زنان جنوب

بتوله نقابی است بر روی چهره زنان و جزئی از حجاب زنان ایران در استان بوشهر به ویژه شهرستان کنگان است.
بتوله نقابی است بر روی چهره زنان و جزئی از حجاب زنان ایران در استان بوشهر به ویژه شهرستان کنگان است. بتوله برگرفته از واژه «بتول» و دارای معانی گوناگونی می‌باشد از جمله: بریده، گسلنده، گسسته از ازدواج، پاکدامن، پارسا و جز اینها.

بنا به بعضی روایات دیگر برقع یا همان بتوله از یونان سرچشمه میگیرد عادت زنان یونانی بسیار قدیمی این بوده که بوسیله ی گوشه ای از روسری خود صورت خود را می پوشاندند و بعضی از زنان یونانی که در مناطق مختلف این کشور زندگی میکردند از نوعی روپوش استفاده میکردند که در برخی از جزائر ساخته میشده استفاده میکردند و با آن صورت خویش را از دید دیگران میپوشاندند و این نوع روپوش به طرز بسیار جالبی بافته میشده و ظاهری شفاف و درخشان داشته است و برقع مورد استعمال زنان جنوب خلیج فارس بوده و برقع(بتوله)نیلی رنگ و آلوده به نیل است.زنان از سالهای پیش از ورود اسلام برقع پوش بوده اند و اکنون بسیار کم شده استفاده از برقع.در سفرهای جنگی شاپور اول و شاپور دوم که اعراب را گوشمالی دادند.هر دو عده ای از اسرای را به ایران آوردند و در نقاط پهناور خوزستان پراکنده و اقامت دادند و برقع از آن زمان پیدا شده و امرزه که خیلی کم از برقع استفاده میشه اما هنوز در بعضی مناطق هنوز استفاده میشود.

با توجه به معانی بالا و واژه موردنظر، می‌توان میان بتوله و کاربرد آن یک نوع رابطه و همبستگی ایجاد کرد. شاید انتخاب واژة بتوله برای این وسیله در طول زمان به خاطر کاربرد پوشاندن زنان این وسیله باشد. در مورد تاریخچة آن، زمان مشخصی را نمی‌توان در نظر گرفت. در گذشته که بیشتر مردان این شهرستان برای کار، راهیِ کشورهای حوزة خلیج فارس می‌شدند، بتوله را به عنوان ارمغان برای زنان خود می‌آوردند. از دیگر موارد موجود در مورد چگونگی ساخت و تهیة این وسیله که به دورة صفوی برمی گردد، یعنی زمانی که پرتغالیان وارد بوشهر شدند، کارگرانی که در این منطقه کار می‌کردند، در تابستان از شدت تابش خورشید در رنج بودند و ناچار برگ درخت «لیر» را به عنوان محافظ به سر و صورت خود آویزان می‌کردند تا آفتاب سوزان چهرة آنان را نیازارد. کم کم کارگران محلی نیز از همین شگرد برای محافظت سر و صورت خود از پرتغالی‌ها تقلید کردند.


زنان این کار را از برادران و شوهران خود یاد گرفتند و زمانی که می‌خواستند برای جمع آوریِ هیزم یا خرما از خانه بیرون روند، چیزی به صورت خود آویزان می‌کردند تا آفتاب آنها را آزار ندهد. مردان که دیدند با این وضعیت، چهرة زنان پوشیده می‌شود و غریبه یا نامحرم نمی‌تواند چهرة زنان آنها را ببیند، اصرار داشتند که زنانشان همیشه از این نقاب استفاده کنند و این به مرور زمان به صورت عادت درآمد و چون کاربرد آن افزون بر جلوگیری از پرتو خورشید به منظور حجاب نیز به کار رفت، با گذشت زمان به صورت سنت درآمد. برپایه این گفته، بتوله پیشترً برای مردان کاربرد داشته است نه زنان. بتوله انواع گوناگونی دارد مانند:

بتوله باریک و ظریف

بتوله پهن و سیاه

بتوله گل دار

بتوله توری

امروزه شمار زنانی که بتوله میپوشند همواره رو به کاهش است.

دوشنبه 23/9/1388 - 15:29
ایرانگردی

پوشاک، سمبل فرهنگی

پوشاک بارزترین سمبل فرهنگی ،مشخص ترین مظهر قومی و نشانه فرهنگی است و تحت تأثیر پدیده فرهنگ پذیری در بین جوامع گوناگون انسانی قرار می گیرد.
پوشاک بارزترین سمبل فرهنگی ، مهمترین و مشخص ترین مظهر قومی و سریع الانتقال ترین نشانه فرهنگی است که به سرعت تحت تأثیر پدیده های فرهنگ پذیری در بین جوامع گوناگون انسانی قرار می گیرد ، حتی عده ای را عقیده بر آن است که استیلای فرهنگی و سلطه پذیری در وهله اول از طریق انتقال پوشاک صورت می گیرد و حتی می توان با تغییر پوشاک یک جامعه ، نوع معیشت و شیوه تولید آنها را نیز دچار گرگونی نمود و تغییرات و تحولاتی در ساختار زندگی اجتماعی آن جامعه ایجاد کرد(مثل تغییر پوشاک تحمیلی توسط رضا خان در ایران و کمال آتاتورک در ترکیه).

گروههای متفاوت انسانی که در مناطق مختلف ایران زندگی می کنند و هر کدام دارای ویژگیهای قومی برجسته ای هستند تحت عوامل گوناگون از جمله اکولوژی منطقه قرار دارند تن پوش ویژه ای به تن دارند که در همان نگاه نسخت قومیت ، حوزه زندگی ، زبان و سایر مشخصات فرهنگی و حتی مذهب و اشتغالات اصلی زندگی آنان را در ذهن بیننده تداعی می کند. شناخته شده ترین این اقوام عباتند از آذربایجانی،بلوچی ، بختیاری ، ترکمن ها و قزاق ها ، خراسانی ها،قشقایی ها، کردها ، گیلانی ها ، لرها ، مازندرانی ها، جنوبی ها ، ضمناً همانطور که گفته شده پوشاک در هر منطقه ای زمینه بسیار مناسبی برای تأثیر و تأثر فرهنگی به حساب می آید.مثلاً پوشاک زنان جنوب ایران که به پوشاک« بندری معروف است متأثر از پوشش ساکنان کشورهای همجوار و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس است، زیرا مردم ناحیه جنوب ایران از دیرباز تاکنون ارتباطات دریایی با مردم کشورهای همجوار داشته و یا دریانوردانی از ملل مختلف بدلایل گوناگون در این ناحیه مستقر بوده اند ، لذا پوشاک زنان و منطقه تا حد زیادی متأثر از نشانه های فرهنگی اقوام و ملل همجوار است ، حتی نشانه هایی از پوشاک زنان هند و پاکستان را نیز در لباس زنان این منطقه می توان مشاهده کرد و بازمانده نشانه ای از ابتکار زنان پرتقالی را برای ممانعت از سوخت صورت و نوک بینی در اثر تابش شدید نور آفتاب در پوشش زنان بندری می توان ملاحظه کرد. بنابر این پوشاک یکی از نشانه های بارز فرهنگی است که همواره در معرض تغییر و تحولات قراردارد . در شکل گیری و ترکیب پوشاک محلی هر قومی عوامل عمده زیر دخالت دارند:

- مذهب

- شرایط و عوامل طبیعی

- نوع معیشت مسلط و فعالیتهای جنبی تولید

- منزلت اجتماعی

● مذهب

مردم شهرها، روستائیان و عشایر ایران معتقد به دین مبین اسلام بوده و به ارزش آن سخت پای بند هستند به طوری که هر یک از آحاد جامعه ،کلیه اعمال و رفتارهای فردی و اجتماعی و حتی ظواهر خود را از جمله « پوشاک » با آن موازین هماهنگ می کند .

خط مشی و دستورات اسلام در مورد پوشاک افراد و بخصوص جامعه نسوان کاملاً مشخص است و لباس زنان پوشیده و بلند است تا حدی که به پشت پایشان می رسد.

پیراهن آنان با دگمه بسته می شود که در مواردی تا یقه ادامه دارد.

عموما آن دسته از زنان ایرانی که در جوامع کوچک و بصورت سنتی زندگی می کنند بجای روسری یا مقنعه از سربند یا لچک برای پوشش موهای سر استفاده می کنند، لباس ها نیز گشاد و راحت است و از پارچه های ضخیم دوخته می شود . روی پوشاک زنان معمولاً زیورها و پیرایه هایی نیز بسته می شود.

● شرایط و عوامل طبیعی

عمده ترین جنبه کاربری پوشاک ، علاوه بر بعد مذهبی و پوششی آن ، حفاظت تن در مقابل عوارض آب و هوائی و نیز خطرات و ضربه ها و تماس های ناشی از فعالیتهای روزمره است:

لذا لباس های سنتی در قالب کاربردی آنها عمدتاً ساده و بی پیرایه هستند و فقط به جنبه کاربردی آنها توجه می شود ، مثلا مردم مناطق کوهستانی ، از پتاوه استفاده می کنند تا پا را از خطر نیش گزندگان ، ضربه سنگها ، پیچ خوردگی و غیره مصون سازند یا چوپان ها به این دلیل پستک (نمدین) با خود به کوهستان می برند تا در مقابل باد و باران و برف و سرما و حتی تابش شدید نور خورشید خود را محافظت نمایند.ضمناً جنس و نوع پارچه بکار رفته در پوشاک و حتی تعداد آنها در هر منطقه ای با شرایط و عوامل طبیعی مطابقت دارد، بطوری که در هر فصلی از سال پوشاک ویژه ای مورد استفاده قرار می گیرد و اساسا بلندی و کوتاهی لباس و رنگ آنها در ارتباط مستقیم با نوع آب و هوای هر منطقه می باشد . مثلا شلوار مرد بلوچ بلند و گشاد و به رنگ روشن است تا مانع نفوذ گرمای تابستان به بدن شود در مناطق کوهستانی نیز که هوا سرد و متغیر است ، برای محافظت از سرما از پوشاک پشمی استفاده می کنند اگرچه به مقتضای هر فصل به تعداد پوشاک افزوده و یا کاسته می شود.

در کوهستان های سرسبز شمال و مزارع چای زنان غالباً رنگ لباس خود را طوری انتخاب می کنند که که تضاد شدیدی با رنگ محیط داشته باشد تا از فاصله دورهم در معرض دید رئیس خانواده باشند .همین امر در مورد زنان ساکن کوهستانهای خشک نیز صادق است و رنگ پوشاک زنان تضاد شدیدی با رنگ مسلط محیط دارد.

● شیوه معیشت مسلط و فعالیتهای غیر زارعی

معیشت مسلط جامعه دو نوع تاثیر کاربردی روی پوشاک ساکنان هر منطقه دارد. اولاً بیشتر مواد اولیه ای که در پوشاک بومی و سنتی منطقه بکار می رود ، از تولیدات محلی تامین می شود ، ثانیاً نوع فعالیت مردم ، پوشاک های ویژه ای را اقتضاء می نماید، لذا معیشت هم در کیفیت پوشاک مردم تأثیر می گذارد و هم در شکل ظاهری و در تعداد قطعات آن موثر واقع می شود . بنا براین مردمی که معیشت مسلط آنها دامداری است ، مواد اولی و اصلی پوشاک آنها را پشم تشکیل می دهد ( یا پشم بصورت پیچیده و ریسیده و تابیده ، بافته شده و یا اینکه بصورت پوست و پوستین و غیره)و یا اینکه   پشمهای در هم تنیده شده به صورت لباس های نمدین .ضمناً گشاد یا چسبان بودن لباس و ضخیم یا نازک بودن آن هم با شیوه معیشت مسلط هر منطقه تناسب دارد.مثلا دامداران معمولا جورابهای پشمی ضخیم ، شلوار و کلاه پشمی و کفش های محکم پوستی می پوشند. در گذشته نه چندان دور کلیه پوشاک مردم در محل تولید و استفاده می شد به جز آن دسته از افراد که به علت رفت و آمد زیاد به شهر و تاثیر پذیری از فرهنگ شهر نشینی ،ترجیحاً بعضی از پوشاک مثل کلاه یا کفش و یا شال را از سایر مناطق تهیه می کردند ، کیفیت پوشاک مردان و مواد آنها غالباً در ارتباط با نوع معیشت و حاصل از آن است،ولی در مورد پوشاک زنان معمولا چنین نیست و بخشی از در آمد خانواده همیشه صرف خریدن پارچه برای پوشاک زنان می شده است ، همین موضوع نیز عاملی ابتدایی برای ایجاد ارتباط بین گروه های قومی منزوی با مراکز اقتصادی و تجاری نزدیک آن بوده است .

● منزلت های اجتماعی

 

هماهنگونه که تنوع پوشاک مناطق گوناگون به منزله علامت و نشانه خاص برای معرفی اقوام مختلف است ، جنس ، رنگ و شکل لباس و زیورها و ضمائم آن هم به پوشنده لباس منزلت اجتماعی ویژه ای می بخشد، زیور آلات زنان در گذشته بجز جنبه های نمایش و زیبایی ، دلایل اقتصادی و مالی نیز در پس انداز خانواده داشته است .

زن در کلیه گروه های قومی و جوامع انسانی موجود در ایران یکی از محارم است و از یک مصونیت اجتماعی ویژه برخوردار می باشد، لذا در کشمکش های قومی و قبیله ای از هر آسیبی در امان بوده است ، بنابراین زیورهای زنان به ویژه در گذشته پشتوانه اقتصادی هر خانواده به حساب می آمد، زیرا همه اموال منقول و غیر منقول می توانست به تاراج رود جز زیورآلات که توسط زنان استفاده و حمل می شد و این به خاطر همان احترام و قداستی بود که زنان داشتند، بنا براین مرد خانواده ترجیح میداد که بیشترین پس انداز خود را تبدیل به زیورهای گران قیمت نموده و به زن خود هدیه نماید. در واقع به یک کرشمه دو کار انجام می دهد و علاوه بر جنبه های محکم اقتصادی در کسب وجهه بقیه نقش داشته است .

کسب منزلت اجتماعی از طریق پوشاک در بین مردان نیز وجود دارد . ضمن اینکه هر قطعه ای پوشاک ممکن است بیانگرقشر و طبقه و رفاه و تحول خاصی باشد، میتواند بیانگر میزان دانش ، سفر، سیاحت و زیارت نیر به حساب آید.

حاجی های ترکمن عمامه ای به رنگ زرد می بندند، اشخاص مسن و متقی ، عبا بر دوش می اندازند و تشخص خود را باین صورت نمایان می سازند، مداحان حضرت علی (ع) کلاه سبز مخروطی بر سر می گذارند. خوانین شال را زیر چوقای می بندند. یا اینکه کلاه بلند خسروی ، مخصوص خوانین  می شود و کلاه کوتاه مخروطی به رنگ قهوه ای مخصوص فقیران و کارگران می باشد.

دوشنبه 23/9/1388 - 15:28
ایرانگردی

پوشاک هخامنشی

بطور كلی لباس پارسیان عبارت بود از یك بالا پوش شبیه شنل یك دامن پرچین كه بالا پوش و دامن در محل كمر دارای یك كمربند چرمی بوده است.
 پو شاك مردان پارسی

بطور كلی لباس پارسیان عبارت بود از یك بالا پوش شبیه شنل یك دامن پرچین كه بالا پوش و دامن در محل كمر دارای یك كمربند چرمی بوده است.

بالا پوش:

بالا پوش پوششی مانند شنل است در بعضی ها جلوی آن باز و بعضی بسته است.بالاپوش جلو بسته كه از سرپوشیده می شده دارای یقه ایست كه از نقطه چال گردن دور گردن قرار میگرد.
بلندی بالا پوش به اندازه بالا تنه است. ودرمحل كمر ختم می شود در این قسمت كمر به شكل لیفه تمام چینهای پشت بالا پوش جلو باز روی چال گردن بوسیله دكمه ای بهم وصل می شود.

 دامن پار سیان بر دو نوع است:

نوع اول یك راسته چین و دومی دارای دوراسته چین.

1- دامنیك راسته چین در جلوی دامن دارای چینهائی است كه از دو طرف چپ و راست به صورت منحنی هائی افتاده و به پشت دامن می رود. درو سر این چینهای جلو به پهلوهای دامن دوخته شده است.دامن در كمر دارای حاشیه یالیف كمر می باشد.
 
2-دامن دو راسته چین از پهلوها وپشت ماننددامن یك راسته چین است ولی در جلو بجای یك راسته چین دارای دو راسته چین است كه از یكدیگر بوسیله یك پارچه یا چین- های افقی به بلندی دامن فاصله دارند.

در مواقعیكه دامن و بالاپوش برتن می باشد،كمر لیف این دو بر روی هم منطبق است.

وهریك جداگانه بوسیله بند لیف محكم شده اند.روی هر دویك كمربندچرمی(به منظور نگهداری سلاح)بسته می شده.

 پارسیان لباس خودرا ازپارچه های نقش ونگاردار با رنگهای گیرا وپرشكوه تهیه می- كرده اند.

 كلاه پارسیان:

كلاه پارسی از جنس نَمد بوده است.(مگر كلاه های جنگی كه از آهن و مُفرُغ ساخته می شده است)

 كفش پارسی:

یك نوع كفشی است كه از لحاظ شكل خیلی ساده می باشد و چون جوراب به پا كشیده می شود و به نظر می رسد كه برای دوخته شدن درز را از راه پشت پاشنه و رویه كفش می دادند.

دور دهانه كفش پادشاهان هخامنشی و ماد زركوب بوده است.

نوع دیگر كفش در زیر خود تخت اضافه نداشته و پاشنه از بیرون ندارد و مانند كفش مادی (نوع اول) پاشنه آن از داخل كار گذاشته شده است زبانه بلندی در جلو در زیر محل بند كفش دارد كه بوسیله سه بند و گل چرمی كه از سوراخهای مقابل خود رد می شوند روبه كفش بر روی هم جمع می شود كفشها اغلب برنگهای زرد حنائی و ار غوانی تهیه می شده است.

پو شاك زنان پارسی

اصولا لباس زنان این دوره ممكن است كه اختلافی با لباس مردانشان نداشته یا لباس مردان با اندكی اختلاف مورد استفاده زنان نیز قرار می گرفته است و فقط اختلافی كه دارد تزئینات پیش سینه و شكل آن است.

كفشهایشان نیز همان است كه مردان پارسی به پا می كردند.

در چند مورد لباس زنان بومی عبارت بود از پوششی ساده بلند یا دارای راسته چین و آستین گوتاه كه در پائین دامن از زانو به پائین شرابه هائی تا مچ می رسیده برتن میكرده اند.

نوع دیگر پوشش چادری بوده مستطیل كه بر سر می افكندند در زیر آن یك پیراهن دامن بلند در زیر این پیراهن پیراهنی بلندتر كه تا مچ می رسیده بر تن می كردنده اند.

نوع1-پوشش ساده راسته چین دار و آستین كوتاه ، دامن از زانو به پائین شرابه هایی تا مچ پا آویزان است.

نوع2-چادر مستطیلی كه بر سر می اداخته اند ودر زیر آن یك پیراهن دامن بلند و در زیر این پیراهن یك پیراهن دیگر بلندتر كه تا مچ پا می رسید بر تن می كردند.

پو شاك جنگی پارسی

پوشاك جنگی پارسیان و پو شاك جنگی هخامنشیان بدین شكل بوده و از سلاح هائی شامل( تیر ، سپر ، شمشیر ، قمه ، زره ، جوشن و كلاه خود با پر) استفاده می كرده اند.

 
 شهرام اخترخاوری
دوشنبه 23/9/1388 - 15:27
سينمای ایران و جهان

پارچه، قیچی، حرکت!

حنا، دختری در مزرعه را یادتان هست؟ کاری که ستاره اسکندری انجام می‌دهد، دقیقا ًهمان کاری است که حنا در تیتراژ کارتونش می‌کرد...
  
بعضی ستاره‌ها دستی هم بر طراحی لباس دارند
شاید حق با آن‌ها باشد؛ بالاخره بازیگرند و باید از اسم، نام و نان دیگری هم برای خودشان دست و پا کنند. اما اگر پای حرفشان بنشینید، خیلی‌هایشان به شما خواهند گفت که این کارها جزء«‌هابی»‌هایشان_سرگرمی‌_به حساب می‌آید و الا وقت برای سر خاراندن ندارند. طراحی لباس، یکی از شاخه‌هایی است که خیلی از خانم‌های بازیگر به سمتش می‌روند. بالاخره از آن حوزه‌هایی است که درو پیکر ندارد و کافی است لباسی را طراحی کنی که 5 نفر بگویند قشنگ است تا دیگر قرار نباشد حرفی از تخصص به میان بیابد.

سفیر بوتیک‌ها

مهتاب کرامتی چندین و چند سال است که کار طراحی لباس را دنبال می‌کند اما معلوم نیست بشود اسمش را طراحی گذاشت. اولین طراحی‌های او در نمایش‌های خانگی مشتری‌های خاص را داشت تا این که در کنار یکی از دوستانش کار طراحی لباس را به شکل جدی تر دنبال کرد و بعد هم شد طراح لباس یکی از معروف ترین تولیدی‌های لباس زنانه در ایران، سفیر صلح در ایران، برای این که بتواند طراحی‌های بهتری داشته باشد. مدام مجلات مد دنیا را دنبال می‌کند و به قول خودش سعی دارد مد جهانی را با فرهنگ و سنت ایرانی تلفیق کند. او برای این که سلیقه مشتری‌هایش را بسنجد، یک نمونه از طراحی‌هایش را در فروشگاه می‌گذارد تا اگر طرفدار پیدا کرد به تولید انبوه برسد. 

ستاره اسکندری

 به افتخار دختری در مزرعه
در طراحی‌های ستاره اسکندری، از اول با خودش است تا گرفتن پول مشتری‌ها. حنا، دختری در مزرعه را یادتان هست؟ کاری که ستاره اسکندری انجام می‌دهد، دقیقا ًهمان کاری است که حنا در تیتراژ کارتونش می‌کرد، یک دستگاه چله کشی، متر متر نخ‌های ابریشم رنگ وارنگ و پارچه‌های ظریفی که با طرح جاجیم بافته می‌شوند، و بعد هم با طراحی ساده ای تبدیل به مانتو، پانچو یا سارافون می‌شوند. در اصل کاری که اسکندری می‌کند، از ابتدا تا انتها با خودش است؛ هر چند در کنار گروه «تار اول» که همگی بچه‌های تئاتر هستند، به نتیجه خوبی رسیده اند. در اصل کار ستاره اسکندری، طراحی لباس نیست بلکه او طراحی پارچه می‌کند، آن هم پارچه‌هایی که کاملا ً ایرانی هستند. کار طراحی لباسی هم که قرار است با این پارچه‌ها دوخته شود، با بقیه بچه‌های گروه است. البته به دلیل این که برای دوخته شدن هر متر پارچه جاجیم؛ یک هفته وقت می‌گذراند، طراحی‌ها هم بیشتر به سمت لباس‌هایی با پرتی کمتر پارچه می‌روند. ستاره اسکندری و خواهرش معتقدند هنرپیشه بهتر است هنر و مهارت دیگری هم داشته باشد تا بتواند به جنگ نبود امنیت کاری در حوزه بازیگری برود ولی آن‌ها کپی‌برداری را جزو این هنرها نمی‌دانند. پارچه بافی‌های ستاره اسکندری، پایبندی اش به این قضیه را نشان می‌دهد.

 بهاره افشاری

شغل چندم؟
نام بهاره افشاری را در بخش نقاشی هم دیدید. خودش در مصاحبه‌هایش گفته که قبل از این که سر از بازیگری و «او یک فرشته بود» در بیاورد، طراحی لباس می‌کرده. یک مزون جمع و جور داشته و لباس‌های رنگ و وارنگی طراحی می‌کرده است. البته لباس‌هایش آن قدر اجق وجق هستند که خودش اذعان کند که حاضر نیست آن‌ها را بپوشد.
استفاده از تضاد رنگی زیاد، متفاوت بودن نافرم و قیمت بالای لباس‌ها، از ویژگی اصلی کارهای اوست. خودش هم ماجرا را این طوری توجیه می‌کند که از هر لباسی تنها یکی طراحی می‌کند و به هر حال مشتری، پول تک بودن ظاهرش را می‌دهد.
حالا بماند که این قیمت 2 سال پیش برای هر دست لباس بالای 150 هزارتومان آب می‌خورد. به هر حال اسم بهاره افشاری هم باید قیمتی داشته باشد.
از طرف دیگر بارها گفته که با برندهای مطرحی قراردادهای کلفتی بسته که برایشان لباس طراحی کند اما هیچ وقت اسمی‌ از آن برندها نبرده است. بهاره افشاری این روزها در مطبوعات هم دستی به قلم می‌برد و در حوزه مد، مطالبی که باز هم به نظر دست اول نمی‌رسند.
از طرف دیگر همین چند ماه پیش، نمایشگاه نقاشی اش را هم برپا کرد تا از قافله هنر عقب نماند. در هر حال به نظر می‌رسد که بازیگری، شغل دوم و بلکه چندم افشاری است؛ هرچند او در زمینه مشاوره لباس، خیلی بهتر از طراحی عمل می‌کند.

هدیه تهرانی

 این سفید لعنتی
آخرین فیلمی ‌که از هدیه تهرانی اکران شد، «چهارشنبه سوری» بود؛ همان فیلمی ‌که برای بازی در نقش اول زن فیلم، سیمرغ بلورین جشنواره فجر را هم از آن خود کرد. اما بعد از آن، هدیه تهرانی به یکباره ناپدید شد و فیلم‌های در نوبت اکرانش هم همچنان در باقالی‌ها سیر می‌کنند. به جای آن هدیه تهرانی این روزها سعی کرده به شکل دیگری به سینما و تئاتر نزدیک شود و «هم طراحی لباس در این حوزه است. همین چند وقت پیش بود که تئاتر «یرما» به کارگردانی رضا گوران، روی صحنه رفت و البته به دلیل اسم هدیه تهرانی در مقام طراح صحنه و لباس و بازی بازیگر جوان پسندی مثل مهدی پاکدل، با استقبال خوبی روبرو شد. اما اولین تجربه تهرانی به عنوان طراح لباس و صحنه، تجربه چندان موفقی به نظر نمی‌رسید. البته اگر در سالن می‌نشستید و تئاتر را می‌دید، اصلا ً این موضوع به چشمتان نمی‌آمد چون لباس‌ها و صحنه در اجرا خیلی خوب از آب در امده بود. اما کافی بود عکس‌های تئاتر را به یکی دوتا از طراحان معروف صحنه و لباس، نشان بدهید تا بلافاصله به شما بگویند که چنین طراحی‌ای، به چشمشان آشنا می‌آید. اگر هم دلتان رضا نمی‌داد، می‌توانستید یک جستو جوی ناقابل در گوگل با کلید واژه «یرما» بکنید تا بفهمید که اجراهای مختلف این نمایشنامه لورکا در شهرهای اروپا، سرو شکلی بسیار شبیه به این طراحی صحنه و لباس دارد. هر چند تلفیق حجاب کامل در این طراحی‌ها، کاری بود که تهرانی خیلی خوب از عهده اش برآمده بود اما به عنوان تجربه اول کمی‌خرده شیشه داشت. از ما گفتن بود.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:26
ایرانگردی

 كی،كِی، چی می‌پوشیده؟!

طراحی لباس برای یك نمایش یا فیلم، كار هیجان‌انگیزی است. یك طراح لباس وقتی می‌خواهد برای شخصیت‌های نمایش یا فیلمی لباس طراحی كند، پیش از هر چیز...
 
اگر به بروشور نمایش‌ها، تیتراژ فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی دقت كرده باشی، می‌دانی كه هر فیلم و نمایشی یك «طراح لباس» دارد.
طراحی لباس برای یك نمایش یا فیلم، كار هیجان‌انگیزی است. یك  طراح لباس وقتی می‌خواهد برای شخصیت‌های نمایش یا فیلمی لباس طراحی كند، پیش از هر چیز نگاه می‌كند ببیند نمایش یا فیلم چه فضایی دارد، واقعی است یا تخیلی،‌ تاریخی یا ... آن‌وقت اگر مثلاً فیلم یا نمایش واقعی یا تاریخی باشد، باید ببیند فیلم یا نمایش در چه زمان و مكانی می‌گذرد؛ او باید ببیند آدم‌هایی كه در منطقه یا كشور خاصی كه در فیلم نامه یا نمایشنامه گفته شده،‌ زندگی می‌كرده‌اند، در آن دوره تاریخی خاص كه در متن آمده، چه لباس‌هایی می‌پوشیده‌اند؛ و تازه این كه چه شغل یا موقعیت اجتماعی‌ای داشته‌اند. آخر در زمان‌های قدیم آدم‌ها هر شغل یا موقعیت اجتماعی‌ای كه داشتند، لباس خاص آن شغل یا موقعیت اجتماعی را می‌پوشیده‌اند و ...
اینها بخشی از كار یك طراح لباس است، به نظر كار شیرینی می‌رسد، نه؟ تازه وقتی به مرحله طراحی و انتخاب رنگ، جنس پارچه و ... می رسد، كار شیرین‌تر هم می‌شود. حالا ما هم اینجا با چند نمونه از لباس‌ها و كلاه‌هایی كه مردم جاهای مختلف دنیا در زمان‌های مختلف می‌پوشیده‌اند، آشنا می‌شویم؛ در حقیقت با بخش كوچكی از كار یك طراح لباس.
 
 
 این كلاه را مردم «ناگالند» در شمال شرقی هند، در اوایل قرن بیستم میلادی سرشان می‌گذاشته‌اند. آن را با نی نیشكر، الیاف اركیده زرد رنگ، دندان گراز وحشی و پر نوعی پرنده درست می‌كنند.

 
 
 
این كلاه را مردم «یائو» در استان «گوانگ‌ژی» چین، در مراسمی خاص سرشان می‌گذاشته‌اند. عرض آن حدود 50 سانتیمتر است و 30 سانتیمتر هم بلندی دارد. لبه آن از ابریشم است. قسمتی كه روی سر قرار می‌گیرد، از خیزران بافته و با رشته‌هایی از مهره‌های سیاه و سفید تزئین شده است. این كلاه اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی استفاده می‌‌شده است
 
 
 
این بالاپوش كه نوازنده‌های اركستر ژاپنی می‌پوشیده‌اند، از ابریشم و كاغذ دوخته و با طلا تزئین شده است. لوزی روی آن نشانه‌ای است از كسی كه نوازنده برای او موسیقی می‌نواخته است.

 
 
این كلاه عجیب و غریب را هم مردم «یائو»ی چین د رمراسمی خاص بر سر می‌گذاشته‌اند.  لبه آن ابریشم كاری شده؛ بدنه آن را هم از پارچه بافته شده درست كرده‌ و روی آن را با صمغ پوشانده‌اند. این كلاه هم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم استفاده می‌شده است.
 
 

 این لباس نیلی‌رنگ با طرح دانه‌های سفید را  یك تاجر یا كشاورز كه در شمال ژاپن زندگی می‌كرده، در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی می‌پوشیده. همه سطح آن به شیوه «ساشیكو» با دست كوك زده و دوخته شده. كوك زدن به این شیوه در سطح پارچه باعث می‌شود پارچه، در عین حال كه ظرافت و نرمی‌اش را حفظ می‌كند، مثل یك لحاف محكم و با دوام شود.
      
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:25
ایرانگردی

ایرانیان در قدیم چه می‌پوشیدند؟!

لباس زنان عبارت بود از تنكه پاچه دار تا بالای زانو از جنس چلوار یا حریر یا اطلس كه زیر می‌پوشیدند و شلوار تنگ از...
 
نگاهی به نوع و طرز پوشش ایرانیان در قدیم
آگاهی از زندگی و معیشت مردم در گذشته از موضوعات جالبی است كه همواره می‌تواند برای انسان جذاب و جالب باشد. بخصوص اینكه در گذشته (هر چند گذشته ای نه چندان دور) چگونه می‌زیستند.
آداب، رسوم، طرز پوشش و ... و به طور خلاصه زندگی اجتماعی مردم درگذشته ضمن جذابیت می‌تواند آموزنده نیز باشد. در این مقال مختصرا به طرز پوشش ایرانیان در گذشته اشاره می‌شود. لباس مردان در گذشته مركب بود از عبا (روپوشی از پارچه‌های نازك و كلفت پشمی‌ دستباف بلند و باز و فراخ دوخته شده بر شانه انداخته تا مچ پا را فرا می‌گرفت)، قبا (لباسی ساده با یقه‌ای باز و دو جیب دهانه عمودی از دو طرف تا زیر زانو ساده و كمرچین كه روی پیراهن پوشیده و جلوهایش را به هم آورده بر روی آن شال می‌بستند)، ارخلاق (چیزی مانند قبا كلفت‌تر و كوتاه تا بالای زانو كه جلو و سرآستین‌های آن را سوزن دوزی یا زردوزی می‌كردند و بر روی پیراهن می‌پوشیدند) مراد بگی (قبایی با یقه بسته و لبه دار مانند فرنج نظامیان با سوراخها و دكمه‌هایی تا پایین شكم با چین‌های ریز سرتاسری پشت، در قدی كوتاه تا نزدیك زانوها، در رنگهای تیره)، سرداری (با جلوی مانند مراد بگی و چند چین درشت و شكافی در عقب و قدی تا پایین زانو كه بر روی قبا می‌پوشیدند) و شلوار ماهوت یا دویت سیاه ساده و شال یا كمربند و كلاه نمدی یا پوستی و گیوه یا كفش و نعلین بی بند و پیراهن از چلوار یا كتان یا متقال یا كرباس با یقه ای كه از سرشانه باز می‌شد كه در زیر بدون عرق گیر می‌پوشیدند و زیر جامه ای از نوع پارچه پیراهن كه اعیان و خواص در زیر شلوار به پا می‌كردند و در هر صورت آنچه بود باید از پنبه و كتان بوده باشد خاصه پیراهن و زیرجامه، چه البسه غیر پنبه ای را برای بدن مضر تشخیص می‌دادند و آن را موجب بیماری‌های گوناگون و كوتاهی عمر می‌دانستند.
 
 از وسایلی كه مردان در جیبهایشان داشتند، چاقو و پاشنه كش و جام برنجی كوچك و بعضی زنجیر یزدی و تسبیح و انگشتری نقره عقیق یا فیروزه كه در جیب و یا در دست نگه می‌داشتند.
لباس زنان عبارت بود از تنكه پاچه دار تا بالای زانو از جنس چلوار یا حریر یا اطلس كه زیر می‌پوشیدند و شلوار تنگ از مخمل و ماهوت و اكثرا از رنگهای زنده سبز، زرد، نارنجی، آلبالویی و چمنی با چاك بغل نوار دوخته بر روی آن و شلیته (پیراهن كوتاه شبیه پیراهن مردان) كه روی آن می‌كشیدند. ویل نیم تنه‌ای از ماهوت یا ترمه یا مخمل یقه بسته گلدوزی و ملیله دوزی و زردوزی شده با آستین‌های دهان تنگ و دهان گشاد و دهان اژدری جورواجور، طبق سلیقه و سفارش یا ساده بود كه زمستانها پوشیده روی شلیته كوتاه یا شلوار می‌كشیدند و نیم تنه‌هایی نازكتر از اطلس و حریر و مانند آن كه دالبرهایی به پایین تنه و آرایش‌هایی لطیف از سوزن زنی‌ها در یقه و سینه و جلوی دامن آن می‌دادند و تابستانها می‌پوشیدند. با تغییراتی مختصر و اعمال سلیقه‌های مختلف در حد حفظ فرم اصلی آن كه از حیث زیبایی و خوبی و استحكام پارچه ورنگ ثابت آن می‌توانست علاوه بر آبرومندترین پوشش برای صاحب آن دختر و خود دختر مناسب باشد.
 
از دیگر پوششهای زنان چارقد و چاقچور بود، چارقد پارچه ای مثلث از تور و حریر گلدار و ساده و مخمل بود از یك ذرع پارچه به طور مثلث بریده یا به روی هم تا زده كه به سر نموده زلف‌ها را از بالا و دو طرف در زیر آن مرتب كرده از زیر گلو سنجاق می‌زدند و دستك‌های آن را از جلو بر روی سینه انداخته به دور سرشان زیور آلات می‌آویختند. زیور آلاتی از منگوله‌های زیبا با سكه‌های طلاو نقره دسته دار و بر دو طرف یا جلوی آن گل طلا یا گل یاقوت و فیروزه می‌زدند و سنجاق زیر گلو كه ساده و معمولی یا نقره و طلایی كه در آرایش‌ها و مهمانی‌ها به كار می‌بردند و زنان مسن و معمولی از گوشه‌های آن به جای كیسه و دستمال برای پول و خرده ریز دم دستی استفاده می‌كردند.
چاقچور نیز پاپوشی از پارچه سیاه به جای جوراب برای بیرون رفتن از خانه و پوشاندن پاها و ساق‌های آن با كفی تا مچ مانند جوراب و از آنجا با چین‌هایی كه تمام ساق را پوشانیده در زیرزانو با گره بندهایی استوار می‌گردید.
 
پیرایه‌های دیگر زنان عبارت بود از انگشتری كه مطابق شان و موقعیت خود بر دست راست می‌كردند و دستبندی از طلا به گونه‌های مختلف و زیادتر از سكه بر دو دست می‌نمودند و گوشواره به گوشها می‌آویختند و خفتی‌ای از سكه یا آویز از طلا و جواهر به گردن می‌بستند و سینه ریزی از سكه‌های بزرگ طلا یا گل و برگهای طلای جواهر نشان بعد از خفتی بر روی نیم تنه یا تل و مثل آن می‌انداختند. سكه‌ها و گل و سنجاقهای طلا و جواهر بر سر و سینه و زیر گلو و سرآستین‌ها و پایین دامن و دم پاچه‌های شلوار می‌آویختند و خلخال‌هایی از نقره یا طلا به مچ‌ها می‌بستند.
    
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:24
ایرانگردی

کراوات

همچنین این مهاجران ایرانی تبار، برای آنكه وجه تمایز خود را از نشان دهند، دستمالی بدور گردنشان می‌بستند، چیزی كه بعدها محبوبیتی جهانی یافت و...

پژوهشگر انگلیسی، نوئل مالكوم در كتاب خود به اسم "تاریخچه مختصر بوسنی" مطالعه ذی‌قیمتی در مورد روابط ایرانیان و گذشته اقوام یوگوسلاوی سابق انجام داده است. وی در این كتاب می‌نویسد: "واژه كراوات، یا هراوات (Hravat) در زبان صربی" ریشه در این زبان ندارد. این واژه از شبیه به نامی ایرانی ‌است كه كه در لوحی سنگی در ناحیه یونانی‌نشین جنوب روسیه یافته شده است. ریشه آن نام، خراوات ("Khoravat") در اوستا به معنای "دوستانه" است. مطالعات تاریخی نشان می‌دهد كه نژاد فعلی كرواسی، كرواتها، از ۱۷۰۰ سال پیش شروع به مهاجرات از سرزمین مادریشان، ایران به سمت كرواسی، صربستان و بوسنی مهاجرت نموده‌اند. احتمالاً علت این مهاجرت سركوب مومنین به آئین مانوی در دوران ساسانیان بوده است. بر مبنای اسناد قدیمی، اقوام صرب و كروات دارای اصلیت ایرانی هستند كه بعدها به اقوام اسلاو ملحق شده‌اند. نوئل مالكوم معتقد است كه تئوری‌های جدید در این زمینه با شواهد تاریخی مطابقت دارد. برخی از تئوریسین‌های ملی‌گرای كروات، ترجیح می‌دهند كه اصلیت خود را با ایرانیان مرتبط سازند تا همسایگان اسلاو خود. چنین تئوری‌هایی خصوصاً در زمان جنگ جهانی دوم، در هنگامی كه نژاد ایرانیان در طبقه‌بندی نژادها از سوی آلمانیان بالاتر از نژاد اسلاو قرار گرفت، تقویت شد. هرچند بر طبق نظر مالكوم، هم كروات‌ها و هم صرب‌ها مهاجرینی از ایران بوده‌اند كه تقریباً به صورت همزمان از ایران به بالكان مهاجرت كرده‌اند .یك نكته كاملاً مشخص است: مهاجرین اولیه برای آنكه از سایر اقوام آن ناحیه تمیز داده شوند خود را "خراوات" یا همان كروات می‌نامیده‌اند. همچنین این مهاجران ایرانی تبار، برای آنكه وجه تمایز خود را از نشان دهند، دستمالی بدور گردنشان می‌بستند، چیزی كه بعدها محبوبیتی جهانی یافت و به كراوات مشهور گشت. در سال 1656، لوئی چهاردهم، هنگی از داوطلبان كروات را در ارتش خود تشكیل داد. اعضای این هنگ، برسم پیشینیان خود، دستمالی ابریشمین را بدور گردن خود می‌بستند كه در انتهای آن گره‌ای داشت. همچنین این دستمال برای بستن زخم مجروحین مورد استفاده قرار می‌گرفت. از آن به بعد این حمایل ابریشمی به عنوان بخشی از زیور نظامی در ارتش فرانسه پذیرفته شد و واژه ’a la croate’ وارد زبان فرانسه گشت. 170 سال بعد بستن كراوات به گردن رسمی جهان شمول گردید.

کراوات
در فرهنگ‌های انگلیسی و فرانسه می‌نویسند که واژه‌ی «کراوات» از نیمه‌ی دوم قرن هفدهم در زبان فرانسه رواج گرفته است؛ چون سربازان کروآت (اهل کرواسی) که در هنگ پادشاهی کروآت در زمان «لوئی چهاردهم» بودند دستمال گردن می‌بستند و این رسم از آن دوره آغاز یافته است.
 
برای همین مردم فرانسه دستمال گردن را از روی نام این سربازان، «کراوات» نام نهادند!
پس واژه‌ی «کراوات» و رسم بستن آن پیشینه‌ی کلاسیک (یونانی و لاتین) ندارد و به همین سبب بوده که اروپاییان «ریشه‌ی عامیانه» برای آن ساخته و آن را به سربازان کروآت نسبت داده‌اند.
در اوستا (وندیداد - فرگرد 14 - بند 9) دوازده چیز را که مرد جنگی به آن‌ها نیازمند است نام می‌برد و می‌گوید:
«... هفتم زره، هشتم کـُئـِرس، ...»
این واژه از ریشه‌ی کـُـئـِرت است و در برابر آن در پهلوی «گریوپان» آمده است و در شرح آن می‌گویند که «کُئرت» به زره بسته می‌شود.
با یک نگاه به نگاره‌ای که در تخت جمشید کنده شده (شکل 1) و به نظر «هرتسفلد» که آن را در Iran in the Ancient East - fig. 402 آورده است؛ پاپک پدر اردشیر است که رخت مادی بر تن دارد. به خوبی روشن می‌شود که «کئرت» کدامست و واژه‌ی کراوات از کجا گرفته شده است.
 

شکل 1
 
این کراوات بیشتر به صورت پهن‌تر و پیش سینه‌ای دیده می‌شود که پادشاهان و بزرگان سپاه می‌بستند و در همه‌ی صورت‌های کنده شده روی سنگ و سکه‌های باستانی یافت می‌شود.
برای نمونه سنگ نگاره‌ای را در طاق بستان (شکل 2) می‌توان آورد.
 

شکل 2
 
این پیش سینه که تا دوره‌ی صفویه و بعد از آن هم رسم بوده (شکل 3) که در صورت‌های شاه عباس دیده می‌شود؛ همان است که به زبان فرانسه «cuirasse» می‌گویند که از «corazza» ایتالیایی گرفته شده است و ریشه‌ی آن «کئرس» اوستایی است.
 

شکل 3
 
بنا به گفته‌ی اروپاییان «cuirasse» از قرن پانزدهم در اروپا رواج گرفته شده و چون پیشینه‌ی کلاسیک نداشته برای آن ریشه‌ تراشیده‌اند و آن را از واژه‌ی حدسی «coracea» که در لاتین نیست گمان کرده‌اند و آن را ز ریشه‌ی لاتینی «coriaceus» به معنی «چرمی» و از ریشه‌ی لاتینی «corium» یعنی «چرم» دانسته و ناچار شده‌اند بگویند که این قسمت زره را در ابتدا از چرم می‌ساخته‌اند!!!
در مازندران تا چند سال پیش که هنوز لباس‌های محلی می‌پوشیدند، رسم بود که داماد شب عروسی، دستمال گردن سرخ یا سبز ببندد و این رسم مانند حلقه‌ای که به انگشت می‌کنند علامت دلبستگی به چیزیست.
به نظر نگارنده کراوات هم در ایران باستان مانند «کـُستی» علامت دینی و بستگی به جایی بوده است.
«کستی» رشته‌ای بوده که به کمر می‌بستند و کراوات رشته‌ای بوده که «بر گردنم لفکنده دوست»؛ بی‌جهت نبود که وقتی بستن کراوات دوباره در ایران رسم شد آن را «زُنـّار» نام نهادند.

برگرفته از مجموعه کتاب‌های ایران کوده - جزوه‌ی شماره‌ی 3 برگ 30 تا 32 - گردآورنده : محمد مقدم (استاد زبان اوستایی و فارسی باستان در دانشگاه تهران)؛ تهران امرداد 1314 یزدگردی

 
 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:23
دانستنی های علمی

کشف بطری جادویی، مخصوص ترساندن ساحره‌ها!!

حفاری دریکی از پارکینگ‌های عمومی شهر استافرود انگلستان، منجر به کشف بطری جادویی، مخصوص ترساندن ساحره‌ها با قدمتی متعلق به قرن هفدهم میلادی شد...
 
به گزارش خبرآن لاین،‌این بطری که به گفته‌ای به اواسط قرن هفدهم تعلق دارد حاوی اشیایی همچون چند ناخن آهنی، سوزن،‌ بند ناف، مو و تکه‌هایی از ناخن دست بوده که برای دور نگاه داشتن شیاطین و ساحره‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفته اند.
اندرو نورتون،‌ باستان‌شناس دانشگاه آکسفورد گفت:‌مردم آن دوران خرافه پرست بودندو اغلب برای حفظ جان و مال خود ار ارواح خبیثه و ساحره‌ها، به درست کردن این طلسم روی آورده و آنرا در نزدیک خانه‌های خود دفن می‌کردند.
از دیگر یافته‌های محققان در این پارکینگ عمومی، می‌توان به اشیایی سفالی متعلق به انگلو ساکسون‌ها و ضایعات کفش‌های چرمی به دست آمده که نشان می‌دهد این منطقه در ساخت محصولات سفالی و چرمی جات در تمام انگلستان آن زمان شناخته شده بوده است.
استافورد،‌ سکونتگاه نظامی ساکسون‌ها بوده که در سال 913 میلادی به دست ملکه اتلفلد(Aethelflaed)، در نزدیک روخانه ای به نام سوو در محاصره‌ای از تالاب‌های وسیع قرار داشت به نحوی که کنترل کرن تمام اطراف رودخانه موثر بود و ساکنان راه‌های دسترسی آسانی را به این منطقه پیدا خواهند کرد.
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:21
دانستنی های علمی

خرافه

چنانچه گفته شد، اسطوره‌ها دارای شخصیت هستند و در نگاره‌ها به پیکر انسان‌هایی اغراق‌آمیز با افزوده‌هایی خاص به مانند بال یا شاخ رسم شده‌اند. در نتیجه، پدیده‌ها یا موجودات و یا اشیایی مانند...

اسطوره
1- اسطوره‌ها دارای شخصیت‌ هستند. شخصیت‌هایی ساخته و پرداخته ذهن مردمان جوامع باستان برای توجیه و توضیح سرگذشت و چگونگی آفرینش جهان و تمامی نیروها و پدیده‌های مادی و معنوی در پیوند با جهان هستی.
2- مصداق و معنای اصطلاحی اسطوره (Myth) با معنای واژگانی آن که در زبان‌های گوناگون برابر با افسانه، قصه، دروغ، سخن بی پایه و غیره آمده است، ارتباطی ندارد.
2- ناتوانی همیشگی انسان از درک و شناخت چگونگی آفرینش جهان و هدف از این آفرینش، خود موجب آفریدن اسطوره‌ها برای توجیه چگونگی و روند آفرینش شده است. از همین روی، اسطوره‌ها جهان‌بینی جوامع باستانی هستند. درک و تلقی انسان از چگونگی آفرینش و رویدادهای محیط پیرامون، و شیوه نگاه انسان به جهان در شخصیت اسطوره‌ها متجلی شده است.
3- اسطوره‌ها در زمان زندگی نمی‌کنند. آنان خود پدیدآورنده زمان هستند. یا از ازل تا ابد بوده‌اند و خواهند بود و یا تولد آنان در زمانی بس بعید روی داده است.
4- اسطوره‌ها در مکان نیز زندگی نمی‌کنند. آنان خود پدیدآورنده مکان هستند. دامنه قلمرو نیروی اسطوره‌ها در همه مکان‌ها گسترش می‌یابد.
5- دست انسان و نیروهای زمینی از اسطوره‌ها کوتاه است و توانایی اعمال خواست خود به آنان را ندارند.
6- اسطوره‌ها پیوندی عمیق با ستارگان و اجرام کیهانی دارند. هر یک از ستارگان، تجلی‌گاه یک یا چند اسطوره از ملل و تمدن‌های گوناگون بوده است.
7- اسطوره‌ها همواره شخصیت‌هایی نیک با عمال مثبت نیستند و در میان آنان شخصیت‌هایی ویرانگر و منفی دیده می‌شود.
8- اسطوره‌ها با یکدیگر نبرد می‌کنند. نبرد این دو برای پیشبرد نیکی یا گسترش بدی در جهان است.
9- اسطوره‌ها پدیدآورنده‌اند. پدیدآورنده هر آنچه بدان منسوبند و موکل بر آن شمرده می‌شوند.
10- اسطوره‌ها محصول فکر و نظر یک شخص یا طرز فکر خاص نیستند. آنان در گذر زمان و مکان از صافی مردمان جوامع گوناگون گذر کرده‌اند، تحلیل شده‌اند و تراش خورده‌اند. رفتار و کنش‌های آنان دچار تغییر و تطور شده است.
11- اسطوره‌ها گاه با یکدیگر آمیخته‌ شده و اسطوره تازه‌ای با نامی تازه و یا با ترکیبی از دو نام را پدید آورده‌اند. گاه نیز یک اسطوره واحد به دو یا چند اسطوره تازه تفکیک و منشعب شده و نام‌های تازه‌ای بر آنان گذارده شده است.
12- چنانچه گفته شد، اسطوره‌ها دارای شخصیت هستند و در نگاره‌ها به پیکر انسان‌هایی اغراق‌آمیز با افزوده‌هایی خاص به مانند بال یا شاخ رسم شده‌اند. در نتیجه، پدیده‌ها یا موجودات و یا اشیایی مانند کوه‌ها، رودها، بناها یا پهلوانان که گاه کوه‌های اسطوره‌ای و یا پهلوانان اسطوره‌ای نامیده می‌شوند، تنها در پیوند آنها با اسطوره‌ها به وجود می‌آید و به خودی خود اسطوره بشمار نمی‌روند.
13- اطلاق عنوان اسطوره به انسان‌هایی که کارهایی حماسی یا بزرگ و خارق‌العاده انجام داده‌اند (حتی اگر در داستان‌ها باشد)، کارکرد ثانوی و نوظهوری است که به تازگی متداول شده است.
14- اسطوره‌ها ماندگارترین محصول اندیشه آدمیان هستند. از دورترین زمان‌های حیات یک ملت که سرآغازش دانسته نیست، آغاز شده و با تغییر در شکل و نام همواره زنده باقی مانده‌اند.
15- رویدادهای اسطوره‌ای، ساختاری داستان‌گونه و نمایشی دارند. از همین روی، آنها کهن‌ترین سرگذشت‌های شناخته شده بشری هستند. سرگذشت‌هایی که برای باورمندان به آن مقدس بشمار می‌رفته و در هاله‌ای از رمز و راز پیچیده بوده‌اند.
16- ایزدان و دیوان در باورها و متون ایرانی از جمله اسطوره‌های ایرانی هستند. در باورهای ایرانی، اسطوره‌های نیک با نام خدایان و ایزدان و اسطوره‌های ویرانگر با نام دیو شناخته می‌شده‌اند.
12- اسطوره‌ها و باورهای منسوب به آنان، سرچشمه‌ای غنی برای آشنایی با اندیشه، آرمان، آرزوها، شیوه‌های زندگی، جهان‌بینی، رنج‌ها و مصائب جوامع بشری است. فراموش نکنیم که دانش امروز نیز تاکنون نتوانسته است ذره‌ای بیشتر آگاهی از مردمان باستان به پرسش پیچیده چگونگی و سرگذشت هستی پاسخ گوید.

خرافه

چنانکه دیده می‌شود، کارکردهای اسطوره بسی متفاوت‌ از خرافه و خرافه‌گرایی است. در حالیکه اسطوره‌ها محصول کوشش انسان برای تبیین جهان هستی است، خرافه در بهترین حالت محصول انتساب توانایی‌ها و قابلیت‌هایی به رویدادها، موجودات و اشیای پیرامون، و در بدترین حالت، محصول کوشش برای عوام‌فریبی و گمراهی مردمان از طریق ترویج جهل است.

1-
خرافه‌ها را مردمان یک جامعه در طول زمانی درازآهنگ نمی‌سازند، بلکه ساخته شخصی خاص و پذیرش عده‌ای از مردمان است.
2- خرافه‌ها دارای شخصیت نیستند و می‌توانند هر پدیده یا موجود زنده و غیرزنده و یا هر شیئی را در بر گیرند.
3- ترس و نگرانی جوامع بشری به ویژه در سرزمین‌هایی که بیشتر در معرض بلایای طبیعی و یا ناامنی بوده‌اند، موجب گسترش بیشتر باورهای خرافی شده است.
4- خرافه‌ در زمان و مکان خاص و مشخصی حضور دارد. 
5- خرافه در ید قدرت انسان است. در بارهای خرافی انسان می‌تواند با انجام دادن یا ندادن اعمالی، بلایی را از خود دور کند و یا اقبالی را بخود نزدیک سازد.
6- خرافه دارای ساختاری روایی نیست و با مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها سروکار دارد.
7- خرافه بهانه و عاملی مناسب برای مروجان جهل و سوءاستفاده‌کنندگان از سادگی مردم و پاسخ سودجویانه به نیازها و رنج‌های آنان است.
8- با این وجود، خرافه نیز مانند اسطوره و هرگونه باور دیگر مردمان، می‌تواند منبعی برای بررسی و مطالعات مردم‌شناسی و فرهنگ‌شناسی باشد. 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:20
دانستنی های علمی

درخت‌ها هم دروغ می‌گویند!

اما یک درخت، همه تصمیم‌هایش را عوض می‌کند؛ بله، یک درخت! در جاده‌های شمال کشور که پر است از درخت‌های گردن کلفت پیر، یکی از آن‌ها که کلی نخ و پارچه...
 
عاشورا و تاسوعای امسال ماجرای دخیل بستن به بعضی درختان ادامه داشت. اعتقادی خرافی که ماجرای قطع کردن دو درخت مشابه در گیلان هم تأثیری در آن نداشت.
کم نیستند آدم‌هایی که برای باز کردن گره از مشکلات نا گشایشان به هر وسیله ای متوسل می‌شوند؛ از اصولی ترین و منطقی ترین روش‌ها گرفته تا بی پایه‌ترین و بی ریشه‌ترین راه‌ها! قضیه دخیل بستن به درختان تا چند هفته پیش و تا قبل از موج سواری یک خبر روی تلکس‌ها از نظر بعضی‌ها کاملا ً طبیعی بود و نشأت گرفته از باورهای عامه مردم تلقی می‌شد و کسی انتقادات دیگر به این اعتقاد خرافی و انحرافی بودن این کار را جدی نمی‌گرفت اما قطع چند اصله از این درختان برای مبارزه با خرافه پرستی بحث جدیدی را به وجود آورد که آیا قطع درختان می‌تواند تأثیری در ضعیف شدن این باور خرافی در بین مردم داشته باشد یا نه. اقدامی‌ که فارغ از درست یا نا درست بودن آن - که در این صفحه به آن پرداختیم - حداقل در کوتاه مدت تأثیر خاصی نداشته است. همین عاشورا تا تاسوعای امسال بود که مردم برای دخیل بستن به چنار امامزاده زینعلی از شب قبل در این امامزاده خوابیدند.

این حرف‌های بعضی‌ها واقعیت ندارد
درخت امامزاده زینعلی از درخت‌هایی است که بعضی‌ها اعتقاد خرافی به آن دارند.
پونک مثل همه عاشوراهای سال‌های قبل جا برای سوزن انداختن ندارد. ملت آمده اند تا آن درختی را که می‌گویند هر سال در این روز از آن خون می‌آید، ببینند اما دریغ از حتی یک قطره خون. خیلی‌ها سرخورده از دیدن درخت چنار معمولی، گوشه ای نشسته اند و با حسرت نگاه می‌کنند و عده ای دیگر هم انگار به هر راسته‌ای که می‌رسند دخیل می‌بندند، حالا امامزاده زینعلی که جای خود دارد. برای همین پسرها و به میزان چشمگیری دخترها از انواع راه‌های مختلف از درخت چنار بالا می‌روند تا با دعایی دخیل ببندند که شاید فرجی باشد بر همه مشکلات.
حاجی فدایی از قدیمی‌های محله پونک با این که خودش هر ساله دسته عزاداری حسینیه اش را به امامزاده زینعلی می‌برد اما از خرافاتی که ملت برای این امامزاده ساخته اند، سر در نمی‌آورد؛ «من 60 سال است که در این محله زندگی می‌کنم و به مناسبت‌های مختلف هر سال در حسینیه‌ام دسته عزاداری راه می‌اندازم و نصف عمرم را هم در امامزاده زینعلی گذرانده‌ام اما تا امروز ندیده ام حتی یک بار از این درخت خون بیاید».
آقای فدایی البته به دیدن جمعیت زیادی که هر سال به این امامزاده می‌آیند، عادت کرده است؛ «شاید امامزاده زینعلی شلوغ ترین امامزاده تهران باشد چون هم به محلات اطراف تهران نزدیک است و هم این که مردم به دخیل بستن به این امامزاده اعتقاد زیادی دارند».

این ریش سفید محله پونک هم چنین به رسوم و آداب عزاداری‌های مردم در روز عاشورا اشاره می‌کند و می‌گوید: «از قدیم رسم بر این بود که وقتی دسته‌های عزاداری از مناطق دیگر به امامزاده زینعلی می‌آمدند، دسته‌های عزاداری ما به استقبال آن‌ها می‌رفتند و از ورود آن‌ها به منطقه استقبال می‌کردند. اما از سال‌های گذشته این امامزاده آن چنان شلوغ می‌شود که کمتر دسته عزاداری ای می‌تواند خودش را به امامزاده برساند».
آقای فدایی دلیل این ازدحام را رواج بعضی اعتقادات خرافی بین مردم می‌داند؛ «بعضی پیدا شده و گفته اند که روز عاشورا از درخت چنار این امامزاده خون می‌آید؛ در حالی که اصلا ً چنین چیزی نیست. در روزهایی از سال شیره درخت چنار می‌ریزد و این درخت هم از این قاعده مستثنا نیست؛ برای همین بعضی‌ها از خودشان حرف درآورده اند که از این درخت خون می‌آید!».

خبر قطع دو درخت قدیمی ‌در رضوانشهر گیلان اولین بار در بخش خبری 20:30 به عنوان اقدامی ‌مثبت از سوی اداره کل اوقاف و امور خیریه گیلان پخش شده؛ علت قطع این درختان هم مبارزه با خرافه پرستی اعلام شد و این که قائل شدن کرامت برای درخت در دین اسلام هیچ جایگاهی ندارد و در سیره پیامبر و معصومان هم اشاره ای به آن نشده و دلیل و مدرکی برای آن نداریم. خبر تکمیلی یعنی شناسایی درختان مشابه و قرار داشتن قطع آن‌ها در دستور کار هم بیشتر کمک کرد تا همه بفهمند که قضیه کاملا ً جدی است. البته کاملا ً قابل پیش بینی بود که خون هوادارن دو آتشه محیط زیست جوش بیاید و از آن به بعد بود که بیانیه‌ها و جوابیه‌ها پشت سرهم صادر می‌شدند. در این میان مصطفی خوش نویس _ مجری طرح ملی شناسایی و حفاظت از درختان کهنسال ایران _ نگرانی اش را اعلام کرد و بلافاصله کار به گروه جنگل دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران کشید. البته چیزی که این وسط کمتر به آن توجه شد، فارغ از اهمیت زنده ماندن یا نماندن درخت‌های قدیمی، این بود که آیا با این کارها، ریشه این اعتقادات خرافی خشک خواهد شد یا نه.

درخت‌های دروغین
نیت اصلی مسئولان این کار، کاملا ً پذیرفتنی و منطقی بود والبته نوع اقدام آن‌ها نه؛ «ما برای شکستن قداست و معنویت [دروغین] این درخت‌ها، به صورت نمادین آن‌ها را قطع کردیم. مردم معتقد بودند که این درخت‌ها حاجت می‌دهند و هر کس شاخه آن‌ها را ببرد، دستش قطع می‌شود؛ برای آن که نشان دهیم این درختان دارای کرامت نیستند و هیچ قداستی ندارند، قطعشان کردیم، چوبشان را هم فروختیم و برای امور خیریه همان منطقه خرج کردیم». البته وسط این ماجرا، قوه قضاییه هم وارد میدان شد و دستور دادستان کل کشور برای توقف قطع درختان کهنسال صادر شد.
خبرهای ضد و نقیض دیگری هم به گوش می‌رسید که مثلا ً یک  سرو زرین 500 ساله در منطقه پنج امامزاده (نزدیک مسجد جمکران قم ) با قطر 3 متر و ارتفاع 13 متر، شبانه قطع شد. چیزی که مسئولان منابع طبیعی استان آن را تأیید نکردند. اتفاقی که نشان می‌داد، مبارزه با این خرافه‌ها _ فارغ از روش انتخابی برای مبارزه _ در بین مردم هم طرفدار جدی دارد.

 صادره از زمین 
حالا نکته بامزه این درخت‌های پر حاشیه، علت اصلی این قداست دروغین است که بعضی به آن‌ها نسبت داده‌اند؛ قداستی که بیشتر به خاطر عمر طولانی و کهنسال بودن آنهاست.
«دیرزیست»؛ این اسمی ‌است که دکتر قصریانی _ عضو هیأت علمی ‌مؤسسه تحقیقات، جنگل و مراتع کشور_به این درخت کهنسال می‌دهد؛ «دیرزیست یعنی درختانی که به خاطر مقاومتشان صدها سال در مناطق مختلف ایران که هزار بار خاکش مورد تهاجم قرار گرفته و توفان، خشکسالی و یخبندان‌های متعدد داشته، پا بر جا مانده اند و به همین دلیل مقاومتشان، امروز حکم آینه تمام نمای تاریخ ناحیه اکولوژیک یک منطقه را دارد».
دکتر قصریانی هر درخت کهنسال را یک میراث طبیعی _ ملی می‌داند و رازهایی که در دل این درختان وجود دارد، دلیل بسته بودن جان محیط زیستی‌ها به جان آن‌ها. اما این موضوع که این درختان توانسته‌اند روی هر چه بلای طبیعی را کم کنند و محکم سرجایشان بایستند، تنها دلیل اهمیتشان نیست و این پایداری نشان دهنده این مسأله مهم نیز هست که ژن‌های این درختان پس از سال‌ها مقاومت، خود به خود اصلاح شده و اگر روزی قرار باشد منابع طبیعی کشور احیا شود، کار باید با استفاده از این ژن‌ها شروع شود. حالا این دلایل علمی ‌را با کرامت و معنویت چه کار، باید از همان‌هایی که به این درخت‌ها اعتقاد دارند پرسید.

فرهنگ سازی هم بد نیست
 مینا آدم اصلی فیلم «کنعان» است؛ دختری که زندگی او، شاید رؤیای نیمه شب تابستان خیلی از دخترها باشد. اما او به شدت عاصی است و می‌خواهد طلاق بگیرد و برود، به این بهانه که نمی‌خواهد کسی نگرانش باشد؛ می‌خواهد از شوهرش طلاق بگیرد، بچه ای را که در شکم دارد، سقط کند و بگذارد و برود پی کار خودش. اما یک درخت، همه تصمیم‌هایش را عوض می‌کند؛ بله، یک درخت! در جاده‌های شمال کشور که پر است از درخت‌های گردن کلفت پیر، یکی از آن‌ها که کلی نخ و پارچه به شاخه‌هایش آویزان است، به چشم مینا می‌آید و مانتوی پاره شده هم مدد می‌کند تا دخیل بسته شود؛ نیت هم طلاق نگرفتن و سقط نکردن بچه و ماندن در ایران است.
می‌بینید؟ یک درخت چه کارها که نمی‌تواند بکند! همه این اتفاقات و ماجراها و نشانه‌هایی که از این باور بعضی‌ها، در سینما و داستان و جاهای دیگر شاهد هستیم، نشان می‌دهد باورهای عامه آن قدر تکرار شده که برای تغییر آن‌ها به سال‌ها فرهنگ سازی نیاز است. قطع درختان دیرزیست درست همان حذف صورت مسأله برای حل آن است.

درخت هیچ کاره است
بستن دخیل به درختان، نذر و نیاز و واسطه قرار دادن هر چیز برای توسل و گرفتن توجه خداوند این روزها مسأله ای است که نمی‌شود به راحتی برایش حکمی ‌صادر کرد اما برای روشن شدن این که اصلا ً تراشیدن واسطه‌های این چنینی چه حکمی ‌دارد و آیا می‌توان جایی را در دین به آن‌ها اختصاص داد یا نه، دکتر میر باقری _ استاد دانشگاه و مفسر قرآن _ یادداشتی نوشته اند و در آن اشاره کرده اند که این گونه خرافات چقدر خطرناک هستند و چقدر شدت عمل برای خنثی کردن آن‌ها لازم است.
در تاریخ همیشه در کنار مسائل حق و اعتقادات صحیح _ به دلایل مختلف _ انحرافی نیز ایجاد شده است. در میان پیروان همه انبیا و اولیای الهی هم اختلاف بوده است. خداوند در آیه 213 سوره مبارکه بقره با اشاره به همین موضوع می‌فرماید: «... مردم امتی یکپارچه بودند، خداوند پیامبران را فرستاد که به آن‌ها بشارت و هشدار دهند. همراه پیامبران کتاب را به حق نازل کرد بین مردم و در موارد اختلاف حکم کند. امت پیامبران در خود این کتاب و دین الهی اختلاف کردند؛ همان کسانی که کتاب و قوانین الهی به آن‌ها داده شده بود...».
این مسأله گویا به  خاطر روح تجاوزی است که بین آن مردم وجود داشته و این گونه همین نور الهی که باعث هدایت است، موجب اختلاف می‌شود. این آیه همچنین نشان می‌دهد که بین پیروان انبیا اختلاف وجود دارد و چون در بین این اختلافات همیشه یک راه حق است و بقیه باطل، باید برای انتخاب حق از میان باطل‌ها دقت نظر داشت.

اما مسأله این است که انحراف‌ها در درجات و مراحل مختلف خود را نشان می‌دهند؛ از جمله این که گاه چیزی که به دین خدای رحمان ارتباط ندارد، مقدس جلوه می‌کند. اما نکته دیگری که در مسأله خرافات وجود دارد، درجات خرافه‌های مختلف است؛ آن‌هایی که به اصل دین برمی‌گردند، بسیار خطرناک هستند؛ مثل خرافه‌هایی که معاد را به شکل دیگری تعبیر می‌کنند و گاهی امامت را به شکل دیگری برمی‌گردانند.
اما در مراحل بعدی انحرافاتی وجود دارد که تأثیر منفی آن‌ها در این حد نیست. برخی از این‌ها کارهای عامیانه ای هستند که نیازمند بررسی دقیقند تا مشخص شود که آیا قادرند به اصول، صدمه بزنند یا نه؛ مثلا ً در شیوه عزاداری که اصل آن مقدس است، در طول زمان تغییراتی اعمال شده که این تغییرات ممکن است تابع شرایط زمانی یا قومیت‌های مختلف باشد. اما باید هوشیار بود که این شرایط باعث مغایرت شیوه عزاداری‌ها با اصول و مبانی نباشد. همان طور که در بحث عزاداری نیاز به اعمال یک فرهنگ سازی عمیق احساس شد، در چنین مواردی هم نیاز است که فرهنگ سازی شود. البته در این موارد نیاز به اعمال رفتارهای تند احساس نمی‌شود اما به هر حال باید مواظب بود که چیزی که جزو دین نیست، به آن وارد نشود و روی آن تأثیر نگذارد؛ حتی اگر بستن یک روبان پارچه ای به یک درخت باشد. به هر حال قطع درختان نمی‌تواند مسأله انحراف در رسوم دینی را حل کند زیرا درختان مقصر نیستند.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
دوشنبه 23/9/1388 - 15:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته